رفتن به مطلب

داستان فاحشه پولی


mame85

ارسال‌های توصیه شده


مرداب

جلوی آیینه وایساده بودم و سر انگشتمو رو کبودی گردنم میکشیدم که در باز شد و راحله اومد داخل…
_سار…
حرفشو خورد و با نگاه تب داری که از تو آینه میدیدمش بدنمو برانداز کرد و گفت: لامصب هزار بار تن لختتو دیدم ولی همیشه جذابیت تو داری… بیخود نیست همیشه مشتری های تو بیشتره… کس و کونی که تو داری انگار با تمام دخترای اینجا فرق داره…

همینجور که حرف میزد درو بست و اومد داخل و ادامه داد…

_منی که دخترم خیلی دلم میخواد طعم توی چشم چه برسه به مردا…

حالا دیگه کاملا روبروم بود. نفسهاش به صورتم میخورد. بی حس نگاهش کردم و گفتم: خب… بچش…

دستشو آورد گذاشت لای پام که یکم پامو باز کردم.‌سر انگشتشو کشید لای کسم و گفت: همیشه هم خیسه… چه سوراخ کوچیکی… انگار تا حالا کسی نکردت!!

تا خواست انگشتش رو فرو کنه داخل در باز شد و…

_هوویی جنده داری چه گوهی میخوری؟ بکش دستتو هرزه…

با ترس دستشو پس کشید و با من من گفت: اومدم بگم مشتری داره

_گمشو بیرون تا نکردمت خودم…‌

راحله رفت بیرون و اینبار پریچهر، صاحب این جنده خونه بود که خیره تو چشمام اومد جلو…

_کص و کونت مفت نیست هرکی بهش دست بزنه… هزار بار بهت گفتم اینو…

با خونسردی نگاهش کردم و گفتم: من مسئول دخترای جنده خونه ی تو نیستم که کنترلشون کنم

کصمو گرفت تو مشتش و گفت: مسئول این که هستی نذاری کسی دست درازی کنه؟

با پررویی و بی پروایی تمام پاهامو باز کردم و گفتم: جلوی هیچ کس رو نمیگیرم اگر مسئولش منم…

انگشت فاکشو فرستاد توم و با خشم گفت: بهترین دختر این جنده خونه ایی ولی روزی که دیگه از سکه بیفتی خودم عقب جلوتو یکی میکنم… حیف که فعلا رو دوری و طالب زیاد داری…

انگشت فاکشو از تو کصم درآورد و همینجور که خیره بهم بود کرد تو دهنش و با صدا لیسش زد و گفت : ۵ دقیقه دیگه مشتریت میاد… آماده باش…

رفت و خیره شدم به نقطه ایی نامعلوم.

بهترین دختر جنده خونه… چه اهمیتی برام داشت اصلا کجا بودنم؟

من سالها بود که از همه چیز دست کشیده بودم و از جسمم پول در میاوردم… هیچکس اینجا از گذشته ام خبر نداشت و این خوب بود…

لای پامو باز کردم و دستی لای پام کشیدم. لزج شده بود…

همینجور که پاهامو باز کرده بودم و دستم لای پام بود، در باز شد و مردی اومد داخل…

_اوه… چه تندیسی هسی تو دختر! بیخود نیست همه برات صف میبندن…

بی اهمیت دستمو از رو واژنم برداشتم و نگاهی به دستم کردم.

اومد جلو و دستمو تو دستش گرفت و نگاهی به کف دستم انداخت…

_خیس کردی؟ گفتن من اولین مشتریتم که!! باز کن پاهاتو …

مطیعانه کاری که گفت رو انجام دادم. دستشو کشید رو کصم و انگشت اشاره اش رو به موازان شیار کصم کشید…

_خوب کسی داری… تنگ و آبدار… خم شو دستاتو بذار کف زمین، پاهاتم باز کن تا جایی که میتونی…

بازم یه پوزیشن سخت… ولی برام اهمیتی نداشت. پول داده بودن که استفادشونو کنن…

خم شدم و با سختی کف دستامو گذاشتم رو زمین و پاهامو تا جایی که میتونستم باز کردم… نمیدونستم میخواد تو کدوم سوراخم فرو کنه.

دستی لای پام کشید و از کصم تا رو سوراخ کونم آورد…
خیسی و لزجی کصم به همه جا پخش شد…

انگشت شصتشو به یکباره فرو کرد تو کونم که از دردش چشمامو بستم و چهره ام تو هم رفت.

راست میگفتن. با اینکه من یه جنده بودم و زیر خواب آدمای مختلف ولی همچنان تنگ بودم…

دستشو چرخوند و عقب جلو کرد…

_اوف چه تنگی کونی… کصت که تنگ و خیسه کونتم که خشک و تنگ کدومو اول بکنم؟

بی اهمیت بهش آخی گفتم و ناله ایی کردم که جری تر شد و دستشو بیشتر فرو کرد…

صدای باز کردن سگک کمربندش نشون میداد داره له له میزنه برای کردنم. عین همه ی مردایی که پا میذاشتن به این اتاق…

صدای باز کردن زیپ شلوارش و حس لمس گرمای اندامش که داشت بهم میمالیدش… هه… به آماده ترین شکل ممکن بود…

هنوز باهام تنظیم نکرده بود که با همون درد گفتم: بدون کاندوم نکن…

_حامله ات نمیکنم نگران نباش…

با حرفش خاطره ها عین برق از جلو چشمام رد شد. یکمی خودمو کشیدم جلو و گفتم: بدون کاندوم اجازه نداری…

_تو سگ کی باشی به من امر و نهی کنی توله جنده… کس و کونت داره له له میزنه بکنمش… بیار بالا سگ مصبو بازش کن زر نزن…

از پوزیشنی که بودم رفتم جلو که شصتش از تو کونم در اومد و پاشدم وایسادم…

_بهت گفتم بدون کاندوم اجازه نداری… اینو همه ی مشتری های من میدونن…

_خم شو سر جات پولتو دادم تا نکنمت نمیرم…‌ زودد…

این تنها قانون من بود…‌ هیچ محدودیتی برای هیچ مشتری نداشتم به غیر از کاندوم…

یه قدم دیگه رفتم عقب و بلند داد زدم: پریچهر…

و پریچهر طبق معمول دقیقا پشت در بود که خیلی سریع درو باز کرد و اومد داخل…

من بهترین دختر این جنده خونه بودم و این خیلی عادی بود که دائما حواسش به من باشه.

_چی شده؟

با اومدن پریچهر اون مرد آلتشو فرستاد تو شلوارش و زیپشو کشید بالا. از حرکتش نیشخندی رو لبم نشست.

مگه نیومده بود جنده خونه؟؟مگه همه ی دخترای اینجا فاحشه نبودن؟! کیرشو داشت از کی می پوشاند؟! از صاحب این فاحشه خونه؟؟ خنده دار نبود؟

_من پول این جنده رو دادم و قرار بر این بود هر مدلی که خواستم بکنمش…‌دارین دبه در میارین؟

پریچهر با دو قدم اومد خودشو چسبوند به اون مرد و گفت: الانم قرار بر همینه… مگه مخالفتی کرده؟ کس و کون این دختر در اختیار توئه تا صبح…

مابین حرفشون پریدم و گفتم: کاندوم…

پریچهر نیم نگاهی بهم کرد و رو به مرد گفت: من بهت گفتم این دختر بدون کاندوم زیرت نمیخوابه.

_این مسخره بازیا دیگه چیه؟ جنده و این اداها؟ مگه کیر من اولیه که داره میره تو این جنده؟

الفاظی که سالها بود بهش عادت کرده بودم و دیگه حسی رو در من ایجاد نمی کرد.‌…

نه تحقیر و توهین و نه کم بودن… من درست هم سطح تمام مردایی بودم که میومدن تو این فاحشه خونه پول میدادن که منو بکنن… هیچ حقارتی در مقابل اینا نداشتم…

تو افکار خودم چرخ میزدم و نفهمیدم به هم چی گفتن. با صدای بسته شدن درب و رفتن پریچهر تازه از افکار خودم اومدم بیرون…

_بیا این کاندومو خودت بکش رو کیرم…

رفتم جلو بسته رو از دستش گرفتم.‌ کمربند و زیپ شلوارشو باز کرد و منتظر و با شهوت ایستاد تا بهش دست بزنم.

هه… من فاحشه بودم و اینا عین سگ له له میزدن…

دست بردم سمت شورتش… شورت اسلیپ مارک دار. آدمای پولداری که برای خوشگذرانی های پشت پرده اشون میومدن جنده خونه ها و گرون ترین دخترارو میکردن…

دستمو از کش شورتش رد کردم و فرستادم داخل، کیرشو تو دستم گرفتم که شروع کرد دل دل زدن تو دستم. داغ و بزرگ …

از تو شورت آوردمش بیرون و بوسه ایی سرش زدم و کاندومو باز کردم که گفت: دو برابر پول امشبو میدم بهت بدون کاندوم…

_نهههه

با حرص چنگ زد تو موهام و گفت: ده برابر…
میخوام کیرم بدون کاندوم تو دهنت عقب جلو کنه…
لبهاتو میخوام…
قیمت بگو…

با دردی که از کشیده شدن موهام تو سرم پیچیده بود چهره ام رو جمع کردم و زیر لب گفتم: نه…

از جلو پاش بلندم کرد و با همون موها کشیدم سمت دیوار و رو به دیوار چسبوندم و از پشت کیرشو لای کونم کشید و گفت: حسش میکنی؟
داغ و بزرگه…
اونقدری که میتونه خوب جرت بده.
قیمت بده…

_نه…

برم گردوند و با چنان قدرتی زد تو دهنم که پرت شدم سمت تخت…

_جندههه
هیچکس رو حرف من تا به امروز حرف نزده…
همه له له کیر منو میزنن…
حرومی…
اوکی جوری با کاندوم میکنمت نتونی بشاشی…

دوباره اومد سمتم و بازومو گرفت و بلندم کرد.

لب و دهنم ذوق ذوق میکرد از ضرب دستش. ولی مهم نبود. من مشتری هایی داشتم که سکس همراه خشونت میخواستن و تجربه اش رو داشتم.

یالا اون کوفتی رو بکش روش که میخوام پارت کنم…

با پشت دست کشیدم رو دهنم و خیسی خون رو پاک کردم. بینیمو بالا کشیدم و با کاندوم تو مشتم رفتم سمتش.

کیر سیخ شده اش رو گرفتم تو دستمو بدون اینکه نگاهش کنم کاندوم رو کشیدم روش.

کارم که تموم شد چنگ زد به موهام و با سیلی که تو صورتم زد گفت: دهنتو وا کن جنده…

مطیعانه دهنمو باز کردم که تمام کیرشو هول داد تو دهنم.

خوب یاد گرفته بودم باید چکار کنم. این کاری بود که از بچگی یادم داده بودن… دندون نزنم و جوری میک بزنم و تا حلقم قورتش بدم که هر مردی رو به اوج برسونم.

با تمام زورش تو دهنم عقب جلو میکرد و من سعی داشتم تمرکز کنم که دندون نزنم و از بینی نفس بکشم…

دو طرف سرمو از موهام گرفت و با فرو کردن کیرش تو دهنم سرمو به خودش چسبوند …

اینقدر نگه داشت که وقتی فشار دستشو کم کرد هوارو بلعیدم از حس خفگی…

از تو دهنم در آورد و همراه با دراوردن کامل شلوار و شورتش گفت: خم شو لبه ی تخت دو طرف کون گشادتو با دستات باز کن… جوری باز کن کیرمو یهو بکنم توش… زود…

رفتم لبه ی تخت خم شدم و دو طرف کونمو با دستام باز کردم و منتظر درد شدم.

بارها دردشو کشیده بودم ولی هیچوقت برام عادی نشده بود. چون شاید هیچوقت گشاد نمیشدم…

نمیدونم مزیت بود این یا یه عیب…

هه… چه مسخره. باید به گشاد نشدن کونمم فکر میکردم؟ چه اهمیتی داشت اصلا؟ من غرق شده بودم… تو گنداب…

و یا شاید غرقم کرده بودن… برای یه لحظه اون دختر کوچولو رو با چشمای نمناکش جلوم دیدم… دیدم و چشم بستم تا پاکش کنم از ذهنم…

باز تو افکار خودم بودم که کیرشو لای چاک کونم بالا و پایین کردو سرشو گذاشت رو سوراخ کونمو سعی کرد یکباره فرو کنه داخل…

_سگ هرزه چرا اینقدر تنگی تووو… جونن…

چنان فشار میداد که از درد بیشتر به لپ های کونم چنگ میزدم و بیشتر بازش میکردم.

بند بند وجودم به درد میومد و ناله ام بلند میشد…

_خوبه داری جر میخوری آره؟؟ جوری عین سگ میگامت که منو هیچ وقت یادت نره جنده…

نوشته: سدنا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.