رفتن به مطلب

داستان راننده اسنپ


poria

ارسال‌های توصیه شده


ماجرای راننده‌ی اسنپ
 

طبق معمول بعد از ساعت کاریم رفتم سوار ماشین شدم و اسنپ رو روشن کردم و منتظر یه سرویس نزدیک خونه بودم . ولی متاسفانه سرویسی نزدیک به خونه پیدا نشد و یه دونه تو مسیرم بود و قبول کردم.بعد از پایان سفر سیگارم روشن کردم زدم مقصد منتخب و منتظر یه سرویس نزدیک خونه شدم. همینجور که داشتم سیگار میکشیدم و به کون و چاک سینه کسایی که از جلو ماشین رد میشدن نگاه میکردم یهو دیدم یه سفر خورد از گوهردشت به دانشگاه خوارزمی کرج، خونه من همون طرفاس.با خوشحالی به خودم گفتم به این میگن شانس، ولی وقتی به مبدا رسیدم دیدم طرف تغییرات ایجاد کرد و سفر رفت و برگشتش کرده.گفتم اشکال نداره دیرتر میرسم خونه ولی یه دویست تومن بیشتر کار میکنم. یهو دیدم یه صدای رسا با لحن عشوه گرانه گفت: اسنپ؟ وقتی دیدم دو تا دختر 20 – 21 ساله مسافران کیفم بیشتر کوک شد.خلاصه نشستن تو ماشین و حرکت کردیم.سعی میکردم از تو آینه یواشکی ببینمشون که شاکی نشن. یه ذره که رفتیم یکیشون که بعدا فهمیدم اسمش ملیحه‌اس گفت آقا تورو خدا ببخشیدا ممکنه کاره ما یه ده دقیقه طول بکشه ولی ما توقف در مسیر نزدیم که کمیسیون ازتون کم نشه جداگانه میزنیم به کارتتون، گفتم ممنونم
دیگه اونا فقط زیر زیرکی حرف میزدن و میخندیدن و صحبتی رد و بدل نشد. رسیدیم و رفتن داخل یه لوازم تحریری، همون ده دقیقه طول کشید و راه افتادیم برای برگشتن. یهو موبایل یکیشون زنگ خورد که گفت واییییی دروغ نگو ماه شاد… خدا بگم چیکارت نکنه… الان چه غلطی بکنیم این وقت شب؟؟ و گوشیو قطع کرد. اون یکی که اسمش نیایش بود پرسید چی شده؟ و ملیحه زیر لب گفت اروم گفت بگا رفتیم لب تاب صفحه اش سوخته.شروع کردن غر زدن بد بیراه گفتن، من پرسیدم:
خانم فضولی نباشه ولی شنیدم گفتین لب تاب صفحه اش سوخته درسته؟
نیایش: بله
گفتم خوب اشکال نداره فردا ببرید به آدرسی که میگم بدید درستش کنن
نیایش: فردا دیره ما فردا باید مقاله رو تحویل استاد مون تو دانشگاه بدیم. نفری 7 نمره از نمره پایان ترممونه.
گفتم ای بابا حالا مشکلش چی هست؟
ملیحه حالت طلبکارانه و عصبی گفت: چه میدونیم آقا، گیرم بدونیم شما چیکار میتونی بکنی آخه؟(حالت تمسخر)
گفتم میخواستم کارتونو راه بندازم، ببخشید دخالت کردم
نیایش: واییییی آقا شما میتونید لب تاپمونو درست کنید؟
گفتم شاید بشه یه کاریش کرد ولی دوستتون مثل اینکه مخالفه.
ملیحه: نه مخالف نیستم، ببخشید، عصبیم، واقعا اگه میتونید ممنونتون میشیم
گفتم پس با خانواده هماهنگ کنید که بریم درستش کنیم.
گفتن چه ربطی به خانواده داره آخه؟
گفتم یهو با یه پسر بری خونه کاریت ندارن؟
گفتن ما تنها زندگی میکنیم، ما شیرازی هستیم، دانشگاه اینجا قبول شدیم سه تاییمون اومدیم اینجا خونه کرایه کردیم
من یهو کیرم با سرعت نور سیخ شد، با خودم گفتم ممد افتادی تو رانی هلو
هی دختره می پرسید اگه درست نشه چه غلطی بکنیم.
گفتم کابل HDMI دارید؟ گفتن بله به رسیور وصله.ولی چه ربطی داره ؟
گفتم اگه درست نشد تهش وصل میکنیم به تلویزیون دیگه.
خلاصه رسیدیم وقتی پیاده شدن تازه تونستم درست حسابی ببینمشون، وای که چه کسایی بودن، فرشتههههه از اونایی که میبینی آبت میاد
رفتیم سوار آسانسور شدیم سرمو انداختم پایین که حس بد نگیرن ازم
در زدن و همون دوستشون که زنگ زده بود که اسمش ماه شاد بود درو باز کرد.چیزی که دیدم نتونستم باور کنم!!
یه دختر با یه تاپ نیم تنه، اینقدر این تاپ باز بود که هاله قهوه ای دور نوک سینش معلوم بود. بعد چند ثانیه سرمو انداختم پایین گفتم کاش با دوستتون هماهنگ میکردین.
نیایش گفت برای چی؟ گفتم همینجوری.
ملیحه گفت پیامک زدم به ماه شاد گفتم که شما میاید برای تعمیر در جریانه
نیایش یهو خنده ریزی کرد و منظورمو فهمید، گفت آهاااا ما کلا تو خونه خودمونم جلو فامیلا راحت میگردیم. باغ که میریم استخر همه با مایو هستیم و کسی به کسی کاری نداره.
منم گفتم اوکی اونا رفتن تو منم یه یاالله گفتم اومدم تو که سه تاشون خندیدن و شروع کردن تکرار کردن حرف من به مسخره یالله گفتن.
چند ثانیه وایستادم تا تا تعارف کنن بشینم. خونه بزرگی نبود ولی خیلی شیک بود. نیایش و ملیحه رفتن تو اتاق. ماه شاد گفت بفرمایید بشینید.منم گفتم بی زحمت لب تاب رو بیارید من ببینم. یه پوفی کرد و گفت غیر ممکنه درست بشه.
منم گفتم: غیر ممکن، غیر ممکنه…
خلاصه تا روشن شد فهمیدم مشکلش چیه.نور صفحه کاملا خاموش بود به قدری که باید چراغارو خاموش میکردیم. تا معلوم بشه.
یهو دیدم نیایش و ملیحه اومدن. انگار از قصد اینجوری لباس پوشیدن که کرم بریزن.ملیحه یه کراپ با یه لگ نقره ای تنگ . نیایشم یه تیشرت بسکتبالی بلند که تا روی رونش اومده بود و شلواری پاش نبود.من دیگه کیرم زیر گلوم بود همینجور میخکوب داشتم دیدشون میزدم.یهو نیایش یه خنده با نمکی کرد و گفت نه به تو آسانسور که سرت رو زمین بود نه به الان که گوشات کبود شده و سه تاشون خندیدن.
ملیحه گفت درست میشه؟ گفتم اره، ببین یه چیزایی معلومه. ولی باید لامپارو خاموش کنید تا بتونم ببینم.نیایش و ماه شاد یکیشون سمت راستم یکیشون سمت چپم رو کاناپه دونفره نشستن که تمام بدنشون چسبیده بود بهم ملیحه هم بالا سرمون داشت نگاه میکرد. من کیرم داشت میترکید ،خیلی تابلو بود.لب تابو گذاشتم رو پام که کیرم معلوم نشه.
یهو ماه شاد گفت آره، فکر خوبیه و دوباره سه تاشون خندیدن.منم از شدت هیجان ضربان قلبم رو هزار بود.خلاصه یه دقیقه بیشتر طول نکشید و لب تاب درست شد.اینقدر خوشحال شدن که ماه شاد منو بغل کرد و لپمو بوس کرد.بهش گفتم میدونی من یه دوس دختر داشتم اسمش ماه شاد بود؟ببین اول اسمشم رو انگشت دست چپم تتو کردم.اون دوتا هم شروع کردن مسخره بازی و این داستانا.
گفتم با اجازه من برم.یهو سه تاشون گفتن نههههه کجا بری؟مگه ما میزاریم، بمونید با هم شام بخوریم.دیگه با اصرار و اینا گفتم باشه میمونم به شرطی که منم کمک کنم زودتر پروژتون تموم شه.خلاصه شام و خوردیم و پروژه هم کارای پاور پوینتش تموم شد و من بلند شدم که برم چون ساعت 2 شده بود.یهو ملیحه گفت اگه خسته ای همینجا بمون. گفتم نه دیگه برم شماهم فردا باید برید دانشگاه.گفتن نه نمیریم دانشگاه فردا باید ایمیل کنیم استاد ببینه بعد یه روز تعیین میکنه برای کنفرانس.منم یه ذره الکی دل دل کردم که یهو ماه شاد گفت مشروبم داریمااا اگه اهلش هستی.گفتم آره اهلش که هستم ولی فردا چجوری برم سرکار.گفت خوب مرخصی بگیر اگه میتونی .خودم قصدم موندن بود ولی داشتم ادا تنگارو در میاوردم. راستی اینم بگم اسممو از روی پروفایل اسنپم فهمیده بودن دیگه به اسم کوچیک صدا می کردیم همو. من قبول کردم و سه تایی رفتن میز و چیدن و ماه شاد گفت برم برات یه شلوارکی چیزی بیارم راحت باشی، رفت از تو اتاق یه لگ سفید آورد گفت بیا اینو بپوش با خنده.
منم متعجب گفتم بابا این تو پام نمیره، من همینجوری راحتم.اصرار کردن گفتم باشه.همش میگفتم با خودم این کیر ما تابلو میشه که همون اولش. مطمئن بودم امشب حداقل یکیشون رو میکنم. یهو زد به سرم برم دستشویی جق بزنم که هم کیرم بخوابه هم وقتی خواستم بکنم ابم زود نیاد.رفتم دسشویی یه دیقه نشد آبم اومد.کیرمو شستم و دیدم به به یه اسپری بی حسی دندونم اونجاست و حداقل ده تا پاف به کیرم زدم قشنگ سر شده بود. خلاصه لگرو پوشیدم خودم و تو آینه دیدم کیرو خایم خیلی تابلو بود، گفتم اینا خودشون میخارن بیخیال دیگه.رفتم تو پذیرایی سه تاشون خندیدن. گفتم مرضضض کجاش خنده داره گفت اخه ممد کوچولو داره خفه میشه.خلاصه نشستیم پایه مشروبو من ساقی شدم.یه اهنگیم گذاشتیم و پیک سوم و که رفتیم بالا من یه ذره خط انداخته بودم ولی اونارو قشنگ گرفته بود. دیگه راحت شوخی های سکسی با هم میکردن و فحش های بد بهم میدادن، خیلی راحت شده بودن.پیک چهارم ریختم برای خودم که گفتن برای ما هم بریز. منم اندازه دو تا پیک براشون ریختم.خوردیم اونا دیگه پاتیل شده بودن. پا شدن یه ذره رقصیدن و ادا اطوار در اوردن که من گفتم بیاید بازی کنیم.که نیایش با قیافه شیطونی گفت بطری بازی؟؟ منم گفتم آره بد نیست. قرار شد هر کی نخواست حقیقت یا جرات رو اجرا رو اجرا کنه نفر مقابل بهش حکم بده. چند دست اول به سوالای جرات و حکم های فان گذشت.من گذاشتم خودشون شروع کنن به سوالا و کارای سکسی .بطری افتاد سرش یه من تهش به ملیحه.یهو بی هوا گفت دوست دخترت ماه شاد چه پوزیشنی دوست داشت؟ منم بی تعارف و خجالت گفتم COWGIRL . سه تاشون خندیدن. چرخوندیم این دفعه افتاد به نیایش و ملیحه.نیایش گفت خودت چه پوزیشنی دوست داری؟ با نیشخند گفت COWGIRL . دوباره کیرم داشت بلند میشد و هر سه تاشونم خمار بودن و داشتن با چشاشون برجستگی کیرم زیر اون لگ لعنتی رو میخوردن. دوباره چرخوندیم.افتاد به نیایش و ماه شاد. نیایش گفت حقیقت میخوام. ماه شاد گفت شورتتو درار.نیایش گفت کس کش اینجوریه؟ بزار به من بیافته لخت می فرستمت تو خیابون. نیایش بلند شد شورتشو دراورد انداخت رو بطری. دیگه جلو لگ کاملا خیس شده بود از پیش آبم. دوباره بطی چرخوندیم افتاد دوباره به من و ملیحه. ملیحه گفت فانتزیت چیه؟ گفتم گروپ! من عاشق گروپم.سه تاشون خندیدن و گفتن خیلی دیوثی.اومدم بطری رو بچرخونم یهو ملیحه گفت بسه دیگه این مسخره بازیا دست انداخت دو طرف کراپشو دراورد.
واییییییی چی میدیدم سینه ها 75-80 سفت.چهار دستو پا اومد سمت منو شروع کرد لب گرفتن. داشتم لبشو میخوردن دیدم دست ماه شاد روی کیرمه داره میماله. یهو نیایش گفت پاشید بریم تو اتاق. بلند شدیم که بریم همینجوری ماه شاد داشت کیرمو میمالید.رفتیم تو اتاق منو هل داد رو تخت و خودشون شروع کردن با ناز و عشوه لخت شدن.همینجوری کس همو میمالیدن اون یکی سینه می خورد.لب بازی میکردن.یعنی آرزوووووم بود یه بار اینجوری سکس کنم.سه تاشون چهار دستو پا اومدن سمت منو از روی لگ شروع کیرم خوردن.یعنی استاد بودن.ماه شاد لگو داد پایین و کیرم گرفت تو دستشو شروع کردن خوردن.وای تو فضا بودم سه تایی افتاده بودن به جون کیرم. با اینکه اسپریه هم تاثیر کرده بود ولی هر لحظه ممکن بود آبم بیاد. گفتم بهشون بسه من عاشق کس خوردنم. قرار شد نوبتی دراز بکشن.من کس بلیسم اون دوتای دیگه هم با لب سینه اونی که خوابیده ور برن.اولیش ملیحه بود که به سی ثانیه نرسید و بدنش لرزید و ارضا شد.ماه شاد گفت من دیر ارضا میشم اول برای نیایش بخور. نیایشم حدود دو دقیقه طول کشید و ارضا شد. ماه شاد که اومد بخوابه اولش شروع کردم لب گرفتن ازش.بعد سینه هاشو میخوردم نیایش گوشش ملیحه سینشو. داشت دیوونه میشد.خوابوندمش و شروع کردم با دقت و مهارت تمام لیسیدن کصش.قشنگ مزه کص ماه شاد خودمو میداد.پنج دقیقه ای طول کشید یهو شروع کرد داد زدن و سر منو محکم فشار داد به کصشو یهو اندازه یه لیوان ازش آب ریخت بیرون.همینجور داشت میلرزید و منم داشتم براش لیس میزدم.هی میگفت تورو خدا پاشو بکن توش. بلند شدم به نیایش اشاره کردم بیان کیرمو خیس کنن. با دستاشون لبه های کس ماه شاد باز کردن و ملیحه کیر منو گرفت و فرستاد تو کص ماه شاد.اتاق بوی کس گرفته بود. سر نیایش رو شکم ماه شاد بود.هی کیرمو در میاوردم می کردم تو دهنش بعد دوباره تو کص ماه شاد.ملیحه هم نشست بود رو صورت ماه شاد ، داشت کصشو میمالید به لبای ماه شاد.چندتا تلمبه زدم کیرمو دراوردم خوابیدم رو تخت بغل ماه شاد شروع کردم خوردن لباش.ملیحه و نیایشم داشتن برام ساک میزدن.نیایش بلند شد نشست رو کیرم، ملیحه هم با زبون داشت تخمام و میخورد.منم داشتم با تموم وجود لبای ماه شاد و کبود میکردم.نیایش جاشو با ملیحه عوض کرد.متوجه شدم داره با کمک نیایش کیرمو میکنه تو کونش. یواش یواش کیرم وارد منزلگاه عشق شد. نیایش از کشوی بغل تخت چندتا دیلدو آورد و کرد تو کس ملیحه که از شدت تنگی کیرم داشت متلاشی میشد. ماه شاد در گوشم گفت بازم کصمو میخوری؟ سرمو تکون دادم به پایین.یه دونه از این ویبراتورهای کوچولو کرد تو کصشو ریموتشو داد بهم.گفت بیا با این بازی کن ، بعد نشست رو صورتم منم با تمام وجودم شروع کردم به خوردن و هی ریموتو قطع وصل میکردم.ملیحه که کیرم تو کونش بود دراورد و کرد تو کصش .ماه شاد جیغ میزد، ملیحه از شدت حشریت میخندید ،نیایش داشت نوک سینمو میخورد. یهو دیدم ماه شاد شروع کرد به لرزیدن و دو سه برابر دفعه قبل ازش اب اومد بیرون و منم ریموتو زدم که خاموش بشه.ماه شاد افتاد رو شکمم حالت 69 شدیم داشت چوچول ملیحه رو میخورد. نیایشم داشت سینه و لبه ملیحه رو میخورد.منم داشتم اروم با زبونم کص ماه شادو لیس میزد. یهو ملیحه کیرمو دراورد آبش شروع به پاشیدن کرد.دیگه منم نزدیکه به اومدن بود.گفتم میخوام بیام.نیایش گفت من بازم میخوام .گفتم آخه ابم میخواد بیاد.گفت بریز توش.ملیحه گفت نههه میخوام بزار براش ساک بزنم آبشو بریزه تو دهنم. خلاص یه ذره با تخمام ور ور رفتن لب بازی کردیم. نیایش داگی شد و گفت جون همون ماه شادت فقط زودنیا.شروع کردم گاییدنش.یه دقیقه ای زدم و دیگه کیرمو دراوردم.دراز کشید.سه تایی افتادن به جون کیرم.انگار دهنشون وکیوم داشت.بعد بیست ثانیه کیرم که تو دهنه ملیحه بود آبم اومد فک نمیکردم ابم زیاد باشه. ولی وقتی شروع کرد به لب گرفتن از ماه شاد نیایش دیدم تمومی نداره. حالا تو دهنه هر کدومشون اب کیر من بود و داشت از گوشه دهنشون میریخت رو سینه هاشون و بدنشونو با ابکیرم خیس میکردن.ماه شاد اب کیرمو قورت داد و سر کیرمو کرد تو دهنش شروع کرد با قدرت تموم مکیدنش و تمام شیره جونمو کشید.چهارتایی بی حال افتاده بودیم.ملیحه زد در کون ماه شاد گفت جنده تو هیچوقت ازت آب نمیومد بیرون.ماه شاد گفت نمیدونم لعنتی چیکار کرد باهام که اینجوری شدم. نیایشم رفت چند تیکه از پیتزای شام مونده بود و آورد باهم خوردیم.ملیحه خوابش برد.منم ماه شاد و نیایش و بغل کردم خوابیدیم.نیایش در جا خوابش برد.منم دستمو کشیدم از زیر سرش بیرون و ماه شاد و بغل کردم. توچشماش نگاه کردم.خنده شیطنت آمیزی داشت.گفت میشه هر وقت خواستم بیای؟گفتم به شرطی که فقط مال خودم باشی.گفت ولی تو ماله من نیستی ماله این دوتا هم هستی.گفتم اگه تو بخوای فقط مال تو میشم.گوشیمو برداشتم شمارشو زدم تو گوشیم.داشتیم لب میگرفتیم از خودمون عکس گرفتم.گذاشتم رو شماره تلفنش. دیگه خوابم برد.8 صبح از صدای زنگ موبایلم پاشدم.دیدم مدیرمونه.گفتم دیشب دیر وقت یه مشکلی پیش اومد نتونستم بهتون خبر بدم.تازه سه ساعته خوابم برده. اونم گفت اشکال نداره تونستی بیا.دیدم ماه شاد جوری بغلم کرده که انگار قراره بمیرم.یواش دستشو برداشتم بلند شدم لباسمو پوشیدم و روی آینه با مداد لب نوشتم براشون: مرسی که فانتزیمو اجرا کردین.شمارمو ماه شاد داره.کاری داشتید زنگ بزنید و رفتم
الان من و ماه شاد یک ساله باهمیم.چند بار دیگه هم این سکس بینمون اتفاق افتاد.ملیحه با یکی دوست شده که اونم داستان جالبی داره
اگه استقبال بشه بازم براتون میزارم.

نوشته: راننده اسنپ

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.