رفتن به مطلب

داستان سکس تریسام با زوج هندوستانی


migmig

ارسال‌های توصیه شده


جمال و زوج هندی در لندن
 

سال ۹۸ میلادی بود،یک سالی بود که از شهرمون بوشهر مهاجرت کرده بودم،۶ ماه تو یه رستوران ایرانی تو منچستر ظرفشویی و گارسونی کردم، صاحاب مغازه به علت مریضی همسرش رستوران رو فروخت و صاحاب جدید که یه ترک استانبولی بود گفت خانواده خودش هستن و عذر من رو خواست. یه همسایه قدیمی داشتیم از ایران که شماره اش رو داشتم بهش زنگ زدم و کلی گرم گرفت و گفت که لندن زندگی میکنه و ازم خواست برم پیشش و بهش سر بزنم با کلی اصرار . بالاخره رفتم ،دو سه روزی رو کنارش بودم. از بچگی هامون تو محل گفت و حس خوبی که به من و خانواده ام داشت و اینکه تو عالم بچگی من رو جمال سیاه صدا میکردن معذرت خواهی کرد و کلی دونفری خندیدیم. از خودم بگم از یه خانواده جنوبی اهل بوشهر. پدرم معلم بود ،مادرم هم همینطور. ۳ تا برادر بودیم. فکر کنم نسلمون و ابا و اجدادی باید مال آفریقا باشیم وگرنه یه ایرانی نمیتونه اینقدر پوست سیاه ،موی فر و لبهای گنده و ظاهر من و برادرهام رو داشته باشه. جالبه پدر و مادرم هم پسر عمو ،دختر عمو بودن و اونها هم هر دو ظاهر آفریقایی داشتن. بگذریم یکی دو باری که تو نوجوانی با پدر و مادرم شهرهای شمالی ایران و تهران و مشهد رفتیم واقعا تعجب رو تو نگاه مردم از اینکه ما ایرانی هستیم می‌دیدیم. بگذریم همش هم بد نبود چون قد خیلی بلندم من رو حتی تا تیم ملی بسکتبال جوانان برد ولی عشق به مهاجرت و گرفتن پاسپورت و رفتن به سربازی باعث شد ادامه ندم. علی آقا همسایه‌مون تو لندن همکلاسی برادر بزرگترم جلال بود مرتب از ادب و نزاکت من تو دوران بچگی تعریف می‌کرد و از تربیت درست پدر ومادرم میگفت. روز سوم بود که گفتم علی آقا کاش یه کار اینجا پیدا میکردم و مجبور نبودم برگردم منچستر اینجا شهر خیلی خوبیه ،گفت بذار ببینم چکار میکنم ،خودش تو یه شرکت بیمه کار میکرد،دو ساعت بعد گفت جمال گواهی نامه داری گفتم بله گفت یه دوست پاکستانی دارم که یه کمپانی شوفرینگ داره ،شاید بتونه برات کاری پیدا کنه ،سراغ رستوران و بیزینس غذا نرو هم پولش کمه هم زحمتش زیاده. جلوی خودم به رفیقش زنگ زد ،گفت بفرستش بیاد ببینمش. پسره یه جوون خوشتیپ پاکستانی بود به اسم اکرم . معلوم بود بچه پولداره ،لهجه پاش و با کلاسی داشت. از اون درس خونده های مدرسه های خصوصی. اما خیلی گرم و صمیمی .گفت جمال علی سفارش شما رو کرده اما باید بدونی ما تاکسی سرویس نیستیم بلکه شرکت شوفرینگ هستیم. ظاهر و ادب راننده بسیار بسیار مهمه. تو تجربه اینجور کار رو نداری ،ظاهر خودت خیلی خوبه اما اگر قرار شد با ما کار کنی باید پوشیدن شلوار جین ،رو فراموش کنی. تمام وقت سرکار ،پیراهن سفید،کراوات همرنگ ماشین و کت و شلوار رسمی مشکی. و کفش رسمی بدون بند مشکی. به هیچ وجه با مشتری وارد مکالمه نمیشی به غیر از سلام کردن .به هیچ وجه نباید فراموش کنی که تمام مدت تو باید از ماشین پیاده شی و در رو برای مشتری برای سوار شدن یا پیاده شدن باز و بسته کنی. هر بار باید مطمئن بشی درون ماشین و بیرون ماشین تمیز و مثل دسته گله. سعی کن از ادکلن ارزون و عطرهای سر درد آور استفاده نکنی ،اگر پول هم نداری به من بگو همین الان کارتم بهت بدم برو خرید کت وشلوار ادکلن ،بعدا هفتگی از حقوقت کم میکنم،۳ رنگ کراوات قرمز،مشکی و سرمه‌ای هم بگیر چون ماشین های ما این ۳ رنگه. سرتون رو درد نیارم ۳ ماهی از کارم می‌گذشت اونهای که لندن رو می‌شناسن میدون نایتس بریج کجاست. یکی از گرونتین محله های دنیا. بدون اغراق فقط حاضر بودم به خاطر انعام مشتری اونجا کار کنم و اصلا حقوق هم نگیرم.از بس بهم انعام میدادن وضعم کلی خوب بود خوشحال خوشحال. ماشین زیر پام هم یه جگوار مشکی بود . فرودگاه برو، کلینیک خصوصی، هتل ،کازینو ، توریست خانواده عرب، آمریکایی های مدیر بانک، ژاپنی های خر پول … همه جور و همه رنگ .تاجرهای نیجریه ایی. بعضی مواقع یکیشون میرفت تو یه کازینو یا هتل باید ساعتها تو ماشین میشستم و حق سوال کردن نداشتم که کی برمیگردی ،قبل از اینکه من رو دوباره احتیاج داشته باشن خودشون زنگ میزدن. یه شب اکرم تماس گرفت گفت جمال یکی از شوفرهای قدیمی‌ رفته آلبانی به پدر و مادرش سر بزنه، مشتری خیلی خیلی مهمی داریم تو باید این کارو انجام بدی چون راننده اصلی مسافرته. منتهی با ماشین خودت نه بیا و ماشین ماریوش (راننده آلبانیایی ) رو بردار. یه رولز کلاسیک خدا بود . اولش ترسیدم بشینم پشت این ماشین. پول بیمه این ماشین فکر کنم اندازه حقوق سالیانه یه کارگر هم بیشتر باشه. اکرم کلی سفارش کرد گفت دوستم شرکت حقوقی داره،پدر و مادرش هم وکیل هستن از آمریکا اومدن دو هفته لندن باشن ازت خواهش میکنم بهترین باش و کلی سفارش . اولین برخورد تو فرودگاه بود ،هر دو خسته بودن، یه مرد بسیار خوش پوش با کلاه و کت ساعتی که فکر کنم اگه تا آخر عمر کار کنم نتونم پول خریدشان رو داشته باشم. چمدان‌های زنش کاملا مشخص بود از پوست گرون قیمت حیوان ساخته شده. یه حلقه درشت با الماس چشمگیر و گردن بندی که نگم براتون. هردو ظاهری شبیه لبنانی‌ها یا شاید جنوب ایتالیا داشتن . بعدا متوجه شدم هندی هستن. اصلا بهشون نمی‌خورد مثل من که بهم نمی‌خورد ایرانی باشم. برعکس خیلی از مشتری ها که از فرودگاه به هتل می رفتند،بردمشون محله همستد. خونه نبود رسما کاخ بود. تو کل مسیر کلمه‌ایی باهام حرف نزدن ،فقط وقتی رسیدیم یه پیشخدمت اروپا شرقی اومد بیرون چمدان‌ها رو از من تحویل گرفت و من هم در ماشین رو باز کردم مرده گفت اسمت چیه گفتم جمال قربان گفت من بن هستم.(بنیامین). فردا بهت زنگ میزنم میریم یکی از دوستهای قدیمی مون رو ببینیم. الان میتونی بری. زنش از زیر عینک نگاهی کرد و گفت راننده لهجه ات مال کجاست (مودبانه پرسید کجایی هستی) گفتم ایران خانوم. گفت واقعا؟ خندیدم گفتم بله خيلی ها تعجب میکنن گفت ولی من مطمئن بودم تو جوون خاصی. گفتم مرسی از شما. (خیلی با کلاس و مودب بودن،مخصوصا زنه که اسمش رو هم نگفت).اینها دوران دانشجویی رو لندن گذرونده بودن ،بعد برگشته بودن نیویورک و کلی دوست و آشنا اینجا داشتن ضمن اینکه پسر و دخترشون هر دو لندن زندگی میکردن. مشخصا سن پسره به مادره نمی‌خورد که بعدا متوجه شدم از زن دیگه ایی بوده و این زن دوم بن بود. بن ۷۰ ساله یا بیشتر اما کاملا خوش پوش و خوش چهره، کوتاه قد و شکمی نیمه بزرگ . زنش که بعدا متوجه شدم اسمش سارا هست ۵۴،۵۵ ساله می‌خورد به شدت خوشتیپ ،خوش پوش و هیکل و ظهر تراشیده و مثل عروسک . گاه و بیگاه میشد که انفرادی میخواستن برن جایی و میبردمشون. بعد چهار ،پنج روز گفتن از صبح یازده بیا که باید ببریمون کورس اسب سواری اسکات. خیلی معروفه و سالی یه بار اتفاق میافته توی تابستون ،مردها با لباس رسمی،زنها با کلاه مخصوص تابستون و سرو شامپاین و توت فرنگی و خامه. چندین ساعت باهام کاری نداشتن،رفتم خونه یه چرت زدم حمام کردم و ماشین رو بردم کارواش و بعدش هم یه غذا خوردم داشتم از گشنگی میمردم. هوا تاریک شد و بهم زنگ زدن من همونجا آماده بودم، سارا تنها بود گفت بن رو یکی از دوستهای قدیمیش میرسونه . تو من رو ببر مشخص بود مست بود گفت جمال تو تو خوشتیپ ترین و مودب ترین راننده ایی هستی که تا حالا داشتیم،گفتم مرسی .گفت بن فکر کرده من یادم رفته امشب شب تولدشه میخوام سوپرایزش کنم میخوام تو هم باشی، چشمم از کاسه در اومد وقتی دیدم دست کردن یه دسته رول شده ۲۰پوندی که میشه ۲ هزار پوند در آورد بهم داد گفتم این واسه چیه واقعا زیاده من کارم رو فقط انجام دادم گفت فقط امیدوارم امشب بتونی بیای و به من اعتماد کنی و ناامیدم نکنی گفتم واقعا خونه من خیلی دور هست گفت پس بمون چون بن به زودی پیداش میشه . گفتم اگه اجازه بدین یک ساعت دیگه برمیگردم. گفت باشه. پياده اش کردم . آخه یه زن و مرد به اون سن و سال ، با اون دک و پز چرا باید یه راننده که همسن بچه شون هست رو دعوت کنن برای تولد . وقتی رسیدم خونه ماشین رو پارک کردم تو حیاطشون عظمت ساختمان با اون سقف بلند از بیرون هم معلوم بود. عوض پیشخدمت خود سارا در رو باز کرد لباسش همون لباس مشکی تا بالای زانویی بود که پوشیده بود گفت های و عوض هر کاری من رو یغل کرد ،ته دلم گفتم چقدر آدم حسابیه‌ . گفت این چند روز فقط رانندگی کردی و به ما سرویس دادی ،در ضمن خیلی هم خوشتیپی با لبخند یه چشمک زد ،گفتم مرسی ،روم نشد بگم شما هم خانم زیبایی هستی ،گفتم شاید داره به جوون کارگر دلداری میده که احساس غریبی نکه ،گفت بن دیگه باید آلان پیداش شه . کیک رو از آشپزخانه آورد روی میز ناهار خوری خیلی بزرگی که اونجا بود داشت مشروب می‌ریخت که بن آیفون رو زد ،در رو باز کرد و همونجا گفت عزیزم جمال دوستمون هم اینجاست. بلند شدم گفتم سلام قربان تولدتون مبارک ،گفت من بن هستم قربان نیستم ،به سمت زنش نگاه کرد و خواست ببوستش که زنه خودش رو کشید کنار وبا هیجان گفت اول مشروب و کیک هانی. و بعد هم سوپرایز. نمیدونم فکر کنم نفری دو تا شات کنیاک خوردیم که من کله ام کاملا گرم شده بود . سارا کیک رو برید البته شمع ۷۱ رو هم داشت ،که بن فوت کرد گفت عزیزم این سهم تو که نباید قند زیاد بخوری چون شکمت کمی بزرگ تر از حد شده. بعد یه قاچ خیلی بزرگ برای من گذاشت و به من گفت بیا یه تیکه از کیک رو با چنگال آورد سمت دهنم مثل یه مادر که به بچه کیک بده یا مثل یه عاشق و معشوق بستگی داره چه طور ببینیش .نخواستم چیزی بگم گفتم شاید مسته،داغه کله اش بی ادبی نکنم. تو این لحظه همگی روی مبل نشسته بودیم. گفت تو به من کیک نمیدی ؟ گفتم بله حتما یه تیکه کندم چنگال رو که بردم سمت دهنش کیک رو کرد تو دهنش و بلافاصله لبش رو چسبوند به لبم خشکم زد نمیدونستم چه کار کنم ،بن گفت اونجا چه خبره ها؟؟ ول کن نبود لبش رو چسبونده بود به لب من من از ترس ریده بودم به خودم یهو ولم کرد و به بن نگاه کرد و گفت دو سال آزگاره بهت میگم با من صادق باش ،میگی هستم و نیستی . اولش فکر کردم دوست دختر داری، جنده میکنی ویا کلا پیر شدی وسکس نمیخوای . خودت میدونی چیه اما به دروغ گفتی نمیتونی کاری بکنی ، همش ویدیو پورن نگاه میکنی و فیلم های زن شوهر دار و جوونهای سیاه نگاه میکنی ،بن اومد چیزی بگه که یهو سارا داد زن گفت شوش ،شوش،شوش (یعنی ساکت باش) و گفت دارم حرف میزنم ادامه داد :ببین من حتی هفته پیش دفتر یادداشت رو خوندم و میدونم آرزوت واسه تولدت چیه . عزیزم برو بشین تو اون گوشه روی صندلی تا من نگفتم از جات بلند نمیشی من با این آقای خوش هيکل جوون کار دارم الان من هر چی میگم شما میگی چشم .بن فقط نگاه می‌کرد، سارا بلند داد زد من چیزی نشنیدم ،بن گفت چشم. من خشکم زده بود و مات و مبهوت بودم ،یهو دیدم سارا گفت اما هنوز رو مبلی گفتم برو رو صندلی اون گوشه بشین. باورم نمیشد اون مرد خوش پوش پر ابهت مسن مثل یه بچه رام و مطیع رفت نشست رو صندلی . سارا یه خنده قهقهه داری تحویل من داد و گفت تا حالا بهت گفتن چقدر لبهای گوشتی وسکسیت خوردنیه. بدون اینکه فرصت بده چیزی بگم مثل یه ماده حیوون حشری شروع کرد خوردن لبهام ،زبونش رو می‌کرد تو دهنم ،شروع کرد لیس زدن صورتم. دیدم بن گفت سارا بسه دیگه لطفا ،دو تا شوش دیگه نثار بن کرد یعنی خفه شو و اینبار دستش رفت رو شلوارم. از بچگی یادمه تو محله با بچه ها استخر و دریا نمی‌رفتم یه بار تو استخر انقدر نگام کردن و خندیدن و مسخره کردن که آب شدم. پسرخاله هم بهم میگفتن جمال لوله میگفتن این کیر نیست لوله تانکه. دروغ چرا میترسیدم سمت هیچ دختری برم این برعکس خیلی‌ها که فکر میکنن اعتماد به نفس داره زیاد از حد بزرگش هم دردسره، یادمه تنها دوست دختری که داشتم یه زن چل و خرده ایی ساله هلندی بود که از شوهرش جدا شده بود و دو تا بچه داشت میگفت بلندیش به کنار لامصب تو خیلی کلفتی هر بار احساس میکنم دوباره دارم زایمان میکنم. دیدم دهنش رو نیم متر باز کرد و با شوک عجیبی گفت او مای ی ی گااااد. این واقعیه؟؟ چشم‌هاش برق میزد ،دیدم با لبخند به بن نگاه کرد وگفت هانی(عسلم) نگاه کن ،چی دارم؟ دیدم زیپم رو کشید پایین مثل اینکه مالک تمام و کمال امور باشه سگک شلوارم رو هم باز کرد و با عجله شرتم رو داد.این خم شد و فقط نوکش رو لیسی میزد ، دیدم بن شلوارش رو داده پایین و با خودش ور میره . گفتم الان دهنش جر میخوره ،سارا سعی می‌کرد بخوره اما دهنش خیلی کوچولو من خیلی کلفت. احساس کردم داره خفه میشه اما باز سعی می‌کرد بیشتر بخوره ،دیدم شروع کرد بیضه ها م رو لیس زدن و گفت عزیزم احساست چیه یه مرد واقعی میخواد زنت رو بکنه،دیدم بن پیرهنش رو هم درآورده و لخت مادر زاد رو صندلی داره با خودش ور میره،سارا داد زد نشنیدم!! دیدم بن گفت خیلی خوشحالم . من بی حس بودم،دیدم شلوار و شرتم رو میخواد کامل در بیاره ،کمکش کردم. همچنان لباس مشکی تنش بود،شروع کردم بوسیدنش ،دیگه ترسم ریخته بود ،سارا متوجه شد که از شوک در اومدم دستم رفت سمت لباسش و روی کسش یه تانگ مشکی پاش بود وای این زن از بس خیس بود داشت میمرد.شروع کردم انگشت کردنش. واقعا خیس خیس بود والبته تنگ . تحمل نیاوردم خوابوندمش رو ی مبل شرتش رو زدم کنار شروع کردم خوردن. کسش پنبه ایی بود و شیرین. یه ده دقیقه ایی با ناله‌های بلند سارا و بن که مرتب می گفت عزیزم خوبی عزیزم خوبی گذشت کل بدن این زن میلرزید. طاقت نیاوردم ایستادم کیرم رو گرفتم سمتش دیدم زانو زد و شروع کرد خوردن مرتب میگفت مگه کلفت تر از این هم داریم . داشتم میترکیدم خوابوندمش روی مبل به شکم واز پشت فشار دادم تو کسش، فریاد می کشید،نعره میزد،حقیقتش ترسیدم می خواستم بلند شم که گفت Don’t. یعنی نده ادامه بده ،چشماش رو جوری بسته بود انگار داره تو بهشت قدم میزنه. گفت بخواب به کمر خوابیدم و اومد نشست رو کیرم و مثل یه دختر جوون حشری بالا و پایین میکرد خودش رو .از بس شهوت داشت روی کیرم کاملا ماده‌ ایی مثل خامه گرفته بود. برش گردوندم رو مبل و خودم اومدم بالا واقعا میترسیدم تا ته فرو کنم تا نصفه هم که می رفت جیغش میرفت بالا وای چه بدنی ،چه کون گرد و خوشگلی،بوی عطرش دیوونه ام می‌کرد، دیگه نتونستم تحمل بیارم بدون هیچ ملاحظه ایی خودم رو خالی کردم اون تنها موقعی بود که صدام رفت بالا. دیدم میگه ا مای گاش ، لای پاهاش کاملا پر بود از اسپرم . همون حالت طاق باز دیدم به بن اشاره میکنه با انگشت که بیا ،همزمان سیگاری هم روشن کرد و پک محکمی زد و بن به طرز باور نکردی شروع کرد لیس زدن لای پای سارا و خوردن کسش . من بی حال فقط رو مبل افتاده بودم. اون شب تا صبح توی اتاق خواب این کار تکرار شد . تا یک هفته هرشب که که سارا و بن برگشتن ادامه داشت. تو فرودگاه موقع برگشتن هزار پوند از بن دوباره انعام گرفتم. تمام اون اتفاق برای خود من هم اون موقع مثل خواب و رویا بود و باورنکردنی. البته بعد از اون ماجرا چندین و چند دفعه زوج های ژاپنی ، هلندی،هم به تورم خوردن که خود دیگه برام عادی تر شده بود

نوشته: جمال

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18