رفتن به مطلب

داستان عاشقی و سکس با میلف


migmig

ارسال‌های توصیه شده


سکس همیشه در کمین است

درود به همه دوستان داستان دوست
یه چند وقتی میشه میام اینجا و داستان های اینجارو میخونم و همیشه تو فکر این بودم داستان هایی که برای خودم اتفاق افتاده رو با شما به اشتراک بزارم
و این شد که این داستان رو دارم مینویسم براتون
من الان بیست و هشت سالمه و این داستان زمانی اتفاق افتاد که من 23 یا 24 سالم بود
یک سالی بود که تو یک کافه کار میکردم و به خاطر شرایطی که داشتیم تو کافه زیاد نمیتونستیم با مشتری هامون تیک بزنیم و دست و بالمون بسته بود
من تو اوقاتی که تایم استراحتم بود میرفتم تو اینستا میچرخیدم و چند تا عکس لایک میکردم
به یه اکانتی بر خوردم که عاشق کلیپ های عشقی بود و این حرفا و چون تو کپشن زده بود فلان شهر فهمیدم هم شهری ماست و اینکه یه خانومی هست 37 ساله
منم فالوش کردم و حدودا چند ماهی دنبالش میکردم ولی به خودم اجازه نمیدادم برو پی وی چون از این آدمای کس لیس نیستم
ولی همیشه عکس هاشو لایک میکردم و استوری هاشو میدیدم
یه روز دیدم یه نوتیف اومد رو گوشیم رفتم باز کردم دیدم بهم پیام داده سلام هستی ؟
منم پشمام ریخته بود که چی شده این بهم پیام داده
منم سلام کردم و گفتم اره جانم
گفت آره ممنون که لایک میکنی و ازم حمایت میکنی یه چند وقتی هست میبینم لایکم میکنی و خواستم بیام ازت تشکر کنم
واز اونجایی که من عکسام تو پروفایلم بود دیده بود و خوشش اومده بود از من و یه مدتی بود میخواست بهم بگه که اومده بود پیویم
خلاصه منم گفتم خواهش میکنم و این حرفا که ادامه پیدا کرد چت کردنمون و از اونجایی که من هنوز باهاش صمیمی نشده بودم یکم سخت بود که خودمونی بشم
اونم از این که من مخشو نمیزنم شاکی شده بود و منی که سنم از خیلی کمتر بود خایه نمیکردم که چیزی بگم بهش که یو گفت نمیخوای شمارمو بگیری ازم ؟
بیچاره انقد معطلش کرده بودم خودش به سطوح اومده بود منم از خدا خواسته گفتم نیکی و پرسش ؟ هاها
بعد شمارشو گذاشت گفت فقط روزا زنگ بزن حرف بزنیم شبا نمیتونم منم گفتم مشکلی نیست و گذشت روز بعدش دیدم تو واتساپ زنگ زده تصویری . منم تا اون موقع حتی ندیده بودم قیافشو یه جورایی چشم بسته قبول کردمش
که جواب دادم از حق نگذریم خوب چیزی بود
موهای بلوند رنگ شده و دماغ عملی فیس کشیده و معمولی در حد خودش و سنش خوب مونده بود یکم با هم حرف زدیم و من قلبم تند تند میزد چون اولین بار بود داشتم باهاش حرف میزدم
بعدا خودشم همینو در مورد من میگفت که اونم همین حالتو داشت
خلاصه بعد اشنا شدن یه ربع حرف زدن و خندیدن بهم گفت که کجای شهر خونشون هستو چه روزایی میتونه بیاد منو ببینه و من خیلی مشتاق بود که زودتر از نزدیک ببینمش
ازش خدافظی کردم گفتم من باید برم سر کارم باز تماس میگیریم برای هماهنگی ها
بعدش کلا پیام بازی میکردیم
اون روز خیلی روحیه گرفته بودم که بالاخره با یکی که یه جورایی شوگر هم بود آشنا شدم و از سن پایین تر من گرایش به سن بالاتر از خودم داشتم همیشه
روز موعود فرا رسید صبح بهم زنگ زد گفت که اگه بخوام بیام ببینمت نمیتونم بیام جای تو من غروب میخوام برم سر مزار توام بیا اونجا همو ببینیم و بیا و یه فاتحه بخون و تابلو هم نمیشه و این حرفا منم گفتم اوکی هر جور راحتی
ما هم رفتیم دوش گرفتیم و سانتال مانتال کردیم به خودم کلی رسیدم لباس خوابمو پوشیدمو یا علی مدد
یه هدیه کوچیک هم تو راه گرفتم این ترفند خوبیه تو قرار اول یادتون باشه یه هدیه کوچیک بگیرین طرف شیفته شما میشه
من رسیده بودم سر مزار زنگ زدم بهش گفتم کدوم قسمتی و رفتم پیشش دیدم با خواهرش اومد و اونم ازش دو سال بزرگتر بوده و من پشمام ریخته بود که چقد با هم اوکی هستن که اونم میدونه من میخوام بیام اونجا ببینمش
خلاصه نشستم یه فاتحه خودم واسه باباش و یکم حرف زدیم همونجا خواهرش واس اینکه ما حرف بزنیم ظرف خالی آب رو گرفت که مثلا بره آب بیاره یه چرخی بخوره
منم کلی حرف زدم و اینا هدیه هم بهش دادم کلی خوشحال شده بود راستی اینم بگم یه دو ماهی بود که پدرش فوت کرده بود
بعدا بهم گفت که این هدیه ای که بهش دادم کلی حس خوب بهش داده بود و از دپرسی درش آورده بود
خلاصه همون شب بهم زنگ زد حرف زدیم دوباره . معلوم بود بجا این که من تو کفش باشم اون تو کف من بود بهم گفت چون از وقتی پدرش فوت کرده اومده خونه مامانش اینا زندگی میکنه و از اون مراقبت میکنه خونه خودش تو یه شهر اطراف بود
و اگه میخوام بیام ببینمش میتونم برم خونشون
و واسم توضیح داد که مامانش یه بیماری داره با عصا راه میره و به سختی راه میره
و کلا تو یه اتاق دیگست و شبا زود میخوابه و من میتونم برم اونجا
خلاصه منم تو کونم عروسی بود
قرارمون بود دو روز بعدش
از سر کار که تعطیل شدم رفتم خونه دوش گرفتم دم و دستگاه رو قشنگ صاف و صوف کردم میدونستم خبری میشه
واس همین کارارو رسیدم تو راه یه شام هم گرفتم کاندوم هم از داروخانه گرفتم و رفتم سمت آدرسی که داده بود
رسیدم سر کوچشون یه کوچه بن بست بود که ورودی کوچه رو نرده کشیده بودن زنگ زدم اومد سر کوچه گفت سریع بدو بیا تو خونه که همسایه هامون فضولن از پنجره نبینن منم خایه کرده بودم
یکم ترسیدم بعد که رسیدم تو خونشون خیالم راحت شد رفتم تو سلام و احوال پرسی دیدم چراغ اتاق پذیرایی خاموشه
و آروم حرف میزنه میگفت مامانم او خوابه گفتم تابلو نشه پاشه بیاد اینور گفت نه پیره قرص خواب میخوره تا صبح بیدار هم نمیشه گفتم اوکی
زمستون هم بود هوا سرد بود رفتم نزدیک بخاری نشستم تا گرم بشم گفت برم برات چایی بریزم
منم نشسته تو فکر این که چطوری بحث رو ببرم سر اصل مطلب و شروع کنم البته بگم از قبل تو چت یکم سکسی حرف میزدیم و راحت بودیم از این نظر
خلاصه چایی اورد و خوردیم یکم حرف زدیم بعد شامی که خریده بودم و خوردیم منم از بس استرس داشتم غذا از گلوم پایین نمیرفت یه جوریم شده بود
دوستان احتمالا میدونن چی میگم خلاصه یه مدت گذشت و گفت هوا خیلی سرده بیام کنارت بشینم حرف بزنیم اومد دقیقا کنارم نشست
دستاشو گذاشت تو دستام یکم فاز عشقولانه داشت منم فقط تو فکر کردن خخخ ضربان قلبم بالا رفته بود اونم فهمیده بود خودشو هی میچسبوند به من
منتظر بود من شروع کنم منم گفتم بهترین کار اینه که از بدنش تعریف کنم
چون تاریک بود یکم پرو تر هم شده بودم
گفتم از رو عکس و تصویری زیاد معلوم نبود عجب ممه های خوشگلی داری و خندیدم
یکم خندید و گفت جدی میگی ؟ گفتم اره از وقتی اومدم چشامو گرفته . همش خیره میشم بهش گفت مرسی عزیزم خیلی اروم خودشو بهم چسبوند جوری که ممه هاش کاملا تو بغلم بود
منم گفتم میشه دست بزنم گفت البته که میشه
دیگه دستور صادر شده اره رو که گرفتم عملیات والفجر 1+12 شروع شد خخخ کم کم شروع کردم به مالیدن معلوم شد که خیلی حشری هست
همونطوری که میمالیدم هی چشاش خمار تر میشد
یکم که مالیدم گفتم میتونی تی شورتتو در بیاری این خوشگلا رو ببینم گفت اوکی و در آورد و منم مثل کسخلا فقط داشتم ممه هاشو میمالیدم چون عاشق ممه هستم
از خود بی خود میشم
بد دیدم همه چی اوکی شده دیگه دستمو گذاشتم پشت سرش شروع کردم به لب گرفتم اونم از خدا خواسته چطور لبامو میخورد معلوم بود چند وقتی با کسی نبوده بعد حشری بود
تو قرار اول اینطوری میخواد بده
اومد رو پام نشست رو به من شروع کردیم به لب بازی مثل وحشیا لب و زبون همو میخوردیم منم دستمو برده بودم از پشت سوتینشو باز کردم کل ممه هاش یهو افتاد بیرون سایز هفتاد و پنج بود
بعد شروع کردم به خوردن ممه هاش به به جاتون خالی هم خوش بو بود هم خوشمزه هرچی ممه میخورم سیر نمیشم یه ده دقیقه ای فقط ممه هاشو میخوردم هی اینوری رو میک میزدم بعد میرفتم
سراغ اونوری
گفتش خسته نشدی ؟
گفتم کی من ؟ هه من تا صبح ممه بخورم خسته نمیشم و هر دو تا شروع کردیم به خندیدن
بعد بند شد دست منو گرفت گفت بریم تو اتاق خواب
رسیدیم به اتاق رفت رو تخت دراز کشید رفتم که چراغ رو روشن کنم گفت لطفا روشن نکن با چراغ خاموش بیشتر حشری میشم
منم پشمام ریخته بود آدم تو چراغ خاموش جایی رو نمیبینه که سوراخم بزور میتونه پیدا کنه خخخ
خلاصه شروع کردم شلوارشو در اوردن یه شلوار جین پوشیده بود تنگ و چسبون
هر چی از خوش بو بودن این دختر بگم کم گفتم خیلی آدمو حشری میکرد حتما به خودتون برسین بچه ها
خلاصه منم چون تو سکس خیلی با حوصله هستم سریع نمیرم سر اصل مطلب طرفو دیوونه میکنم
شروع کردم دست کشیدن از پاهاش تا بالا رو ممه هاش بهش گفتم میخوای اول یکم ماساژت بدم بدنت نرم بشه اونم از خدا خواسته گفت اره
گفتم پس رو شکمت بخواب فل فور چرخید به سمت شکم منم رفتم رو باسنش نشستم و شروع کردم به ماساژ دادن با دقت از بالا به پایین بعد قشنگ کمرشو ماساژ دادم بعد رسیدم به شورتش درشون اوردم بعدش یکم کونشو ماساژ دادم رسیدم به اصل داستان
یکم پاهاشو باز کرده بود از لای پاش او کس خوشگلش زدش بیرون اولین تصویری بود که از کصش میدیدم
بی مو تمیز شیو شده معلوم بود میدونست که میخواد امشب بده
به خودش رسیده بود
یه کس تر و تمیز خوشبو یه نمه هم تپل منم انگشتمو که کشیدم روش یه اه کشید .و دیدم به به خیس خیس
یعنی آب بود که ازش میومد بیرون فهمیدم طرف خیلی حشریه شاید از منم بدتر بود بعد کلی با انگشتم روشو ماساژ میدادم و میکردم توش اونم دیگه صداش در اومده بود بهش گفتم برگرد
اونم برگشت و پاهاش و یکم دادم بالا و شروع کردم به خوردن کس نازش و اونم دیگه داشت دیوونه میشد ازونایی بود که زود ارضا نمیشه قشنگ معلوم بود
یه پنج دقیقه ای خوردم براش
گفت کیر میخواد کصم منم گفتم اوکی
بلند شدم و لباسامو در اوردم و کاندومم رو از جیبیم اوردم بیرون اونم اومد جلو کیرم و گرفت تو دستاش و چون هوا سرد بود دستاش کلی سرد بود میزد به کیرم می خوابید بیچاره کیرم خخخ
گفتم پاشو دستات رو رو بخاری گرم کن رفت همین کارو کرد و اومد
بعد قشنگ بعد یکم مالیدم کیرم سفت شد کرد تو دهنش یه ساک پر تف مجلسی رو شروع کرد خیلی حرفه ای میخورد اولین نفری بود که برام به این شدت ساک میزد انگار فکر میکرد میخواد تموم شه دیگه
کیری تو دنیا نیست
منم بهش گفتم ببین یه جوری داری میخوری میخوای همینجا آبمو بیاری
کیرمو در اورد از دهنش و شروع کرد به خندیدن منم خندم گرفت گفتم بخواب شروع کنم
کاندوم رو گرفتم لباس کار و سوار کردم و پاهاشو دادم بالا و سرشو سر دادم توش به به داغ داغ انقدر داغ بود که تو اون سرما داغ بودنش چند برابر حس میشد منم آروم شروع کردم به تلمبه زدن
از همون اول قربون صدقه هاش شروع شد
انگار چند سال همو میشناختیم و این اولین سکسمون نیست منم جفت پاهاشو گذاشته بودم رو شونه هام چه جور داشتم تلمبه میزدم شبیه این ندیده ها خخخ
دستاشو حلقه کرده بود تو دستام بعد یه مدت پاشو آوردم پایین خوابیدم روش لباشو میخوردم و تلمبه میزدم
اونم دیگه داشت دیوونه میشد میگفت چه خوب میکنی بکن بکن
منم حدود پنج دقیقه ای بود تو اون پوزیشن داشتم تلمبه میزدم گفتم برگرد داگی رو کنار تخت اونم اومد کنار تخت منم ایستاده کردم تو شروع کردم تند تند تلمبه زدن صداش یکم رفت بالا گفتم مامانت بلند نشه یه موقع بیاد تو اتاق
گفت نگران نباش نمیتونه راه بره واس راه رفتم کمک میگیره از منم واس دستشویی هم بخواد بیدار بشه منو صدا میکنه برم کمکش منم خیالم راحت شد
همون حالت که تلمبه های سخت رو میزدم دیدم دارم میام
یکم تلمبه هارو ارم تر کردم بر خلاف همه که سریع ترش میکنن محکم کمرشو گرفتم و آبم اومد یه آهی کشیدم شل شدم بعد یه مدت خوب خالی شدم
ازش پرسیدم توام ارضا شدی گفت نه من دیر ارضا میشم و یکم دیگه باید برام بخوری
گفتم اوکی سریع کاندوم رو از عالیجناب در اوردم با دستمال تمیزش کردم و اومدم رو تخش شروع کردن رمانتیک خوردن چوچولش
اونم دستشو کرده بود لای موهام هی قربون صدقم میرفت فدات شم عزیزم عشقمی و این کصشرات منم با یه دستم همینجوری که میخوردم با ممه هاش ور میرفتم چون عاشق ممه هستم
بعد یه چند دقیقه ای دیدم هی پاهاشو جم میکنه هی باز میکنم خیلی داشت لذت میبرد همه جای کصشو میخوردم مخصوصا بالای چوچولشو بعد با انگشت دست چپم هم رو کصشو میمالوندم دیدم سرمو صفت گرفت لای پاش و فشار میداد سرمو به کصش و با اینور و انور کردن سرم ارضا شد بیناموس داشت خفم میکرد خخخ
بعد که ارضا شد اومد کلی ازم لب گرفتو تشکر کرد که خیلی خوب بود این حرفا منم خیلی خسته شده بودم چون از صبح سر کار و اینا کنار هم لخت دراز کشیدیم . منم بغلش کردم ممه هاشو چسبوندم به خودم فیس تو فیس چشمامونو بستیم یکم استراحت طوری پاهاشو از بالا گذاشته بود رو کمرم حس خوبی داشت از اینکه با یکی از خودم
بزرگتر از نظر سنی سکس میکردم یه حس خیلی خوبی بهم میداد تو همین فکرا بودم بعد یه نیم ساعت تو همین فکرا و اینا دیدم عالیجناب دوباره داره سلام هیتلری میده های هیتلر
کیرم که بلند شد معلوم بود که هنوز خبرایی هست
یه اسپنک زدم در کونش گفتم بریم راند دوم ؟ گفت جدی ؟ گفتم بعععععله
تو کونش عروسی شد بلندش کردم گفتم این دفعه رو شکم بخوابه پاهاشو رو هم بزار از پشت تو این پوزیشن چون پاها رو هم میره عضله کص جم میشه و خیلی تنگ تر به نظر میرسه حتما امتحان کنید کاندوم بعدی رو باز کردیم و برو که رفتیم ایندفعه با احتیاط گذاشتم درش البته بگم تو اون تاریکی پیدا کردن
سوراخ خودش کلی هنر بود
کردم توش و یکم که فشار دادم یه آخی گفت گفتم چی شد گفت هیچی ادامه بده من اروم تلمبه میزدم و خودمو عقب و جلو میکردم بعد چند دقیقه باز صداش درومده بود و میگفت بکن تند تر بکن برش گردوندم و به یه پلو کردمش کردم توش و سریع و دارکوبی تلمبه میزدم با یه دستم ممه سمت چپی شو گرفته بودم
چون به پهلو راست دراز کشیده بود و فشارش میدام هی اخ اخ میگفت و منم هی تند تر میکردم تلمبه رو یه ده دقیقه ای شده بود و این دفعه نمیدونم چرا زود تر آبم اومده بود سریع کشیدم بیرو کاندوم رو در آوردم و رختم رو کونش اخ چه حس خوبی داشت بلند شدم دستمال رو گرفتم و اب و پاک کردم از کونش و این گفت
نمیخواد میرم دوش میگیرم گفتم اوکی
بلند شد رفت دوش گرفت گفت توام بیا گفتم نه میرم خونه دوش میگیرم راحت ترم
چون قرار نبود شب اونجا بخوابم
صبح باید میرفتم سر کار
خلاصه اون رفت دوش گرفت و منم پا شدم لباسامو پوشیدم نشستم تو هنگ و اور بعدش بودم اون لذت و حال خوب
اومد دوباره یه چایی دستش بود چایی رو با هم خوردیم و یه ساعتی حرف زدیم و از سر کار من پرسید از دوست دختر های قبلیم و اینا منم همینطور و اینکه امشب کلی خوب بود منم
ازش تشکر کردم
بلند شدم و گفتم باید برم اونم چون وضعیت منو میدونست گفت اوکی و اومد تا دم در و نرده سر کوچه که قفل بود رو باز کرد یه خدافظی کردم و نمیتونستیم تو کوچه لب بگیریم منم خدافظی کردم سوار ماشین شدم و برگشتم
بعدش رسیدم خونه و در مورد سکسمون کلی به هم پیام دادیم قرار شد دو شب در هفته برم خونشون
اگه از داستان خوشتون اومده لایک کنید که قسمت های بعدی رو هم براتون بزارم

نوشته: weedlord

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.