رفتن به مطلب

داستان زن مطلقه


minimoz

ارسال‌های توصیه شده


عجب بالا و پایین داره دنیا - 1
 

سلام به روی ماه همه‌ی خوبان
امروز خواستم اتفاقی رو که خیلی رو من تاثیر گذاشته رو با شما در میون بزارم و مطمئنا از به دور از هرگونه اغراق و بزرگنمایی اصل ماجرا رو روایت خواهم کرد.
اسم من علی هستش و اهل یکی از شهرهای مرکز کشور هستم قیافه‌ و هیکلم معمولی هستش قدم ۱۸۴ و کلا سرم تو لاک خودمه و زیاد اهل رفیق بازی و بیرون رفتنم نیستم.
اما بریم سراغ اصل ماجرامون من سال ۹۸ بعد کلی اصرار خانواده و اینور و اونور و علاقه خودم رفتم سراغ معلمی و بعد کش و قوس‌های فراوان و تحمل حدود ۴ سال دانشگاه پاییز سال ۱۴۰۲ باید میرفتم سر کلاس؛ شهریورماه هر سال معلما رو سازماندهی می کردند و مدرسه‌شون رو مشخص میکردند منم با توجه به اینکه بابام خودش فرهنگی بود و تو اداره آشنا داشت تقریبا خیالم راحت بود که مدرسه خوبی میوفتم خلاصه شهریور رفتیم و من کلاس ششم یه مدرسه تو قسمت متوسط شهر افتادم و خیلی خوش‌حال بودم. مدرسه شروع شده بود و مشغول بودم سال اول بود و انگیزه بالایی داشتم با بچه‌ها رابطه خوبی داشتم و همه چیز خوب پیش میرفت جززززز یکی از اولیایی که خیلی میومد مدرسه و به پر و بالم می‌پیچید و منم از این موضوع ناراحت بودم و یه جورایی بهم بر میخورد که تو هر چی دخالت میکنه و با توجه به توصیه همکارای با سابقه زیادم بهش رو نمیدادم که دیگه سوارم نشه.

چند ماهی از مدرسه ها گذشت بود که دیگه من با خانم شکوری(فامیلی اولیای ماجرا) رابطمون بهتر شده بود و ایشون نماینده اولیا کلاس شده بود و تو مراسمات و کارای کلاس کمکم میکرد و منم از خداخواسته خیلی از کارا رو می انداختم گردن اون و کلا دیگه هماهنگ شده بودیم و همه چی عادی بود تا اینکه دیماه شد و فصل امتحانات(البته‌ که تو دوره ابتدایی امتحان خاصی وجود نداره و صرفا فقط جهت ترسوندن بچه‌ها و اولیاس) خیلی از اولیا هم نگران بودند و دائما پیگیر بودند که یکی از اونا خانم شکوری بود که با توجه به اینکه پسرش اقا پرهام تو ریاضی ضعف داشت گفتم که باهاش کار کنه و آمادش کنه
آخر هفته بود و چند روزی خبری از مدرسه نبود شب داشتم با گوشی ور میرفتم که دیدم یه پیام تو شاد اومد رفتم ببینم کیه که دیدم خانم شکوریه(با توجه به اینکه نماینده اولیا بود و خیلیم بیکار زیاد تو شاد پیام میداد و سوالات کسشعر میپرسید) پیام رو سین کردم دیدم نوشته خیلی نگران ریاضی پرهامم اگه میشه کلاس تقویتی بزارید و باهاش کار کنید منم از خدا خواسته تو کونم عروسی شد و گفتم تو این بی پولی یه پولی از اینا می‌کنم
بهش پیام دادم مشکلی نیست فقط من آموزشگاه خاصی سراغ ندارم واسه مکان کلاس شما اگه آشنایی دارید کلاس رو اونجا برگزار کنیم
چند دقیقه بعد جواب داد که خونه ما بزرگه اگه امکانش هست بیاید خونه‌ ما با پرهام کار کنید
منم خیلی خوشحال از اینکه دیگه لازم نیست پول بدم آموزشگاه کلاس اجاره کنم قبول کردم
خلاصه قرار شد از هفته بعد آخر هفته ها پنجشنبه من برم و با پرهام ریاضی کار کنم
یه هفته گذشت و پنجشنبه رسید آدرس خونه‌شون رو گرفتم و آماده شدم که برم بعد حدودا ۴۰ دقیقه خونه‌شون رو پیدا
کردم و زنگ خونه‌شون رو زدم خانم شکوری برداشت و سلام کرد و در باز کرد وارد حیاط که شدم واقعا دهنم باز موند یه خونه ویلایی با حیاط خیلی خوشگل که پر گل و درخت و تاک انگور بود و خیلی لاکچری بود خلاصه چند قدمی رفتم سمت در خونه که با سورپرایز اصلی مواجهه شدم خدایاااا چی میدیم خانم شکوری با یه لباس خیلی خوشکل شیک که توش عین عروسک شده بود و اندام و پستی بلندی بدنش دل میبرد
خانم شکوری معمولا وقتی مدرسه میومد مانتو و پوشش کاملی داشت و دیدنش با این لباسا قند تو دلم آب کرد (خانم شکوری یه زن شاداب خوش خنده پر جنب و جوش بود که قدش حدودا ۱۷۰ می‌شد با یه اندام خیلی خوب و چهره سفید و چشمای درشت با موهای رنگ عسلی کاراملی) باهم سلام و احوال کردیم و من وارد خونشون شدم خونه دوبلکس خیلی تروتمیزی داشتن تو خونه با پرهام سلام و احوال پرسی کردم و رفتیم اتاق پرهام و شروع کردیم جاهایی مشکل داشت رو تمرین کردن نیم ساعتی گذشته بود که در زده شد و خانم شکوری چای و شیرینی و میوه آورده بود چشمم ناخودآگاه روی سینه و کون قمبل‌ش میرفت.
یک ساعت و نیم کلاس ما تموم شد و من از پرهام خداحافظی کردم و اومدم از اتاق بیرون که خانم شکوری پایین تو پذیرایی نشسته بود و تا منو دید بلند شد و تشکر کرد و گفت اگه میشه هزینه‌ش رو هم بگم تا بده منم چسی اومدم و گفتم که لازم نیست بزارید آخرین جلسه همشو با هم حساب میکنیم(این درحالی بود که پول بنزین نداشتم😂) اونم گفت هر جور راحت هستید و منو تا دم در بدرقه کرد.
خلاصه دیگه ذهنم درگیرش شده بود اومد خونه ساعت حدود ۵ بعد از ظهر بود تصویرش دائم جلوی چشمام بود ثانیه شماری میکردم پنجشنبه بعدی بیاد تا بازم اون فرشته زمینی رو دوباره ببینم
تو کلاس هم آقا پرهام رو بیشتر تحویل می گرفتم و وقتاییم که مامان خوشگلش میومد خیلی نرم و دوستانه باهاش برخورد میکردم خلاصه که پنجشنبه از راه رسید و من ساعت ۱۴ رفتم و این بارم با خانم شکوری سکسی مواجهه شدم یک ونیم ساعت به سرعت گذشت و من داشتم میرفتم که خانم شکوری اومد بدرقه‌م کنه که یه دفعه‌ایی یه سوالی پرسیدم که جرقه ما رو زد پرسیدم ببخشید خانم شکوری همسرتون کجا کار میکنن من اصلا ایشون رو ندیدم
خانم شکوری یه آهی کشید و گفت من‌ یک سالی هست از همسرم جدا شدم… چهره‌ش ناراحت شد
منم سریع عذرخواهی کردم که این سوال رو پرسیدم و رفتم تو راه هم خیلی خوشحال بودم و هم خیلی عصبانی که چرا این سوال رو پرسیدم

شب بعد سالن فوتسال که با دوستام رفته بود خسته رسیدم خونه طبق معمول گوشی رو برداشتم و تو اینستاگرام کس چرخ میزدم که دیدم تو تلگرام واسم پیام اومدم رفتم چک کنم دیدم خانم شکوری با یه پروفایل خوشگل و ناز پیام داده
سلام خوبی بیداری؟
منم زود سین کردم و گفتم: سلام مرسی آره بیدارم
شکوری: مزاحم که نیستم
گفتم نه بابا مراحمید
شکوری: بابت امروز عذر میخوام من از همسر سابقم خاطره خوشی ندارم دست خودم نبود ناراحت شدم
گفتم من عذر میخوام که این سوال رو پرسیدم
خلاصه چت ما شروع شد من خیلی خوشحال بودم که خانم شکوری تو تلگرام اکانت درست کرده تا با من چت کنه(قبلا چک کرده بودم اکانتی با این شماره‌ تو تلگرام نداشت)
از لحن حرف زدنامون که خیلی دوستانه شده بودم لذت میبردم و …

با توجه به اینکه ماجرا رو با جزئیات تعریف کردم و طولانی شد اگه دوست داشتید اصل ماجرا و قسمت شیرینش رو قسمت بعدی تعریف کنم

نوشته: علی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.