arshad ارسال شده در 7 اسفند اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند زنی در ترکیه - 1 چند سال پیش با یه آقایی ازدواج کردم ، دکتر زیبایی بود و حتی اون اوایل ازدواج چند عمل زیبایی هم برام انجام داد ، هیکلم تقریباً خوب شده بود اما نمیدانم چرا با اینکه رابطه زناشویی خوبی داشتیم بهم خیانت کرد از طریق منشی مطب متوجه شده بودم که با چند تا از خانمهای که برای زیبایی اومده بودند رابطه جنسی داشت اول باور نمیکردم ولی منشیش چند تا فیلم برام فرستاد تو یکی از فیلمها زنه داشت برای مسعود ( شوهرم ) ساک میزد و در فیلم دوم رابطه مسعود داشت با همون زنه سکس میکرد با دیدن این فیلمها دنیا روی سرم خراب شد خلاصه اینکه تونستم با اون فیلمها هم طلاقمو و هم مهریم که نسبتاً سنگین بود رو بگیرم حالا من ۴۰ ساله ، بعد طلاقم خیلی افسرده و گوشه نشین شده بودم یکی دو سالی به همین منوال گذشت ، زیاد از خانه بیرون نمیومدم غذام شده بود غذاهای حاضری و یا فست فود داشتم شکم میاوردم که با یه خانمی آشنا شدم و منو برد به یک باشگاه محیط باشگاه و بچه ها که با آهنگ و موزیک تمرین میکردند باعث شده بود تقریباً حالم بهتر بشه تا اینکه خواهرم با من تماس گرفت و گفت که قصد دارند یک هفته ای به ترکیه برند و از من هم خواست تا باهاشون همراه بشم فکر خوبی بود ، با کمک دامادمون پاسمو گرفتم ، کمی دلار داشتم و یه مقدار دیگه خریدم و با خواهرم و دامادمون و خواهرزادم حرکت کردیم به ترکیه و بعد پرواز یه هتل ایرانی در آکسارای پیدا کردیم و اونجا مستقر شدیم یکی دو روزی اونجا بودیم ، یه روز که برگشتیم هتل دیدم که مستخدم داره اتاق رو نظافت میکنه ، شنیده بودم تو ترکیه سکس شاپ زیاده اما نمیدونستم به کجا باید برم ، نمیدونم چرا ولی هوس کیر کرده بود ، آدم هَوَل دور و اطرافم زیاد بود ولی مرد نمی خواستم ، دلم یه دیلدو سیاه و کلفت میخواست ، مستخدمه هتل معلوم بود که فیلیپینی هست ، انگلیسی بلد بودم البته ن در حد تافل همونقدر که میتونست کارمو راه بندازه ، ازش خواستم تا آدرس یک سکس شاپ رو بهم بده زنه خندید و ازم پرسید که آیا لزبین هستم ؟ لبخندی زدم و گفتم بهش که با لز کردن مشکلی ندارم زنه که اسمش مایا بود بهم گفت که شیفت کاریش در ساعت ۸ شب تمام میشود و گفت که به خانه نمیرود و تا صبح که دوباره شیفتش شروع بشه پیشم میمونه و اینکه ۳۰ دلار میگیره که ۱۰ دلار رو اول میگیره اول دلم نمیخواست ولی نمیدونم چی شد که قبول کردم و ۱۰ دلار بهش دادم و مایا رفت ساعت ۳ بود کمی دراز کشیدم و با کصم بازی کردم شنیده بودم که کارگرهای هتل در قبال گرفتن پول خدمات جنسی میدهند لخت شدم و شروع کردم با کصم بازی کردن همینجور که کصمو میمالیدم ارضا شدم و خوابم برد ساعت ۶ بود که با صدای در اتاق بیدار شدم همونطور لخت رفتم دم در از چشمی نگاه کردم ، مریم ، خواهرم بود ، سریع یه ربدوشامبر تنم کردم و در رو باز کردم -ما داریم میریم کلوپ میایی بریم ؟ -حال ندارم ، میخوام دوش بگیرم و استراحت کنم -باشه ، اگر نظرت عوض شد بیا و یه کارت بهم داد که روش آدرس کلوپ رو نوشته بود مریم رفت ، ربدوشامبرمو در آوردم هتل مون ، وان داشت ، پرش کردم و رفتم تو وان چقدر خوب بود ، تا حالا تو وان نرفته بودم خیلی بهم آرامش میداد توی وان بودم و دوبار با کوصم بازی کردم . تمام تنم توی آب بود و لذت خوبی میبردم ، نُک پستانهایم زده بود بیرون دوباره ارضا شدم ، یه حالت رخوت و سستی و کرختی داشتم ، آب وان گرماشو داشت از دست میداد از وان اومدم بیرون با حوله هتل خودمو پوشاندم ساعت نزدیکیهای ۸ شده بود کمی آرایش کردم ساعت ۸ شد و پنج دقیقه گذشت اما مایا نیومد ، هشت و ربع شد اما از مایا خبری نبود ، انگار ده دلارم پریده بود در اتاقو باز کردم اما تو راهرو نبود درو بستم و برگشتم تو حولمو در آوردم و پشت میز توالت نشستم یاد ماسک مرطوب که آورده بودم افتادم ، تا خواستم ماسک بزارم در اتاقم زده شد از چشمی که نگاه کردم دیدم مایا اومده در رو براش باز کردم ، اومد تو یه سارافون سفید تنش کرده بود ، اون لباس داشت اما من لخت بودم ، بدون اینکه حرفی بزنه منو چسبوند به دیوار و شروع کرد ازم لب گرفتن و بادستش کوصمو شروع کرد به مالیدن با چوچولم داشت بازی میکرد بعد مدتی منو ول کرد و رفت و نشست روی کاناپه و بهم گفت که رفت خانه و چند تا وسیله بیاره و برای همین دیر کرده ساکشو رو میز خالی کرد دیلدو ، شلاق ، بات و حتی کاستوم پلیس و پرستار هم داشت چیزی که توجه منو به خودش جلب کرد یه دیلدو سیاه و کلفت به همراه کمربندش چقدر خوب بود ، هم کلفتیش و هم اندازش مایا فهمید از دیلدو سیاهه خوشم اومده بهم گفت که میخواهی اونو ببندم ؟ سرمو به عنوان آره تکون دادم مایا سریع سارافونی که پوشیده بود رو در آورد کرست نبسته بود و فقط یه شورت سفید پاش بود شورتشو درآورد لاغر بود و پستانهاش سایز ۷۰ کوصش سفید بود کمی مو رو کوصش بود ، معلوم بود که تازه اصلاح کرده مایا دیلدو و کمربندشو برداشت و به کمرش بست رنگ سیاه دیلو با رنگ سفید پوست مایا یه تناقض جالبی درست کرده بود ، مایا با اون دیلدو بزرگ شبیه شیمیلها شده بود ( چند باری تجربه سکس با شیمیل داشتم که اگر توانستم مینویسم ) به اتاق خواب رفتیم ، هنوز کامل پوزیشن داگی نگرفته بودم که مایا یهو دیلدو رو ناگهان وارد کوصم کرد درد شدیدی بهم وارد شد و جیغی از درد کشیدم و خودمو به جلو انداختم مایا شروع کرد به عذر خواهی کردن نمیدونستم چی بگم طاق باز شدم وشروع کردم کوصمو مالیدن مایا جلو اومد و شروع کرد به مالیدن کوصم بعد چند سال یه کیر وارد کوصم شده بود مایا شروع کرد به خوردن و لیسیدن کوصم یواش یواش دردم داشت می افتاد مایا آروم آروم بالا اومد و با زبانش شکم و بعدهم شروع کرد به خوردن پستانهایم ( آخخخخخخخخخ هنوزم که به یاد اون روزها می افتم کصم حالی به حالی میشه ) مایا کارشو بلد بود ، تو همون خوردنهاش یک بار ارضا شدم مایا از روم بلند شد و ازم پرسید که آیا دیلدو رو بکنم توی کوصت ؟ بهش گفتم که آروم انجامش بده مایا اینبار کمی از ژلی رو که با خودش آورده بود رو به دیلدو و کصم مالید و دیلدو رو وارد کصم کرد اینبار لذت عجیبی بهم دست داد ، بعد دوسال کصم پذیرای کیر البته مصنوعی شده بود مایا شروع کرد به تلمبه زدن و بعد چند دقیقه بهم گفت که تمام دیلدو رو تو کوصم کرده باورم نمیشد که دیلدو به اون کلفتی و بزرگی وارد کوصم شده باشه برای دومین و سومین بار ارضا شدم مایا دیلدو رو از کصم درآورد و بهم نشون داد تمام دیلدو از آب کوصم سفید شده بود با اینکه سه بار ارضا شده بودم ولی بازم سکس میخواستم مایا دیلدو رو باز کرد و از میز رو اتاق یه دیلدو دراز و دو طرفه آورد و گفت که او هم هوس سکس کرده مایا یه سر دیلدو رو وارد کوصم کرد و سر دیگه رو وارد کوص خودش کرد و شروع کرد به تکان دادن خودش به من این دیلدو هم بد نبود ولی دلم همون دیلدو کلفته رو میخواست بعد یک ربع دوباره ارضا شدم ، همزمان با ارضا شدنم مایا هم ارضا شد ادامه دارد… نوشته: ناشناس واکنش ها : mohsen 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
mohsen ارسال شده در 2 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 2 ساعت قبل زنی در ترکیه - 2 اون شب با مایا حسابی حال کردم و بجای ۳۰ دلار بهش ۱۰۰ دلار دادم و مایا هم اون دیلدوی سیاه را بهم داد اما نمیدانستم اونو چجوری با خودم ببرم ایران چون میدونستم تو گمرک فرودگاه ازم میگیرنش ولی فعلاً این برام مهم نبود . معمولاً عصرها و وقتی از پیاده روی و خرید با خواهرم که برمیگشتم سریع توی وان میرفتم و دیلدو رو تو کصم میکردم خیلی خوب بود تا اینکه یکی دو روز مونده بود به برگشتنمون یه مجتمع خرید هیستوریا رفتیم هیستوریا یه مجتمع قشنگ و بزرگ بود آرش ( شوهرخواهرم ) مثل همه مردها از خرید خسته شد و رفت به کافی شاپ مجتمع و من با خواهر و خواهرزادم رفتیم برای خرید وقتی برگشتیم دیدم آرش با یه جوان خوشتیپ و احتمالاِ ایرانی گرم گرفته ( آرش ترک نبود ولی به زبان ترکی مسلط بود ) وقتی نزدیک شدیم حدس درست بود آن جوان خوشتیپ ایرانی بود همونجور که داشتیم حرف میزدیم خواهرم متوجه شد که گوشیشو تو یکی از فروشگاه ها جا گذاشته و سورن ( همون جوان ایرانی ) گفت که آرش با خواهرم بره ، آرش هم با خواهرم و دخترش رفتن با سورن مشغول حرف زدن شدم و از حرفاش فهمیدم نزدیک به ۱ ساله تو ترکیه زندگی میکنه و چون زندانی سیاسی بوده دیگه نمیخواست به ایران برگرده و… یه تیشرت قرمز تنش بود و جالب تر از همه یه گردنبند طلایی شیر و خورشید به گردنش بود… شمارشو بهم داد ، منم به خاطر این که خواهرم نبینه شمارشو گذاشتم تو کیف پولم تشنم شده بود و سورن برام هات چاکلت گرفت و در همین اثنا خواهرم اینا هم اومدن و سورن هم به تناسب اونها براشون نوشیدنی گرفت آرش گفت که بریم ولی من نمیدونم چرا ولی دوست داشتم با سورن بیشتر بودم آروم دم گوش خواهرم گفتم که من میخوام با این پسره باشم و کمی دیرتر میام خواهرم رفت ولی چند لحظه بعد غُرغُرهاشو تو واتس آپ برام فرستاد با سورن اومدیم بیرون ، سورن یه موتور داشت ولی قانون ترکیه میگفت که همه سرنشینان موتور باید کلاه کاسکت داشته باشند و مثل قانون ما هردم بیلی نیست بو سورن هم فقط یه کاسکت داشت موتورشو پارک کرد و با یه تاکسی رفتیم یه رستوران و سورن ازم خواست که من بیشتر در مورد خودم حرف بزنم… بعد شام منو رسوند دم هتل به بالا که رسیدم و لباسهامو در آوردم متوجه شدم چقدر شورتمو خیس کردم و ازم ترشح اومده بود دیلدو رو برداشتم و رفتم تو وان دیلدو رو به یاد سورن تو کوصم کردم حشریت و گرمای آب باعث شد که راحت بشم ولی توی وان خوابم برد صبح از سرمای آب وان بیدار شدم سردم شده بود با آب گرم دوش گرفتم از حمام که بیرون اومدم دیم تقریباً ۵۰ تماس بی پاسخ از خواهرم داشتم و بعد مدتی خواهرم اومد و شروع کرد به غُرغُر… به سورن زنگ زدم و قرار شد شب باهاش برم موتورسواری… یکی دو روز آخر وقتمو با سورن میگذروندم برای خودمم عجیب بود منی که سراغ هیچ مردی نمی رفتم حالا تو غربت عاشق یک مرد شده بودم روز آخر به خواهرم گفتم که میخوام بیشتر بمونم ، اولش باهاش دعوا کردم ولی با وساطت آرش قرار شد بیشتر بمونم خواهرم اینا که رفتند قرار شد برم پیش سورن ، سورن از حرفم استقبال کرد و گفت که میاد دنبالم تماس که قطع شد از حرفهای سورن فهمیدم حتماً باهاش سکس میکنیم و برای همین حسابی خودمو تمیز کردم قبل از اینکه سورن بیاد مشخصات خودم و سورن رو به متصدی هتل دادم و گفتم اگر از من خبری نشد به پلیس و خواهرم اطلاع بدن یه لباس مجلسی قرمز و سکسی که داشتم رو تنم کردم… سورن اومد دنبالم از دیدن تیپم چشاش گرد شد و گفت نمیتونه منو ترک موتورش سوار کنه و قرار شد تاکسی هتل بگیرم سورن برام از هتل یه تاکسی گرفت و خودش هم سوار تاکسی شد آروم آروم خودشو بهم نزدیک کرد و دستشو گذاشت روی پام با اینکه هنوز کاری نکرد اما تماس دستش روی پام باعث شد اون حس که به یه مرد داشتم دوباره توی تنم بیدار بشه حس میکردم کصم دریای آب شده سورن آروم شروع کرد به مالیدن پام ، واقعاً قدرت مخالفت با اینکارشو نداشتم ،داشتم به لرزیدن می افتادم ، بزاق دهنم داشت خشک میشد ، تپش قلب گرفته بودم دست سورن داشت به کصم نزدیک میشد دیگه وا داده بودم که سورن دستشو از روی پام برداشت -حالت خوبه ؟ به سختی جواب دادم -رسیدیم ، پیاده شو از ماشین پیاده شدم ، منطقه قشنگ و سرسبزی بود ، سورن در یه خونه ای رو باز کرد و باهم وارد شدیم ، خونش واقعاً قشنگ و زیبا بود وارد ساختمان شدیم ، تزیین خانه قشنگ بود ولی کمی ریخته و پاشیده بود روی کاناپه نشستم و سورن رفت آشپزخونه: -چی میخوری عزیزم ؟ دلم میخواست بگم کیر ولی : -چی داری ؟ -چای ، قهوه ، نسکافه ، هات چاکلت -قهوه اگر داری بعد مدتی سورن با دوتا هات چاکلت اومد -چقدر شبیه قهوه هست! -قهوه مون تموم شده بود و بعد مدتی مکث ادامه داد : -ببخشید اینجا ریخته پاشیده هست این سینای حرومزاده عادت به ریخت و پاش داره -سینا کیه ؟ -همخونمه ، اینجا هم که اجاره ایی هست ، چون اینجا اجاره ها بالاست اکثر مردم با یه همخونه خونه اجاره می کنند البته اینجا رو ما مفتی گیرمون اومده سورن یه نگاهی بهم کرد : -تو چرا اینجوری هستی ، لباساتو چرا در نمیاری ؟ معذب نیستی مگه ؟ -کجا لباسمو در بیارم ( خیلی دوست داشتم بگه همینجا توی بغلم ) سورن با دست یه اتاقی نشون داد -اون اتاق منه ، خواستی اونجا عوض کن بلند شدم ، کیفمو برداشتم و سمت اتاقش رفتم اتاقش بد نبود و مرتب بود ، یه تخت دونفره چوبی و یه رگال کت و شلوار و حتی کراوات داشت کنار اتاق یه میز توالت بود اومد بجای لوازم آرایش پر بود از کاغذ و یه لپ تاپ و یه پرینتر و اسکنر با خودکار و مداد بود پالتومو در آوردم چاک پستونام رو تو لباسم درست کردم چون کرست نبسته بودم پستانهام ول شده بودند کارم که تموم شد که متوجه شدم یه کاندوم مصرف شده روی زمین افتاده با یه تکه دستمال کاغذی برش داشتم آب کیر توش بود ولی اون سفیدی رو نداشت انداختمش روی زمین واردسالن شدم سورن اتاق رو تمیز کرده بود ، تو سالن نبود اما صداش از آشپزخونه اومد : -شامپاین میخوری ؟ -مگه داری ؟ چیزی نگفت ، پنج دقیقه بعد اومد، دوتا لیوان و یه بطری شامپاین تو دستش بود -وااااااای چی شدی تو دختر -مرسی اومد و کنارم نشست در بطری رو باز کرد و مقداری برای من و خودش ریخت و لیوانها رو بهم زدیم کمی مزه کردم ، بد نبود ، یکی دو گیلاس باهم خوردیم ، سورن سرشو آورد جلو و لبهاشو گذاشت روی لبهام و همزمان دستشو دوباره گذاشت روی پام آخ که مقاومت در اون لحظه برام سخت بود مانعش نشدم چون واقعاً به این سکس نیاز داشتم دستمو گذاشتم روی کیرش ، از همونجا معلوم بود که چه کیر بزرگی داره سورن همونجور که داشت لبامو میخورد دستش رو آورد بالا و گذاشت رو کصم ، پاهامو باز کردم که راحت تر باشه ، بعد چند دقیقه دستشو کرد توی شورتم و شروع کرد به مالوندن کصم ، اما خوب نمیتونست کصمو بماله سورن شروع کرده بود به لیس زدن گردنم ، دهنشو آورد کنار گوشم و همونجور که داشت لیس میزد گفت بریم رو تخت ؟ آروم بلند شدیم و رفتیم توی اتاق ادامه دارد… نوشته: ناشناس لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده