رفتن به مطلب

داستان سکس گروهی و کون دادن


gayboys

ارسال‌های توصیه شده


مهمان ناخوانده

همین که پشت تلفن به آزاده گفتم دارم از محسن طلاق میگیرم سرم یهو داد کشید که چرا داری طلاق میگیری. بهش توضیح دادم که مشکل خانواده ها هستند. محسن بچه ننه هست و مادرش و خواهرش تو زندگیمون دخالت میکنند، خانواده من هم زیاد از محسن خوششون نمیاد. اما آزاده قانع نمیشد و دست آخر گفت که آیا تا یکماه دیگه که میاد ایران میتونیم صبر کنیم یا نه. بهش توضیح دادم که هنوز کارهای قانونی زیادی مونده و چون داریم با توافق و بدون دعوا و کتک کاری جدا میشیم تا مشخص شدن تکلیف خونه و ماشین و طلاها و… احتمالا همون یک ماه و شاید بیشتر هم بشه.
دوستی من و آزاده به بیست و شش سال پیش برمیگشت، وقتی هر دو پنج سالمون بود. تمام دوران مدرسه و حتی دانشگاه با هم میرفتیم و میومدیم، بعضی سالها تو یه کلاس بودیم بعضی سالها نه، ولی خیلی صمیمی بودیم و تقریبا تو همه کارهای زندگیم آزاده الگو من بود. درسش بهتر بود، ورزشکار بود و حتی تو کارهای هنری و خانه داری هم من ازش یاد میگرفتم. اما همینطور که بزرگ می شدیم در زمینه مسائل جنسی و روابط با جنس مخالف هم همیشه جلوتر از من بود و البته بسیار جسورتر و البته حشری تر.
آزاده اولین بار در سن سیزده سالگی دوست پسر پیدا کرد و در پانزده سالگی اولین بار کون داد و در بیست سالگی هم خودش با اختیار خودش خواست که کس بده و تا زمانی که ایران بود به قول خودش با نزدیک چهل پسر دوست شده بود که تقریبا به نصفشون کس و کون داده بود و برای چند نفر از بقیه شون هم ساک زده بود. این در حالی بود که من اولین بار در شانزده سالگی دوست پسر پیدا کردم و در بیست و یک سالگی بعد از اینکه آزاده گذاشته بود پرده اش رو بزنند تازه من شجاع شدم و چند بار کون دادم و تا قبل از ازدواج باکره بودم و کلا هم در زندگیم به غیر از محسن با چهار نفر دیگه دوست بودم که برای یکیشون ساک زده بودم و به یکی دیگه چند بار کون داده بودم.
تازه محسن هم باز از صدقه سر آزاده بود که شوهرم شد و اصلا محسن دوست پسر آزاده بود. محسن پسر خوش قیافه و خوش تیپی بود که دو سال با آزاده بود و با هم حسابی حال کرده بودند، من اون موقع با شهرام دوست بودم، تنها کسی که خارج از ازدواج باهاش سکس از کون داشتم. اما فهمیدم که شهرام با کس دیگه ای دوست شده و باهاش کات کردم. همون موقع ها کار پذیرش فوق لیسانس آزاده در آلمان هم درست شد و این ضربه دوم به من بود. حالم خیلی خراب بود از طرفی محسن هم بخاطر رفتن آزاده خیلی دمغ بود، این بود که آزاده پیشنهاد دوستی من و محسن رو داد، هر چند موضوع اوائل جدی نبود اما ناگهان جدی شد و هنوز آزاده ایران بود که من و محسن دیت میکردیم. دو سال با محسن دوست بودم و باید اعتراف کنم که خیلی لیلی مجنون بودیم و البته رابطه جنسی هم داشتیم اما در حد ساک زدن و چند بار هم کون دادن و در نهایت پنج سال پیش ازدواج کردیم با عشق.
اما به زودی متوجه اختلافات خانوادگی همدیگه شدیم از طرفی هر کدوم تا حدودی از گذشته همدیگه و روابط جنسی با پارتنرهای قبلی خبر داشتیم و همین هم برای هر دومون آزار دهنده بود.
وقتی به محسن گفتم آزاده میخواد طلاقمون رو تا اومدن اون عقب بندازیم به راحتی قبول کرد. تو این هفت سال آزاده سه بار ایران اومده بود و هر بار هم خونه ما میومد، با هردومون راحت بود، البته اون در آلمان ازدواج نکرده بود اما همچنان روابط خارج از ازدواج متعدد داشت. با این همه از لحاظ حرفه ای بسیار پیشرفت کرده بود، اگر چه هردومون آی تی خونده بودیم و هر دو برنامه نویس جاوا بودیم اما اون بسیار موفق بود در آلمان.
بالاخره روز موعود رسید و آزاده یکی دو روز بعد از اومدن به ایران به خونه ما اومد و شروع کرد به سوال پرسیدن:
«خب مشکلتون چیه؟ همدیگرو دوست ندارین؟ شما که عاشق و معشوق بودین»
گفتم:«مساله اصلا دوست داشتن یا نداشتن نیست، مساله اینه که به این نتیجه رسیدیم که ما با هم خوشبخت نیستیم، خانواده هامون هم مزید بر علتند»
«پس عشقتون چی میشه. اینقدر باهم خوب بودین، محسن! پدر سگ مگه تو نبودی که ازت می پرسیدم من بهتر بودم یا نسیم، که میگفتی صد درصد نسیم؟؟!! تو چی نسیم که دائم لنگات باز بود برای محسن»
محسن با همون آرومی همیشگیش گفت:«به هر حال هم همدیگرو دوست داشتیم هم دعوا مرافه هم داشتیم حالا قسمتهای سکسیشو فقط نسیم برات تعریف میکرد.»
آزاده پکی زد زیر خنده و گفت:«همینه دیگه وقتی شیطونی نمیکنید با هم از هم سیر میشید. اصلا بگید ببینم کی آخرین بار سکس کردید.»
من و محسن هر دو ساکت بودیم، نه اینکه خرده برده ای از آزاده داشته باشیم، هم من و آزاده با هم چند باری لز کرده بودیم هم محسن آزاده رو بارها از کس و کون کرده بود. اما نمیخواستیم جواب بدیم چون واقعیت تلخی بود که مدتها بود رابطه نداشتیم و اعتراف هر کدوممون به این موضوع به معنی ضعیف تر بودن موضعمون در طلاق بود. بالاخره دلو به دریا زدمو گفتم:«هفت هشت ماهی میشه»
آزاده داد زد:«هفت هشت ماه!!!؟؟؟ خب معلومه دیگه. شما همین امشب باید بکنید، اگه کردین و باز خواستین طلاق بگیرین که میشه حال کردن آخر اگه هم پشیمون شدین که فبها المراد»
باید اعتراف کنم که اصلا آمادگی همچین پیشنهادی رو نداشتم و از پوزخند محسن معلوم بود اون هم شوکه شده. من اگرچه در سالهای اول از سکسهام با محسن صحبت میکردم اما در چند سال اخیر هم تماسهام با آزاده کمتر شده بود و هم موضوعات بیشتر بر روی موضوعات جدی تر مثل مسائل اقتصادی و سیاسی یا مسائل خانوادگی بود.
محسن با جدیت گفت:«ما تصمیممون رو گرفتیم و فکر نمیکنم نه من و نه نسیم علاقه ای به سکس با هم داشته باشیم.»
واقعیت این بود که در ماههای اخیر من چندین بار خودارضایی کرده بودم و احتمالا محسن حتی بیشتر از من و من حقیقتش خیلی هوس سکس با محسن رو کرده بودم و احتمالا محسن هم، ولی هیچکدوم جرات بیانش رو نداشتیم.
ناگهان آزاده با عصبانیت گفت:«حرف زدن با شما فایده نداره. محسن یه لیوان آب برام بیار.»
همینکه محسن بلند شد برای آزاده آب بیاره آزاده با یه حرکت سریع شلوار گرمکن و شورت محسن رو همزمان پایین کشید و کیر محسن افتاد بیرون.
من و محسن شگفت زده از این کار آزاده بودیم و محسن هنوز فرصت نکرده عکس العملی نشون بوده که آزاده کیر محسن رو گرفت و به من اشاره کرد که بیام بخورمش. سرم رو به علامت نفی تکون دادم. آزاده معطل نکرد و خودش شروع کرد لیس زدن کیر محسن. تازه اینجا بود که محسن به خودش اومد و سعی کرد خودش رو از دست آزاده رها کنه که آزاده تخمهاش رو گرفت و با لحن جدی گفت:«هیچی نگو و گرنه خایه هات رو فشار میدم» و بعد دوباره به من اشاره کرد که برم ساک بزنم.
کصم خیس شده بود و تصمیم خودم رو گرفته بودم و تصمیم گرفتم خودم باشم و غرورم رو بزارم کنار. گفتم:«باشه ما امشب آخرین سکسمون رو مطابق نظر تو انجام میدیم، اما الان زوده ساعت هشت شبه و هنوز شام نخوردیم. شام باقالی پلو درست کردم که دوست داری»
هر سه بر سر این موضوع توافق کردیم اما آزاده از تو کیفش یه قرص سیلدنافیل صد درآورد و گفت:«اینو بخور. اگه آخرین باره لااقل زیاد بکنی» ما اگرچه قرص رو میشناختیم اما تا اون لحظه هیچگاه محسن استفاده نکرده بود.
بعد از شام محسن قرص رو خورد. بعدش هر یک ربع یکبار آزاده از محسن میپرسید اثر کرد و محسن میگفت نه، اما تقریبا بعد از یک ساعت قرص اثر کرد. باورش برام سخت بود که علیرغم میل محسن کیرش کاملا شق شده بود. آزاده این بار هم بی رو درواسی شلوار و شورت محسن رو کشید پایین و بی مقدمه شروع کرد براش ساک زدن و اشاره کرد به من. من هم شروع کردم به ساک زدن و همینجور که ساک میزدم آزاده شروع کرد لباسهای من و محسن رو درآوردن، جوری که دو تامون لخت مادرزاد شدیم و وقتی کس خیسم رو دید شروع کرد برای من کصم رو خوردن. برای من اولین بار بود که در یه رابطه سه نفره قرار گرفته بودم و حس جالبی بود یه کیر شق تو دهنم در حالیکه کسم هم خورده میشد. آزاده به محسن اشاره کرد که منو بکنه. رو تخت طاق باز خوابیدم و محسن به شکلی که تا حالا ندیده بودم محکم و عمیق کصم رو میگایید. من هیچوقت با کس دادن ارضا نشده بودم و همیشه از طریق خوردن کصم ارضا شده بودم اما بطرز عجیبی زیر تلمبه های وحشیانه محسن ارضا شدم. لرزشهای متعدد و بسیار عمیقی داشتم و محسن رو از روی خودم پس زدم. آزاده بی مقدمه مشغول ساک زدن برای محسن شد. شاید از من ملاحظه میکرد و از سکس با محسن بدون اجازه من میترسید، من هم شروع کردم درآوردن لباسهاش و بعد طاق باز زیرش خوابیدم و شروع کردم کصش رو براش خوردن.
از طرفی محسن به نظر با قرص رویین تن شده بود و الان که ده دقیقه از شروع کار می گذشت هیچ نشانه ای از آمادگی برای ارضا نداشت. محسن آزاده رو خوابوند و پاهاش رو روی شونه های خودش گذاشت و اون رو هم با شدت تمام میکرد. هرگز ندیده بودم محسن موقع سکس عرق کنه اما عرق کرده بود و هی تلمبه میزد تا آزاده هم ارضا شد. محسن با التماس به آزاده گفت: «آزاده این چی بود دادی اصلا آبم نمیاد، کیرم مث چوب شده، یک کمی هم بی حسه» آزاده گفت:«قراره حالا حالاها بکنی. این سیدنافیل صده. یه سیلدنافیل بیست و پنج و حتی نصفش برات کافیه» و بعد اضافه کرد:«ولی کار ما باهات تموم نشده، برو کیرت رو بشور و بیا. میخوایم بهت کون بدیم.»
راستش من بعد از ازدواجم دیگه کون نداده بودم و اصلا تو برنامه ام نبود اما وقتی آزاده گفت به حالت سجده وار در بیام مقاومت نکردم. آزاده شروع کرد لیس زدن سوراخم و بعد کونم رو با یه انگشت و بعد دو انگشت گشاد و چرب کرد، یه لحظه یه دفعه یه چیز خیلی کلفتر حس کردم نگاه کردم دیدم محسن از دستشویی برگشته و سر کلاهکش رو فرو کرده. درد داشت اما با کون دادن بیگانه نبودم و میدونستم جا که باز کنه حال میده. از آه آه آزاده فهمیدم خبریه و برگشتم و دیدم محسن در همون حالتی که کلاهک کیرش تو کونم بود داشت زبونش رو تو کون آزاده فرو میکرد. آروم آروم کیرش رو فرو میکرد و همزمان کون آزاده رو گشاد و چرب میکرد. یه کم که جا وا کرد کیرش تو کونم جام رو با آزاده عوض کردم. آزاده که انگار به آمادگی کمتری نیاز داشت پشت به محسن رو کیرش نشست و کیر رو تا ته تو کونش فرو کرد. همینطور با کصش بازی میکرد و محکم کیر رو تو کونش فرو میکرد که بعد از یکی دو دقیقه ای دوباره ارضا شد. خیلی حشری بودم. من این بار روی کیر محسن نشستم منتها از روبرو و همینطور که ازش لب میگرفتم کیرش رو تو کونم فرو کردم. حرکت کیرش تو کونم همراه با دستم که کصم رو میمالید حس عجیبی بهم داده بود. احساس میکردم دارم منفجر میشم که این بار هم با شدت ارضا شدم.
محسن بدبخت مجبور شد بره دستشویی و جلق بزنه تا آبش بیاد. هر سه خیلی خسته بودیم. رو تخت بی حال همونجور لخت داشتیم میخوابیدیم که محسن گفت:«نسیم تو سکس بعدی میخوام حامله ات کنم.» به نظر میومد باید وقت محضر برای طلاق رو باید کنسل کنم.

نوشته: همشهری کین

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.