رفتن به مطلب

داستان لزبازی و سکس تریسام مرضیه


minimoz

ارسال‌های توصیه شده


مرضیه - 1

 

اولین بار شب عروسیمون دیدمش با اون شوهر تخمیش که مشخص بود آدم عوضی و حرومزاده ایه
دوست سایه بود که از مدرسه باهم دوست بودن و مثلا خیلی صمیمی بودن ولی اصلا به دل من نمینشست از همون اول مشخص بود که یه کرم و حرومزادگی ای توی وجودش هست هرچی به سایه میگفتم با این مرضیه آنقدر صمیمی نباش توی گوشش نمی رفت که نمیرفت انقدر تو گوش سایه خوندم که این دوستت عوضیه تا یه کم تونستم مجابش کنم فاصله رو باهاش حفظ کنه یه مدتی خوب پیش رفتیم و اثری از مرضیه نبود و گه گاهی توی اینستا و تلگرام یه پیامی به سایه میداد و احوال می‌پرسید و برای عید و مناسبت ها هم یه پیام تبریک کسشر برا من می فرستاد که من نهایتا با یه لایک ازش تشکر میکردم تا اینکه خبر طلاق گرفتنش رسید و دوباره به سایه نزدیک شد و هرچی به سایه میگفتم نزار بهت نزدیک بشه سایه مقاومت می‌کرد ک میگفت :(( تازه جدا شده و افسرده س،من که دو سال کاری به کارش نداشتم الانم یه کم باهاش درد و دل میکنم تا آروم بشه و دوباره کمرنگ میشم)) ولی مثل روز برام روشن بود که مرضیه از سر حسادت چشم دیدن زندگی خوب دوستاشو نداره حتی سایه که براش مثل خواهر بود
سرتونو درد نیارم
ارتباط سایه و مرضیه دوباره نزدیک شد و پای مرضیه به خونه من و مادرزنم باز شد و با اینکه بارها بهشون هشدار داده بودم که مرضیه آدم سالمی نیست و حرف های خوبی پشت سرش نمیزنن زنم سایه و مادرزنم ازش حمایت میکردن و میگفتن :((حرف مفت میزنن مردم))
تا اینکه یه ماموریتی برام پیش اومد و رفتم یکی از شهرهای شمالی برای نظارت یه پروژه ساختمانی و دو هفته قرار بود تهران نباشم و دو سه روزی که شمال بودم شب بود موقع استراحت توی ویلا روی تخت دراز کشیده بودم که دیدم توی تلگرام اکانت غریبه بهم پیام داده و احوالپرسی و معرفی که من مرضیه ام،اولش بی اهمیت مثل همیشه به تخمم گرفتم و جوابشو ندادم ولی چون پیامشو خونده بودم و تیک خورده بود دوباره پیام داد که آرین میدونم رفتی سفر و تنهایی جواب بده و قول میدم سایه چیزی متوجه نمیشه!
دیگه مطمئن شدم که میخواد یه صدمه ای به زندگیم بزنه چون چند وقت قبلش با شوهر یکی از دوستاشون ریخته بود رو هم و زندگی دوستشو دچار چالش کرده بود
توی این فکر بودم که به سایه بگم مرضیه پیام داده یا نه!
که مرضیه یه عکس از سینه هاش فرستاد و گفت:((دلت میاد از این خوشگلا بگذری؟،سایه که دو شب پیش خوردشون و نتونست بگذره و گفت منم باید پروتز کنم چون آرین سینه درشت دوست داره!!!))
شاخ درآوردم!که چرا سایه باید به مرضیه بگه شوهرم سینه درشت دوست داره؟!
اولش پیش خودم گفتم این حرومزاده میخواد ازم آتو بگیره و پیش سایه خرابم کنه ولی پیام های بعدیش نشونه عمق رابطه ش با سایه بود که درجا منو منکوب کرد که به رابطه م باهاش در حد چت و پیام ادامه بدم که شاید بفهمم جریان چیه؟!
مرضیه:[[میدونی من و سایه پارتنر لز همیم؟]]
[[میدونی از همه رابطه هاتون خبر دارم و سایه برام تعریف میکنه؟]]
[[من حتی عکس کیر تو رو دیدم و الانم دارمش]]
اینو که گفت پشمام ریخت و جوابشو دادم
آرین:[[چی میخوای؟]]
م:[[میخوام باهم سکس داشته باشیم،حتی یکبار.مطمئن باش هیچکس با خبر نمیشه!!!]]
آ:[[دلیل نمیبینم حتی راجع بهش حرف بزنم،لطفا دیگه ادامه نده و خودت سعی که از سایه فاصله بگیری تا من اقدامی راجع بهت نکردم.خدافظ]]
م:[[تو پا نده ولی من ازت پا میگیرم!چند شب دیگه خونتون زیارتت میکنم!خخخخخخ!شب بخیر مهندس]]
دنیا دور سرم چرخید!سایه؟!لز؟!مرضیه؟!عکس کیر من؟!آمار سکس من و زنم توی حریم خصوصیم؟!
لعنت بهت مرضیه ریدی توی همه تصوراتم و روانم!
به هر کلنجار و زوری بود اون شب رو خوابیدم و فردا صبح بیدار شدم و فکر کردم هرچی گذشته فقط یه خواب بوده گوشیمو برداشتم و یه پیام از مرضیه بود!
م:[[سلام مهندس خوشگل من،دیشب خوب خوابیدی؟کیر خوشگل ۱۵ سانتیت خواب بود یا به یاد سینه های ۸۰ دوست زنت بیدار بود؟]]
کیر ۱۵ سانتی؟!لعنت بهت سایه تو تا سایز کیر منم به این جنده گفتی؟؟؟؟؟
بدون اینکه جوابشو بدم یا دوش گرفتم و انصافا کیرم بخاطر سینه ش راست شده بود و اگر آشنا نبود و ترس بگا رفتن زندگیمو نداشتم حتما بهش میگفتم که بیاد شمال و یه دل سیر میکردمش و باهاش وارد رابطه می شدم!توی حموم یه جق حسابی زدم و دوش گرفتم و اومدم بیرون و داشتم حاضر میشدم و فکرای تخمی میومد سراغم!
سایه دیگه چه چیزایی بهش گفته؟!اگر باهاش سکس کنم و سایه بفهمه چی؟!نکنه خود سایه درجریانه؟!نکنه مرضیه هم از شوهرش به سایه چیزایی گفته باشه؟!چقدر حرفای مرضیه راسته!؟
از ویلا زدم بیرون و سوار ماشین شدم و یه موزیک گذاشتم و سیگار آتیش کردم و به سمت پروژه حرکت کردم!یا فکری اومد توی سرم و اینکه امشب بدون اینکه به سایه خبر بدم برم تهران و سر و گوشی آب بدم!
حدود ظهر بود که سایه بیدار شد و بهم زنگ زد!احوالپرسی کردیم و گفت:(( امشب مرضیه میاد خونه پیشم!))
اصلا یه روی خودم نیاوردم و مثل همیشه رفتار کردم ولی توی ذهنم آشوبی برپا بود
نکنه امشبم لز کنن؟!حتما برای لز میخواد بره پیشش!شایدم پیشش هست و الکی گفته به من که امشب قرار دارن که من شک نکنم!
به هر حال صحبتمون تموم شد و بدون اینکه بگم امشب کجام و چه تصمیمی دارم خدافظی کردیم
ساعت حدود ۹ شب رسیدم سر کوچه مون و دیدم ماشین مرضیه جلوی خونه پارکه و از ماشین پیاده شدم و دست به کاپوت ماشینش زدم و دیدم سرده و یعنی خیلی وقته که اینجاست!به سایه زنگ زدم و بعد احوالپرسی پرسیدم:((چه خبر و کجایی؟مرضیه اومد یا نه؟))سایه گفت:((خونه مامانمم و مرضیه امشب نمیاد))شکم به یقین تبدیل شد که قراره یه خبری بشه!
ماشین رو یه جای مناسب پارک کردم و رفتم توی حیاط،تونه من یه خونه شخصی ساز سه طبقه س و حیاط داره،ما طبقه همکف ساکن هستیم و طبقه دوم یه زن و شوهر بازنشسته هستن که اکثرا خونه نیستن و بیشتر میرن شهرستان خودشون و طبقه سوم هم یه خانم مسن با دخترش که آرایشگره زندگی میکنن که زیاد در ارتباط نیستیم و در حد سلام و علیک اونم بصورت اتفاقی!بگذریم!اومدم توی حیاط و خودمو رسوندم به بالکن و از گوشه پنجره بالکن داخل خونه رو دیدم،شرایط تقریبا عادی به نظر می‌رسید تلویزیون روشن بود و یه قلیون و دوتا بالش و ته مانده تنقلات جلوی تلویزیون که مشخص بود تا چند دقیقه پیش سایه و مرضیه و شاید اشخاص دیگه ای پای تلویزیون در حال کشیدن قلیون و خوردن تنقلات بودن!اشخاص دیگه؟!یعنی کی؟!واااای نکنه پسر آورده بودن؟!از این مرضیه حرومزاده همه چیز بر میومد!دوباره به سایه زنگ زدم که اومد توی پذیرایی که گوشیشو جواب بده!وای چی میدیدم یه شورت توری قرمز که من شدیدا باهاش تحریک میشدم پاش بود و سینه های ۷۰ کوچولوی نوک صورتیش هم رها بدون سوتین!جواب داد ((جانم عشقم))من:((سلام عزیزم!یهو دلم برات تنگ شد گفتم بزنگم))س:((خوب کردی!منم دلم برات تنگ شده))یا دستی روی سینه ش کشید که دیوونم کرد!!!من:((چیکار میکنی؟چه خبر؟))س:((هیچی،خونه مامانم،دارم آماده میشم که برم بخوابم))یه خمیازه الکی کشید من:((باشه عزیزم برو بخواب منم یه کم خسته م بخوابم فردا با هم حرف میزنیم))س:((باشه عزیزم برو استراحت کن،خسته ای،منم میخوابم دیگه،شبت بخیر بوس رو لبات))لباشو گزید و یه دستی دوباره روی سینه ش کشید و یه تابی به خودش داد من:((شب تو هم بخیر قشنگ من))قطع کردم و سایه گوشیشو گذاشت روی میز و رفت سمت اتاق
مرضیه چرا نیومد بیرون؟!نکنه با کسی توی اتاقه و سایه قراره بره پیششون و امشب دوتایی زیر کسی بخوابن؟!این فکرا شهوتی که از تماشای سایه توی وجودم بود رو نابود کرد!چند دقیقه ای گذشت دیدم مرضیه بدون هیچ لباسی از اتاق اومد بیرون و رفت سمت آشپزخونه در یخچال رو باز کرد و یه بطری آب برداشت و سر کشید وقتی دستش رفت بالا و نور یخچال هم روی بدن لخت برنزه ش افتاد دوباره آرین کوچولو قد علم کرد و دیدم سینه و بدنش از توی عکس هم بهتره!دوباره فکرای تخمی!سایه زیر کی خوابیده الان؟!
که سایه از اتاق اومد بیرون و اینبار شرت هم پاش نبود!رفت سمت مرضیه و از پشت سینه های مرضیه رو محکم گرفت و خودشو چسبوند بهش!
وااااای چی میدیدم زنم با یه جنده دارن همدیگه رو لخت بغل میکنن!باید مطمئن میشدم کسی بجز این دوتا توی خونه نیست!ولی چجوری؟!جرات نداشتم برم توی خونه!یه کم دیگه همدیگه رو نوازش کردن و مرضیه دست سایه رو گرفت و اومدن دوباره جلوی تلوزیون دراز کشیدن و توی گوشی سایه شروع کردن به تماشای عکس یا فیلم که مشخص نبود!مرضیه بلند شد و نور پذیرایی و خاموش کرد و فقط یه نور ضعیف توی خونه بود که از سمت آشپزخانه میومد دوباره نشست کنار سایه شروع کرد به تماشای گوشی و نوازش موهای سایه!سایه هم با یه دستش گوشی رو گرفته بود و با دست دیگه ش کسشو می‌مالید و مرضیه اومد سراغ سینه های سایه و شروع به چنگ زدن کرد و سایه گوشی رو گذاشت روی میز و خودشو سپرد به مرضیه!توی حال و احوال خودشون بودن و منم که شدیدا راست کرده بودم و به تماشای لز زنم با دوست صمیمیش مرضیه!
مرضیه گوشی سایه رو برداشت یه چیزی تایپ کرد و گوشی رو گذاشت روی میز و رفت سراغ خوردن کس سایه!
یه پیام روی گوشیم اومد!سایه:[[دوستت دارم همسر حشری ما]]
ما؟؟
کی؟؟
کجا؟؟
[پایان قسمت یک]]
[[استقبال بشه حتما ادامه میدم]]
ممنون که وقت گذاشتین

نوشته: سکوت

  • Like 3
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


مرضیه - 2
 

باید سر از این راز سر درمی‌آوریم که رابطه بین سایه و مرضیه چجوریه و قبلا هم رابطه داشتن یا بعد از طلاق مرضیه این رابطه شکل گرفته!
جوابی به پیام سایه ندادم که مثلا من خوابم البته میدونستم این پیام از سمت مرضیه‌س و فقط از گوشی سایه ارسال شده!شایدم سایه میدونست و به یه توافقی با هم رسیده بودن!اون لحظه فقط دوست داشتم از لز زنم با اون رفیق جنده ش لذت ببرم،همین!مرضیه با اینکه از سایه شش ماهی کوچیکتر بود ولی از بس به بدنش دست زده بود در برابر سایه یه میلف حساب میومد سینه های پروتز کرده و بدن برنزه،لب و گونه ژلی و تتو هایی که دور چشم و لبش زده بود کلی سن مرضیه رو برده بود بالا و ازش یه میلف ساخته بود در عوض سایه یه فنچ مظلوم بود توی بغل اون یا سینه های ریز که به زور میشد بهش سوتین سایز ۷۰ بست و کون ریز ولی خداییش کون سایه خیلی خوش فرم با اینکه ریزه و کس صورتی با لبه های صاف و جمع و جور و خوشگلش یه زنی که بعد از ۲سال ازدواج هنوزم به چشم یه دختر دبیرستانی میشد بهش نگاه کرد ولی مرضیه اصلا اینجوری نبود یه جفت سینه درشت که به گفته خودش ۸۰ بود و به نظر من بیشتر بود یه کون گنده که وسطش بازی بود و یه سوراخ داشت که مشخص بود با یه کیر کلفت گاییده شده و یه کس سیاه پرکار ولی خیسی کسش از این فاصله و از پشت پنجره زیر همون نور بی جون اتاق مشخص بود!باورم نمیشد که با ۳۰ سال سن دارم به کارهای هیجانی فکر میکنم و دوست داشتم اون لحظه کیرم رو دربیارم و یه جق مفصل بزنم و آبمو برای یادگاری بپاشم روی شیشه پنجره قدی بالکن!این تصمیم لحظه ای بود ولی اصل تصور و خواسته م چیزی جز بغل کردن سایه و مرضیه نبود!اون دوتا توی حال خودشون بودن و انگار از این دنیا خارج شده بودن،سایه یه جوری سینه های مرضیه رو چنگ میزد که انگار از قحطی فرار کرده و مرضیه هم چنان انگشت توی کس سایه می‌کرد که من دردم میومد چه برسه به سایه!سایه فقط سکس رمانتیک و پوزیشن های نرم و راحت با من تجربه کرده بود و حتی یکبار که میخواستم از کون باهاش سکس کنم انقدر مقاومت کرد که شهوت از سرم پرید و بخاطر انگشت کردنش تا یکساعت درد می‌کشید ولی انگار دستهای مرضیه جادویی بود چون وقتی داشت کس و کون سایه رو انگشت می‌کرد سایه چیزی بجز لذت توی وجودش نبود و یه پل سکسی و قوس زیبا توی بدنش انداخته بود و خودش به دست مرضیه سپرده بود و مرضیه هم با انگشت ها و زبونش داشت به کس و کون سایه خدمت میکرد.سایه!سایه نرم و آروم من!سایه صاف و ساده من!سایه نازک نارنجی من!حالا یه زن حشری بود زیر دستهای یه جنده تمام عیار به اسم مرضیه!سر مرضیه بین پاهای سایه داشت تلاش های آخرشو می‌کرد که سایه رو از اوج برسونه توی تخت خوابش!سایه موهاش مرضیه رو چنگ میزد و دیگه ناله نمی‌کرد بلکه فریاد مستانه از سر شهوت میزد و یا یه لرزه و فشار به سر مرضیه تمام وجودشو خالی کرد و آروم گرفت!مرضیه خیلی حرفه ای کنار سایه دراز کشید و شکم و گردن و موهای سایه رو نوازش کرد،چند دقیقه ای که گذشت انگار سایه جون دوباره گرفت و افتاد توی بغل مرضیه و سینه های مرضیه رو بوسید و شروع به تحریک مرضیه کرد!مرضیه وحشی شده بود و سایه رو پرت کرد روی زمین و با کس نشست روی صورت سایه!مرضیه:((بخور جنده کوچولوی من،بخور که خوب خیس بشه تد راحت انگشتات بره توش))سایه هم که ظاهرا داشت خفه میشد ولی از حرکت دستش روی کسش میشد فهمید که دوباره داره به اوج میرسه و مثل قحطی زده ها کص می‌خورد!من اگر بغلشون بودم چی میشد؟سایه همینجوری حشری و سرمست بود؟!وای که داشتم از شهوت منفجر میشدم به خودم اومدم دیدم کیرمو از زیپ شلوار درآوردم و دارم میمالمش!با لرزه مرضیه آب منم پاشید روی شیشه برای یادگار!به خودم اومدم و جمع و جور کردم و خودمو رسوندم به ماشین!ساعت ۴ صبح شده بود!بدنم خالی و ضعف شدید داشتم!فکرم وسط پای مرضیه و سایه مونده بود!ماشین رو روشن کردم و طبق عادت یه موزیک و سیگار!
حدود ۹ صبح سر پروژه بودم و یاد پیام دیشب افتادم!پیام دادم به سایه،من:[[سلام عزیزم!]]من:[[همسر حشری ما؟]]
از فکر اتفاق های دیشب مخصوصا بدن مرضیه و رفتار سایه بیرون نمیومدم!از طرفی خستگی جاده و بی خوابی دیشب داشت اذیتم می‌کرد،رفتم سمت ویلا تا یه دوش بگیرم!
توی حموم تازه یادم افتاد چرا من احمق یه فیلم نگرفتم که الان زیر دوش آب گرم با خیال راحت به کیرم یه حالی بدم!باید زودتر کارا رو جمع و جور میکردم و برمیگشتم تهران!اون صحنه ها برام مثل خواب بود یه خواب شیرین و ترسناک!سایه از دبیرستان تا الان که ۲۵ ساله س دائم با مرضیه س؟!پس بگو چرا همیشه میگفت نیازی به دوست پسر نداشتم!وای مرضیه کار خودتو کردی!گند زدی وسط مغزم و دید منو به زنم و زندگیم عوض کردی!من زمان سکس با سایه حتی فیلم پورن هم نمیدیدم چه برسه به بدن کس دیگه ای فکر کنم!ولی مطمئنم بعد از اون شب نگاهم به سایه با افکار بدن مرضیه س!یه بدن برنزه با پاهای کشیده و کون گنده و سینه های گرد بزرگ!
حدود ساعت ۲ ظهر بود که سایه پیام داد
س:[[سلام عزیزم صبح بخیر]]
س:[[ببخشید اشتباه تایپی بوده،میخواستم بنویسم همسر حشری من]]
من:[[دیشب حشری بودی؟]]
س:[[نه،چطور؟]]
من:[[آخه گفتی همسر حشری!!!]]
س:[[نه همینجوری گفتم!خونه مامان انقدر کار ریخته رو سرم که حشری بودن از یادم رفته!بعدشم حشری بشم وقتی تو نیستی به چه دردم میخوره؟]]
من:[[آره واقعا!کاش زودتر کارام تموم بشه بیام تهران،خیلی دلتنگتم]]
س:[[منم]]
من:[[مرضیه چرا نیومد؟]]
س:[[امشب قراره بیاد،دیشب یه کم حال ندار بود نیومد]]
حال ندار بود یا حال ندارش کردی؟؟؟؟؟
من:[[باشه عزیزم،من یه کم کار دارم،بعدا حرف بزنیم؟]]
س:[[باشه عشقم برو به کارات برس،دوستت دارم و دلم برات یه ذره شده]]
من:[[باشه عشقم فعلا]]
دوباره دروغ؟دوباره شهوت؟دوباره مرضیه؟دوباره رفتار پنهانی؟من که دیدم توی بغل مرضیه چه جنده بازی میکردی!ولی عیب نداره خیلی زود خودت برام تعریفشون میکنی!
چند روزی گذشت و از مرضیه هم خبری نبود و انگار همون یکی دوشب حشری بوده و میخواسته یه حالی بکنه که در نبود من سایه حسابی بهش حال داده!روز آخر کارم بود و وسایلمو جمع کردم و گذاشتم توی ماشین که ظهر از سر پروژه مستقیم برم سمت تهران!ساعت ۱۱ بود که سایه زنگ زد
من:((به به سایه خانم سحرخیز شدی؟!))
س:((آره عشقم مرضیه صبح زنگ زد اومده دنبالم بریم پیاده روی))
من:((به سلامتی ماشالله به خانم های ورزشکار،برید خوش بگذره بهتون))
من که میدونستم توی این دو هفته مرضیه پا از خونه بیرون نذاشته و تو هم برای اینکه آمار بگیری زنگ زدی!ولی خب من خرم و تو باهوش!
س:((کی میای تهران؟کارت تموم نشد؟))
اومدم بگم یک ساعت دیگه راه میوفتم ولی گفتم بزار دوباره مخفی برم بالا سرشون شاید این بار یه فیلمی هم بگیرم
من:((احتمالا فردا شب کارام تموم بشه و بیام،معلومه ناز سایه نیاز به آرین کوچولو پیدا کرده!آره))
س:((دیوونه ای؟من دلم برای خودت تنگ شده نه آرین کوچولو!البته اونم بجای خود ولی اول خودت))
من:((باشه عزیزم فردا سعی میکنم زودتر بیام))
س:((باشه عزیزم کاری نداری؟مرضیه جلو دره!))
من:((نه عشقم برو سلام برسون،فعلا))
س:((دوستت دارم فعلا))
سرگرم صورتجلسه تحویل پروژه بودم که برام پیام اومد
همون اکانت غریبه ولی اینبار میدونستم که مرضیه س
م:[[سلام مهندس جون،فردا شب مهمون نمیخوای؟]]
من:[[تو چرا باید از همه چیز من خبر داشته باشی؟نخود توی دهن سایه خیس نمیخوره؟نخیر مهمون مزاحم نمیخوام!این چند روزم اگر بخاطر تنهایی سایه نبود اصلا نمیذاشتم رنگ در خونه منم ببینی!دیگه پیام نده]]
خوند ولی جوابی نداد!آخه احمق جان تو دو هفته س داری به عشق کس مرضیه خانم جق میزنی!حالا سگ شدی پاچه میگیری؟!اگه بپره چی؟!به تخمم،اصلا بهتر بزار بپره دو هفته س مغز نذاشته برام
پروژه تموم شد و آرین خان راهی تهران شد و از غربت به دور شد
این دو هفته برام دو سال گذشت!انقدر به مرضیه و سایه فکر کرده بودم و فیلم پورن دیده بودم و جق زده بودم چشمام دیگه تار میدید!
بگذریم
من تو راه تهران و سایه و مرضیه در حال تدارک برنامه لز امشبشون!
آخ که من برسم و شما روکار باشید!میدونم چیکارتون کنم!دو هفته فقط برنامه کردنتونو کشیدم و هزارتا فیلم تری سام دیدم!
ساعت ۱۱ شب بعد یه ترافیک تخمی رسیدم دم خونه و ماشین مرضیه اصلا از جاش تکون نخورده بود!حتی جهت چرخ ماشین!این دوتا فقط توی خونه بودن و سایه مثل سگ برام خالی بسته و فقط کس مالی کردن!
ماشینو گذاشتم یه جای مناسب و بی سر و صدا رفتم توی حیاط،توی بالکن پشت پنجره قدی!یه آثار کمی از آب کیرم روی شیشه بود و دوباره یاد اون شب افتادم!توی خونه رو نگاه کردم و خونه مرتب بود و خبری نبود!انگار کسی خونه نبود!رفتم توی راه پله دیدم کتونی سایه و کفش مرضیه هست!خونه بودن شاید توی اتاق یا جایی که من دید ندارم!دوباره اومدم پشت پنجره و نگاه کردم خبری نبود!جرات پیدا کردم و رفتم داخل!از حموم صدا میومد،رفتم پشت در حموم و شنیدم که بععععله خبریه!
س:((امشب شب آخر عشق و حاله،مرضیه جرم بده!))
م:((کی گفته؟!تو که اجازشو دادی!آرینم با آبجی مرضی!بهت قول میدم دو روز بیاد تهران و دلبری مرضی رو ببینه دوتایی رو کیرش سواریم!))
س:((جون،یعنی میشه؟باید بشه!اگه نشه کونتو پاره میکنم مرضی))
یعنی چی؟سایه در جریان پیام مرضیه بود؟وااااای مخم سوت کشید!خوب شد جواب سربالا دادم بهش!دهنتو سرویس سایه!تو چه جنده ای بودی و من خبر نداشتم؟!
م:((اگه بدونه که سایه خانم چقدر شوهرشو دوست داره که حاضره به خاطرش آبجی جنده شو جور کنه و بخوابونه زیر شوهرش دیگه دیوونه ت میشه))
س:((جوووون فقط بمال دیگه حرف نزن،فردا شب کیر آرین جونم قراره بره تو کسم،امشب آماده م کن مرضی))
م:((ای به چشم جنده کوچولوی موزی))
اومدم برم داخل که جراتشو پیدا نکردم و بیخیال شدم و سپردم که خودشون پیش برن و من مثل قبل سفت رفتار کنم!ولی خب از طرفی هم نمیتونستم و داشتم از شهوت و فکر مرضیه دیوونه میشدم!
از خونه اومدم بیرون و نشستم توی ماشین و یه کم که آروم شدم به سایه پیام دادم
من:[[عشقم امشب کارم تموم شد،صبح اول وقت راه می افتم،شب بخیر،فعلا]]
صندلی ماشین رو خوابوندم و خوابیدم
[[پایان قسمت دو]]
ممنون که وقت گذاشتید
استقبال بشه ادامه میدم
ممنون میشم نظر بدید

نوشته: سکوت

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


مرضیه - 3

سلام مجدد دوستان
ادامه داستان مرضیه
[[بخش سوم]]
توی ماشین خوابیدم و ساعت ۸ صبح به سایه پیام دادم
من:[سلام عشقم صبح بخیر من راه افتادم]]
ماشین رو روشن کردم و رفتم توی خیابون های تهران و چرخ زدم که زمان بگذره و زودتر از حد معقول نرسم به خونه
ساعت حدود ۱ ظهر بود ریموت درب حیاط رو زدم و رفتم توی خونه،ماشین مرضیه هم همچنان جلوی در بود.ساکمو برداشتم و با فازی که انگار الان از راه رسیدم کلید انداختم به در و رفتم داخل.خونه مرتب بود و مرضیه و سایه تو اتاق بودن.صدا کردم جوابی نشنیدم و مطمئنا دیشب تا دیروقت سرگرم همدیگه بودن و هنوز خوابن،منم که از ماجرای دیشب با خبر بودم!سرمو انداختم پایین و رفتم توی اتاق دیدم که بعله سایه خانم پیام های منو نخونده و از خستگی خوابشون برده!حالا تو چه وضعیتی؟!الان میگم برات
سایه با یه شرت توری سفید بدون سوتین بغل مرضیه که یه تاپ و شورت فسفری تنش بود روی تخت من و سایه خوابیده بودن و از مدل خوابیدن شون مشخص بود تا لحظه ای که خوابشون ببره ، توی بغل هم و در حال مالش بودن
از اتاق اومدم بیرون و یه نگاه به کیرم انداختم که راست شده بود و خسته راهم که بودم رفتم حمام!قوطی کرم و موز مصنوعی و سوتین سایه و یا ست شورت و سوتین مشکی که از سایزش مشخص بود برای مرضیه س هم توی رختکن حموم بود.شرت مرضیه رو برداشتم و دیدم که لک از ترشح آب کسش داخلشه و بوش کردم و وااااای بوی عشق میداد!چرا من اینجوری شدم؟آرین الان با آرین ۱۵ روز پیش صددرصد فرق کرده بود و یه آدم دیگه شده بود!هرچی خط قرمز داشتم رو رد کرده بودم و عقایدم رو گذاشته بودم زیر پا!نمیگم سایه رو دیگه دوست نداشتم اتفاقا بیشتر از قبل دوستش داشتم ولی تعهدم بهش ضعیف شده بود و تنفری که از مرضیه داشتم تبدیل شده بود به یه حسی که به بدنش نیازمندم کرده بود!لخت شده بودم با کیر راست!شرت مرضیه و سوتین سایه دستم بود یه فکری زد به سرم و شرت مرضیه رو پام کردم و سوتین سایه و مرضیه رو دستم گرفتم و شروع به مالیدن کیرم کردم!توی اوج لذت بودم و یهو سنگینی یه نگاه رو روی خودم حس کردم وقتی برگشتم دیدم مرضیه توی رختکن داره نگاهم میکنه!یخ زدم!تمام حسم پرید!
مرضیه:((به به خسته نباشی!رسیدن بخیر))
من:((سلام…کی اومدی توی حموم؟چرا در نزدی؟ببخشید!))
هول کرده بودم
مرضیه:((شرت من بهت کوچیک نیست؟))
تازه یادم افتاد توی چه وضعیتی ام!
من:((عه…شرت توئه؟ببخشید فکر کردم شرت سایه س))
مرضیه زد زیر خنده و گفت
مرضیه:((باشه بابا ولش کن نمیتونی جمعش کنی!اگه آلرت تموم شده بدشون به من تا سایه بیدار نشده!))
انگار وقتی گفت سایه هنوز خوابه خیالم راحت شد،شرتشو از پام درآوردم و همراه سوتین هاشون گرفتم سمتش
من:((ببخشید.بیا بگیرشون))
مرضیه:((اگه لازم داری باشه پیشت!<خنده gt;اون موز و قوطی کرم هم بده))
من:((اینها برای چی اینجاس؟))
اومد جلو و کیرمو که حواسم نبود قایمش کنم رو گرفت دستش و گفت
مرضیه:((چون ایشون تشریف نداشتن زحمتشو انداختیم به موز مصنوعی))
با یه خنده ریز و بعدش جلوی پام زانو زد و کیرمو کرد توی دهنش
واااااای خواب بودم؟چرا همه چی داره یهو پیش میاد؟اگه سایه بیدار بشه چی؟نمیتونم از این لحظه بگذرم و از طرفی هم مثل سگ ترسیدم!انقدر هیجانم بالا بود که نزدیک بود همون اول آبم بیاد!جلوشو گرفتم و بهش گفتم:((کافیه!ادامه نده لطفا!نمیخوام به سایه خیانت کنم))
مرضیه:((چطور با شورت و سوتین من جق بزنی عیب نداره!یه کیر کوچولو بدی بخورم خیانته؟!))
من:((نمیدونم.فقط برو بیرون لطفا))
مرضیه ایستاد و پشت کرد به من و شستشو کشید پایین و قمبل کرد
مرضیه:((انقدر حشری هستی و ترسیدی که تا بکنی توش آبت میاد!بکن تا سایه بیدار نشده!))
من:((نه لازم نیست نمیخوام))
مرضیه:((گفتم بکن توش تا پشیمونت نکردم کسکش عوضی))
جا خوردم از لحنش!گه میخوره با من اینجوری حرف میزنه!
مرضیه:((به چی فکر میکنی؟بکن دیگه نفهم!شوهر من بار اول یکیو میدید تا خایه جا می‌کرد تو کسش بعد توئه کسخل وایسادی و نگاه میکنی؟میخوای برم بشینی مثل اسکلا جق بزنی؟))
این حرفش انگار بهم جرات داد و یه تف انداختم و کردم توی کسش
مرضیه:((آخيش حالم جا اومد.گنده نیست ولی از موز خیلی بهتره بکن…تلمبه بزن…اه چقدر تو گاوی))
راست می‌گفت مثل بهت زده ها و یه گاو نفهم فقط کرده بودم توش و وایساده بودم!از طرفی هم شوکه بودم هم میدونستم با دومین تلمبه آبم میاد!شروع کردم به تلمبه زدن و با تلمبه سوم یا چهارم کشیدم بیرون و آبمو پاشیدم کف حموم!
مرضیه:((دیدی کاری نداشت بچه مثبت؟تو باید شوهر من می‌میبودی تا یادت بدم!این سایه رو هم من راش انداختم!همتون جغی اید!سکس نمیدونید چیه؟!ولی از الان به بعد تو هم شوهر منی و درستت میکنم))
اینو گفت و یه بوس از لبم کرد و رفت بیرون!
من مونده بودم و هزار تا سوال و فکرای عجیب غریب!خواب بودم یا بیدار؟واقعی بود؟چرا؟چی شد؟مرضیه!وای وای وای وای!!!
رفتم زیر دوش چشمامو بستم!آب گرم از روی صورتم رد میشد!با صدای سایه به خودم اومدم!
سایه:((سلام عشقم رسیدن به خیر!کی اومدی؟))
من:((سلام عزیزم صبح راه افتادم یکساعته رسیدم دیدم خوابید بیدارتون نکردم!))
سایه:((اومدی توی اتاق؟))
من:((آره…نمیدونستم لخت خوابیدیم و مرضیه هم پیشته وگرنه نمیومدم!))
سایه سرخ و سفید شد و شرتشو درآورد و اومد زیر دوش
سایه:((منم یه دوش بگیرم با شوهری!تم حالم جا بیاد هم خستگی شوهری رو دربیارم!هم دلتنگی رو تموم کنم))
اومد زیر دوش توی بغلم!از پشت بغلش کردم و نوازشش میکردم!راست کرده بودم و کیرم لای پاهاش بود!صحنه هایی که توی بغل مرضیه ازش دیده بودم جلوی چشمام بود!کس مرضیه که چند دقیقه پیش جلوی چشمم بود و ساکی که مرضیه برام زد!تلمبه هایی که هرچند کوتاه توی کس مرضیه زدم!توی همین فکرا بودم حس کردم دور کیرم داغ شد!سایه شروع کرد به ساک زدن و قربون صدقه کیر من میرفت!
س:((جوووون دلم تنگ شده بود برای آرین کوچولوی خودم!))
من:((بخاطر همین موز توی حموم بود؟))
نفهمیدم چی و چرا گفتم!سایه از جاش پاشد!با تعجب!
س:((مگه وقتی اومدی موز توی حموم بود؟))
من:((نه همینجوری گفتم!))
س:((دیگه چی بود؟))
من که از سر شهوت وقیح شده بودم راحت رو کردم به سایه حین اینکه سینه هاشو میمالیدم بهش گفتم
من:((سوتینت بود،شرت و سوتین مرضیه بود،قوطی کرم بود))
س:((چیکارشون کردی؟))
کمر سایه رو خم کردم و قمبلشو آوردم بالا و کیرم و گذاشتم جلوی کسش
من:((مرضیه اومد برد!))
کیرمو تا ته فرو کردم توی کس داغش و شروع کردم به تلمبه زدن
س:((آخ…جوووون…خب تو لخت بودی مرضیه اومد وسایلمو برد؟))
همینجوری که داشتم تلمبه میزدم
من:((آره لخت بودم و اونم مثل تو قمبل کرد و همینجوری کردمش و وسایل رو برداشت و برد))
سایه وایساد کیرم از کسش در اومد و برگشت سمتم!تازه فهمیدم چه حرفی زدم چه گهی خوردم!چجوری جمعش میکردم؟
س:((خوشت اومد؟))
من:((از چی؟))
س:((از کس مرضی!))
من:((باید خوشم میومد؟شوخی کردم بابا!حرف فانتزی زدم))
س:((پشت در حموم بودم که کردیش!لازم نیست بترسی و پنهون کنی!))
من:((الکی میگی!اصلا اتفاقی نیوفتاد که بخوام پنهون کنم یا بترسم!اومد از لای در گرفت و رفت!))
س:((از دبیرستان تا الان با مرضیه پارتنر لز همیم!یکساله میخوام با تو سه نفره تجربه کنیم!پس بدون درجریان همه چیز هستم!این ۱۵ روزم مرضیه پیش من بود و دائم کنار هم خوابیدیم!شب دوم که برات عکس فرستاد خودم از سینه هاش عکس فرستادم!پس دیگه دروغ نگو!اگه نمیخوای همین الان حرفامونو با این آب میشوریم و میره!انگار هیچ اتفاقی نیفتاده!))
من که حسابی گیج شده بودم و از طرفی حرفهای سایه حسابی تحریکم کرده بود برگردوندمش و از پشت گذاشتم توی کسش و فقط تلمبه های محکم میزدم!سایه هم جیغ میزد و با صدای بلند مرضیه رو صدا زد
س:((مرضی!آه آه…مرضی!بیا کمکم!آرین وحشی شده!مرضی!))
مرضیه لخت لخت اومد توی حموم!با دیدن مرضیه تمام وجودم شد شهوت و آبم پاشید توی کس سایه!
شل شدم نشستم کف حموم!
مرضیه با شوخی و خنده:((سایه بی تربیت!شوهرمونو خسته کردی؟))
دوتایی خندیدن و منم گیج و منگ نشسته بودم کف حموم مرضیه اومد سمت سایه
مرضیه:((آرین جان میدونیم خسته ای بخاطر همین من زحمت آب سایه رو میکشم!))
دوباره خندیدن
اون دوتا هم جلوی مت نشستن کف حموم و لباشونو گذاشتن روی لب همدیگه و شروع کردن
مرضیه سینه های سایه رو چنگ میزد و سایه هم کسشو میمالید و ناله میکردم
دستمو دراز کردم و به کس مرضیه رسوندم…
[پایان بخش سوم]]
امیدوارم لذت برده باشید

نوشته: سکوت

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...

مرضیه - 4

سلام مجدد به دوستان عزیزم
ادامه…
من که بی حال کف حموم نشسته بودم و هنوز گیج بودم از اتفاقاتی که توی این ۱۵ روز اخیر افتاده و مخصوصا اتفاقاتی که توی دو ساعت گذشته رقم خورده و فقط داشتم عشقبازی سایه و مرضیه رو تماشا میکردم،نمیدونم چرا؟!ولی انگار سایه بدنش سکسی تر و جذاب‌تر از همیشه به نظر می‌رسید و برام تازگی داشت و تعریف هایی که مرضیه از بدن سایه می‌کرد نظرم رو عوض کرده بود و انگار یه آدم جدید با یه اندام و هیکل خاص جلوم داشت دلبری می‌کرد و خودم رو میدیدم که دیگه هیچ اثری از عقایدم توی وجودم نبود و از نوازش تن زنم توسط یه زن دیگه داشتم لذت می‌بردم منی که حتی تصور نمیکردم سایه خودارضایی بکنه چه برسه به اینکه پارتنر لز داشته باشه و اونم جلوی من بخواد لخت توی بغلش عشقبازی کنه و مست شهوت باشه!
توی حال و هوای عجیبی بودم که با صدای مرضیه به خودم اومدم
م:((آرین؟…آرین جان؟…کجایی آقا؟!حواست نیستا))
من:((چی؟نه حواسم هست!..راستش نه انگار اینجا نیستم))
یه خنده ناز از سر شیطنت کرد و گفت
م:((اگه خستگیت در اومد پاشو یه دوش سه تایی بگیریم بریم بیرون))
تازه نگاهم به سایه افتاد و دیدم ارضا شده و اونم بی‌حال مثل من اونطرف حموم روی زمین نشسته
این مرضیه چیه؟!کیه؟!چجوری این همه انرژی داره؟!
م:(( آرین؟…با توام؟!کجایی؟حالت اوکیه؟!))
من:((آره خوبم باشه دوش بگیریم))
بلند شدم سرم یه کم گیج بود و بدنم ضعف داشت دست سایه رو گرفتم بلندش کردم و از پشت بغلش کردم و پشت گردنش رو میبوسیدم که یهو مرضیه از پشت چسبید بهم و انگار برق بهم وصل کردن!چه لذتی داشت!چه حال عجیب و در عین حال خوبی!دوتا زن؟!قرار بود از این به بعد دوتا زن داشته باشم؟!اگر پشیمون بشیم چی؟اگه سایه پشیمون بشه و نشه دیگه این زندگی رو که با عشق ساختیم رو کنترل کنیم چی؟یه لحظه همه افکار منفی اومد سراغم!حالم بد شده بود!عذاب وجدان داشت میومد سراغم که مرضیه با ساک زدن کیر من به این افکار پایان داد!
مرضیه شروع کرد به ساک زدن و منم زیر دوش لب های سه رو میخوردم انگار دوباره خون توی وجودم به گردش در اومده بود!انگار از قحطی فرار کرده بودیم و به هم چنگ میزدیم و یادم نمیومد تا اون رو اینجوری با ولع لبهای سایه رو خورده باشم!
س:((آرین چیکار میکنی؟لبامو کندی!))
یهو مرضیه یه گاز آروم از کیرم گرفت و گفت
م:((حواست باشه ها…لبهای عشق منو نکنی!))
سه تایی زدیم زیر خنده
مرضیه هم وایساد و اومد توی بغلم
واقعا نمیدونستم باید چجوری عشقبازی کن!همه چیز دو برابر شده بود!دوتا زن با دوتا خواسته متفاوت!سایه دختری بود که سکس نرم و آروم و رمانتیک دوست داشت ولی مرضیه یه وحشی درجه یک بود و براش مهم نبود چجوری ولی دوست داشت همزمان درد و شهوت رو تجربه کنه!من و سایه شل کرده بودیم و همه چیزو سپرده بودیم دست مرضیه!انگار اون معلم بود و ما دوتا دانش آموز بی سواد!هرکاری میگفت رو انجام می‌دادیم و واقعا هم لذت می‌بردیم!خیلی توی کارش وارد بود و خیلی خوب مدیریت می‌کرد که لذت بین سه تامون تقسیم بشه!سایه رو نشوند روی زمین و به سایه گفت که برای من ساک بزنه و خودشم کسش رو می‌مالید پشت گردن سایه و همزمان لب های منو می‌خورد و با یه دستش گردنم رو سفت گرفته بود و با یه دست دیگه‌ش کمرمو چنگ میزد!کیری که تا چند دقیقه پیش هیچ حسی توش نبود و بدنی که ضعف کرده بود توش یه حس قوی افتاد!کیرم داشت منفجر میشد و سایه هم انصافا خوب ساک میزد!انگار توی این ۱۵ روز کلی فیلم دیده بودن و تمرین کرده بودن و رفتارش کلی تغییر کرده بود!مرضیه سایه رو بلند کرد و خودش داگی خوابید وسط حموم و به سایه گفت که از پشت منو بغل کنه و منم کیرم رو یهو کردم توی کس مرضیه!چندتا تلمبه که زدم مرضیه خودشو کشید جلو و کیرم رو از کسش درآورد و گفت
م:((سایه که کون نمیده!منم اگر ندم به آرینم چه خوشی بگذره؟بلدی از کون بکنی بچه مثبت؟))
یه خنده شیطانی کرد و سفتی کیر منم انگار شد دو برابر
سایه گفت:((عشقم یه جوری بکنش که انتقام این ۱۵ روز منو بگیری ازش))
این حرفها یه جوری منو تحریک کرد که انگار یکساله سکس نداشتم
یه کم نرم کننده مو برداشتم و زدم به سوراخ مرضیه و یه کمم روی کیرم زدم وایسادم پشت مرضیه،خود مرضیه کیرم رو گرفت و روی سوراخش تنظیم کرد و خودشو آروم داد عقب و سر کیرم رفت توی سوراخش
م:((یه کم نگهش دار تا بهت بگم کی تلمبه بزنی…سایه بیا جلوی من بخواب رو زمین و پاهاتو باز کن کس عسلیتو بده دهن آبجی مرضی که حسابی دلم عسل میخواد))
سایه به حرف مرضیه رفت جلوشو همونجوری که مرضیه خواسته بود توی پوزیشن قرار گرفت و مرضیه شروع کرد به آروم عقب و جلو رفتن و منم شروع کردم تلمبه زدن
توی حال خوبی بودیم و اصلا دوست نداشتم ارضا بشم ولی واقعا تحت هیجان بودم و هر لحظه ممکن بود آبم بیاد و نگاهم از روی کون و کمر مرضیه میرفت سمت سایه که چشماشو بسته بود و کسشو داده بود دهن مرضیه و خودش سینه هاشو چنگ میزد که با یه لرزه نسبتا شدید ارضا شد و منم از دیدن سایه کاملا توی کو مرضیه خالی شدم!مرضیه که توی اوج لذت بود ولی هنوز ارضا نشده بود گفت:((کیرتو درنیار فعلا))
حرفشو گوش کردم و دستمو از بغل پهلوش رد کردم و شروع کردم به چنگ زدن سینه هاش و سایه هم لب هاشو می‌خورد و خودشم کسشو می‌مالید و جغ میزد که با یه لرزه کوچولو ارضا شد و کیر منم که دیگه خوابیده بود از کونش در اومد و دراز کشید روی زمین.
چند دقیقه ای توی اون شرایط بودیم که اول من بلند شدم و دوش گرفتم و سایه و مرضیه هم پشت سر من دوش گرفتن و اومدیم بیرون.یه شرت و رکابی پوشیدم و رفتم روی تخت دراز کشیدم و سایه و مرضیه هم اومدن و کنار من دراز کشیدن و بدون هیچ حرفی فقط همدیگه رو بوس کردیم و خوابیدیم
فردا حدود ساعت ۲ ظهر بود که بیدار شدم و دیدم سایه و مرضیه هنوز خوابن و شدیدا گرسنه بودم و احساس ضعف شدیدی میکردم از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه یه تیکه نون و پنیر آماده کردم که بخورم دیدم مرضیه از اتاق اومد بیرون و داشت میرفت سمت دستشویی نگاهش به من افتاد و اومد سمتم سلام کرد و گفت:((خیلی زود آبت میاد باید بری داروخانه قرص و کاندوم تاخیری بگیری وگرنه از پس دوتا زن برنمیای<خندید>نه بابا شوخی کردم جوجه دیشب بهترین سکس زندگیمونو داشتیم عالی بودی))
رفت سمت دستشویی و منم صبحانه رو خوردم و یه شات قهوه درست کردم و رفتم توی اتاق کارم
سرگرم کار بودم که مرضیه در زد و اومد تو برگشتم سمتش دیدم وااااااای یه جوراب شلواری و یه مانتو کوتاه پوشیده و یه شال سرخ نازک هم سرشه گفت:((سلام آقای رئیس من منشی جدیدتون هستم…کاری هست انجام بدم؟))
[[پایان قسمت چهار]]
ادامه دارد…
ممنون که وقت گذاشتید
نظر و استقبال شما معیار ادامه دادنه داستانه

نوشته: سکوت

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      کاکولد وطنی از سکس زنش با نفر سوم فیلم میگیره و خودش جق میزنه . تایم: 00:45 - حجم: 9 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      بدن نمایی دخی هات وطنی . تایم: 01:00 - حجم: 6 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      حاج علی من شیرینم ۲۷ سالمه.دختر ریزه هستم با بدن معمولی. تو شهر ما حرف و حدیث زیاد در میاوردن و خانواده م حسابی محدودم کرده بودن بخاطر همین وقتی عموم سعید رو معرفی کرد سریع قبول کردم و زنش شدم.سعید پسر کاری و ساده ای بود ولی یکم عصبی بود و سر موضوعات کوچیک داد و بیداد میکرد رابطمون صمیمیتی نداشت و سکس هم به ندرت داشتیم اونم کوتاه و معمولی و اون بیشتر سرگرم کارش بود حتی میشد چند روز تو هفته خونه نیاد.ولی من این آزادی و تنهایی رو دوست داشتم سعید صاحب کاری داشت به اسم حاج علی،بیشتر کارای حاج علی با سعید بود و سعید هم بهش نه نمی‌گفت اونم هواش رو خیلی داشت و زندگیمون چیزی کم نداشت.من چندبار حاج علی رو دیده بودم اما نگاهش اذیتم میکرد با یه سلام ساده اول سر تا پات رو برانداز میکرد و بعد جواب می داد ولی چون خیلی هوای سعید رو داشت من چیزی نمیگفتم و به روی خودم نیاوردم گذشت تا یه شب سعید گفت که حاج علی فردا شب میاد خونمون منم تدارک دیدم و دوش گرفتم و داشتم آماده میشدم که سعید اومد داخل اتاق و گفت این چیه پوشیدی جلو حاجی راحت باش(من یه شومیز تنم بود با شلوار جین) رفت سمت کمد و یه ساپورت با تیشرت برداشت و گفت اینارو بپوش و از اتاق رفت بیرون تعجب کردم لباسارو عوض کردم و نشستیم تا حاجی بیاد حاج علی که وارد خونه شد بهش سلام کردم و تعارف زدم طبق معمول سر تا پام رو نگاه کرد،یه‌نگاه به سعید انداخت و گفت سلام شیرین خانوم خودمو کشیدم کنار تا بیاد داخل ولی سعید گفت شیرین حاجی رو راهنمایی کن،جلوی حاجی راه افتادم خیلی معذب بودم چون هم ساپورتم تنگ بود و هم تیشرتم کوتاه حاجی نشست و من بلند شدم چای بریزم که سعید گفت بشین من خودم میارم.حاج علی گفت آره شیرین خانوم ما سعید و زیاد دیدیم بیا یکم بشین با هم معاشرت کنیم.با فاصله ازش نشستم یه دفعه خودش رو کشید به سمتم و گفت ای بابا تو چقد غریبی می‌کنی با من حاج علی دستشو انداخت دور گردنم .چشماش برق میزد.داشتم دیوونه میشدم همش نگاهم به آشپزخونه بود تا سعید بیاد و یچیزی بگه.حاجی سرمو چرخوند سمت خودش و گفت به چی نگاه می‌کنی.همون لحظه سعید برگشت خواستم بلند شم اما حاجی دستش رو سنگین کرد و نتونستم.سعید اومد و بدون توجه به موقعیت روبروی ما نشست.تو چشماش نگاه کردم و با چشم و ابرو بهش اشاره میدادم اما سعید فقط حاجی رو نگاه میکرد حاج علی دستش رو انداخت کمرمو گفت سعید جون این زن شیرینت از من می‌ترسه یا تو! سعید ساکت بود،من خشکم زده بود،حاجی دستش رو پایین تر آورد و کنار رونم رو می‌مالید.بلند شدم به سمت اتاق که سعید وسط راه نگهم داشت و چرخوندم به سمت حاجی که روی مبل نشسته بود و پاهاشو از هم باز کرده بود.کیر قلمبه ش از روی شلوار معلوم بود سعید تیشرتم رو درآورد.دستش رو کشیدم و گفتم سعید چیکار می‌کنی؟ زد تو گوشم و گفت هیچی نگو و بعد ساپورتم رو درآورد.جلوی حاجی با شورت و سوتین وایساده بودم و سعید محکم نگهم داشته بود و اون کفتار هم دستشو گذاشته بود رو کیرش و با زبونش لباش رو لیس میزد گفت بقیه ش سعید سوتینمو باز کرد و سینه هامو گرفت تو دستش هر چی بیشتر سینه هامو می‌مالید حاجی هم بیشتر نیشش باز می شد و کیرش قلمبه تر.با دست اشاره کرد که بریم جلوتر و بعد به شرتم اشاره کرد سعید شورت رو درآورد،حاجی بلند شد و شروع به مالیدن بدنم کرد،دستای داغ و زبرش حالمو بهم میزد.سینه هام رو تو دستش فشار میداد و گاز می‌گرفت و جون جون می‌گفت.بعد منو برگردوند و رو میز دولا کرد و دو تا سیلی محکم به کونم زد و گفت ازین به بعد واسه حاج علی تنگ بازی در نیار و رفت رو مبل نشست و پاهاشو باز کرد و به سعید گفت بیارش اینجا نشستم تو بغلش و با دست رونامو از هم باز کرد و به سعید گفت روشنش کن.سعید اومد لای پام و آروم آروم شروع به لیسیدن کسم کرد.حاجی هم سینه هامو تو دستش گرفته بود و گردن و لبامو لیس میزد.باورم نمیشد تو چه موقعیتی هستم زورم هم نمی‌رسید که خودمو آزاد کنم کم کم بدنم داشت شل میشد سعید سرش رو گذاشته بود لایی پام و کسم و رونام رو لیس میزد و چوچولمو میک میزد.حاجی هم سینه هامو می‌مالید.سفتی کیر حاجی رو زیر باسنم حس میکردم.حاجی به سعید گفت چیکار میکنی بی‌غیرت کس شیرینو حیف کردی زود باش.سعید سریع تر و محکم تر کسم رو میخورد.تا حالا اصلا به کسم دست هم نزده بود چه برسه به اینکه بخواد بخورتش.خیلی جلوی خودم رو گرفتم اما بالاخره ارضا شدم و تو بغل حاجی شل شدم.حاجی با یه دستش شلوارش رو باز کرد و کشید پایین.کیر کلفت و درازی داشت به سعید گفت اماده ش کن.ترسیدم اما دیدم سعید جلوتر اومد و کیر حاجی رو کرد تو دهنش.باورم نمیشد سعیدی که با همه مثل برج زهرمار بود سعیدی که همش دنبال کار بود داشت چیکار میکرد.تاره دستگیرم شد دلیل ارادتش به حاجی و اینکه حاج علی هواش رو داشت چی بوده.کیر حاجی تو دهن سعید بود و داشت میک میزد زبونشو بالا تا پایین کیر میکشید و سرش رو تو دهنش میچرخوند.حاج علی که متوجه نگاه‌های من شده بود گفت آره شیرین جونم آقا سعیدتون کونی منه و کیرش رو کرد ته حلق سعید و همونجا نگه داشت و با دست دیگه ش شروع به مالوندن کس من کرد.این صحنه برام غریب بود اما خیلی تحریکم میکرد.نفسهای حاجی سنگین شد و هر جای بدنم و که میتونست لیس میزد منم به نفس نفس افتاده بودم و صدام به ناله شبیه بود.حاجی کم کم به له له افتاد کیرشو از دهن سعید کشید بیرون و گفت جاش بزن.سعید کیر حاجی رو گرفت و گذاشت دم سوراخ کسم و حاج علی منو تو بغلش جابجا کرد و کیرش سر خورد تو کسم.از کلفتی و داغیش تعجب کردم گفتم آااااخ حاجی گفت جونم چه کسی داری شیرینم.همونجوری تو کسم اروم‌اروم شروع به تلمبه زدن کرد.کسم داشت منفجر میشد تا حالا چیزی به این کلفتی توش نبود و با هر تلمبه تا ته کسم می‌رفت حاجی سرعتش رو بیشتر کرد و به سعید اشاره کرد دوباره بشینه پایین پاهاش تخمهاش رو کرد تو دهن سعید و محکم و تندتر تلمبه زد.من دیگه طاقت نیاوردم و تو بغلش ارضا شدم حاجی هم حشری شد و محکم تر بغلم کرد.گردنم رو گاز گرفت و تو کسم ارضا شد. سعید بلند شد حاجی بهش گفت گمشو یه لیوان آب بیار و سعید بدون اینکه نگاهمون کنه رفت.همونطور که کیرش داشت تو کسم می‌خوابید چوچولمو نوازش میکرد و گفت حواست باشه ازین به بعد این کس شیرین فقط واسه منه منم تو بغل حاجی جابجا شدم و لبش رو بوسیدم و گفتم چشم حاج علی گور بابای سعید و آدمای دنیا نوشته: آدمک
    • gayboys
      مرضیه - 4 سلام مجدد به دوستان عزیزم ادامه… من که بی حال کف حموم نشسته بودم و هنوز گیج بودم از اتفاقاتی که توی این ۱۵ روز اخیر افتاده و مخصوصا اتفاقاتی که توی دو ساعت گذشته رقم خورده و فقط داشتم عشقبازی سایه و مرضیه رو تماشا میکردم،نمیدونم چرا؟!ولی انگار سایه بدنش سکسی تر و جذاب‌تر از همیشه به نظر می‌رسید و برام تازگی داشت و تعریف هایی که مرضیه از بدن سایه می‌کرد نظرم رو عوض کرده بود و انگار یه آدم جدید با یه اندام و هیکل خاص جلوم داشت دلبری می‌کرد و خودم رو میدیدم که دیگه هیچ اثری از عقایدم توی وجودم نبود و از نوازش تن زنم توسط یه زن دیگه داشتم لذت می‌بردم منی که حتی تصور نمیکردم سایه خودارضایی بکنه چه برسه به اینکه پارتنر لز داشته باشه و اونم جلوی من بخواد لخت توی بغلش عشقبازی کنه و مست شهوت باشه! توی حال و هوای عجیبی بودم که با صدای مرضیه به خودم اومدم م:((آرین؟…آرین جان؟…کجایی آقا؟!حواست نیستا)) من:((چی؟نه حواسم هست!..راستش نه انگار اینجا نیستم)) یه خنده ناز از سر شیطنت کرد و گفت م:((اگه خستگیت در اومد پاشو یه دوش سه تایی بگیریم بریم بیرون)) تازه نگاهم به سایه افتاد و دیدم ارضا شده و اونم بی‌حال مثل من اونطرف حموم روی زمین نشسته این مرضیه چیه؟!کیه؟!چجوری این همه انرژی داره؟! م:(( آرین؟…با توام؟!کجایی؟حالت اوکیه؟!)) من:((آره خوبم باشه دوش بگیریم)) بلند شدم سرم یه کم گیج بود و بدنم ضعف داشت دست سایه رو گرفتم بلندش کردم و از پشت بغلش کردم و پشت گردنش رو میبوسیدم که یهو مرضیه از پشت چسبید بهم و انگار برق بهم وصل کردن!چه لذتی داشت!چه حال عجیب و در عین حال خوبی!دوتا زن؟!قرار بود از این به بعد دوتا زن داشته باشم؟!اگر پشیمون بشیم چی؟اگه سایه پشیمون بشه و نشه دیگه این زندگی رو که با عشق ساختیم رو کنترل کنیم چی؟یه لحظه همه افکار منفی اومد سراغم!حالم بد شده بود!عذاب وجدان داشت میومد سراغم که مرضیه با ساک زدن کیر من به این افکار پایان داد! مرضیه شروع کرد به ساک زدن و منم زیر دوش لب های سه رو میخوردم انگار دوباره خون توی وجودم به گردش در اومده بود!انگار از قحطی فرار کرده بودیم و به هم چنگ میزدیم و یادم نمیومد تا اون رو اینجوری با ولع لبهای سایه رو خورده باشم! س:((آرین چیکار میکنی؟لبامو کندی!)) یهو مرضیه یه گاز آروم از کیرم گرفت و گفت م:((حواست باشه ها…لبهای عشق منو نکنی!)) سه تایی زدیم زیر خنده مرضیه هم وایساد و اومد توی بغلم واقعا نمیدونستم باید چجوری عشقبازی کن!همه چیز دو برابر شده بود!دوتا زن با دوتا خواسته متفاوت!سایه دختری بود که سکس نرم و آروم و رمانتیک دوست داشت ولی مرضیه یه وحشی درجه یک بود و براش مهم نبود چجوری ولی دوست داشت همزمان درد و شهوت رو تجربه کنه!من و سایه شل کرده بودیم و همه چیزو سپرده بودیم دست مرضیه!انگار اون معلم بود و ما دوتا دانش آموز بی سواد!هرکاری میگفت رو انجام می‌دادیم و واقعا هم لذت می‌بردیم!خیلی توی کارش وارد بود و خیلی خوب مدیریت می‌کرد که لذت بین سه تامون تقسیم بشه!سایه رو نشوند روی زمین و به سایه گفت که برای من ساک بزنه و خودشم کسش رو می‌مالید پشت گردن سایه و همزمان لب های منو می‌خورد و با یه دستش گردنم رو سفت گرفته بود و با یه دست دیگه‌ش کمرمو چنگ میزد!کیری که تا چند دقیقه پیش هیچ حسی توش نبود و بدنی که ضعف کرده بود توش یه حس قوی افتاد!کیرم داشت منفجر میشد و سایه هم انصافا خوب ساک میزد!انگار توی این ۱۵ روز کلی فیلم دیده بودن و تمرین کرده بودن و رفتارش کلی تغییر کرده بود!مرضیه سایه رو بلند کرد و خودش داگی خوابید وسط حموم و به سایه گفت که از پشت منو بغل کنه و منم کیرم رو یهو کردم توی کس مرضیه!چندتا تلمبه که زدم مرضیه خودشو کشید جلو و کیرم رو از کسش درآورد و گفت م:((سایه که کون نمیده!منم اگر ندم به آرینم چه خوشی بگذره؟بلدی از کون بکنی بچه مثبت؟)) یه خنده شیطانی کرد و سفتی کیر منم انگار شد دو برابر سایه گفت:((عشقم یه جوری بکنش که انتقام این ۱۵ روز منو بگیری ازش)) این حرفها یه جوری منو تحریک کرد که انگار یکساله سکس نداشتم یه کم نرم کننده مو برداشتم و زدم به سوراخ مرضیه و یه کمم روی کیرم زدم وایسادم پشت مرضیه،خود مرضیه کیرم رو گرفت و روی سوراخش تنظیم کرد و خودشو آروم داد عقب و سر کیرم رفت توی سوراخش م:((یه کم نگهش دار تا بهت بگم کی تلمبه بزنی…سایه بیا جلوی من بخواب رو زمین و پاهاتو باز کن کس عسلیتو بده دهن آبجی مرضی که حسابی دلم عسل میخواد)) سایه به حرف مرضیه رفت جلوشو همونجوری که مرضیه خواسته بود توی پوزیشن قرار گرفت و مرضیه شروع کرد به آروم عقب و جلو رفتن و منم شروع کردم تلمبه زدن توی حال خوبی بودیم و اصلا دوست نداشتم ارضا بشم ولی واقعا تحت هیجان بودم و هر لحظه ممکن بود آبم بیاد و نگاهم از روی کون و کمر مرضیه میرفت سمت سایه که چشماشو بسته بود و کسشو داده بود دهن مرضیه و خودش سینه هاشو چنگ میزد که با یه لرزه نسبتا شدید ارضا شد و منم از دیدن سایه کاملا توی کو مرضیه خالی شدم!مرضیه که توی اوج لذت بود ولی هنوز ارضا نشده بود گفت:((کیرتو درنیار فعلا)) حرفشو گوش کردم و دستمو از بغل پهلوش رد کردم و شروع کردم به چنگ زدن سینه هاش و سایه هم لب هاشو می‌خورد و خودشم کسشو می‌مالید و جغ میزد که با یه لرزه کوچولو ارضا شد و کیر منم که دیگه خوابیده بود از کونش در اومد و دراز کشید روی زمین. چند دقیقه ای توی اون شرایط بودیم که اول من بلند شدم و دوش گرفتم و سایه و مرضیه هم پشت سر من دوش گرفتن و اومدیم بیرون.یه شرت و رکابی پوشیدم و رفتم روی تخت دراز کشیدم و سایه و مرضیه هم اومدن و کنار من دراز کشیدن و بدون هیچ حرفی فقط همدیگه رو بوس کردیم و خوابیدیم فردا حدود ساعت ۲ ظهر بود که بیدار شدم و دیدم سایه و مرضیه هنوز خوابن و شدیدا گرسنه بودم و احساس ضعف شدیدی میکردم از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه یه تیکه نون و پنیر آماده کردم که بخورم دیدم مرضیه از اتاق اومد بیرون و داشت میرفت سمت دستشویی نگاهش به من افتاد و اومد سمتم سلام کرد و گفت:((خیلی زود آبت میاد باید بری داروخانه قرص و کاندوم تاخیری بگیری وگرنه از پس دوتا زن برنمیای<خندید>نه بابا شوخی کردم جوجه دیشب بهترین سکس زندگیمونو داشتیم عالی بودی)) رفت سمت دستشویی و منم صبحانه رو خوردم و یه شات قهوه درست کردم و رفتم توی اتاق کارم سرگرم کار بودم که مرضیه در زد و اومد تو برگشتم سمتش دیدم وااااااای یه جوراب شلواری و یه مانتو کوتاه پوشیده و یه شال سرخ نازک هم سرشه گفت:((سلام آقای رئیس من منشی جدیدتون هستم…کاری هست انجام بدم؟)) [[پایان قسمت چهار]] ادامه دارد… ممنون که وقت گذاشتید نظر و استقبال شما معیار ادامه دادنه داستانه نوشته: سکوت
    • gayboys
      فانتزی دو نفر همزمان   سلام خاطره کاملا واقعی اسمم سحره این قضیه برا دوسال پیشه از روی فیلم سوپرایی ک دیده بودم خیلی علاقه داشتم به سکسای گروهی و تریسام خیلی دوس داشتم تجربش کنم ولی خب میترسیدم یه روز که داشتم میرفتم یه جایی برای مصاحبه کاری ی ماشین قفلی زد روم دوتا پسر بودن یکیشون خیلی جذاب و باحال بود خلاصه منو بردن کارمو کردم شماره همو گرفتیم و اسم یکیش حمید بود و اون یکی امیر خلاصه چندباری رفتیم اومدیم فهمیدم خودش فاب داره شیطونیم میکنه یه شب قرار شد باهم بشینیم اومد دنبالم با همون رفیقش رفتیم سمت خونشون .یکم گل چاقید کشیدیم و یه سینی اورد شروع کردن نئشه بازی .منم گفتم اومدم که بدم مصرف کنم بیشتر حال بده بهم .یکی دوساعتی نشسته بودیم دور پیک نیک من خسته شدم دراز کشیدم رفتم تو گوشی حمید شروع کرد ماساژ دادن پاهام اروم اروم دستشو از زیر شلوارکم کرد تو منم شورت پام نبود شروع کرد با کسم ور رفتن امیرم یکم خجالتی کابلو گرفت من این صحنه رو دیدم اونم کسمو میمالید خیس کرده بودم دلم میخواست بکنتم.یکم که همه جام ور رفت مالید فکرشو نمیکردم پیشنهاد تریسام بده منم اوکی دادم بغلم کرد برد اتاق رو تخت شروع کرد خوردنم از گردنم رفت رو سینه هام حس اینکه یه نفر دیگ داره نگامون میکنه بیشتر حشری ترم میکرد کسم خیس خیس بود لخت شد کیرشو در اورد آورد سمت دهنم براش ساک زدم اونم با کسم ور میرفت بلند شد رفت کرم لیدوکائین آورد امیرم صدا کرد گفت بیا داداش اونم اومد رو تخت دراز کشید حمید گف براش ساک بزنم گفتم دوس ندارم کیرتورو دوس داشتم خوردم خندید گف حال خرابی نده گفتم به خاطر تو کیرشو کردم دهنم وشروع کردم خوردن حمیدم با کرم داش سوراخ کونمو باز میکرد کیر حمید خیلی کلفت نبود اما دراز بود کیر امیر کوتاه بودو خیلی کلفت خلاصه حمید قمبلمو گرفت بالا و اروم کیرشو هل داد تو کونم چون زیاد اهل کون دادن نیستم تو تاپیکامم ببینید خیلی سوراخم تنگه اون موقع بالا بودم نمیفهمیدم دردشو .چند دقیقه توکونم تلمبه زد راهش ک باز شد خودش دراز کشید گف بشین رو کیرم .میزونش کردم دم سوراخم کردم تو کونم حالت درازکش افتادم روش امیرم کاندومو کشید سر کیر کلفتش اومد رومو کرد تو کسم خیلی حال باحالی بود جفت سوراخام پر بود دوتاشم حس میکردم از داخل بدنم انگار کیراشون و روهم میسابیدن خیلی لذت بخش بود حمید خیلی اینکاره بود یجوری کونمو میکرد که حال میکردم چشامو بستم و داشتم از جندگی که میکردم تمام لذتو میبردم جفتشون میکوبیدن توکوسم اوف یادش میوفتم خیس میشم با خاطرش خیلی خودارضایی کردم رسیدم به اوج لذت تاحالا اونجوری نشده بودم حس کردم از عمق وجودم دارم ارضا میشم حس کردم یه دست بخوره به سینه هام منفجر شدم داد زدم امیر سینه هامو بخور همین که زبونش خورد به نوک ممه ام کل وجودم لرزید و خیلی شدید ارضا شدم امیر که دید ارضا شدم با دوتا تلمبه آبش اومد رفت بیرون من موندم و حمید افتاد به جونم عاشق کون تنگم بود غارش کرده بود نفس نمیگرفت نان استاپ داش توکونم تلمبه میزد ارضام نمیشد منم دیدم کونم میسوزه و دیگه داره جر میخوره شروع کردم حرفای سکسی زدن دادمیزدم گایید کونمو کسو کون جندتو یکی کردی با کیر کلفتت جووون چقد خوب میکنی حشریش کردم اونم عین وحشیا میکرد تو کونم تا ابش اومد خالیش کرد توم خیلی چسبید و حال داد دوس دارم دوباره تجربه اش کنم اما این سری فانتزیم شده ffm تریسامی که دوتا پسر باشن جفتشونم کونی باشن یعنی هم منو بکنن هم کون همدیگه بزارن خیلی دوست دارممم … اینم یکی از داستانای جرخوردن من نوشته: سولاخی
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.