رفتن به مطلب

داستان بیغیرتی منو زنم با دکتر و زنش


behrooz

ارسال‌های توصیه شده


من و همسرم مهتاب و دکتر - 1

ساعت ده شب دور همی اقای دکتر
تو سالن قدم میزدم و خانم ها واقایون رو نگاه میکردم بدون تعارف مهتاب از همه قشنگ تر وسکسی تر دیده میشد دو سه نفری هم بودن که یکیش با پوشیدن یه سرهم تنگ کس و سینش رو کشیده بود بیرون
مهتاب هم کنار آقای دکتر بود و گاهی بهم سر میزد و میگفت دکتر گفت به خودت برس منم نیمه لبخندی میزدم و تایید میکردم -دو بار هم از دید گم شدن خیلی کنجکاو بودم کجا رفتند ولی مدت زمان زیادی طول نکشید کمتر از یکی دو دقیقه – اون شب مهتاب یکم زیاده روی کرده بود البته مست نبود و سرخوش بود ولی سرش گیج میرفت و الکی میخندید

    چیه مثل اینکه دکتر بهت وعده های توپی داده
    نه بابا چه وعده ای خنده
    تو راه داشتم فکر میکردم یعنی دکتر عشقم رو مالیده یا نه ؟یکی دو بار هم تو ماشین سیخ کردم
    وارد خانه شدم مهتاب گفت احسان سرم گیجه میره رفت دستشویی منتظر شدم اومد بیرون بردم اتاق نشست رو تخت منم رفتم دستشویی بعد براش خرما اوردم دیدم دامنش رو در اورده و رو تخت دراز کشیده پاهاش از زانو به پایین افتاده بود لبه تخت و یکم باز بود
    با دیدن این صحنه شق کردم کصش از زیر شرت و جوراب شلواری زده بود بیرون قشنگ از بغل نگاه میکردی برامدگیش از شکمش یکم بالاتر بود نشستم بغلش خرما رو گذاشتم دهنش بعد از خوردن خرما هسته رو برداشتم و کنارش دراز کشیدم و شروع کردم به مالیدن پاهاش از زانو به بالا دست میکشیدم میومدم رو شکم و سینه هاش و گردنش البته از رو لباس
    لباس هام رو دراوردم و فقط شرت پام بود نزدیکتر بهش دراز کشیدم دستم رو گذاشتم رو کصش و اروم مالیدم
    مهتاب ، مهتاب
    نکن دیوونه
    مهتاب من کص میخوام محکم فشار دادم کصش رو
    اه نکن بی تربیت
    بهش چسبیدم و و با کیرم به پاهاش فشار میدادم . سرم رو بردم سمت صورتش میدونستم لبهاش از همه جا حساس هست بخورم وا میده شروع کردم خوردن لباش و مالیدن کصش ، صورتش رو کشید کنار دوباره شروع کردم خوردن لباش کم کم شهوتی شده بود و با دستش کم و بیش سعی میکرد کیرم رو بگیره و دست بزنه بهش من هم لباش رو میخوردم هم کصش رو میمالیدم و هم کیرم رو فشار میدادم به دستش
    اه احسان میخوام
    چی میخوای عزیزم
    از این
    این چیه
    این دیگه
    با نوک انگشتهاش کیرم رو گرفته بود
    احسان
    اسمش رو بگو … بگو چی میخوای
    آه نکن
    دستم رو بردم زیر شرتش اب افتاده بود برعکس سری ها قبل که معمولا توش خیس میشد الان دورش هم خیس بود
    احساااااان
    چی میخوای
    اهههه کیر میخوام
    باشه عشقم کیر هم میدم بهت
    شروع کردم خوردن لبهاش و مالیدن کصش
    شرتم رو هم کشیدم پایین
    چیکار میکنی ؟
    میخوام کصت رو بکنم ولی قبلش بگو با دکتر کجا رفتین
    هیچ جا
    دروغ نگو و دکتر باهات کاری نکرد دست نزد بهت بوست نکرد

نه
راستش بگو
خودش رو کشید کنار و گفت نمیخوام اصلا
بلند شدم پاهاش رو کشیدم جلوم تقریبا باسنش رسید لب تخت جوراب شلوار و شرتش رو تا نصف کشیدم پایین و پاهاش رو دادم بالا و کیرم رو کشیدم رو کصش چند بار و کردم توش چون کامل اب افتاده بود برعکس سری های پیش راحت تر رفت تو چند بار اینجوری شده بود معمولا دو سه بار فشار میدادم بعد میکردمش
شروع کردم به کردنش
ناله هاش بلند شده بود
وایسادم بهش گفتم دکتر چیکارت کرد دیونه
هیچی بخدا فقط بغلم کردم
با این حرفش شهوتم زیاد شد
همزمان میکردم و میگفتم
مهتاب دوست دارم عاشقتم مهتاب من کصت رو میخوام من کص میخوام
مهتاب هم هیچی نمیگفت
خیلی طول نکشید شاید سه چهار دقیقه آبم اومد خالی کردم توش و دو سه تا تلمبه دیگه زدم
خیلی دوست داشتم کصش رو هم بخورم ولی معمولا بعد از حمام این کار رو میکنیم در واقع برای تمیز بودنش
رفتم جلو تر خم شدم و لباش رو خوردم
بلند شدم بهش دستمال کاغذی دادم و خودش رو پاک کرد جوراب شلواری رو در آوردم و دراز کشید منم اومدم برا خودم چایی گذاشتم ساعت سه شب بود برگشتم نگاه کردم دیدم مورب خوابیده و کل تخت رو گرفته خم شدم لبش رو بوس کردم یه پتو برداشتم اومدم جلو تلویزیون دراز کشیدم
داشتم فکر میکردم اگه دکتر دو سه دقیقه فقط لباش رو میخورد وا میداد
سلام دوستان شما من رو احسان صدا کنید 37 سالمه
و عشقم ، نفسم مهتاب 30 سالش هست
جذاب خوشگل و سکسی بدون تعارف
چشم و لب و کس خوشگلی داره صاف برآمده و بودن لبه
سینه هاش 75 و نرم ولی نوک تیزی داره
من فوق لیسانس هستم و مهتاب لیسانس
سه ساله ازدواج کردیم
از اول هم با هم صمیمی و راحت بودیم و سکس های مختلفی تو پوز های مختلف تجربه کردیم کس . کون . دهان
حتی برده شدن البته ارباب بودنش خنده دار بود فقط ترجیح میداد کرده بشه و فانتز یهای هم داشتیم مثل لز ،سکس پارتی ولی نفر سوم فکر نمیکردیم
تقریبا ده ماه نامزدی هم یا دهانی بود یا گاهی از کون
دو سالی بود مهتاب تو شرکت پخش دارو و لوازم ارایشی استخدام شده بود و خوب هم حقوق داشت هم درصد ولی
کارش زیاد خوب نبود یعنی فروش خوبی نداشت تا اینکه هشت ماه پیش با این اقای دکتر که مرد 45 ساله بود اشنا میشه
البته تو اون مدت هم که باهام صحبت میکردیم بهم اشاره می داد که بابا اینجوری جنس نمیخرن یه چیزای دیگه هم میخوان یعنی سکس منم به شوخی حرف های میگفتیم و میخندیدیم البته تایید نمیکردم .
این اقای دکتر هم خودش داروخانه داشت هم سهام داره چند تا داروخانه بود و هم تو شهر های اطراف حرفش برو داشت همون ماههای اول آشنایی با دکتر بعد از سکس به مهتاب گفتم این اقای دکترت پیشنهادی نداده
گفت پیشنهاد خاص نه ولی یه بار گفت خیلی دوست دارم دوست خانوادگی هم باشیم شما و همسرت
خب وارد جزئیات نمیشه که چجوری شد آشنا شدیم و صمیمی
صبح بعداز مهمونی
مهتاب رفت حموم منم دنبالش رفتم
احسان کجا میایی
خب منم اومدم حموم کنم
الان
چیه مگه تعجب میکنی
شاش دارم خب بکن ولی سر پا
نمیشه که
گفتم سر پا
سر پا ادرار کرد بعد بغلش کردم بهش گفتم دیشب کصت رو نخوردم الان میخوام بخورم
اه نمیشه بی خیال
خلاصه بعد شستن خودش کصش رو خودم حسابی حال اومده بود بعد گفت خب من چی نخورم
گفتم هر جور دوست داری مال تو هست
شروع کرد خوردن کیرم
میخواستم ببرم رو تخت دل سیر بکنمش ولی آبم اومد ریختم رو سینه هاش بلندش کردم و سینه هاش رو خوردم و با اب خودم ازش لب گرفتم
شنبه
صبح زنگ زد با دکتر میریم قزوین برای سفارش
یکم مکث کردم و گفتم باشه برو
بعدازظهر زنگ زد که مثل اینکه باید بمونیم شب رو … حرفش تموم نشده گفتم نه برگرد شب لازم نیست بمونی
من من کرد و منم گفتم لازم نیست بعد … بعدش آقای دکتر زنگ زد و گفت اقا احسان جان برمیگردیم نمیزارم امشب بودن خانومت باشی و خندید
ساعت چهار پنج بود اومدم خونه اول یکم کلافه بودم و نمیدونستم اگر شب بمونن دکتر کص مهتاب رو کرده حشری هم شده بودم ولی نمیخواستم بدون حضور من این اتفاق بیوفته از طرفی قول قرار های هم با مهتاب داشتم اینکه هر کاری کردیم هر چی شد با هم تک خوری نداریم میدونستم مهتاب هم پایبند هست یعنی اعتماد داشتم و خوب از طرفی هم آقای دکتر بود دیگه لبش می رفت تو لبش ممکن بود مهتاب کص رو بده . از طرفی ذهنم درگیر این بود که اون شب مهتاب گفت فقط بغلم کرد باید می پرسیدم ببینم چی بود جریانش
ساعت نه رسید خونه با غذای که از بیرون گرفته بود رفت
حموم وقتی در اومد رفتم سمتش حوله تنش بود بغلش کردم و لباش رو خوردم
چیکار میکنی احسان
حرف نزن
احسان
حرفففففففف نززززززززن
بس نیست
نهههههههه
احسان
بردم اتاق خواب بهش گفتم حالت سگی یا همون داگ استایل بشه چهار دست و پا رو تخت نشست پاهاش رو باز کرد و سینه و صورتش رو چسبوند به تخت
کصش کاملا زد بیرون
شروع کردم خوردن کصش و کیرم رو کردم توش البته مثل اون شب نبود باز یکی دو بار عقب جلو کردم هم خیس شد هم شل حسابی کردمش و ابم رو خالی کردم توش
عصبی شده بود
اما شب موقع خواب از دلش در آوردم و دستم رو گذاشتم رو کصش و خوابیدیم

یک ماه بعد
دکتر من و مهتاب رو دعوت کرده بود باغش و قرار بود شب رو هم بمونیم البته من و مهتاب بودیم صبح با خود اقای دکتر رفتیم مسیر طولانی نبود شاید نزدیک دو ساعت
تقریبا ساعت 11 بود که رسیدم بعد از جابجا کردن وسایل و آماده کردن صبحانه … من گشتی تو باغ زدم بزرگ نبود ولی قشنگ بود یه استخر کوچولو هم داشت
من شلوارک تنم کردم و رفتم استخر دکتر هم بساط مشروب من رو گذاشت لب استخر ولی خودش نیومد داخل آب به مهتاب اشاره کردم که بیاد قبول نکرد مهتاب هم شلوارک البته درازتر با تیشرت تنش بود و قدم میزد تو باغ و نگاه میکرد و گاهی هم از قلیون دکتر که درست کرده بود برا خودش دو سه کام میگرفت
ساعت نزدیک یک بود که دکتر به مهتاب گفت بریم داخل قراره هست سفارش بگیره و به من هم گفت اقا احسان همینجا مشغول باش شاید امروز تونستیم یه سفارش توپ بگیریم و رفتن داخل
با همین حرفش کیرم شق شد
اوف مهسا
یه پک زدم و سیگار روشن کردم کیرم شق شق بود گاهی هم فشار میدادم به دیوار استخر واقعا حشری شدم و داشتم فکر میکردم الان دکتر لب های مهتاب رو دار میخوره و مهتاب میشنه و براش ساک میزنه اه لعنتی کاش منم می برد داخل مهتاب عاشقتم میخوام چشم های خمارت رو ببینم موقع کس دادنت عزیزم
نتونستم دوام بیارم از آب زدم بیرون رفتم گوشه باغ یه دستشویی سرپایی بود که انباری هم کرده بودن کیرم رو کشیدم بیرون رگهاش پیدا بود فشار دادم چشمام رو بستم و آبم اومد برگشتم و رفتم داخل آب …
نمیدونم شاید نزدیک یک ساعت گذشت حوصله ام هم سر رفته شهوتی و کلافه بودم
دکتر اومد بیرون راستش دوباره کیرم شق شد ولی خب تو آب بودم و مشکلی نداشت بعد دکتر دوتا مرد دیگه اومدن یکیش ریش عجیب غریبی هم داشت با دیدن این دو واقعا به هم ریختم اصلا شل شدم وای وای
یعنی مهتاب به این سه تا داده یعنی چی اومدم بیرون و با اونها احوال پرسی کردم و ده دقیقه بعد مهتاب اومد البته لباسش عوض شده بود شلوار و بلوز تنش بود با حیرت مهتاب رو نگاه میکردم کی چی شده عشقم به سه نفر کس داده ولی خوب نبودم
سر فرصت گفتم اینا کی هستن مهتاب
با خنده گفت ببین احسان سفارش توپ گرفتم یعنی اندازه چند ماه کارم پول میاد
مهتاب کاری نکردین
اخم کرد دیوانه ای تو برو بابا اینا میدونی کین
مهتاب
نه به جان تو بس کن
ادامه دارد

نوشته: احسان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.