رفتن به مطلب

داستان زن مطلقه لزبین


arshad

ارسال‌های توصیه شده


زنی در ترکیه - 1
 

چند سال پیش با یه آقایی ازدواج کردم ، دکتر زیبایی بود و حتی اون اوایل ازدواج چند عمل زیبایی هم برام انجام داد ، هیکلم تقریباً خوب شده بود اما نمیدانم چرا با اینکه رابطه زناشویی خوبی داشتیم بهم خیانت کرد
از طریق منشی مطب متوجه شده بودم که با چند تا از خانمهای که برای زیبایی اومده بودند رابطه جنسی داشت
اول باور نمیکردم ولی منشیش چند تا فیلم برام فرستاد
تو یکی از فیلمها زنه داشت برای مسعود ( شوهرم ) ساک میزد
و در فیلم دوم رابطه مسعود داشت با همون زنه سکس میکرد
با دیدن این فیلمها دنیا روی سرم خراب شد
خلاصه اینکه تونستم با اون فیلمها هم طلاقمو و هم مهریم که نسبتاً سنگین بود رو بگیرم
حالا من ۴۰ ساله ، بعد طلاقم خیلی افسرده و گوشه نشین شده بودم یکی دو سالی به همین منوال گذشت ، زیاد از خانه بیرون نمیومدم غذام شده بود غذاهای حاضری و یا فست فود
داشتم شکم میاوردم که با یه خانمی آشنا شدم و منو برد به یک باشگاه
محیط باشگاه و بچه ها که با آهنگ و موزیک تمرین میکردند باعث شده بود تقریباً حالم بهتر بشه تا اینکه خواهرم با من تماس گرفت و گفت که قصد دارند یک هفته ای به ترکیه برند و از من هم خواست تا باهاشون همراه بشم
فکر خوبی بود ، با کمک دامادمون پاسمو گرفتم ، کمی دلار داشتم و یه مقدار دیگه خریدم و با خواهرم و دامادمون و خواهرزادم حرکت کردیم به ترکیه و بعد پرواز یه هتل ایرانی در آکسارای پیدا کردیم و اونجا مستقر شدیم
یکی دو روزی اونجا بودیم ، یه روز که برگشتیم هتل دیدم که مستخدم داره اتاق رو نظافت میکنه ، شنیده بودم تو ترکیه سکس شاپ زیاده اما نمیدونستم به کجا باید برم ، نمیدونم چرا ولی هوس کیر کرده بود ، آدم هَوَل دور و اطرافم زیاد بود ولی مرد نمی خواستم ، دلم یه دیلدو سیاه و کلفت میخواست ، مستخدمه هتل معلوم بود که فیلیپینی هست ، انگلیسی بلد بودم البته ن در حد تافل همونقدر که میتونست کارمو راه بندازه ، ازش خواستم تا آدرس یک سکس شاپ رو بهم بده
زنه خندید و ازم پرسید که آیا لزبین هستم ؟
لبخندی زدم و گفتم بهش که با لز کردن مشکلی ندارم
زنه که اسمش مایا بود بهم گفت که شیفت کاریش در ساعت ۸ شب تمام میشود
و گفت که به خانه نمیرود و تا صبح که دوباره شیفتش شروع بشه پیشم میمونه و اینکه ۳۰ دلار میگیره که ۱۰ دلار رو اول میگیره
اول دلم نمیخواست ولی نمیدونم چی شد که قبول کردم و ۱۰ دلار بهش دادم و مایا رفت
ساعت ۳ بود کمی دراز کشیدم و با کصم بازی کردم
شنیده بودم که کارگرهای هتل در قبال گرفتن پول خدمات جنسی میدهند
لخت شدم و شروع کردم با کصم بازی کردن
همینجور که کصمو میمالیدم ارضا شدم و خوابم برد
ساعت ۶ بود که با صدای در اتاق بیدار شدم همونطور لخت رفتم دم در از چشمی نگاه کردم ، مریم ، خواهرم بود ، سریع یه ربدوشامبر تنم کردم و در رو باز کردم
-ما داریم میریم کلوپ میایی بریم ؟
-حال ندارم ، میخوام دوش بگیرم و استراحت کنم
-باشه ، اگر نظرت عوض شد بیا
و یه کارت بهم داد که روش آدرس کلوپ رو نوشته بود
مریم رفت ، ربدوشامبرمو در آوردم
هتل مون ، وان داشت ، پرش کردم و رفتم تو وان
چقدر خوب بود ، تا حالا تو وان نرفته بودم خیلی بهم آرامش میداد
توی وان بودم و دوبار با کوصم بازی کردم . تمام تنم توی آب بود و لذت خوبی میبردم ، نُک پستانهایم زده بود بیرون دوباره ارضا شدم ، یه حالت رخوت و سستی و کرختی داشتم ، آب وان گرماشو داشت از دست میداد از وان اومدم بیرون با حوله هتل خودمو پوشاندم ساعت نزدیکیهای ۸ شده بود
کمی آرایش کردم ساعت ۸ شد و پنج دقیقه گذشت اما مایا نیومد ، هشت و ربع شد اما از مایا خبری نبود ، انگار ده دلارم پریده بود در اتاقو باز کردم اما تو راهرو نبود
درو بستم و برگشتم تو
حولمو در آوردم و پشت میز توالت نشستم
یاد ماسک مرطوب که آورده بودم افتادم ، تا خواستم ماسک بزارم در اتاقم زده شد
از چشمی که نگاه کردم دیدم مایا اومده در رو براش باز کردم ، اومد تو یه سارافون سفید تنش کرده بود ، اون لباس داشت اما من لخت بودم ، بدون اینکه حرفی بزنه منو چسبوند به دیوار و شروع کرد ازم لب گرفتن و بادستش کوصمو شروع کرد به مالیدن
با چوچولم داشت بازی میکرد
بعد مدتی منو ول کرد و
رفت و نشست روی کاناپه و بهم گفت که رفت خانه و چند تا وسیله بیاره و برای همین دیر کرده
ساکشو رو میز خالی کرد
دیلدو ، شلاق ، بات و حتی کاستوم پلیس و پرستار هم داشت
چیزی که توجه منو به خودش جلب کرد یه دیلدو سیاه و کلفت به همراه کمربندش
چقدر خوب بود ، هم کلفتیش و هم اندازش
مایا فهمید از دیلدو سیاهه خوشم اومده بهم گفت که میخواهی اونو ببندم ؟
سرمو به عنوان آره تکون دادم
مایا سریع سارافونی که پوشیده بود رو در آورد
کرست نبسته بود و فقط یه شورت سفید پاش بود
شورتشو درآورد
لاغر بود و پستانهاش سایز ۷۰ کوصش سفید بود کمی مو رو کوصش بود ، معلوم بود که تازه اصلاح کرده
مایا دیلدو و کمربندشو برداشت و به کمرش بست
رنگ سیاه دیلو با رنگ سفید پوست مایا یه تناقض جالبی درست کرده بود ، مایا با اون دیلدو بزرگ شبیه شیمیلها شده بود ( چند باری تجربه سکس با شیمیل داشتم که اگر توانستم مینویسم )
به اتاق خواب رفتیم ، هنوز کامل پوزیشن داگی نگرفته بودم که مایا یهو دیلدو رو ناگهان وارد کوصم کرد
درد شدیدی بهم وارد شد و جیغی از درد کشیدم و خودمو به جلو انداختم
مایا شروع کرد به عذر خواهی کردن
نمیدونستم چی بگم طاق باز شدم وشروع کردم کوصمو مالیدن
مایا جلو اومد و شروع کرد به مالیدن کوصم
بعد چند سال یه کیر وارد کوصم شده بود
مایا شروع کرد به خوردن و لیسیدن کوصم
یواش یواش دردم داشت می افتاد
مایا آروم آروم بالا اومد و با زبانش شکم و بعدهم شروع کرد به خوردن پستانهایم
( آخخخخخخخخخ هنوزم که به یاد اون روزها می افتم کصم حالی به حالی میشه )
مایا کارشو بلد بود ، تو همون خوردنهاش یک بار ارضا شدم
مایا از روم بلند شد و ازم پرسید که آیا دیلدو رو بکنم توی کوصت ؟
بهش گفتم که آروم انجامش بده
مایا اینبار کمی از ژلی رو که با خودش آورده بود رو به دیلدو و کصم مالید و دیلدو رو وارد کصم کرد
اینبار لذت عجیبی بهم دست داد ، بعد دوسال کصم پذیرای کیر البته مصنوعی شده بود
مایا شروع کرد به تلمبه زدن و بعد چند دقیقه بهم گفت که تمام دیلدو رو تو کوصم کرده
باورم نمیشد که دیلدو به اون کلفتی و بزرگی وارد کوصم شده باشه
برای دومین و سومین بار ارضا شدم
مایا دیلدو رو از کصم درآورد و بهم نشون داد
تمام دیلدو از آب کوصم سفید شده بود
با اینکه سه بار ارضا شده بودم ولی بازم سکس میخواستم
مایا دیلدو رو باز کرد و از میز رو اتاق یه دیلدو دراز و دو طرفه آورد و گفت که او هم هوس سکس کرده
مایا یه سر دیلدو رو وارد کوصم کرد و سر دیگه رو وارد کوص خودش کرد و شروع کرد به تکان دادن خودش به من
این دیلدو هم بد نبود ولی دلم همون دیلدو کلفته رو میخواست
بعد یک ربع دوباره ارضا شدم ، همزمان با ارضا شدنم مایا هم ارضا شد

ادامه دارد…

نوشته: ناشناس

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 هفته بعد...

زنی در ترکیه - 2

اون شب با مایا حسابی حال کردم و بجای ۳۰ دلار بهش ۱۰۰ دلار دادم و مایا هم اون دیلدوی سیاه را بهم داد اما نمیدانستم اونو چجوری با خودم ببرم ایران چون میدونستم تو گمرک فرودگاه ازم میگیرنش ولی فعلاً این برام مهم نبود . معمولاً عصرها و وقتی از پیاده روی و خرید با خواهرم که برمیگشتم سریع توی وان میرفتم و دیلدو رو تو کصم میکردم
خیلی خوب بود تا اینکه یکی دو روز مونده بود به برگشتنمون یه مجتمع خرید هیستوریا رفتیم
هیستوریا یه مجتمع قشنگ و بزرگ بود آرش ( شوهرخواهرم ) مثل همه مردها از خرید خسته شد و رفت به کافی شاپ مجتمع و من با خواهر و خواهرزادم رفتیم برای خرید
وقتی برگشتیم دیدم آرش با یه جوان خوشتیپ و احتمالاِ ایرانی گرم گرفته ( آرش ترک نبود ولی به زبان ترکی مسلط بود )
وقتی نزدیک شدیم حدس درست بود آن جوان خوشتیپ ایرانی بود
همونجور که داشتیم حرف میزدیم
خواهرم متوجه شد که گوشیشو تو یکی از فروشگاه ها جا گذاشته و سورن ( همون جوان ایرانی ) گفت که آرش با خواهرم بره ، آرش هم با خواهرم و دخترش رفتن
با سورن مشغول حرف زدن شدم و از حرفاش فهمیدم نزدیک به ۱ ساله تو ترکیه زندگی میکنه و چون زندانی سیاسی بوده دیگه نمیخواست به ایران برگرده و…
یه تیشرت قرمز تنش بود و جالب تر از همه یه گردنبند طلایی شیر و خورشید به گردنش بود…
شمارشو بهم داد ، منم به خاطر این که خواهرم نبینه شمارشو گذاشتم تو کیف پولم
تشنم شده بود و سورن برام هات چاکلت گرفت و در همین اثنا خواهرم اینا هم اومدن و سورن هم به تناسب اونها براشون نوشیدنی گرفت
آرش گفت که بریم ولی من نمیدونم چرا ولی دوست داشتم با سورن بیشتر بودم آروم دم گوش خواهرم گفتم که من میخوام با این پسره باشم و کمی دیرتر میام
خواهرم رفت ولی چند لحظه بعد غُرغُرهاشو تو واتس آپ برام فرستاد
با سورن اومدیم بیرون ، سورن یه موتور داشت ولی قانون ترکیه میگفت که همه سرنشینان موتور باید کلاه کاسکت داشته باشند و مثل قانون ما هردم بیلی نیست
بو سورن هم فقط یه کاسکت داشت
موتورشو پارک کرد و با یه تاکسی رفتیم یه رستوران و سورن ازم خواست که من بیشتر در مورد خودم حرف بزنم…
بعد شام منو رسوند دم هتل به بالا که رسیدم و لباسهامو در آوردم متوجه شدم چقدر شورتمو خیس کردم و ازم ترشح اومده بود
دیلدو رو برداشتم و رفتم تو وان
دیلدو رو به یاد سورن تو کوصم کردم
حشریت و گرمای آب باعث شد که راحت بشم ولی توی وان خوابم برد
صبح از سرمای آب وان بیدار شدم
سردم شده بود با آب گرم دوش گرفتم
از حمام که بیرون اومدم دیم تقریباً ۵۰ تماس بی پاسخ از خواهرم داشتم و بعد مدتی خواهرم اومد و شروع کرد به غُرغُر…
به سورن زنگ زدم و قرار شد شب باهاش برم موتورسواری…
یکی دو روز آخر وقتمو با سورن میگذروندم
برای خودمم عجیب بود منی که سراغ هیچ مردی نمی رفتم حالا تو غربت عاشق یک مرد شده بودم
روز آخر به خواهرم گفتم که میخوام بیشتر بمونم ، اولش باهاش دعوا کردم ولی با وساطت آرش قرار شد بیشتر بمونم
خواهرم اینا که رفتند قرار شد برم پیش سورن ، سورن از حرفم استقبال کرد و گفت که میاد دنبالم تماس که قطع شد از حرفهای سورن فهمیدم حتماً باهاش سکس میکنیم و برای همین حسابی خودمو تمیز کردم
قبل از اینکه سورن بیاد مشخصات خودم و سورن رو به متصدی هتل دادم و گفتم اگر از من خبری نشد به پلیس و خواهرم اطلاع بدن
یه لباس مجلسی قرمز و سکسی که داشتم رو تنم کردم…
سورن اومد دنبالم از دیدن تیپم چشاش گرد شد و گفت نمیتونه منو ترک موتورش سوار کنه و قرار شد تاکسی هتل بگیرم
سورن برام از هتل یه تاکسی گرفت و خودش هم سوار تاکسی شد
آروم آروم خودشو بهم نزدیک کرد و دستشو گذاشت روی پام
با اینکه هنوز کاری نکرد اما تماس دستش روی پام باعث شد اون حس که به یه مرد داشتم دوباره توی تنم بیدار بشه حس میکردم کصم دریای آب شده
سورن آروم شروع کرد به مالیدن پام ، واقعاً قدرت مخالفت با اینکارشو نداشتم ،داشتم به لرزیدن می افتادم ، بزاق دهنم داشت خشک میشد ، تپش قلب گرفته بودم دست سورن داشت به کصم نزدیک میشد
دیگه وا داده بودم که سورن دستشو از روی پام برداشت
-حالت خوبه ؟
به سختی جواب دادم
-رسیدیم ، پیاده شو
از ماشین پیاده شدم ، منطقه قشنگ و سرسبزی بود ، سورن در یه خونه ای رو باز کرد و باهم وارد شدیم ، خونش واقعاً قشنگ و زیبا بود
وارد ساختمان شدیم ، تزیین خانه قشنگ بود ولی کمی ریخته و پاشیده بود
روی کاناپه نشستم و سورن رفت آشپزخونه:
-چی میخوری عزیزم ؟
دلم میخواست بگم کیر ولی :
-چی داری ؟
-چای ، قهوه ، نسکافه ، هات چاکلت
-قهوه اگر داری
بعد مدتی سورن با دوتا هات چاکلت اومد
-چقدر شبیه قهوه هست!
-قهوه مون تموم شده بود
و بعد مدتی مکث ادامه داد :
-ببخشید اینجا ریخته پاشیده هست این سینای حرومزاده عادت به ریخت و پاش داره
-سینا کیه ؟
-همخونمه ، اینجا هم که اجاره ایی هست ، چون اینجا اجاره ها بالاست اکثر مردم با یه همخونه خونه اجاره می کنند البته اینجا رو ما مفتی گیرمون اومده
سورن یه نگاهی بهم کرد :
-تو چرا اینجوری هستی ، لباساتو چرا در نمیاری ؟ معذب نیستی مگه ؟
-کجا لباسمو در بیارم ( خیلی دوست داشتم بگه همینجا توی بغلم )
سورن با دست یه اتاقی نشون داد
-اون اتاق منه ، خواستی اونجا عوض کن
بلند شدم ، کیفمو برداشتم و سمت اتاقش رفتم
اتاقش بد نبود و مرتب بود ، یه تخت دونفره چوبی و یه رگال کت و شلوار و حتی کراوات داشت
کنار اتاق یه میز توالت بود اومد بجای لوازم آرایش پر بود از کاغذ و یه لپ تاپ و یه پرینتر و اسکنر با خودکار و مداد بود
پالتومو در آوردم چاک پستونام رو تو لباسم درست کردم
چون کرست نبسته بودم پستانهام ول شده بودند
کارم که تموم شد که متوجه شدم یه کاندوم مصرف شده روی زمین افتاده
با یه تکه دستمال کاغذی برش داشتم آب کیر توش بود ولی اون سفیدی رو نداشت انداختمش روی زمین
واردسالن شدم سورن اتاق رو تمیز کرده بود ، تو سالن نبود اما صداش از آشپزخونه اومد :
-شامپاین میخوری ؟
-مگه داری ؟
چیزی نگفت ، پنج دقیقه بعد اومد، دوتا لیوان و یه بطری شامپاین تو دستش بود
-وااااااای چی شدی تو دختر
-مرسی
اومد و کنارم نشست در بطری رو باز کرد و مقداری برای من و خودش ریخت و لیوان‌ها رو بهم زدیم کمی مزه کردم ، بد نبود ، یکی دو گیلاس باهم خوردیم ، سورن سرشو آورد جلو و لبهاشو گذاشت روی لبهام
و همزمان دستشو دوباره گذاشت روی پام
آخ که مقاومت در اون لحظه برام سخت بود
مانعش نشدم چون واقعاً به این سکس نیاز داشتم
دستمو گذاشتم روی کیرش ، از همونجا معلوم بود که چه کیر بزرگی داره
سورن همونجور که داشت لبامو می‌خورد دستش رو آورد بالا و گذاشت رو کصم ، پاهامو باز کردم که راحت تر باشه ، بعد چند دقیقه دستشو کرد توی شورتم و شروع کرد به مالوندن کصم ، اما خوب نمیتونست کصمو بماله
سورن شروع کرده بود به لیس زدن گردنم ، دهنشو آورد کنار گوشم و همونجور که داشت لیس میزد گفت بریم رو تخت ؟
آروم بلند شدیم و رفتیم توی اتاق

ادامه دارد…

نوشته: ناشناس

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      سکس با میلف جاافتاده و حشری بات پلاگ کرده تو کونش و ساک میزنه و کصلیسی میکنه و بعد تو چند تا پوزیشن تا خایه تو کص و کونش تلمبه میزنه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کونش . تایم: 09:40 - حجم: 36 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      سکس با خانوم سکسی و حشری اول از هم لب میگیرن و با کص و کون و ممه هاش ور میره و ساک میزنه و بعد تو پوزیشن داگی کصش و میگاد و ناله میکنه . تایم: 07:40 - حجم: 51 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18