رفتن به مطلب

داستان مادر زن


mame85

ارسال‌های توصیه شده


روغن سیاه دانه و مادرزن

سلام ، من پنجاه سالمه و زنم چهل و هشت سالشه و مادرزنم هفتاد سالشه ، تو این خبرنامه های در پیت زنم خونده بود که روغن سیاهدانه می تونه مسکن دردهای موضعی باشه و منم زانو درد دارم و خودشم کمر درد داره و واسه همین رفته بود یه شیشه خریده بود و ما نوبتی می مالیدم به زانو و کمرمون ، آقایی که شما باشی برای من که هیچ اثری نداشت ولی زنم می گفت خوبه هم درد کمرم رو خوب کرده و هم درد کلیه هام رو . دایی ما اصن احساس جنسی به مادرش تو این همه سال نداشتیم ولی از بس که پرچونه و فضوله هیچ فرصتی رو واسه دست انداختنش از دست نمیدم . دست بر قضا مادرزنم هم کلیه درد داره و گاهی مثانه اش هم درد می گیره . یه روز اومد چند وقتی خونه ما بمونه و غروبش گفت که مثانه ام درد می کنه. منم همینجوری الکی بی منظور گفتم که روغن سیاهدونه داریم وقتی واسه کلیه خوب باشه حتما واسه مثانه هم خوبه . روغن سیاه دانه کمی بد بوعه و من از مالیدنش خوشم نمیاد ولی زنم اصرار کرد و منم شروع کردم کمرشو با روغنه مالیدن . کارم که تموم شد زنم شروع کرد کمر ننشو با روغن مالیدن و دو دقیقه نشده بود که در زدن و رفت در رو باز کرد و زن همسایه بود و گفت خانم فلانی دارم لباس خواهرمو میدوزم آستینش جا نمیوفته بیا چند دقیقه کمکم کن و زنم هم ننشو ول کرد و رفت و گفت زود میام . اون که رفت مادرزنم گفت حالا من تا کی صبر کنم تا بیاد ؟ من گفتم میخوای خودم برات بمالم ؟ اونم گفت آره و منم مشغول شدم . یه ربع براش مالیدم و گفت مثانه چی ؟ گفتم اونم برات میمالم فقط به پشت بخواب و اونم خوابید و منم کف دستمو پر کردم روغن و مالیدم زیر نافش و د بمال و کم کم دستمو بردم پایین‌تر و از زیر شورتش کوسشو گرفتم تو دستم و فشارش دادم . کوس چی چیه؟ اندازه یه چونه خمیر نون بربری بود . فشار میدادم ول میکردم فشار میدادم ول میکردم و پیرزن هم آخ و آوخ می کرد . بهش گفتم ننه درد داری دیگه نکنم . اونم گفت نه پسرم بمال بمال بلکه این درد مثانه لامصب خوب بشه . آقااا کوسش یه تغار آب انداخته بود و آبشم با روغن سیاه دانه قاطی شده بود و شده بود عین گریس . دستم می رفت و می‌یومد تو کوسش و اونم عین ترومپت زوزه می کشید تا بالاخره یه زوزه ای کشید و ارضا شد و بی‌حرکت موند جوری که انگار هفت ساله که مرده . منم یه پتو کشیدم روش و رفتم دستامو شستم و نشستم تا زنم اومد و گفت مامانم چی شده ؟ یواش گفتم خوابه ولش کن بخوابه . زنم هیچی نگفت و رفت تو اتاق خواب و منم دنبالش رفتم و زدمش زمین و تا دسته کردم تو کوسش و با پنج تا تلمبه آبم اومد . دیگه بقیه اشم براتون نمیگم تا کونتون بسوزه .

نوشته: اصغر

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.