رفتن به مطلب

داستان بیغیرتی مامان کمر باریک و شوهرخاله


behrooz

ارسال‌های توصیه شده


مامانم و شوهرخاله - 1
 

من الان ۲۵ سالمه و مامانم ۴۲ سالشه باهم ۱۷ سال اختلاف سنی داریم تو شهرستان زندگی میکنیم و یک خونه ویلایی بزرگ داریم و وضع و اوضاع مالیمون هم از متوسط رو به بالاست.یک داستان دیگه هم توی این سایت دارم که موضوعش فرق میکنه دارم ادامه میدم اسمش (یک بازی ساده ) که ۳ قسمتش رو نوشتم و ۲ قسمت دیگه داره.
اما برگردیم به این داستان که کاملا واقعی هستش
و برمیگرده به ۱۰سال پیش مامانم توی یک مقطع ۲ یا ۳ ساله ای درگیر اعتیاد بود و پدرمم چند باری مچش رو گرفته بود و کار به طلاق و زندان انداختن مادرم هم کشید که از لحاظ روحی خیلی ضربه خوردم و با وساطت فامیل دوباره باهم آشتی کردن و الانم کنار هم هستن. اما اصل داستان برمیگرده به همون زمان که به تریاک معتاد شده بود مامانم و مجبور بود که استفاده کنه. اوایل قبل اینکه پدرم بفهمه، خوب با توجه به پول ماهانه ای که در اختیار مامانم بود و… میتونست پول مواد رو بده اما به بعد دیگه خیلی سخت شد چون پول ماهانش رو بابام قطع کرد؛
تا جایی که کار به فروش وسایل خونه کشید. اما با گرون شدن مواد دیگه با فروش وسایل خونه طوری که باید بابامم متوجه نمیشد که چیزی از خونه کم شده ، دیگه نمیشد پول موادش رو تامین کنه ، از مامانم بگم که یک زن معمولی از لحاظ قیافه، نه خیلی خوشگل بود نه خیلی زشت واقعا معمولی بود خیلیم اهل آرایش و این حرفا نبود. قدش ۱۶۰ و وزنش به زور ۵۰ کیلو بود،بیشتر به بدنش می رسید تا قیافه اش بالا تنه و سینه هاشم خیلی بزرگ نبود و سینه هاش کوچیک تقریبا سایز ۶۵ اما لش و افتاده و نوک قهوه ای اما چیزی که بدنش رو جذاب می کرد پایین تنه فوق العاده اش بود یه کمر باریک با یک کونی که به بدنش یه انحنای سکسی داده بود پوست گندمگون صاف و صیقلی و یه کس یکم تیره تر از بدنش ،حالا اینکه من یک بار وقتی داشت خودش رو تو حموم تمیز میکرد دیدش زده بودم . اما داستان اینجاست همونطور که گفتم شرایط خرید مواد به خاطر در جریان نبودن بابام و گرونی خیلی سخت شده بود براش. مامانم واقعا زن محجوبی هست اگر اعتیاد نداشت بعید میدونم این اتفاقی که میخوام بگم حتی یک درصدم اتفاق میوفتاد.
خلاصه متوسل به شوهر خاله معتادم شده بود که با توجه به اینکه بابام معلم بود صبح ها خونه نبود،
مامانم بچه کوچیک خانوادشون بود و ته تغاری این شوهر خاله ما هم چون باز خاله ام بهش اجازه نمیداد توی خونه مواد مصرف کنه از خداش بود که یه جا پیدا کنه و بشینه برای مصرف مواد ، اوایل که میومد اتفاق خاصی نیفتاد ما زمانی که مامانم و شوهر خالم داشتن کنار گاز تریاک میکشیدن تو خونه بودیم ، اون زمان با توجه به بسته بودن خانواده ما خیلی تو باغ موضوع سکس نبودم یه چیزای می فهمیدم اما نه به این صورت که کامل از زیر و بمش خبر داشته باشم در حد کون کونک بازی توی کوچه بود. بعد یه مدت و ۴ ۵ باری که گذشت ، شوهر خالم تقریبا هر هفته ۲ یا ۳ بار میومد خونه ما با مامانم یک ساعتی تریاک میکشید و میرفت ، یک روز مامانم اومد پیشم یواش در گوشم گفت که با داداشت برید بیرون (داداشم از من ۵ سال کوچیکتر بود)بازی کنید عمو میخواد مصرف کنه خجالت میکشه از شما ، منم واقعا فکرم اصلا به موضوع سکس نبود اخه فکرشو نمیکردم توی این مدت هم اصلا اتفاق خاصی نیوفتاده بود حتی کوچکترین تماسی با هم نداشتن.
خلاصه بار اول ما رفتیم بیرون مثل همیشه بعد یک ساعت شوهر خالم اومد سوار ماشینش شد و رفت.
اما بار دومی که مامانم گفت برید تو کوچه منم دست داداشم رو گرفتمو رفتم تو کوچه مشغول بازی بودیم که دوستم گفت برو توپت رو بیار بچه ها هستن یه فوتبال بزنیم، شاید ۱۰ دقیقه از زمانی که از خونه زده بودیم بیرون نگذشته بود که از رو در پریدم توی خونه رفتم داخل اتاقم که توپ رو بردارم متوجه سرو صدای عجیبی شدم دیدم صدای ملچ و ملوچ میاد خیلی تو بندش نبودم گفتم شاید گشنه شدن دارن چیزی میخورن اما یهو حرفای شوهر خاله ام منو میخکوب کرد پشت ستون کنار آشپزخونه یواشکی بدون اینکه متوجه بشن سرک کشیدم:
ببین قیمت این لامصب رفته بالا منم دارم از جیب زن و بچه ام میزنم برای تو ، این وسط نباید یه فایده ایم برای من داشته باشه،
مامانم: اخه من متاهلم زشته بده خودت میدونی من اصلا اهل این کثافت کاریا نیستم، گرفتارش شدم(دیدم که مامانم اشک از گونش میاد پایین دلم سوخت)
مسعود(از این به بعد شوهر خالمو برای راحتی نوشتن مسعود مینویسم):
من که چیز زیادی نخواستم فقط میخوام آبم بیاد میدونی چند وقتیه با آبجیت درگیریم خالی نشدم
مامانم: اصلا دیگه نمیخواد بیای خودم یه کاریش میکنم
مسعود رفت سمت مامانم و دستش رو انداخت دور گردنش و سعی میکرد با سینه های مامانم ور بره اما مامانم هی خودش رو پس میزد یهو دستای مامانم و از پشت قفل کرد و گفت فکر کنم حرف حساب حالیت نمیشه، با زبون خوش میگم دفعه قبل با دست برام جق زدی این بار فقط میخوام لبای خوشگلت بیاد روی کیرم( الان که دارم مینویسم از این صحنه راست میکنم اخه خیلی یهویی بود و انتظارش رو نداشتم )مسعود خیلی هیکلی نبود اما بازم از مامانم ریزه میزه من درشتر و هیکلی تر بود یه مرد پر مو هیریو به شدت سبزه، داشت مامانم و از بالاتنه لخت میکرد
با یه دستش دوتا دست مامان رو گرفته بود با دست دیگه اش داشت کمربندش رو باز میکرد و شلوار و شرتش رو میکشید پایین، من خشکم زده بود ترس و هیجان باعث شده بود جیشم بگیره اما اگه یه تکون میخوردم میفهمیدن که اونجام. ترسیده بود خیلی
خلاصه شرتش رو کشید پایین و کیر بزرگ و پر از مو که فکر کنم تو عمرش اصلاح نکرده یا به خاطر این بود که بدنش خیلی پر مو بود زیاد تو چش میومد باز با این همه مو کیرش خیلی بیشتر تو چشم بود یه کیر سیاه و با کله قارچی بزرگ و قرمز مامانم رو صندلی بود و نمیتونست با تقلا کردن خودش رو آزاد کنه، مسعود اول سوتین مامانمو درآورد و شروع کرد گردن و سینه مامانم و خوردن دیگه مامانم بعد سه چهار دقیقه خوردن سرو سینه اش تقلا نمیکرد فکر کنم حشری شده بود، دیگه دستاش رو ول کرده بود با کیرش میزد رو لبای مامانم ، لباش بسته بود باز نمیکرد ، که مسعود گفت بخورش با زبون خوش
مامانم: این کارمون خیانته زشته نمیخوام
مسعود؛ زر نزن بابا وقتی تریاکارو میکشی باید فکر اینجاشو میکردی
مامانم: غلط کردم دیگه اصلا نمیکشم
مسعود : تو دیگه معتاد شدی مگه میتونی نکشی همینطوری با دستش به زور داشت دهن مامانمو باز میکرد که یکی دوتا محکم زد زیر گوشش چنان محکم زد بند دلم پاره شد، فکر کردم پرده گوش مامان جر خورده
مامانم : باشه باشه میخورمش نزن تورو خدا دردم اومد دستات سنگینه
مسعود: جووون این بزرگتر یا مال شوهرت
مامانم هیچی نگفت و فقط با دستش داشت با کیر مسعود از روی اکراه بازی بازی میکرد
مسعود باز عصبی داد زد از این به بعد اگه جواب ندی حرف گوش نکنی کارای بدتر و سخت تر میکنم بعدشم زود بخور تا بچه ها نیومدن
پس ۱۰ دقیقه وقت بزار یه حال به ما بده منم هر موقع بخوای برات جنس میارم این چند دقیقه رو زهر مار منو خودت نکن
مسعود : دوباره میپرسم این بزرگتره یا مال شوهرت
باز مامانم چیزی نگفت که یه سیلی دیگه زد تو گوشش مامان بی صدا اشک می ریخت اومد دومی رو بزنه
گفت باشه باشه نزن ضعف کردم مال تو مال تو خیلی بزرگتره
مسعود : آفرین جنده حالا بخورش بدو
مامانم ؛ منو اینطوری صدا نکن بدم میاد
مسعود: گوه نخور هر جور بخوام صدات میزنم الانم فقط ساکت و بزن جنده خانوم قربونش برم
مامانم دیگه کلافه شروع کرد ساک زدن کیر مسعود که نصفشم به زور میرفت داخل دهنش ( مامانم دهنش خیلی کوچیکه )
یهو مسعود از پشت سرش گرفت کیرش و برد تا ته حلقش و نگه داشت چند ثانیه کع مامانم به دست و پا زدن افتاد و یهو ول کرد و مامانم شروع کرد نفس نفس زدن
مامانم : وحشی چیکار میکنی مگه دشمنی که نداری
مسعود: من از دهنت همینطوری فقط ارضا میشم
بدو بخورش
یه چند باری این کارو تکرار کرد همینطور که مامانم مشغول ساک زدن بود با سینه هاش ور میرفت و یه چند دقیقه خورد کیرش و به زور خایه های پر موش رو کرد دهنش و بعدشم آبش اومد و نشست رو زمین
مامانم: حداقل یکم تمیز باش حالمو بد کردی با پشمای دمو دستگاهت
مسعود: این دفعه یهویی شد دفعه بد خوب بهش میرسم عشقم
مرسی بابت این ساک توپت تا حالا کسی کیرمو اینطوری پر تف نخورده بود
مامانم: دفعه دیگه ای در کار نیست قلبم تو دهنم بود
مسعود: باشه میبینیم کی دنبال جنس میدوه
این بار اولی بود که مامانمو تو این وضعیت می دیدم و هنوز این داستان شوهر خاله و مامانم ادامه داره.
ادامه دارد…

نوشته: طاها فمبوی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.