رفتن به مطلب

داستان سکسی ماساژ دادن لذت بخش مامان


behrooz

ارسال‌های توصیه شده


اولین بار که مامان رو ماساژ دادم
 

سلام من علی هستم، 18 سالمه و عاشق مامانم هستم، فکر کنم من عقده ادیپ دارم مثل اکثر شماها که به مادر خودتون حس عاشقانه دارین و مایل هستین باهاش رابطه جنسی داشته باشید. داستان از اونجایی شروع میشه که من اکثرا توی کونباز داستان های قسمت مامان رو میخوندم و باهاش جق میزدم مخصوصا مامان مهربون و مامان خوبم شورانگیز که اصلا خودم رو کشتم باهاشون. با مامانم هم چند باری خود ارضایی کرده بودم و کلا توی سایت هایی که میرفتم دنبال این موضوعات میگشتم. اصلا توی ذهنم نبود که شاید بشه باهاش سکس کنم یا لخت هم حتی ندیده بودمش البته سینه مشکل نداشت جلوم لباس عوض میکرد ولی پایین تنه همیشه برام مخفی بود و دوست داشتم ببینم چه شکلیه مال مامانم. من فقط یکبار اونم قبل جدایی از بابام صدای سکس اونارو شنیدم که خیلی دیدم بابام پیگیره فهمیدم امشب برنامه داره و شب رو موندم تا بشنوم که صدای خاصی هم نبود فقط فرداش کاندوم رو که دیدم خیلی حشری شدم و یه جق حسابی زدم به یادش. منظورم اینه مامانم حتی کاری هم نمی کرد که بهش حس داشته باشم و منم همیشه سعی کرده بودم این حس رو مخفی نگه دارم. گذشت و سال ها بعد یبار بعد داستان سکسی های ماساژ مامان به ذهنم رسید چرا من نکنم حتی اگه سکسی هم در کار نباشه خیلی حال میده، به مامانم گفتم یه ماساژ حسابی باید بگیرم با روغن و اینا تا حالا تست نکردم نمیدونم چجوریه، گفت بیا من ماساژت میدم، رفتیم توی اتاق مامان آهنگ ملایم گذاشتم اومد شروع کرد به ماساژ زیاد خوب بلد نبود من باز 4 تا فیلم دیده بودم میدونستم چجوری ماساژ بدم، گفتم بلد نیستی که بخواب من ماساژ دادن بلدم فیلم اموزشی دیدم خلاصه راضیش کردم ماساژ بدم، گفتم لباسارو کامل بکن که روغنی نشه رو تختیم بعدا عوض کن، همه رو کند به جز لباس زیر هاش، دراز که کشید یه لحظه گرگرفتگی اومد سراغم حشری شدم. من فقط با شرت بودم ولی راست کرده بودم حسابی، شروع کردم به ماساژ که دیدم سوتین اذیت میکنه بهش گفتم و درش آوردم، یه ماساژ حسابی بالا تنه رو دادم این حین اومدم روی کونش نشستم که یکم راست کردنم رو حس کنه، سمت گردنش که میرفتم نفس هاش عجیب میشد به هر حال خیلی سال بود سکس نداشت میگم نداشت چون میدونم حالا شما بگین تو از کجا میدونی …بیخیال ، خلاصه بالاتنه تموم شد اومدم سمت کمرش گفتم شرت رو در بیارم ؟ گفت نه همینجوری خوبه ، اونجا بود که خورد تو ذوقم و دیدم فقط توی داستان ها راحت میگن اره جون بکش پایین و …، خلاصه گفتم روغنی میشه و … گفت نه اینجوری اوکی هست، ادامه دادم حسابی باسن رو ماساژ دادم رسیدم به پاهاش روغن رو دوباره ریختم و حسابی قسمت رون بغل کسش رو مالیدم حالا نفس هاش بیشتر شده بود، یه لرزه های توی پاهاش حس میکردم پشمام ریخته بود بیشتر ولی چه حالی هم به من هم به اون داشت میداد، بیشتر ماساژ دادم و چند بار انگشتم رو به کناره های کسش زدم و میرفتم پایین تر سمت زانو دوباره برمیگشتم، اینقدر لرزید که دیدم بلند شد و بغلم کرد گفت عالی بود مرسی فهمیدم ارضا شده، حالش عالی شده بود برگشت از کیفش پول دراورد گفت واقعا خیلی خوب بود انگار رفتم سالن ماساژ این پول برای تو گفتم نه بیا جاش منو اینجوری ماساژ بده… ولی قبلش بخواب جلوت رو هم ماساژ بدم، دراز کشید چشاش بسته بود، اولین باری بود که کسیو ماساژ میدادم کیرم داشت پوستشو پاره میکرد، شروع کردم به ماساژ سینه هاش، بلد بودم که باید چجوری بمالی سینه هارو لبخند همینجوری روی لبش بود، حسابی مالیدمشون چه سینه های کوچیک و نازی داشت ولی معلوم بود بابام دست نزده بود که اینجوری کوچیک مونده بود، در حین مالیدن فقط سعی میکردم کسشو ببینم، از روی شرت بود ولی من همونم دوست داشتم، ادامه دادم رسیدم به شکمش داشتم میرفتم پایین تر سمت کسش که اونجارو بمالم که دستمو گرفت گفت نه همینجارو ماساژ بده، فهمیدم مامان ما بده نیست وگرنه این همه سال میداد، من خوشحال نمی شدم بره با کسی سکس کنه ولی ناراحت میشدم وقتی میدیدم اینقدر ارضا نشده که با ماساژ من ارضا میشه به هر حال بازم بیخیال اون کس شدیم و رفتم سراغ ترفند رون ها انقدر کناره کسش بقل رونشو مالیدم اونم با روغن که دیدم داره لبشو گاز میگیره این حین کیرم که راست بود از بقل شرتم دراومده بود و بعضی وقت ها به پاهاش میخورد اومدم بین پاهاش و باز کردم پاهاشو دمش گرم همراهی میکرد ولی راه نمیداد، از بقل رونش با دو دست ماساژ میدادم تا زانو اینکارو که تموم کردم دیگه حالم بد شد، رفتم روش همینجوری که روش بودم دوباره سینه هاشو ماساژ دادم کیرم روی کسش بود تقریبا ولی هیچ کاری نمیتونستم بکنم یعنی جرعت نداشتم اخه وقتی توی داستان ها میدیدم بقیه مامان ها انگار سریع کیر پسره رو درمیاوردن و ساک میزدن ولی مامان ما اینجوری نبود، دیگه رفتم سمت گردنش کیرم نزدیک سینه هاش شد دیدم چشماشو اصلا باز نمیکنه و دارم ناجور میشم اومدم کنار گفتم نوبت شماست دیگه بیا ماساژ حرفع ای اینجوری بده، پاشد من خوابیدم که شروع کنه گفت شرتم دربیار روغنی نشه، منی که راست کرده بودم تا خونه خدا گفتم نه خوبه اینجوری یکم شل گفتم که بار دوم که گفت بکنم و اینکارو کردم، کیرمو به سمت پاهام گزاشتم پشت به مامانم بودم و روی شکم دراز کشیدم…

داستان ها خیلی ادامه داره ببینم از نوشتنم خوشتون اومد ادامه میدم…

نوشته: OEDIPUS

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.