رفتن به مطلب

داستان بیغیرتی زن سکسی من


dozens

ارسال‌های توصیه شده


مینا،‌ همسر سکسی من
 

سلام
اسمم امیر ۴۰ سالمه ، اسم خانمم میناس ۳۵ سالشه هیکل سکسی و بی نقصی داره ، سینه ها خوش دست ، پاهای کشیده و باسن گرد و کمر باریک.
عروسی خواهر خانمم بود ، توی ی باغ سمت رودهن ، فک و فامیل عروس دوماد و دوست و آشناهاشون یکی از یکی سکسی تر ولی خب مینا این وسط ی چی دیگه بود ، روز عروسی یه لباس طلایی و مشکی پوشید که دقیقا زیر خط باسنش بود ، از طرفی سیاهی های پیراهن بصورت تور بود ولی خب تورش زخیم بودولی با این حال سفیدی بدنش معلوم بود و طرحش بصورت ابر و باد توی کل پیراهن جلو عقب پخش بود ، طبق معمول گفتم عسلم کورست نپوش تو که سینه هات خوشفرگه و خوب وامیسته از طرفی شورتتم یه شورت فانتزی مشکی بموش اونم بچشم و ارایشگاه و خلاصه رفتم دنبالش بریم وقتی اومد سوار شه کیرم یهو عین فنر پرید بالا ، اینم بگم کیرم ۲۳ سانتی هست و کلفت در ضمن ابمم اصلا زیر یک ساعت نمیاد ، خلاصه اوند سوار شد وقتی نشست بهش گفتم مینا سینه هات خیلی تابلو هستن قشنگ همه چیش نعلومه حتی نوکش از پشتم که خط باسنت از حلو ام که دیگه نگو . گفت خب چیکار کنم خودت گفتی منم الان دیگه به هیچی دسترسی ندارم و بریم دیر شده تو راه نگاه کردم دیدم تازه جورابی هم که پوشیده کلا رنگ بدن انگار لخت لختخلاصه رسیدیم تو راه هم همش کیر لامصب راست راست ، موقع پیاده شدن مانتو در اورد گداشت تو مشاین کفش های پاشنه دار سکسی پاش کرد اومد بره پایین از مشت نگاه کردم برق از کلم پرید گفتم مینا ، گفت جانم گفتم خط شورت مشکیت تابلو تابلو از پشت معلوم ، گفت خب چیکارش کنم گفتم اینم در بیار دیگه بود و نبودش که فرقی نداره بعدم تو باغ نور کم و ییشتر رقص نور و ایناس مینا خوشگله منم نامردی نکرد همونجا خم شد شورت با عشوه کامل درآورد وقتی خم شد سوراخ کوص و کونش داشت دیوونم میکرد شورت داد دستم گفت بیا منم گداشتم جیبم گفت چرا جیبت گفتم شاید یوقت دیدی پشیمون شدی لازم شد ، خودش و لباس و موهاشو مرتب کرد برگشت رو ب من گفت حوبم گفتم لالی فقط گفتگ صبر کن بچرخ اروم ببینم از لای این تورا کوص و کونت معلومه یا نه ، وقتی جرخید کوصش که زیاد دید نداشت از جلو چون طرح لباس روش بود بیشتر و ی قسمت هفتی بین رون و کوصش معلوم بود که هر کی میدید میفهمید لخته از پشت هم که نصف بالا به سمت کمر چاک کونش معلوم بود بقیش باز توی طرح لباس بود. خلاصه با کلی حس غرور و افتخار به داشتن یه زن تمام سکسی وارد شدیم ، زن و مرد چشمشون به خواهر بزرگ عروس بود اونا که میشناختن و نمیشناختن قشنگ مینا و هدف قراردادن ، خلاصه رفتیم پیش خانواده خانمم نشستیم ، خواهر خانم دومم که اسمش مونا بود اومد پیشمون اونم دسته کمی از مینا نداشت ی لباس چاک دار بلند که چاکش از کنار تا بالای رونش بود یعنی بعضی وقتا راه که راه میرفت لای پاش قشنگ میافتاد بیرون ، ازبالا هم گردی سینه ها بیرون خلاصه اونم سکسی مثل همیشه اومد نشست کنار من و مینا ، یهو دیدم داره ب ی چی نگاه میکنه ، دقت کردم دیدم لای پای نگا و داره میبینه اونم خب لباشش گوتاه با اینکه پاش و انداخته رو پاش ولی خب مشخصه شورت نداره ، ی آن چش تو چش شدیم ی تکونی خورد گفتم ها چیه چته گفت مینا چرا شورت نداره خاک تو سرت امیر گفتم آخه تو که داری و مشکی رفت لای پات راه میری میافته بیرون چی میگی ، ی آن ب خودش اومد دید چاک لباسش جوری که شورتش پیداس و و حتی رفته لای کوصش ، خندید و بلند شد و دیگه رفتن وسط مجلس گرمی ، یع آن باجناق رفته بود بخور بخور تا من و دید اومد و گفت بیا بریم بزنیم بر بدن منم با مهران رفتیم برا بخور بخور زنامونم وسط برقص و بکوب ، از طرفی خوردن از طرفی رقص باعث شد خیس خیس شم نشستم مهرانم اومد نشست ، مینا و مونا میرقصیدن اهنگ شیش و هشت شد و بپر بپر ، مینا وقتی میپرید لباسش رفته بود بالای باسنش یعنی انگار کون لخت وسط مجلس مونا هم که از بالا سینه ها بازی از پایین چاک رازی ، خلاصه دیدم مهران چشاش تو کون میناس گفتم هوی چته کجایی گفت امیر مینا و ببین برو بگو درست کنه لباسشو ، تو فیلم میافته اونوقت میگن خواهر بزرگ عروس خرابه گفتم آخه مونا خیلی الان تو فیلم اوکی ، گفت شورت نداره گفتم نه تو جیبمه بود و نبودش آخه فرقی نداره ، گفت اره خلاصه رقص تموم شد اومدن نشستن پیش ما گفتم مینا جون لباست رفته بود بالا بعضیا داشتن میمردن ، مونا گفت مهران کثافت هیز گفت به من میگی والا امیر تا ته تو رو در اورده مهران گفت مینا جرا شورت نداری اونم دادی به این دایناسور، مونا گفت بتوچه میخوای منم در بیارم بدم به تو ، مهران گفت هر کی هم نکنه مونا هم همونجا که نشسته بود باسن و داد بالا تو ی حرکت انتحاری شورت در آورد داد به من گفت بیا بده بهش تا از حسودی نمرده. مجلس بیشتر شلوغیش با دوستای عروس دوماد بود ، ما هم هر از گاهی چهارتایی میرفتیم وسط و میومدیم ، موقع رقص عوس دوماد همه جا تاریک کردن ، مینا کنار نشسته بود مهرانم کنارش ، مونا هم اومد یه جا کنار من نشست وسط رقص عروس دوماد دستم بردم زیر کون مینا و شروع کردم سوراخ کونش و مالیدن تو این وسطا دیدم ی انگشت خورد از سمت کوصش به انگشتام اول فکر کردم میناس ولی دیدم نه دست مهران داره کوص مینا میماله دستم و در آوردم در گوش مینا گفتم جفت دستای من رو پاما نگاه کرد دید دست مهران از شدت حشریت لرزید ی نگاه ب مهران کردم گفتم بعد نگذره در ضمن مونا هم پیش من گفت سالاری ، مونا گفت جی شده گفتم هیچی شوهر هیزت داره زن منو انگشت میکنه منم باید بیام سراغ تو ، ی نگاه ب مینا کرد ی نگاه به مهران گفت خوبه خوش میگدره مینا گفت خفه شو عشق و حالت و کن، منم رون لخت مونا تا بالای باسن میمالیدم و انگشتم میمالدم لای چاک کوصش خلاصه این وضعیت کلا ۴ ۵ دقیقه شد و بعد چراعا روشن شد خودمون جمع و جور کردیم رفتیم وسط و شام و خلاصه موقع برگشت ، مونا و مهران که با مادر و پدر خانم اومده بودن جاشونو داده به دوتا فامیل و اومدن تو ماشین ما موقع خروج از باغ من راننده مینا کنارم مونا و مهرانم عقب ، قرار شد بریم مستقیم خونهدعروس دوماد و بای بای و بعد بریم خونه و … ، موقع سوار شدن مینا تا خواست بشینه گفتم عشقم این پیراهن کلا از زیرت در بیار کوص و کون بزار تو چشمم تا برسیم گفت اخه ،، گفتم آخه چی تا الان دست این عوضی لای پات بودا ، خلاصه همونی شد که من گفتم ، مونا هم وقتی نشست برگشتم دیدم دیگه براش مهم نیست کوص اب انداختش بیرون گفتم‌مهران صندلی ماشین خیس نشه دادا گفت برو دارمش . تو راه دستم ی سره تو کوص و کون میما بود از اینه دیدم مونا نیست برگشتم دیدم داره برا مهران ساک میزنه ب مینا گفتم گفت میخوای اونم برا من ساک زد بعد گفتم مهران شورت مونا بدهدشورت مینا بگیر شورتا عوض کردیم وسط راه گفتم میخوای بری تو عقب از خدا خواسته پرید عقب و دوتا کوص سکسی داشتن واسه مهران ساگ میزدن مهرانم گیرش مثل من بود ولی دراز و نازک بود خلاصه یکم ساک زدن گفتم من جی پس ، ماشین من ی سانتافه مشکی بود شیشه های عقب و پشت دودی کامل اصلا دید نداشت جلو ها کمتر بود ، مهران گفت امیر داداش اجاز میدی ی دلی از عزا در بیارم تو این جند سال این همه چش چرونی مینا کردم ولی الان دستم به گوشته گفتم خودش میدونه حرفم تموم نشده بود دیدم مونا اومد جلو مهران دراز کش از بغل کرد تو کوص مینا و تلمبه زد مونا هم برا من ساک میزد و میمالید ، گفتم مهران ی جی بگم نمیرینی به جمع الان و حال الان و عشق و حالمون ، گفت تو جون بخواه گفتم ببین داداش این حرکت و تو دو ساله اومدی من ۶ سال ولی تا دو سال قبل تو این حرکت بین ما ۳ نا ماهی یبار بوده مهران گفت میدونم مونا جون گفته بود از گیرتم خیلی رازی نوش جونت خلاصه مینا و مهران نیم ساعتی تلمبه زدن و آبش خالی کرد تو کوص مینا نزدیکا خونه عروس دوماد بودیم که گفتم بسه پاشید درست و درمون شیم که تابلو نباشیم بریم پایین ، دوباره هر کی نشست سر جاش با کلاس انگار خبری نبوده ، وقتی از ماشین پیاده شدیم با اینکه مینا اب تو کوصش و خالی کرده بود تمیز کرده بود ولی وقتی واستاده بودیم برای خداحافظی مهمونا ، دیدم دوماد در گوش مینا ی جی گفت مینا هم برگشت من و نگاه کرد اومد سمت من گفت امیر اب مهران ازم در اومده سعید دیده اومده میگه جیگر خیس کردی ما رو خودتم که خیسی ابروم رفت گفتم تمیز کن برو خودت نیار بخواد حرف بزنه امشب عروس و با مهران میزنیم زمین. مهرانم ی نگاه ب من کرد و گفت پایم ، خلاصه موقع خداحافظی همه رفته بودن ما بودیم و بابا و مامانا و عروس داماد و خواهر داماد ، موقع رفتن سعید بغلم کرد و در گوشم گفت یه جرخی بزنید تا بهت ی پیام بدم گفتم اوکی نشستیم تو ماشین ۴تایی رفتیم سر کوچه مامان بابا رفتن سعید پیام داد با مهناز صحبت کردم گفتم امشب قرار ۳ نفری عروست کنیم گفت باشه ، گفتم چرت نگو گفت از تو تالار تو نخ شما دوتا عوضیا بودم ، به مهناز اونجا گفتم گفته پایم ، خلاصه منم به مهران و مونا و مینا گفتم گفتم بریم ۴ تا حشری رفتیم دم خونه عروس رفتیم بالا ب محض ورود دیدیم بابا عروس لباس عروس کنده یه لباس عروس سکسی کوتاه پوشیده با همون صلابت و استایل و شورتشم روی میز خلاصه رفتیم تو بگو بخند و بخور و بعد هم ۳ به ۳ تا خود صبح گاییدیم زنامونو…

نوشته: امیر

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      فیلم سکس داگی ایستاده زیر دوش با دوست دختر تتو دار (قسمت قبل) . تایم: 01:45 - حجم: 22 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • migmig
      فیلم ساک زدن حرفه ای خانمی . تایم: 0:26 - حجم: 5 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18