arshad ارسال شده در 12 دی اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی پاهای مامان ؛ لذت ناخواسته سلام دوستان اسم من سامانه و ۲۲ سالمه تک فرزندم و نه خواهر دارم نه برادر ، واسه همین از بچگی با تنها کسی ک راحت بودم مامان بود و فقط با اون حرف میزدم مامان من از وقتی که یادم میاد شاغله و هنوز هم بازنشست نشده . الان ۴۵ سالشه و معاون یه مدرسس . قبلا وقتی که من ۱۲ ۱۱ سالم بود مامانم معلم بود و مدرسه هامون نزدیک هم بود . بعد مدرسه میومد دنبالم و با هم برمیگشتیم خونه . اون زمان مثل الان همه گوشی نداشتن و بعد از خوردن ناهار کنار هم دراز می کشیدیم و تلویزیون میدیدم . من تا اون موقع هنوز ارضا نشده بودم و هیچی راجب سکس و شهوت و … نمیدونستم . ولی یه حسی داشتم همیشه دوست داشتم بدن مامانو لمس کنم . چون نرم بود خوشم میومد . دقیق یادم نیست چجوری شروع شد ولی اکثر روزا وقتی میرسیدیم خونه و نهار میخوردیم بعدش کنار هم دراز می کشیدیم و من شروع میکردم دست زدن به بازو ها و سینه های مامان . اونم فقط میگفت نکن زشته . منم میگفتم بزار یکم بمالم نرمه دوست دارم . اونم دستشو میذاشت رو چاک سینش ولی من انقدر اصرار میکردم میذاشت یکم ممه هاشو بمالم . خلاصه این اولین خاطرم از حسم به مامان بود . همه اینها گذشت تا وقتی که بالاخره برای اولین بار توی خواب ابم اومد . کلاس هفتم بودم ۱۳ سالم بود . فرداش تو راه برگشت از مدرسه به مامان گفتم دیشب یه مایع سفید تو خواب ازم اومده و چیه و … ؟! اونم گفت هیس ! آروم بگو ، چیزی نیست تازه مرد شدی . دقیقا از همون روزا بود ک دیگه نذاشت خیلی بهش نزدیک بشم و به بدنش دست بزنم همون موقع ها بود که تو مدرسه بیشتر راجب مسائل سکسی حرف میزدیم و تازه با جق آشنا شده بودم . ولی گوشی نداشتم و مجبور بودم با کامپیوتر هر چی میخواستم سرچ کنم . اولین صحنه سکسی ک یادمه یه فیلم پالیسی بود که دیدم و برای اولین بار با اون جق زدم . فک کنم همین دلیل این بود که الان هم فوت فتیشم … میرفتم تو کامپیوتر سرچ میکردم " پالیسی " عکس پای دختر " مالیدن کیر با پا " و … 😂 ۱۳ سالم بود حق بدید اسماشو بلد نبودم (فوتجاب و فوت فتیش و اینارو نمیدونستم چیه) گذشت چند ماه همینجوری و تقریبا هفته ای چند بار جق میزدم تا اینکه یه روز که خونه تنها بودیم با مامان یهو صدام کرد سامان !! بیا تو اتاق ببینم یکم ترسیدم ، گفتم یعنی چی شده رفتم دیدم مامانم نشسته روبرو کامپیوتر گفت : اینا چیه میبینی بیشعور وای هیچ وقت یادم نمیره هر چیزی این مدت سرچ کرده بودم جلوی چشم مامان بود 🤦♂️ بلد نبودم هیستوری گوگل رو پاک کنم کلی فحش و بد و بیراه از مامان شنیدم گفتم ببخشید دست خودم نیست دوست دارم عکس پا ببینم 😑 مامانم چیزی نگفت و رفت بیرون از اتاق ولی بعدش پدرم رو در اورد دیگه نمیذاشت از اینترنت استفاده کنم رفتارش باهام بد شده بود هر موقع تنها بودیم بازم با حرفاش آزارم میداد از طرفی منم محروم شده بودم از دیدن عکس و فیلم شاید همین رفتار مامانم باعث شد بیشتر به پاها و بدن خودش توجه کنم 🤦♂️ وقتی نمیتونستم با اینترنت خودمو سرگرم کنم وقتی حشری میشدم میرفتم سراغ شورت و جوراب های مامان و با اونا خودمو ارضا میکردم یبار انقدر به سرم میزد که وقتی مامانم خواب بود میرفتم کون و پاهاشو دید میزدم و آبمو میاوردم بعد از چند ماه مامان بیخیال شد و دوباره گذاشت از اینترنت استفاده کنم اون زمان اولین گوشی خودم رو هم خریده بودم و خب مامان دید چاره ای نداره چون بالاخره با گوشی هر کاری میخواستم میتونستم بکنم ولی من لذت جدید پیدا کرده بودم ، پاها و جورابای مامان 🥲 وقتی از مدرسه میومدیم میرفتم جوراب داغ مامانو برمیداشتم وایمیسادم تا خوابش ببره اگه میتونستم به پاهاش نزدیک میشدم و بو میکردم اگه هم نمیتونستم فقط نگاه میکردم و ارضا میشدم اگه هم موقعیت بد بود از پاهاش عکس میگرفتم و میرفتم تو اتاقم نگاه میکردم . تقریبا ۱۵ سالم شده بود تا اتفاق بعدی ک باعث شد دوباره شوکه بشم یبار خونه بودم مشغول عشق و حال با جورابای مامان که یهو مامان رسید من فقط یه پتو انداختم روم و همونجا رو تخت خوابیدم مامان اومد سلام کرد یه نگاه بهم کرد و رفت به خودم اومدم دیدم واییی یه لنگه جورابای مامان دقیقا کنار تختم افتاده و مامانم قطعا دیده 🤦♂️ اونجا مطمئن شدم ک میدونه جوراباشو برمیدارم اتفاق بعدی که یکی دو سال بعد بود از اینم بدتر بود (اینجا ۱۶ ۱۷ سالم بود) یبار وقتی خواب بود مشغول گرفتن عکس و فیلم از پاهاش بودم چند دقیقه طول کشید مامانم بیدار شد منم بلند شدم برم تو اتاق ک عکسارو ببینم که مامان گفت : عکساتو گرفتی ؟ 😬😬😬😬 این حرفش تیر خلاص بود برام هیچی نگفتم اومدم تو اتاقم گفتم وای همه چیو میدونه ، هم حس خوبی بود هم بد پیش خودم گفتم وقتی همه چیو میدونه ولی چیزی بهم نمیگه یعنی بدش نمیاد دیگه ولی میترسیدم جلوتر برم و کاری کنم فکر کردم ک اگه یکم واضح تر این کارا رو بکنم شاید خودش یه چیزی بگه بهم مثلا وقتی می خواستم جوراباشو بردارم راحت جلوی خودش برمی داشتم ولی بازم چیزی نمیگفت یا هی به پاهاش زل میزدم اونم ساکت بود دیدم فایده نداره باید مستقیم بگم بهش یبار که رسیدیم خونه نرفتم تو اتاق و همونجا کنار مامان دراز کشیدم جلوی تلویزیون یکم که گذشت گفتم مامان یادته قبلا میذاشتی دست بزنم به ممه هات ؟! گفت : دوباره پرو شدیا اون موقع بچه بودی گفتم : پس یادته گفت : اره ولی دیگه گذشته گفتم : خب خودت باعث شدی من نتونم از فکرت در بیام مامان جون گفت : فکر نمیکردم اینجوری باشی گفتم از رو بچگیته و از سرت میپره گفتم : این بار نمیخوام زیاد پرو باشم ولی خب هم تو میدونی هم من که چی دوست دارم گفت : اخه پا چی داره تو الاغ دوست داری ؟! گفتم : مامان خیلیا این حسو دارن فکر کردی فقط منم ؟ باور کن دست خودم نیست فقط علاقه دارم بهش یکم مطلب آماده کرده بودم راجب فوت فتیش بهش نشون دادم گفتم : فقط امتحان کردنش باعث میشه این حس از سرم بپره وگرنه همیشه معتادش میمونم گفت : خب تو همین الانم که همش سرت تو جوراب و پاهای منه گفتم : اره ولی بیشتر میخوام باور کن هم برا تو خوبه هم من. اروم دستمو بردم سمت پاهاش گفتم : تو دوست نداری بعد از مدرسه خستگی پاهات با یه ماساژ خوب در بره گفت : ماساژ فقط ؟ گفتم : اره بخدا گفت: خب باشه شروع کردم ماساژ پاهاش چند دقیقه و افتخار کردم به خودم ک تونستم به اون پاهای نرم برسم . اون روز بیشتر از ماساژ ادامه ندادم و بعد چند دقیقه مامان گفت بسه . گفتم باشه همینم عالیه فقط با اجازت جورابتو بردارم 😂 گفت : بردار بچه پرو بالاخره اتفاقی ک منتظرش بودم افتاد مامان با فوت فتیش بودن من کنار اومده بود و این بهترین اتفاق بود . خیلی روزا که میومدیم خونه پاهاشو ماساژ میدادم . هر بار فکر این بودم جلو تر برم و بیشتر نزدیک بشم بهش . مثلا از یه جایی به بعد گفتم جورابتو در نیار مامان خودم حین ماساژ در میارم برات . اروم شروع کرده بودم بو کردن پاهاش حین ماساژ و مطمئن بودم دیگه این پاها از دستم در نمیره . به مامان هم قول داده بودم که هر کاری دارم فقط با پاهاش باشه نه بیشتر . بعد از چند بار ماساژ و بو کردن و شل شدن مامان و عادی شدن این اتفاق دلم میخواست پاهاشو لیس بزنم و طعمشو هم بچشم کاری که تا اون روز امتحان نکرده بودم همینجوری در حال مالیدن کف پاهاش بودم که گفتم : مامان گفتی هر کاری میخوای بکنم ولی فقط با پاهات ، درسته ؟ گفت : اره دیگه پرو تر نشی گفتم نه من فقط همینو میخوام ولی یه چیز دیگه هم هست گفت : چی دوباره ،!؟!؟!؟ گفتم : میخوام طعم بهشتو بچشم . میگن بهشت زیر پای مادرانه گفت : کثیفه پاهام از صبح تو کفشه حداقل بذار بشورم گفتم : تو نمیدونی اتفاقا الان بهترین حالته گفت : چیکار کنم دیگه تو همه کاری کردی اینم روش مچ پاشو تو دستم گرفتم کف پاش روبروی صورتم بود اروم یه لیس زدم و تا بالای انگشتاش اومدم😋 یکم قلقلکش شد و خندید گفت : نکن خیلی حساسه پاهام قلقلک میشه گفتم : اینم بعد چند بار عادت میکنی دوتا پاشو اون روز لیس زدم و خوردم همه جاشو واقعا بی نظیر بود اون حس برای بار اول فکرشم نمیکردم مامان انقدر پایه باشه ولی حد خودمو میدونستم نمیخواستم کاری کنم که از دستش بدم فقط به پاهاش راضی بودم کل دوران مدرسم اینجوری گذشت تو تایم مدرسه فقط به فکر این بودم برسم خونه و پاهای داغ مامان رو بلیسم و بمالم ولی مشکل از جایی شروع شد ک مدرسم تموم شد و دانشگاه و کار و … باعث شد دیگه زمان زیادی رو با مامان تنها نمونم الان چند سال از اون روزا میگذره ولی من هنوزم پاهای مامانو لیس میزنم ولی نه هر روز و هر هفته شاید ماهی یکبار شاید کمتر ولی تا وقتی زندم پابوس مامانم 😍🤍 نوشته: سامان ۴۴ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده