رفتن به مطلب

داستان آنال سکس با دختر سفید همسایه


chochol

ارسال‌های توصیه شده


دختر سفید همسایه
 

سلام
ممنون که داستان منو میخونید
اسمم سجاد 27 سالمه قدم 180 وزنم 75 خاطرم با دختر همسایس که اسمش مهرانس 22 سالشه قدش 165 و وزنش 70 حدوداً
داستان از جایی که من رو مهرانه کراش زدم و کلللی دنبالش بودم هر جا میدیدمش سعی میکردم یه جوری جلب توجه کنم اونم نگاه میکرد اما پا نمیداد خیلی دنبال شمارش بودم اما نمیتونستم پیدا کنم چند باری تو خیابون که تنها میدیدمش بهش تیکه مینداختم اما هیچی نمیگفت حتی یه روز خواستم بهش شماره بدم که بی تفاوت رد شد مهرانه یه برادر هم سن من داشت اسمش مرتضی بود من با مرتضی دوستی زیادی نداشتم اما به واسطه ی نزدیک شدن به مهرانه دوستیمو باهاش بیشتر کردم بیرون میرفتیم و باهاش صمیمی شدم تا اینکه یه روز منو برد خونشون وارد خونه که شدیم مهرانه و مادرش خونه بودن و مادرش با مانتو بود و باهاش سلام و احوال پرسی کرد و کمی بعد مهرانه اومد با تیشرت و شلوار باهام سلام و احوال پرسی کرد از همون موقع من مات بدن مهرانه شدم که فرم سینه هاش از زیر تیشرت مشخص بود و رون تپلش که خودنمایی میکرد و چیزی که دلم رو برد موهای خرماییش بود چند روز از این اتفاق گذشت و من برای گرفتن فلشم که دست مرتضی بود به مرتضی زنگ زدم مرتضی گفت خونه نیست اما مادرش خونس مرتضی زنگ میزنه خونه با مادرش هماهنگ میکنه برم جلوی درشون از مادرش بگیرم منم رفتم و زنگ زدم که مهرانه با فلش اومد جلوی در وقتی در باز شد شوکه شدم چون توقع رو به رویی با مهرانه رو نداشتم سلام و احوال پرسی کردیم و فلش رو بهم داد خواست که در رو ببنده بهش گفتم مهرانه من تو رو دوست دارم اما بی توجه در رو بست من که دیگه ناامید شده بودم برگشتم به سمت خونه همین که وارد اتاق شدم به گوشیم پیام اومد منم تو رو دوست دارم سجاد همون جا فهمیدم مهرانس اما
گفتم شما
گفت مگه به چند نفر در روز میگی دوستت دارم
گفتم من خیلی وقته یه نفر رو دوست دارم
گفت اسم اون یه نفر چیه
گفتم مهرانه
دیگه پیامی نیومد ترسیدم فکر کردم مرتضی یا مادرش بوده خواسته بهم یه دستی بزنه تو استرس بودم که گوشیم زنگ خورد همون شماره بود
گفت الو سلام
من یک لحظه مات و مبهوت شدم و شوکه
گفت الوووو صدام میاد الوووو
به خودم اومدم
گفتم سلام خوبی
گفت ممنون تو خوبی
خلاصه اون روز استارت دوستی ما خورد
بعد گذشت بیست روز اولین قرارمون رو گذاشتیم و باهم رفتیم یه کافه بیرون از محله ی خودمون اون رو مهرانه خیلی آرایش ملایمی کرده بود و لباس معمولیی پوشیده بود که به دلم بیشتر نشست درباره ی اهداف و ایندمون صحبت کردیم و برگشتیم بدون اینکه حتی دست همو بگیریم
بعد گذشت سه ماه از رابطمون یه شب که باهم چت میکردیم
گفتم میخوام ببوسمت
گفت نه
ناراحت و گرفته شدم بعد چند روز باهم رفتیم بیرون تو ماشین بودیم که گفت بیار جلو سرتو وقتی سرمو بردم نزدیکش خیلی سریع لبامو بوسید اما این آخر کار نبود دستشو گرفتم کشیدمش طرف خودم و شروع کردم خوردن لباش اونم همراهی کرد یه دستمو بردم سمت سینه هاش و از روی مانتو سینه هاشو برای اولین بار لمس کردم بعد از هم جدا شدیم و برگشتیم خونه غروب بود که وارد خونه شدم و پیام دادم
مهرانه میخوام بدنتو ببینم
گفت نه سجاد دوست ندارم اینجوری پیش بریم
گفتم من میخوامت اذیتم نکن دلم میخواد ببینم
گفت نه
گفتم کللی دیوونت شدم بذار ببینم
دیگه جوابی نداد فکر کردم دیگه ناراحت شدم و قهر کرده تا شب که توی تلگرام بهش پیام دادم بعد از چند تا پیام جواب داد یکم صحبت کردیم
گفتم لبات خیلی شیرین بود
گفت لبای تو غم شیرین بود اما دستات جاهای دیگه چیکار میکرد
گفتم تو مال منی بالاخره باید تنت مال من بشه
گفت تنمم مال توئه
گفت پس بذار ببینم و لمسش کنم
جوابی نداد بعد چند دقیقه چندتا عکس فرستاد که لخت لخت بود جلوی آینه
مات بدنش شده بودم یه بدن تپل و سفید سینه های تپل رون تپل کس باد کرده و تپل و کون گنده و سفید
گفتم قربون بدنت برم
گفت خدا نکنه
گفتم میخوام لمسش کنم
گفت نه دیگه اذیتم نکن
گفتم میخوامش فردا صبح میام دنبالت
گفت نه
دوباره گفتم فردا صبح میام دنبالت
گفت سجااااد اذیت نکن
گفتم میام دنبالت جون سجاد
گفت باشه
صبح بیدار شدم ساعت 9 بود خانواده رفتن بیرون مطمئن بودم تا ظهر نمیان
پیام دادم مهرانه بیاد طرف خونمون وقتی اومد در رو باز کردم و مهرانه وارد شد سریع در رو بستم دستامو دور کمرش حلقه کردم لباشو بوسیدم دستمو اروم از پایین کونش کشیدم لای پاهاش باورم نمیشد مهرانه اومده رفتیم داخل خونه یکم اب خورد بردمش اتاق مانتو و شالشو درآورد گفت سجاد نمیشه بذاریم برای بعد هلش دادم رو تخت اومدم روش از رو شلوار کیر شیخ شدمو گذاشتم رو کسش گفتم نه که نمیشه امروز بیاد بدنت مال من بشه و لباشو بوسیدم یکم از روش بلند شدم تیشرتشو دراوردم رفتم پایین شلوارشو که کللی تنگ بود و چسبیده بود به روناش دراوردم تیشرت و شلوار خودمم دراوردم حالا مهرانه با یه شورت و سوتین مشکی زیرم بود سینه هاشو محکم چنگ میزدم که بزرگ بودن و تو دستم جا نمیشدن سوتینشو دراوردم شروع کردم خوردن سینه هاش محکم مک میزدم و مهرانه دستاش لای موهام بود و اه میکشید خودمو کشیدم بالا و لباشو بوس کردم و بلند شدم شورتمو دراوردن کیرم افتاد بیرون که واقعا بزرگ و کلفته نشستم زیر سینه هاش کیرمو گذاشتم لای سینه هاش بهش گفتم سینه هاشو بهم فشار بده اونم همینکار رو کرد اروم لای سینه هاش عقب جلو میکردم انگار کیرم لای پنبه بود و مهرانه هم اه ناله میکرد کیرمو دراوردم و نزدیک لباش کردم سرشو مالیدم رو لباش گفتم یکم بخور قربونت برم دهنشو باز کرد و کیرمو کردم تو دهنش اما کلللی دندون میزد بیخیال شدم کیرمو دراوردم و رفتم پایین شورتشو دراوردم و شروع کردم خوردن کسش و با دستم سینه هاشو میمالیدم مهرانه کلللی به بدنش پیچ و تاب میداد و اه و ناله میکرد تا ارضا شد و اروم شد بغلش کردم دستمو بردم پشتشو ماساژ دادم و ریز ریز بوسش میکردم اروم تو گوشش گفتم پس من چی نمیخوای کونتو افتتاح کنم
گفت شوخی میکنی سجاد تو کون من انگشتم نمیره چجوری اونو میخوای بکنی
گفتم بالاخره باید باز شه برام
گفت نه جون مهرانه
گفتم برگرد اگه درد گرفت نمیکنم دیگه
گفت قول
گفتم قول
برگشت دراز کشید رو شکمش و رفتم پشتش وااای چی میدیدم یه کون گنده و سفید سفید مثل پنبه نرم دستمو بردم کونشو از هم باز کردم اووووووف یه سوراخ صورتی تمیز تمیز انقدر تنگ بود که خودمم موندم چجوری کیرمو بکنم توش کونش اینقدر تمیز بود با سر رفتم لای کونش و شروع کردم سوراخشو خوردن و زبونمو تو سوراخش فشار دادن اه و ناله ی مهرانه شروع شده بود دوباره و من فقط لیس میزدم کونشو
سرمو بلند کردم رفتم وازلین اوردم زدم رو سوراخ کونش انگشتمو آروم فشار دادم تو مهرانه یه آه کشید گفت سجااد درد داره کمرشو بوسیدم گفتم یکم تحمل کن انگشتمو تو کونش عقب جلو کردم و بعد انگشت بعدیمو فشار دادم مهرانه گفت سجاااااد در بیار اااخ ااااااخ انگشتمو بی حرکت نگه داشتم و مهرانه فقط میگفت دربیاااار نمیخوااام یکم انگشتامو جلو عقب کردم از درد مهرانه هم کم شد انگشتامو دراوردم سوراخ کون مهرانه رو کلللی وازلین زدم کیرمم چرب چرب کردم اروم مالیدم رو سوراخ کونش مهرانه میگفت نکن دردم میگیره جون مهرانه نه اما من کار خودمو میکردم آروم کیرمو گذاشتم رو سوراخش و با کلللی فشار سرشو کردم تو مهرانه جیغ زد اااااااخ
دربیار اااااخ دربیاااار سجاد
قربونت برم تحمل کن الان خوب میشه
سجااااد جر خوردم دربیاااار
من یه فشار دیگه دادم تا نصفه رفت داخل
ااااااااخ ااااخخخخ سجاااااد دربیااااار
میدونستم دربیارم دیگه نمیتونم کونشو بکنم واقعا هم تنگ بود کیرمو داشت له میکرد یه فشار دادم تا ته رفت داخل کونش دراز کشیدم پشتش
اااااخ سجااااد اااااخ نمیخوااام در بیار و اشک از کنار چشماش جاری شد
بی حرکت نگه داشتم کنار گردن لپشو میبوسیدم قربون صدقش میرفتم اشکش بند اومده بود و حرفی نمیزد آروم تکون دادم کیرمو و عقب جلو کردم مهرانه ناله میکرد یکم سرعتمو بیشتر کردم کونش داااغ و تنگ بود نزدیک بود تا ابم بیاد چندتا تلمبه زدم تو کونش و تا آخر فشار دادم آبم ریخت تو کونش همزمان مهرانه اااااههه کشید و نفس نفس میزد اروم کیرمو کشیدم بیرون آبم از کونش میومد بیرون با دستمال پاک میکردم که بی اختیار یه گوز داد و خم شدم یه طرف کونشو بوس کردم گفتم مهرانه جان دیگه کونش باز شده برای آقاش گفت اره به همین خیال باش کونشو تمیز کردم و لباساشو پوشید میگفت سجاد درد دارم منم میگفتم خوب میشه برای فردا اونم حرص میخورد با مشت میزد منو خودمونو جمع و جور کردیم یه آبمیوه اوردم خوردیم و مهرانه کم کم رفت شب میگفت نمیتونم بشینم اصلا منم شوخی میکردم فردا آچارکشی میکنم خوب میشی اونم حرص میخورد
من و مهرانه یه سال باهم دوست بودیم توی اون یه سال حداقل هفته ای یه بار سکس داشتیم بعد یه سال ما رفتیم خواستگاری و الان نامزدیم
ممنون که وقت گذاشتید

نوشته: ناشناس

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.