رفتن به مطلب

داستان بیغیرتی عروس شدن مامان 50 ساله و جذاب من


mohsen

ارسال‌های توصیه شده


مامانم دوباره عروس شد

سلام به بچه های کون باز
اول بگم این داستان بی غیرتی پس کسایی که بدشون میاد نخونن که حالشون خراب نشه.
من پوریام ۱۷ سالمه. پدر مادر سه ساله جدا زندگی میکنن ولی طلاق نگرفتن.
مادرم زیبا ۵۰ سالشه بدنش هنوز رو فرمه و جذابه. خودمم چند بار به یادش جق زدم چون تو خونه راحت لباس میپوشه و فرم سینش معلومه خیلی حشریم میکنه.
میدونستم دوست پسر داره چون شبا تا دو سه آنلاینه و خیلی شبا صدای تلفن حرف زدنشو نصف شب می شنوم ولی خب تابلو نمیکنه جلو من. منم به روش نمیارم.
تا اینکه یه بار بهش گفت آخر هفته بریم شمال. اونم قبول کرد رفتیم انزلی. از قبل یه شماره داده بودن که بریم پیشش واسه اجاره ویلا. اسمش حمیدرضا بود خیلی خوش استایل بود.
دو تا ویلا نشونمون داد تو ماشین همش حرف میزد و از خودش تعریف میکرد مادرمم خوشش اومده بود. حتی دیدم مادرم آینه وسطو جوری تنظیم کرد که باهاش حرف میزنه بتونه تو صورتش نگاه کنه. ویلا سومی رو که میخواست نشونم بده مادرم بهم گفت بشین عقب بزرگتره زشته. منم رفتم عقب پسره هم کج نشست تکیه داد به در که بتونه خوب مادرمو نگاه کنه. ویلا سومیو دیدیم و خوشش اومد مادرم. به مادرم گفت درینک خواستی بگو. شبم اگه دوست داشتید یه رستوران خوب بلدم مادرم یه خورده فکر کرد و گفت بهتون خبر میدم. به منم گفت عمو هر چی خواستی به خودم بگو جور کنم برات گفتم باشه و مامانم تعارف کرد برسونمت اونم گفت نه و رفت.
رفته بودیم منطقه آزاد که گوشیه مادرم زنگ خورد و صحبت کردن مادرم گفت خبر میدم بهت قطع کرد. گفتم کی بود گفت هیچی بعد چن دقیقه گفت تلفن اون ویلاییه بود گفت شام بریم بیرون منم فهمیدم میخواد مخ مادرمو بزنم گفتم خب چکار کنیم. گفت نمیدونم ولش کن. گفتم حداقل آدرس رستورانو بگیر ازش خودمون بریم. گفت بزار ببینم چی میشه. دیدم دارن پیام بازی میکنن. بهم گفت خیلی اصرار میکنه بریم باهاش؟ گفتم اره . رفتیم ماشینو گذاشتیم ویلا اون با یه هوندا پلاک ویژه انزلی اومد دنبالمون. سوار شدیم مادرم جلو نشست باهم دست دادن. تو راه به مامانم گفت یه مشروبم واست آوردم این چند شب اینجایی بخوری مادرم بهش گفت مشروب تنها که حال نموده اروم بهش گفت خودم میام با هم میخوریم. دوتایی خندیدن. دیگه مادرم داشت جلو من راحت پا میداد.
شام خوردیم برگشتیم دم ویلا وایستاد مامانم گفت ماشینتو تو پارک نمیکنه پسره خندید گفت هر چی شما بگید. ریموتو زدن اومدن تو. محمدرضا رفت تو پذیرایی نشست مادرم رفت تو اتاق لباس عوض کرد منم رفتم تو اون اتاق یهو اومدم بیرون چشم گرد شد. مادرم با یه لگ تنگ و یه تاپ که کلا بالای سینش بیرون بود اومد بیرون. رفتیم تو اتاق مادرم رفت از آشپزخونه ظرف اورد و نشست رو مبل کناری محمد رضا منم رو اونیکی مبل بودم. محمد رضا گفت چه دور نشستیم از همه به مادرم گفت بیا پیش من مادرمم رفت کنارش. شروع کردیم مشروب خوردن دیگه کم کم چسبیدن به هم و شوخی میکردن دست دور گردن هم انداخته بودن مامانم گفت بریز گفت نه حالت بد میشه.
مامانم گوششو گرفت کشید گفت بهت میگم بریز. اونم گفت بوسم کن تا بریزم اصلا حواسشون بهم نبود مامانم لبشو گذاشت رو لبش چن ثانیه ای خوردن لبشو برداشت.
مامانم به من نگاه کرد گفت برو تو اتاق خیلی مست بود پاشدم رفتم. اتاقا طبقه بالا بود رفتم سمت راه پله محمدرضا گفت بیا عشقم بزن . رفتم راه پله رو بالا از پشت نرده نگاشون کردم دیدم مادرم رفته نشسته رو پا پسره داره لباشو میخوره پسره هم دستشو برده زیر تاپ مامانم کمرشو میماله. همونجوری تاپشو در اورد دستشو بند سوتینشو باز کرد چشمش به سینش که افتاد یه جون بلند گفت چندتا چک زد رو شینش خواست بخوره سینشو مامانم نیم خیز شد خودش سینش رو کرد تو دهن پسره. خیلی اعصابم خورد بود پشتش بهم سینش رو نمیبینم.
مامانم از رو پاش بلند شد جلوش وایستاد لگش رو دراورد شورتش بندی بود. بندشو باز کرد شورتش افتد. باورم نمیشد چه کونی داشت. چرخید پشتشو کرد به پسره دستشو گذاشت رو رونش دولا شد . پسره گفت کونتو میخوام امشب. مامانم گفت واسه خودته. من محو سینش شدم سینش درشت بود با نوک گنده. وقتی وایستاد که برگرده منو دید ولی چیزی نگفت. برگشت رفت جلو محمدرضا نشست شلوارش اسلش بود کشید پایین شلوارشو ساک زد واسش سرشو رو کیرش عقب جلو میکرد پسره هم دستش رو سر مادرم بود فشار میداد پایین. یه خورده که ساک زد اومد شلوار پسر رو در بیاره دیگه جفتشون لخت بودن.
به پسره گفت کاندوم همراهت داری؟ گفت نه بی کاندوم میکنم مامانم گفت عشقم بزار از بالا میارم تا فهمیدم . تا گفت رفتم تو اتاقم. اومد تو اتاق لخت مادرزاد جلوم بود فقط یه دستشو گرفته بود رو سینش اصلا حواسش به کوسش نبود. گفت ببخشید پسرم به خدا نیاز دارم سه ساله بابات رفته ولی اگه تو نمیخوای ادامه نمیدم بهش میگم بره. گفتم نه مامان برو . به شوخی بهش گفت ولی اگه من با یکی دوست شدم میارمش خونه ها. خندید اومد بوسم کنه دستشو از رو سینش برداشت وای چه صحنه ای بود یادم نمیره هیچ وقت. داشت میرفت بیرون. راه میرفت کونش میلرزید. برگشت گفت در ضمن نگامونم نکن بچه. گفتم باشه میخوابم. لرزش کونش خیلی خفن بود یه کون ژله ای ناز داشت.
رفت از اتاقش کاندوم برداشت رفت پایین دوباره رفتم نگاش کنم.
کیر پسره خوابیده بود. گفت آخیش بچم خوابه پسره خندید گفت بیدارش کن. دوباره واسش ساک زد تا شق شد کاندومو کشید سر کیر پسره. نشست رو پای پسره کیر پسره تو کوسش بود گفت جون چه داغه کست . مامانم خودشو عقب جلو میکرد پسر کون مامانمو گرفت تند تند عقب جلو میکرد مامانم آه میکشید. مامانم بهش گفت بخواب بشینم روش. پسره گفت خوب واردیا مامانم گفت کجاشو دیدی.
خوابید مامانم رفت بالای پسره نشست با دستش کیرشو نگه داشت دیگه جوری بود که روی مامانم به من بود منم کیرمو دراورده بودم داشتم جق میزدم نشست رو کیرش خم شد دستاشو گذاشت رو شونه های پسره خودشو عقب جلو میکرد سینش اویزون شده بود بعد نشست منو میدید ولی به روی خودش نمیاورد رو کیر پسره خودشو بالا پایین میکرد پسره گفت کیر سواری حال میده؟ مادرم گفت اره سین هاش بالا پایین میشد . پسره گفت بخواب میخوام بیارم آبمو مامانم گفت زوده بازم میکنیم؟ گفت اره جنده. مامانم جوری خوابید که زاویش با دید من نود درجه باشه منو نبینه پسره. پاهای مامانمو داد بالا کیرشو کرد تو کسش مامانم گفت جون بگا منو. تو دیگه کیر منی اونم میگفت تو هم جندمی… پسره تند تر کرد سینه های مامانم میلرزید . پاهاشو ول کرد افتاد روش خیلی سریع تلمبه میزد یهو گفت داره میاد نگه داشت تو کس مادرم مامانم پاهاشو حلقه کرد دور کونشو می گفت بیار آبتو عشقم . پسره آبش که اومد بغل مامانم دراز کشید مامانم پاشد کاندومو از کیرش درآورد یکم کیر پسر رو لیس زد گفت الهی قربونت برم. از مامانم پرسید ارضا شدی اونم گفت اره…

نوشته: پوریا

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.