رفتن به مطلب

داستان لزبازی و سکس تریسام مرضیه


minimoz

ارسال‌های توصیه شده


مرضیه - 1

 

اولین بار شب عروسیمون دیدمش با اون شوهر تخمیش که مشخص بود آدم عوضی و حرومزاده ایه
دوست سایه بود که از مدرسه باهم دوست بودن و مثلا خیلی صمیمی بودن ولی اصلا به دل من نمینشست از همون اول مشخص بود که یه کرم و حرومزادگی ای توی وجودش هست هرچی به سایه میگفتم با این مرضیه آنقدر صمیمی نباش توی گوشش نمی رفت که نمیرفت انقدر تو گوش سایه خوندم که این دوستت عوضیه تا یه کم تونستم مجابش کنم فاصله رو باهاش حفظ کنه یه مدتی خوب پیش رفتیم و اثری از مرضیه نبود و گه گاهی توی اینستا و تلگرام یه پیامی به سایه میداد و احوال می‌پرسید و برای عید و مناسبت ها هم یه پیام تبریک کسشر برا من می فرستاد که من نهایتا با یه لایک ازش تشکر میکردم تا اینکه خبر طلاق گرفتنش رسید و دوباره به سایه نزدیک شد و هرچی به سایه میگفتم نزار بهت نزدیک بشه سایه مقاومت می‌کرد ک میگفت :(( تازه جدا شده و افسرده س،من که دو سال کاری به کارش نداشتم الانم یه کم باهاش درد و دل میکنم تا آروم بشه و دوباره کمرنگ میشم)) ولی مثل روز برام روشن بود که مرضیه از سر حسادت چشم دیدن زندگی خوب دوستاشو نداره حتی سایه که براش مثل خواهر بود
سرتونو درد نیارم
ارتباط سایه و مرضیه دوباره نزدیک شد و پای مرضیه به خونه من و مادرزنم باز شد و با اینکه بارها بهشون هشدار داده بودم که مرضیه آدم سالمی نیست و حرف های خوبی پشت سرش نمیزنن زنم سایه و مادرزنم ازش حمایت میکردن و میگفتن :((حرف مفت میزنن مردم))
تا اینکه یه ماموریتی برام پیش اومد و رفتم یکی از شهرهای شمالی برای نظارت یه پروژه ساختمانی و دو هفته قرار بود تهران نباشم و دو سه روزی که شمال بودم شب بود موقع استراحت توی ویلا روی تخت دراز کشیده بودم که دیدم توی تلگرام اکانت غریبه بهم پیام داده و احوالپرسی و معرفی که من مرضیه ام،اولش بی اهمیت مثل همیشه به تخمم گرفتم و جوابشو ندادم ولی چون پیامشو خونده بودم و تیک خورده بود دوباره پیام داد که آرین میدونم رفتی سفر و تنهایی جواب بده و قول میدم سایه چیزی متوجه نمیشه!
دیگه مطمئن شدم که میخواد یه صدمه ای به زندگیم بزنه چون چند وقت قبلش با شوهر یکی از دوستاشون ریخته بود رو هم و زندگی دوستشو دچار چالش کرده بود
توی این فکر بودم که به سایه بگم مرضیه پیام داده یا نه!
که مرضیه یه عکس از سینه هاش فرستاد و گفت:((دلت میاد از این خوشگلا بگذری؟،سایه که دو شب پیش خوردشون و نتونست بگذره و گفت منم باید پروتز کنم چون آرین سینه درشت دوست داره!!!))
شاخ درآوردم!که چرا سایه باید به مرضیه بگه شوهرم سینه درشت دوست داره؟!
اولش پیش خودم گفتم این حرومزاده میخواد ازم آتو بگیره و پیش سایه خرابم کنه ولی پیام های بعدیش نشونه عمق رابطه ش با سایه بود که درجا منو منکوب کرد که به رابطه م باهاش در حد چت و پیام ادامه بدم که شاید بفهمم جریان چیه؟!
مرضیه:[[میدونی من و سایه پارتنر لز همیم؟]]
[[میدونی از همه رابطه هاتون خبر دارم و سایه برام تعریف میکنه؟]]
[[من حتی عکس کیر تو رو دیدم و الانم دارمش]]
اینو که گفت پشمام ریخت و جوابشو دادم
آرین:[[چی میخوای؟]]
م:[[میخوام باهم سکس داشته باشیم،حتی یکبار.مطمئن باش هیچکس با خبر نمیشه!!!]]
آ:[[دلیل نمیبینم حتی راجع بهش حرف بزنم،لطفا دیگه ادامه نده و خودت سعی که از سایه فاصله بگیری تا من اقدامی راجع بهت نکردم.خدافظ]]
م:[[تو پا نده ولی من ازت پا میگیرم!چند شب دیگه خونتون زیارتت میکنم!خخخخخخ!شب بخیر مهندس]]
دنیا دور سرم چرخید!سایه؟!لز؟!مرضیه؟!عکس کیر من؟!آمار سکس من و زنم توی حریم خصوصیم؟!
لعنت بهت مرضیه ریدی توی همه تصوراتم و روانم!
به هر کلنجار و زوری بود اون شب رو خوابیدم و فردا صبح بیدار شدم و فکر کردم هرچی گذشته فقط یه خواب بوده گوشیمو برداشتم و یه پیام از مرضیه بود!
م:[[سلام مهندس خوشگل من،دیشب خوب خوابیدی؟کیر خوشگل ۱۵ سانتیت خواب بود یا به یاد سینه های ۸۰ دوست زنت بیدار بود؟]]
کیر ۱۵ سانتی؟!لعنت بهت سایه تو تا سایز کیر منم به این جنده گفتی؟؟؟؟؟
بدون اینکه جوابشو بدم یا دوش گرفتم و انصافا کیرم بخاطر سینه ش راست شده بود و اگر آشنا نبود و ترس بگا رفتن زندگیمو نداشتم حتما بهش میگفتم که بیاد شمال و یه دل سیر میکردمش و باهاش وارد رابطه می شدم!توی حموم یه جق حسابی زدم و دوش گرفتم و اومدم بیرون و داشتم حاضر میشدم و فکرای تخمی میومد سراغم!
سایه دیگه چه چیزایی بهش گفته؟!اگر باهاش سکس کنم و سایه بفهمه چی؟!نکنه خود سایه درجریانه؟!نکنه مرضیه هم از شوهرش به سایه چیزایی گفته باشه؟!چقدر حرفای مرضیه راسته!؟
از ویلا زدم بیرون و سوار ماشین شدم و یه موزیک گذاشتم و سیگار آتیش کردم و به سمت پروژه حرکت کردم!یا فکری اومد توی سرم و اینکه امشب بدون اینکه به سایه خبر بدم برم تهران و سر و گوشی آب بدم!
حدود ظهر بود که سایه بیدار شد و بهم زنگ زد!احوالپرسی کردیم و گفت:(( امشب مرضیه میاد خونه پیشم!))
اصلا یه روی خودم نیاوردم و مثل همیشه رفتار کردم ولی توی ذهنم آشوبی برپا بود
نکنه امشبم لز کنن؟!حتما برای لز میخواد بره پیشش!شایدم پیشش هست و الکی گفته به من که امشب قرار دارن که من شک نکنم!
به هر حال صحبتمون تموم شد و بدون اینکه بگم امشب کجام و چه تصمیمی دارم خدافظی کردیم
ساعت حدود ۹ شب رسیدم سر کوچه مون و دیدم ماشین مرضیه جلوی خونه پارکه و از ماشین پیاده شدم و دست به کاپوت ماشینش زدم و دیدم سرده و یعنی خیلی وقته که اینجاست!به سایه زنگ زدم و بعد احوالپرسی پرسیدم:((چه خبر و کجایی؟مرضیه اومد یا نه؟))سایه گفت:((خونه مامانمم و مرضیه امشب نمیاد))شکم به یقین تبدیل شد که قراره یه خبری بشه!
ماشین رو یه جای مناسب پارک کردم و رفتم توی حیاط،تونه من یه خونه شخصی ساز سه طبقه س و حیاط داره،ما طبقه همکف ساکن هستیم و طبقه دوم یه زن و شوهر بازنشسته هستن که اکثرا خونه نیستن و بیشتر میرن شهرستان خودشون و طبقه سوم هم یه خانم مسن با دخترش که آرایشگره زندگی میکنن که زیاد در ارتباط نیستیم و در حد سلام و علیک اونم بصورت اتفاقی!بگذریم!اومدم توی حیاط و خودمو رسوندم به بالکن و از گوشه پنجره بالکن داخل خونه رو دیدم،شرایط تقریبا عادی به نظر می‌رسید تلویزیون روشن بود و یه قلیون و دوتا بالش و ته مانده تنقلات جلوی تلویزیون که مشخص بود تا چند دقیقه پیش سایه و مرضیه و شاید اشخاص دیگه ای پای تلویزیون در حال کشیدن قلیون و خوردن تنقلات بودن!اشخاص دیگه؟!یعنی کی؟!واااای نکنه پسر آورده بودن؟!از این مرضیه حرومزاده همه چیز بر میومد!دوباره به سایه زنگ زدم که اومد توی پذیرایی که گوشیشو جواب بده!وای چی میدیدم یه شورت توری قرمز که من شدیدا باهاش تحریک میشدم پاش بود و سینه های ۷۰ کوچولوی نوک صورتیش هم رها بدون سوتین!جواب داد ((جانم عشقم))من:((سلام عزیزم!یهو دلم برات تنگ شد گفتم بزنگم))س:((خوب کردی!منم دلم برات تنگ شده))یا دستی روی سینه ش کشید که دیوونم کرد!!!من:((چیکار میکنی؟چه خبر؟))س:((هیچی،خونه مامانم،دارم آماده میشم که برم بخوابم))یه خمیازه الکی کشید من:((باشه عزیزم برو بخواب منم یه کم خسته م بخوابم فردا با هم حرف میزنیم))س:((باشه عزیزم برو استراحت کن،خسته ای،منم میخوابم دیگه،شبت بخیر بوس رو لبات))لباشو گزید و یه دستی دوباره روی سینه ش کشید و یه تابی به خودش داد من:((شب تو هم بخیر قشنگ من))قطع کردم و سایه گوشیشو گذاشت روی میز و رفت سمت اتاق
مرضیه چرا نیومد بیرون؟!نکنه با کسی توی اتاقه و سایه قراره بره پیششون و امشب دوتایی زیر کسی بخوابن؟!این فکرا شهوتی که از تماشای سایه توی وجودم بود رو نابود کرد!چند دقیقه ای گذشت دیدم مرضیه بدون هیچ لباسی از اتاق اومد بیرون و رفت سمت آشپزخونه در یخچال رو باز کرد و یه بطری آب برداشت و سر کشید وقتی دستش رفت بالا و نور یخچال هم روی بدن لخت برنزه ش افتاد دوباره آرین کوچولو قد علم کرد و دیدم سینه و بدنش از توی عکس هم بهتره!دوباره فکرای تخمی!سایه زیر کی خوابیده الان؟!
که سایه از اتاق اومد بیرون و اینبار شرت هم پاش نبود!رفت سمت مرضیه و از پشت سینه های مرضیه رو محکم گرفت و خودشو چسبوند بهش!
وااااای چی میدیدم زنم با یه جنده دارن همدیگه رو لخت بغل میکنن!باید مطمئن میشدم کسی بجز این دوتا توی خونه نیست!ولی چجوری؟!جرات نداشتم برم توی خونه!یه کم دیگه همدیگه رو نوازش کردن و مرضیه دست سایه رو گرفت و اومدن دوباره جلوی تلوزیون دراز کشیدن و توی گوشی سایه شروع کردن به تماشای عکس یا فیلم که مشخص نبود!مرضیه بلند شد و نور پذیرایی و خاموش کرد و فقط یه نور ضعیف توی خونه بود که از سمت آشپزخانه میومد دوباره نشست کنار سایه شروع کرد به تماشای گوشی و نوازش موهای سایه!سایه هم با یه دستش گوشی رو گرفته بود و با دست دیگه ش کسشو می‌مالید و مرضیه اومد سراغ سینه های سایه و شروع به چنگ زدن کرد و سایه گوشی رو گذاشت روی میز و خودشو سپرد به مرضیه!توی حال و احوال خودشون بودن و منم که شدیدا راست کرده بودم و به تماشای لز زنم با دوست صمیمیش مرضیه!
مرضیه گوشی سایه رو برداشت یه چیزی تایپ کرد و گوشی رو گذاشت روی میز و رفت سراغ خوردن کس سایه!
یه پیام روی گوشیم اومد!سایه:[[دوستت دارم همسر حشری ما]]
ما؟؟
کی؟؟
کجا؟؟
[پایان قسمت یک]]
[[استقبال بشه حتما ادامه میدم]]
ممنون که وقت گذاشتین

نوشته: سکوت

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.