arshad ارسال شده در 28 آبان اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان محبوبه زن همسایه توی روزهای بیست یا بیست و یک سالگی بودم که ساکن طبقه سوم یه مجتمع مسکونی تازه ساز شده بودیم و زنی به اسم محبوبه به همراه شوهر و بچه هاش طبقه اول بلوک خودمون زندگی میکرد. محبوبه که حدودا پنج سال از من بزرگتر بود و دوتا بچه ی سه ساله و شش ساله داشت کم کم با مادرم رفیق شده بود و گاهی خونه ی ما هم میومد، اون موقع تلگرام هم تازه اومده بود و من یه گروه روانشناسی توی تلگرام داشتم و مطالب آموزنده ای در مورد روابط همسران و تربیت فرزند میذاشتم توش، آشناها رو هم عضو کرده بودم، مادرم محبوبه رو به گروه اضافه کرده بود. بعد چند وقت که عضو گروه من بود گاهی میومد توی پی وی من و از هر دری حرف میزد و به هوای مطالب روانشناسی گروه از شوهرم صحبت میکرد، میگفت شوهرم به من خیانت میکنه، دیدم که توی گوشیش با دخترای مختلف چت میکنه و مطمئنم که دوست دختر داره و این حرفا، بعد از مدتی که باهام صمیمی تر شده بود میگفت من خیلی هاتم خیلی عاشق سکسم و متاسفانه شوهرم اصلا با من سکس نمیکنه، خیلی که بهش اصرار میکنم فقط میگه براش جق بزنم تا ارضا شه و بعد ارضا شدنش هم کاری به من نداره و عملا من هیچ وقت ارضا نمیشم. دیگه مدتی از همین گلایه ها میکرد و از این مدل حرف میزد و کم کم بهم میگفت ازت خوشم میاد و من هم متوجه شده بودم وقتی میومد خونه ما یه جور خاصی نگاه میکرد، و وقتی با مادرم حرف میزد یه نگاهش سمت من بود. وگاهی عکس های بی حجاب از خودش می فرستاد که توی اون سالها هنوز فضای مجازی خیلی رایج نشده بود که افراد عکسهای خودشون رو همه جا آپلود کنن. وقتی هم که میخواست عکس بفرسته برای اینکه مطمئن بشه گوشی دست خودمه میگفت یه عکس بفرست دستتو بگیر جلو صورتت با انگشتات عدد ۳ رو مثلا نشون بده، که بعدها که با خودم فکر میکردم میگفتم اون زمان چقدر حرفه ای بوده، ببین چقدر از این کارا می کرده که اینقدر بلد بوده. دیگه همینجور ذره ذره رو مخ من کار کرد و من رو به سمت خودش جذب کرد، تا یه روز بهم گفت فردا صبح که شوهرم سرکاره پاشو بیا خونه ما منم اولش قبول کردم، اما فرداش که شد من هی بهونه آوردم و گفتم نمیشه و اینا که بتونم بپیچونمش، چون واقعا نگران بودم و استرس داشتم، که یه دفعه لحن پیامش عوض شد، گفت آقای محترم مگه من مسخره ی توام، منو دست انداختی و من به خاطر تو خونه موندم و این حرفا، منم که جوان و خام بودم ترسیدم، گفتم یه موقع داستان درست نکنه، به مادرم چیزی نگه و… (که بعدها با خودم میگفتم خب چیکار میخواست بکنه که ترسیدی) دیگه قبول کردم و به خودم گفتم بذار برم که هم مشکلی برام درست کنه هم اینکه حقیقتا با رفتار و حرفاش خودمم تحریک شده بودم. اونم دوباره لحنش مهربون شد و گفت فقط شیو کن و به خودت عطر بزن و بیا من لای در رو باز میذارم، اومدی سریع بیا داخل و درو ببند. منم یه جوری مادرمو پیچوندم و به یه بهونه ای پاشدم رفتم از خونه بیرون، وارد خانه ی محبوبه که شدم بچه هاش توی حال خواب بودن و خودش اومد جلو و احوالپرسی کرد که یادم نیست که با من دست داد یا نه ، یه نگاه بهش انداختم دیدم آماده و آرایش کرده و لباس پوشیده، جلوی من وایساده. یه تونیک یقه باز زرد رنگ که تا وسط رونش بود پوشیده بود با ساپورت مشکی خیلی نازک. بهم گفت بیا بریم توی اتاق خواب روی تخت، باهم رفتیم توی اتاق نشستیم روی تخت، چرخید به سمت من جوری که یه پاش پایین روی زمین بود و یه پاش رو گذاشت روی تخت، اونقدر ساپورتش نازک بود که شورت قرمز رنگش چشم منو به سمت خودش کشوند و یقه باز لباسش باعث میشد بیشترِ حجم سینه هاش و چاک سینه هاشو ببینم، که توی اون سن و سال تا اون موقع سینه هایی به اون بزرگی ندیده بودم که حدس میزد سایزش DD یا حتی بزرگتر باشه. محو نگاه کردن به نقاط مختلف بدنش بودم که اومد سمتم و لباش رو گذاشت رو لبام و دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو کشوند سمت خودش و خودشو انداخت روی تخت و منم کشوند روی خودش… من که تازه داشتم فضایی رو که توش قرار گرفته بودم کم کم درک و هضم می کردم شروع کردم به خوردن لباش و با تمام احساس زبونشو میکردم توی دهنم و زبونمو میکردم توی دهنش. دستم رو از زیر لباسش بردم داخل و بعد از گذشتن از روی شکمش گذاشتم روی سینه هاش و همزمان با خوردن لباش سینه هاشو میمالیدم، اون هم دستشو از پشت کمرم برد داخل شلوارم و باسنم رو محکم فشار میداد و چنگ میزد، وقتی داشت از داخل شلوار دستش رو به سمت جلو حرکت می داد با دست راستم دکمه های شلوارمو باز کردم تا به راحتی دستش به کیرم برسه، هنوز داشتیم لبای همو میخوردیم و من سینه هاشو میمالیدم و اون هم کیر من رو… لباسش رو دادم بالا و یک لحظه روی تخت به حالت نشسته در اومدیم و لباسش رو از گردنش کشیدم بیرون و تیشرت خودم رو هم از تنم دراوردم و چون محبوبه سوتین نپوشیده بود هر دو با بالاتنه ی لخت دوباره روی هم دراز کشیدیم… من شروع کردم به خوردن و زبون زدن شکمش و با بالاتر بردن سرم نوک سینه شو کردم تو دهنم و مک میزدم، اونم دست چپش روی شونه من بود و دست راستش توی موهاش، من نوک سینه هاشو مک میزدم و محبوبه با حرکت دادن سرش به چپ و راست آه و ناله های آهسته و تحریک کننده ای میکرد، زبونم رو به سمت پایین بدنش حرکت دادم و بعد از رد شدن از شکم و نافش کمر ساپورتش رو لیس میزدم و هم زمان با دستام از کمر شلوارش گرفتم و شلوار و شورت رو هم زمان تا وسطای ساق پاش پایین کشیدم و از روی زانوش شروع کردم به خوردن بعد روی رونهاش و بیرون و داخل رون هاش رو لیس میزدم و با دستام تمام بدن لختش رو لمس میکردم، زبونم رو به لای پاهاش و زیر شکمش رسوندم و بدون اینکه با کُسش برخورد کنه اطرافش رو لیس میزدم، بعد حدود یه دقیقه زبونمو گذاشتم روی کسش و همه جاش رو لیس میزدم و چوچوله شو مک میزدم داخل دهنم، لای کسش رو با دستام باز میکردم با سرعت با زبونم داخلش ویبره میزدم که با لحن کاملا حشری شده گفت هیراد زودتر بکن تو دلم کیر میخواد، فقط کیرتو میخوام، منم به سرعت شلوار و شورت خودم رو که تا وسط باسنم پایین اومده بود دراوردم و کیرم رو که توی شق ترین حالت خودش قرار داشت روی کس خیس محبوبه گذاشتم و با هدایت دست خودش آروم آروم تا ته فرو کردم داخل و با هر بار فرو کردن و بیرون آوردن کیرم سرعتش رو بیشتر میکردم و برای اولین بار کردن کس رو تجربه میکردم. خیسی شدید کس محبوبه باعث میشد به راحتی کیرم توش حرکت کنه و عقب جلو بره، توی همین لحظه محبوبه کیر منو دراورد و گرفت توی دستش و کیر من رو که کاملا خیس از اب کس خودش بود کرد توی دهنش و به بهترین و حرفه ای ترین حالت ممکن تا جایی که توی حلقش جا میشد میکرد تو دهنش و لیس میزد و میخوردش. من که هنوز نتونسته بودم از کونش به خوبی لذت ببرم محبوبه رو چرخوندم تاکونش سمت من قرار بگیره، کمر باریک و بزرگی کونش انحنای واقعا تحریک کننده ای ایجاد کرده بود و من هم خیلی سریع کونش رو بین دستام گرفتم و همه جاشو لیس زدم، لای چاکش، سوراخش، عضلات باسنش و همه رو با ولع میخوردم و میلیسیدم. توی همین حالت که کونش به سمت من بود دوباره کیرمو گرفت تو دستش و با حالت داگی هدایت کرد به سمت کسش، این بار با سرعت بیشتری تلمبه میزدم و محبوبه هم فقط آه و ناله میکرد، هر بار که تلمبه میزدم احساس میکردم یه حلقه توی انتهای مسیر واژنش کلاهک کیرم رو فشار میده و به سمت خودش میکشه و کسش تمام کیر من رو به داخل خودش قورت میده، فکر کردن به این احساس و فکر اینکه غیر از ما دوتا بچه هم توی خونه حضور دارد و دیدن کون بزرگ محبوبه، دیدن حرکت کیرم داخل کسش و هیجان تجربه اولین سکس، همه و همه باعث شد که به حس ارگاسم نزدیک بشم و وقتی محبوبه متوجه شد دارم ارضا میشم با صدای لرزون و حشری خودش گفت بریز توش بریز توش… منم آبمو که تا اون لحظه بیشترین حجم آبی بود که از خودم دیده بودم تا آخر خالی کردم تو کس محبوبه و اونم همون موقع با شدت و لرزش زیادی ارضا شد. چند دقیقه بعد اینکه کارمون تموم شد و خودمو تمیز کردم پاشدم لباس پوشیدم که برگردم خونه ، بچه هاش هم خدارو شکر هنوز خواب بودن، من اومدم تا سمت راهرو و در خروجی و محبوبه هم همینجور که کاملا لخت بود بدون نگرانی از اینکه بچه هاش بیدار بشن و لخت ببینند دستشو دور گردنم حلقه کرده بود و تا دم در اومد و توی مسیر کلی تشکر کرد و گفت خیلی خوش گذشته و بهترین سکسی بوده که تا اون موقع تجربه کرده و منم برای آخرین بار بغلش کردم و بوسیدمش و توی آینه ای که روی جاکفشی خونه شون بود کونش و تمام بدن لختش رو نگاه کردم و اومدم بیرون و برگشتم خونه خودمون… نوشته: هیراد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده