رفتن به مطلب

داستان سکسی دختر دایی اقوام


chochol

ارسال‌های توصیه شده


سکس با دختر دایی زن پسر عمم
 

سلام دوستان رضا هستم
راستش اولش مردد بودم این خاطره و داستان خودم را براتون به اشتراک بزارم یا نه اما نمیدونم چی شد که دیدم حیفه شما هم اینو نشنوین و اگه ۱روزی توی یه همچین موقعیتی بودین به نظر خودم این ریسکو نکنین چون بعدش خیلی استرس آبرو را دارین.
البته اینم بگم که این داستانی که براتون تعریف میکنم چون جزییاتش زیاده مجبورم همشو بگم و یکم طولانی میشه و همین سال گذشته برام اتفاق افتاده و یکی از شیرین ترین خاطرات جنسیه زندگیم هست که تجربه کردم.
من۳۸سالمه تهران زندگی میکنم ۷ساله ازدواج کردم و خانمم هم شاغل توی یه اداره هست.
الان یه بچه ۴ساله داریم و کارم پیمانکاری ابنیه است
کارم رو رواله و شرایط مالیم خوبه.
سال گذشته بود که از طریق یکی از دوستام و روابطی که داشت ۱کار برنده شدم توی شهرستان جم بوشهر.
کارایی که قبلا میگرفتم گوشه و کنار بودن اما همیشه بیشتر از ۴ یا ۵ساعت از تهران دور نبودم و این اولین باری بود که به این فاصله داشتم یه کاری را انجام می‌دادم.
خانمم هم زیاد راضی به انجامش نبود چون اینجور خیلی دور میشدمو زود به زود نمیتونستم برمو بیام البته ما خونمون با منزل پدر خانمم اینا همسایه بودیم و مشکلی نداشتیم.
ولی خب چون سودش خوب بود به دور بودنش می‌ارزید و…
راستش بجز یکی ۲بار توی سفرهای نوروزی هیچ بار دیگه به استان بوشهر نرفته بودم واسه همین با پسر عمم که خونش شیرازه و اونجا تقریبا نزدیکه بوشهر و شهرستان جمه هماهنگ کردم و بهش گفتم که یه همچین کاری گرفتم و احتمالاً برای بازدید اول سمتت میام.
اتفاقا اونم خیلی بدرد بخور بود.
هم نزدیک به اونجا بود و هم آشنایی کامل با شرایط جم داشت چون خانواده خانمش کلاً بوشهری بودن و تو اکثر نقاط بوشهر فامیل داشتن.
خود جم شهر بزرگی نبود و معمولا مردم برا هر کاری و یا تفریحی میرفتن شیراز.
منم زمانی که کارو گرفتم به اصرار پسر عمم شبایی که جم نمیموندم و تهرانم نمیرفتم اکثرا شیراز خونه پسر عمم میرفتم آخه مثل داداش برا هم بودیم هم سن هم بودیم و از بچگی عین برادر یا من خونشون بودم یا اون خونه ی ما
جفتمون تک پسر بودیم و از دبستان تا دیپلم تو یه مدرسه.
فقط اون تجربی خوند و من ریاضی و مهندسی.
تا قبل این که دیگه بره برا درس و دانشگاه و پزشک بشه همیشه با هم میپریدیم اما بعد فاصله افتاده بود و کار و بعدم ازدواج و …
با خانومشم تو دانشگاه باهم آشنا شده بودنو دیگه محل دانشگاهش که شیراز بود همون شیرازم تشکیل زندگی دادو موند.
دروغ نگم از وقتی هم کار جدیدم شروع شده بود غرق کار بودم و خیلی دنبال کار دیگه نبودم.
تا اینکه ۱غروب ۴شنبه ای که بلیط گیرم نیومد برم تهران اومدم خونه پسر عمم دیدم ۱دختر خانمی بنام سودابه حدودا ۲۷ الی ۲۸ ساله فامیل خانمشم اونجاست.
راستش آدم چشم چرونی نیستم و خانم پسر عمم هم مثل خواهرم بود و کلا راحت بودیم اما نمیدونم چی شد تا سودابه را دیدم ۱کم چشمم گرفتش.
البته معمولا اینجور حسا دو طرفس
یعنی در اصل طرف مقابلم یه آمارای ریزی میدادو نگاهامون بعضی وقتا توهم قفل میشد.
حقیقتا بخاطر شرایط کاریم سکسمم خیلی کم بود.
سودابه هم دختر خیلی شاخی نبود اما من می پسندیدم.
یه دختر گندم گونه اما تقریبا لاغر و خوش اندام
وزنش حدودا ۵۵ . ۶کیلو
چهرش بدون آرایش خیلی معمولی بود اما بسیار غلیظ آرایش می کرد بقول خودمون پلنگی بود.
موهای لخت مشکی داشت اما خیلی بلند نبود و مدلشون مثه زنای مصری تو فیلم یوزارسیف بود البته کوتاهتر از اونا
جلوی موهاشم چتری بود.دماغش که تابلو عملی بود و لباشو گونه هاش تزریق.
مشخص بود سینه‌های بزرگی نداره اما خب راستش گاهی یه مقدار از خط سینه‌اش و بند سوتینش از لباسایی که می‌پوشید مشخص بود و این منو بیشتر تحریک می‌کرد.
یه لگن پهنی هم داشت و ساپورتی که می‌پوشید کاملاً باسن گرد و رو فرمش خودشو نشون میداد.
قدش نهایتا ۱۵۵سانت بود و کلا قد کوتاه بود به خاطر همین حتی توی خونه هم صندل پاشنه بلند می‌پوشید.
البته صندل های پاشنه دار شم رو فرم باسن و کمرش بی تاثیر نبودن و ۱۰۰پله جذاب ترش میکرد و یه جورایی شکل و شمایل کلوچش هم مشخص بود.
کلا دختر معمولی بود علی الخصوص بدون آرایش اما من بدجور خوشم اومده بود.
بگذریم شب اولی که اونجا بودم کلی زیر زیرکی نگاش میکردمو تو کفش بودم اما تابلو نمیکردم.
شبم یکی دو ساعتی ذهنم مشغولش بود اما خسته بودم و خوابیدم.
خواب و بیدار بودم ساعتای حدودا ۹صبح بود که صدا صندل های پای سودابه اومد و فهمیدم بیدار شده منم گفتم بذار بیدار شم ۱دیدیش بزنم.
بیدار که شدم طبق معمول پسر عمم بیمارستان بود چون داشت رزیدنتیه تخصصشو میگذرونه خیلی درگیر بود.
خانمشم بنده خدا دیدم صبحانه برای همه گذاشته و تا بیدار شدم گفت آقا رضا شما تا کاراتونو انجام بدین من برم تا سر خیابون یکی دوتا سنگگ تازه بگیرمو بیارم برا صبونه.
منم اول ۱کم تعارف و اصرار کردم که نه خودم میرم و اینا اما راستش چون دوست داشتم با سودابه تو خونه تنها باشم زیاد سفت نشدمو …
تا رفتم دستشویی دست و صورتمو بشورم و بیام دیدم سودابه رفته حموم.
زکی رکب خورده بودم شیطونه بهم می‌گفت برو در حمومو باز کن و همونجا زیر دوش بغلش کن و…
دهنش سرویس نه به نگاهای دیشبش نه به الان که وقتی تنها شده بودیم رفته بود حموم و طلایی‌ترین موقعیت مخزنیمو ریده بود توش.
یکم حرص خوردم اما دیگه بیخیال شدم نشستم پای میز و داشتم تو گوشی نگاه میکردم که زن پسر عمم اومد و صبحانه را خوردیم و دیگه بعدشم رفتم توی اتاق پای لب تابم کارامو انجام بدم.
چند دقیقه بعدم دیدم زن پسر عمم گفت آقا رضا اگه فعلا کاری ندارین من با سودابه میخوایم بریم بیرون ۱کاری داریم بعدشم خرید و میایم شمام اگه چیزی لازم دارین بگین و بعدشم رفتن.
نیم ساعتی نگذشته بود که ذهنم دوباره مشغول سودابه شد و یه لحظه گفتم آخ چقدر خوب بود الان که حمام رفته بود و تر و تازه ، می‌موند خونه و منم بغلش می‌کردم و…
که ۱هو ۱چی به ذهنم رسید گفتم بزار برم حمام ببینم سودابه لباس زیراش اونجا هست یا نه
بله حدسم درست بود توی رختکن تاپ سفیدشو کرست مشکیشو شرت قرمزش بود.
آخ جانمی جان رفتمو تاپ و سوتینشو برداشتم
حدسم درست بود سوتینش ازین کاپی اسفنجیا بود و سایزش حدودا ۶۵ تا ۷۰
شروع کردم به بو کردنشون ، غرق در عطر و لوسیون بودن ولی یه مقدار بوی تنشو می‌دادن اما وای از شورتش،مشخصا سایز شرتش خیلی بزرگتر بود ، شاید بخندید اینجوری بگم اما یه بوی ترشی خاصی از عرق و کس میداد.یه مقدارم جای ترشح های کسش توی شرتش مشخص بود.
وای که وقتی بو میکردم هم بد بود هم خوب
اما برا من کلا لذت بخش بود
حتی بوی عرقای لا چاک کسش برام دیوانه کننده بود.
دوست داشتم همینجور که عمیق بوش میکردم بلیسمش.
کیرم داشت از شقی منفجر میشد و حشر تموم وجودمو گرفته بود.
وای که اگه الان سودی پیشم بود کسشو جر می‌دادم.
اونشب و فردا شبم گذشت و من هفته بعدشم تهران بودم تا ۴شنبه ی دو هفته بعد که دوباره غروب رفتم خونه ی پسر عمم دیدم عهه هنوز سودی اونجاست هم خیلی خوشم اومده بود هم تعجب کردم شب وقتی با پسر عمم توی پذیرایی پای تی وی تنها بودیم پرسیدم سودابه خیلی انگار پیشتون میاد و میره که گفت نه الان دو سه هفته‌ای هست که پیشمون مونده راستش دارم آروم بهت میگم نگین خانومم نفهمه.
یواشکی گفت قهر کرده از خونشون
پرسیدم ازش چرا گفت داستانش مفصله یه مقدار شرایط داییش اینا خوب نیست سودابه هم تا حالا ۲ بار ازدواج ناموفق داشته و الان به خاطر همین با خونه بحثشه و یعنی قهره.
پرسیدم ۲ بار!!!
چرا؟
گفت دخترا و بچه‌های امروزین دیگه این یه بار ۱۸ سالگی عاشق یکی از دوستاش شده بود و عشق و عاشقیو اینا عقد کردن و بعد یه۲سال دعوا و بچه بازی قهر کردن و جدا شدن.
۳ سال پیش هم به اصرار خانواده‌اش با یه پسری ازدواج کرد که شرایط مالیشون بد نبود اما پسره اینو نمی‌خواستو میخواست از ایران بره.
خانواده پسره شرکت نفتی بودن و پدرش حقوقش بالا بود و پسر رو ساپورت میکرد.
کلا پسره رو یعنی زنش داده بودن که مشغول بشه باد مهاجرت از کلش بپره اما این ۲تا هم باهم نمیساختن و قهرو دعوا و چند ماه پیشم از هم جدا شدن الانم دیگه پسره رفتش انگلیس.
گفتم ای بابا چقدر الکی
مشکلاتش کم نیست پس.
که دیدم گفت آره حقیقتش همش هم تقصیر این نیست
کلا خانوادش ماجرا زیاد دارن بابای سودی زیاد کاراش عاقلانه نیست درگیر اعتیادم هست یه پسر و یه دختر بزرگتر از اینم داشته که اونا هم هر کدوم مشکلات خودشونو دارن.
مادر سودی یه ۱۰سالی هست که از باباش جدا شده و ۲باره ازدواج کرده و الانم کشور عمانه
پدرشم ۲باره ازدواج کرده و …
اینم از همون اول با زن باباش نمیسازه و اصلا واسه همینم ۲باره زوری شوهرش دادن.
الانم که جدا شده از ۳میلیارد مهریش حدودا ۱تومنیشو پدرش و زن باباش خوردن و با باقیش هم به اصرار من و خانمم تا داییش و زنش ازش نکنده بودن یه واحد براش همونجا گرفتیم اما فعلا مستاجر توشه و تا ۲ماه دیگه خالی میشه
دیگه اینم فعلا قهره و یجورایی آلاخون والاخون
یه مدت خونه خواهر و داداشش بود و الانم ۳هفته ای هست که اومده پیش ما.
منم چون اکثر مواقع بیمارستان و دانشگام فعلا پیش نگین باشه بهتره
هم با هم مشغولن هم نگین بیشتر ۳روز بیمارستان نیست و اینجور منم آزادترم.
اتفاقاً محل زندگیشم همون جمه.
تا اینو گفت که خونشون جمه یهو انگار ۱لامپ تو مخم روشن شد و دیگه تو ذهنم رفتم تو کار مخ زنیش.
خلاصه منم چون اینو فهمیده بودم هر موقع عصرا آزاد میشدم میومدم شیراز و خونه پسر عممو کم کم با سودی روابطم بیشتر شدو ۱بار به بهونه ۱کار بیمه تو جم شمارشو گرفتم و کم کم پیام بازی و…
تازه وقتی یکم گرمتر شدیم از پیاماش فهمیدم که انگار اونم زودتر از اینا بدش نمیومده باهم ارتباط برقرار کنه.
حقیقت منم شرایطم خوب بود.
هم شرایط مالیم هم ۱ماشین شاسی ازین چینیها داشتم که بعدا یه بار که همگی باهم بیرون بودیم سودی تو ماشین به پسر عمم گفت آقا اشکان چرا شماهم شاسی بلند نمیگیرین قشنگ بالا هستش و مسلط و ماشین اصلش شاسیه و …
کم کم پیامامون قایمکی یکم زیاد شده بود و یکی دوبار قایمکی تو شیراز بهم کافه رستوران رفتیم و …
فقط ترسم ازین بود که سودی خیلی با نگین راحت بود و نگران بودم ۱وقت از دهنش در نره و جلو اشکان و خانمش آبروم بره.
۱شب که داشتیم پیام بازی میکردیم ۱هو بم گفت که آقا رضا امشب نمیای شیراز
پرسیدم چرا
گفت آخه فردا میخوام بیام جم گفتم با شما بیامو …
دل تو دلم نبود بگم آره اما گفتم فکر کنم اگه اشکان و نگین بفهمن ناراحت میشن و … که گفت نگران نباش من بلدم خودم ۱جور جمعش میکنم که ضایع نباشه خودمم دوس ندارم نگین و اشکان بفهمن و…
منم عصر ۲شنبه بود که جنگی کارامو کردم و با اشکان هماهنگ کردمو ۱شبه اومدمو گفتم حوصلم رفته و شب بریم شام بیرون.
خلاصه شب گذشت و فردا صبح زود تا پسر عمم اومد بیدارم کرد برا صبحونه که بعدش برم جم سر میز صبحانه اشکان بم گفت رضا راستی امروز میخوای بری سودی را هم با خودت نمیبری جم
گفتم واسه چی
گفت از چند شب پیش گفته ۳شنبه صبح باید برم جم کار اداری دارمو نگینم امروز شیفته و میخواست خودش بره
منم گفتم حالا که تو هستی حداقل باتو بیاد که برسونیش و اینجور خیالمون راحتتره.
منم که از قبل خودم هماهنگ بودم گفتم باشه
چه اشکالی داره و …
خلاصه همین که اومد سوار شد تا خود جم با هم گفتیم و ۱کمم راحت تر شدیمو قرار گذاشتیم ظهر بریم رستوران.
ظهرم تو رستوران دلو به دریا زدمو دیگه بش گفتم سودی من حقیقتش ازت خوشم اومده و میخوام باهم دوست باشیم. اولش ۱کم ان و من کرد و گفت آخه تو متاهلیو …
اما بعد که ۱کم گرمتر شدیم گفت به شرطی که خانم تو خانوادتو نگین و اشکان نفهمن و اینا
منم که اصلا قصدم همین بود از اولش همینو میخواستم بگم گفتم اصلا اصلش بایدم همینجور باشه و …
یکم راحت تر شده بودیم که ۱باره بم گفت آقا رضا حالا که دوستیم دوست ندارم فکر بد بکنی ها اما اگه ناراحت نمیشی یه درخواستی دارم.
گفتم بگو گفت میتونی یه ۲۵تومن بم قرض بدی لازم دارم.
من که یکم از حرفش جا خوردمو تو اول دوستیم تعجب کردم اما برام پولی نبود که مهم باشه ازش پرسیدم مشکلی نداره اما اگه ناراحت نمیشین برا چه موضوعی نیاز دارین.
بعد گفت من سیصد تومن از بانک دارم وام میگیرم که پول پیش مستاجرمو بدم آخه ۱خونه اینجا خریدم که مستاجر توشه پول پیش مستاجر رو ندارم اما ۲۳تومن کم دارم که یه امتیاز وامی رو بخرم میخواستم از نگین بگیرم اما الان که باهم دوستیم گفتم اول به شما بگم بهتره و…
منم که دیگه میخواستم هرجوریه به مقصودم برسم بش گفتم نگرانش نباش و …
بعدش گفتم حالا که انقدر راحت اون درخواستشو گفته بش گفتم پس اگه مشکلی نداری امشبو اینجا بمون که پیش هم باشیمو منم تنها نباشم و فردا هم تو بانک مبلغو برات بزنم.
یکم نگام کرد و گفت باشه فقط بخاطر خودت و دوست ندارم فکر کنی واسه مبلغیه که دارم ازت میگیرم و…
بعد که رفت تو فکر این بودم که ۱سوییت بگیرمو زنگ به اینور و اونور که وقتی عصر بش گفتم گفت نیازی نیست من دوستم شوهرش شهرستانیه و امشب تا ۱هفنه تو رست یا تعطیلیه و چون دارن میرن شهرستان میتونم کلید خونشونو بگیرمو بریم اونجا.
منم که دیگه داشتم بال درمیاوردم سریع ۱قرص برا کمرم خوردمو آماده شدم واسه شب.
طرفای ۸شب بود که رفتم دنبالشو شام رفتیم بیرون و بعدشم چرخی زدیمو رفتیم خونه.
۱خونه ی شیک جمع و جور نقلی ۲خواب بود.
با اینکه تمام شرایط جور بود استرس داشت میکشتم که گند نزنم و نکنه اگه بغلش کردم بدش بیاد و…
خانمم هم دلتنگ بود و هی چندباری زنگ زد و …
اونم مجبور بود ساکت بمونه و بعدش انگار زیاد خوشش نیومد که تلفنم هی زنگ میخوره و خانمم …
رو مبل نشسته بودم پای تی وی که دیدم ۱چایی دم کرد و با شیرینی اومد رو مبل پیشم.
وای ۱تاپ مینی ناف تنگ سبز سیری تنش کرده بود و یه دامن تنگ جین پوش
رون و قوس ساق های پاش محشر بودن حتی ۱مو هم روش نبود صاف و صیقل.
آرایششم مثل همیشه غلیظ
با مژه های درشتی که چشمایی که روش لنز عسلی گذاشته بود و برجسته تر میکرد یهو شروع کرد به صحبت.
یکم که دید حواسم به توئه بم گفت بدم میاد وقتی با کسی صحبت میکنم حواسش به جای دیگه باشه و …
منم که ضربانم رو ۱۰۰۰بودو حشرم رو ۱۰۰،۰۰۰ رومو برگردوندم و بش گفتم آخه ماشالله تو انقدر امشب خوشگل شدی که اگه مشغول نباشم میترسم کاری کنم که دیگه زیاد راحت بشیم.
یکباره ۱کم معذب شد و یه نگاه بم انداخت و گفت خب پس بهتره همون تی ویتو ببینی و اینجور آرومتریم و …
منم که دیگه ریده بودم داشتم دیوونه میشدم و به خودم هی فحش میدادم که این چه حرفی بود زدمو …
یکمی بعدم طرفای ۱۲شب بود که گفت خب من دیگه خوابم میاد با اجازت برم بخوابم که صبح خیلی کار دارم.
ربع ساعتی بعد وقتی که رفت خوابید داشتم کسخل میشدم که چرا کاری نکردمو اینجور ریدم تو موقعیت.
آخه خدایی منم بعد ازدواجم دیگه کاری نکرده بودم واقعا هم می ترسیدم و دلهره داشتم.
گوشی رو برداشتم و بش پیام دادم خوابیدی یا بیداری
که دیدم درجا پیام داد مگه خرسم که درجا خوابم ببره
منم ازش پرسیدم پس من کجا بخوابم
که دیدم گفت نمیدونم
گفتم پس تو چه دوستی هستی که هوای دوستتو نداری
که دیدم پیام داد اگه قول بدی پسر خوبی باشیو جوگیر نشی و کار بدی نکنی بیا همینجا
بالاخره تخت ۲نفرس توهم که دوستمی
فقط یادت باشه قول دادیا.
منم که از دست خودم ناراحت بودم که اینجور ریدم رفتم رو تخت پیشش به پهلو پیشش دراز کشیدم
کلا چون دید نگاهم بشه شب بخیر گفت و حرفی نزد و با فاصله پشتشو کرد بمن دیدم خوابید.
منم همینجور داشتم به بدنش نگاه میکردم.
به اون موهای لخت و مشکیش
به اون باسن نازش با اون کمر باریکش
دوست داشتم حداقل پتو رو کنار میزد تا رون و ساقای پای نازشم ببینم اما حیف.
فقط حسرت میخوردم.
حشر تمام مغزمو گرفته بود و خواب به چشمام نمیومد.
نزدیکای نیم ساعتی که گذشت دیدم برگشت و چشماشو باز کرد و گفت وای تو هنوز بیداری
گفتم آره
گفت چرا نمیخوابی
گفتم آخه من تا تو را بغل نکنم خوابم نمیبره
گفت مگه قولت یادت رفت گفتم نه فقط بغلت کنم همین
اونم گفت باشه اگه فقط بغل کردنه اشکالی نداره و ۲باره پشتشو کرد بمن یکمم اومد جلوتر منم سریع دستمو گذاشتم زیر سر و گردنشو بغلش کردم.
وای انگار دنیا تو بغلم بود.
عطرش داشت دیوونم میکرد.
من داغ داغ بودم اونم دقیقا همینجور
حرارت داشت از جفتمون بلند میشد اما انگار جفتمون معذب بودیمو فقط منتظر ۱جرقه بودیم.
یکمایی بعد با صدای آروم بش گفتم سودابه ۱چی بپرسم گفت بگو
گفتم تو همیشه شبا با آرایش میخوابی
۱کم مکث کرد و آروم خندید و گفت فضول نباش فضولی خوب نیست
دیگه منم پرو شدم و گفتم من دوستتم پس اگه من نپرسم کی بپرسه
گفت تو بخواب ذهنتو درگیر نکن
منم گفتم مگه من میتونم امشب بخوابم
گفت چرا
گفتم آخه تمام عشق و دنیام تو بغلمه مگه میشه این لحظاتو از دست بدم
اونم گفت ای از دست تو
ای از دست شما مردا که همتون همینارو میگین منم گفتم نه بخدا من دیوونتم فقط دوس دارم بغلت کنمو نگات کنم
دوست دارم مثل شمع به پات بسوزم و توهم عین پروانه لذتتو ببرم که ۱هو آروم از تو بقلم برگشت و گفت خب بیا پس
خوب نگاه کن تا صبح سیر بشی و با چشماش زل زد بم.
منم دیگه همینجور که خمار نگاش میکردم بی درنگ لبامو اوردم جلو که دیدم اونم لباشو آروم چسبوند رو لبامو دیگه شروع کردیم به لب گرفتن
چون قرص خورده بودم کاملا به احساساتم چیره بودمو آروم و رمانتیک لب فرانسوی ازش میگرفتم.
البته اونم عالی بود و خیلی قشنگ لب میداد شاید یه ۱۰دقیقه فقط همینجور تو بغل هم لب تو لب بودیم که بم گفت آقا بسه دیگه دارم داغ میشم.
منم آروم تو گوشش گفتم عزیزم من عاشق همین داغیتم
تو فقط امشب تو آسمونا باش و از این لحظات لذت ببر.
همینجور که از بالا تو بغلم بود آروم رفتم تو گوش و گردنشو موهاشو گونه هاش
عینه ۱پلنگ گرسنه ای که دلش نمیاد سریع شکارشو بخوره و اول میلیسمش ، آروم بوش میکردمو میمکیدمو میلیسیدمش.
آروم دستامو برده بودم تو تاپشو کمرمشو میمالیدمو سینه هاشو ماساژ میدادم.
اونم همش آه و اوهش تو گوشم بود و سفت چسبیده بود بمو همینجور که یه لنگم وسط پاهاش بود و دامنش اومده بود بالاتر ، از رو شلوار کسشو سفت میمالوند به رون پامو هی عقب جلو میکردو هی بم میگفت رضا رضا دیوونم کردی کشتیم.
وای فوق العاده بود
آروم تاپشو دراوردمو ۱سوتین بنفش پررنگ تنش بود.
آروم ممه ی سمت راستیشو دراوردمو شروع کردم نوکشو بخورم.
یکم که نفساش تندتر شد کامل ممه شو گذاشتم تو دهنمو می مکیدم که دیدم خودش اون یکی ممشو درآورد تو دستش گرفتو گفت پس این یکی چی اینم بخور دیگه همش که اونو خوردی وای منم عینه گرسنه ها داشتم میخوردمشونو همینجور دستامو بردم پایینو دامنشو کشیدم بالاتر شروع کردم به گرفتن و مالوندن لمبه های باسنشو همینجور که میمالیدمو می رفتم لای پاهاش دیدم وای ازین شرت تنگ سکسیا تنشه و لاش کلا خیسه و خودش برا سکس کاملا آماده بوده.
پیراهنمو درآورد چسبیده بود بم.
اوردمش پایین زیرمو اومدم بالا
یواش دامنشو کندم
شرتش ست سوتینش بود و جلوش ۱حالت اکلیلی منجوقی براق بود
واقعا تو تنش خوشکل بود.
آروم پاهاشو دادم بالا که دستاشو گذاشت بین پاهاشو گفت رضا شرتمو در نیار آفرین روم نمیشه
گفتم عشقم بت گفتم منو تو امشب همه جوره مال همدیگه ایم و فقط میخوایم از این لحظات لذت ببریم
تو فقط چشماتو ببند و راحت باش.
اونم چشماشو بستو دستاشو آروم برداشت و لباشو آروم گاز میگرفت و آه و اوه میکرد.
نگاه بدنش که کردم تابلو بود تازه اپیلاسیون کرده ۱مو توش نبود نوک سینه هاش شق شده بود و تند تند نفس میکشید.
آروم صورتمو اوردم بین پاهاشو فقط کشاله های رونشو بو میکردمو آروم میخوردم.
یواش شرتشو زدم کنار
وای داشتم دیوونه میشدم
عجب کلوچه ی نازی داشت
چندتا بوسش کردمو آروم شرتشو دراوردم.
کسش محشر بود
تقریبا قرمز کبود بود با لابیاهای قهوه ای کبود
لای کسش پرو گرد بود اما چون لنگاش باز بود سوراخ وسط کسش معلوم بود و از حشر داشت با نفس زدنش باز و بسته میشد.
آروم شروع کردم به خوردنشون.
وای هنوز بو و مزش یادمه
خیسی هاش یکم بوی آهن میداد و یه نمه شورمزه بود اما برا من فقط لذت بود و بس.
حتی سوراخ کونشم میلیسیدم راستش از شکلش و نرمیش معلوم بود پلوم عقبم بازه.
انقدر لابیا هاشو کلیتوریسشو خوردم و زبونمو تو سوراخ کسش چرخوندم که سرمو گرفت و گفت رضا خواهش میکنم بس کن من دمام رو هزاره دارم میمیرم فقط بیا بکنم راحتم کن آتیش گرفتم الان از هوش میرم.
دیگه وقتش بود
پیرهنمو که قبلا خودش کنده بود شلوارمو در آوردم و کیرمو یواش از تو شورت درآوردم و همین طور که خوابیده بود اومدم از بغل کنار سرش.
گفتم پس تو نمیخوای طعم رضا کوچیک رو بچشی.
گفت وای این که خیلی بزرگ و کلفته
الان پارم میکنه
وای من عاشق خودتو کیر کلفتتم قربونش برم.
راستش کیرم ۱۶سانته اما کلفتیش واقعا مورد قبوله
عینه خیار سالادیا که انگشت به زور دورش میچرخه کلفته.
شروع کرد با ولع هرچی تمامه بخورتشو بلیستش.
اونم مثه خودم کاملا تو سکس وارد بود
خیلی ناز میخورد.
البته من چون قرص خورده بودم خیالیم نبودو راحت تحت کنترل بودم.
همینجور که بغل بالای سرش نشسته بودم داشت میخورد و لنگاشو بالا داده بودم دست راستمو برده بودم پایینو ۲انگشتی تو کوسش پمپ میزدمو چق چق میکردم.
اونم چند دقیقه ۱بار می گفت رضا آفرین تو دیگه نکن دارم آتیش میگیرم بزار من بخورمت بعد منو با کیر کلفتت بکن اینا همش مال خودتن.
گفتم باشه باشه اروم انگشتمو دراوردم ۲باره تف زدم و بردم دم سوراخ عقبش.
یه انگشتمو یواش کردم داخل شو شروع کردم به عقب جلو کردنو اونم همینجور که کیرمو میخورد هی اهه میکرد که یعنی نکنم اما من یواش داشتم کارمو میکردمو اونم انقدر مست حشر بود که بجز ۱نمه چشم غره کاری نمی کرد و داشت ساکشو میزد و لنگاش تا ته باز و بالا بود.
طبق حدسم راحت ۱انگشتمو تو عقبش به ۲تا کردم البته ۱کم دردش اومد اما من راهشو بلد بودمو بازش کردمو دیگه زیاد تکون نمیدادم.
دیگه طاقتش سر اومد و گفت رضا کسم کیر میخواد بیا بکن جرم بده فقط آرومم کن.
منم همینجور که لنگاش بالا بود تف زدم به کیرمو گذاشتم تا دسته داخل کسش.
وای چقد داغ و خیس بود
آب کسش زیرشو روی روتختی خیس کرده بود.
دیواره ها کسش سفت چسبیده بود به کیرمو اونم سفت بغلم کرده بودو آخ و اوخ میکردو میگفت وای رضا پارم کردی فقط بکنم آروم شم.بکن بکن بکن.
منم دیگه دستاشو عین زندانیا گرفته بودم بالا و لب و سینه و گردن و زیر بغلشو میلیسیدم و میخوردم همینجور محکم تلمبه میزدم که دیدم بعد چند دقیقه یهو چنان آه و اوه کرد و دستاشو کشید و سفت بغلم کردو شروع کرد پاهاشو شکمش بلرزه و نفساش قطع و وصل بشه و تند تند نفس بزنه که دیگه همینجور آروم شدم و بغلش کردم.
شاید حدودا یه ۲دقیقه همینجور سفت بغلم کرده بودم آروم و کامل نفس عمیق میکشید و با صدای اروم و منقطع قربون صدقم میرفت.
تا میخواستم تلمبه بزنم میگفت نزن نزن یه چند دقیقه بزار آروم شم.
بعدم از زیرم اومد بیرونو ۲باره از پشت اومد بغلم و گفت رضا یه چند دقیقه سفت بغلم میکنی و پتو انداخت رومون.
یه ۱۰دقیقه ای من همینجور که اون تو بغلم آفلاین بود سینه
هاشو میمالوندم سفت بغلش کرده بودم و یواش کیر شقمو که حالا دیگه هیچ جوره نمی خوابید از پشت گذاشته بودم لای پاهاش.
بعد که ۱کم سرحال تر شد بلند شد و گفت وای رضا تو منو چیکار کردی
کشتیم
تا حالا هیچ بار انقدر عمیق ارضا نشده بودمو ای کاش زودتر پیدات میکردم و مال خود خودم بودی.
منم که با سودی رو آسمونا بودم گفتم عزیزم تو تا هروقت بخوای من کنارتم فقط لذت ببر.
۱دقیقه رفت جیش کرد و وقتی برگشت رو تخت کیرمو گرفت تو دستاشو گفت وای این رضا کوچولو که منو پاره کرد په چرا هنوز بیداره.
گفتم بده مگه
با خنده گفت آره بابا کسمو جر داد بسش نیست.
پرسیدم واقعا دردت اومد.
گفت راستش آره خیلی ، ولی لذتبخش بود من برخلاف خیلیا لذت درد سکسو دوس دارم کیرتو و کمر سفت تو مدل سکستم واقعا عالی بود.
گفتم نوش جونت عزیزم
گفت خوب حالا تو بگو من برات چیکار کنم تا تو بشی.
فقط جلوم الان ۱کم سوزش دارم میخوای برات بخورم تا بشی.
بش گفتم نه تو داگی بشو ۱کم از عقب بکنم تمامه.
گفت آقا نه آفرین عقب درد داره کیر توهم خیلی کلفته من قبلا به شوهرم همیشه چون میخواست میدادم اما مال تو خیلی کلفته میترسم پاره بشم.
یکم ان و من کرد اما آخرش راضی شد و برگشتو لبه ی تخت به صورت حرفه ای پوزیشن داگی کرد و هی میگفت فقط آروم بکنیا.
واقعا کس و کون فوق العاده ای داشت لمبه های کونش دمبه ای بود.
یه تف سر کیرم زدمو یه کمم دم سوراخ کونش مالیدم.
یواش سر کیرمو گذاشتم دم سوراخشو آروم آروم کردمش داخل
یکم آخ و جیغ میزد اما راحت با چندتا عقب جلو تا آخر رفت.
منم که دیگه انگار تو بهشت بودم تا حالا هیچ کسی بم اینجور نداده بود.
یه چندتا تلمبه می زدم و در میاوردم ۲باره میکردم توش.
این دختر واقعا تو سکس محشر بود.
هرچی بیشتر میکردم صدا آه و آخش بیشتر میشد و منم لذت میبردم که دیگه دیدم داره آبم میاد کیرمو درآوردم و شروع کردم با دست زدن و همشو ریختم رو کمر و باسنش.
انقدر اب ازم اومد و همون اولش پاشید که چند قطره اولش پاشید رو تخت و موهاش که البته بعد کامل تمیزش کردیم.بعدشم دیگه باهم یه دوش کوچیک گرفتیمو اومدیم ساعتای حدودا ۳صبح خوابیدیم.
ببخشید که یکم طولانی شد اما چون برام شیرین بود دوست نداشتم جاییش از قلم بیفته.
خوش باشین

نوشته: رضا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.