رفتن به مطلب

داستان لزبازی و سکس تریسام مرضیه


minimoz

ارسال‌های توصیه شده


مرضیه - 1

 

اولین بار شب عروسیمون دیدمش با اون شوهر تخمیش که مشخص بود آدم عوضی و حرومزاده ایه
دوست سایه بود که از مدرسه باهم دوست بودن و مثلا خیلی صمیمی بودن ولی اصلا به دل من نمینشست از همون اول مشخص بود که یه کرم و حرومزادگی ای توی وجودش هست هرچی به سایه میگفتم با این مرضیه آنقدر صمیمی نباش توی گوشش نمی رفت که نمیرفت انقدر تو گوش سایه خوندم که این دوستت عوضیه تا یه کم تونستم مجابش کنم فاصله رو باهاش حفظ کنه یه مدتی خوب پیش رفتیم و اثری از مرضیه نبود و گه گاهی توی اینستا و تلگرام یه پیامی به سایه میداد و احوال می‌پرسید و برای عید و مناسبت ها هم یه پیام تبریک کسشر برا من می فرستاد که من نهایتا با یه لایک ازش تشکر میکردم تا اینکه خبر طلاق گرفتنش رسید و دوباره به سایه نزدیک شد و هرچی به سایه میگفتم نزار بهت نزدیک بشه سایه مقاومت می‌کرد ک میگفت :(( تازه جدا شده و افسرده س،من که دو سال کاری به کارش نداشتم الانم یه کم باهاش درد و دل میکنم تا آروم بشه و دوباره کمرنگ میشم)) ولی مثل روز برام روشن بود که مرضیه از سر حسادت چشم دیدن زندگی خوب دوستاشو نداره حتی سایه که براش مثل خواهر بود
سرتونو درد نیارم
ارتباط سایه و مرضیه دوباره نزدیک شد و پای مرضیه به خونه من و مادرزنم باز شد و با اینکه بارها بهشون هشدار داده بودم که مرضیه آدم سالمی نیست و حرف های خوبی پشت سرش نمیزنن زنم سایه و مادرزنم ازش حمایت میکردن و میگفتن :((حرف مفت میزنن مردم))
تا اینکه یه ماموریتی برام پیش اومد و رفتم یکی از شهرهای شمالی برای نظارت یه پروژه ساختمانی و دو هفته قرار بود تهران نباشم و دو سه روزی که شمال بودم شب بود موقع استراحت توی ویلا روی تخت دراز کشیده بودم که دیدم توی تلگرام اکانت غریبه بهم پیام داده و احوالپرسی و معرفی که من مرضیه ام،اولش بی اهمیت مثل همیشه به تخمم گرفتم و جوابشو ندادم ولی چون پیامشو خونده بودم و تیک خورده بود دوباره پیام داد که آرین میدونم رفتی سفر و تنهایی جواب بده و قول میدم سایه چیزی متوجه نمیشه!
دیگه مطمئن شدم که میخواد یه صدمه ای به زندگیم بزنه چون چند وقت قبلش با شوهر یکی از دوستاشون ریخته بود رو هم و زندگی دوستشو دچار چالش کرده بود
توی این فکر بودم که به سایه بگم مرضیه پیام داده یا نه!
که مرضیه یه عکس از سینه هاش فرستاد و گفت:((دلت میاد از این خوشگلا بگذری؟،سایه که دو شب پیش خوردشون و نتونست بگذره و گفت منم باید پروتز کنم چون آرین سینه درشت دوست داره!!!))
شاخ درآوردم!که چرا سایه باید به مرضیه بگه شوهرم سینه درشت دوست داره؟!
اولش پیش خودم گفتم این حرومزاده میخواد ازم آتو بگیره و پیش سایه خرابم کنه ولی پیام های بعدیش نشونه عمق رابطه ش با سایه بود که درجا منو منکوب کرد که به رابطه م باهاش در حد چت و پیام ادامه بدم که شاید بفهمم جریان چیه؟!
مرضیه:[[میدونی من و سایه پارتنر لز همیم؟]]
[[میدونی از همه رابطه هاتون خبر دارم و سایه برام تعریف میکنه؟]]
[[من حتی عکس کیر تو رو دیدم و الانم دارمش]]
اینو که گفت پشمام ریخت و جوابشو دادم
آرین:[[چی میخوای؟]]
م:[[میخوام باهم سکس داشته باشیم،حتی یکبار.مطمئن باش هیچکس با خبر نمیشه!!!]]
آ:[[دلیل نمیبینم حتی راجع بهش حرف بزنم،لطفا دیگه ادامه نده و خودت سعی که از سایه فاصله بگیری تا من اقدامی راجع بهت نکردم.خدافظ]]
م:[[تو پا نده ولی من ازت پا میگیرم!چند شب دیگه خونتون زیارتت میکنم!خخخخخخ!شب بخیر مهندس]]
دنیا دور سرم چرخید!سایه؟!لز؟!مرضیه؟!عکس کیر من؟!آمار سکس من و زنم توی حریم خصوصیم؟!
لعنت بهت مرضیه ریدی توی همه تصوراتم و روانم!
به هر کلنجار و زوری بود اون شب رو خوابیدم و فردا صبح بیدار شدم و فکر کردم هرچی گذشته فقط یه خواب بوده گوشیمو برداشتم و یه پیام از مرضیه بود!
م:[[سلام مهندس خوشگل من،دیشب خوب خوابیدی؟کیر خوشگل ۱۵ سانتیت خواب بود یا به یاد سینه های ۸۰ دوست زنت بیدار بود؟]]
کیر ۱۵ سانتی؟!لعنت بهت سایه تو تا سایز کیر منم به این جنده گفتی؟؟؟؟؟
بدون اینکه جوابشو بدم یا دوش گرفتم و انصافا کیرم بخاطر سینه ش راست شده بود و اگر آشنا نبود و ترس بگا رفتن زندگیمو نداشتم حتما بهش میگفتم که بیاد شمال و یه دل سیر میکردمش و باهاش وارد رابطه می شدم!توی حموم یه جق حسابی زدم و دوش گرفتم و اومدم بیرون و داشتم حاضر میشدم و فکرای تخمی میومد سراغم!
سایه دیگه چه چیزایی بهش گفته؟!اگر باهاش سکس کنم و سایه بفهمه چی؟!نکنه خود سایه درجریانه؟!نکنه مرضیه هم از شوهرش به سایه چیزایی گفته باشه؟!چقدر حرفای مرضیه راسته!؟
از ویلا زدم بیرون و سوار ماشین شدم و یه موزیک گذاشتم و سیگار آتیش کردم و به سمت پروژه حرکت کردم!یا فکری اومد توی سرم و اینکه امشب بدون اینکه به سایه خبر بدم برم تهران و سر و گوشی آب بدم!
حدود ظهر بود که سایه بیدار شد و بهم زنگ زد!احوالپرسی کردیم و گفت:(( امشب مرضیه میاد خونه پیشم!))
اصلا یه روی خودم نیاوردم و مثل همیشه رفتار کردم ولی توی ذهنم آشوبی برپا بود
نکنه امشبم لز کنن؟!حتما برای لز میخواد بره پیشش!شایدم پیشش هست و الکی گفته به من که امشب قرار دارن که من شک نکنم!
به هر حال صحبتمون تموم شد و بدون اینکه بگم امشب کجام و چه تصمیمی دارم خدافظی کردیم
ساعت حدود ۹ شب رسیدم سر کوچه مون و دیدم ماشین مرضیه جلوی خونه پارکه و از ماشین پیاده شدم و دست به کاپوت ماشینش زدم و دیدم سرده و یعنی خیلی وقته که اینجاست!به سایه زنگ زدم و بعد احوالپرسی پرسیدم:((چه خبر و کجایی؟مرضیه اومد یا نه؟))سایه گفت:((خونه مامانمم و مرضیه امشب نمیاد))شکم به یقین تبدیل شد که قراره یه خبری بشه!
ماشین رو یه جای مناسب پارک کردم و رفتم توی حیاط،تونه من یه خونه شخصی ساز سه طبقه س و حیاط داره،ما طبقه همکف ساکن هستیم و طبقه دوم یه زن و شوهر بازنشسته هستن که اکثرا خونه نیستن و بیشتر میرن شهرستان خودشون و طبقه سوم هم یه خانم مسن با دخترش که آرایشگره زندگی میکنن که زیاد در ارتباط نیستیم و در حد سلام و علیک اونم بصورت اتفاقی!بگذریم!اومدم توی حیاط و خودمو رسوندم به بالکن و از گوشه پنجره بالکن داخل خونه رو دیدم،شرایط تقریبا عادی به نظر می‌رسید تلویزیون روشن بود و یه قلیون و دوتا بالش و ته مانده تنقلات جلوی تلویزیون که مشخص بود تا چند دقیقه پیش سایه و مرضیه و شاید اشخاص دیگه ای پای تلویزیون در حال کشیدن قلیون و خوردن تنقلات بودن!اشخاص دیگه؟!یعنی کی؟!واااای نکنه پسر آورده بودن؟!از این مرضیه حرومزاده همه چیز بر میومد!دوباره به سایه زنگ زدم که اومد توی پذیرایی که گوشیشو جواب بده!وای چی میدیدم یه شورت توری قرمز که من شدیدا باهاش تحریک میشدم پاش بود و سینه های ۷۰ کوچولوی نوک صورتیش هم رها بدون سوتین!جواب داد ((جانم عشقم))من:((سلام عزیزم!یهو دلم برات تنگ شد گفتم بزنگم))س:((خوب کردی!منم دلم برات تنگ شده))یا دستی روی سینه ش کشید که دیوونم کرد!!!من:((چیکار میکنی؟چه خبر؟))س:((هیچی،خونه مامانم،دارم آماده میشم که برم بخوابم))یه خمیازه الکی کشید من:((باشه عزیزم برو بخواب منم یه کم خسته م بخوابم فردا با هم حرف میزنیم))س:((باشه عزیزم برو استراحت کن،خسته ای،منم میخوابم دیگه،شبت بخیر بوس رو لبات))لباشو گزید و یه دستی دوباره روی سینه ش کشید و یه تابی به خودش داد من:((شب تو هم بخیر قشنگ من))قطع کردم و سایه گوشیشو گذاشت روی میز و رفت سمت اتاق
مرضیه چرا نیومد بیرون؟!نکنه با کسی توی اتاقه و سایه قراره بره پیششون و امشب دوتایی زیر کسی بخوابن؟!این فکرا شهوتی که از تماشای سایه توی وجودم بود رو نابود کرد!چند دقیقه ای گذشت دیدم مرضیه بدون هیچ لباسی از اتاق اومد بیرون و رفت سمت آشپزخونه در یخچال رو باز کرد و یه بطری آب برداشت و سر کشید وقتی دستش رفت بالا و نور یخچال هم روی بدن لخت برنزه ش افتاد دوباره آرین کوچولو قد علم کرد و دیدم سینه و بدنش از توی عکس هم بهتره!دوباره فکرای تخمی!سایه زیر کی خوابیده الان؟!
که سایه از اتاق اومد بیرون و اینبار شرت هم پاش نبود!رفت سمت مرضیه و از پشت سینه های مرضیه رو محکم گرفت و خودشو چسبوند بهش!
وااااای چی میدیدم زنم با یه جنده دارن همدیگه رو لخت بغل میکنن!باید مطمئن میشدم کسی بجز این دوتا توی خونه نیست!ولی چجوری؟!جرات نداشتم برم توی خونه!یه کم دیگه همدیگه رو نوازش کردن و مرضیه دست سایه رو گرفت و اومدن دوباره جلوی تلوزیون دراز کشیدن و توی گوشی سایه شروع کردن به تماشای عکس یا فیلم که مشخص نبود!مرضیه بلند شد و نور پذیرایی و خاموش کرد و فقط یه نور ضعیف توی خونه بود که از سمت آشپزخانه میومد دوباره نشست کنار سایه شروع کرد به تماشای گوشی و نوازش موهای سایه!سایه هم با یه دستش گوشی رو گرفته بود و با دست دیگه ش کسشو می‌مالید و مرضیه اومد سراغ سینه های سایه و شروع به چنگ زدن کرد و سایه گوشی رو گذاشت روی میز و خودشو سپرد به مرضیه!توی حال و احوال خودشون بودن و منم که شدیدا راست کرده بودم و به تماشای لز زنم با دوست صمیمیش مرضیه!
مرضیه گوشی سایه رو برداشت یه چیزی تایپ کرد و گوشی رو گذاشت روی میز و رفت سراغ خوردن کس سایه!
یه پیام روی گوشیم اومد!سایه:[[دوستت دارم همسر حشری ما]]
ما؟؟
کی؟؟
کجا؟؟
[پایان قسمت یک]]
[[استقبال بشه حتما ادامه میدم]]
ممنون که وقت گذاشتین

نوشته: سکوت

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


مرضیه - 2
 

باید سر از این راز سر درمی‌آوریم که رابطه بین سایه و مرضیه چجوریه و قبلا هم رابطه داشتن یا بعد از طلاق مرضیه این رابطه شکل گرفته!
جوابی به پیام سایه ندادم که مثلا من خوابم البته میدونستم این پیام از سمت مرضیه‌س و فقط از گوشی سایه ارسال شده!شایدم سایه میدونست و به یه توافقی با هم رسیده بودن!اون لحظه فقط دوست داشتم از لز زنم با اون رفیق جنده ش لذت ببرم،همین!مرضیه با اینکه از سایه شش ماهی کوچیکتر بود ولی از بس به بدنش دست زده بود در برابر سایه یه میلف حساب میومد سینه های پروتز کرده و بدن برنزه،لب و گونه ژلی و تتو هایی که دور چشم و لبش زده بود کلی سن مرضیه رو برده بود بالا و ازش یه میلف ساخته بود در عوض سایه یه فنچ مظلوم بود توی بغل اون یا سینه های ریز که به زور میشد بهش سوتین سایز ۷۰ بست و کون ریز ولی خداییش کون سایه خیلی خوش فرم با اینکه ریزه و کس صورتی با لبه های صاف و جمع و جور و خوشگلش یه زنی که بعد از ۲سال ازدواج هنوزم به چشم یه دختر دبیرستانی میشد بهش نگاه کرد ولی مرضیه اصلا اینجوری نبود یه جفت سینه درشت که به گفته خودش ۸۰ بود و به نظر من بیشتر بود یه کون گنده که وسطش بازی بود و یه سوراخ داشت که مشخص بود با یه کیر کلفت گاییده شده و یه کس سیاه پرکار ولی خیسی کسش از این فاصله و از پشت پنجره زیر همون نور بی جون اتاق مشخص بود!باورم نمیشد که با ۳۰ سال سن دارم به کارهای هیجانی فکر میکنم و دوست داشتم اون لحظه کیرم رو دربیارم و یه جق مفصل بزنم و آبمو برای یادگاری بپاشم روی شیشه پنجره قدی بالکن!این تصمیم لحظه ای بود ولی اصل تصور و خواسته م چیزی جز بغل کردن سایه و مرضیه نبود!اون دوتا توی حال خودشون بودن و انگار از این دنیا خارج شده بودن،سایه یه جوری سینه های مرضیه رو چنگ میزد که انگار از قحطی فرار کرده و مرضیه هم چنان انگشت توی کس سایه می‌کرد که من دردم میومد چه برسه به سایه!سایه فقط سکس رمانتیک و پوزیشن های نرم و راحت با من تجربه کرده بود و حتی یکبار که میخواستم از کون باهاش سکس کنم انقدر مقاومت کرد که شهوت از سرم پرید و بخاطر انگشت کردنش تا یکساعت درد می‌کشید ولی انگار دستهای مرضیه جادویی بود چون وقتی داشت کس و کون سایه رو انگشت می‌کرد سایه چیزی بجز لذت توی وجودش نبود و یه پل سکسی و قوس زیبا توی بدنش انداخته بود و خودش به دست مرضیه سپرده بود و مرضیه هم با انگشت ها و زبونش داشت به کس و کون سایه خدمت میکرد.سایه!سایه نرم و آروم من!سایه صاف و ساده من!سایه نازک نارنجی من!حالا یه زن حشری بود زیر دستهای یه جنده تمام عیار به اسم مرضیه!سر مرضیه بین پاهای سایه داشت تلاش های آخرشو می‌کرد که سایه رو از اوج برسونه توی تخت خوابش!سایه موهاش مرضیه رو چنگ میزد و دیگه ناله نمی‌کرد بلکه فریاد مستانه از سر شهوت میزد و یا یه لرزه و فشار به سر مرضیه تمام وجودشو خالی کرد و آروم گرفت!مرضیه خیلی حرفه ای کنار سایه دراز کشید و شکم و گردن و موهای سایه رو نوازش کرد،چند دقیقه ای که گذشت انگار سایه جون دوباره گرفت و افتاد توی بغل مرضیه و سینه های مرضیه رو بوسید و شروع به تحریک مرضیه کرد!مرضیه وحشی شده بود و سایه رو پرت کرد روی زمین و با کس نشست روی صورت سایه!مرضیه:((بخور جنده کوچولوی من،بخور که خوب خیس بشه تد راحت انگشتات بره توش))سایه هم که ظاهرا داشت خفه میشد ولی از حرکت دستش روی کسش میشد فهمید که دوباره داره به اوج میرسه و مثل قحطی زده ها کص می‌خورد!من اگر بغلشون بودم چی میشد؟سایه همینجوری حشری و سرمست بود؟!وای که داشتم از شهوت منفجر میشدم به خودم اومدم دیدم کیرمو از زیپ شلوار درآوردم و دارم میمالمش!با لرزه مرضیه آب منم پاشید روی شیشه برای یادگار!به خودم اومدم و جمع و جور کردم و خودمو رسوندم به ماشین!ساعت ۴ صبح شده بود!بدنم خالی و ضعف شدید داشتم!فکرم وسط پای مرضیه و سایه مونده بود!ماشین رو روشن کردم و طبق عادت یه موزیک و سیگار!
حدود ۹ صبح سر پروژه بودم و یاد پیام دیشب افتادم!پیام دادم به سایه،من:[[سلام عزیزم!]]من:[[همسر حشری ما؟]]
از فکر اتفاق های دیشب مخصوصا بدن مرضیه و رفتار سایه بیرون نمیومدم!از طرفی خستگی جاده و بی خوابی دیشب داشت اذیتم می‌کرد،رفتم سمت ویلا تا یه دوش بگیرم!
توی حموم تازه یادم افتاد چرا من احمق یه فیلم نگرفتم که الان زیر دوش آب گرم با خیال راحت به کیرم یه حالی بدم!باید زودتر کارا رو جمع و جور میکردم و برمیگشتم تهران!اون صحنه ها برام مثل خواب بود یه خواب شیرین و ترسناک!سایه از دبیرستان تا الان که ۲۵ ساله س دائم با مرضیه س؟!پس بگو چرا همیشه میگفت نیازی به دوست پسر نداشتم!وای مرضیه کار خودتو کردی!گند زدی وسط مغزم و دید منو به زنم و زندگیم عوض کردی!من زمان سکس با سایه حتی فیلم پورن هم نمیدیدم چه برسه به بدن کس دیگه ای فکر کنم!ولی مطمئنم بعد از اون شب نگاهم به سایه با افکار بدن مرضیه س!یه بدن برنزه با پاهای کشیده و کون گنده و سینه های گرد بزرگ!
حدود ساعت ۲ ظهر بود که سایه پیام داد
س:[[سلام عزیزم صبح بخیر]]
س:[[ببخشید اشتباه تایپی بوده،میخواستم بنویسم همسر حشری من]]
من:[[دیشب حشری بودی؟]]
س:[[نه،چطور؟]]
من:[[آخه گفتی همسر حشری!!!]]
س:[[نه همینجوری گفتم!خونه مامان انقدر کار ریخته رو سرم که حشری بودن از یادم رفته!بعدشم حشری بشم وقتی تو نیستی به چه دردم میخوره؟]]
من:[[آره واقعا!کاش زودتر کارام تموم بشه بیام تهران،خیلی دلتنگتم]]
س:[[منم]]
من:[[مرضیه چرا نیومد؟]]
س:[[امشب قراره بیاد،دیشب یه کم حال ندار بود نیومد]]
حال ندار بود یا حال ندارش کردی؟؟؟؟؟
من:[[باشه عزیزم،من یه کم کار دارم،بعدا حرف بزنیم؟]]
س:[[باشه عشقم برو به کارات برس،دوستت دارم و دلم برات یه ذره شده]]
من:[[باشه عشقم فعلا]]
دوباره دروغ؟دوباره شهوت؟دوباره مرضیه؟دوباره رفتار پنهانی؟من که دیدم توی بغل مرضیه چه جنده بازی میکردی!ولی عیب نداره خیلی زود خودت برام تعریفشون میکنی!
چند روزی گذشت و از مرضیه هم خبری نبود و انگار همون یکی دوشب حشری بوده و میخواسته یه حالی بکنه که در نبود من سایه حسابی بهش حال داده!روز آخر کارم بود و وسایلمو جمع کردم و گذاشتم توی ماشین که ظهر از سر پروژه مستقیم برم سمت تهران!ساعت ۱۱ بود که سایه زنگ زد
من:((به به سایه خانم سحرخیز شدی؟!))
س:((آره عشقم مرضیه صبح زنگ زد اومده دنبالم بریم پیاده روی))
من:((به سلامتی ماشالله به خانم های ورزشکار،برید خوش بگذره بهتون))
من که میدونستم توی این دو هفته مرضیه پا از خونه بیرون نذاشته و تو هم برای اینکه آمار بگیری زنگ زدی!ولی خب من خرم و تو باهوش!
س:((کی میای تهران؟کارت تموم نشد؟))
اومدم بگم یک ساعت دیگه راه میوفتم ولی گفتم بزار دوباره مخفی برم بالا سرشون شاید این بار یه فیلمی هم بگیرم
من:((احتمالا فردا شب کارام تموم بشه و بیام،معلومه ناز سایه نیاز به آرین کوچولو پیدا کرده!آره))
س:((دیوونه ای؟من دلم برای خودت تنگ شده نه آرین کوچولو!البته اونم بجای خود ولی اول خودت))
من:((باشه عزیزم فردا سعی میکنم زودتر بیام))
س:((باشه عزیزم کاری نداری؟مرضیه جلو دره!))
من:((نه عشقم برو سلام برسون،فعلا))
س:((دوستت دارم فعلا))
سرگرم صورتجلسه تحویل پروژه بودم که برام پیام اومد
همون اکانت غریبه ولی اینبار میدونستم که مرضیه س
م:[[سلام مهندس جون،فردا شب مهمون نمیخوای؟]]
من:[[تو چرا باید از همه چیز من خبر داشته باشی؟نخود توی دهن سایه خیس نمیخوره؟نخیر مهمون مزاحم نمیخوام!این چند روزم اگر بخاطر تنهایی سایه نبود اصلا نمیذاشتم رنگ در خونه منم ببینی!دیگه پیام نده]]
خوند ولی جوابی نداد!آخه احمق جان تو دو هفته س داری به عشق کس مرضیه خانم جق میزنی!حالا سگ شدی پاچه میگیری؟!اگه بپره چی؟!به تخمم،اصلا بهتر بزار بپره دو هفته س مغز نذاشته برام
پروژه تموم شد و آرین خان راهی تهران شد و از غربت به دور شد
این دو هفته برام دو سال گذشت!انقدر به مرضیه و سایه فکر کرده بودم و فیلم پورن دیده بودم و جق زده بودم چشمام دیگه تار میدید!
بگذریم
من تو راه تهران و سایه و مرضیه در حال تدارک برنامه لز امشبشون!
آخ که من برسم و شما روکار باشید!میدونم چیکارتون کنم!دو هفته فقط برنامه کردنتونو کشیدم و هزارتا فیلم تری سام دیدم!
ساعت ۱۱ شب بعد یه ترافیک تخمی رسیدم دم خونه و ماشین مرضیه اصلا از جاش تکون نخورده بود!حتی جهت چرخ ماشین!این دوتا فقط توی خونه بودن و سایه مثل سگ برام خالی بسته و فقط کس مالی کردن!
ماشینو گذاشتم یه جای مناسب و بی سر و صدا رفتم توی حیاط،توی بالکن پشت پنجره قدی!یه آثار کمی از آب کیرم روی شیشه بود و دوباره یاد اون شب افتادم!توی خونه رو نگاه کردم و خونه مرتب بود و خبری نبود!انگار کسی خونه نبود!رفتم توی راه پله دیدم کتونی سایه و کفش مرضیه هست!خونه بودن شاید توی اتاق یا جایی که من دید ندارم!دوباره اومدم پشت پنجره و نگاه کردم خبری نبود!جرات پیدا کردم و رفتم داخل!از حموم صدا میومد،رفتم پشت در حموم و شنیدم که بععععله خبریه!
س:((امشب شب آخر عشق و حاله،مرضیه جرم بده!))
م:((کی گفته؟!تو که اجازشو دادی!آرینم با آبجی مرضی!بهت قول میدم دو روز بیاد تهران و دلبری مرضی رو ببینه دوتایی رو کیرش سواریم!))
س:((جون،یعنی میشه؟باید بشه!اگه نشه کونتو پاره میکنم مرضی))
یعنی چی؟سایه در جریان پیام مرضیه بود؟وااااای مخم سوت کشید!خوب شد جواب سربالا دادم بهش!دهنتو سرویس سایه!تو چه جنده ای بودی و من خبر نداشتم؟!
م:((اگه بدونه که سایه خانم چقدر شوهرشو دوست داره که حاضره به خاطرش آبجی جنده شو جور کنه و بخوابونه زیر شوهرش دیگه دیوونه ت میشه))
س:((جوووون فقط بمال دیگه حرف نزن،فردا شب کیر آرین جونم قراره بره تو کسم،امشب آماده م کن مرضی))
م:((ای به چشم جنده کوچولوی موزی))
اومدم برم داخل که جراتشو پیدا نکردم و بیخیال شدم و سپردم که خودشون پیش برن و من مثل قبل سفت رفتار کنم!ولی خب از طرفی هم نمیتونستم و داشتم از شهوت و فکر مرضیه دیوونه میشدم!
از خونه اومدم بیرون و نشستم توی ماشین و یه کم که آروم شدم به سایه پیام دادم
من:[[عشقم امشب کارم تموم شد،صبح اول وقت راه می افتم،شب بخیر،فعلا]]
صندلی ماشین رو خوابوندم و خوابیدم
[[پایان قسمت دو]]
ممنون که وقت گذاشتید
استقبال بشه ادامه میدم
ممنون میشم نظر بدید

نوشته: سکوت

  • Like 3
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


مرضیه - 3

سلام مجدد دوستان
ادامه داستان مرضیه
[[بخش سوم]]
توی ماشین خوابیدم و ساعت ۸ صبح به سایه پیام دادم
من:[سلام عشقم صبح بخیر من راه افتادم]]
ماشین رو روشن کردم و رفتم توی خیابون های تهران و چرخ زدم که زمان بگذره و زودتر از حد معقول نرسم به خونه
ساعت حدود ۱ ظهر بود ریموت درب حیاط رو زدم و رفتم توی خونه،ماشین مرضیه هم همچنان جلوی در بود.ساکمو برداشتم و با فازی که انگار الان از راه رسیدم کلید انداختم به در و رفتم داخل.خونه مرتب بود و مرضیه و سایه تو اتاق بودن.صدا کردم جوابی نشنیدم و مطمئنا دیشب تا دیروقت سرگرم همدیگه بودن و هنوز خوابن،منم که از ماجرای دیشب با خبر بودم!سرمو انداختم پایین و رفتم توی اتاق دیدم که بعله سایه خانم پیام های منو نخونده و از خستگی خوابشون برده!حالا تو چه وضعیتی؟!الان میگم برات
سایه با یه شرت توری سفید بدون سوتین بغل مرضیه که یه تاپ و شورت فسفری تنش بود روی تخت من و سایه خوابیده بودن و از مدل خوابیدن شون مشخص بود تا لحظه ای که خوابشون ببره ، توی بغل هم و در حال مالش بودن
از اتاق اومدم بیرون و یه نگاه به کیرم انداختم که راست شده بود و خسته راهم که بودم رفتم حمام!قوطی کرم و موز مصنوعی و سوتین سایه و یا ست شورت و سوتین مشکی که از سایزش مشخص بود برای مرضیه س هم توی رختکن حموم بود.شرت مرضیه رو برداشتم و دیدم که لک از ترشح آب کسش داخلشه و بوش کردم و وااااای بوی عشق میداد!چرا من اینجوری شدم؟آرین الان با آرین ۱۵ روز پیش صددرصد فرق کرده بود و یه آدم دیگه شده بود!هرچی خط قرمز داشتم رو رد کرده بودم و عقایدم رو گذاشته بودم زیر پا!نمیگم سایه رو دیگه دوست نداشتم اتفاقا بیشتر از قبل دوستش داشتم ولی تعهدم بهش ضعیف شده بود و تنفری که از مرضیه داشتم تبدیل شده بود به یه حسی که به بدنش نیازمندم کرده بود!لخت شده بودم با کیر راست!شرت مرضیه و سوتین سایه دستم بود یه فکری زد به سرم و شرت مرضیه رو پام کردم و سوتین سایه و مرضیه رو دستم گرفتم و شروع به مالیدن کیرم کردم!توی اوج لذت بودم و یهو سنگینی یه نگاه رو روی خودم حس کردم وقتی برگشتم دیدم مرضیه توی رختکن داره نگاهم میکنه!یخ زدم!تمام حسم پرید!
مرضیه:((به به خسته نباشی!رسیدن بخیر))
من:((سلام…کی اومدی توی حموم؟چرا در نزدی؟ببخشید!))
هول کرده بودم
مرضیه:((شرت من بهت کوچیک نیست؟))
تازه یادم افتاد توی چه وضعیتی ام!
من:((عه…شرت توئه؟ببخشید فکر کردم شرت سایه س))
مرضیه زد زیر خنده و گفت
مرضیه:((باشه بابا ولش کن نمیتونی جمعش کنی!اگه آلرت تموم شده بدشون به من تا سایه بیدار نشده!))
انگار وقتی گفت سایه هنوز خوابه خیالم راحت شد،شرتشو از پام درآوردم و همراه سوتین هاشون گرفتم سمتش
من:((ببخشید.بیا بگیرشون))
مرضیه:((اگه لازم داری باشه پیشت!<خنده gt;اون موز و قوطی کرم هم بده))
من:((اینها برای چی اینجاس؟))
اومد جلو و کیرمو که حواسم نبود قایمش کنم رو گرفت دستش و گفت
مرضیه:((چون ایشون تشریف نداشتن زحمتشو انداختیم به موز مصنوعی))
با یه خنده ریز و بعدش جلوی پام زانو زد و کیرمو کرد توی دهنش
واااااای خواب بودم؟چرا همه چی داره یهو پیش میاد؟اگه سایه بیدار بشه چی؟نمیتونم از این لحظه بگذرم و از طرفی هم مثل سگ ترسیدم!انقدر هیجانم بالا بود که نزدیک بود همون اول آبم بیاد!جلوشو گرفتم و بهش گفتم:((کافیه!ادامه نده لطفا!نمیخوام به سایه خیانت کنم))
مرضیه:((چطور با شورت و سوتین من جق بزنی عیب نداره!یه کیر کوچولو بدی بخورم خیانته؟!))
من:((نمیدونم.فقط برو بیرون لطفا))
مرضیه ایستاد و پشت کرد به من و شستشو کشید پایین و قمبل کرد
مرضیه:((انقدر حشری هستی و ترسیدی که تا بکنی توش آبت میاد!بکن تا سایه بیدار نشده!))
من:((نه لازم نیست نمیخوام))
مرضیه:((گفتم بکن توش تا پشیمونت نکردم کسکش عوضی))
جا خوردم از لحنش!گه میخوره با من اینجوری حرف میزنه!
مرضیه:((به چی فکر میکنی؟بکن دیگه نفهم!شوهر من بار اول یکیو میدید تا خایه جا می‌کرد تو کسش بعد توئه کسخل وایسادی و نگاه میکنی؟میخوای برم بشینی مثل اسکلا جق بزنی؟))
این حرفش انگار بهم جرات داد و یه تف انداختم و کردم توی کسش
مرضیه:((آخيش حالم جا اومد.گنده نیست ولی از موز خیلی بهتره بکن…تلمبه بزن…اه چقدر تو گاوی))
راست می‌گفت مثل بهت زده ها و یه گاو نفهم فقط کرده بودم توش و وایساده بودم!از طرفی هم شوکه بودم هم میدونستم با دومین تلمبه آبم میاد!شروع کردم به تلمبه زدن و با تلمبه سوم یا چهارم کشیدم بیرون و آبمو پاشیدم کف حموم!
مرضیه:((دیدی کاری نداشت بچه مثبت؟تو باید شوهر من می‌میبودی تا یادت بدم!این سایه رو هم من راش انداختم!همتون جغی اید!سکس نمیدونید چیه؟!ولی از الان به بعد تو هم شوهر منی و درستت میکنم))
اینو گفت و یه بوس از لبم کرد و رفت بیرون!
من مونده بودم و هزار تا سوال و فکرای عجیب غریب!خواب بودم یا بیدار؟واقعی بود؟چرا؟چی شد؟مرضیه!وای وای وای وای!!!
رفتم زیر دوش چشمامو بستم!آب گرم از روی صورتم رد میشد!با صدای سایه به خودم اومدم!
سایه:((سلام عشقم رسیدن به خیر!کی اومدی؟))
من:((سلام عزیزم صبح راه افتادم یکساعته رسیدم دیدم خوابید بیدارتون نکردم!))
سایه:((اومدی توی اتاق؟))
من:((آره…نمیدونستم لخت خوابیدیم و مرضیه هم پیشته وگرنه نمیومدم!))
سایه سرخ و سفید شد و شرتشو درآورد و اومد زیر دوش
سایه:((منم یه دوش بگیرم با شوهری!تم حالم جا بیاد هم خستگی شوهری رو دربیارم!هم دلتنگی رو تموم کنم))
اومد زیر دوش توی بغلم!از پشت بغلش کردم و نوازشش میکردم!راست کرده بودم و کیرم لای پاهاش بود!صحنه هایی که توی بغل مرضیه ازش دیده بودم جلوی چشمام بود!کس مرضیه که چند دقیقه پیش جلوی چشمم بود و ساکی که مرضیه برام زد!تلمبه هایی که هرچند کوتاه توی کس مرضیه زدم!توی همین فکرا بودم حس کردم دور کیرم داغ شد!سایه شروع کرد به ساک زدن و قربون صدقه کیر من میرفت!
س:((جوووون دلم تنگ شده بود برای آرین کوچولوی خودم!))
من:((بخاطر همین موز توی حموم بود؟))
نفهمیدم چی و چرا گفتم!سایه از جاش پاشد!با تعجب!
س:((مگه وقتی اومدی موز توی حموم بود؟))
من:((نه همینجوری گفتم!))
س:((دیگه چی بود؟))
من که از سر شهوت وقیح شده بودم راحت رو کردم به سایه حین اینکه سینه هاشو میمالیدم بهش گفتم
من:((سوتینت بود،شرت و سوتین مرضیه بود،قوطی کرم بود))
س:((چیکارشون کردی؟))
کمر سایه رو خم کردم و قمبلشو آوردم بالا و کیرم و گذاشتم جلوی کسش
من:((مرضیه اومد برد!))
کیرمو تا ته فرو کردم توی کس داغش و شروع کردم به تلمبه زدن
س:((آخ…جوووون…خب تو لخت بودی مرضیه اومد وسایلمو برد؟))
همینجوری که داشتم تلمبه میزدم
من:((آره لخت بودم و اونم مثل تو قمبل کرد و همینجوری کردمش و وسایل رو برداشت و برد))
سایه وایساد کیرم از کسش در اومد و برگشت سمتم!تازه فهمیدم چه حرفی زدم چه گهی خوردم!چجوری جمعش میکردم؟
س:((خوشت اومد؟))
من:((از چی؟))
س:((از کس مرضی!))
من:((باید خوشم میومد؟شوخی کردم بابا!حرف فانتزی زدم))
س:((پشت در حموم بودم که کردیش!لازم نیست بترسی و پنهون کنی!))
من:((الکی میگی!اصلا اتفاقی نیوفتاد که بخوام پنهون کنم یا بترسم!اومد از لای در گرفت و رفت!))
س:((از دبیرستان تا الان با مرضیه پارتنر لز همیم!یکساله میخوام با تو سه نفره تجربه کنیم!پس بدون درجریان همه چیز هستم!این ۱۵ روزم مرضیه پیش من بود و دائم کنار هم خوابیدیم!شب دوم که برات عکس فرستاد خودم از سینه هاش عکس فرستادم!پس دیگه دروغ نگو!اگه نمیخوای همین الان حرفامونو با این آب میشوریم و میره!انگار هیچ اتفاقی نیفتاده!))
من که حسابی گیج شده بودم و از طرفی حرفهای سایه حسابی تحریکم کرده بود برگردوندمش و از پشت گذاشتم توی کسش و فقط تلمبه های محکم میزدم!سایه هم جیغ میزد و با صدای بلند مرضیه رو صدا زد
س:((مرضی!آه آه…مرضی!بیا کمکم!آرین وحشی شده!مرضی!))
مرضیه لخت لخت اومد توی حموم!با دیدن مرضیه تمام وجودم شد شهوت و آبم پاشید توی کس سایه!
شل شدم نشستم کف حموم!
مرضیه با شوخی و خنده:((سایه بی تربیت!شوهرمونو خسته کردی؟))
دوتایی خندیدن و منم گیج و منگ نشسته بودم کف حموم مرضیه اومد سمت سایه
مرضیه:((آرین جان میدونیم خسته ای بخاطر همین من زحمت آب سایه رو میکشم!))
دوباره خندیدن
اون دوتا هم جلوی مت نشستن کف حموم و لباشونو گذاشتن روی لب همدیگه و شروع کردن
مرضیه سینه های سایه رو چنگ میزد و سایه هم کسشو میمالید و ناله میکردم
دستمو دراز کردم و به کس مرضیه رسوندم…
[پایان بخش سوم]]
امیدوارم لذت برده باشید

نوشته: سکوت

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...

مرضیه - 4

سلام مجدد به دوستان عزیزم
ادامه…
من که بی حال کف حموم نشسته بودم و هنوز گیج بودم از اتفاقاتی که توی این ۱۵ روز اخیر افتاده و مخصوصا اتفاقاتی که توی دو ساعت گذشته رقم خورده و فقط داشتم عشقبازی سایه و مرضیه رو تماشا میکردم،نمیدونم چرا؟!ولی انگار سایه بدنش سکسی تر و جذاب‌تر از همیشه به نظر می‌رسید و برام تازگی داشت و تعریف هایی که مرضیه از بدن سایه می‌کرد نظرم رو عوض کرده بود و انگار یه آدم جدید با یه اندام و هیکل خاص جلوم داشت دلبری می‌کرد و خودم رو میدیدم که دیگه هیچ اثری از عقایدم توی وجودم نبود و از نوازش تن زنم توسط یه زن دیگه داشتم لذت می‌بردم منی که حتی تصور نمیکردم سایه خودارضایی بکنه چه برسه به اینکه پارتنر لز داشته باشه و اونم جلوی من بخواد لخت توی بغلش عشقبازی کنه و مست شهوت باشه!
توی حال و هوای عجیبی بودم که با صدای مرضیه به خودم اومدم
م:((آرین؟…آرین جان؟…کجایی آقا؟!حواست نیستا))
من:((چی؟نه حواسم هست!..راستش نه انگار اینجا نیستم))
یه خنده ناز از سر شیطنت کرد و گفت
م:((اگه خستگیت در اومد پاشو یه دوش سه تایی بگیریم بریم بیرون))
تازه نگاهم به سایه افتاد و دیدم ارضا شده و اونم بی‌حال مثل من اونطرف حموم روی زمین نشسته
این مرضیه چیه؟!کیه؟!چجوری این همه انرژی داره؟!
م:(( آرین؟…با توام؟!کجایی؟حالت اوکیه؟!))
من:((آره خوبم باشه دوش بگیریم))
بلند شدم سرم یه کم گیج بود و بدنم ضعف داشت دست سایه رو گرفتم بلندش کردم و از پشت بغلش کردم و پشت گردنش رو میبوسیدم که یهو مرضیه از پشت چسبید بهم و انگار برق بهم وصل کردن!چه لذتی داشت!چه حال عجیب و در عین حال خوبی!دوتا زن؟!قرار بود از این به بعد دوتا زن داشته باشم؟!اگر پشیمون بشیم چی؟اگه سایه پشیمون بشه و نشه دیگه این زندگی رو که با عشق ساختیم رو کنترل کنیم چی؟یه لحظه همه افکار منفی اومد سراغم!حالم بد شده بود!عذاب وجدان داشت میومد سراغم که مرضیه با ساک زدن کیر من به این افکار پایان داد!
مرضیه شروع کرد به ساک زدن و منم زیر دوش لب های سه رو میخوردم انگار دوباره خون توی وجودم به گردش در اومده بود!انگار از قحطی فرار کرده بودیم و به هم چنگ میزدیم و یادم نمیومد تا اون رو اینجوری با ولع لبهای سایه رو خورده باشم!
س:((آرین چیکار میکنی؟لبامو کندی!))
یهو مرضیه یه گاز آروم از کیرم گرفت و گفت
م:((حواست باشه ها…لبهای عشق منو نکنی!))
سه تایی زدیم زیر خنده
مرضیه هم وایساد و اومد توی بغلم
واقعا نمیدونستم باید چجوری عشقبازی کن!همه چیز دو برابر شده بود!دوتا زن با دوتا خواسته متفاوت!سایه دختری بود که سکس نرم و آروم و رمانتیک دوست داشت ولی مرضیه یه وحشی درجه یک بود و براش مهم نبود چجوری ولی دوست داشت همزمان درد و شهوت رو تجربه کنه!من و سایه شل کرده بودیم و همه چیزو سپرده بودیم دست مرضیه!انگار اون معلم بود و ما دوتا دانش آموز بی سواد!هرکاری میگفت رو انجام می‌دادیم و واقعا هم لذت می‌بردیم!خیلی توی کارش وارد بود و خیلی خوب مدیریت می‌کرد که لذت بین سه تامون تقسیم بشه!سایه رو نشوند روی زمین و به سایه گفت که برای من ساک بزنه و خودشم کسش رو می‌مالید پشت گردن سایه و همزمان لب های منو می‌خورد و با یه دستش گردنم رو سفت گرفته بود و با یه دست دیگه‌ش کمرمو چنگ میزد!کیری که تا چند دقیقه پیش هیچ حسی توش نبود و بدنی که ضعف کرده بود توش یه حس قوی افتاد!کیرم داشت منفجر میشد و سایه هم انصافا خوب ساک میزد!انگار توی این ۱۵ روز کلی فیلم دیده بودن و تمرین کرده بودن و رفتارش کلی تغییر کرده بود!مرضیه سایه رو بلند کرد و خودش داگی خوابید وسط حموم و به سایه گفت که از پشت منو بغل کنه و منم کیرم رو یهو کردم توی کس مرضیه!چندتا تلمبه که زدم مرضیه خودشو کشید جلو و کیرم رو از کسش درآورد و گفت
م:((سایه که کون نمیده!منم اگر ندم به آرینم چه خوشی بگذره؟بلدی از کون بکنی بچه مثبت؟))
یه خنده شیطانی کرد و سفتی کیر منم انگار شد دو برابر
سایه گفت:((عشقم یه جوری بکنش که انتقام این ۱۵ روز منو بگیری ازش))
این حرفها یه جوری منو تحریک کرد که انگار یکساله سکس نداشتم
یه کم نرم کننده مو برداشتم و زدم به سوراخ مرضیه و یه کمم روی کیرم زدم وایسادم پشت مرضیه،خود مرضیه کیرم رو گرفت و روی سوراخش تنظیم کرد و خودشو آروم داد عقب و سر کیرم رفت توی سوراخش
م:((یه کم نگهش دار تا بهت بگم کی تلمبه بزنی…سایه بیا جلوی من بخواب رو زمین و پاهاتو باز کن کس عسلیتو بده دهن آبجی مرضی که حسابی دلم عسل میخواد))
سایه به حرف مرضیه رفت جلوشو همونجوری که مرضیه خواسته بود توی پوزیشن قرار گرفت و مرضیه شروع کرد به آروم عقب و جلو رفتن و منم شروع کردم تلمبه زدن
توی حال خوبی بودیم و اصلا دوست نداشتم ارضا بشم ولی واقعا تحت هیجان بودم و هر لحظه ممکن بود آبم بیاد و نگاهم از روی کون و کمر مرضیه میرفت سمت سایه که چشماشو بسته بود و کسشو داده بود دهن مرضیه و خودش سینه هاشو چنگ میزد که با یه لرزه نسبتا شدید ارضا شد و منم از دیدن سایه کاملا توی کو مرضیه خالی شدم!مرضیه که توی اوج لذت بود ولی هنوز ارضا نشده بود گفت:((کیرتو درنیار فعلا))
حرفشو گوش کردم و دستمو از بغل پهلوش رد کردم و شروع کردم به چنگ زدن سینه هاش و سایه هم لب هاشو می‌خورد و خودشم کسشو می‌مالید و جغ میزد که با یه لرزه کوچولو ارضا شد و کیر منم که دیگه خوابیده بود از کونش در اومد و دراز کشید روی زمین.
چند دقیقه ای توی اون شرایط بودیم که اول من بلند شدم و دوش گرفتم و سایه و مرضیه هم پشت سر من دوش گرفتن و اومدیم بیرون.یه شرت و رکابی پوشیدم و رفتم روی تخت دراز کشیدم و سایه و مرضیه هم اومدن و کنار من دراز کشیدن و بدون هیچ حرفی فقط همدیگه رو بوس کردیم و خوابیدیم
فردا حدود ساعت ۲ ظهر بود که بیدار شدم و دیدم سایه و مرضیه هنوز خوابن و شدیدا گرسنه بودم و احساس ضعف شدیدی میکردم از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه یه تیکه نون و پنیر آماده کردم که بخورم دیدم مرضیه از اتاق اومد بیرون و داشت میرفت سمت دستشویی نگاهش به من افتاد و اومد سمتم سلام کرد و گفت:((خیلی زود آبت میاد باید بری داروخانه قرص و کاندوم تاخیری بگیری وگرنه از پس دوتا زن برنمیای<خندید>نه بابا شوخی کردم جوجه دیشب بهترین سکس زندگیمونو داشتیم عالی بودی))
رفت سمت دستشویی و منم صبحانه رو خوردم و یه شات قهوه درست کردم و رفتم توی اتاق کارم
سرگرم کار بودم که مرضیه در زد و اومد تو برگشتم سمتش دیدم وااااااای یه جوراب شلواری و یه مانتو کوتاه پوشیده و یه شال سرخ نازک هم سرشه گفت:((سلام آقای رئیس من منشی جدیدتون هستم…کاری هست انجام بدم؟))
[[پایان قسمت چهار]]
ادامه دارد…
ممنون که وقت گذاشتید
نظر و استقبال شما معیار ادامه دادنه داستانه

نوشته: سکوت

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 هفته بعد...


مرضیه - پایانی

با یه شال سرخ اومد توی اتاق من!
یعنی انقدر از جزئیات زندگی و سلیقه های من با خبر بود؟
اصلا باورم نمیشد که سایه ریز به ریز اخلاق و سلیقه من رو به مرضیه گفته باشه!
شایدم اتفاقی این تیپ رو زده بود،نمیدونم!
یه لحظه یاد منشی واقعی شرکت افتادم یه دختر خنگ و شدیدا چاق و بدهیکل!یه خنده کوچیکی کردم!
مرضیه:((آقای رئیس چیزی شده میخندین یا تیپ من خنده دار شده؟آخه خانمتون گفت این تیپ رو براتون بزنم که دوست دارید!))
دیگه مطمئن شدم مرضیه کاملا نسبت به من و سلیقه هام اطلاع کامل داره و سایه خانم همه زیر و بم من و زندگیمون رو کف دست مرضیه گذاشته!بیخیال افکارم شدم و با اشاره دست بهش گفتم که روی صندلی کنار میزم بشینه
من:((نه خیلی هم عالیه!یه لحظه یاد منشی شرکت افتادم و از این حجم تفاوت خنده م گرفت))
مرضیه:((مگه چه تفاوت هایی داریم؟))
من:((هرچی تو خوش هیکل و شیطون و سکسی هستی!اون خنگ و چاق و بدهیکله))
مرضیه:((خب،این که طبیعیه!هیچکس مرضی نمیشه!حتی سایه))
سایه همیشه خط قرمزم بود،یهو عصبی شدم
من:((مرضیه!راجع به سایه درست صحبت کن!سایه خط قرمز منه و هیچکس حق نداره اونو کوچیک ببینه!لطفا دیگه تکرار نکن!))
مرضیه:((اوه اوه یکی منو بگیره!باشه جناب مهندس به خانم گرامی کسی توهین نمیکنه!یا با قول خودتون کوچیک نمیبینه))
از روی صندلی بلند شد و اومد کنار صورتمو با یا لحن خیلی سکسی و یواش حرفشو ادامه داد:((ولی بدون خط قرمز تو ،جنده کوچولوی منه!حالا هم پاشو منشی جنده تو بغل کن تا زن جنده تو جلوت جر ندادم و کوچیک که سهله لهش نکردم!))
نمیدونم چرا!با اینکه از این حرف بدم اومد ولی شدیدا تحریک شدم
زدم توی سینه ش و هلش دادم روی میز و با ولع شروع کردم به خوردن لبهاش و چنگ زدن سینه های سفتش از سر لج دکمه های مانتوشو کندم و با ولع به کارم ادامه میدادم
زیر مانتو یه سوتین قرمز توری پوشیده بود که انصافا خیلی خوشگل و به شدت تحریک کننده بود لبهاش هنوز توی دهنم بود و با زبون داشتم زبونشو بازی میدادم و توی اوج شهوت بودم،انگار نه انگار که دیروز تا حالا چندین بار ارضا شده بودم و مثل وحشی ها فقط لب و سینه هاشو میخوردم صدای ناله هاش کل اتاق رو پر کرده بود و بلندش کردم و مانتو و سوتینش رو درآوردم و فقط جوراب شلواری پاش بود با یه شورت لامبادا قرمز!
وای از این رنگ قرمز!نمیدونم چی توی این رنگ قرمز هست که شهوت رو هزار بار بیشتر میکنه!
شلوارک پام بود و مرضیه اومد جلوم وایساد شلوارکمو کشید پایین و کیرمو با ولع و خیلی حرفه ای ساک میزد اصلا توی حال و هوای خونه نبودم،کلا سایه رو فراموش کرده بودم،تصورم دقیقا این بود که وسط شرکت واقعا دارم منشی جدید شرکت رو میکنم و چشمامو بسته بودم و توی تصورات خودم بودم و مرضیه هم خیلی حرفه ای ساک میزد و حال منو چندین برابر می‌کرد که دستای سایه رو از پشت روی شونه هام حس کردم
دم گوشم خیلی آروم گفت:((خوش میگذره آقای مهندس؟))
مرضیه متوجه حضور سایه شد و گفت:((به به جنده کوچولوی ی مرضی،کی بیدار شدی؟))
سایه:((کی زیر شوهر من خوابیده؟!حالا من جنده کوچولوی توام جنده؟!))
سه تایی خنده ریزی کردیم و تازه نگاهم درست به سایه افتاد که لخت لخت با اون بدن نرم و ریزه ش توی بغلم وایساده و سریع سراغ لبهاش رفتم و شروع به خوردن کردم مرضیه هم به ساک زدنش ادامه داد
توان وایسادن نداشتم و از طرفی هم نزدیک بود آبم بیاد از بچه ها جدا شدم و نشستم روی صندلی و گفتم:((برم توی اتاق روی تخت؟))
مرضیه:((نخیر امروز سکس توی شرکت رو تجربه میکنیم!مگه نه جنده کوچولو؟))
وقتی به سایه میگفت جنده کوچولو هم بدم میومد هم تحریک میشدم
به سایه اشاره کرد که بشینه روی کیر من
سایه پاهاشو باز کرد و خودشو تنظیم کرد که بشینه روی کیرم و مرضیه یه تف حسابی روی کیرم انداخت و کیرم رو هدایت کرد توی کس ناز سایه جونم،سایه هم با یه کس خیس و داغ از کیر من پذیرایی کرد و با آه و ناله لذتش رو به رخ مرضیه میکشید
سایه خیلی نرم و آروم بالا و پایین می‌کرد و منم سینه هاشو چنگ میزدم
مرضیه از اتاق رفت بیرون و برگشت و گفت:((سورپراااااایز))
نگاهش کردیم دیدیم یه دیلدو جمع و جور دستشه
سایه:((وای نه!میخوای چه غلطی بکنی مرضی؟))
مرضیه:((از اون غلط ها که شوهرت نبود میکردیم!کون جان عزیز رو فتح میکنیم!))
خنده مرموزی کرد و شروع کرد به ساک زدن دیلدو
منم شروع به انگشت کردن کون سایه
سایه:((تو هم دوست داری من جر بخورم؟))
من:((چون حس کردم تو دوست داری دارم آماده میکنم))
لب هاشو روی لبهام گذاشت و سریع بالا پایین میشد بهش گفتم:((سایه آبم میاد اینجوری نکن!))
سایه:((بزار بیاد بریز توش امشب پریود میشم خیالت راحت!))
منم شل کردم و با چندتا بالا و پایین آبمو تقدیم کس سایه کردم
سایه از روم بلند شد و مرضیه شروع کرد کس سایه رو خوردن و آب منم که ازش میومد بیرون رو می‌خورد و سایه رو از کون انگشت می‌کرد
مرضیه شروع کرد سوراخ کون سایه رو لیس زدن و بالای کسش رو می‌مالید و سایه آه و ناله می‌کرد
سایه:((تو بهترینی مرضی…جوووون بمال و بخور جنده))
مرضیه:((آماده باش که میخوام جرت بدم جنده کوچولوی مرضی))
دیلدو رو بی رحمانه و خشن سریع توی کون سایه کرد و سایه یه جیغ بلند کشید که گفتم الان همسایه ها میان دم در
سایه شروع به گریه کرد و التماس مرضیه رو میکرد:((مرضی جون آبجی بکش بیرون…دارم میمیرم))
مرضیه:((خفه شو کونی!گه خوردی بیدار شدی و کیر منو دزدیدی!حالا جرت میدم!مگه نگفتم باید از من اجازه بگیری و بعد کیر آرین رو بکنی توی کست؟اجازه گرفتی؟))
سایه:((ببخشید گه خوردم…بکش بیرون))
از التماس های سایه دلم سوخت و رفتم سرش رو گرفتم توی بغلم و به مرضیه گفتم:((بکش بیرون گناه داره))
مرضیه:((نخیر کیر منو دزدیده))
سایه:((گفتم ببخشید!آرین بلند شو بکنش این جنده حشری شده وحشی شده))
تحریک شده بودم و دوباره کیرم داشت راست میشد،مرضیه همینطور که داشت با دیلدو توی کون سایه تلمبه میزد کس خودشم بالا بود حالت داگی شروع کردم به خوردن کس مرضیه، خیس خیس بود و خیلی هم خوشمزه بود چند دقیقه ای کسش رو خوردم و با کس و کونش بازی کردم که دوباره کیرم سفت سفت شده بود و یه تف رو کیرم انداختم و کردمش توی کس مرضیه و شروع کردم به تلمبه زدن
صدای آه و ناله دوتا کس توی اتاق کارم داشت دیوونم می‌کرد و مرضیه هم داشت به من توی حالت داگی کس میداد هم پاهای سایه رو داده بود بالا و با دیلدو کون سایه رو می‌میگایید این صحنه داشت دیوونم می‌کرد!
مرضیه دیلدو رو از کون سایه کشید بیرون و داد دست من و گفت بکنش توی کونم!
یه تف دم سوراخ کون مرضیه انداختم و با دیلدو کونشو فتح کردم
سایه هم جلوی ما خوابیده بود و داشت با کسش بازی می‌کرد و مرضیه هم داشت آه و ناله می‌کرد
مرضیه شروع کرد توی همون وضعیت کس سایه رو خوردن و سایه با یه لرزه ارضا شد و تقریبا میشه گفت از حال رفت و مرضیه هم توی اوج لذت بود و منم که اصلا روی زمین نبودم
مرضیه:((بسه…بکش بیرون))
کشیدم بیرون و مرضیه گفت:((بخواب رو زمین من بیام بالا))
خوابیدم روی زمین و مرضیه اومد روی کیرم و تنظیم کرد و کیرمو کرد توی کسش و چندتا بالا و پایین کرد و ارضا شد و اومد پایین و سه تایی کنار هم کف اتاق کارم دراز کشیدیم
[[پایان داستان مرضیه]]
امیدوارم خوشتون اومده باشه
ببخشید اگر ایرادی توی متن و داستان بود

نوشته: سکوت

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.