رفتن به مطلب

داستان سکس تریسام با زوج هندوستانی


migmig

ارسال‌های توصیه شده


جمال و زوج هندی در لندن
 

سال ۹۸ میلادی بود،یک سالی بود که از شهرمون بوشهر مهاجرت کرده بودم،۶ ماه تو یه رستوران ایرانی تو منچستر ظرفشویی و گارسونی کردم، صاحاب مغازه به علت مریضی همسرش رستوران رو فروخت و صاحاب جدید که یه ترک استانبولی بود گفت خانواده خودش هستن و عذر من رو خواست. یه همسایه قدیمی داشتیم از ایران که شماره اش رو داشتم بهش زنگ زدم و کلی گرم گرفت و گفت که لندن زندگی میکنه و ازم خواست برم پیشش و بهش سر بزنم با کلی اصرار . بالاخره رفتم ،دو سه روزی رو کنارش بودم. از بچگی هامون تو محل گفت و حس خوبی که به من و خانواده ام داشت و اینکه تو عالم بچگی من رو جمال سیاه صدا میکردن معذرت خواهی کرد و کلی دونفری خندیدیم. از خودم بگم از یه خانواده جنوبی اهل بوشهر. پدرم معلم بود ،مادرم هم همینطور. ۳ تا برادر بودیم. فکر کنم نسلمون و ابا و اجدادی باید مال آفریقا باشیم وگرنه یه ایرانی نمیتونه اینقدر پوست سیاه ،موی فر و لبهای گنده و ظاهر من و برادرهام رو داشته باشه. جالبه پدر و مادرم هم پسر عمو ،دختر عمو بودن و اونها هم هر دو ظاهر آفریقایی داشتن. بگذریم یکی دو باری که تو نوجوانی با پدر و مادرم شهرهای شمالی ایران و تهران و مشهد رفتیم واقعا تعجب رو تو نگاه مردم از اینکه ما ایرانی هستیم می‌دیدیم. بگذریم همش هم بد نبود چون قد خیلی بلندم من رو حتی تا تیم ملی بسکتبال جوانان برد ولی عشق به مهاجرت و گرفتن پاسپورت و رفتن به سربازی باعث شد ادامه ندم. علی آقا همسایه‌مون تو لندن همکلاسی برادر بزرگترم جلال بود مرتب از ادب و نزاکت من تو دوران بچگی تعریف می‌کرد و از تربیت درست پدر ومادرم میگفت. روز سوم بود که گفتم علی آقا کاش یه کار اینجا پیدا میکردم و مجبور نبودم برگردم منچستر اینجا شهر خیلی خوبیه ،گفت بذار ببینم چکار میکنم ،خودش تو یه شرکت بیمه کار میکرد،دو ساعت بعد گفت جمال گواهی نامه داری گفتم بله گفت یه دوست پاکستانی دارم که یه کمپانی شوفرینگ داره ،شاید بتونه برات کاری پیدا کنه ،سراغ رستوران و بیزینس غذا نرو هم پولش کمه هم زحمتش زیاده. جلوی خودم به رفیقش زنگ زد ،گفت بفرستش بیاد ببینمش. پسره یه جوون خوشتیپ پاکستانی بود به اسم اکرم . معلوم بود بچه پولداره ،لهجه پاش و با کلاسی داشت. از اون درس خونده های مدرسه های خصوصی. اما خیلی گرم و صمیمی .گفت جمال علی سفارش شما رو کرده اما باید بدونی ما تاکسی سرویس نیستیم بلکه شرکت شوفرینگ هستیم. ظاهر و ادب راننده بسیار بسیار مهمه. تو تجربه اینجور کار رو نداری ،ظاهر خودت خیلی خوبه اما اگر قرار شد با ما کار کنی باید پوشیدن شلوار جین ،رو فراموش کنی. تمام وقت سرکار ،پیراهن سفید،کراوات همرنگ ماشین و کت و شلوار رسمی مشکی. و کفش رسمی بدون بند مشکی. به هیچ وجه با مشتری وارد مکالمه نمیشی به غیر از سلام کردن .به هیچ وجه نباید فراموش کنی که تمام مدت تو باید از ماشین پیاده شی و در رو برای مشتری برای سوار شدن یا پیاده شدن باز و بسته کنی. هر بار باید مطمئن بشی درون ماشین و بیرون ماشین تمیز و مثل دسته گله. سعی کن از ادکلن ارزون و عطرهای سر درد آور استفاده نکنی ،اگر پول هم نداری به من بگو همین الان کارتم بهت بدم برو خرید کت وشلوار ادکلن ،بعدا هفتگی از حقوقت کم میکنم،۳ رنگ کراوات قرمز،مشکی و سرمه‌ای هم بگیر چون ماشین های ما این ۳ رنگه. سرتون رو درد نیارم ۳ ماهی از کارم می‌گذشت اونهای که لندن رو می‌شناسن میدون نایتس بریج کجاست. یکی از گرونتین محله های دنیا. بدون اغراق فقط حاضر بودم به خاطر انعام مشتری اونجا کار کنم و اصلا حقوق هم نگیرم.از بس بهم انعام میدادن وضعم کلی خوب بود خوشحال خوشحال. ماشین زیر پام هم یه جگوار مشکی بود . فرودگاه برو، کلینیک خصوصی، هتل ،کازینو ، توریست خانواده عرب، آمریکایی های مدیر بانک، ژاپنی های خر پول … همه جور و همه رنگ .تاجرهای نیجریه ایی. بعضی مواقع یکیشون میرفت تو یه کازینو یا هتل باید ساعتها تو ماشین میشستم و حق سوال کردن نداشتم که کی برمیگردی ،قبل از اینکه من رو دوباره احتیاج داشته باشن خودشون زنگ میزدن. یه شب اکرم تماس گرفت گفت جمال یکی از شوفرهای قدیمی‌ رفته آلبانی به پدر و مادرش سر بزنه، مشتری خیلی خیلی مهمی داریم تو باید این کارو انجام بدی چون راننده اصلی مسافرته. منتهی با ماشین خودت نه بیا و ماشین ماریوش (راننده آلبانیایی ) رو بردار. یه رولز کلاسیک خدا بود . اولش ترسیدم بشینم پشت این ماشین. پول بیمه این ماشین فکر کنم اندازه حقوق سالیانه یه کارگر هم بیشتر باشه. اکرم کلی سفارش کرد گفت دوستم شرکت حقوقی داره،پدر و مادرش هم وکیل هستن از آمریکا اومدن دو هفته لندن باشن ازت خواهش میکنم بهترین باش و کلی سفارش . اولین برخورد تو فرودگاه بود ،هر دو خسته بودن، یه مرد بسیار خوش پوش با کلاه و کت ساعتی که فکر کنم اگه تا آخر عمر کار کنم نتونم پول خریدشان رو داشته باشم. چمدان‌های زنش کاملا مشخص بود از پوست گرون قیمت حیوان ساخته شده. یه حلقه درشت با الماس چشمگیر و گردن بندی که نگم براتون. هردو ظاهری شبیه لبنانی‌ها یا شاید جنوب ایتالیا داشتن . بعدا متوجه شدم هندی هستن. اصلا بهشون نمی‌خورد مثل من که بهم نمی‌خورد ایرانی باشم. برعکس خیلی از مشتری ها که از فرودگاه به هتل می رفتند،بردمشون محله همستد. خونه نبود رسما کاخ بود. تو کل مسیر کلمه‌ایی باهام حرف نزدن ،فقط وقتی رسیدیم یه پیشخدمت اروپا شرقی اومد بیرون چمدان‌ها رو از من تحویل گرفت و من هم در ماشین رو باز کردم مرده گفت اسمت چیه گفتم جمال قربان گفت من بن هستم.(بنیامین). فردا بهت زنگ میزنم میریم یکی از دوستهای قدیمی مون رو ببینیم. الان میتونی بری. زنش از زیر عینک نگاهی کرد و گفت راننده لهجه ات مال کجاست (مودبانه پرسید کجایی هستی) گفتم ایران خانوم. گفت واقعا؟ خندیدم گفتم بله خيلی ها تعجب میکنن گفت ولی من مطمئن بودم تو جوون خاصی. گفتم مرسی از شما. (خیلی با کلاس و مودب بودن،مخصوصا زنه که اسمش رو هم نگفت).اینها دوران دانشجویی رو لندن گذرونده بودن ،بعد برگشته بودن نیویورک و کلی دوست و آشنا اینجا داشتن ضمن اینکه پسر و دخترشون هر دو لندن زندگی میکردن. مشخصا سن پسره به مادره نمی‌خورد که بعدا متوجه شدم از زن دیگه ایی بوده و این زن دوم بن بود. بن ۷۰ ساله یا بیشتر اما کاملا خوش پوش و خوش چهره، کوتاه قد و شکمی نیمه بزرگ . زنش که بعدا متوجه شدم اسمش سارا هست ۵۴،۵۵ ساله می‌خورد به شدت خوشتیپ ،خوش پوش و هیکل و ظهر تراشیده و مثل عروسک . گاه و بیگاه میشد که انفرادی میخواستن برن جایی و میبردمشون. بعد چهار ،پنج روز گفتن از صبح یازده بیا که باید ببریمون کورس اسب سواری اسکات. خیلی معروفه و سالی یه بار اتفاق میافته توی تابستون ،مردها با لباس رسمی،زنها با کلاه مخصوص تابستون و سرو شامپاین و توت فرنگی و خامه. چندین ساعت باهام کاری نداشتن،رفتم خونه یه چرت زدم حمام کردم و ماشین رو بردم کارواش و بعدش هم یه غذا خوردم داشتم از گشنگی میمردم. هوا تاریک شد و بهم زنگ زدن من همونجا آماده بودم، سارا تنها بود گفت بن رو یکی از دوستهای قدیمیش میرسونه . تو من رو ببر مشخص بود مست بود گفت جمال تو تو خوشتیپ ترین و مودب ترین راننده ایی هستی که تا حالا داشتیم،گفتم مرسی .گفت بن فکر کرده من یادم رفته امشب شب تولدشه میخوام سوپرایزش کنم میخوام تو هم باشی، چشمم از کاسه در اومد وقتی دیدم دست کردن یه دسته رول شده ۲۰پوندی که میشه ۲ هزار پوند در آورد بهم داد گفتم این واسه چیه واقعا زیاده من کارم رو فقط انجام دادم گفت فقط امیدوارم امشب بتونی بیای و به من اعتماد کنی و ناامیدم نکنی گفتم واقعا خونه من خیلی دور هست گفت پس بمون چون بن به زودی پیداش میشه . گفتم اگه اجازه بدین یک ساعت دیگه برمیگردم. گفت باشه. پياده اش کردم . آخه یه زن و مرد به اون سن و سال ، با اون دک و پز چرا باید یه راننده که همسن بچه شون هست رو دعوت کنن برای تولد . وقتی رسیدم خونه ماشین رو پارک کردم تو حیاطشون عظمت ساختمان با اون سقف بلند از بیرون هم معلوم بود. عوض پیشخدمت خود سارا در رو باز کرد لباسش همون لباس مشکی تا بالای زانویی بود که پوشیده بود گفت های و عوض هر کاری من رو یغل کرد ،ته دلم گفتم چقدر آدم حسابیه‌ . گفت این چند روز فقط رانندگی کردی و به ما سرویس دادی ،در ضمن خیلی هم خوشتیپی با لبخند یه چشمک زد ،گفتم مرسی ،روم نشد بگم شما هم خانم زیبایی هستی ،گفتم شاید داره به جوون کارگر دلداری میده که احساس غریبی نکه ،گفت بن دیگه باید آلان پیداش شه . کیک رو از آشپزخانه آورد روی میز ناهار خوری خیلی بزرگی که اونجا بود داشت مشروب می‌ریخت که بن آیفون رو زد ،در رو باز کرد و همونجا گفت عزیزم جمال دوستمون هم اینجاست. بلند شدم گفتم سلام قربان تولدتون مبارک ،گفت من بن هستم قربان نیستم ،به سمت زنش نگاه کرد و خواست ببوستش که زنه خودش رو کشید کنار وبا هیجان گفت اول مشروب و کیک هانی. و بعد هم سوپرایز. نمیدونم فکر کنم نفری دو تا شات کنیاک خوردیم که من کله ام کاملا گرم شده بود . سارا کیک رو برید البته شمع ۷۱ رو هم داشت ،که بن فوت کرد گفت عزیزم این سهم تو که نباید قند زیاد بخوری چون شکمت کمی بزرگ تر از حد شده. بعد یه قاچ خیلی بزرگ برای من گذاشت و به من گفت بیا یه تیکه از کیک رو با چنگال آورد سمت دهنم مثل یه مادر که به بچه کیک بده یا مثل یه عاشق و معشوق بستگی داره چه طور ببینیش .نخواستم چیزی بگم گفتم شاید مسته،داغه کله اش بی ادبی نکنم. تو این لحظه همگی روی مبل نشسته بودیم. گفت تو به من کیک نمیدی ؟ گفتم بله حتما یه تیکه کندم چنگال رو که بردم سمت دهنش کیک رو کرد تو دهنش و بلافاصله لبش رو چسبوند به لبم خشکم زد نمیدونستم چه کار کنم ،بن گفت اونجا چه خبره ها؟؟ ول کن نبود لبش رو چسبونده بود به لب من من از ترس ریده بودم به خودم یهو ولم کرد و به بن نگاه کرد و گفت دو سال آزگاره بهت میگم با من صادق باش ،میگی هستم و نیستی . اولش فکر کردم دوست دختر داری، جنده میکنی ویا کلا پیر شدی وسکس نمیخوای . خودت میدونی چیه اما به دروغ گفتی نمیتونی کاری بکنی ، همش ویدیو پورن نگاه میکنی و فیلم های زن شوهر دار و جوونهای سیاه نگاه میکنی ،بن اومد چیزی بگه که یهو سارا داد زن گفت شوش ،شوش،شوش (یعنی ساکت باش) و گفت دارم حرف میزنم ادامه داد :ببین من حتی هفته پیش دفتر یادداشت رو خوندم و میدونم آرزوت واسه تولدت چیه . عزیزم برو بشین تو اون گوشه روی صندلی تا من نگفتم از جات بلند نمیشی من با این آقای خوش هيکل جوون کار دارم الان من هر چی میگم شما میگی چشم .بن فقط نگاه می‌کرد، سارا بلند داد زد من چیزی نشنیدم ،بن گفت چشم. من خشکم زده بود و مات و مبهوت بودم ،یهو دیدم سارا گفت اما هنوز رو مبلی گفتم برو رو صندلی اون گوشه بشین. باورم نمیشد اون مرد خوش پوش پر ابهت مسن مثل یه بچه رام و مطیع رفت نشست رو صندلی . سارا یه خنده قهقهه داری تحویل من داد و گفت تا حالا بهت گفتن چقدر لبهای گوشتی وسکسیت خوردنیه. بدون اینکه فرصت بده چیزی بگم مثل یه ماده حیوون حشری شروع کرد خوردن لبهام ،زبونش رو می‌کرد تو دهنم ،شروع کرد لیس زدن صورتم. دیدم بن گفت سارا بسه دیگه لطفا ،دو تا شوش دیگه نثار بن کرد یعنی خفه شو و اینبار دستش رفت رو شلوارم. از بچگی یادمه تو محله با بچه ها استخر و دریا نمی‌رفتم یه بار تو استخر انقدر نگام کردن و خندیدن و مسخره کردن که آب شدم. پسرخاله هم بهم میگفتن جمال لوله میگفتن این کیر نیست لوله تانکه. دروغ چرا میترسیدم سمت هیچ دختری برم این برعکس خیلی‌ها که فکر میکنن اعتماد به نفس داره زیاد از حد بزرگش هم دردسره، یادمه تنها دوست دختری که داشتم یه زن چل و خرده ایی ساله هلندی بود که از شوهرش جدا شده بود و دو تا بچه داشت میگفت بلندیش به کنار لامصب تو خیلی کلفتی هر بار احساس میکنم دوباره دارم زایمان میکنم. دیدم دهنش رو نیم متر باز کرد و با شوک عجیبی گفت او مای ی ی گااااد. این واقعیه؟؟ چشم‌هاش برق میزد ،دیدم با لبخند به بن نگاه کرد وگفت هانی(عسلم) نگاه کن ،چی دارم؟ دیدم زیپم رو کشید پایین مثل اینکه مالک تمام و کمال امور باشه سگک شلوارم رو هم باز کرد و با عجله شرتم رو داد.این خم شد و فقط نوکش رو لیسی میزد ، دیدم بن شلوارش رو داده پایین و با خودش ور میره . گفتم الان دهنش جر میخوره ،سارا سعی می‌کرد بخوره اما دهنش خیلی کوچولو من خیلی کلفت. احساس کردم داره خفه میشه اما باز سعی می‌کرد بیشتر بخوره ،دیدم شروع کرد بیضه ها م رو لیس زدن و گفت عزیزم احساست چیه یه مرد واقعی میخواد زنت رو بکنه،دیدم بن پیرهنش رو هم درآورده و لخت مادر زاد رو صندلی داره با خودش ور میره،سارا داد زد نشنیدم!! دیدم بن گفت خیلی خوشحالم . من بی حس بودم،دیدم شلوار و شرتم رو میخواد کامل در بیاره ،کمکش کردم. همچنان لباس مشکی تنش بود،شروع کردم بوسیدنش ،دیگه ترسم ریخته بود ،سارا متوجه شد که از شوک در اومدم دستم رفت سمت لباسش و روی کسش یه تانگ مشکی پاش بود وای این زن از بس خیس بود داشت میمرد.شروع کردم انگشت کردنش. واقعا خیس خیس بود والبته تنگ . تحمل نیاوردم خوابوندمش رو ی مبل شرتش رو زدم کنار شروع کردم خوردن. کسش پنبه ایی بود و شیرین. یه ده دقیقه ایی با ناله‌های بلند سارا و بن که مرتب می گفت عزیزم خوبی عزیزم خوبی گذشت کل بدن این زن میلرزید. طاقت نیاوردم ایستادم کیرم رو گرفتم سمتش دیدم زانو زد و شروع کرد خوردن مرتب میگفت مگه کلفت تر از این هم داریم . داشتم میترکیدم خوابوندمش روی مبل به شکم واز پشت فشار دادم تو کسش، فریاد می کشید،نعره میزد،حقیقتش ترسیدم می خواستم بلند شم که گفت Don’t. یعنی نده ادامه بده ،چشماش رو جوری بسته بود انگار داره تو بهشت قدم میزنه. گفت بخواب به کمر خوابیدم و اومد نشست رو کیرم و مثل یه دختر جوون حشری بالا و پایین میکرد خودش رو .از بس شهوت داشت روی کیرم کاملا ماده‌ ایی مثل خامه گرفته بود. برش گردوندم رو مبل و خودم اومدم بالا واقعا میترسیدم تا ته فرو کنم تا نصفه هم که می رفت جیغش میرفت بالا وای چه بدنی ،چه کون گرد و خوشگلی،بوی عطرش دیوونه ام می‌کرد، دیگه نتونستم تحمل بیارم بدون هیچ ملاحظه ایی خودم رو خالی کردم اون تنها موقعی بود که صدام رفت بالا. دیدم میگه ا مای گاش ، لای پاهاش کاملا پر بود از اسپرم . همون حالت طاق باز دیدم به بن اشاره میکنه با انگشت که بیا ،همزمان سیگاری هم روشن کرد و پک محکمی زد و بن به طرز باور نکردی شروع کرد لیس زدن لای پای سارا و خوردن کسش . من بی حال فقط رو مبل افتاده بودم. اون شب تا صبح توی اتاق خواب این کار تکرار شد . تا یک هفته هرشب که که سارا و بن برگشتن ادامه داشت. تو فرودگاه موقع برگشتن هزار پوند از بن دوباره انعام گرفتم. تمام اون اتفاق برای خود من هم اون موقع مثل خواب و رویا بود و باورنکردنی. البته بعد از اون ماجرا چندین و چند دفعه زوج های ژاپنی ، هلندی،هم به تورم خوردن که خود دیگه برام عادی تر شده بود

نوشته: جمال

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      سکس با میلف جاافتاده و حشری بات پلاگ کرده تو کونش و ساک میزنه و کصلیسی میکنه و بعد تو چند تا پوزیشن تا خایه تو کص و کونش تلمبه میزنه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کونش . تایم: 09:40 - حجم: 36 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      سکس با خانوم سکسی و حشری اول از هم لب میگیرن و با کص و کون و ممه هاش ور میره و ساک میزنه و بعد تو پوزیشن داگی کصش و میگاد و ناله میکنه . تایم: 07:40 - حجم: 51 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18