chochol ارسال شده در 8 دی اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی بیمارستان زن بیوه - 1 سلام دوستان محمدم ۲۷ سالمه ۱۸۰ قدمه با ۹۰ کیلو وزن قیافه مممعمولیه با یه کیر معمولی مثل اغلب جوونا میخوام امروز داستان آشناییمو با زهره بگم من خیلی مادرمو دوست دارمو باهم دیگه زندگی میکنیم بقیه خواهر برادرام رفتن سرخونه زندگی خودشون منم همه وقتمو برای مادر مریضم گذاشته بودمو ازش پرستاری میکردم چند روزی مادرم ناخوش احوال بود غذا نمیخورد بردمش پیش دکتر اونم نامه بستری شو زد بردم بیمارستان بستریش کنم از شانسم بخش داخلی پر بود تخت خالی نداشت مجبور شدم زنگ بزنم یه یکی ازدوستامکه دکتر بود داخل همون بیمارستان اونم دمش گرم مامانو داخل یه بخش دیگه پذیرش کرد با دکترشم هماهنگ کرد که واسه ویزیت مامان بیاد همون بخش خودمم موندم کنار تخت مامان شب بریم سر اصل مطلب که من زهره خانومو کجا دیدمو آشنا شدیم کنار تختی مامان یه خانوم تقریبا هم سن مادر خودم بود تا غروب یه خانوم تقریبا چهل ساله کنارش بود بعد دخترش اومد کنار تختش که از شباهتشون معلوم بود دخترشه چند ساعتی گذشت یه خانوم سبزه بانمک باقد ۱۷۰ با چشمای درشت و باسن گنده با ممه هایی که فکر میکردم ۸۵ باشن که بعدا فهمیدم ۶۵ اون اون شب سوتین اسفنجی پوشیده بوده منم یه نگاه همون اول کردم بهشون دیگه نگاهش نکردم همش درگیر مامان بودم که بخاطری چند روز غذا نخورده بود خیلی ضعیف و بیحال شده بود دیبابتم داشت بخاطری چند روز غذای خوب نخورده بود کلیه شم کم کار شده بود منم خیلی استرسشو داشتم حتی خودم همراهش می رفتم داخل سرویس کمکش میکردم وقتی میخوابید موهاشو ناز میکردم سرفه میزد بلندش میکردم میزدم پشت کمرش خلط داخل گلوش نمونه هرکار ازدستم برمیومد انجام میدادم نگو این زهره خانوم از این اخلاق من خیلی خوشش اومده که اینقدر هوای مادرمو دارم حواسمم نبوده کلی عکس یواشکی ازم گرفته بود موقعی سرمامانونازمیکردم یا مامان خسته میشد مینشستم پشت سرش بهمتکیه بده کمرشو ماساژ میدادم دیگه اخر شب بود ساعتای ۳ یا چهار صبح بود یه نگاه طرف زهره کردم دیدم ازقبل داشت نگاهم میکرده چشمامون که به همدیگه قفل شد بادستش بهم لایک نشون داد منم درجوابش لبخند زدمو گفتم وظیفمه که این شد شروع حرف زدن منو زهره خانوم منمازش پرسیدم مادرتونه بستریه گفت نه مادر رفیقمه ولی مثل مادر خودمه خیلی دوسش دارم من اصلا تو فاز اینکه بخوام مخشو بزنم نبودم چون تو اون موقعیت وقتو اعصاب رابطه نداشتم ولی نگو این زهره خانوم اخلاق من خیلی به دلش نشسته به هر بهانه ای باهام حرف میزد از زندگیش برام گفت که دوتا بچه داره که اصلا بهش نمیومد و سنشو گفت که ۳۰ سالشه اصن باورم نشد من ته تهش فکر میکردم ۲۴ یا۲۵ سالش باشه واینکه از شوهرش یه سالی هست جداشده عکس بچه هاشم صفحه گوشیش بود بهم نشون داد بچه هاش شبیه خودش بودن مخصوصا دخترش دیگه کمکم داشت خودشو تو دلم جا میکرد ولی من مقاومت میکردم چون واقعا نمیخواستم برم تو رابطه بخاطر همین رفتم بیرون تو حیاط یه نخ سیگارم بکشم که از سرم بپره یه هواییم بخورم برگشتم دیدم دم در اتاق رویه تخت که داخل راهرو بود نشسته رسیدم نزدیکش نگامکرد گفت من یه معذرت خواهی به شما بدهکارم گفتم بابت چی گفت ازتون بی اجازه عکس گرفتم منم گفتم چرا؟ اونمشروع کرد به زبون ریختن که شما واقعا یه مرد واقعی هستین که اینقد با عشق و محبت ازمادرتون پرستاری میکنین واقعا از این اخلاقتون خوشم اومده تو این دوره کمتر کسی پیدا میشه از مادر پیرش پرستاری کنه منم سنگین جواب میدادم که وظیفمه مادرمه منم سرپا واینستادم نشستم رو تخت با فاصله ازش جوری که مادرمم ببینم حواسم بهش باشه زهره ام داشت یه دم حرف میزد از خودش و زندگیش میگفت منم بخاطری جواب حرفای محبت امیزشو بزنم ازش تعریف کردم که بهت نمیاد دوتا بچه داشته باشی چقد زود ازدواج کردی دیگه خودش گفت سی سالمه بچه اولشم میرفت کلاس دوم ابتدایی یه کمم حالتی دعواش کنم گفتم واقعا عجله داشتی که بچت اینقدر بزرگه یه غمیم تو نگاهش بود نگاه چشاش میکردم دلم میگرفت میدونستم مرد خوبی نیستم واسه زندگیش چون خیلی سرم شلوغ بود همه تایم خالیمم برای مادرم گذاشته بودم نمیخواستم برم توزندگیش وابستم بشه واسه همین دنبال شماره دادن یا پیج اینستاشو بگیرم نبودم تا خودش سر حرفو باز کرد گفت میخوام با کسی ازت گرفتم یه کلیپ درست کنم بزارم اینستا توام شات کنم با همین حرفاش پیج رو خواست دلم نیومد دلشو بشکنم گوشیشو گرفتم پیجمو زدم داخلش گوشیش خودمو فالو کردم پیش خودم گفتم فوقش باهمدیگه دوست معمولی میشیم گذشت تا هوا روشن شد دوستش زنگزد گفت من یکم دیر میام کنار تخت مادرش واسم کار پیش اومده تا اون موقع ام دیگه خوب خودشو تو دلم جا کرده بود موقعیم داشت میرفت صدام زد تو راهرو ازم شمارمو گرفت نزدیکای ظهر زنگم زد من هنوز بیمارستان بودم تا حال مامان بهتر بشه بعدبگم خواهرم بیاد کنار تخت مامان به نهار دعوتم کرد منم ساعتای سه بود رفتم خونه دوش گرفتم خیلی خسته بودم زنگش زدم گفتم بزاریمش واسه یه وقت دیگه دیگه تلفنی باهم در ارتباط بودیم چند روز گذشت یکی دوشبم باهم رفتیم بیرون یه کم دور زدیمو بهم نزدیک تر شده بودیم دیگه رسما مثل رلم شده بود خود به خود تو ماشین دست همو میگرفتم یه ظهر بیرون بود گفت میتونی بیایی دنبالم حالم خوب نیست کار اداری داشتم خیلی خستم رفتم دنبالش یه بستنی خوردیمو رفتیم نهارخوردیمو بعدش دور میزدیم دستش تو دستم بود نگاه همدیگه میکردیم خودکار جذب لباش شدم زدم ترمز رفتم سمت لباش اونم همراهیم کرد یه لب توپ از همدیگه گرفتیم زهره معلوم بود خیلی دختر هاتیه از چشماش معلوم بود اون روز دیگه بیشتر از این پیش نرفتیم تا دو شب بعدش تا دیروقت بیرون بودیمو دور میزدیمو لب بازی میکردیم زهره عاشق گوش خوردن بود یهو رفت شروع کرد به خوردن گوشم منمرو گوشم حساسم درجا سیخ کردم زهره متوجه شد چقدر حالم بد شده چشمام خمار شده صدام دورگه شده یهکم کنترل کردم خودمو گفتمنکن حالم داره بد میشه ولی زهره ول کن نبود منم انداختم داخل کمربندی یه جا زدم بغل شروع کردم باهاش لب گرفتن شیشه هاش ماشینم دودی بودن خیالم راحت بود زهره دستش رو پام بود کمکم دستشو رسوند به کیرم از رو شلوار میمالیدش منم دیگه مغزم رو داده بود کمربندمو باز کردم دکمه شلوارمو باز کردم کیرمو در آوردم دادم دستش زهره ام برام میمالیدشو لب میگرفتیم خودش یهو رفت طرف کیرمو که بخوردش منمصندلی طرف خودمو خوابوندم که راحت بخوره اونم یه جوری برام میخورد که خیلی وقت بود کسی همچین ساک حرفه ای برام نزده بود منم انقدر جیش داشتم میدونستم ابم نمیاد زهره ام دید ابم نمیاد بازبونش کلاهککیرمو لیس میزدو با لباش مک میزد با دستشم خایه هامومیمالید تا ته کیرمومیخورد با ته گلوش سر کیرمو بهش فشار می آورد اینقدر نگهش میدادم که اب دهنش خایه هامو خیس کرده بود تف میکرد روکلاهککیرم دوباره تا ته میخورد منم دیگه چشامو بستمسرمو به صندلی تکیه دادم لذت میبردمو موهاشو نوازش میکردم اونم با تمام توان داشت واسم میخورد هرکار کردم ابم نمیومد گفت چرا نمیاد منم خودمو زدم به اون راه که نمیدونم اقایون میدونن وقتی خیلی شاشت باشه باساک زدن ابت نمیاد منم دیگه گفتم بسه خسته شدی رفتم جیش کردم اومدم تا یه کم کیرم اروم بگیره از سرم بپره که بار اولمون توماشینو حول حولکی اول سکسمون نباشه دیر وقتم شده بود رفتم رسوندمش ولی ارزش داشت که اون شب تو ماشین نکردمش چون یه جوری سکس کردیم بعدها که تاچندروز انرژیم فول بود دوستان شرمنده طولانی شدو صحنه های سکسی کم داشت ولی اگه پسندتون شد بگین اولین سکسمونه براتون بنویسم که جزو بهترین سکسای زندگیم بوده یاحق نوشته: محمد واکنش ها : dozens 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
dozens ارسال شده در 6 بهمن اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن بیمارستان زن بیوه - 2 سلام دوستان محمدم داستان اشنایی مو با زهره براتون تعریف کردم تا داخل ماشین برام یه ساک آبدار زد حالا میخوام داستان سکس مونو که جزو بهترین سکسام بودو براتون تعریف کنم بعد ساکی که زهره داخل ماشین برام زد دیگه رومون تو روی هم باز شده بود و شوخیای سکسی زیاد میکردیمو شبا تصویری ممه هاشونشونم میداد یا لباس خواب سکسی میپوشید تصویری زنگم میزد یا عکس میداد منم بدجوری تو فکر کردنش بودم فقط مشکل مکان داشتم هر چقدر تلاش میکردم مکان جور نمیشد هر روزم زهره آتیشش تند ترمیشد و عجله داشت بهم بده میگفت یه ساله سکس نداشتم دارم میمیرم زیرت بخوابم کلیم پوزیشن میگفت و چیکارا کنیم یه بیست روزی گذشت بالاخره مامانو باهرترفندی بود فرستادم خونه ابجیم خونه رو خالی کردم با زهره ام هماهنگ کردم که شب پیشم حتما باید بمونه اونم گفت نوبت دکتر دارم منم از حشر زیاد تحمل صبر کردن داخل خونه رو نداشتم گفتم میام همرات ساعت پنج رفتم دنبالش تا هفتکه نوبتش بشه دور زدیم داخل خیابون که همش یا درحال لب گرفتن بودیم یا دستامون داخل شورت همدیگه بود داشتیم واسه همدیگه میمالیدیم واقعا هر دوتامون اتیشمون تند بود و حشری بودیم زهره امکامل شورتش خیس بود گفت یه جایی واستا شورتمو عوض کنم شورت اضافه باخودماوردم منم ازخداخواسته یه جای خلوت زدم کنار نورگیر جلو رو کشیدم شیشه های ماشینم دودی بودن خیالم راحت بود گفتم صندلی تو بخوابون خودم کمکت میکنم شلوارتو در میارم اونم بهم اعتماد کرد مانتو شلوار اداری پوشیده بود که خیلی بهش میومد یه پارچه خانوم شده بود گفتم سرتو بده طرف شیشه پاهاتو بده طرف من خودمم صندلیو دادم عقب نشستمروصندلی پاهاشو گذاشتم رو شونه هام دکمه شلوارشو باز کردم شلوارشو کشیدم بیرون روناش ایقد صاف و خوشفرمو گوشتی بودن رون سمت چپی شو ایقد مک زدم جاش کبود شد زهره ام چشماشو خمار کرد بود از حشر زیاد که قیافشو سکسی تر میکرد شلوارشو که دراوردم یه شورت سفید سکسی پاش بود که کامل خیس شده بود کصش قشنگ معلوم بود یه بوس از روی شورت کردم روش که زهره یه آه ریز کشید یه کمم با ناخون شصتم روش مالیدم که زهره قشنگ صداش دراومد میخواستم حشریش کنم بگه بریم خونه بیخیال نوبت دکترش بشه خیلی عجله داشتم شورتشو که درآورد چشام برق زد یه کس پف کرده با با لبه های کوچیک که دهنم اب افتاد با دستمال خشکش کردم نتونستم از خوردنش بگذرم لبامو گذاشتم روش یه لب توپ ازش گرفتم زبونمو میمالیدم رو چوچولش زبونمو میکردم داخلش که زهره دستشو گاز میگرفت جیغ نزنه التماسم میکرد بس کنم موهامو میکشید خوب که واسش خوردم یه بوس روش کردم و دوبار با دستمال کس خوشگلشو خشک کردم شورتشو عوض کردم شلوارشو کردم پاش زهره صداش درنمیومد حرف بزنه فقط بهم میگفت دیوونه دیوونه دیوونه تو امشب منو میکشی تا صبح گفتم بریمخونه گفت نه دوماهه تو نوبت بودم تا نوبت گیرماومده منم چیزی نگفتم راهی مطب شدیم زهره رو بردم داخل مطب خودم یادم اومد قرص تاخیری که توکیفم بودو باید میخوردم یه ساعت قبل سکس به بهونه توماشینچیزی بردارم رفتم قرصو انداختم بالا میدونستم خیلی قویه چون یک بار ازش استفاده کرده بودم همون بار اول میومد دیگه ابت تا صبح تلمبه میزدی نمیومد یه پا ترامادول بود واسه خودش منم بخاطری سکس اولم با زهره بود میخواستم شبی سنگ تموم واسش بزارم یه کاملشو خوردم رفتم داخل مطب پیش زهره باهم دیگه رفتیم پیش دکتر که پیش دکتر زهره رو خانومم صدا کردم که ذوق مرگ شد کارمون که از مطب تموم شد دستشوگرفتمتودستم تا دم در ماشین رفتیم شام بگیرم زهره هوس فلافل کرده بود منم پاستا سفارش دادم از جاهای جداگانه گرفتیم طول کشید قرصه بدجور روم اثر کرده بود که میترسیدم بعد دستاول دیگه راست نشه شل بمونه محض احتیاط از داروخونه یه سیلدنافیل دم گرفتم انداختم بالا کمره سفت و کیر شق ترکیب عالی میشد واسه شبی اونم باهمچینشاه کسی رسیدیم خونه زهره زود پریدم یه دوش گرفتم برگشتم زهره رو دیدم فکم افتاد لباس عوض کرده بود یه لباس خواب سفید کوتاه که قبلا عکسشو برام فرستاده بود ولی از نزدیک یه چیز دیگه بود یه دقیقه فقط داشتمنگاه اندامش میکردم با قد ۱۷۰ممه های ۶۵ رونای گوشتی پوست برنزه یه کون نازه نسبتا گنده کمر باریک دلم میخواست بشینم فقط نگاش کنم خودش به حرف در اومد چشم چرونیات تموم نشد گشنمه بیا شام بخوریم گفتممن فقط شبی تورو میخورم تا تموم بشی گفت لوس نشو بیا خودم غذا کنمدهنت ایندختر واقعا همه چیش عالی بود اخلاق رفتار خوشگلیش اندامش رفتم نشستمکنارش شروع کردیم شام خوردن یه گاز از فلافلش میزد با چنگال غذا دهنمن میذاشت خودم بخاطری زودتر تموم بشه چنگال گرفتم خودم غذامو تند تند خوردم زهره ام زود غذاشو خورد نوشابه مو که خوردم رفتم طرف لباش که خودش فهمید همراهیم کرد خیلی حرفه ای لب میداد از خودمم بهتر لب میگرفت دستمو بردم یکی از ممه هاشو گرفتم مالوندم با دست چپم کمرشو با سر انگشتام میخاروندم دستمو بردم زیر سوتیتش نوک ممه شو گرفتم آروم میمالیدم زهره نفسش گرفت سرشو گذاشتم رو شونم چشمم خورد به گردنشو شونه هاش این زن همه نقطه بدنش عالی بود با وجود دوتا بچه داشتن واقعا قابل وصف نیست اندامش یواش تو گوشم گفت نمیخوای ببریم داخل اتاقت منم یه چشم بلند گفتم بغلش کردم بردمش داخل اتاقم گذاشتمش روتخت تیشرت خودمم درآوردم با شلوارم شورتمو فقط گذاشتم دوباره رفتم بغل لباس خوابشو درآوردم سوتینشو باز کردم حمله کردم بهش زهره سردش شد گفت کولرو خاموش کن منم خاموش کردم دوباره اومدم روش رفتم دوباره طرف گردنش شروع کردم به خوردن زبونمو میکشیدم روی گردنش آهش در میومد شونه هاشو با لبام میخوردمو لیس میزدم تا رسیدم به ممه های بلوریش یکیو گذاشتم دهنم یکیو میمالیدم نوک دوتاشونو به هم میچسبوندیم دوتاشون با هم میخوردم سیرنمیشدم ازشون ممه هاشو کامل خیس اب کردم لیسیدم تا رسیدم به نافش زبونمو میکردم داخل نافش میچرخوندمو با لبام میبوسیدم شکمشو لیس میزدم و با لبام میگرفتم میکشیدمشون بیست دقیقه فقط داشتم میخوردم تازه رسیدم به بهشتش که از روی شورتم خیسیش معلوم بود شورتشو دراوردم دلم ۶۹ خواست بهش که گفتم ازخداخاسته بلند شد کصش گذاشت جلوم خودش رفت سراغ ممد کوچیکه ۱۵ سانتی صبر کردم اول زهره شروع کنه قشنگ برم تو حس اونم یهو همه شو جا داد داخل دهنش با گلوش رو کلاهکش فشار میاورد یه کمم تلمبه میزد که خیلی کیف میداد بهم این حرکتش منم قشنگ رفتم تو حس چشامو بستم زبونمو کردم داخلش زهره خوشگله تلمبه میزدم داخلش زبونمو داخل میچرخوندم با لبام لبه هاشو گاز میگرفتم تو آسمونا بودم خیالمم از نیومدن ابمراحت بود با اون تاخیریایی زده بودم جوری راست واستاده بود که خیلی وقت بود اینجوری شق نشده بود رگاش بزنه بیرون پنج دقیقه داشتیم فقط واسه همدیگه میخوردیم اب دهنم کامل خشک شده بود یهو زهره لرزید دهنم پراب کصش شد خودش شل شد روم. گذاشتم یه دقیقه ای حالش جابیاد کنارش دراز کشیدم به شکم خوابیده بود نشستمرو باسنش شونه هاشو ماساژمیدادم گردنشو میمالیدم یه کم ماساژش دادم سرحال شد زبونش باز شد یواش زد توصورتمگفت حقی جنوبی هنوز نکردیما اینجوری از حال رفتم منم گفتم هنوز شبی تا صبح خانومباید بدی. خوابیدم روش شروع کردیم باز لب گرفتم پاشو باز کردم ازهم ممد کوچیکه میمالوندم روش زهره ام زبونش باز شده بود تازه هی میگفت کیرمیخوامزود باش جرم بده منم میدونستم با این حجم از حشری بودنش باید ازاول محکمو سنگین تلمبه بزن سرشو گذاشتم دم بهشتش با یه فشار همشو چپوندم داخل بهشتش زهره یه جیغی زد کنار گوشم ناخوناشو فرو کرد داخل کمرم یه فحشم داد این حرکتو فقط بخاطری زدم بفهمه رئیس کیه گذاشت یه کم که جا باز کرد شروع کردمتلمبه زدن بااینکه یکی از بچه هاشو طبیعی بدنیا آورده بود ولی نسبتا تنگ بود دیگه وارد بهشت شده بودمو فقط میزدم خیالممبابت کمرم راحت بود حالا حالاها نمیاد ابم پوزیشن اولو هفتی چند دقیقه رفتم از زهره خواستم نوکممه هاشو بهم برسونه نوکدوتاممه شو باهم بخورم خیلی این حرکتو دوست دارم زهره ام رام شده بود هرچی میگفتم گوش میکرد زهره گفت چند دقیقه محکم با آخرین سرعت بزن منمپاهاشو بهم چسبوندم قشنگ کصش مث کلوچه افتاد بیرون دوباره یهو تا آخر کردم داخلش اینبار جیغ تند نزد.فقط یه بیشعور بهم گفت. شروع کردم با آخرین سرعت تلمبه زدن چند دقیقه ای یکبار یهو با آخرین سرعت میزدم که باز زهره ارضا شد دیگه واقعا اینقدر کصش پر اب شده بودتلمبه میزدی انگار داخل یه سطل پر آب داغ میزنی خیس عرقم شده بودم زهره ام نمیذاشت کولرو روشنکنم یه کم خودمو خشک کردم استراحت کردم زهره رو داگ استایلش کردم موهاشو گرفتم تو دستم انگار سوار اسبم شروع کردم دوباره به تلمبه زدن با یه دستمم میزدم به لمبرای باسنش که با هر تلمبه سنگینممیلرزیدن واقعا باسن نرمی داشت . که هوس کردم ازعقب بکنمش ناخون اشاره مو خیس کردم بکنم داخل سوراخ باسنش گفت نه این بار از کون نه سری بعد الان کوفتمنکن شبی فقط از کس بهت میدم منم چیزی نگفتم تلمبه زدنمو ادامه دادم زهره از غروبی تاحالا سه بار ارضاش کرده بود ولی هنوز سفت و ایستاده بود غر نمیزد آبتو بیار میدونستم میخواد شبی به یادم بمونه منم دلمنمیخاست حالا حالاها بشم دوتادستمودو طرف باسنش گرفتمو با آخرین سرعت شروع کردم به تلمبه زدن که زهره یهو بهشکم خوابید منم بیخیالش نشدم خوابیدم روش تلمبه میزدم چند دقیقه اینجوری کردم دوتامون خیس عرق بودیم دلم هوس لاپایی کرد دراوردم گذاشتم لاپاش که خیس عرق بود و نرم لاپایی میزدم زهره گفت از کصم خسته شدی گفتم نه پیام بازرگانیه لاپایی زدن خندیدو یه دیوونه نثارم کرد دلم می خواست ممه بخورم گفتم بیا کیر سواری کن من ممه بخورم ک صداش دراومد نمیخوای آبتو بیاری رضا دیگه دارم میبرم گفتم من هنوز سیر نشدم گفت شبی تاصبح هستم گفتم باشه تونستی بیارش ابمو اومد نشست روش گرفتمش توی بغل یه کم تلمبه زدم بعد ممه هاشو خوردم که خودش خواست بالا پایین بشه منم خوابیدم از ویو لذت ببرم بالا پایین شدنش مخصوصا تکون خوردن ممه هاش حشرمو نگه میداشت بهش گفتم بچرخ روتو کن اون طرف باسنتو ببینم که همین کارم کرد بالاپایید میشد واقعا باسنش مث خاله اکسیس میلرزید چند دقیقه ای بالا پایین شد دیگه نتونست گفت خسته شدم خودت بیا بزن رفتمپشتش خوابیدمپاشو دادمبالا کردم داخلش تلمبه زدن ادامه دادم یه ساعتی میشد داشتم تلمبه میزدم خیس عرق بودم تختم خیس خیس بود سرعتم زیاد کردم که آبم بیاد دیگه داشت خسته کننده میشد سکس رفتم باز سراغ پوزیشن هفتی قبل بکنم داخل یه کم جق زدم حس کردم آبم میخواد بیاد کردمش داخل با آخرین سرعت شروع کردم تلمبه زدن سه چهار دقیقه با آخرین سرعت تلمبه زدم حس کردم آبم داره میاد ادامه دادم به زهره گفتم اونم گفت جایزت بریز داخل قرص میخورم اینبارو منم ازخداخواسته تلمبه های آخرو سنگین زدم که صداش تو اتاق میپیچید که آبم اومد دراز کشیدم رو زهره که محکم بغلم کرد تا آخرین قطره آبمو ریختم داخل افتادم کنار زهره زهره عرق مو خشک می کرد صورتمو بوس می کرد چند یارم خسته نباشید بهم گفت یه کم بوس بازی کردیم خیس عرق بودم میخواستم برم حموم زهره گفت تو برو بعدش من میرم رفتم حموم زهره رفت سرویس برگشتم از حموم دیدم زهره بیهوش افتاده خوابه خوابه دلم نیومد بیدارش کنم رفتم کولروروشن کردم کنارش دراز کشیدم منم خواب رفتم تا صبح یه راند کوچیکم صبح بیدار شدم رفتیم خب دوستان غلط املایی یا کمو کسری داشت ببخشین داستانم واقعیه خاطرات خودمه دوست داشتین نظرمثبت برام بزارین تا داستان سکسای بعدمونو براتون تعریف کنم بایه سوپرایز دارم براتون عشق منین خدافظ♥️😘 نوشته: محمد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده