minimoz ارسال شده در جمعه در 14:49 اشتراک گذاری ارسال شده در جمعه در 14:49 دختری که مسیر زندگیمو عوض کرد - 1 وسط بهمن ماه ۱۳۹۹ بود خیلی هوا سرد شد بود بعد از چند روز باریدن برف شدیداً هوا صاف شده بود از صبح خونه بودم دیگه مغزم نمیکشید فضای خونه رو تحمل کنم زنگ زدم به دوستم گفتم سعید آماده شو میام دنبالت بریم یه چرخی بزنیم. از خونه زدم بیرون ساعت ۹ شب بود رفتم دنبال سعید سوارش کردم میخاستیم یه گلی بزنیم و بریم سمت شهرک غرب یه چرخی بزنیم پشت چراغ تجریش بودیم که سعید گفت مهراد بریم تا خونه داداشم ازش یکم شراب بگیریم تو این هوا میچسبه بعدش گل بکشیم. رفتم سمت خونه علی داداش سعید که خودشم اومد پایین و با اصرار مارو برد بالا نشستیم حسابی شراب خوردیم با شکلات و داغ شدیم حسابی بعد یکم حرف زدن و خندیدن زدیم بیرون خونه علی داداش سعید توی علامه شمالی شهرک غرب بود از کوچشون که اومدیم بیرون سعید گفت مهراد من خیلی شراب خوردم یجا نگه دار هم گل و بپیچ هم اینکه شاید یهو من یه تگری بزنم ماشین کثیف نشه چند تا کوچه بالاتر پیچیدم توی یه کوچه یه جا موندم و شروع کردم به پیپر کردن گل. چسبشو خیس کردم و پیچیدم داشتم میکوبید که یهو دیدم از دور دوتا دختر دارن میان با هم حرف میزننو میخندن و تلو تلو میخورن تا از کنار ماشین رد شدن دیدم به به یکیشون به طرز عجیبی زیبا و خواستنیه. سریع دور زدم رفتم کنارشون سلام کردم جوابمو داد. +این وقته شب پیاده کجا داری میری؟ -کلانتری یا مفتش؟ با کلی خنده +هیچکدوم عزیزم حالت خیلی خوبه نمیخوام اصلا بد فازت کنم شمارمو میزنی توی گوشیت اگه دوست داشتی بهم یه پی ام بدی؟ -رو دل نکنی یه وقت نشستی توی ماشینت میخوای شماره دکتر مملکتو ازش بگیری؟ پیاده شو مثل یه جنتلمن خواستتو بگو شاید فکرامو کردم ماشین و زدم کنار پیاده شدم رفتم سمتش منو که دید گفت: -ماشالا چقدر درازی پسرم +آره چند سالی والیبال بازی میکردم دیگه خدا منو دراز آفریده با خنده. حالا شمارتو بهم میدی عزیزم؟ -توی این سرما جای اینکه بگی بیا برسونمت میگی شمارتو بده واقعاً که +ای وای ببخشید من خیلی شراب خوردم پاک یادم رفت بفرمایید هرجا میری برسونمتون اومدن نشستن بعد اینکه پرسیدم وقت دارید رفتم سمت یادگار جنوب که یه چرخی بزنیم. سعید ازشون پرسید که دود سیگار اذیتتون نمیکنه؟ که گفت اگه بوی گل شمارو اذیت نمیکنه بوی سیگارم مارو اذیت نمیکنه. منم گفتم به به گل داری گفت آره گفتم بذار تو جیبت من توی کوچه وایساده بودم پیپر بپیچیم که شمارو دیدمو رولو دادم دستش روشن کرد و چرخوندیم حسابی حالمون خوب بود که بهش گفتم من اسمم مهراده اینم دوستم سعید اونم گفت منم اسمم مهرناز دوستشم گفت الهامم. حسابی گرم صحبت بودیم و مهرناز از خودش میگفت که دکتر دارو سازم تازه ۵ و ماه هستش که درسم تموم شده و فیلیپین درس میخوندم تازه برگشتم ایران و… الهام گفت منو میرسونید سرم درد میکنه گفتم کجاست خونتون گفت همون علامه شمالی رفتمو الهامو رسوندم یکم دیگه چرخیدیم ستایی که مهرناز گفت میشه منم برسونی خونه گفتم حتما کجا باید برسونمت گفت خونم آتی سازه ممنون بردم رسوندمش شمارشو گرفتم ازش یه زنگم زدم شمارمو داشته باشه پیج اینستاشم ازش گرفتمو فالو کردیم همو. ساعت نزدیک ۲ بود سعید و رسوندم رفتم خونه یکم عکساشو نگاه کردم دیدم به به این مهرناز خانوم چه کون خفنی داره. هیکلش لاغر و کشیده با یه پوست سبزه و واقعا لوند و جذاب. اصلا نفهمیدم کی خوابم برد. با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم دیدم مهرناز داره بهم زنگ میزنه جواب دادم -مهراد خوابی؟ +سلام جانم؟ نه دیگه بیدار شدم. چیزی شده ساعت چنده؟ -نه راستش خوابم نمیبره گفتم شاید بیدار باشی بگم بیای دنبالم +نگاه کرد دیدم ساعت ۴:۱۰ صبح گفتم کجا بریم این ساعت؟ -اگه میای بیا یه کاری میکنیم زدم بیرون از خونه ۲۰ دقیقه بعد رسیدم آتی ساز زنگ زدم بهش که گفت ماشین و توی محوطه پارک کن بیا بلوک … واحد… رسیدم دیدم در نیمه بازه دوبار آروم زدم رو در که گفت بیا تو دیدم که لباس گشاد پوشیده یه پتو دورش پیچیده گفت تنها حوصلم سر رفت خواستم بیای باهم فیلم ببینیم من نشستم روی کاناپه جلو تلویزیون مهنازم رفت توی آشپزخونه بعد چند دقیقه با دوتا نسکافه اومد نشست کنارم با اینکه خیلی دوسداشتم بکنمش ولی گفتم چون تازه آشنا شده بودیم بهتر بود خودمو بزنم به اون راه که نگه کس ندیدست و خوشش نیاد گفتم خلاصه این فیلیپین زندگی کرده و الآنم که من توی خونشم پس بهتره هول بازی در نیارم که خوشش بیاد از رفتارم. فیلم میدیدمو نسکافه میخوردیم که یه لحظه دیدم مهرناز لیوان نسکافشو برگردوند روی شلوارم سریع پاشدم گفتم وای سوختم گفت ای وای ببخشید. سریع شلوارمو در آوردم ازم عذر خواهی کرد گفت الان شیرینش باعث میشه پات چسبناک بشه برو حموم منم الان شلوارتو میندازم توی لباس شویی تا تو بری یه آب به خودت بزنی منم برات حوله میارم. زیر دوش بودم داشتم میشاشیدم توی راه آب یهو فکرم رفت به این سمت که انگار این دختره از عمد نسکافه رو ریخت روی من گفتم بذار تستش کنم حوله که آورد در حمومو کامل باز میکنم لخت وامیستم جلوش ببینم واکنشش چیه بهم تو همین فکرها بودم که یهو دیدم داره صدام میکنه(فکر کردن به این قضیه باعث شده بود یکم کیرم سفت شه) درو باز کردم و لخت جلوش وایسادم یه نگاهی کردو گفت ای وای من حوله از دستش افتاد خندیدمو خم شدم حوله رو برداشتم ولی نپیچیدم دور کمرم شروع کردم به خشک کردن موهامو بدنم دیدم داره نگام میکنه گفتم ترسیدی؟ چشماشو ریز کرد گفت زر نزن خودتو خشک کن بیا توی اتاقم فقط بیا زود. منم سریع خودمو خشک کردم دوییدم توی اتاقش دیدم اه اه این مهرناز خانوم یه جنده درست حسابیه دو طرف تختش به دیوار آینه زده و کاملاً یه سکس روم درست کرده واسه خود. دستشو گرفتم بردمش روی تخت لباسشو در آوردم. با دیدن سینه های ۸۰ و شرت سفید روی تنه برنزش کیرم حسابی راست شده بود لبشو یه گاز آروم گرفتم و رفت سراغ سینه هاش حسابی خوردمشون دیگه اصلا تو حال خودش نبود فقط صدای نفس زدناش میومد لبه شورتشو گرفتم که دیدم خودش کونشو بلند کرد از رو تخت تا راحت در بیارمش یه جوووووووونه کشدار گرفتمو شروع کردم به لیس زدنه چوچولاش انگشتمم کردم تو کصش حتی نزاشت به یه دقیقه برسه لیس زدن گفت لطفاً بکن توش تحمل ندارم. کله کیرمو گذاشتم روی سوراخ کصش انقد خیس بود که با یه فشار تا ته جا شد توی کس داغ و آتیشیش جلو عقب میکردم و لبو گردنشو میمکیدم مهرنازم فقط زیرم ناله میکرد میگفت جرم داری میدی چقدر کیرتو دوست دارمممممم محکم بکن منو توله سگ منم قدرت تلمبه هامو بیشتر میکردم بهش گفتم جوووون کیرم خوب جرت میده؟ گفت آره. گفتم خوب میگاد کصتو؟ گفت دارم جررررررر میخورم مهراد. گفتم پس این کیرو بخور که بهتر بگامت سکسیه من. دراز کشیدم روی تخت اومد لای پاهام نشست شروع کرد به خوردنه کیرم. عالی ساک میزد خیلی حرفه ای و با ریزه کاری با زبونش کیرمو توی دهنش لمس میکرد. ولی اصلاً به تخمام لیس نمیزد فقط با دست میمالوند برام تخمامو کیرمو پر تف می خورد و از توی آینه های کنار تخت خودشو نگاه میکرد که داره ساک میزنه و هر لحظه بیشتر شهوتی میشدیم بلندش کردم خوابوندمش به بغل خودمم از پشت چسبوندم بهش کیرمو کردم تو کصش سینشو گرفتم دستم میمالیدمو محکم میگاییدمش بعد چند دقیقه دیدم خودشو محکم فشار داد بهمو کصش خیس خیس شد شروع کرد به لرزیدن که یهو آب منم سرازیر شد تو کصش هردو بیحال افتادیم کنار هم چند دقیقه بعد آروم شروع کردم دست کشیدن روی پوست نرمش اونم خودشو جا کرد تو بغلم و چشماشو بست گفت مرسی از لذتی که بم دادی از فردا قراره کارایی و با من تجربه بکنی که دوستشون داری حتماً. منم یه بوس کوچولو گذاشتم روی بازوش سقفو نگاه میکردمو با خودم مرور میکردم که چی گذشت از دیشب تا الان بهم ولی نمیدونستم که با این عروسک سکسی چی در انتظارمه… اگه قلممو دوست داشتین و خوشتون اومد با لایک و کامنتاتون بهم بگید تا بقیه ماجرا هامو با این دختر حشری براتون بگم نوشته: مهراد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده