gayboys ارسال شده در 22 دی اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی دوست دوست دخترم مونا و دوست با انعطافش سلام اسم من فواده خاطرهای که دارم میگم شاید براتون جالب باشه. یه مقدمه کوچیک میگمو میرم سر اصل مطلب. دوست دختر من اسمش ژینا بود دختر فوقالعاده با شخصیت و سر سنگین که توی سکس خیلی معمولی بود ولی سعی میکرد پا به پای من بیاد تا جایی که میتونست (من همیشه وقتی احتمال سکس میدم یه ترامادول دویست میندازم بالا که حسابی کمرم سفت بشه اینم بگم بهتون که کیرم ۱۵ سانته ولی قطر خوبی داره) ولی همیشه کم می آورد برای همین من خیلی دختر بازی میکردم تو ۳سالی که باهاش دوست بودم. من تو یکی از شهرهای شمال ایران زندگی میکنم این شهرها کوچیکه هستن و امکان داره وقتی تو شهر میچرخی یه نفرو تو هفته چند بار ببینی. چند وقتی بود یه دختری رو میدیدم با یه ۲۰۶ سفید که خیلی خفن و سکسی بود میخواستم بهش شماره بدم اما مدام میگفت تو رابطه هستشو شمارمو نمیگرفت آمارشو گرفته بودم فهمیدم اسمش صدفه و استاد یوگاس ( اینو داشته باشید تو دهنتون تا بهش برسیم) ژینا یه دوستی داشت به اسم آماندا که من از قدیم دورا دور می شناختمش و میدونستم قبل اینکه ازدواج بکنه خیلی شیطون بوده منو ژینا با آماندا و شوهرش خیلی با هم بیرون میرفتیم یا میرفتیم ویلای ژینا اینا که تو یه شهرک ساحلی بود. اونا مشروب میخوردن همیشه ولی من چون گل میکشم و کلا با الکل حال نمیکنم و چون جلوی ژینا گل نمیکشیدم همیشه یه ترامادول میانداختم بالا و واسه خودم حال میکردم اونا ام که مشروب میخوردن. یه سال بود با ژینا بهم زده بودم ولی گاهی همو میدیدیم خیلی دوستانه از هم جدا شده بودیم. یه روز تو پاییز که بارون میومدو هوا خیلی سرد بود ژینا بهم زنگ زد که اگه بیکاری بریم شب ویلای ما آماندا ام هست به یاد قدیم بشینیم حرف بزنیم. رفتم به ویلا که رسیدم رفتم تو دیدم ژینا و آماندا نشستن و دارن پیک میزنن ولی خبری از سیاوش شوهر آماندا نبود پرسیدم که سیا کی میاد که دیدم آماندا گفت چطور خبر نداری ما هفت ماهی هست که از هم جدا شدیم. خلاصه دخترا مست کردن و گفتن ما شب میمونیم تو ام اگه میخوای بمون و هر کدوم رفتن توی یه اتاق خوابیدن منم که روی ترا بودم سایت ریور پوکرو باز کردم و شروع کردم به پوکر آنلاین بازی کردن چهار میلیون باختمو روی کاناپه توی سالن خوابیدم. فردا ظهر که بیدار شدم دیدم ژینا خوابه هنوز آماندا ام نشسته فیلم میبینه و واسه خودش سیگار میکشه. از ویلای ژینا اینا تا شهری که زندگی میکردیم چهل دقیقه راه بود موقع برگشت ژینا گفت شما که سیگار میکشید با هم برید منم یه دستی به سرو روی ویلا میکشمو دنبالتون راه میرفتم. خلاصه منو آماندا نشستیم توی ماشین و تا خونه آماندا کلی راجع به همه چیز حرف زدیم. از سیاوش شوهرش تا اینکه من میدونم تو گل میکشیو واسه همین مشروب نمیخوری. وقتی رسیدیم به خونه آماندا بهم گفت دوست داری بیا بریم بالا چای بخور بعد برو. رفتم بالا بهم گفت که میدونی منم چند بار گل کشیدمو خوشم میاد از چت کردن. سرتونو درد نیاورم از همینجا جرقه بین منو آماندا خورد هفته ای چند بار با هم گل میکشیدیم گاهی بیرون گاهی تو خونش. خیلی دختر حشری ای بود یه سال از منم بزرگتر بود کم کم دیدیم شدیم پای گل کشیدنو سکس همدیگه البته بدون هیچ وابستگی فقط با هم سکس میکردیم.( اون یه دختره حشری بود منم که رو ترا می گاییدمش حسابی حال میکرد که یه ساعت رو کارمو آبم نمیاد) سه ماهی این رابطه ادامه داشت دیگه به زمستون رسیده بودیم تو شمال چون زمستون زیاد بارون میاد اکثر جوونا تو خونه ها دوره هم جمع میشن کم میان بیرون. توی خونه نشسته بودم دیدم آماندا زنگ میزنم جواب دادم گفت بیکاری گفتم آره گفت یکی از دوستام با پارتنرش بهم زده حالش میزون نیست ساعت ۱۰ اینا بیا اینجا بشینیم یه گل بکشیمو بخندیم حال و هواش عوض بشه ولی فواد جلوی این سکس خبری نیست دورو بره من نیا نمیخوام بدونه منم گفتم ارومه خیالت راحت. آماده شدم رفتم بیرون هوا خیلی سرد شده بود رفتم یه گل ناب خریدمو رفتم پیش دخترا زنگ زدم که پایینم درو باز کرد رفتم بالا دیدم در نیمه بازه وارد خونه که شدم دیدم دوسته آماندا کسی نیست جز صدفی که خیلی وقت بود تو کفش بودم (یه دختر خیلی لوند و کردنی قدش ۱۶۰ وزنش ۴۷-۴۸ سینه های کوچیک با یه کونه گردو باحال) وقتی منو دید یهو چشماش گرد شد منم که هنگ کردم کلا. آماندا که این حالت مارو دید گفت کیرم تو این شهر که انقد کوچیکه همو میشناسید؟ صدف: آره بابا تا حالا ۱۰ بار میخواست بهم شماره بده آماندا:نه بابا؟ منم که فقط میخندیدم خلاصه یه شامی خوردیم من یه رول کلفت پیچیدم روشن کردم. دخترا با ۶ کام فقط سرفه میکردنو میخندیدن منم که دیدم حالشون میزونه خاموشش کردم گذاشتم تو پاکت سیگارم. یه سیگار روشن کردیم و کشیدیم. دیگه حسابی روی صدف تو رویه من باز شده بود راحت خنده شوخی میکردیم. بعد نیم ساعت یهو رو کردم بهشون گفتم براتون یه سورپرایز دارم آماندا: سورپرایزت تو شرتته؟ صدف: میخوای درش بیاری؟ منم که منظورم از سورپرایز نصفه رولی که تو پاکت سیگارم بود حرفمو خوردمو گفتم آفرین چه دخترای باهوشی. خندیدم یاد حرف آماندا افتادم که گفته بود از سکس خبری نیست امشب. خودمو زدم به اون راه و گلو روشن کردم گفتم سورپرایزم این بود. ساعت یکو نیمه شب شده بود دیدم صدف رفت یه تاپه گشاده سفید پوشید با یه شلوارک جین کوتاه موهاشم دم اسبی بست خیلی خواستنی شده بود دیدمش کیرم راست شد یهو از روی شلوارم کیرمو جا به جا کردم دیدم زیر چشمی داره نگاهم میکنه. دیدم خیلی بوی سکس میاد واسم یه قرص خوردم رفتم پیش آماندا بهش گفتم این صدف خیلی تو مخمه گفت خب ببین اگه راه میده بهت بکنش من که میدونی غیرت ندارم روت تو فقط سکس پارتنرمی. برگشتم دیدم صدف رفته توی بالکن سیگار بکشه رفتم پیشش دیدم از سرما خودشو جمع کرده خیلی آروم از پشت بازوهاشو گرفتم گفتم یخ نزنی. خندید و نگام کردو گفت فواد چقدر سرده منم از پشت چسبوندمش به خودم گفتم شاید بهتر باشه گفت اوهوم کاملا فهمیده بود که راست کردم براش. گفتم دیدی هی شمارمو نگرفتی ولی خلاصه اینجا بهم رسیدیم. تو سالن حواسم بود داری زیر چشمی نگام میکنی خندید گفت آخه جالبه برام بدونم چقدره زیاد تعریفشو شنیدم. گفتم از کی؟ گفت آماندا بهم گفته که سکس خوبی داری. گفتم اااااا چه جالب که بهت گفته. گفت آره. گفتم پس بیا نشونت بدم. گفت نه میخوام فقط لمس کنم و دستشو از روی شلوار گذاشت روی کیرم و گفت اوه اوه چه راسته گفتم فکر کن نشه خندید و گفت بنظرم خوب میاد بریم تو آماندا که خوابید میام بغلت.گفتم اوکی رفتیم تو من رفتنم توی اتاق با کیرم ور میرفتم تا صدف بیاد که یهو دیدم اومد و بدون حرف اضافی اومد رو تخت و شروع کردیم به لب گرفتن. بدون کار اضافه رفت سراغ کیرمو شروع کرد به ساک زدن میخوردو با دوستاش تخمامو میمالید منم که زل زده بودم بهشو نگاش میکردم. حسابی که خورد لباساشو در آوردم خیس خیس بود گفت بخواب رو تخت میخوام سوار کیرت شم جوری روی کیرم بالا پایین میکرد و آه و ناله میکرد که انگار داره هر لحظه ارگاسم میشه منم سینه های کوچیکشو میمالدیمو حال میکردم که یهو حس کردم تخمام داره مالیده میشه دیدم آماندا لایه پامه داره تخمامو میماله صدف برگشت آماندا رو دید یه آه بلند کشید و محکمتر شروع به بالا پایین کردن کرد و یهو لرزید خودشو ولو کرد روی من. آماندا که فهمید ارضا شده کیرمو در آورد و شروع به ساک زدن کرد واسم صدف و کشیدم کنار آماندا رو داگی نگه داشتم سر ضرب کردم تو کسش از صدفم لب میگرفتم و تلمبه میزدم تو کس آماندا حسابی که کردمش و ارضا شد واستادم جلوشون کیرمو دادم دست آماندا چون خیلی خوب ساک میزد برام حسابی خوردشو آبمو ریختم تو دهنش بعدم کردم دهن صدف شروع کرد به مکیدن واسم و بی حال خوابیدیم تا صبح که پاشدم یه بار دیگه تو چند تا پوزیشن مختلف صدف و گاییدم. رفتم بیرون بعد اون شب دیگه هرچی به آماندا زنگ زدم دیدم بلاکم کرده. دیگه جوابمو نمیداد چند بارم صدف و تو خیابون دیدم جوری برخورد کرد که انگار اصلاً منو نمیشناسه . نوشته: فواد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده