رفتن به مطلب

داستان کلاس خواهرم


mohsen

ارسال‌های توصیه شده


کلاس های خصوصی خواهرم
 

من ۴۵ سالمه یه خواهر دارم ۲،۳ سالی ازم کوچیکتره . یه میلف سکسی، متاهل ، بچه دار، سفید و کون گنده .
چند روز پیش خونشون بودم . خواهرم با یکی از دوستاش کار خونگی میکنن و شاگرد های خصوصی دارن و بهشون نقاشی و زبان یاد میدن . من سر زده رفتم دیدم خواهرم درو باز کرد و آروم سلام احوالپرسی کرد فهمیدم شاگرد دارن که در اتاق هم باز بودم دیدم دوستش شاگرد داره . خواهرم رفت تو آشپزخونه و برام میوه اورد گفتم مرسی نمیخورم و بهش گفتم بیا بریم تو اون اتاق. گفت نه و اشاره کرد به اتاق گفت الان کلاسشون تمومه بعدش میخوایم بریم بیرون . اصرار کردم ، حالا یکم بیا و به هر ترتیبی بود بردمش تو اتاق دیگه . گوشیمو گذاشتم جلوی میز آرایش رو حالت فیلم و بهش گفتم بیا جلوی دوربین و شروع کردم به لب گرفتن ازش . دستمو‌ بردم تو شلوارش رو باسنش که خودشو عقب کشید . گفتم نکش خودتو عقب میخوام طبیعی باشه و دوباره انجامش دادیم اینبار من جلو دوربین وایسادم خواهرم اومد جلو لب گرفتیم و دستمو کردم تو شلوارش و بعد شلوارشو کشیدم پایین زبونمو تو دهنش کردم و بعد از چند دقیقه رهاش کردم . رفت سمت دوربین و قطعش کرد و بهم گفتم همه سیستم رو بهم ریختی ، عصبیم کردی .
داشت میرفت بیرون دوباره نگهش داشتم پشت در و شلوارشو دراوردم . گفت خره کلاسشو الان تموم میشه. گفتم یکم فقط . با گوشیم فیلم میگرفتم و با اون دستم کونشو میمالوندم . یکم ازش فاصله گرفتم‌کیرمم‌دراوردم تا اومدم بزارم درش گفت واااای توروخدا نه و کشید بالا و رفت بیرون . پشت سرش رفتم و‌ بهش گفتم تورو خدا یکم دیگه بیا بریم تو . گفت نه بابا میخوایم بریم بیرون جشن تولد دعوتیم . اصرار کردم من خودم با ماشین میرسونمت جون من بمون وقتی دوستت رفت . گفت نمیشه وعده کردم . دوباره اصرار کردم جون من، تورو خدا بمون خب یکم باهم باشیم . تورو خدا. اصرارمو که دید گفت اخه الان بهش چی بگم بگم خودت تنهایی برو؟! دیدم اصرارم جواب داد گفتم اره بگو‌ من یه کاری باهات دارم و نمیتونی الان بری . آقا بالاخره قبول کرد و کلاس دوستش تموم شد و رفت . جوووون که چه خوب شد . من موندم و آبجیم و خونه ی خالی . زنگ زد شوهرش گفت ۹ میام . هیچی دیگه ۲ ساعت وقت داشتم که یه کس و کون سیری از آبجی خوشگلم بکنم . تلفنش با شوهرش که تموم شد بردمش تو‌اتاق . دوباره دوربینو گذاشتم که گفت خره فیلم نگیر خطریه . گفتم نه بابا نمیزارم رو گوشی بمونه و‌تنظیمش کردم به سمت تخت خواب و‌بغلش کردم رفتیم رو تشک . اوه اوه جای همتون خالی . دو‌دیقه نشد یه گوشت سفید با یه کون دنبه ایی گنده دراز به دراز رو تخت خوابیده بود و برا انجام عملیات آماده . عاشق این اماده شدن هایی خواهر خوبم بودم . شروع کردم لیسیدن سوراخ کونش ، مستش کردم . زبونمو تو سوراخش میکردم ولی نمیکردمش ، انقدر این کارو ادامه دادم تا برگشت گفت بسه دیگه، منظور آبجیم این بود که لامصب کیرتو بکنش تو . همونطور که به شکم خوابیده بود رفتم روش و تنظیم کردم دم سوراخش و آروم آروم فرو کردم تو کونش و با دستم چوچولشو مالیدم . هر از گاهی نگاه میکردم و دوربینو چک میکردم چون اولین فیلم سوپر خودم و خواهرمو داشتم میگرفتم . ۱ دقیقه بعد کامل جا کرده بودم تو کونش. خواهرم جفت دستاشو گذاشته بود و پیشونیشو تکیه داده بود و هیچی نمیگفت . کاملا معلوم بود داره از کیر من لذت میبره چون همیشه میگه بهم که کیرت گنده است .کونشم سفید و دنبه اییه و تلمبه که میزدم عین ژله زیرم تکون میخورد . فقط وقتی تا ته میکردم یا محکم میزدم سرشو‌ بر می داشت و با دعوا می گفت آروم باش خب. و بعد دوباره سرشو میذاشت تا داداشش لذتشو از کونش ببره. چند دقیقه ایی گذشت و من اروم اروم عقب جلو میکردم ، شکمم که میخورد رو باسن بزرگ و نرمش میلرزید ده دقیقه بعد ارضا شد و شروع کرد غر زدن که تمومش کن دیگه . یه تلمبه مشتی زدم و عمیق نگه داشتم و آب کیرمو خالی کردم ته کون خواهرم . خیلی حال داد. وقتی بلند شدیم و آبمو تو کونش میدیدم لذت میبردم . بلند شد و خیس عرق نگام کرد و گفت ببین چیکار میکنی!!! دوباره اعصابمو خرد کردی. گفتم ول کن بابا چشاتو ببند فکر کن شوهرت بوده و خندیدیم باهم . خواهرم لباساشو برداشت و رفت سمت دستشویی و نگام کرد و با رضایت گفت زود باش دیر شد منو باید برسونی. منم گفتم باشه فعلا برو خودتو بشور نریزه بیرون و خندیدیم . بعدش سریع لباسشو عوض کرد و منم رسوندمش پیش دوستاش و یه لب تو کوچه ازش گرفتم و خدافظی کردیم.

نوشته: الکس حامدی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • dozens
      رقص سکسی داف ایرانی تو برف با دامن کوتاه و پاهای لخت . تایم: 00:25 - حجم: 5 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • dozens
      پسره تو ماشین شورت صورتی دوست دخترش کشیده پایین و کس دختره میماله دختره هم جیغ میزنه و ارضا میشه . تایم: 04:20 - حجم: 15 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • dozens
      فرح جون - 1   سلام دوستان عزیز سایت کون باز ،این یه داستان ۴ قسمتی هست و بر اساس تعریفهای یکی از دوستانم که از مادر زن خودش داشت نوشتم و شاخ و برگ دادم ممنون میشم نظر بدین تا قسمتهای بعد سریعتر منتشر بشه . یه موقعه هایی تو زندگی شرایطی بوجود میاد که منتظرش نبودی و تا اون موقع تجربه ای ازش نداشتی. همیشه نمیشه فرمون و بگیری و بری جلو چون یه تیکه سنگ ریز امکان داره بره زیر لاستیک و مسیر زندگیت و عوض کنه . من علیرضا هستم ، تو یکی از استخرهای بالا شهر ماساژور هستم ،هیکل و بدنم بخاطر ورزش خوبه ،کار و کاسبی خوبی هم دارم ،بیشتر مشتری هام آدمای پول داری هستن که اونا رو ویزیت میکنم . معمولا از ساعت ۵ عصر کارم شروع میشه و تا ۱۲ شب آقایون و تو استخر ماساژ میدم که پول خوبی گیرم میاد .بیشتر مشتری هام خصوصی هستن و قبل ساعت کاری میرم خونه شون و دو برابر پول میگیرم ،بماند که تو این کار همه جور آدم به پستم خورده، از کونی بگیر تا زن و شوهری که فانتزی تری سام دارن ،خب منم کم نمیذارم براشون ولی در عین حال نمیزارم که سحر زنم متوجه بشه . یه مادر خانوم دارم که از اول ازدواجم هیچ نوع گرایشی نسبت بهش نداشتم و همیشه احترامش و داشتم و دارم همیشه همه آدما مثل هم نیستن و همینطور همه مادر زنها مثل هم نیستن . دو سالی میشه که ازدواج کردم و زندگیم بالا و پایین داشته ولی با تلاش خودم بیشتر رو به بالا بود زنم مثل ماه میمونه یه تیکه جواهر از نظر استایل و از نظر سواد و از هر نظر که بگید. سحر، تک دختر ، نه خواهری داره و نه برادری، بخوام بگم از اندام بدنش ،یه فرشته زیبا رو با یه بدن کاملا سرحال ورزشی و سینه های سفت و سربالا ،کمر باریک و قد بلند حتی از منم چند سانت بلندتره حالا همینا رو داشته باشید و تصور کنید مادر سحر ،دقیقا به همین شکل فقط یه پلنگ خفته یعنی سینه ها پروتز ( این و سحر گفت من نمیدونستم) لبها تزریقی بوتاکس و اندام مثل سحر ورزشکار و عالی از نظر سن ۱۵ سال بیشتر از سحر یعنی وقتی فرح خانوم که مادر سحر هست ۱۵ سالش بود سحر بدنیا میاد و اختلاف سن بابای سحر ،احمد آقا با سحر ۳۰ سال هست و اختلاف سن احمد آقا با همسرش فرح خانم که از این ببعد من میگم فرح جون ۱۵ سال هست . کاری به رقم و ارقام ندارم فقط این و بگم الان که سحر ۲۵ سالشه فرح جون ۴۰ سال و تازه دوران چلچلی و شروع کرده دیگه خودتون حدس بزنید و پدرش احمد آقا الان ۵۵ سالشه یا خدا بریم سر اصل داستان یه ماشین دنا صفر از نمایندگی خریدم و قرار شد یه سفر بریم مشهد من و سحر و احمد آقا و فرح جون این اسم فرح جون و میگم، جون آخرش بخاطر چیز خاصی نیست چون همه فرح جون صداش میزنن منم از اول ازدواجم ، فرح جون صداش زدم. واقعا جون داره چون خیلی جونه از خود سحر هم جون تره ولی گفتم که من هیچ نظر خاصی نداشتم بهش تا… قرار شد یه سفر دسته جمعی بریم مشهد. منتها از سمت شمال ،مازندران و استان گرگان. شب و گرگان بخوابیم و خوش خوشان بریم سمت مشهد مامانم یه دختر خاله داره که تو گرگان زندگی میکنه وقتی فهمید که من با خانواده همسرم میخوایم یه شب بریم پیششون ،خوشحال شد و شماره منو از مادرم گرفت و خودش زنگ زد و رسما دعوت کرد و لوکیشن و فرستاد برام سحر یذره کم رو تشریف داره ولی برعکس فرح جون استقبال کرد و قرار شد تو مسیر شب خونه دختر خاله مامانم بخوابیم. از شیرینی فروشی خوب تهران یه جعبه شیرینی خریدم و به سمت گرگان راه افتادیم چون سفرمون تفریحی بود عجله ای نداشتیم و هر جا میشد تو مسیر یه توقف میکردیم و عکس و فیلم و یادگاری میگرفتیم حدود ساعت ۶ عصر رسیدیم گرگان هوا شرجی ،گرم و مرطوب و کمی هم خستگی راه باعث شد که یک راست بریم خونه بعد از پذیرایی گرم و مهمان نوازی و خوردن شام و گپ زدن های معمول یه اتاق و برامون آماده کردن که شب و اونجا بخوابیم متاسفانه یا خوشبختانه یک عدد تخت بیشتر نداشت و قرار شد احمد آقا روی تخت بخوابه و سه عدد تشک با روانداز هم برای ما آماده کردن سحر گفت من نمیتونم وسط بخوابم حالت خفگی بهم دست میده اتاق به اندازه ای کوچیک بود که نمیشد تشکها رو با فاصله از هم جدا کرد حتی این فکر به سرم زد که من برم تشکم و ببرم تو حال بخوابم ولی ظاهرا خودشون هم جمعیتی بودن و انگار اتاق خواب خودشون و دادن به ما ،بهر صورت باید یه شب و تا صبح چسبیده به هم تحمل می کردیم ،از نظر من مشکلی نبود من انقدری هم تیتیش مامانی نبودم که رو زمین نخوابیده باشم ولی تا اونجایی که یادم هست سحر و خانواده سحر همیشه رو تخت خواب خوابیدن تا رفتم یه دستشویی و برگشتم دیدم احمد آقا به قدری خوش خوابه که صدای خرناسش بلند شده و سحر و فرح جون هم لباس خواب پوشیدن و سحر هم کنار سمت دیوار جا رو گرفته و بهم گفت شلوارتو عوض کن بیا وسط بخواب یذره خودمم هم معذب شدم تا اون موقع انقدر چسبیده به مادر زن نخوابیده بودم ولی با اکراه گفتم شرمنده لطفا اونور و نگاه کنید میخوام شلوارمو عوض کنم سحر شیطنتش گل کرد گفت مگه چی داری که حالا میخوای قایمش کنی چیزی نگفتم فرح جون روش و کرد به سمت اونور و گفت خجالت نداره که ،بکش پایین مگه اینجا نامحرم هست خلاصه شلوار راحتی مو پوشیدم ،چراغ ها رو خاموش کردم و رفتم تو جا بغل سحر بین سحر و فرح جون خوابیدم. سمت راست سحر و سمت چپ فرح جون. سحر شروع کرد چرت و پرت گفتن و خندیدن و مسخره بازی ،چون واقعا جامون تنگ بود یعنی من یذره اونوری میشدم دستم میخورد به فرح جون حالا سحر اشکال نداره. با خنده گفت مامی یدفعه علیرضا رو با بابا اشتباه نگیری تو خواب خفتش کنی ، میگفت و قهقهه میزد و میخندید. منم حسابی سرخ شده بودم و سحر و از زیر بشگون میگرفتم که بسه خجالت بکش فرح جونم کم نمیاورد میگفت : ●خیلی هم دلش بخواد که من اشتباه بگیرمش. من گفتم شب بخیر و چشام و بستم ولی انگار مادر و دختر شوخیشون گل کرده بود یکی سحر میگفت یکی فرح جون سحر گفت: ● مامی علیرضا تو خواب عادت داره یه کارایی بکنه حواست باشه اگه اومد سمتت بدون که تو رو با من اشتباه گرفته . میگفت و می زد زیر خنده فرح جون واقعا کم نمیاورد اونم گفت ،نترس اومد سراغم جوری ازش پذیرایی میکنم که دیگه سراغ تو نیاد. مگه اینا ول میکردن هر چی جملات سکسی بود در مورد من میگفتن سحر یه وقتایی که جای خوابش عوض میشه حالش یه جورایی عوض میشه راحت بگم حشری تر میشه ، کونش و چسبوند به من و دست انداخت تو شلوارم دستش و می کشیدم بیرون و در گوشش میگفتم زشته مامانت کنار منه میفهمه ولی انگار بدتر می کرد هر جور بود کیرم و گرفت تو دستاش منم از خجالت نمیتونستم راست کنم خوبیش این بود که چراغا خاموش بود ولی دست سحر تو شورت و شلوارم بالا و پایین میشد دیگه نمیتونستم چیزی بهش بگم شاید چند دقیقه نگذشته بود که متوجه شدم یه دست از سمت کونم داره میره تو شورتم دیگه مطمئن بودم که بله! فرح جون هم دست به کار شده. من رو دست راستم خوابیده بودم جوری که کونم به فرح جون بود راستش اینجوری خوابیدم تا نفهمه دست دخترش تو شلوار منه خب من زیاد روم باز نبود به فرح جون هیچ عکس العملی نشون ندادم گفتم شاید اتفاقی الان دستش و بر میداره ،خودم و زده بودم به خواب ولی هر لحظه انگشتای دستش و داشت بیشتر میرسوند به سمت سوراخ کونم یذره خودم و جا بجا کردم کیرم داشت سیخ میشد اصلا انتظار اینو نداشتم که مادر زنم انگشتش و می خواد بکنه تو کونم ولی این اتفاق داشت میفتاد از این طرف کیر و خایه تو دستای سحر در حال مالش و از اون طرف کون و سوراخ کون تو دستای فرح جون مادر زن. احساس کردم کیرم حسابی بلند شده نفسام تند تر شده بود و سحر هم با لمس کردن کیر راستم حشری تر شده بود در گوشش گفتم سحر بسه ولی گوش نمیداد روم نمیشد تکون بخورم هم دلم میخواست دست فرح جون تو کونم باشه هم احساس خوبی نداشتم ولی انگار گیر افتاده بودم مطمئن بودم سحر نمیدونه اونور ،چه خبره. فقط همین که دید کیرم راست شده سحر هم نوازش دستاش و بیشتر و تندتر کرد. کاملا سوراخ کونم و فتح کرد و یه انگشتش و حسابی میزد به سوراخ کونم جوری که میخواست بکنه توش ،میدونستم که فرح جون با احمد آقا چند سالی هست که سکس ندارن اینم سحر بهم گفته بود انگار احمد آقا دیگه نمیتونست راست کنه حالم جوری بود که هر آن امکان داشت آبم بیاد انقدر قشنگ فرح جون داشت با سوراخ کونم ور میرفت که یدفعه هر چی آب کمرم بود تو دستای سحر خالی شد تمام شلوار گرمکنم خیس شده بود و یه آهی کشیدم که حتی فرح جون هم فهمید ولی همچنان انگشتش اون تو بود سحر دستاش و که خیس خیس بود با شلوارم پاک کرد و دستش و از شلوارم کشید بیرون و شب بخیر گفت و خوابید ،انگار ماموریتش تموم شده بود ولی فرح جون هنوز حشرش بالا بود روم نمیشد بر گردم که دستش و از تو شلوارم در بیاره تا منم بخوابم حسم بهم میگفت که حسابی کیر لازمه ولی نمیشه کاری کنم یذره گذشت خیالم از سحر راحت شد انقدری خسته بود که اونم خوابش برد یه لرز خفیفی افتاده بود تو بدنم ،دل و زدم به دریا و برگشتم سمت فرح جون چشماشو بسته بود ولی دستش خوب کار میکرد تا من برگشتم دستش و از شلوارم اومد بیرون و صورتشو آورد نزدیک صورتم جوری که انگار خوابه یا اینکه بفهمونه به من که خوابه ولی کاملا مشخص بود که داره فیلم بازی میکنه نمیتونستم با اون وضع بخوابم ،تو شورتم حسابی آب منی بود و واقعا راحت نبودم پاشدم کور مال کورمال رفتم سمت ساکمون دست انداختم و یه شورت پیدا کردم یه نگاه به سحر انداختم مطمئن شدم خوابه ولی میدونستم فرح جون بیداره پاشدم جوری که روبروی فرح جون باشه مخصوصا شلوار و شورت و درآوردم تا عوضش کنم میدونستم داره زیر چشمی نگاه میکنه ولی انقدری تاریک بود که نتونه زیاد چشم چرونی کنه دیگه کاملا فهمیده بودم که فرح جون کیر میخواد و ظاهرا تا ارضا نشه خوابش نمیبره لباس زیرو عوض کردم و بدون شلوار گرمکن رفتم تو جام تو دلم گفتم این تنش میخاره پس باید بخارونم ایندفعه جوری خوابیدم که پشتم به سحر بود فرح جون هم فهمید که من میخوام بخارونمش اونم پشتش و کرد به من که مثلا خوابه دستمو از زیر رواندازش رد کردم و رسوندم به لباس خوابش فهمید کونش و یه تکون داد و یذره هل داد سمت من همون کاری که با من کرد و انجام دادم دست انداختم لباس زیرشو زدم بالا لپای کونش و میمالیدم حس کردم صدای نفساش عوض شده ترسیدم که باعث بشه بقیه بیدار شن ولی خودم هم حالی به حالی شده بودم باید یه کاری میکردم کیرم دوباره راست شد خیلی تعجب کردم که الان مثل شیلنگ داشت آب ازش میزد برون ولی دوباره راست کردم برگشتم سحر و دیدم انگار تو هفت آسمون داشت خواب میدید خیالم راحت شد کیرم و از تو شرتم آوردم بیرون فرح جون که خودش و زده بود بخواب کف دستش و جوری گذاشت رو کونش که مخصوصا بخوره به کیر من منم کیرم و هدایت کردم سمت دستش تا اون موقع واقعا هیچ نظری به مادر زنم نداشتم حتی لباس سکسی هم جلوی من پوشیده بود من به خودم این اجازه رو نمیدادم که مثلا تو دلم بگم عجب کصیه یا عجب ممه هایی داره ،خب سحر برام کم نذاشته تو سکس و راضی بودم از سحر ولی انگار فرح جون دکمه مکانیسم ماشه منو فعال کرد اون شب کیرم و گذاشتم تو دستش ،تکونی خورد ،انگار حالی به حالی شده باشه ،از حق نگذریم کیرم سایزش خوبه یه وقتایی سحر رو شکمش میخوابه و من از پشت کیرم و میکنم تو کصش قد کیرم جوری هست که میره توش اونم خوشش میاد حسابی کیرم تو دست فرح جون بود انگشتاش شروع به کار کرد ،سر کیرم و میمالید و نفساش تندتر و تند تر شد. دستمو انداختم جلو جوری که بخوره به کصش. اونم حسابی راه میداد ولی چشماش بسته که مثلا خوابه با انگشتای دستم لبه شورتش و دادم پایین و لبه بالای کصش و شروع کردم مالوندن جوری داشت کیرم و میمالید که احساس کردم دوباره میخوام ارضا بشم . یه تکون به خودم دادم و کیرم و از تو دستش بیرون کشیدم و گذاشتم لای پاهاش از روی شورت خودش شورتش و کشید پایین واقعا همکاری میکرد با دستم سر کیرم و گرفتم و اوردمش بالاتر جوری که یه تکون بهش میدادم میرفت لای کصش از عقب همینم شد دستاش و گذاشت جلو دهنش ،قشنگ معلوم بود که داره حال میکنه کیرم میخورد به لبه های کصش و اونم صداش در اومد ولی نفسش و حبس میکرد یک آن سحر جابجا شد ،جوری که دیگه پشتش به من نبود ولی دیدم چشاش بسته هست و انگار واقعا خواب بود بالشم و جوری تنظیم کردم که اگه سحر اتفاقی چشاش و باز کنه بالش مانع دیدش بشه فرح جون تشنه کیر بود ،شاید اگه تو این پوزیشن نبودم باهاش هیچ وقت نمی تونستم یه حالی بهش بدم سرعت کمرم و بیشتر کردم و دلم میخواست یه دست هم بندازم تو ممه هاش خب همه امکانات مهیا بود چرا دست نندازم کیرم حسابی میرفت تو کصش و میخورد به لبه های کصش. دستام و کردم تو لباس خوابش رو ممه هاش درسته که پروتز بود ولی واقعا سفت و بزرگ و لطیف بود نوک ممه هاش خیلی بزرگ بود هر کدومش اندازه یه بند انگشت من میشد . از پایین تلمبه میزدم و از بالا ممه ها رو میمالیدم یه دفعه فرح جون برگشت معلوم بود خیلی حشری شده و نمیتونست خودشو کنترل کنه ،دیگه خبری از اینکه خودش و بزنه به خواب نبود . کیرم روی شکمش قرار گرفت دستاشو آورد جلو و صورتمو گرفت چنان لباش و انداخت رو لبام و شروع کرد به خوردن لبام زبونش و تا جایی که میتونست فرو کرد تو دهنم و میچرخوند منم دیگه خجالت نمیکشیدم چنان لب و دهنش و مک میزدم که اگه احمد آقا و سحر یذره خوابشون سبک بود از صدای لب بازی ما می فهمیدند چه خبره. کیرم و گرفت و منو کشید رو خودش تنها کاری که تونستم بکنم این بود که کیرمو بذارم توش کصش تنگ تنگ بود لامصب انگار خیلی سال بود دست نخورده بود. بوی عطر بدنش و دوست داشتم و همچنان لبام رو لباش بود صداش و نازک کرد و در گوشم گفت: پدرسوخته داری جرم میدی منم حسابی حشری بودم انگار یه حس متفاوت و داشتم برا اولین بار تجربه میکردم از اینکه صدامون باعث بشه بقیه بیدار بشن یکم اضطراب‌ داشتم ولی انگار تو فضا بودم آبم میخواست بیاد گفتم بکشم بیرون گفت نه بریز توش انگار لوله های رحمش و بسته بود‌.اینم بعدا از سحر فهمیدم تا قطره آخر آبم و ریختم توش و خودم و انداختم تو جام کاری که نباید میشد ،شده بود و بقولی دیگه آب ریخته رو نمیشد جمع کرد فردا صبح از خواب بیدار شدم سحر همچنان خواب بود فرح جون نشسته بود کنار تخت احمد آقا و داشت پاهای احمد آقا رو ماساژ میداد سلام کردم ولی سرم و انداختم پایین ،جرات اینو نداشتم که تو چشای فرح جون نگاه کنم. احمد آقا هم بلند شد و گفت سحر و بیدار کن که یواش یواش زحمت و کم کنیم و بریم. ادامه دارد… ❤️ ❤️ نوشته: شاه غلام
    • dozens
      شروع سکس با خواهر - 1   خوب خوب سلام به دوستان عزیز اگه کسی از سکس با خوشش نمیاد نخونه اسامی مستعار هستن داستان برمیگرده به سال های دور سال های 70 به بعد داستان بر اساس واقعیت هست . اون سال ها مثل الان نبود که بچه ها از سکس زیاد سر در بیارن و بلد باشن چجوری سکس کنن یا بدونن سکس چی هست . یه دوست داشتم که اینجا اسمش رو میزارم امیر ، من و امیر خیلی دوست های نزدیکی بهم بودیم همه چیز هم رو میدونستیم و بهم می‌گفتیم امیر یه پسر سفید بود کون خیلی سفید و نرمی داشت یه خواهر داشت به اسم مریم که اونم مثل خودش سفید و ناز بود . بریم ادامه داستان گاهی هم با همدیگه ور می‌رفتیم ،منظور اینکه اون کیر من رو می‌مالید من مال اون رو میمالیدم اون با کون من بازی میکرد من با کون اون البته بگم ها همسایه بودیم و رابطه خانوادگی داشتیم یا خونه ما خالی میشد کنار هم بودیم یا خونه امیر خالی میشد ، برگردیم سر داستان خالصه روزگار ما اینجور می‌گذشت تو با همدیگه حال میکردیم مثل بچه های الان نبودیم که بدونیم توی کون چجوری باید کرد و تلمبه باید زد اون موقع ها در همین حد میدونستیم که به قول الانی ها لاپای هم میزاشتیم و می‌خوابیدم روی هم تکون هم نمیخوردیم ، یه روز که خونه ما خالی بود و مادرم و خواهرم رفته بودن خونه امیر اینا امیر آمد پیشم طبق روال همیشه با همدیگه ور می‌رفتیم و به قول امروز ها کون کون بازی میکردیم که من خوابیده بودم روی امیر کیرم لای کون امیر بود بقول خودمون داشتیم حال میکردیم با هم که امیر برگشت گفت حسن یه چیز بهت بگم قول میدی پیش خودمون بمونه به هیچ کس نگی گفتم بگو من که بغیر از تو با کسی دوست نیستم تا بخوام بگم به کسی ، امیر، آخه خیلی خصوصی هست حسن ، خصوصی تر از این که الان باهم داریم حال میکنیم امیر ، آره کنجکاو شدم پاشدم از روش گفتم بگو مطمئن باش به هیچ کس چیزی نمیگه امیر ، وقتی گفتم قول بده از دستم ناراحت نشی و خوب تا آخر حرف هام گوشی کنی بعد نظرت رو بگی حسن ، باشه قول میدم امیر ، نخندی ها حسن ، برای چی بخندم امیر ، پس پاشو لباس بپوشیم بریم بیرون تا حرف بزنیم وبگم برات حسن ، چرا بیرون همینجا حرف بزن خوب امیر ، نه میترسم داریم حرف می‌زنیم مامانت اینا بیان نشه کامل گفت حسن ، باشه بریم لباس ها رو پوشیدیم و رفتیم بیرون مشغول قدم زدن بودیم که به امیر گفتم خوب تعریف کن بگو مردم از کنجکاوی امیر، باشه میگم فقط قول دادی ها برای هیچ کس تعریف نمیکنی کسی بفهمه به گوش پدر و مادرم برسه ما رو میکشن حسن ، باشه بابا من کی حرف های بینمون رو جایی تعریف کردم که این دومی باشه بعد ما رو یعنی تو با کی امیر ، می‌دونم چون بهت اعتماد دارم ، دارم برات تعریف میکنم ، من و مریم رو حسن ، مریم خواهرت امیر ، آره خواهرم حسن ، خب بگو نصفه عمرم کردی چی شده چکار کردین مگه که پدر و مادرت بفهمن میکشن شما رو امیر ، من و مریم هم مثل من و تو باهم حال میکنیم حسن، یعنی چی مریم رو می‌کنی امیر ، آره حسن ، چجوری مریم چیزی نمیگه دعوات نمیکنه امیر ، نه خوشش هم میاد حسن ، چجوری شروع شد چی شد که راضی شد امیر ، یه روز مادرم آمده بود خونه شما من و مریم خونه تنها بودیم مریم اتاق بود یهو رفتم اتاق دیدم داره لباس عوض می‌کنه لخت هست یه کون سفید و خوشگل افتاده بیرون نگاه میکردم یهو منو دید گفت اینجا چکار می‌کنی برو بیرون گفتم آمدم باهم بازی کنیم گفت برو بیرون لباس بپوشم بیام بازی کنیم تا اون روز هیچ نظری نداشتم روش از اون لحظه لخت دیدمش یه طوری شدم دوست داشتم به کونش دست بزنم و بمالم آمدم بیرون پیش خودم گفتم چجوری کنم راضی بشه دست بزنم به کونش و بمالم به مادرم و پدرم نگه فکر کردم به این نتیجه رسیدم باید حین بازی انجام بدم گفتم چی بازی کنم یاد دکتر بازی افتادم ، مریم لباس پوشید و آمد بیرون گفت خیلی بیشعوری آمدی اتاق در می‌زدی گفتم خب چی شده مگه چیزی نشده که ، از اینجا به بعد به زبان مریم و امیر مریم ، چیزی نشده لخت من رو دیدی زشته امیر ، چی زشته ما خواهر برادریم من که دیدم خیلی قشنگ هم بود مریم ، خفه شو حالا چی بازی کنیم امیر، دکتر بازی کنیم مریم ، نه الان حوصله دکتر بازی رو ندارم یه بازی دیگه امیر ، نه من الان دوست دارم دکتر بازی کنیم مریم ، باشه امیر ، خب کی اول دکتر بشه مریم ، نمی‌دونم فرقی نمیکنه امیر ، باشه تو دکتر بشو من مریض میشم مریم ، باشه امیر ، خانم دکتر من دلم درد می‌کنه مریم ، کجای دلت درد می‌کنه آقا امیر ، اینجا زیر دلم مریم ، برو دراز بکش معاینه کنم امیر می‌ره روی زمین دراز می‌کشه مریم می‌ره بالا سرش و دست می‌زاره روی شکم امیر می‌گه مریم ، اینجا درد می‌کنه امیر ، نه خانم دکتر یه ذره پایین تر مریم ، اینجا امیر ، آره خانم دکتری مریم ، خب آقا پاشید باید یه آمپول بزنم بهتون خوب میشه امیر ، ممنون خانم دکتر امیر باز دراز می‌کشه روی شکم به مریم می‌گه امیر ، خانم دکتر من آماده هستم بیا آمپول بزن مریم ، بزار آمپول رو آماده کنم میام مریم آمپول رو آماده می‌کنه می‌ره بالا سر امیر و میگه مریم ، آقا شلوارتون رو بکشید پایین آمپول بزنم امیر شلوارش رو تا زیر کونش می‌کشه پایین امیر ، خانم دکتر فقط آروم بزن آمپول رو مریم ، باشه نگران نباش آروم میزنم مریم مثل با مداد آمپول رو میزنه به امیر ،امیر الکی داد میزنه دردم گرفت امیر ، خانم دکتر دردم گرفت میشه بمالی دردم کم بشه مریم ، باشه مریم کون داداشش رو میماله به از چند دقیقه میگه پاشو تمام شد امیر بلند میشه میگه خب حالا نوبت منه دکتر بشم مریم قبول می‌کنه مریم ، آقای دکتر من دستم درد می‌کنه امیر ، نه دیگه مثل من دیدی گفتم شکمم درد می‌کنه تو هم بگو شکمم مریم ، باشه آقای دکتر شکمم درد می‌کنه امیر ، کجای شکم تون درد می‌کنه مریم ، اینجا روی شکمم امیر ، دراز بکشید ببینم مریم دراز می‌کشه امیر دست می‌زاره روی شکم مریم می‌گه اینجا میگه آره امیر ، پیرهن تون رو بکشید بالا ببینم مریم ، همینجوری ببین خب امیر ، اینجوری نمیشه که دیدی میریم دکتر پیرهن رو میزنه بالا دست می‌زاره میبینه منم خب مثلاً دکتر هستم دیگه مریم ، باشه پیرهن رو‌میزنه بالا امیر دست می‌زاره روی شکم مریم می‌گه امیر ، اینجا درد می‌کنه مریم ، آره امیر شکم مریم رو‌میماله میگه امیر ، خانم باید آمپول بزنم مریم ، نه آقای دکتر میترسم درد داره امیر ، نترسید خانم درد گرفت میمالم مریم دراز می‌کشه روی شکمش امیر میره بالا سرش امیر ، خانم شلوارتونو بکشید پایین مریم یه ذره شلوارش رو می‌کشه پایین امیر ، خانم بیشتر بکشید اصلا بزارید من خودم میکشم امیر تا زیر کون مریم شلوارش رو می‌کشه پایین و مریم می‌گه مریم ، ای زشته آقا نکن امیر ، دیدی به من آمپول زدی منم تا اینجا کشیدم پایین مریم ، باشه زود آمپول رو بزن الان مامان میاد میبینه می‌کشه ما رو امیر مثل آمپول رو میزنه یه مقدار فشار زیاد میاره مریم دردش میگیره مریم ، آخ آخ امیر درد می‌کنه نکن دردم گرفت امیر ، آمپول دیگه وایستا بمالم دردش خوب بشه مریم ، نمی‌خواد خودش خوب میشه امیر ، نه بزار بمالم و گر نه خوب نمیشه دیدی تو هم مالیدی زود خوب شد مریم ، باشه فقط زود الان دیگه مامان میاد امیر شروع می‌کنه به مالیدن کون مریم مریم خوشش میاد حرفی نمیزنه و امیر ادامه میده بعد از چند دقیقه مریم می‌گه بسه دیگه خوب شد امیر ، مریم بزار یه مقدار بیشتر بمالم کیف میده مریم ، نه نمی‌خواد زشته امیر ، نگاه کن تو هم داری کیف می‌کنی مریم ، نمی‌خوام پاشو امیر ، خواهش میکنم مریم بزاری بابا بیاد چیزی خریده باشه سهم خودم رو میدم بهت مریم ، قول میدی امیر ، بخدا قول میدم بجون مامان مریم ، باشه امیر دوباره شروع می‌کنه به مالیدن کون مریم ، مریم هم دراز کشیده میگه امیر یه چیز بگم امیر ، بگو مریم ، نمی‌دونم چی هست کونم رو میمالی خوشم میاد امیر ، دیدی بهت گفتم کیف میده مریم ، آره ولی زشت نیست امیر ، نه برای چی زشت باشه مریم ، کسی بفهمه یا مامان بابا ببینم امیر ، کسی نمیفهمه و حواسمون هست مامان بابا نبینن امیر ، تا من و تو به مامان و بابا نگیم هیچی نمی‌فهمن امیر ، مریم یه چی بگم قبول می‌کنی مریم ، بگو امیر ، میشه هر موقع مامان اینا نبودن خونه اینجوری بمالم برات مریم ، نمی‌دونم میترسم امیر ، از چی مریم ، یه وقت مامان اینا بفهمن میکشن ما رو امیر ، از کجا بفهمن مواظب هستیم مریم ، باشه مریم یهو چشمش نیفته به شلوار امیر که از جلو باد کرده و میگه مریم ، امیر این چی هست امیر ، چی مریم ، نگاه کن جلوی شلوارت رو امیر ، این دودول من هست دیگه مریم ، وا دودول پسر ها مگه اینجوری میشه امیر ، آره مریم ، میشه ببینم دولت رو امیر شلوارش رو در میاره کیرش رو نشون مریم میده مریم ، وا این چرا اینجوری هست امیر ، چجوری دول هست دیگه مریم ، پس چرا برای من نیست امیر توضیح میده برای مریم که چرا مریم نداره میگه برای پسر رو میگن دول برای دختر رو میگن ناز امیر ، مریم میشه حالا نازت رو ببینم مریم، باشه فقط نخندی مثل مال تو نیست امیر ، باشه مریم شلوارش رو پایین می‌کشه و کوسش رو نشون امیر میده امیر، میشه دست بزنم بهش مریم ، باشه فقط منم باید دست بزنم به دولت امیر ، باشه امیر دست میزن به کوس مریم و میماله کوسش رو مریم هم کیر امیر رو میگیره دستش مریم ، امیر این چرا سفت هست امیر ، همینجوری هست دیگه اما ناز تو هم خیلی نرمه حال میده تو هم کیف می‌کنی میمالم نازت رو مریم ، آره امیر بسه دیگه مامان الان میاد باشه امیر ، باشه پا میشن و لباس ها شوند رو مرتب میکنن میرن تلویزیون نگاه میکنن حسن ، خب چی شد بعد امیر ، من و مریم از همینجا شروع شد هر موقع تنها بودیم من برای مریم میمالیدم و مریم برای من خیلی حال میداد امیر ، تو با خواهرت نمیکنی حسن ، نه بابا اون اصلا رو نشون نمی ده به من امیر ، دوست داری با خواهرت مثل من حال کنی حسن ، نمی‌دونم چی بگم آخه امیر ، تو راضی باشی میشه درستش کرد حسن ، چجوری امیر ، بسپار به من به مریم میگم درست می‌کنه حسن ، مریم ؟ امیر ، آره حسن ، حالا بزار ببینم چی میشه خب تعریف کن بعدش چی شد چکار کردین امیر، بعدش هیچ من و مریم هر موقع جور بود همین کار رو میکردیم هم مریم کیف میکرد هم من تا یه روز به مریم گفتم امیر ، مریم میشه یه چی بگم مریم ، بگو امیر ، میشه دوباره آمپول بزنم بهت مریم ، آمپول برای چی تو که همینجوری هم کونم رو میمالی هم نازم رو امیر ، می‌دونم اما مثلاً دولم آمپول هست بزارم رو کونت بیشتر حال میده مریم ، نمی‌دونم چی بگم امیر ، میزارم اگه بهت حال نداد کیف نکردی دیگه نمیکنم مریم ، باشه مریم دراز کشید شلوارش رو داد پایین من کیرم گذاشتم لای کونش مثل همین که باهم دیگه میکنیم و خوابیدم روش کونش خیلی نرم بود و کیف میداد بهش گفتم امیر ، مریم کیف میده مریم ، نمی‌دونم اما یه چیزی توی کونم قلقلک میده باحال هست امیر ، دیدی گفتم حال میده مریمی میشه دولم رو بزارم رو نازت مثل کون حال میده بهت مریم ، باشه مریم برگشت و امیر کیرش رو میزاره لای کوس مریم مریم ، امیر اینجا خیلی بیشتر قلقلک میده برام امیر ، کیف می‌کنی مریم ، آره یه جوری هست بیشتر انگار کیف میده خوب دوستان ببخشید خیلی طولانی شد ادامه داستان رو دوباره میگم خدمتتون ادامه دارد… نوشته: حسن
    • dozens
      مَردک عوضی بیغیرتم کرد   این داستان صرفا یک فانتزی است و واقعیت ندارد و نویسنده‌اش هم یک دختره😁 از زور خشم نفس نفس میزدم و نمیخواستم بپذیرم که مهدی لاشی داره به خواستش میرسه جلوی چشمام داشت زنم گاییده میشد و من با دستای بسته شاهدش بودم. مهدی به پیشنهاد خودش کلید باغش رو داد که با زنم برم خلوت کنم. فکر کردم با این کار قصد داره کدورتامون رو از بین ببره. کدورت اون شبی که تو مستی به زور کونم گذاشت. ورزشکار بود و با زور و بازو، منم که ریزه بودم و به قول خودش ریغو، با پیکای سنگینی که برام ریخت مستم کرد و وقتی دید دیگه نای تکون خوردن ندارم بهم تجاوز کرد و غرورم رو توی سی سالگی خورد کرد. مهدی رفیق قدیمیم بود و همیشه زورگو بود اما منم بخاطر شرایط اجتماعی و وضع خوب مالی همیشه در برابرش کوتاه میومدم. اما اون شب بعد از تجاوز وحشیانش رفتم و دیگه بهش زنگ نزدم. دو هفته بعد اومد سراغم و کلید باغش رو داد و گفت برو با زنت عشق و حال کن و اون شبم فراموش کن چون جفتمون مست بودیم. من احمقم پذیرفتم و با زنم رفتیم باغ… حالا با دستایی که به صندلی بسته بود نشسته بودم و سکسش با زنم رو نگاه میکردم. نميدونستم هدفش از این کار چیه فقط فهمیدم که خیلی وقته داره مخ زنمو میزنه تا برای امشب اماده‌ش کنه. زنه منم که یه جنده‌ی درون داشت و همیشه از توسری‌خوریه من گله می‌کرد راحت در این موقعیت قرار گرفت. خیالش هم راحت بود چون می‌دونست برای من هیچی مهم‌تر از ابرو نبود. آبرویی که زیر مهدی داشت گاییده میشد. مهدی بلند شد و سمت من اومد. با لبخند تحقیر امیز دست انداخت و شلوارک و شرتم رو با هم درآورد. کیرم به خاطر موقعیت مزخرفی که درونش گیر کرده بود جمع شده بود. با دیدنش خنده‌ای کرد و ضربه‌ای پس گردنم زد -اینکه دودوله به زنم اشاره کرد بیاد. دو دست زنم رو روی دسته‌ی صندلی دقیقا کنار دست بسته‌ی من گذاشت و خم‌ش کرد -تو چشمای شوهرت نگاه کن تا ببینه وقتی دارم کس زنش رو می‌کنم چه لذتی تو چشماته لحظه‌ای که چشمای خمار زنم و با ناله‌های شهوتناکش دیدم دلم میخواست بمیرم. کیرم حتی ذره‌ای راست نشد. مهدی اول به خودم تجاوز کرد و حالا به غیرتم. زنم دو دستش رو دو طرف گردنم گذاشت و ناله‌های بلندش رو کنار گوشم رها کرد. مهدی کمی سمت کیرم خم شد -عه چرا راست نکردی؟ به زنم گفت زانو بزن زنم بی‌حرفت دستورای مهدی رو اجرا می‌کرد. مهدی متکا زیر زانوی خودش گذاشت و مجدد توی کس زنم فرو کرد -خب دختر خوب، همینطوری که من توی کصت میذارم توهم واسه شوهرت ساک بزن… من امشب باید آب بی غیرتیش رو بیارم زنم خنده‌ی شیطونی کرد و کیرم رو مثل پستونک تو دهنش گذاشت و شروع به مکیدن کرد. مقاومت بی‌فایده بود، چشمام رو به خماری می رفت و شهوت وجودمو میگرفت. مهدی به قیافم خندید -میبینی چطوری زنتو میکنم؟ دو هفته پیش کون خودتم گاییدم… میخوام ازین به بعد صاحب خودتو زندگیت بشم… آبروت الان تو دستای منه، دوست داری به همه بگم خودتو زنتو گاییدم… ازین به بعد مالک ناموس و زندگیت منم… خودم واست زنتو حامله میکنم… خودم تو رو بابا میکنم زنم با قدرت ساک میزد، حرف های مهدی کنار شهوتی که وجودم رو گرفته بود توی مغزم زنگ خطر بی غیرتی رو روشن میکرد. بی شرف تو اوج شهوت برام سناریوی بیغیرتی میچید و عجیب داشت موفق میشد. نفسام تند شده بود و ناله‌هام بلند شد. مهدی فهمید داره آبم میاد، موهای زنم رو گرفت و عقب کشید و همزمان آبم با پرش شدیدی بیرون پاشید. صدای خنده‌ی مهدی همزمان با ارضا شدنم وضعیت اسفناکی به وجود آورده بود. بدنم شل و بی‌حس شده بود که با جمله‌ی مهدی قطره اشکی از چشمام چکید -بی‌ناموسیت مبارک کونی نوشته: دختری با جنده ی درون
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18