gayboys ارسال شده در 2 بهمن اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن یه بکن عالی برای خانومم سلام عزیزای من امیدوارم حال دلتون خوب باشه این خاطره برمیگرده به تقریبا اواخر خرداد امسال توش خانومم خیلی خوشگل توسط بکنش گاییده میشه خانومم مهتاب قد ۱۶۵ حدود۷۰وزنشه ۲۶ساله کون خوبی داره پهن و یکم گنده. پایین تنش کلا تپل تر از بالاتنشه سینه هم متوسط تقریبا خودمم سعید ۲۸ساله خانومم دوسه سال پیش یه شرکتی کار میکرد اون موقع همش از یه مردی صحبت میکرد به نام افشین که تقریبا همه خانومای اونجا رو یه حالی بهشون داد و بیشتریا رو کرده البته مهتاب خودشو جزیی از اونا نمیدونست ولی با چیزایی که مهتاب می گفت مطمئن بودم خودشم بهش داده و میده. یادمه میگفت اونایی که افشین کاری با اون خانوما کرده که خودشون بیشتر از افشین طالب دادن بهش هستن. خلاصه خانومم بعد مدتی از شرکت بیرون اومد و ارتباطی دیگه با افشین نداشت. فقط از همکاراش شنید که افشین بعد یه مدت اخراج شده بخاطر رابطش با یکی از خانومای اونجا و بعد اومدن خانوم افشین به شرکت و آبروریزی و… با اینکه رییسای شرکت هوای افشین رو داشتن مجبور شدن اخراجش کردن رابطه سکسی من و خانومم خیلی گرم نبود بجز اوایل زندگیمون. باهم سکس داشتیم ولی خیلی کیفیت نداشت و خیلی از هم انتظار نداشتیم منم معمولا زودتر ازش ارضا میشم. بالاخره گذشت تا یه روز ک دیدم خیلی هیجانیه خوشحاله هرچی گفتم چی شده میگفت هیچی چی باید بشه آخه چی میگی… شبش دیدم خودش تمایل به سکش داره یه لباس خواب خوشکل کوتاه پوشیده که تا لپای کونشه فهمیدم ک امشب میخاره گفتم به به جووون چه عجب مهتاب من بهم تابیده دراز کشیدیم بعد از لب بازی فراوون کارمونو شروع کردیم جوری لبمو میخورد که معلوم بود بدجور حشریه کسش له له میزد دمر خوابید و از پشت گذاشتم کسش خودشو خیلی تکون میداد منم تند میزدم و همین باعث شد آبم زود بیاد گفت تموم شد؟ من بازم میخوام من هرکاری میکردم نمیتونستم خیلی شرمنده شدم با دستم انقدر مالیدم تا ارضا شد هرچند میگفت نمیخوام اه من کیر میخوام. یه نیم ساعت بعدش ما هنوز نخوابیده بودیم هرچند من بدجور خوابم میومد… خانومم بهم گفت که راستی افشین رو دیده بودم چند تا کوچه اونور تر یه شرکت کار میکنه خیلی هم راضیه از اونجا … کجا دیدیش سر خیابون منو سوار کرد و خونه آورد … پس بگو چقدر امشب رو فرم بودی چه ربطی داره … هیچی به یاد صحبت های رفیقات افتادی دیگه😁 (بعدا فهمیدم یکم دستمالیشم کرده بود تو ماشین) … یه چند روز بعد متوجه شدم داره مشکوک میزنه فهمیدم دوباره با افشین ارتباط پیدا کرده از رفتارش کاراش اخلاقش معلوم بود یه تحولی افتاده تو زندگیش. یه شب قرار بود شام بریم خونه مامانم اینا. یهویی روز قبلش مهتاب گفت سعید ببخشید میشه قرار فردا شبو بندازیم برا روز دیگه گفتم چرا قبلا هماهنگ کرده بودیم ک گفتش یه مشکلی پیش اومده یکی از دوستام رو باید ببرم دکتر مطب ممکنه طول بکشه. … کدوم دوستت نیلوفر … کی باید بری ساعت۳-۴ … خب خوبه که به شب میرسی نه دیگه میدونم طول میکشه بعدش دیگه اوضاع روحی خوبی ندارم … فهمیدم قرار بره بده بعد از کلی اصرار کردن از طرف اون و قبول نکردن از طرف من بهش گفتم به یه شرطی قبول میکنم میتونی بری و منم زنگ میزنم شامو میذارم یه شب دیگه. گفت چی گفتم که من میدونم کجا میخوای بری منم مشکلی ندارم فقط بهم دروغ نگو به افشین بگو یه دقیقه از گاییدنت با گوشی خودت فیلم بگیره ببینم چطور میکنه تو رو انقدر ذوق داری براش. اینو گفتم و رفتم تو اتاق خودمون خشک شده بود چیزی نمیگفت. بعد اومد اتاقو قبل اینکه چیزی بگه بهش گفتم چیزی نگو. گفتش واقعا تو مشکلی نداری؟؟؟ من بخاطر تو میتونم دیگه باهاش نباشم. من اشتباه کردم منو ببخش بهش گفتم کاری ک بهت گفتم رو انجام بده. من دوست دارم تو لذت ببری و منم لذت میبرم فرداییش رفت و لحظه داگی دادنشو فیلم گرفته بود و افشین میگفت تقدیم به آقا سعید زنشو براش میگایم قرار شد دفعه بعد بیاد خونه خودمون بکنتش یعنی کلا از این بعد بیای خونه خودمون ک از هر نظر بهتر بود روزی ک قرار بود بیاد دوتامون استرس داشتیم مهتاب خیلی به خودش رسیده بود و منم حال عجیبی داشتم. مهتاب بهم گفت که افشین گفته امروز ماشین ندارم اگه میخوای بکنمت به شوهرت بگو بیاد دنبالم. میری دنبالش؟ آره عزیزم چرا نرم من افشین رو از نزدیک ندیده بودم فقط عکساشو دیده بودم یه مرد ۳۷ساله درشت هیکل رفتم دنبالش و بالاخره سوار شد که بیارمش خونه با من خیلی محترمانه حرف میزد ولی محترمانه میخواست تحقیرم کنه میگفت بهم نگران مهتاب نباش من که میکنمش به کس دیگه نمیده خودمم کلی کار کردم تا مخشو زدم ولی بعد دیگه رام من شد گفتم بهش میدونم بهم گفته که هرکی رو میکنی دفعه بعد خودشون میان دنبالت😁 بهم گفت آره همینه دقیقا میدونستی پسر یکی از سهامدارا سیخ کرده بود روش هرکاری میکرد بهش پا نمیداد آخرشم برا همین از شرکت استعفا داد البته بعد اینکه کس و کونشو تقدیمش کرد… راستی خودتم میدی گفتم حالا زن مارو بکن بعد نوبت منم میشه😁 یه جووون گفت و بالاخره رسیدیم خونه مهتاب یه لباس سکسی پوشیده بود که من تاحالا ندیده بودم تقریبا یکم از سینه هاشو گرفته بود و پشت هم خالی بود یه شورت مشکی سکسی هم پوشیده بود یه نخ که کس و کونشو گرفته بود باهم لب گرفتنو افشین کون مهتابو میچلوند بعد مهتاب پشت کرد بهش و چندتا درکونی خوب از افشین خورد افشین بندای لباس مهتاب رو باز کرد و مهتاب موند و بدون سوتین و با شورت مشکی سکسیش افشین گفت بریم تو اتاق رفتن سمت اتاق و تو مسیر کون مهتاب تو دستای افشین بود رفتن اتاق و مشخص بود کنار در ایستادن لب بازی میکنن یکم بعد شلواار افشین و بعد تیشرت و بعد شورتش رو از اتاق انداختن بیرون مهتاب زانو میزنه و ساک میزنه براش البته اینجا رو من ندیدم خودش بعدا گفت صدای درکونیی کم کم داشت زیاد میشد دیدم افشین لخت از اتاق اومده بیرون و شورت مهتاب دستشه بهم گفت اگه میخوای بیا بالا ببین چجوری این کس رو باید گایید. شورتشم انداخت پایین دیگه کم کم صدای تلمبه زدناش و آه ناله مهتاب کل خونه رو برداشته بود کم کم خودمو بع اتاق رسوندم دیدم رو تخت خمش کرده یعنی تکیه داده ب تخت و داره بکوب میکنه گاهیی سینه هاشو میگیره و گاهی میزنه در کونش متوجه من شد تند تر و وحشیانه تر می کرد بعد گفت پاشو رو به دیوار دستا رو دیوار همون دم در ک من بودم مهتاب یکم براش ناز میکرد ولی افشین میگفت سریع جنده من. مهتاب تو چشام نگاه میکرد و رضایت رو تو چشماش میدیدم. دم دیوار تا میتونست کسشو گایید بعد کیرشو دراورد گفت همینطور بمون بهم گفت ببین چجور این کس جنده خانومت جر خورده مهتابم کونشو هی تکون میداد ولی بازم کیر میخواد مگه نه جنده خانوم برو رو تخت پاهاتو بالا بده له له بزن برا کیرم ببینم چقدر کیر میخوای مهتاب رفت دراز کشید پاهاشو بالا داد و نشون داد چقدر دوباره میخواد پاهاشو تکون میداد و میگفت لطفا بیا ادامه بده. افشین هم رحم نکرد افتاد به جونشو پاهاشو باز کرد و میکرد تو کسش بعد رفتم وسط تخت و خوابید روش انقدر به مهتاب انقدر حال داد که دیگه نمیتونست خودشو نگه داره و ولو شده بود رو تخت. افشین گفت اوف حالا نوبت کونته مهتاب گفت وای دیگه نمیتونم گفت هیس برگرد کونی من افشین رو کرد به من گفت از تو شلوارم یه پماد با خودت بیار مهتابم داگی خم شده بود سرش رو تخت بود کونش بالا قمبل کرده پماد رو دادم بهش گفتم یکم ساک بزن برام کون زنتو دادم میکنما منم خوردم براش بدون مقاومت. پمادم به کیر و سوراخ کون زد و کرد داخل جوری کرد که مهتاب مجبور شد کلا دمرشده رو تخت افشینم بعد چند دقیقه تلمبه زدن آبش تو کون مهتاب اومد بیرون کشید و یه در کونی به کونش زد گفت آخ نفسمو گرفتی کنار هم دراز مهتاب سرشو گذاشت کنارکیر افشین و چند دقیقه این همینطوری بودن اونم موهاشو نوازش میدادین. من اولش کیرم داشت میترکید ولی بعد بدجور فرو رفت تو خودش. از اتاق داشتم میرفتم ک افشین بهم گفت ممنونم رفیق. ازت یه درخواستی دارم درسته که من بکن خانومتم ولی بالاخره زن خودته دلم میخواد اسمم رو رو کون زنت تتو کنم مشکلی ک ندارم. به مهتاب نگاه کردم دیدم راضیه. منم قبول کردم فقط گفتم مگه خالکوبی هم بلدی. گفت نه میدم یکی از دوستام تتو کنه. مطمئنه نگران نباش… بعدش افشین رو رسوندم خونش بهم گفت که الان با هیچ زنی ارتباط نداره فقط مهتاب و زنش هستش. برای همین بیشتر با مهتاب ارتباط خواهد داشت … مدت ها بود دوست داشتم این خاطره رو که زندگی ما رو متحول کرد براتون. بد و خوب رو شما ببخشید دوستدار شما سعید نوشته: سعید لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده