رفتن به مطلب

داستان سکسی تابو من و خواهرم


behrooz

ارسال‌های توصیه شده


نوجوانی من و خواهرم

سلام
یه داستان براتون میگم قضاوتتونم برام مهم نیست
من سینا هستم و یه خواهر دارم که ز من دو سال کوچیکتره
ما تو یه محله تو کرج زندگی می کردیم
پدرم کارمند بود و ساعت ۶ صبح می‌رفت سر کار و ۵ عصر برمیگشت خونه
مادرم اکثرا می‌رفت خیاطی دوستش تو کوچمون
داستان مال وقتیه که من هنوز ۱۸ سالم نشده بود و مدرسه شیفت صبح میرفتم
خواهرم هم یه مدرسه نزدیکه خونمون شیفت صبح درس میخوند و صبحا تا یه جایی از مسیر باهم می‌رفتیم
تازه فهمیده بودم شهوت چیه و بلوغ یعنی چی
تا قبل اون گاوه گاو بودم و داستان لک لکا به نظرم منطقی بود
مثل الان موبایل دست همه نبود تازه ازین هندلی ها که شکل آجر بود و به کمر میبستن
سی دی یه چیز لوکس بود و تازه تکنولوژیش اومده بود و ویدیو و فیلم وی اچ اس هم تو هر خونه ای پیدا نمیشد
فیلمای قانونی به سختی پیدا میشد و فیلم پورن خیلی سخت تر
چند ماهی بود که با پورن آشنا شده بودم اون وقتا بهش میگفتن سوپر منم انگار راز هستی رو فهمیده بودم و در بدر دنبال فیلمای سوپر بودم
چندتا فیلم از دوست و هم کلاسو بغل خیابون و دستفروش پیدا کرده بودم و هر موقع خونه تنها میشدم نگاه میکردم
مشکل اینجا بود که خواهرم هم شیفتم بود هر وقت خونه بودم اونم خونه بود و نمی‌تونستم فیلمامو تماشا کنم و فقط گاهی که واسه کاری می‌رفت بیرون من فرصت میکردم که فیلمارو ببینم
اما این جور وقتا به ندرت پیش میومد و من حریص و کنجکاو بودم که بیشتر و آزادتر به اینکار بپردازم
مدتی رو با این مصائب سر کردم و صبر پیشه کردم و دندان به لب گزیدم و دم نزدم اما دیگه صبرم سر اومد
گهگاهی خواهرمو بزور و حقه می‌فرستادم خونه دوستش یا پیش مادرم که مکانم جورشه و پورن استار های عزیزمو ملاقات کنم ولی اونم حدی داشت و نمی شد هر روز این کارو کرد
بالاخره گاو نبودن که اگه زیاد از این ترفند استفاده میکردم میفهمیدن یه ریگی تو کفشمه
مدتی تعطیل کردم ولی فکرش ولم نمی‌کرد بدنم معتاد شده بود و به هر بهانه ای هوسشو تو سرم می‌انداخت
راستش اصلا تو فکر آبجیم نبودم که بکنمش
اصلا به سرمم نمی‌زد
من نمی‌دونم بعضاً یه جور میگن من رو خواهرم کراش داشتم و دیدش میزدم من باورم نمیشه
من اصلا خواهرمو نمی‌دیدم
یعنی به عنوان یه دختر که واسه سکس کردن باشه اصلا
خلاصه که رابطه معمولی باهاش داشتم مثل خواهر دیگه
بعد از یه مدت ظهرا وقتی خونه بود میرفتم فیلم و میزاشتم تو ویدیو و وقتی در اتاقش بسته بود بدون صدا پلی میدادم و هر وقت صدای در میومد میزدم تلویزیون ایران ،اخلاق در خانواده و کلمو میکردم تو کتاب که مثلاً دارم درس میخونم
من معمولا تو اتاقه خودم درس می‌خوندم و این حرکتم مشکوک بود اما باز انجامش میدادم بس که خر بودم
خلاصه خواهرم هم چیزی به روم نمی آورد ولی بعد از یک مدت حس میکردم بهم مشکوکه و اونقدر باهوش بود که حدس بزنه داستان چیه اما جرات بیان کردنشو نداشت
منم سعی میکردم هر روز این کارو نکنم اما بعد از چند هفته تقریبا هر روز انجامش میدادم
خواهرم هم اواخرش همیشه تو اتاق میموند و پیداش نمیشد
یکبار وقتی سرگرم دیدن بودم بی هوا درو باز کرد و اومد بیرون به هوای دستشویی که من دستور پامو گم کردم تا بیام کانالو عوض کنم تلویزیونو دید در حد چند ثانیه که دختره داشت داگی می داد زدم شبکه یک برنامه وزین اخلاق در خانواده یه حاج آقا در مورد حج حرف میزد
خواهر یه لحظه خشک شد سرجاش بعد بهم نگاه کرد منم عین دزدایی که گیر افتادن سی تا رنگ عوض کردم گفت چیکار می‌کنی گفتم درس میخونم اخلاق در خانواده میبینم چطور؟
رنگت چرا پریده ویدیو چرا روشنه؟
داشتم اژدها وارد میشود رو می‌دیدم رو یکی از فنای مرحوم بروسلی تحقیق میکردم
بروس لی هااا؟
فهمید چی می‌دیدم ولی باز چیزی بروز نداد
رفت دستشویی برگشت رفت اتاقش درو بست
خودمو خر میکردم که ندیده
چند هفته گذشت و دیگه ظهرا خایه نمی‌کردم اخلاق در خانواده تماشا کنم و از محضر حاج آقا فیض اکمل ببرم
یه رفیق داشتم که خیلی عیاق بودیم و گاهی با هم درس می‌خوندم من راضیم خوب بود و بهش یاد میدادم
بروز وقتی از خونشون اومدم خونه دیدم مخفیگاه فیلمام دست خورده چون علامت میزاشتم حتی فیلمارو تو زاویه‌ای میزاشتم که ظاهراً بی نظم باشه ولی یکی فیلمارو منظم چیده بود
یعنی کی اومده تو اتاقم و قایمگاه منو کشف کرده؟
آخه قایمگاه من جلو چشم نبود و باید حتما کل اتاقو میگشتی و کمد رو جابجا میکردی تا پیداش کنی
هدفش چی بوده آیا فیلما رو دیده؟
یعنی مادرم اومده تمیزکاری و مرتب کرده یا خواهرم از کنجکاوی وقتی نبودم دست به تجسس گسترده زده و گنج پورنم لو رفته
اگه خواهرم باشه حتما دیده محتوای فیلما چیه
بدجور حالم دگرگون شد
اصلا پاچیدم
نه می‌تونستم چیزی از کسی بپرسم نه سکوت کنم
کس گیجه گرفته بودم
چند روز گذشت و من صداشو در نیاوردم
بروز تلفن خونه زنگ خورد دوستم خواست برم خونشون به خواهرم گفتم من میرم خونه دوستم کار نداری گفت نه منم رفتم
چند ساعت بعد اومدم خونه و رفتم سر جاسازی دیدم باز فیلما دست خورده از خواهرم پرسیدم مامان نیومد خونه گفت نه
مطمئن شدم کار خواهرمه
وقتی نیستم شخصا اخلاق در خانواده میبینم
راستش روم نمیشد بهش چیزی بگم حتی ترس داشتم به بابام بگه اما نگفت
نمی‌دونستم چکار باید بکنم
فصل امتحانات بود و سرم گرم بود
چند دفعه متوجه شدم جاسازم دست خورده اما بیخیال بودم
امتحانا تموم شد و تعطیل شدیم
کلاس تکواندو میرفتم تابستون
یک روز ظهر از کلاس اومدم ناهار خوردم دوستم زنگ زد برم خونشون لباس عوض کردم زدم بیرون ولی نرفتم اونجا
نیم ساعت تو خیابون موندم و برگشتم خونه با کلید درو آروم باز کردم و رفتم تو یه طوری سیمی جلو در بود آروم باز کردم رفتم داخل
حال خونمون ال شکل بود و از در تلویزیون دیده نمیشد
رفتم آروم داخل دیدم بله
آبجیم داره اخلاق در خانواده میبینه و هم زمان شلوارشو کنده داره جق میزنه
یهو برگشت منو بالا سرش دید
از خجالت آب شد طفلکی
یه دستش به کسش بود و اون یکی ارنجشو گذاشت جلو چشماش و افتاد رو فرش
هیچی نگفتم مثلاً توقع نداشتم و جا خوردم
نشستم رو مبل و زل زدم بهش که چارچنگولی رو فرش ولو بود فیلم داشت با صدای کم پخش میشد و دختر تو فیلم ناله میزد
خواهرم یهو زد زیر گریه
اما سرشو بلند نمی‌کرد
دلم براش سوخت چون خیلی دوسش داشتم و دوست نداشتم گریشو ببینم
اما چیزی نگفتم و ساکت موندم تا خودش بلند شد و بهم نگاه کرد گفت به بابا میگی؟
سکوت کردم
توروخدا به بابا اینا نگو
باز زد زیر گریه
حاجی من قفل بودم
میخواستم مچشو بگیرم ولی نه تو این وضع
چند دقیقه گذشت و ابجیم گریه میکرد
من داشتم فیلمو نگاه میکردم و منتظر عکس العمل خواهرم بودم یهو از جا بلند شد پرید رو مبل و بغلم کرد و قسمم داد صداشو در نیارم منم گفتم باشه آروم باش دستم رو کمرش بود که کون لختشو دیدم
چند لحظه تو بغلم گریه کرد و آروم شد و من فقط کون ابجیمو دید میزدم
عجب کونی داشت گرد و کروی سفید بدون جوش و لک
هنوزم همونجوریه
دستمو آروم بردم پایینتر و یواش یواش بردم رو کونش
نمی‌دونم چرا ولی هیچی نمی گفت شاید چون فکر میکرد ممکنه به خونه بگم یا ترسیده بود و خودشو باخته بود
اما چیزی نگفت و منم دستمو پایینتر می‌بردم
مثلاً دارم دلداری میدم ولی جا کمرش کونشو میمالیدم
چند دقیقه گذشت و من دستم علنا تو چاک کونش بود و با سوراخ کونش بازی میکردم
خواهرم هم ساکت شده بود و گردنمو بغل کرده بود
مقاومتی نمی‌کرد شاید باج میداد یا میترسید یا خوشش اومده بود نمی‌دونم ولی ممانعتی نمی‌کرد و حتی فرار از موقعیت هم نکرد تا اون موقع کون لخت هیچ کسی رو ندیده بودم چه برسه به اینکه دست بزنم
تو اون پوزیشن موندم و دست دیگمم بردم اون لب کون گرفتم و شروع کردم دست مالی کردن خیلی باحال بودا
تا حالا تجربه نکرده بودم کونش مثل پنبه بود
یه تیشرت پوشیده بود که تا بالا کونش بود و تماشای کونش بدجور حالی بحالیم میکرد
چند دقیقه کونشو مالیدم و جفتمون قفل بودیم اونم جیکش در نیومد ولی نفساش تند شده بود
فهمیدم حشری شده
میخواستم کسو کون لختشو از نزدیک ببینم
گفتم میشه پاشی؟
بدون اینکه حرف بزنه پاشد
دستمو گذاشتم رو کمرش و فشار دادم یعنی خم شو
همکاری میکرد و عین اسباب بازی هرکار میخواستم میکرد ولی حرف نمی‌زد
دولا که شد اوردمش جلو خودم نشسته بودم رو مبل و سوراخای خواهرمو معاینه میکردم
چه کسو کونی جلو چشام بود
خواهرم قد بلندی داشت و تا اون موقع نمی‌دونستم چه خواهر جواهری تو خونه دارم
کونشو ورز میدادم و کسشو با کف دست میمالیدم
دیگه صداش در اومده بود و از ته گلو ناله میکرد
دوست داشتم بکنمش اما خواهرم بود
یهو یک چیزی از داخل وجودم گفت ولش کن
بی اختیار پا شدم و بغلش کردم شلوارشو دادم پوشید
به خودش اومده بود
گفت داداش به بابا اینا نگیا
عذاب وجدان گرفتم حس میکردم بمن حق السکوت داده بود از ترسش
این حالمو بدتر میکرد
اینکه فقط من لذت بردم درد داشت
خواهرم صداش در نیومده بود تا صدام در نیاد

نوشته: اشکان

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...


نوجوانی من و خواهرم - 2
 

سلام بچه ها
چون خیلیا داستانمو دوست داشتن به عشق لایکاشون قسمت دوم رو می‌زارم برید حال کنید هول ها
داستان به اونجا رسید که آبجیمو یکم دستمالی کردم ولی عذاب وجدان نذاشت ادامه بدم
خواهرم ازم خواست به بابام نگم بعدم دوید توی اتاقش درم بست
شب شد و حالت عذاب وجدانم با شهوت عوض شد
گفتم باید میکردمش اشتباه کردم طرف کون لخت جلوت قنبل کرده عین گاگولا قفل بودی
با خودم کلنجار میرفتم.بی تجربه با کلی احساسات عجیب و ترسای عجیب تر
روز بعد از صبح خونه تنها بودیم.خواهرم اصلا تو چشمام نگاه نمی‌کرد حتی حرفم نمی‌زد دریغ از یه سلام خشک و خالی
نمی‌دونستم طلبکار باشم یا بدهکار.بعد از صبحانه رفت اتاقش درم بست
منم رفتم اتاق و یک ساعتی تو فکر بودم
با خودم گفتم خواهرم دیگه از اتاق در نمیاد برم بشینم فیلمای اخلاق در خانواده رو مرور کنم
یه فیلم برداشتم رفتم زدم تو دستگاه و شروع کردم تماشا
چند دقیقه بی صدا دیدم بعد تصمیم گرفتم یکم صدا بدم ولی نه جوری که خواهرم بشنوه.یکم گذشت راست کرده بودم.یاد روز قبل افتادم که خواهرم هرچی گفتم گوش میکرد و انگار عروسکم شده بود و بیصدا هرکار گفتم کرد
گفتم یعنی ازش بخوام دوباره به حرفام گوش میکنه؟ دوست داشتم باهم فیلمو ببینیم و منم دسمالیش کنم
کانالو عوض کردم و صداش کردم اومد در اتاقش و گفت بله.گفتم بیا کارت دارم.اومد روبروم ایستاد گفت بله.گفتم بشین کارت دارم جلوم دو زانو نشست.گفت چی شده.سرش پایین بود و تو چشمام نگاه نمی‌کرد.گفتم می‌خوام یه چیزی رو امتحان کنم.یک لحظه دراز بکش.گفت برای چی.گفتم تو دراز بکش بهت میگم.رو کمرش دراز کشید گفت اینجوری؟
گفتم نه برگرد رو شکم دراز بکش.
برگشت روی شکمش و گفت بیا اینجوری؟ گفتم آره خوبه آروم رفتم کنارش و دست گذاشتم رو کمرش و شروع کردم مالیدن گفت چیکار میکنی؟
گفتم ساکت کار دارم.
ازم ترسید فکر کنم بابت اتفاق دیروز میترسید به کسی بگم واسه همین خلاف اراده من نمیتونست کاری بکنه.
آروم کمرشو مالیدم و رفتم سمت کونش.دستاشو گذاشت رو صورتش و ساکت نفس می‌کشید
یکم کونشو از رو دامن مالیدم ولی دیگه حال نمی‌داد
آروم دو طرف دامنو شلوارشو گرفتم بکشم پایین که دستشو آورد و مچمو گرفت گفت نکن.گفتم سیسسسسس
دستشو کشید و باز صورتشو گرفت.
شلوارشو تا زیر کونش کشیدم پایین شرتشم در اومد
چه کون سفیدی داشت عین برف مثل پنبه نرم با یه سوراخ صورتی که از بین لمبرای کونش دیده نمیشد و باید خودت لاشو باز میکردی تا دیده بشه مثل یه چاه بود ته یه دره عمیق
شروع کردم مالیدن کونش خیلی حال میداد.نیم ساعت فقط کونشو ماساژ دادم اصلا مقاومت نمی‌کرد.
نشسته بودم روی روناش و سوراخ کونشو بازی میدادم با تف
خواهرم گاهی عمدا کونشو میداد بالا که لاش باز بشه راحت تر سوراخشو ببینم.همونجور که داشتم میمالیدم فیلمو پلی زدم اونم ببینه. آروم زیر چشمی میخ تلویزیون شده بود و جم نمی‌خورد منم دوست داشتم تا خود روز قیامت با کونش بازی کنم.
یواش یواش صداش در اومد و گاهی آروم ناله میکرد کیرم راست شده بود و داشت شلوارمو پاره میکرد
آروم شلوارمو دادم پایین و کیرمو در آوردم بیرون
خواهرم اصلا به من نگاه نمی‌کرد و فقط چشم دوخته بود به تلویزیون انگار نه انگار که کون لخت جلوم دراز کشیده و دستم لا کونش بازی می‌کنه.
مسخ شده بود و من سرگرم لذت بردن.دستشو گرفتم و دور کیرم حلقه کردم.یه لحظه جا خورد ولی بعد خودش فهمید منظورم چیه و شروع به جق زدن برام کرد.
دیگه هیچ حرفی باهم نمیزدیم و با هم هماهنگ شده بودیم و غریزه کارشو انجام میداد.طبیعت چیز عجیبیه
تا سال قبل اصلا نمی‌دونستم چرا کیر و کس زن و مرد متفاوتند و برای چی زنا با مردان اینقدر فرق دارن حالا نیرویی که منشا نامشخصی داشت بیدار شده بود و برامون حکم صادر میکرد
اون زمان این آزادی ها نبود که هر کی برای خودش پارتینر بگیره
مردم شدیداً متحجر و مذهبی بودند و این حرفا شدیداً مخالف داشت
اما شهوت کون این مطالب نمیزاره دوستان
طبیعت و غریزه جنسی راه خودشو می‌ره
تسلیم شده بودیم و اون داشت بهمون یاد میداد چطور لذت ببریم
خواهرم بدون اینکه ب من نگاه کنه کیرمو گرفته بود و جق میزد منم یه چشمم به فیلم بود و یه چشمم به کون سفید آبجیم و دست هام که بی استراحت لامبرای کون خواهرمو عین پرتقال میچلوند
انگشت وسطمو رو سوراخش میمالیدم و با تف خیسش کردم و آروم انگشتمو فرو کردم
خودشو سفت کرد نذاشت داخل بره
گفتم یکم شل کن نترس
تندتر برام جق میزد
لا کونشو وا کردم و انگشتمو آروم هل دادم داخل که یه بند انگشتم رفت تو و یهو آبم پاشیدم رو فرش
خواهرم تازه متوجه شد برگشت نگام کرد بلند شد و بدونه اینکه شلوارشو بالا بکشه رفت از سر اوپن دستمال کاغذی آورد و فرشو تمیز کرد
بعد چند سانت دامنشو داد پایین تر و بدون اینکه چیزی بگه جلوم دراز کشید و کونشو جلو دستام تنظیم کرد
با زبون بی زبونی می‌گفت ادامه بده بازم برام بمال کونمو
حاجی من قفل قفل بودم
باز زل زد به تلویزیون و قرق فیلم شد
منم شروع کردم بازم ماساژ دادن کونش
هنوزم هیچ چیزو تو سکس اندازه بازی با کون دوست ندارم
خودش کونشو میآورد بالاتر انگار تشویقم میکرد که ادامه بده برام بمال این کون لامذهبو
حاجی خسته شدم بقیشو قسمت بعد میگم براتون
جقیا لایک کنید حس نوشتن بیاد
هرکی لایک نکنه یابو علفیه

نوشته: اشکان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • chochol
      دختری که مسیر زندگیم رو عوض کرد - 2 حدود چند ماهی بود که با مهرناز یه رابطه خوب داشتیم با هم حسابی جور شده بودیم. سکس خوب و تفریحات مشترک ما دوتارو حسابی به هم نزدیک کرده بود بیشتر وقتمون با هم می‌گذشت روزا با هم بیرون شبا همخونه مهرناز. روزا همینجوری می‌گذشت هرچند روز یه فانتزی جدید بین ما دوتا پیش میومد. دیگه کاملاً کیرو خایمو داده بودم به مهران و کس و کونشو ازش گرفته بودم. توی مغازه نشسته بودم نزدیک غروب بود بابام سرم غر میزد و شاکی بود که چرا شبا اصلاً خونه نمیای. منم که فقط گوش میکردم ولی توجهی بهش نمی‌کردم که یهو ویبره گوشیم باعث شد حرف بابامو قطع کنم، مهرناز بود. +جانم -عزیزم خسته نباشی. خوبی؟ +آره خوبم خودت خوبی؟ -مرسی، مهراد دوستم باران از کیش اومده زنگ زد که شام بریم بیرون من گفتم بیاد خونه میشه شب داری میای غذا بگیری از بیرون؟ +باشه عزیزم حتماً ، چیز دیگه ایم اگه خواستی بهم تکست بده بگیرم بیارم با خودم. راه افتادم سمت خونه تو این فکر بودم که یعنی باران چه شکلیه واسه خودم تصویرسازی میکردم، توی مسیر سه تا پیتزا با یکم میوه و هله هوله خریدم رسیدم درو که باز کردم رفتم تو با یه دختر ۳۰ ساله روبرو شدم بعد از سلام و احوالپرسی نشستیم دوره میزو شروع به غذا خوردن کردیم. اگه بخوام براتون از باران بگم یه دختر با ۱۶۵ قد سینه های بزرگ پروتزی کون گنده سکسی بود ولی سلیقه من نبود چون خیلی زیاد عمل کرده بود و از نوع رفتاراشو شخصیتش معلوم بود که مثل مهرناز از یه خانواده سطح بالا نبود. همینجوری که غذا می‌خوردیم بحث این شد که باران می‌گفت خیلی وقته شمال نرفته و خیلی دوست داره که یه شمال بره که مهرنازم بهم گفت مهراد منم خیلی وقته شمال نرفتم بریم با هم؟ گفتم باشه عزیزم چرا که نه فردا هماهنگ میکنم با بابا کلید ویلارو میگیرم بریم. شبمون به حرفهای مسخره و خنده و شوخی گذشت و موقع خواب که رسید منو مهرناز رفتیم توی اتاق و بدون اینکه سکسی پیش بیاد گرفتیم خوابیدیم. صبح از بابا کلید ویلارو گرفتم و ظهر راه افتادیم سمت رامسر با دوستم هومنم هماهنگ کردم که برام ویسکی و گل بخره تا برم ازش بگیرم. ساعت ۸ غروب بود که رسیدیم رامسر وسایلو از هومن گرفتم رفتیم هایپر کلی خرید کردیم رفتیم گذاشتیم ویلا ( ویلای ما تو رامسر توی یه شهرکیه به اسم توتستان که یه شهرک کوچیکه با ۱۴ تا ویلا که قرار گرفته بین فرودگاه و هتل کوثر رامسر. و چون از دو طرف محیط ساحل بستس یه ساحل کوچیکه اختصاصی داره) بعد یکم استراحت آماده شدیم که بریم یه شام بزنیم از در ویلا که بیرون اومدم دیدم آقا عزیززاده که همسایمون بود و آخرین ویلا رو توی شهرک داشت داره با بنزش رد میشه که تا منو دید ترمز کرد پیاده شد و شروع کرد به سلام کردن و حال بابامو پرسیدن که بابا اومده گفتم نه والا من با دوتا از دوستام اومدم که یهو مهرناز و باران با تیپ و استایل وسوسه انگیز شون اومدن بیرون و سلام کردن. عزیززاده تا چشمش به اینا افتاد با یه لبخند بهم گفت ماشالا چه دوستای با برکتی داری منم یه خنده کردمو گفتم خلاصه آقا عزیززاده اینجوریاس دیگه. عزیززاده گفت مهراد من دارم میرم شام بخورم اگه دوست دارید شما هم بیاید با هم بریم منم یکم با شما جوونا بشینم هم از تنهایی در بیام هم این که حالو هوای قدیمو جوونی کنم. از مهرناز و باران پرسیدم که دیدم اونام اوکی هستنو نشستیم توی ماشین عزیززاده و رفتیم شام خوردیم و کلی با بچه ها صحبت میکرد و از زمان قبل انقلاب و سفراش به کشورهای مختلف تعریف میکرد براشون. عزیززاده یه مرد ۶۰ ساله بود که خانوادش و فرستاده بود کانادا خودشم ۳ ماه سال می‌رفت کانادا ۹ ماه دیگه هم ایران بود و توی رامسر یه طلا فروشی باز کرده بود از شلوغیه تهران زده بود بیرون و رامسر زندگی میکرد واسه همین ویلاشو هم خیلی لوکس بازسازی کرده بود یه استخر خفنم توی حیات دست و پا کرده بود . برگشتیم از رستوران از عزیززاده که دیگه کلی باهاش راحت شده بودیم و فریبرز صداش میکردیم تشکر کردیم و رفتیم ویلای خودمون یکم ویسکی ریختیم و خوردیم بعدشم یه گل پیچیدیمو رفتیم کنار ساحل کشیدیم. دیگه حسابی نگاهم روی مهناز سکسیم سنگین شده بود. بهش گفتم عشقم تیز بریم ویلا که می‌خوام جرررررت بدم. اونم گفت چه خوب و راه افتادیم سمت ویلا از کنار ویلای فریبرز که رد شدیم دیدم توی استخر داره شنا می‌کنه. رسیدیم مهرناز و بردم توی اتاق جوری شهوت زده بود به سرم که اصلا حوصله هیچ کاریو نداشتم فقط میخواستم اون لحظه کیرم توی کصش باشه دستاشو گذاشتم روی دیوار شلوارشو تا زانوهاش کشیدم پایین خودمو یکم کشیدم پایین و کیرم تا دسته جا کردم الان نکن کی بکن هیچ توجیهیم به سرو صدا و آرومتر گفتنای مهرناز نمی‌کردم با دستام دو طرف کمرشو گرفته بودم و فقط تلمبه میزدم مهرنازم که فهمید من دیوونه شدم دیگه شل کرد و فقط داشت ارگاسم میشد.‌بعد یه ربع که گاییدمش آبمو تا ته توی کصش خالی کردمو کشیدم بیرون ساعت نزدیک ۱۲ شب شده بود. رفتیم با هم حموم اومدیم یکم پسته و شکلات بخوریم که دیدم باران اومد گفت ماشالا تون باشه یکمم به این فکر کنید یکی‌دیگه توی این خونه هست مهرناز خانم صداتو انداختی تو سرت و داری هوار می‌کشی این مهرادم که انگار تا حالا دختر ندیده چیکار می‌کنی با دوستم بابا نفس بچه رفت؟ خندیدم و گفتم باران جون من چیکار کنم آخه تو کیفیت کارو ببین چجوری این گوشت به این خوبیو نکنم. یه نگاه با اخم کرد و گفت باشه حالا حق میدم بهت اما دیگه سروصدا نکنید می‌خوام بخوابم کاری نکنید که خوابم بپره. نمی‌دونم تو وجود این مهرناز چی بود که اصلا خسته نمی‌شدم ازش اصلاً تکراری نمیشد برام تا رسیدیم به اتاق یه لبه کوچیک ازش گرفتم نشوندمش جلوم موهای لختو صاف رو جمع کردم توی دستام کیرمو فرستادم جایی که غم نباشه یعنی ته حلقش مهرنازم با حرص ولع ساک میزد عاشق این بود موقع ساک زدن خودشو ببینه واسه همین دوربینه گوشیمو گذاشت روی سلفی‌ خودشو توش نگاه میکرد ساک میزد وقتی خودشو میدید حرصش بیشتر میشد. بلندش کردم داگی نگهش داشتم رو تخت شروع کردم به خوردن کس تمیزش بهش امون نفس کشیدن نمی‌دادم با زبونم کص کونشو بهم متصل کرده بودم تمیزیه این دختر باعث میشد لذت ببرم از لیسیدنش. پاشدم از پشت آروم گذاشتم توی کس خیسش و با انگشتم راه آنال مهرناز و باز کردم و وسط تلمبه زدنام توی کصش یهو کلشو گذاشتم رو سوراخ کونشو و با یه فشار نصفه کیرمو جا کردم توش خیلی مداوم و آروم بدون هیچ وحشی بازی ایی کونشو روی یه ریتم گاییدمو بعد اینکه ارگاسم شد کیرمو در آوردم دادم دستش مالید برامو آبمو ریختم رو گردنو چونش کلی عشق بازی کردیم و توی بغل هم خوابیدیم. چقدر خوبه تو هوای لطیف رامسر تا لنگ ظهر بخوابی پاشدم بعد شستن دست و صورت و خوردن یه چای زدم بیرون از ویلا رفتم تا دوباره از فریبرز بابت پذیرایی دیشب تشکر کنم. +آقا فریبرز سلام -سلام مهراد خوبی +فدات بشم آقا دیشب خیلی زحمت دادیم ببخشید شرمنده کردی مارو اگه قابل بدونی من گوشت خریدم امشب یه بساط کباب راه بندازم قدم بذار رو چشم ما بیا پیشمون -نزن این حرفو مهراد منو بابات رفیقای قدیمی هم هستیم. راستش من که از بودن با شما جوونا سیر نمیشم. ولی تو بساط کباب و بیار همینجا تو ویلای من به راه کن استخرم که هست هنوز دریا آبش سرده شب یه شنایییم بکنیم. +آخه اینجوری بازم مزاحم شما میشیم که -دیگه داری ناراحتم میکنیا بهت یاد ندادن رو حرف بزرگتر حرف نزنی؟ +چشم آقا فریبرز پس ما دم غروب میایم چی بگیرم از بیرون؟ -هیچی لازم نیست همه چیز هست فقط گوشتی که آماده کردیو با خودت بیار. آها ذغالم بگیر +چشم. پس فعلاً اومدم پیش بچه ها گفتم فریبرز گفته شب بریم ویلاش و بساط کباب مونو اونجا به راه کنیم. استخرم هست یه شنایی هم میکنیم. مهرناز و بارانم گفتن آدم باحالیه بریم فقط مهرناز شروع کرد به غر زدن که من مایو ندارم با تاپ شلوارک توی آب نمی‌رم. با هم رفتیم مرکز خرید آرامش روبروی کاخ رامسر مهرناز یه مایو یه تیکه زرد خرید بارانم یه مایو خرید که من ندیدم چی بود و چه شکلی و رفتیم آماده شیم برای یه شب باحال. ادامه دارد … دوستای عزیزم این داستان قرار مسیری که مهراد و مهرناز باهم رفتن رو براتون بازگو بکنه. توی این داستان قرار نیست که مهراد مهرناز و بده اینو اون بکنن یا خودش کیرشو بگیره دستش به هر دختری که رسید بکنه توش. من اینجا قراره به شعور مخاطبام احترام بذارم نه اینکه فضارو براتون شبیه پورن هاب کنم و بگم مادرمو داشتم میگاییدم که خواهرام اومدن گفتن پس ما چی‌؟ یا اینکه زنمو سوار مترو کنم که مردای دیگه از پشت بچسبونن بهشو آبکیر بریزن روش توی مترو😂😂😂. اگه دنبال ایناییی شرمنده قرار با هم یه داستان بخونیم که جالب باشه ریزم توش قسمت‌های سکسی داشته باشه. توی قسمت اول گفتم اگه دوست داشتید لایک کنید دیدم استقبال خوب بود سریع نوشتم قسمت دومش رو براتون. مطمئن باشید اگه دوست نداشته باشید قلم منو دیگه نمینویسم براتون. وقت شما از هرچیزی برای من با ارزش تره پس اگه لایک های این قسمت به ۶۰ تا رسید به احترام شما قسمت بعد رو مینویسم نوشته: مهراد
    • chochol
      گاییدن سید   دوست زنم مریم یک زن میلف واقعی که ۴۲ سالشه زنم بهش میگه سید چون سادات هست و با هم خیلی ندار هستند اصلاتا شمالی و گیلانی هستنش خیلی با من لاس میزد و فهمیده بودم میشه باهاش وارد رابطه شد یک روز که زنم و خانوادش رفته بودند مسافرت منم خونه تعطیل بودم و تنها بودم که سید میاد دم در و برای خانمم وسیله ای آورده بود با شیطنت میگه تنها هستید و اشاره میکنه به شوهرش که تو ماشین منتظرش هست همان موقع کیرم براش راست شد با خودم گفتم بهترین فرصت هست تا سید را بگام و به کیرم حالی بدم شب تو واتساپ بهش پیام دادم و بابت اوردن وسایل تشکر کردم و شروع کردم سر حرف را باز کردن و بحث را یواش یواش کشاندم به تنهایی خودم شب جمعه و نبود زنم و اینها بهش گفتم کاش شب جمعه یک جانشین بود جای زنم را پر کنه مریم میگه به نسترن میگم دنبال جنده ای من هم گفتم جنده چرا یک دختر و بک زن بیوه یا مطلقه یا شوهردار هم کارم کارم راه میافتد مریم میگه چه خوش اشتها دختر یا زن شوهردار گفتم کلی زن شوهردار میشناسم که از اینجور رابطه ها دارند مریم فکر کنم ان لحظه کسش حسابی خارید چون چند دقیقه جواب نداد و بعد گفت حالا میخواهی چیکار کنی کس بیاری خونتون گفتم اره دنبال یک زن شوهردار دهن قرصم دوباره چند دقیقه ای جواب نداد و بعد گفت نمی ترسی من به زنت بگم گفتم تو از خودی مثل خودمی این فشار را میدونی چیه که جواب داد اره وقتی شوهرش میره ماموریت خیلی کمبود داره و دوست داره یک کیر بیاره جرش بده گفتم فکر کنم ما بتوانیم با هم راه بیایم دوباره جواب نداد بعد از چند دقیقه پیام داد فردا بهت خبر میدم تا صبح از شق درد خوابم نبرد صبح زود بلند شدم و خونه را جمع و جور کردم که مریم زنگ زد و گفت خونه ای کسی را که نیاوردی با شیطنتی گفت که جواب دادم نه کی را بیارم یکی از قبل رزرو کرده که دیدم صدای زنگ امد از پشت ایفون دیدم مریمه در را زدم و امد بالا یک ساپورت مشکی چسب پوشیده بود با یک مانتو کوتاه تا امد تو مانتو را در اورد و زیرش یک تاپ قرمز پوشیده بود که برجستگی سینه هاش و کپل کونش هوش از سرم می برد جلو در بغلش کردم و ازش در جا یک لب سکسی گرفتم که گفت چقدر هوول من را داشتی من را باش فکر می کردم تو مرد چشم دل پاکی هستی نگو تو ته کس بازی بعد دوباره بغلش کردم بردم سمت اتاق خواب و رو تخت انداختمش و ساپورتش را اول از تنش در اوردم یک شورت قرمز توری که زیرش یک کس خیس خیس بود و رفته لاپاهاش د بخور از رو شورت و بعد از کنار شورت کسش را حسابی لیسیدم و خوردم دیوانه شده بود مریم بالاتنه مریم را هم لخت کردم افتادم بجون سینه های ۸۵ خانم انگار شیر فلکه کس خانم باز شده بعد خودم کامل لخت شدم رفتم رو سینه هاش و کیرم را کردم تو دهن مریم و تو دهنش تلمبه میزدم از دهن که حسابی گاییده شد و کیرم را ته حلقی ساک زد بلند شدم و کاندوم را کشیدم رو کیرم و از روان کننده بغل تخت به کیرم زدم که مریم گفت حسابی اسباب گاییدن من را چیده بودی از کجا می دانستی بهت میدم گفتم من شخصیت شناسم تو میخواستی خودت بدی گفت اره بگا منو… کله کیرم را تا خایه کردم تو کس مریم و تلمبه میزدم صدای شالاپ شالاپ تو کس مریم خونه را برداشته بود و مریم لنگاش رو شونه من هوا بود بعد چرخید و قبل کرد من هم تا خایه یکهو کل کیرم را کردم تو کس مریم همزمان با سوراخ کون مریم ور می رفتم که احساس کردم دارم میام تو همان لحظه کاندوم به کیرم فشار میاورد منم کاندوم را کندم و دوباره کردم بی پوشش تو کص مریم و با فشار آبم را تو کس مریم ریختم مریم شاکی چرا اینطوری کردی حالا جواب شوهرم را چی بدم گفتم قرض اورژانسی بهت میدن بخور تا شب که شوهرش بیاد لخت تو تخت ما بود و چهار بار دیگه مریم را گاییدم الانم وقتی شوهرش ماموریته من جای خالی شوهرش را مر میکنم نوشته: مهرداد
    • poria
      پسره واسه دختره حرفه ای کصو کونشو میخوره به ایشون میشه مقام کص لیس ارشد داد  . تایم: 00:20 - حجم: 4 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • poria
      بدن نمایی خانوم ایرانی جلو آینه . تایم: 06:15 - حجم: 39 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • poria
      لایو پسره که دوست دخترش واسش جق میزنه . تایم: 02:00 - حجم: 13 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.