رفتن به مطلب

داستان بیغیرتی ساختمان پزشکان


kale kiri

ارسال‌های توصیه شده


ماجرای ساختمان پزشکان

سلام به همه خوبان. محمدرضا هستم و۴۷سالمه متاهل هستم و ورزشکارم یعنی الان دیگه باشگاه خودمو دارم.مربی دفاع شخصی در ارتش بودم یگان تکاوری و۱۹۰قد دارم و۱۰۵کیلو وزن.که ۱۰کیلو اضافه دارم ولی اصلا چاق نیستم و دنبه چربی اصلا …بقیه اش بماند کدوم شهر.در ضمن خاطره اصلی بدون کم وکاست… ولی اسامی تماما مستعاره.از۱۸سالگی استخدام نیروی زمینی شدم با افتخار وموفق خدمت کردم.بعداز۲۷سال خدمت در۴۵سالگی بازنشست شدم.به دلایل شخصی که مهمترینش بیماری سرطان همسرم و آسم شدید مادرم است که هیچکدوم کسی رو بغیر من ندارند.دخترم ازدواج کرده و رفته سر زندگی خودش که اونم دامادم نظامی زندگی خوبی دارن ولی شهر دیگه هستن.پسرم هم دانشکده افسریه مجرده.ولی پسرم هم ماشالله جزو قهرمانان رزمی کشوره…داستان اصلا ربطی به اینها نداره.توی ماجرا اصلا وجود ندارند.فقط برای این گفتم که بدونید چرا تنهاییم.مادرم فرزند دیگه ای نداره.دختری داشت که خواهرم پارسال فوت شد.الان دیگه خودمم و همسرم ومادرم وهمسرم که فقط یک خواهر داره که از دماغ فیل افتاده که اگه نمی داشت بهتر بود…مجبور شدم زود با بدبختی خودمو بازنشست کنم.مجبورم داروهای گرونی بخرم.خدا بیماری و گرفتاری روقسمت هیچکی نکنه.یعنی تمام حقوقم میره پای دارو.فقط حقوق بازنشستگی پدرم خدا رحمتی که مادرم میگیره با یارانه برامون میمونه.و اینکه یک خونه دوطبقه است که از پدرم مونده ومادرم طبقه اول بود اومده پیش من اونم برای کمک خرج دادیمش اجاره.که بهتر شد.ولی وضعمون کی بهتر شد زمانی که باشگاه زدم و حراست ساختمون پزشکان رو قبول کردم.در ضمن ما در یک شهر متوسط جمعیت زندگی می‌کنیم با تعصبات فرهنگی مذهبی خودش.من برای تهیه دارو هر ماهی یکبار باید برم مرکز استان…چندتا از هم رزمها وشاگردای سابقم ازم خواهش کردن که توی شهر باشگاه دفاع شخصی راه بندازم.یک شیفت خالی توی یک باشگاه که متعلق به یکی از ارگانها بود گیرم اومد واز۷تا۹غروب روزهای فرد.بیشتر از اونم دیگه نه حوصله نه وقتشو داشتم تمریناتم شروع شد.ازبچه۷ساله تاجوون ومیانسال شاگرد دارم وزیادم دارم.ولی باشگاهه برام توی این دوسال خوب شده خیلی شاگرد دارم و درضمن چندتا خانوم وآقا هم که اکثرا خودشون جا مکان دارن خصوصی تمرین میدم که پولدارند و خوب بهم می‌رسندهمه۱۰شب تا۱۲.شکر خدا وضع مالیم بهتر شده.حالا من چطوری با این داستان‌ها و چیز میزا آشنا شدم بماند.بهتون میگم چطوری استخدام ساختمون پزشکان شدم.اینجا یک منشی خوشگل هست که مال یک متخصص پوسته خیلی دم پر من میچرخه بیوه است و بد نیست جوونه.میخام داستان اینو هم بگم براتون که چطوری ترکوندمش.چیکار کنم خودش دوست داره. اون بهم کار با کامپیوتر رو یاد داد.من اصلا حتی بلد نبودم روشنش کنم چی برسه به اینکه باهاش کار کنم و متن تایپ کنم.بی سواد نیستم دیپلم دارم.ولی زمان ما این چیزا کجا بود.توی ساختمون پزشکان طبقه همکف یک دکه کوچولو بهم دادن با یک کامپیوتر و یک میز قشنگ تلویزیون بزرگ با دستگاه دوربین و غیره. وحقوقی که درست با مزایا و ارفاق پزشکان اونجا حتی به ۲برابر حقوق خودمم میرسه.یک روز منشی دکتره اومد منو دید بهم گفت استاد چرابیکاری فیلم ببین بازی کن برو توی اینترنت…گفتم بلد نیستم که.گفت عه وا چرا؟گفتم خب من ارتشی بودم شغلم مربوط به این چیزها نبود که. گفت خودم یادت میدم.همین شد بهانه دوستی ما.

و اما اصل ماجرا که از اینجا شروع میشه…چند روزی بود این دندون عقل من درد میکرد اعصابمو خورد کرده بود.خانومم گفت خب برو پیش پارسا،گفتم نه اونجا نمیرم از پدرش بدم میاد.عه مگه باباش میخواد معاینه ات کنه یا که پولشو نمیخوای بدی؟.حالا پارسا کیه پسر باجناقه منه که باجناقم معلم بازنشسته است و دوتا پسر داره هر دو دندانپزشک وازدواج کردن.هر دو هم خانوادشون دندانپزشک. ولی بزرگه که پسر گلی بود رفته سوئد اصلا نیست ولی کوچیکه که این داستان متعلق به این کونی است و توی شهر ما با خانمش که تازه ازدواج کردن مطب زدن توی ساختمون پزشکان.این پسره سفیده و یکم زاله ولی خوب خوشگله.یک دختره که اونم همکلاسی خودش بود رو گرفت که از افغانهای قدیمی مقیم ایران هستن و پدر دختره بشدت پولداره.این ساختمون پزشکان هم مال بابای دختره است که۴طبقه است از همون همکف هر طبقه اش دوتا پزشک مستقر هستن.وطبقه۴که به شکل تجاری مسکونی شیک تره برای دامادش پارسا کونی خان و دخترش نجمه خانوم ساخته‌.یارو خر پوله آدم خوبیه فقط هم دوتا دختر داره.که بزرگه زنه همین پارساست.اینا یکی شون دندون میکشه و عصب کشی میکنه یکی دیگه توی مطبش کارش زیباسازی دهان و دندانه…در ضمن خیلی هم ابزار و ادوات کاملی دارند.همه بیمارانشون ازشون راضی هستن.گفتم هر چی بادا باد من که پول میدم اگه نرم پیش اینا بعدا بفهمند که من جای ديگه رفتم فکر می‌کنند حتما حسودیم شده.خلاصه که رفتم بالا ساعت۱۰صبح بود.تازه هم بازنشست شده بودم داشتم باشگاه گسترش میدادم.باور کنید فقط یک گوشی سامسونگ خوب خریده بودم برام اسنپ نصب کرده بودن‌.از کم پولی و گرفتاری کار می‌کردم.مجبور بودم.مشکلاتم خیلی بود.رفتم داخل ولی خودمو معرفی نکردم هر دوتا مریض داشتن.خانومش منو می‌شناخت چون عروسیشون رفته بودم و خانومم یکی دوباری دعوتشون کرده بود‌.بلاخره فامیل بودیم دیگه.نشستم منتظر تا نوبتم بشه.چون بعضی ها رو که معاینه می‌کنند میگن عصب کشی میخواد یا کار دیگه وقت میدن برای بعد.یا که اگه عفونت داره نمیشه دندون رو کاریش بکنند میگن دارو بخورین تا چرکش خشک بشه.به من هم گفتن صبر کنید بین مریض یا وقتیکه دکتر منتظره آمپول بی‌حسی اثر کنه بیادشما رو معاینه کنه.تعریف از خود نباشه.خب من هم ماشالله هیکل درست خدا میدونه که همیشه خوش لباس بودم و هستم.اون روز عمدا شیکتر پوشیدم که یکوقت نگن.شوهر خاله دکتر مث فقیرها اومده مطب.همون لحظه که نشسته بودم ویک کاتالوگ دندون پزشکی رو میخوندم خانوم پارسا دکتر نجمه اومد از اتاقش بیرون با منشی اولش کار داشت.درضمن اینا سه تا منشی دارند یکی برای وقت دادن ونفر یکی وردست خودشون که حین جراحی وعصب کشی ابزار بده بهشون و کمک کنه و آلودگی و فضا رو پاک کنه.مث آچار فرانسه باشه.اومد بیرون تا منو دید خیلی خوشحال شد بدون سلام علیک طفلک رفت پیش پارسا گفت پارسا بیا ببین کی اومده.افتخار داده بهمون.گفت الان میام.خودش اومد و سلام و احوالپرسی خوبی کرد و گفت خیلی خوش اومدین چرا توی نوبت هستین.به منشیش گفت چرا استاد رو منتظر گذاشتین.گفت من نشناختمش.خودشون هم معرفی نکردن بدونم کی هستن.گفت شوهر خاله دکتر هستن.استاد رزمی شهرمون.سرگرد با ارزش و قدیمی کشورمون.گفتم عزیزم دخترم چوب کاریمون نکن.گفت نه بخدا عمو رضا اینقدر من همیشه ازت تعریف میکنم.همیشه از وقتی شناختمتون به بابام گفتم پارسا یک شوهر خاله داره تکه اینقدری که مهربونه.همون موقع پارسا اومد بیرون.گفت به به عمو رضای گل گلاب چی عجب این طرفها.گفتم من که نمیومدم کار داشتم دندونم منو کشید آورد اینجا.گفت پس مادیدن شما رو مدیون دندونتون هستیم.گفتم عموجان ببین این لامصب چش شده امون منو بریده.گفت نجمه تو ببین من مریض دارم.گفت چشم کی بهتر از عمو رضا.رفتم نشستم اول عکس گرفت.بعد گفت عفونیه ولی چون دندون عقل بالاست اصلا ساختنش فایده ای نداره از اول هم از ریشه کج بوده بکشیش.راحت میشی.گفتم هرچی صلاحه.گفت کشیدن کار پارساست زورش بیشتره ولی میخوام خودم برات بکشمش.بی حسی زد و.گفت همینجا باش نرو بیرون.چند دقیقه کشید که دهن و لثه همه با هم بی حس شد.عنبرش و برداشت و کشید.پارسا اومد دید گفت نمیتونی بیام بکشمش.درضمن این پارسا صداش نازک مث دخترهاست.قدبلنده ها ولی فک میکنی دختره اینقدر که لطیفه.خانومش گفت نخیرم خودم کشیدمش.ببین چطوریه.گفت عمو بیا دهنتو خوب بشورم.پانسمان بزارم.دهنم خونی بود شستم نمتونستم حرف بزنم.گاز استریل رو گذاشت روش گفت محکم دندونش کن تاخونش وایسته.رفتم حسابش کنم هر کاری کردم پول نگرفتن.پول ورودی ویزیت ومعاینه اولیه رو داده بودم امامعلوم نبودکه بایدچکارکنند تا بدونن مبلغش چقدره.پول کشیدن رو نگرفتن.تشکر کردم و اومدم بیرون.آسانسور پایین بود‌.گفتم ولش کن از پله میرم پایین…توی راه پله دوتا ازین جاهل خالکوبی ها میومدن بالا.اولی قدکوتاه تره گفت ناصر تو کارت نباشه من میگم دندون منو ساختی موادش که پر کردی ریخته

یا پولمو پس میدی یا که دندون رفیقمو جاش درست میکنی.دکتره با زنشه مثل سگ ترسیده.پیش زنش میترسه حرفی بزنه.کسخله.چی خوشگله زنش نگاهش کنی کیرت شق میشه.بی ناموسا بلند بلند هم حرف میزدن خجالتم نمی کشیدن…از این ماجرا بوی خوشی نمیومد.ولی من داشتم میرفتم پایین اونا میومدن بالا.برگشتم دنبالشون.رفتن داخل من هم رفتم پشت سرشون.ولی دهن پر خون بود رفتم سرویس تف کنم.گاز دوم رو بزارم روی دندونم.شنیدم صدا میاد داد میزد بد مادر یا پولمو پس میدی یا دندون رفیقمو درست میکنی.منشی میگفت آقا برین بیرون.گمشین.پارسا ترسو میگفت تو رو خدا ساکت باشین…باشه درستش میکنم.خانومش اومد بیرون گفت چی چی رو درستش میکنم.ازون روز که این اومده تا حالا ۴تا دندونش رو به بهانه همون دندونش درست کردی.الانم رفیقشو آورده.بزار زنگ بزنم ۱۱۰.گفت هر گوه میخوری بخور زنیکه جنده.فک کرده من از پلیس میترسم.زنگ بزن۲۲۰.همون موقع رفتم بیرون.تا زن پارسا منو دید مث بچه که پدرشو پیدا میکنه بازوی منو گرفت.خوب نمیتونستم حرف بزنم ولی گفتم برو توی مطب خودت دخترم.پارسا گفت عمو رضا ولشون کن شر میشن.اینا لات هستن.گفتم برای تو لاتن.برای من شکلاتم نیستن.گفتم میری بیرون یا تمام دندوناتو بریزم کف دستت.گوشیم از گوشه جیب پیرهنم بیرون بود‌.گفت زرت.رفتین شوهرتون رو آوردین. گوشیمو برداشت.انداخت زمین.یک لگد هم بهش زد.گفتم برو بیرون نمیخوام بهت آسیب بزنم.ناصر رفیقش گفت ممد بیا بریم من اینو میشناسمش.دهنت و سرویس میکنه ها …گفت هیچ گوهی هم نمیتونه بخوره.ضامن دار رو کشید بیرون بازش کرد.زن پارسا رفت پشتم پارسا ریده بود به خودش.با چاقو رو کشید طرف ضربه زد که خط بندازه بترسونه.چپ دست هم بود.چنان دستشو از کتف در آوردم که از صدای در رفتنش بخدا رفیقش حالت تهوع گرفت.خم شد چنان با زانو زدم دهنش فک مک و تمام دندوناش به گای سگ رفت.صدای ناله و گریه اش تمام ساختمون رو برداشت. رفیقش فرار کرد.این موند.و به گوه خوردن افتاده بود.دستش رو به پشت کج برگشته بود.مردم از پایین جمع شدن.دکتر طبقه۳ارتوپدی بود.اومد بالا گفت چی شده پارسا.بازهم که این لات و لوتا هستن.باهم درگیر شدن.خانومش گفت نه دکتر عمو رضا فامیل ماست این به من و پارسا فحش بد داد عمو رضا باهاش جروبحث کرد هم گوشی عمو رو شکوند هم.با چاقو به عمو رضا حمله کرد.نمیدونست باکی طرفه.عمو رضا حسابشو رسید.دکتره گفت وای این دستش هم از آرنج در رفته هم کتف.اینو چطوری باید جا بندازم.گفتم اینجوری.اول کتفشو جا انداختم دوم آرنجش.که از درد بیهوش شد.بردنش توی اتاق.دکتره دستشو بست.گفت ایوالله از من هم بهتر جا انداختی.گفتم روزی چند بار توی باشگاه ما از این چیزها داریم نمیریم دکتر که.خودمون جا میندازیم.

همون لحظه پدر نجمه هم اومد منو شناخت گفت استاد چی شده.با دهن خونی کم وبیش بهش گفتم.خیلی تشکر کرد. پارسا و خانومش دهن مهن یارو رو تمیز کردن چندتا دندون جلوش کامل شکسته بود.دو ساعت روی دهنش کار کردن.باقی ریشه دندوناش رو بیرون کشیدن.پدر نجمه گفت شما برو من تمام دیه و خسارت رو گردن میگیرم.همون لحظه رفیقش با۱۱۰اومد.دکترها جریان گفتن فیلمو دیدن.و فهمیدن مقصر کیه و کی حمله کرده.پسره گفت دندونامو درست کنند من شکایتی ندارم.ولی با این کار دارم. ماموره منو می‌شناخت.گفت پسر جان مگه از جونت سیر شدی.حیای تو نمیشه.کار دست خودت میدی.گفتم بزار ویز ویزش رو بکنه.گفت معلوم میشه.مامورها صورت جلسه کردن و نوشتن که دندوناش درست بشه شکایتی نداره.امضا و فلان.وشاهد.گفتن اگه دوباره مزاحم بشی الان دیگه همه چی توی دوربین معلومه سابقه هم که داری.گفت نه من با اینا کار ندارم فقط با این کار دارم.ماموره گفت همین تهدید کردنت برات دردسره.گفتم بزار قدقدش و بکنه.برین به کارتون برسید.گفتم من هم برم ببینم گوشیم درست میشه یانه.از کار موندم.کم مونده بود شر بشه‌.لاته گفت هنوز شرش مونده.گفتم منتظرتم …نشستم تا کارش تموم شد.با دهن درب و داغون نمیتونست درست حرف بزنه با SMSو زنگ و هر کلکی بود رفیقاشو خبر کرد.خند ه ام گرفته بود‌.این پارسا همچین ترسیده بود که نگو.پدر زنش خجالت می کشید.گفت ببخشید سرگرد من نمیدونم چطوری تشکر کنم.الان دندونتون رو هم کشیدین نمیدونم چطور پذیرایی کنم.دخترش گفت بابا فرستادم بستنی بیارند برای دندونش خوبه خنک میشه خونریزی نمیکنه.گفتم ممنونم دخترم کار دارم باید برم.خاله و مادرم مریض هستن خانه منتظرند.لاته گفت آره برو از ترس ریدی به خودت بهانه ننه و زنتو میگیری.گفتم پسر جان یک کاری نکن از مردی بندازمت‌.من اگه عصبی بشم شمر هم جلودارم نیست ها.اگه میخای هر گوهی بخوری من معطل توام.اگه نه برم به زندگیم برسم.گفت فقط ده دقیقه صبر کن معلومت میشه.هنوز حرفش تموم نشده بود.۳تا داغون دیگه اومدن داخل.تا دومی رسید.گفت ممد مادر جنده ما رو گفتی بیایم.ننه مون گاییده بشه.کوسخول این همون استاد منه که شبها میرم پیشش تمرین.استاد سلام چطوری.گفتم تو رو گفته بیای حساب منو برسی.گفت گوه خورده.این چیزمیز میکشه توهمیه.گفت لاشی ازچی مترسی.گفت مشنگ کم بلا سرت آورده.ناصر تب خال زده ریده به خودش ما رو بدتر میکنه.پاشو بریم.گفتم پاشو باباجان پاشو.تا اینا رو هم مث خودت ناقص نکردی.نجمه براش وقت دیگه گذاشت تا بیاد بقیه کار دندوناشو درست کنه.اونا رفتن و ما ازخنده روده بر شده بودیم.پدرزن پارسا گفت.استاد سرگرد نمیدونم چی بگم.گفتم همون سرگرد قشنگتره.گفت مدیونتم.این بچه ها درس خونده هستن دعوا و خرابکاری که ندیدن.گفتم عین بچه خودم هستن.گفت الان چکار میکنی.گفتم راستشو بگم گفت صددرصد.گفتم ۳سال زودتربازنشست شدم چون خانومم سرطان داره مادرم آسم.هزینه زندگی بالاست.الان باشگاه زدم.اما فقط شیفته شبه.ولی روزها از۹تاشبها بوق سگ با همین پژو قراضه اسنپ دنده صدتا یک غاز عوض میکنم.اون هم که الان گوشیم شکست باید برم بدم درستش کنند تا از کار نمونم.گفتم اجازه مرخصی بدین ممنون میشم.بنده خدا گفت فردا که دندونتون خوب شد تونستین بهتر صحبت کنیم کارتون دارم زیاد.گفتم بروی چشم.گوشیمو گرفت خودش درستش کنه.نمیدادم اما خیلی اصرار کرد.شبش دندونم جاش خیلی درد میکرد.فرداش غروب رفتم پیش پدر زن پارسا.دفتر املاک داشت نبش پاساژ کنار ساختمون پزشکان.خیلی باهام خوب برخورد کرد و احترام گذاشت.زنگ زد پارسا و دخترش و بقیه پزشکا اومدن.ولی رفتیم همون ساختمون پزشکان.گفت استاد ما از شما میخواهم که هر روز از ۸صبح تا۱ونیم ظهرو۵عصر تا۹شب بعنوان حراست اینجا در خدمتتون باشیم برای ما کار کنید.حقوقتون هم ماهانه.در خدمتیم.از خوشحالی نمیدونستم چی بگم.گفتم فقط روزهای فرد من باید۷برم باشگاه تعهد دارم تمرین دارم.گفتن اشکالی نداره.کلا اینجا۵شنبه عصرها تعطیله.و دوربین هم هست.اون دو روز یکشنبه و سه شنبه مهم نیستن.گفتم بروی چشم خیلی هم خوبه.دیگر استخدام شدم.خیلی عالی بود بنده خدا یک گوشی درجه یک هم بهم داد.طبق قرارم هر روز۸تا۲من وایمیستادم چون دکتر بودن دیر و زود میشد تا نمی رفتن من نمی‌رفتم خونه.پایین بودم منشی ها بودن چخ چخ میکردم کیف میداد.خانومم به واسطه مریضی پیر شده و افتاده بود.ولی همو دوست داشتیم.شاید شما باور نکنید چون اینجا همه راست نمیگن دروغ وجفنگ زیاده.من خیلی وقت بود مزه سکس رو اصلا نچشیده بودم.خدا میدونه من فقط تو فیلم‌ها دیدم که زنها کیر شوهراشون رو می‌خورند.یکبار به خانومم گفتم.گفت محمدرضا من با این دهن نماز میخونم ذکر خدا میگم.اونوقت بیام مال تو رو بخورم.دیگه هیچچی نگفتم.توی این دوسال اخیر هم هیچ سکسی نداشتم.فقط چرا دروغ وقتی با خانومم میرم حموم.یا لا پایی یا برام می‌میماله. اونم اینقدر لاغر شده که نگوونپرس.خودشم میدونه.که من دلم چی میخواد اما نمیشه که

توی این ساختمون که هستم از وقتی اومدم تازه فهمیدم زندگی چی هست.ماکه زندگی نمی‌کنیم زنده مانی می کنیم.بعضی از دکترها.ظهر ها مطبشون هستن.بعضی ها دخترها و خانوم هایی میان اینجا توی تایم و زمانی که خلوته که با خودت میگی خدایا کی اینها رو میکنه.من ساعت۲درب ورودی رو میبندم.بعضی مواقع یکی از دکترها مجرده کوس زیاد میاد پیشش.نزدیک۴۰سالشه باهم رفیق شدیم.میگه رضا برو پیتزا یا ناهار بگیر بیا پیشم.پول میده میرم میخرم.باهم خیلی ایاق شدیم.اسمش مسعوده.متخصص داخلی هستش.توی چند ماه اول با اون خیلی رفیق شدم.حتی ظهرها پول خوبی میده میگه ماشینو ببر بشورش.شاید۳برابر پول شستشو بهم میده میخواد یجور جبران محبت کنه.ولی من هم کاری به کارش ندارم.یکبار که ناهار می‌خوردیم.گفت رضا داداش چقدر این فامیلتو میشناسی گفتم فامیل هستیم اما از چیزای خصوصی هم خبری نداریم.گفت راسته پسره کونی بی غیرته.گفتم نگو مسعود.بچه خوبیه اما چون ترسو و بی دل و جرات براش حرف در آوردن.گفت نه.من شنیدم هم برای خودش بکن جور میکنه هم زنش.دختره میخواد جدا بشه.گفتم خدا نکنه دختر خوبیه.گفت اون خوبه فامیل تو بد و خرابه.گفتم ب من چه هر گوهی می‌خورند بزار خودشون بخورند.گفت مشنگ چرا دیگران بکنند.خودمون بکنیم.من تو کف کون این پسره دکتره هستم. کاری به زنش ندارم مال تو.گفتم احمق تو گی هستی گفت نه.هم پسر هم دختر دوست دارم.ولی کوس دورو برم زیاده دختره مثل چینی هاست لاغر و مردنی قشنگ هم نیست اما پسره توی استخر دیدم کونش طلاست.میگن خوب هم کون میده.اما چون پدر زنش نزدیکه اینجاست می‌ترسه.زنش برای تو.گفتم خجالت بکش اون تقریبا همسن دختر منه.بخدا من بخاطر خانومم که مریضه الان شاید نزدیک دوساله رابطه جنسی باهاش نداشتم ولی دنبال این کارا نبودم.گفت کوسخولی،ولی بهتر بازار آزاد که هست تنوع هم داره.گفتم مسعود من هنوز بغلمو به حرومی باز نکردم و به زنم خیانت نکردم.گفت بخدا کوسخولی.مشنگ دوسال خانومت و نکردی چون مریضه خب حق داری.اما به کیرت چرا خیانت کردی حیف تو نیست با این هیکلت.آخ بزار من هیکل تو رو داشتم.کوس توی این شهر سالم نمیذاشتم.گفتم حالا کو کوس که به ما بده.من جنده خیابونی بدم میاد.مریضی دارن.گفت کوس مخ این همه منشی های ما دور و برت هستن ما میکنیم تو هم بکن.یکی از منشیهای فامیلت میاد پیشم کوس وکون میده روال.عین هلو میمونه.گفتم کدوم گفت قد کوتاه مانتو بلند میپوشه باحجاب تره.اون بیوه است.کونش میخاره.میکنی بیارمش.گفتم منو سرکار نزار.گفت بخدا.صبر کن یکشنبه بیکارم ظهری میگم بیاد.روی این تخت چنان بکنش که از دلت در بیاد.میدونم از روز دعوا ازت خیلی خوشش میاد بمن گفته عاشق موهای جو گندمی زیباش هستم.چه قلدره.دمش گرمه.گفتم جدی گفت بخدا.تو خودتو دست کم گرفتی.این منشی پایینه خیلی سفت وسخته اما دائم پیش تو توی دکه نگهبانیته. گفتم اون بنده خدا بهم کامپیوتر یاد میده.گفت چقدر اسکلی. مگه اون مربی آموزشکده کامپیوتره یا بروی تو ماه دیده.خب کونش میخاره دیگه.گفتم مسعود منو انتریک نکن.بخدا من تا حالا از این کارا نکردم میترسم.عه عه تو با این هیکلت چقدر بی دست وپایی. من در موردت چی فکر میکردم چی شد.گفتم چیکار کنم دیگه از ابروم میترسم.گفت خنگه مگه اونا آبرو ندارند یا از اینکه آبروشون بره نمی‌ترسند.اونا هم مث ما مردها.گفت دو رو بر زن شوهردار نباش اما بیوه مث میوه هست بچین بخور برو بعدی.پابند هم نشو.

گفتم دکتر منو اینجور نبین درسته از درگیری و دعوا مرافه نمی‌ترسم در عوض از آبرو ریزی و دادگاه و…میترسم بد هم میترسم.گفت من بهت میگم نگران نباش یکشنبه ظهر نرو باش کارت دارم…با خجالت خندیدم گفت شرمشو قربون.پسرم خجالتیه. خلاصه که هفته بعدش یکشنبه بود دیدم تاظهر۱۲ردبود خبری نشد ازش…گفتم حتما کله اش داغ بوده گوهی خورده الان پشیمونه. ساعت۲شد دیگر پارسا و خانومش هم در مطب و بستن.من طبقه به طبقه همه رو چک میکنم بعد میبندم درب اصلی رو.زمانی که ابن مسعود دکتر داخلی هست.درب رو میبندم اما اگه چیزی خواست از درب پشت ساختمون که به پارکینگ وصله میرم میام.دیدم همه طبقه ها خالی هستن در مطب مسعودم بسته است.گوشیم زنگ خورد…گفتم جانم دکتر گفت در ها رو بستی گفتم آره.دارم طبقه ها و مطب‌ها رو در هاشون رو چک میکنم قفل باشه.در مطبت قفل بود خیالت راحت.گفت مشنگ من داخل با میترا منتظرتیم.خودم از داخل قفل کردم.مگه کلید نداری؟گفتم همه رو محض احتیاط دارم بهم دادن اما تا زمانی که لازم نباشه که من نمیتونم ازش استفاده کنم.فقط چک میکنم کسی داخل ساختمون نمونده باشه درها قفل باشند. بعدشم میترا کیه دیگه.گفت منشی پارسا دیگه.خیلی دلش میخواد تورو ببینه.نگاه کن برات پول زدم برو ناهار و نوشیدنی بگیر بیا اینجا.حواستو جمع کن کسی نفهمه.گفتم باشه.دیدم راست میگه پیامک اومده برام پول زده بود.چون همیشه براش خرید میکنم شماره کارتم رو داره.دلم هوس کوبیده کرده بود رفتم۴تاگرفتم.برای خودم دوتا پورس‌.خرید تموم شد رفتم اونجا بی ادبی نکردم زنگ در رو زدم در طبقه رو زدم.نه ورودی پایین.در رو باز کرد رفتم داخل.اه چی میدیدم این ناکس با یک شلوار تنگ تاپ تنگ تنش.کونش و سینه هاش میخواست بزنه بیرون.قدش کوتاه بود اما خیلی خوشگل بود.موهای رنگ شده طلایی.ناخن ها بلند و رنگی.چه آرایشی‌.اینو اصلا وقتی میدیدم کم آرايش می‌کرد سر به زیر بود.چی فک میکردم چی شد.سلام دادم جواب دادن.رفتم سریع دستامو شستم میز ناهار چیدم.گفتم که تمام طبقات همه دو واحدی دو خواب حال و پذیرایی ولی بزرگتر تجاری مسکونی با هم بود.یعنی همه سرویس ها تکمیل و آشپز خانه دار مرتب بود.شیک و اعیونی. ولی آخری مرتبط بود. بخدا من تا الان زن اینجوری با این تیپ فقط توی فیلم‌ها دیده بودم.از نزدیک عمرا.تا بچه بودیم که زمان ما اینجور چیزا نبود.بعد انقلاب بود و مردم متعصب و مذهبی وکمیته بود و فلان…بعدشم که درگیر شغل بودیم چندین سال توی پادگان ها ازین شهر به اون شهر انتقالی میدادن و بره کنار…از وقتی هم که یادمه درگیر زن و زندگی شدم…و مادرم و خانمم مریض شدن.شدم پرستار و گرفتار این دوتا.حتی یکبار زنم به شوخی گفت محمودرضا زن بگیر من به دردت نمی‌خورم… گفتم تو رو گرفتم چی گلی سرم زدی که بعدی بزنه.گفت پررو من شوخی میکنم چی زود باور میکنه.گفتم متلک انداختی یکی شنیدی.خلاصه که نفهمیدم چطوری ناهار خوردم.لامصب چاک سینه هاش دیده می‌شد.یکجور کفم می‌برید.دستشو که بالا می داد این زیر بغل هاش تپل و کبود بودن یک‌جور دیگه کف کردم.اصلا فضای سنگینی بود.دکتره مسعود می‌خندید.ولی من عرق میکردم.فقط خوب شد همون موقع میترا تلفنش زنگ خورد.گفت ساکت باشید هیچی نگین مادرم بفهمه با کسی هستم منو میکشه…رفت توی سالن صحبت کنه مادرشو بپیچونه.دکتر سریع دوتا قرص شکل هم داد گفت زود بخور با یک لیوان و نصفی آب زیاد زودتر تا نیومده.گفتم چیه اینا.گفت لامصب خیلی وقته رابطه نداشتی الان داری نگاهش میکنی میخواد خودتو خراب کنی آبت بیاد.اونوقت میخوای چطوری سیرابش کنی.این شهوتیه باید زیاد و مدت بالا بکنیش دیر ارضاست. بخور کیرت خوب شق بشه آبت دیر بیاد.اگرم بیاد بازم شقه دوباره میتونی بکنیش اولین بار بود که اینجور خودمونی تر و بی پرده حرف میزد…گفتم خطر نداشته باشه.گفت لامصب من دکترم کنارتم.بخور تا نیومده.بدش میاد کسی بهش کلک بزنه میگه طبیعی باشید.کرم و اسپری تاخیری هم نزنید.دوست داره که پیشش کم بیاری تحقیرت کنه.گفتم پس ولش کن یک وجبی میخواد منو مسخره کنه.گفت بخور حرف نزن میدونم چکارش کنم.گفتم باشه هنوز داشت حرف میزد من سریع دوتا رو انداختم بالا ودولیوان آب خوردم نشستم بقیه غذامو تموم کردم.گفتم مسعود من پیش تو خجالت میکشم ها.گفت میدونم تازه کاری کوسخولی.مردم رفیقا باهم دونفری جنده می‌میگایند رفیق ما خجالت میکشه.گفتم من اینجوریم دیگه.گفت باشه بابا.میرم بیرون تا بیام تمومش کن.کونش خیلی با حاله بکن تو کوسش کونشو انگشت کن.عاشق اینجور دادنه.گفتم میزاره بکنم کونش.گفت جنده است دیگه چرا نزاره.گفتم باور کن من تا الان نه کسی برام کیرمو خورده نه کون کسی گذاشتم.تو هم جای برادرمی خانومم می گفت کلفته دردم میاد نمیذاشت ازپشت بکنم.گفت وای چقدر تو بدبختی.گفتم خودت بدبختی چی میگی اصلا.گفت کوسخول بکن توی کون وقتی ناله میکنه دلت حال میاد.بده بخوره آبتو بریز دهنش کیف کن.گفتم تو بیماری کی آب کیر میخوره.گفت میترا میخوره صبرکن.

ناهار منو مسعود تموم شد ولی حرف زدن میترا تموم نشد.غذاش سرد شد.بعد چند دقیقه اومد.گفتم بیا غذاتو بخور دیگه سرد شد.گفت اشتهام کور شد.مادرم بود بچه ام حال نداره شوهر سابقم هم اومده بچه مریض رو برده پیش مادرش.ننه اونم زنگ زده که نوه منو مریض کردین.هرچی دهنش اومده به مادرم گفته.بچه ها من باید برم۴باید خونه باشم که بچه رو میاره بیارمش اینجا مسعود ببینتش چکارش شده.مسعود گفت حالا کو۴.رضاخودش میرسوندت. ناهارتو بخور باهم باشیم خودم درستش میکنم کارهاتو.گریه اش گرفت گفت من خیلی بدبختم مهریه ازش نگرفتم معتاد بود بجاش حضانت بچه رو گرفتم.چند ماه نه نفقه منو داده نه بچه رو دو قورت و نیم خودش و مادرش هم باقیه.من رفتم بیرون بدبختی نمیدونم این بی پدر چی داده بود خورده بودم.کیرم داشت مث دسته کلنگ سفت میشد.توی شورتم جا نمیشد.رفتم سرویس خالی کردم خودمو شستمش.آبسرد هم گرفتم روش ولی باز هم شقه شق بود.شلوار که پوشیدم برای اینکه دیده نشه راست سر بالا گذاشتمش زیر کش شورت و شلوار پوشیدم کمربند و آروم بستم راسته راست بود.رفتم بیرون دیدم مسعودنیست.گفتم کجاست گفت روی تراس سیگار میکشه گفتم دکتره سیگار میکشه.گفت عمو رضا این دکترها از همه پدرسوخته ترند.همه چی مصرف می‌کنند.رفتم پیشش.گفت اینجا چکار میکنی برو توی اتاق ببرش بکنش.گفتم بابا چی بگم بهش خجالت میکشم من سن بابای اینم.گفت زر نزن دیگه برای من معلم اخلاق شده.دو تومن پول زدم کارتش الان برای تو که وایسته بهت بده برو بکن منتظرته میدونه میخوای بکنیش خجالت نداره.اون جنده داشت فیلم بازی می‌کرد که بره مثلا.رفیقش بود زنگ زد نه مادرش.مادرش گورستونه.روستاست گوه میخوره.شوهرش دید جنده است میاد بچه رو میبره پیش خودش که این بچه رو خراب نکنه.گفتم جدی؟؟گفت بخدا داشت فیلم بازی می‌کرد تیغمون بزنه.

گفتم باشه میدونم چکارش کنم.گفتم مسعود چی بود دادی خوردم بلند شده بی دلیل نمی‌نمیخوابه. گفت دمت گرم اثر کرده برو حلال کن پول رو.رفتم پیشش خجالتو گذاشتم کنار گفتم بریم اون اتاق گفت باشه بریم.تخت زیبایی بود.هم رفتیم سریع تمام لباساشو در آورد.من هم پیرهنمو در آوردم لخت که دیدمش بدتر شق کردم.کیرم زیر کش و کمربند درد میکرد کمربندشو باز کردم.خودش اومد جلو کشید پایین شلوارمو.تا سر کیرمو دید گفت وای مامان چقدر بزرگه چی سر کلفتی داره.شورتو که داد پایین بچه آزاد شد عین دایو استخر تکون می‌خورد.گفت ایوالله این چه کیریه. مگه داریم مگه میشه توی ایران و ازین کیرها. دمت گرم فک میکردم فقط خارجی ها توی فیلم‌ها ازین کیرها دارند.حلالت عمو رضا.گفتم چی فایده دوسال کوس به خودش ندیده.گفت نگران نباش این کوس دیگه در خدمت این سالاره. اگر سالار هم هست اینه.چه دستی می کشید به سر وگوش بچه.داد بالا خایه ها رو دید گفت ماشالله اندازه تخم غاز هستن.بلند شد زیرپیراهن منو هم درآورد گفت دمت گرم بدنشو نگاه توی ۴۵سالگی.چه خوشگله.جان بیا بغلم وای چی مرد بی‌نظیری.سگ تو روحش چی بدنی داشت سفید تپل ناز عین آهو بره چشماش برق میزد خوشگل و تو دل برو،کونش اینقدر بزرگ بود نمیتونستم باهاش چکار کنم.گفت بشین رو تخت پاهات از تخت آویزون باشه ماشالله قدت بلنده سرپا اذیت میشم روی تخت که باشی من بشینم راحت تریم.گفتم باشه نشستم پاهام پایین بود.کیر و گذاشت دهنش در آورد بیرون خندید گفت بخدا اینقدر کلفته نتونستم نفس بکشم.گفت اصلا دوست داری واسه تو میخوامش.گفتم آره عالیه دمت گرم.دوباره شروع کرد تخمها رو با کف دستش میمالوند گاه گداری اونا رو هم مک میزد.می کشید توی دهنش دلم هری می‌ریخت پایین.گفت دمت گرم عجب کیری داری.گفت تو هم مال منو میخوری یا نه.گفتم بیارش بالا ببینمش.اومد بالا کوس طرف صورتم دهنش روی کیر بود.چی کوسی بود.بخدا بهشتی بود.چی سفید چی تپل خدا قسمت همتون بکنه.کیرمو گذاشت لای سینه هاش.گفتم میترا جون تکون نخور کوستو بخورم.گفت بخورش نوش جونت.یک بوس گنده کردم و شروع کردم زبون کوسشو کشیدم توی دهنم.حال اومد آه کشید.دوباره اون کیرمو کرد دهنش.زبونمو محکم لوله ای میدادم توی کوسش.یک لحظه چشمم افتاد به کون ناز و تپلش.چندتا گاز محکم کوچولو گرفتمش.گفت شیطون خوشت اومده.نازه دوستش داری گفتم عالیه.گفت عجله نکن میدم بکنیش.بزار یک‌کم کیرتو سرحالش بیارم.گفتم دمتگرم خانوم خوشگله.انگشتمو خیس کردم گذاشتم توی کونش.آروم دادم داخلش…آخ آخ می‌کرد میگفت انگشتاتم کلفته لامصب…کوسو لیس میزدم انگشتو عقب جلو میکردم.اونم کیرمو می‌خورد.بلند شدم گفتم بشین روتخت.گفتم سینه هاتو نگه دار.گذاشتم لای سینه ها میدادم می‌رفت توی دهنش.لباشو غنچه کرده بود کیرو محکم می‌گرفت با لبهاش.گفتم میترا آبمو بیارم میخوریش گفت.چندشم میشه ولی تو رو دوست دارم میخورم برات.گفتم مرسی نازنین.تندتند لای سینه هاش تلمبه میزدم.ولی دلم میخواست آبم بیاد نمیومد.گفتم دراز بکش کوس نازتو بکنمش.گفت نه اینجوری بزار ازین کوسکش ژل روان کننده بگیرم‌.این داره.این کیر که بره توش جرم میده ولی روان کننده بهم حال میده.لخت رفت بیرون من نشستم روی تخت تا بیاد.یک آن در باز شد مسعود بود يکدفعه اومد تو گفت عه دمتگرم چه کیری داری ایوالله.فکرشو میکردم ولی نه این اندازه.گفتم در رو ببند لاشی خجالت میکشم.گفت نه جون رضا اونم اومد داخل زودی لخت شد.گفت بدو بیا میترا.کیرش کلفت و کوتاه بود.جالب بود.سر کیرش نازک تهش کلفت بود‌.گفتم کله قند گذاشتی توی شلوارت خندید گفت خوشگله.گفتم گورت خوشگله.کیر و دادم بالا گفتم این خوشگله.گفت اون که دمش گرمه.چطوری دلت اومده این کیر رو فقط برای شاشیدن استفاده کنیش. گفت بیا دیگه جنده دلم کوس خواسته.گفت اومدم دیگه رفتم دستشویی جیشم اومد.این بره توی کوسم جا نمیمونه برای هیچ چی که.گفت تو بکن من میدم بخوره…روی تخت داگی ایستاد.مسعود خودش ژل زد زیادم زد…گفتم بکنم.گفت بکن معطلم نکن.گذاشتم سرشو دم کوسش یک فشار کوچولو دادم رفت داخلش…گفت وای وای وای…صبرکن تو رو جون میترا صبر کن.کوسم جر خورد.مث آدمی که لقمه دهنش گیر میکنه میخواست خفه بشه.خندیدم.دکتر گفت میترا امروز رضا جرت میده.پولو حلال میکنه.گفت بخدا اگه میدونستم کیرش انقدر با۵هم راضی نمی‌شدم.چی برسه دو تومن دونفری.گفتم از اول نقشه دوتایی داشتی.گفت پس چی خیال کردی.اینو باید دوتایی گایید تا سیرکیر بشه.این مادر جنده نصف رفتارش فیلمه.بهش رحم نکن بکن جرش بده.گفتم چشم.کیرو کردم توی کوس تا نصفه فرو کردم لیز و روان بود گفت مسعود خدا لعنتت کنه که چیز بهش یاددادی.پفیوس کوسمو جر داد.پاره کرد.من دیگه رحم نکردم تلمبه میزد وحشتناک دیگه آخ آخ نمی‌کرد.جیغ میزد.گفتم ساکت بابا صدات رفت بیرون.مسعود گفت الان ساکتش میکنم.کیرشو داد دهنش.به چی حالی بود.من مشنگ تا حالا خودمو از چی نعمتی محروم کرده بودم.چقدر اون روز من تلمبه زدم.

مسعود گفت میترا بیاکنار رضا دراز بکش.میترا برو رو کیرش بزار داخل کوست.گفت بخدا اگه بزارم دوبل بکنی.گفت غلط میکنی.برو روش بشین.گفت لعنتی مگه این بره تو کوسم جا میمونه که تو اون کیر بدم دلت رو بزاری کونم.گفتم میخای دو کیره بکنیم.گفت آره من عاشق این مدلم. بهش میگن تری سام. گفتم گناه داره دردش میاد جر میخورد.گفت بخدا عمو رضا دردم میاد این بی رحمه نمی‌فهمه.گفت فقط یکبار بکنم.بخدا یک تومن دیگه میدم.گفت دوتومن. گفت یک میدم زر نزن.گفت درد داره خب.گفت باشه سگ خورد.گفت اول بزن برام بعد.اگه نزنی میدونم دیگه نمیزنی.گفت بخدا میزنم.رضا ضامن.گفت عمو رضا اگه نزد چی گفتم خودم حقوق گرفتم میزنم.گفت آخه کوس نسیه میکنید.مسعود اینقدر خندید که داشت دیوونه میشد.رفت گوشیش رو آورد براش زد.گفت بیا گدا.ولی میخوام بکنم.کیف کنم حرفی نباشه.گفت حالا بکن.من کردم از زیر توی کوس نشست کامل نرفته بود داخلش.ولی خودشو خم کرد روی من لب میداد،سینه هاش چسبیده بود به سینه من. مسعود نامرد یکضرب کرد توی کونش.چنان جیغی کشید باور کنید پرده گوشم ایراد پیدا کرد.گفت ساکت باش جنده محله همه فهمیدن داری کوس میدی.گفت مسعود بخدا کوس وکونم داره پاره میشه.درش بیار بخدا پولتو با سودش پس میدم.غلط کردم.میخواست کوسشو بکش بالا.مسعود گفت رضا محکم نگهش دار دیگه مگه مردی.گفتم گناه داره بابا.کیر من اون تو دردش اومد.کوس این با کونش یکی شد.ولش کن.نوبتی بکنیمش.طفلکی همچی گریه میکرد حد نداشت.گفت وایستا وایستا.ابم اومد.آخیش چقدر کیف داد.آخه عاشق این فانتزی بودم.بایک کیر کلفت یکی رو دونفره جر بدیم.وقتی کشید بیرون کیرش هم خونی بود هم گوهی.گفت لامصب کثیفم کردی‌.اون رفت کنار گفتم میترا بلندشو آقاجان من نمیکنمت. برو خودتو بشور برسونمت خونه.بلند شد چشماش پر اشک بود رفت دستشویی صدای گریه اش میومد.گفتم مسعود مهربون باش اون اگه پول لازم نبود.با این جوونی زیر خواب منو تو نمیشد.گفت دل نسوزون داداش.اینا کارشون همینه.ندیدی تا پول نگرفت.دم نداد.گفتم نه دیگه نشد رفیق انسانیت کجاست پس.تو اومدی به من تازه رفیقت حال بدی …دمت گرم لطف کردی خرج هم کردی.ولی حال منو بد گرفتی.هر چی هست دختره زنه ظریفه گناه داره.داداش تو که آقایی میدونم به خیلی ها خیرت میرسه.دیگه این کارو نکن.گفت وقتی مست میشم دست خودم نیست.گفتم مگه نجسی خوردی.گفت نجسی چیه دهن سرویس ویسکی اصل خوردم کله داغ شده.گفتم ای بابا مگه تگزاسه. خندید گفت با ما باش فکرشو نکن.الان براش پول میزنم خودشم خوشحال میشه.طفلکی اومد بیرون گفت مسعود کونم پاره شده.خون میاد یه کاریش بکن.دارم از درد میمیرم.گفت برو رو تخت معاینه.اونجا دمرو شد.گفت رضا بیا لپای کون گنده اینو نگه دار جمع نشه.رفت یک اسپری آورد مال جراحی های جزئی بدون بیهوشی بود.زد کونش گفت هر وقت بی حس شد بگو.کونش طفلکی گوشتش زده بود بیرون.بین کوس وکون جر خوردگی داشت…دستکش دستش کرد.اروم گوشته رو داد داخل.روش وبا آب مقطر شستشو داد.نمیدونم چی بود با یک سرنگ مخصوص پمپاژ کرد چند تا توی کونش.یک شیافم گذاشت داخل کونش.گفت بخواب همینجا بلند نشو تا یک ساعت دیگه.حالت خوب میشه.گفت کونی این قرصها چی بود بهم دادی نه آبم میاد نه کیرم می‌خوابه.گفت تا خایه هات خالی نشه کیرت شقه شقه.خندید رفت بیرون.میترا دمرو بود.گفت بهت نگفتم این دکترها بی پدر ومادرند. گفت بیا جلوی من بشین برات میمالم آبت بیاد.گفتم نه نمیخواد.گفت عمو رضا اگه ارضا نشی تا فردا کیرت شقه بعدا مریض میشی خایه هات درد میگیرن.شق درد نشنیدی همینه دیگه.گفتم باشه.همون ژل رو بده.دادم بهش.زد دستش.چقدر ناز و آروم میمالوند.گفت دفعه دیگه که حالم خوب شد دوست دارم تنهایی باهم حال کنیم این کلفت خان رو با آرومی بکنی توی کوسم.کوسمو دوست داشتی خوب بود.گرم و نرم بود.گفتم آره.داشت باهام حرف میزد که زودتر ارضا بشم.گفتم بمالش عزیزم داره توی دلم حال میاد.گفت باشه الان ابتو میارم .خودشو آروم کشید بالا.منم رفتم روی تخت.پاهامو باز کردم یکی این طرفش بود یکی اون طرف.کیرم وسط بود.داشت می‌مالید.دوباره خودشو کشید بالاتر کیر رو کرد توی دهنش فقط سر کیر رو میمکید.یک آن دستشو آروم رسوند به خایه ها.با انگشتش آروم کرد توی سوراخ کونم.انگشت کوچولوش.گفت نگران نباش اگه بدتم میاد کاری نکن.بزار پروستات منقبض بشه خالی بشی.گفتم باشه.لامصب می‌خورد می‌مالید.منم با دستام توی موهای قشنگشو بهم می‌ریختم.یک آن آبی از کمرم رفت توی خایه هام و پاشید توی دهنش که تا دهنشو کشید بیرون چندتا پمپاژ محکم کردم از روی سرش پاشید روی پشت و کمرش.تا حالا اینجوری آبم نیومده بود.گفتم آخ.گفت جانم راحت شدی.گفتم آره باوجودیکه آب کیرمو قورت داده بود دهنش کیری بود.ناخودآگاه لبامو گذاشتم روی لبهاش.گفت جانم چقدر حال کردی مگه.جونم جونم.لباشو میداد توی دهنم.هنوزم داشت آبم میومد.بادستهاش میمالوند.ولو شدم روی تخت.گفتم آفرین ممنونم.گفت قابلتو

نداشت.بزار خوب شم دفعه بد برات جبران میکنم.امروز اگه تو نبودی این شمر منو پاره پاره می‌کرد.بخاطر همون ۴تومن.گفتم فک کنم الان برات پول بزنه.گفت خسیسه نمیزنه.گفتم میزنه ب من قول داد.گفت چند روز دیگه تولد دخترمه بهش قول دادم براش یک دوچرخه بخرم اونم ده تومنه کم پول بودم پارسال براش خریدم توی کوچه بوده دزد از دستش گرفته با موتور فرار کردن…باشه ولی عزیزم حیف تو این کارا رو نکن.گفت من که خیری ندیدم بزار اون بچه کیف کنه.بعدشم سرشو گذاشت روی تخت.هیچی نگفت خوابید.من هم رفتم بیرون.رفتم خودمو خالی کردم شستم اومدم بیرون لباس پوشیدم.گفتم مسعود شماره کارتشو بده بهم.تولد دخترشه میخواست براش دوچرخه بخره.تن به این کار داده.گفت دروغ میگه خودم پارسال برای بچه اش دوچرخه خریدم.گفتم بهم گفته ولی مث اینکه بچه توی کوچه بوده دزد زده ازش.الانم نگرانه اونه.گفت اشکال نداره.چقدر تو دل نازکی.رفتم پیشش پیشونیش رو بوسیدم گفتم رفیق عزیزم.دلتو صاف کن.خدا بهت داده تو هم بده بنده هاش بزار خوشحال بشن.گفت نمیدونم چی بگم. گفتم شماره اشو بده.گفت الان براش میزنم.دمشگرم ده تومن یکجا زد.گفتم ایوالله.گفت نصفش از طرف تو نصفش از طرف من کادوی تولد دخترش.از توی اتاق داد زد.مسعود دمت گرم.بخشیدمت.اینم گفت کوفتت بشه. این ده تومن کادوی تولد دخترته نصفش مال منه نصفش مال عمو رضاست.گفت دستتون درد نکنه.خیلی آقایین. نيم ساعتی بود بلندشد یک‌کم آرایش کرد.گفت عمو رضا بدنم درد میکنه منو برسون تا خونه مادر شوهرم بچه رو بیارم ببینم چش شده.گفتم پاشو بریم.بلندشد.لباس پوشید رفتیم توی ماشین توی پارکینگ.خم شد تند تند چندتا بوس خوشگل از گردن و لپام کرد.راه افتادیم رسیدیم ناکجا آباد شهرمون.منتظرش بودم دیدم یک مفنگی شوهرش بهش بدوبیراه میگه اینم ساکته چیزی نمیگه.گفت آره ببرش مث خودت جنده کنش.تا اومدم برم پایین نشست توی ماشین گفت عمو رضا این الان خماره نمیدونه چی میگه ازم پول خواست ندادم.داره فحش میده.یارو رو صدا زدم گفتم بیا.ازدور گفت چیه ها چیه.گفتم بیا جلو نترس دست کردم جیبم یک ۵۰تومنی تراول بهش دادم.گفت دمت گرم داداش خیلی آقایی.برو دمت گرم زنده باشی.خلاصه که راه افتادیم طرف مطب.گفت چرا بهش پول دادی گفتم آخه بزار بکشه تا خفه بشه اینا که خوب نمیشن فقط انگل جامه هستن.باید بدی اینقدر بکشن تا بمیرند.گفت این هم منطق خوبیه.بچه اش دختر بود.۷سالش میشد گفت چی شده مامانی چیه.طفلک گریه کرد خودشو انداخت بغل مامانش.گفت مامان گرسنه ام از صبحی هیچچی نخوردم.دستای بابا کثیفه نمیخوام چیزی میده بخورم.خونه مامان بزرگم بو گند میده همش فحشم میده.گفتم میترا این مریض نیست دلش شکسته.گفتم بریم چیزی بخوریم.چی دوست داری پیتزا یا ساندویچ.گفت چیزبرگر‌.مامانش گفت عه دخترم عمو رضا شوخی میکنه.گفت چرت نگو خودتم ناهار خوب نخوردی.گفت بخدا اینقدر گشنمه که نگو.گفتم باشه. رفتیم نزدیک ساختمون خودمون دلی از عزا در آوردیم سیر شدیم.با دخترش خیلی حال میکردم.بیشتر از سنش می‌فهمید.درب و باز کردم بردمش توی دکه خودم بلد بود تلویزیون رو روشن کرد زد شبکه کارتون کودک میدید.مادرش رفت بالا.گفتم میترا شب خواستی بری باهات کار دارم.میتونم ببینمت.گفت آره سعی میکنم آخر وقت بیام باهم بریم خونه.گفتم باشه. رفت بالا من هم توی ساختمون میچرخیدم.شیلنگ ابو بردم بیرون یکمم آب‌پاشی کردم.همون موقع سارا منشی دکتر پوست رسید سلام داد برگشت گفت عه وا عمو رضا تو هم.گفتم چی شده سارا خانوم گفت لامصب آثار جرم معلومه.گفتم چی میگی گفت شیطونی کردی جاش معلومه.گفتم من که از حرفهای تو چیزی نفهمیدم.گفت صبر کن.گوشیش رو درآورد ازم عکس گرفت زوم کرده بود.دیدم وای روی گردنم یقه لباسم قرمز و جای رژ لب بود.گفتم ای وای.گفت نترس برو پاکش کن جای خودمون میمونه.سریع رفتم سرویس تا تونستم پاک کردم ولی یقه معلوم بود دستمالی شده.بی شعور پشتم اومد داخل گفت حالا کار کی بوده گفتم سارا قرار نبود که توی مسائل خصوصی همدیگه دخالت کنیم.مث اینکه من متاهلم ها.گفت آهان.منظورت خانومته.پس خوشبحالش با شوهرش.خندیدم گفت جونم به این خنده هات.گفتم برو سر کارت.وقتی برگشت من هم دنبالش برگشتم.دید توی دکه بچه نشسته گفت.اهان بچه میتراست که.پس کار خودشه.گفتم خجالت بکش.گفت آخه رنگ رژ لب خانومت با رژ لب مادر بچه یکی بوده صورتشو ببین.گفتم تو دیگه شیطون رو درس میدی.برو فضولی نکن.چقدر زرنگی تو چرا کارآگاه پلیس نشدی.گفت من پلیس اینجام دیگه.تو که مثبت بودی.نکنه مسعود تو رو هم آورده توی خط.گفتم تو چی فضولی.گفت فضولم اما دهنم قرصه.ولی با ما به ازین باش آقا.خندید رفت بالا.گفتم خدایا شر نشه برام چی گوهی خوردم ها.رفتم از یخچال برای خودم ابمعدنی آوردم برای بچه هم آبمیوه.چقدر خوشحال شد.منشی ها و مریضها میومدن.بعضی از مریضها خیلی سوال میپرسیدن دیگه داشت حوصله ام سر می‌رفت.پارسا و زنش هم اومدن سلام دادن رفتن بالا.زنش برگشت گفت

عمو رضا این دختر میترا نیست.گفتم چرا هست داره برنامه کودک میبینه.گفت شوهرش دیوونه است نیاد شر درست کنه.گفتم نه بهش ۵۰دادم بره نعشه کنه.نیاد شر بشه.گفت باج سبیل دادی.گفتم بعضی وقتا لازمه کنار بیای دیگه.همیشه زور که کارساز نیست دخترم.گفت نمیدونم سر از کار شما مردها آدم در نمیاره.گفتم آخه همه چیز که گفتنی نیست.برو بالا چیزی لازم داشتی زنگ بزن بهم.گفت ماشینم جای مغازه باباست‌.از دیروز ظهر مونده اونجاست پارسابودبرده اونجا گذاشته،میری برام بیاریش بزاری توی پارکینگ اینجا باشه توی خیابون نباشه.چون با ماشین پارسا رفت و آمد می کنیم.گفتم باشه عزیزم.بده سوییچ تو.گرفتم رفتم اول با پدرش سلام و احوالپرسی کردم.تا دید سوییچ دست منه گفت وای جناب سرگرد.بخدا شرمنده شما شدم.دختره زنگ میزد میگفتم بچه ها بیان ماشینو جابجا کنند.گفتم این حرفها چیه بیکار بودم خودم خواستم.عین بچه های خودمون. هستن گفت بخدا شرمندتم.گفتم نوکرتم.امری باشه گفت یک روز باید بیای ویلا عشق وحال میخوام تلافی کنم.گفتم کردی خبر نداری.بیکار بودم این شغل زندگیمو عوض کرد.ممنونتم.ماشینو برداشتم و رفتم توی پارکینگ لامصب دنده اتومات بود توی روندنش مشکل داشتم چند تا دفترچه و کتاب و۱جعبه روی صندلی شاگرد بود ترمز که زدم لیز خوردن افتادن پایین.پارکش کردم.اونا رو داشتم جمع میکردم که.جعبه چپه افتاده بود تا برداشتمش درش باز شد.ازش یک کیر مصنوعی گنده قرمز افتاد بیرون که تا دستم خورد به دکمه اش لرزشش شروع شد تکون تکون می‌خورد خنده دار بود.دوباره زدمش بجای اینکه خاموش بشه رقصش عوض شد.دوباره زدم سرعتش بیشتر شد.چند بار زدم تا خاموش شد.اومدم بزارم جعبه اش دیدم داخلش یک کیر مصنوعی بشکل موشک کوچیک بود دسته اش دم روباهی کوچیک داشت فلزی براق بود.ولی سرش کلفت بود.دیگه به این زن و شوهر مشکوک شدم.گذاشتم همه چیزو سر جاشون رفتم بیرون.رفتم دکه ببینم چی به چیه دیدم این شوهر مفنگی میترا اومده دوباره بچه رو ببره با خودش بچه هم در رو بسته بود.این هم داد و بیداد می‌کرد فحش میداد.میترا هم خواهش تمنا می‌کرد.من رسیدم از پشت مث گربه که بچه اشو میگیره به دندوناش.با پنجه پشت گردن اینو گرفتم.هرچی میخواست خودشو آزاد کنه و دست و پا میزد نمی تونست.حتی نمیتونست برگرده پشتشو ببینه.تا رسیدم دم در.از پشت بند شلوارش و پشت گردنش گرفتم عین گوه پرتش کردم وسط خيابون مث خل دماغ چسبید کف آسفالت.پدر نجمه تا رسید از خنده روده بر شد.گفت جناب سرگرد ولش کن میمیره ها.تا گفت جناب سرگرد.این کوسخول بلندکه شد تامنو دید جاخورد.فک کرد مامور آگاهی جایی هستم.گفت نوکرتم تو که عصری بمن حال دادی الان چرا کتکم میزنی.نگو پس ظهر اومده بودی بازداشتم کنی بهم لطف کردی.گفتم مث اینکه لیاقت لطف نداری.گفت نه دارم میرم ببخشید دارم میرم.ترسید چنان تندراه می‌رفت که نگو.حاجی بابای نجمه میگفت.من از اول هم گفتم اینجا صاحب میخاد‌.آقا حقوقی که میگیری نوش جونت.همه رو پراکنده کردم.رفتم دفتر خودم همون دکه خودم. دیدم پارسا داره با میترا صحبت میکنه میگه خانوم امروز تصفیه کنید من نمیتونم دیگه شما و شوهرتون رو تحمل کنم.من از دردسر بیزارم.گفت نه دکتر خواهش میکنم منو اخراج نکن به پولش خیلی احتیاج دارم.گفت بمن مربوط نیست تا اومدم چیزی بگم.پارسا رفت بالا.و میترا گریه کرد.گفتم نگران نباش نمیزارم بیرونت کنه.گفت نه حتما بیرونم میکنه.دنبال بهونه بود.گفتم چرا…گفت بماند.رفت بالا.گفتم آخر وقت منتظرتم.گفت باشه. ولی امروز عجیب روز بدی بود.همه چی از دماغم اومد.گفتم خیره نگران نباش.رفتم بالا پشت سرش سوییچ نجمه رو بدم بهش.نجمه توی اتاق خودش بود.با پارسا جر رو بحث میکردن مریض هم زیاد داشتن.در زدم گفتن صبر کنید الان میایم دیگه.بدون اجازه رفتم داخل.تا منو دیدن ساکت شدن.گفتم عمو جان بده صداتون میاد بیرون برین خونه صحبت کنید مریض هم زیاد دارید.بیا دخترم اینم سوییچت.پارسا گفت سوییچ تو دست عمورضا چکار میکنه.گفت دادم ماشینو جابجا کنه.گفت دادی عمو رضا ماشینو جابجا کنه.مگه کارگر کارواشه. گفتم پارسا ببین شما مث بچه های من هستین.به این چیزا فک نکن.مردم مریض هستن دندوناشون درد میکنه پسر جان برو بهشون برس.بعد دست خانومتو بگیر برو خونه حرفاتو بزن.گفت آخه عمو.گفتم آخه نداره.اگه منو دوست داری این دختره رو ننداز بیرون.تا روزی که من هستم از چیزی نترسین.من اینجا رو مث خونه خودم ازش مواظبت میکنم.نمیزارم کسی بیاد سروصدا راه بندازه.گفت باشه.گفتم دمت گرم پسر بدو مردم معطلند.رفت.و خانومش گفت ممنونم عمو.وقتی می‌ترسه نمیتونه درست تصمیم بگیره.گفتم درستش میکنم غصه نخور.باباش بلد نبود اینو درست مرد بار بیاره.گفت آی گفتی حرف دل منو زدی.گفتم تو چیزی نگو بهش.داشتم میرفتم بیرون میترا از آشپزخونه بیرون میومد.مریض هم داشتن.گفتم نگران نباش کارت درست شد موندگار شدی.گفت ممنونتم عمو رضا.بخدا جبران میکنم.

ساعت شده بود۷تازه یادم اومد باشگاه دارم من امروز یکشنبه است.دست بچه میترا رو گرفتم رفتم بالا.بگم تو صبر کن بعد باشگاه میام دنبالت.دیدم خودش دم آسانسور معطله که سوارش بشه.گفتم عمو من باید برم باشگاه اینو آوردم پیشت باشه.گفت وای اومده بودم بگم تا آخر وقت مواظبش باشی اینا امشب کارشون طول میکشه مریض دارند.پارسا نمیزاره من بچه بیارم پیش خودم.گفتم باشه میبرمش باشگاه.چند تا شاگرد دختر کوچولو مث این با پدرشون میان اینم پیش اونها.پرید بغلم دیوونه بوسم کرد.گفت چقدر تو خوبی.گفتم دخترجان الان کسی میبینه آبروم میره.گفت ولشون کن خودشون هزار تا گوه کثافت کاری می‌کنند بندش نیستن تو فکر بوسیدن منی.دوباره بوسم کرد.رفتم پایین ماشینو برداشتم با این النا کوچولو رفتیم باشگاه.تا حالا اینجور چیزا ندیده بود.اونجا یک‌کم دیر رسیدم شاگرد ارشدم داشت نرمش میداد.همه به احترامم ایستادن و سلام دادن.به سبک رزمی.خواهش کردم ادامه بدن.پدر یکی ازین کوچولوها منتظر من بود.گفت ماشالله عجب دختر نازی.دختر شماست.تا میخواستم بگم بچه مردمه امانته.گفتم آره دیگه.این بچه اینقدر خوشحال شد که نگو.گفت پس چرا لباس نمیپوشه تمرین کنه گفتم تازه امشب اولین بارشه. که با باباش اومده تمرین هنوز لباس نداره.سایزش نداشتیم بدیم بهش.چون ما دخترونه لباس نداریم که.گفت صبر کنید استاد الان یک دست لباس خوشگل بهت میدم.من برای نگار خریدم ولی میگه آبی نمیخام طرفدار پرسپولیسه نمیپوشه.قرمز خریدم یارو پس نگرفت این هم قسمت این خانوم خوشگله شد.لباسا رو داد بردمش اتاق خودم گفتم بپوش بریم تمرین.خیلی زرنگ بود.گفت عمو ممنونم که گفتی دخترتم.گفتم هستی دیگه اگه خوب تمرین کنی هرشب که اومدم میارمت.تا قهرمان بشی.گفت خیالت راحت گوش میدم تمرین میکنم یاد بگیرم.همونجا بی خجالت شلوارشو کشید پایین شورت کوچولو قرمز پاش بود کون تپلی داشت گفتم ببین به مامانش رفته چی نازه.یادش دادم لباس پوشید.با خودم بردمش بیرون گفتم اول باید نرمش کنیم تا بدنمون گرم بشه یه وقت انداممون آسیب نبینه.گفت میدونم خانوم ورزشمون توی مدرسه گفته.گفتم مگه کلاس چندمی گفت دوم.گفتم ریز موندی ها.گفت خب به مامانم رفتم قدم کوتاهه. گفتم باشه ولی در عوض من مامانتم خوشگلی.خندید.اون شب خوب تمرینش دادم لباساشو گذاشتم توی ساک ورزشی خودم سر راه براش بقیه لوازم و ساک ورزشی از فروشگاهی که مال رفیقمه گرفتم.که پولشو نگرفت.گفت همینکه شاگردات میان خرید.خودش همش سوده.رفتیم ساختمون پزشکان.بعضی ها رفته بودن بعضی مونده بودن.ولی درب پایین رو بستم که کسی دیگه نیاد داخل فقط اونایی که میخوان برند رو درب رو باز میکردم دوتا منشی کنار دست پارسا و زنش هم رفتن فقط موند میترا و پارسا و نجمه زنش.تا اینکه تمام طبقات رو هم چک کردم.رسید نوبت آخری.از پله ها آروم بالا میرفتم.با آسانسور نرفتم.شنیدم صدای پارسا میاد داشت میگفت میترا نمیدونم چیکار کردی که این عمو رضا هواتو داره.ولی اگه بفهمم چیزی بهش گفتی بو برده دمار از روزگارت در میارم.گفت نه بخدا چیزی نگفتم اون هیچی نمیدونه.آدم صاف و ساده ایه. خانومش گفت پارسا بهت گفتم عمو رضا آدم خوبیه.به تو چیکار داره.گفت من که راضی نبودم بیاد اینجا بابای تو اصرار کرد.به میترا گفت تو برو پایین ما می‌آییم.اون رفت توی آسانسور رفت پایین.اینا شروع کردن دوباره جروبحث.

در ضمن نجمه خانوم من اون جعبه دیلدوها و بات پلاگ و گذاشته بودم روی صندلی تو برای ۵شنبه شب که این سر خر تعطیله و نیست.اونوقت تو سوییچ ماشین و دادی بهش،وای پارسا اگه دیده باشه چی اگه به آقا جونم بگه چی.گفت به این چی مربوطه.زندگی خصوصی خودمونه.تو مقصری که بهش رو دادی عموعمو راه انداختی.گفت پارسا اون روز اگه نبود اون لاته دهنتو سرویس می‌کرد.گفت چی فرقی داشت زد ۶تا دندونشو شکوند برای منو تو بیشتر خرج انداخت.گفت در عوض ازون روز که اومده اینجا خیال همه مون راحته.گفت من که ازش خوشم نمیاد.گفت ولی من دوستش دارم.تو می‌ترسی اون بفهمه که چه کارایی میکنی.ولی اگه اون بفهمه هم براش مهم نیست.زندگی خودشو داره.چشم پاکه.چشم و دلش سیره.بابام میگه مرد خوبیه.گفت باباتم زر زیادی میزنه.کوس ننه جفتشون.بیشرف چی بد دهن بود.دلم میخواست برم ننه جنده اشو بگایم.اما گفتم بزار بفهمم چیکار میکنه بعدش.گفت در ضمن این هفته.باربد و روزبه هم میان ها…گفت نه تو رو خدا.پارسا من ازون باربد متنفرم.گفت گوه میخوری.هرچی من بگم همون درسته.آسانسور برگشت بالا.من هم دیدم اینها در رو خودشون قفل کردن تندی برگشتم پایین.وقتی رسیدم پایین اینها اونجا بودن.دنبال من بودن.رسیدم گفتم داشتم طبقه دو و سه رو چک میکردم.میترا گفت عمورضا النا کجاست گفتم توی ماشین خوابه.خیلی خسته شد خوابید.امشب باشگاه تمرین زیادکرد.گفت وا النا تمرین کرد گفتم آره واقعآ زرنگه و باهوش زود یاد میگیره.گفتم بچه ها همه برید بیرون درها رو ببندم دزدگیر رو فعال کنم.خداحافظی کردیم و جداشدیم.رفتیم توی ماشین تابچه رو دید گفت وای این چه لباسیه.گفتم لباس رزمی کیک بوکسینگه. براش گرفتم ببرمش باشگاه‌.دختر خوبیه.دوباره بوسم کرد.گفتم میترا جریان این پارسا چیه راست میگن کونیه.برای زنش هم کیر جور میکنه.گفت عمورضا از من نپرس میفهمه اخراجم میکنه برام شر میشه.گفتم نترس بگو کیر باباتم نمیتونه بخوره.گفت راستش چند وقت قبل که هنوز شما نیومده بودین.اینجا زیاد درو پیکر نداشت هر ساختمون کلید ورودی خروجیش دست ما منشی ها بود.یک روز ۵شنبه بود.من ظهری که برگشتم خونه وقتی رسیدم خونه دیدم ای دل غافل گوشیم مونده مطب.خسته بودم گفتم غروب میرم برش میدارم.بعد ناهار خوابم برد شد ساعت ۶غروب زمستون هم بود هوا تاریک شده بود.عمو تورو خدا کسی نفهمه ها.گفتم نترس تو درپناه منی.گفت آره غروب بود در جلو پنج شنبه ها بسته است دیگه.من با ترس و لرز رفتم از خیابون کوچیکه پشتی در پارکینگ رو باز کردم اومدم داخل فک کردم الان پارکینگ تاریکه و کسی نیست گوشیم هم نبود که چراغ قوه اونو روشنش کنم.در عوض دیدم چراغ های پارکینگ روشن بود و چند تا ماشین کلاس بالا پارک بود.رفتم بالا ترسیدم با آسانسور برم.آروم آروم از پله ها رفتم بالا.طبقه به طبقه دیدم کسی نیست گفتم شاید ماشین‌ها رو مال حاجیه یا مهمون داشته توی دفتر املاکش اینجا پارک کرده.چون سابقه داشته که خیابون شلوغ بوده جاپارک نبوده فرستاده اینجا.خیالم راحت شد رسیدم مطب خودمون ت در رو باز کردم رفتم داخل سالن انتظار کسی نبود.امااز توی اتاق بزرگه صدای موزیک تندمیومد.گوشیم روی میز کارم بود.برداشتمش.میخواستم بیام بیرون دیدم کسی در مطب نجمه رو باز کرد.سریع پریدم زیر میز خودم منو ندیدن.نجمه با شورت وکرست بود.ولی این پارسا لخته لخت بود.کون سفید ودخترونه داشت.کیرش باریک وکوچولو بود.شق شده بود اندازه انگشت بزرگه شما بود.خندیدم گفتم برای همین که دیدی خجالت کشیده گفت نه.این بی غیرت سکس پارتی گرفته بود.زنش راضی نبود ونیست.این نمیدونم از چی پدر زنش خبر داره که اونا میترسن این لو بده کاریش ندارن.این هم بالا در رو برای زنش میاره اونا می‌میگاینش این نگاه میکنه جق میزنه.خلاصه شنیدم میگفت نجمه منو عصبی نکن باربد رفیق منه.امروز اون و منشیش مهمون من هستن.الان فک می‌کنند ما عقب مونده هستیم.بیا بریم توی اتاق.نجمه نمیرفت اما.یک سیلی بدی بهش زد.طفلک رفت داخل.چراغ توی سالن رو خاموش کردن.در اتاق پذیرایی باز بود.غیر باربد ومنشیش یک یارو خارجیه هم بود که خارجی حرف میزدن.همه بغیر پارسا شورت داشتن.مشغول مشروب خوردن شدن.فقط بدبختی من عقلم نکشید فیلم بگیرم وگوشیمو بزارم روی بی‌صدا.دیدم کله ها که داغ شد.این بی‌غیرت روی تخت داگی کرد.اون خارجیه کیر کلفتشو ژل زد تا بیخ کرد توی کون این بقیه هم میخندیدن و مشروب میخوردن.فقط نجمه آروم اشک می‌ریخت.بعدش اون منشیه یک کیر مصنوعی بست خودش گنده.اینا نجمه رو مجبور کردن دراز بکشه.اونم حسابی با کیر مصنوعی این طفلکی رو گایید.بعدش اون بار بده کیرشو درآورد کلفتیش مثل مال شما اما کوتاه‌تر بزور این نجمه رو با اون خارجیه دو نفری مث امروز شما که منو کردین گاییدنش.دادو بیداد می‌کرد.گریه و جیغ میزد.شما منو ول کردی ولی باربد با پاهاش پاهای اونو قفل کرده بود وبا دستش هم محکم بغلش کرده بود.این بی‌غیرت هم با دستش چاک کون اینو باز کرده بود تا دسته توی کونش بود.

کوس وکونشو جر دادن.حتی دونفری کردن کوسش.گریه می‌کرد.تا این بی وجدان آبش اومد.اونو ول کردن.کارشون میخواست تموم بشه این بی پدر دختر من زنگ زد گوشیم زنگ خورد صدا رو شنیدن.اومدن منو گرفتن.گفتم حتما منو میکشن.ترسیده بودم.ولی نامرد منو برد توی اتاق چند نفری به غیر نجمه.منو چنان عقب جلو گاییدن که از نجمه بدتر شدم.کونم در اصل اونجا پاره شد.این بی پدر ازم فیلم داره توی گوشیش هست.حتی نمیده به نجمه.که پاک کنه.خیلی هم کتکم زد.با کمربند آنقدر زدن روی کپل های کونم که تا یک هفته نمتونستم درست بشینم.دوکیره کوسم گذاشتن.دیگه نگم واست.این بی پدر دین و ایمان نداره.به هیچچی معتقد نیست من که بخدا جنده نبودم.حالم بد شد رفتم پیش مسعود بهش گفتم حالم خرابه گفتم بهم تجاوز شده.گفت بایدمعاینه بشی.اون کوسکش نمدونم چی بهم زد چی دارویی داد.بجای اینکه بدم بیاد دلم خواست بهش کوس دادم.چندباری منوکرد بجاش یک دوچرخه تولد قبلی دخترم براش خرید که اونو دزد نبرد.راستش این بابای مفنگیش از دستش گرفته بود.برده بود فروخته بودش.رسیدیم خونه میترا طبقه بالای یک ساختمون قدیمی ته شهر بود. میخواست بچه رو بیدارش کنه گفتم که نه کاریش نداشته باش برات میارمش.بغلش کردم اونم ساکشو برداشت.رفتیم بالا.با همون لباسا گذاشتش روی تختش اومد بیرون در رو آروم بست.گفتم میترا جان کاری نداری.گفت مگه میخوای بری گفتم آره دیگه از صبحی که بیرون اومدم خونه نرفتم فقط تلفنی حرف زدم باهاشون.گفتم هر چند که الان۱۱شب اونا هر دو خوابه هستن.ولی دیر وقته دیگه بچه و مادرت خوابند،گفت مادرم نیست همون صبح که شوهرم اومده بچه رو ازش گرفته فحشش داده اونم رفته روستا.گفت بشین الان میام.رفت اتاق خودش لباس عوض کرد برگشت یک تاپ شلوارک تنش بود اندام قشنگش همه دیده می‌شد.زیر کتری رو روشن کرد.اومد پیش من یک کاناپه کهنه داشت روی اون نشسته بودم.اومد نشست روی پاهام.خودش لبامو گرفت توی لباش.گفتم نکن بخدا خجالت میکشم ازت‌.دختر من تقریبا با تو همینه. گفت به این چیزا فکر نکن.دلتو بمن بده.تو خیلی عشقی آرزوی هر زنی هستی.گفتم منو میگی.چقدر بهم امید دادی.گفت بخدا راست میگم.همون دوتا منشی دیگه حتی خود نجمه.همه وقتی تنهاییم یا چایی و چیزی میخوریم دور هم هستیم.ازت حرف که به میون میاد همه ته دلشون میخاد یکبار باهات باشن.گفتم خدایا چی می‌شنوم.من تموم عمرم پابند زنم بودم.اونم از وقتی ده سال قبل فهمید سرطان داره و خوب نمیشه.زندگیمون تلخ شده.اون شادابی گذشته رو نداره نق نقو شده حتی بچه هامون کم میان پیش ما.تنهاییم تا امروز اصلا نمیدونستم زندگی چیه چطوریه.فقط کار و باشگاه.اونم برای خودم که کار نکردم.الان پول هم دارم اما چون خانومم مریضه.دلم میخواد ماشین صفر تمیز بخرم اما میترسم دوباره مریضیش شدت بگیره پول لازم بشم.خرجش نمیکنم.گفت عمورضا سخت نگیر به خودت.گفتم نمیشه تعهد دارم بهش.مادر بچه هامه.هنوزم دوستش دارم.من۲۰سالم بود اون ۱۷سال باهم ازدواج کردیم.گفت ولش کن.بغلم کن.دلم بغل کردن تو میخواد.محکم گرفتمش.چقدر تنش بوی خوبی میداد.سر گذاشتم توی موهای قشنگش بوسیدمش.خودش تاپش رو درآورد اون سینه های گنده و سفیدش رو کرد توی دهنم.گفت بخورشون فشارشون بده.گفتم جانم باشه.چقدر تو نازی دلمو آروم میکنی.انقدر نازی دلم نمیخواد درد بکشی.گفت مرسی مرد من.گفتم جانم.گفت دلم میخواد مرد من باشی.گفتم نمیشه عزیزم.گفت اقلا امشب باش.همینجوری که توی بغلم بود بلند شدم سرپا بغلش کردم.توی بغلم پاهاشو قلاب کمرم کرد لبامو می‌خورد.رفتیم روی تختش.درازش کردم.خودم کشیدم پایین شلوارکشو.شورت نداشت.چقدر بوسیدم وناز کردم و کوس قشنگشو توی دهنم میکردمش.چقدر ناله قشنگی داشت.بلند شدم کمربندمو باز کردم.بقیه اشو خودش انجام داد.گرفتش توی دستش چقدر قشنگ میخوردش. چقدر مالیدش. گفتم نازنین الان آبم میاد ها گفت اشکال نداره.فقط حالشو ببر.وای گذاشت لای سینه هاش.گفت آروم تکونش بده. گنده است خوشم میاد.گفتم باشه.یکم تکون دادمش.گفتم برگرد کوس قشنگتو بکنمش.گفت باشه.داگیش کرد.جانم به این بدن.گفتم میترا کونت بد آسیب دیده.گفت این دفعه زیاد نبود اون دفعه دونفری بد گاییدن منو.خیلی زیاد.هرچی هم داد و بیداد کردم ولم نکردن‌.چند روز خونریزی داشتم.گفتم تلافی میشه عجله نکن.براش برنامه دارم.تف زدم کردم داخلش آه قشنگی کشید.گفت رضا دیگه نگفت عمو رضا.گفتم جانم.گفت اینقدر گنده است اگه باکیر دیگه آدم ده دقیقه ای ارگاسم میشه.با این دو دقیقه نشده سیر میشه.همچین توی کوس رو پر میکنه کوس جای نفس کشیدن نداره گفتم دوستش داری گفت خیلی.فقط آروم بکن.هنوز درد دارم گفتم چشم خانومم.گفت وای مرسی که گفتی اینقدر دلم میخواست اینو ازت بشنوم.برگردوندمش دراز شد روی تخت پاهاشو دادم بالا.گذاشتم توی کوسش باتمام هیکل رفتم روش مث پلنگی که گربه ای زیبا رو شکارش کرده زیرم بود.فشار دادم داخلش لباشو به دندون گرفتم کوسش خیس شده بود.چقدر تلمبه زدم بهش.

هنوز آثار قرصهای اون بی پدر توی خونم بود.ابم نمیومد.چقدر آه و ناله می‌کرد.یک آن گفت رضاجون درش بیار درش بیار.کشیدم بیرون چقدر کوسش آب اومد ازش.زیرش خیس شد.صورتشو چرخوند نگاهم نکرد.رفتم روش گفتم ببخشید دردت اومد.با چشمای خوشگلش نگاهم کرد.گفت دلبر من چی میگی در کجا بود در تمام عمر هیچوقت اینجوری حال نکرده بودم.چیکارم کردی نمیدونم.اما انگار تمام رس بدنمو کشیدی.خسته شدم اما.نمیخوام بخوابم.دلم میخواد هنوز برق نگاهت رو ببینم.بیا کنارم دراز بکش.تو رو خدا نرو.گفتم بخدا دوتا مریض خونه دارم. بعدشم هیچوقت توی زندگیم نشده که دیر برم خونه اولین بارمه.هنوز باید برم دوش بگیرم امروز خسته شدم.گفت بیا با هم دوش بگیریم.گفتم نه نمیشه که.گفت چرا میفهمه خانومت.گفتم نه فوقش میگم توی باشگاه دوش گرفتم.گفت پس دیگه حتما باید با من بیایی.گفتم پس اجاقتو خاموش کن خطرناکه چایی نمیخوام.خندید.رفتیم زیر آب چقدر کوچولو ناز بود.بلندش کردم توی بغلم بود عین برگ گل ناز و خوشگل بود.گفت میخواستم ابتو بیارم برات تلافی کنم.کاری باهام کردی که.اصلا یادم رفت.گفت منو بزار پایین.حالا فقط چشاتو ببند.بر پدرش لعنت یک‌جوری این کیرو خایه رو خورد و مالید دو دقیقه نشد چنان آبم اومد.نتونست قورتش بده زد بیرون از دهنش.ریخت بیرون گفت دمت گرم چقدر زیاد بود‌ایوالله.گفتم جانم ببخشید خانومم.گفت قربون خانوم گفتنت بشم.زودی شکستیم و رفتیم بیرون.لباس پوشیدم ازش خداحافظی کردم.اومدم بیرون ماشینو روشن کردم سرشو آورد تو بوس قشنگی داد و رفت.رفتم سر خیابون تا اومدم دور بزنم دیدم این شوهر مفنگیش با دوتا از خودش بدتر دارن میرن سمت خونه این.مجبور شدم بریدگی رو تا تهش برم اون چلغوز منو ندید.تا دور زدم برگشتم دم خونه این بود.نگو گوشی من که جا مونده بود این که در زده بود این بنده خدا فک کرده بود منم اومده بود پایین گوشیمو بده در رو روی این باز کرده بود.این هم اومده بود میگفت یا پول بده یا بچه رو میبرمش.درصورتیکه حضانت بچه بامادرش بود.من خیلی عصبی شدم.تا رسیدم بهش چنان ناکارش کردم که توی جوی آب پخش شد.رفیق گردیش باچاقو بهم حمله کرد.گرفتم چاقوشو.اروم فرو کردم توی کپل کونش چنان دادو بیدادی می‌کرد که نگو.همینجور کون خونی میدویید. ولی اون ناکس دیگه با یک قلوه سنگ از دور زد کله من.این شوهر کوسخول این از توی جوب اب بلند شد گفت رسول خارکسه در رو چیکار کردی این سرکرده ماموره از صبح دنبال منه.یارو تا شنید. چنان فرار می‌کرد.انگاری اسب مسابقه است.ولی اینو گرفتمش.چند نفری جمع شدن ولی چون ابرو چشمم شکسته بود خونی بود.عصبی بودم.بلندش کردم چنان کوبیدمش زمین صدای سگ داد.التماس درخواست می‌کرد.میخواستم تیکه پاره اش کنم.دیدم النا از سروصدا بیدار شده اومده پایین گفت عمو رضا تو رو خدا بابام گناه داره بدبخته نزنش میمیره ها.بغلش کردم گفتم باشه نترس.بزور بلندشد.شل وپل شده بود.ریزه میزه نبود ها.اینقدری که کشیده بودفقط لاغر بود.گفت بخدا دیگه ازین غلطا نمیکنم.گفتم خدا شاهده امشب جونتو این بچه خرید مدیونشی. دوباره دور و بر اینها ببینمت.تیکه بزرگت گوش هاته. گفت چشم داداش چشم گوه خوردم.لنگ لنگون. راهشو گرفت رفت.پیرمردی همسایه میترا بود.بنده خدا شیلنگ آب آورد گفت بابا جون بشور صورتتو پر خونه.دست زدم پیشونیم سوخت.دیدم کله بدن شکافته.توی این مدت فقط میترا گریه میکرد‌.دستا رو شستم.چندتا دستمال کاغذی گذاشتم روی ابروم ولی خونش بند نمیومد.گفتم من میرم درمانگاه.پیرمرده گفت خدا خیرت بده این معتاده زندگی این دختر رو به گوه کشیده.گفتم دیگه نمیاد خیالت جمع.داشتم سوار ماشین میشدم که برم درمانگاه.مانتو پوشیده بود اومد سوار شد.رفتیم اورژانس.پدرم در اومد.کله و ابرو۱۲تابخیه خورد‌.تازه سردردم شروع شده بود.بردنم عکس گرفتن از سرم و کم کم واقعا سرگیجه داشتم.نگهم داشتن اون شب رو موندگار شدم همونجا خوابم برد‌صبح بیدار شدم دیدم این بنده خدا رو سرم بچه بغل خوابیده بود.بیدارش کردم گفتم چرا اینجایی میرفتی خونه.تا منو دید بیدارشدم بلند بلند زد زیر گریه گفتم مگه مردم که گریه میکنی.گفت رضا بخدا فک کردم میمیری.تا یک ساعت قبل رو سرت دعا میخوندم گریه میکردم.گفتم حالا که شکر خدا خوبم.پاشو بریم خونه.یک دکتر دیگه اومد گفت باید دوباره از سرتون عکس بگیریم که طوری نیست اونوقت مرخص بشین.بعد از کلی مکافات بالاخره مرخص شدم.بردم اینها رو صبحونه خوردیم دل وجیگر. بعدش ساعت۸رد بود بردمش ساختمون.گفتم هرکی پرسید بگو فک کنم تصادف کرده.بگو من خبری ندارم.گفت باشه.درو باز کردم همون موقع بقیه منشی ها رسیدن.همه سوال می پرسید.یک آن یادم اومد گوشیم دست میتراست رفت بالا تندی رفتم ازش گرفتم.زودی برگشتم خونه تا مادرم و خانمم منو دیدن.از خوشحالی پر کشیدن.کجا بودی وای سرت چی شده به همه زنگ زدیم هیچکی خبر نداشت حتی پارسا.گفتم تصادف کردم.از ماشین اومدم پایین موتوری بهم زد و رفت.تا صبح اورژانس بودم.مادرم چقدر گریه کرد.

خلاصه به خیر گذشت کسی متوجه مشکوک ب من نشد.سریع برگشتم محل کارم،مسعود اومدبره بالا منو دید گفت چیکار کردی با خودت.گفتم اتفاقی شد،گفت بهت نگفتم پابند نشو گیروگور میاره گفتم چی میگی موتوری زد بهم.گفت خودتی موتور بزنه دست و پات میشکنه نه سرت،گفتم خیلی زرنگی،گفت،بیا بالا ببینمش.زیر چشمت داره ورم میکنه.حتما بدبخیه زدن داره هوا میکشه.ظهر موقع تعطیلی رفتم پیشش،گفت دیوونه صبح بهت میگم بیا الان اومدی،؟گفتم خب کار داشتم تو هم مریض داشتی،گفت گور پدر مریض بیا بشین،نشستم پانسمان رو باز کرد گفت خوب بستنش ولی احتمالا که با آب سرد شیلنگ شستی آب دزدیده زخم تو،گفتم آره با آب شستم.گفت باشه دراز بکش.سریع دو تا آمپول بهم زد.گفتم مسعود این دختره خیلی بدبخته.دیگه اذیتش نکن.گفت خدا چرا اذیت کنیم.از حقوقش بیشتر بهش پول میدم.حالشو میبره پول هم میگیره.کارهام تموم شد رفتم پایین در ها رو که میخواست ببندم.سارا خوشگله اومد،گفت چی شده یعنی میترا ارزشش رو داره که خودتو براش به کشتن بدی.گفتم سارا خانوم از تو بعیده.گفت یعنی دروغ میگم.اصلا راست هم که بخوای بگی نباید بگی.اونم رفیق توست،آبرو داره،شوهرش معتاده بدبخته،رفیق شوهرش با سنگ از دور زد سرمو شکوند.گفت میدونم خودش دیشب بهم تلفنی گفت.گفتم مگه اینقدر با هم رفیقین؟گفت ازون چیزی که بگی بیشتر.یعنی چی؟گفت دختر خاله منه.خودم براش کار جور کردم.خیلی ازت تعریف میکنه.نالوطی آموزشت با منه عشق وحالت با دیگران‌.گفتم سارا خانم من هیچوقت در مورد تو فکرای بدی نکردم.نزار ذهنم در موردت خراب بشه.حتی در مورد اونم نکردم.باعثش این دکتره شد.گفت همه رو میدونم اون بغیر من کسی رو نداره.فقط بامن دردو دل میکنه.گفتم توهم که چقدر رازداری.خنده مستانه ای کرد.گفت ظهره.اگه الان میترا بود حتما ناهار دعوتش میکردی نه؟گفتم شاید.گفت میگم که مال ما خار داره.ایندفعه من خندیدم.گفتم حسودیت میشه.گفت خب یکبارم با من باش ضرر نمیکنی ها.بعد انتخاب کن.گفتم بخدا سارا من شماها رو عین دخترهای خودم میدونم.از دیروز هم در مورد اون رابطه با میترا مث سگ پشیمونم.گفت عه وا چرا.مگه بدت اومده.گفتم نه ولی من از اول ساده وبی الایش زندگی کردم.چه میدونستم این چیزا چیه.اگه دستم به تو هم بخوره دیگه نمیدونم حالم چطوربشه،از دیروز الکی الکی گرفتار میترا شدم.گفت منو میرسونی تاخونه. گفتم اگه مسیرم باشه آره.گفت ولی میترا بود می‌میرسوندیش. گفتم تو چه گیری دادی به میترا بدبخت.گفت آخه اون کوتوله سرتره یا من.گفتم آهن اینجوری منظورته گفتم.نه مث اینکه تو یک طوری میشه.گفت نامرد من چند وقته میشناسمت بهت چراغ میدم نمیگیری.اونوقت از دیروز میترا رو دیدی گرفتار شدی.من اینجا به دکتراش باج نمیدم خمار من هستن.تو رو انتخابت کردم ناز میکنی.گفتم خب اشتباهت همینه دیگه من اصلا تو رو به چشم دیگه ای ندیدم.جای دخترم دیدم.گفت ببخشید ها.تو یا منو اسکل گیر آوردی یا که اسکلی.خب من بابا دارم چه نیازی به تو دارم.من مردی میخوام که خودم انتخابش کنم.گفتم حتما انتخابت منه۴۶ساله ام.گفت چی ربطی به سن و سال داره.گفتم بیا بریم برسونمت مخ منو خوردی.رسوندمش این خونه بهتری داشت.مث اینکه شوهره رو خوب تیغ زده بود.این قد بلند خوشگل و واقعا پلنگی بود برای خودش.خیلی هم مسته.رفتم خونه.مادر و خانومم.منتظرم بودم.پیششون بودم.چند روزی گذشت زیاد دورو بر هیچ کس نرفتم.توی خودم بودم.زخم سرم یک کمی خوب شده بود.ولی پانسمانشو باز نکردم.اصلا یادم نبود که امروز۵شنبه هست.ظهر بود دیدم ساعت۱نشده همه دارن میرن.گفتم چی زود.مسعود گفت مثل اینکه سرت خیلی داغونه مغزت بهم ریخته…خب۵شنبه است دیگه.خندم گرفت.طبقه طبقه همه رو چک کردم حتی دستشویی توالت‌ها رو.رفتم بالا.ولی بازم از پله ها.پارسا داشت بامیترا جروبحث می‌کرد.میترا اگه امروز نیایی.اخراجی ها.گفت نمیتونم این دفعه اذیت شدم.نمیخام.گفت گوه میخوری که نیایی.چندتا مهمون خارجی دارم.پول خوبی بهت میدم.اصلا گوش نداد سوار آسانسور شد رفت پایین.نجمه اومد گفت پارسا خواهش میکنم امروز و بیخیال من شو.نمیتونم من خجالت میکشم.گفت گوه نخورجنده،این استیو امروز میاد میخاد کارمون رو درست کنه برای مهاجرت به کانادا برو پایین ببین این کوسکش رفته یا هست.منو میگفت.گفتم خارکسده ننه ای ازت بگایم که نگو.تندی رفتم پایین.پیش میترا منتظرم بود.همون لحظه نجمه رسید.میترا گفت من میخام برم کاری ندارید.نجمه گفت نرو تو پیش من بمون.تا منو دید ساکت شد.من گفتم خانومها اگه کاری نیست من میبندم.چشمکی زدم به میترا گرفت منظورمو…نجمه گفت عمورضا.گفتم جانم.ساکت شد چیزی نگفت.گفتم کاری داشتی گفت نه ولش کن.گفتم بگو آقاجان.گفت نه خداحافظ.گفت در رو ببند.قفل رو از بیرون بزن ولی دزدگیر رو نزن.من وپارسا دیرتر میریم خونه.گفتم چیزی لازمه برم بگیرم.گفت نه همه چیز هست.برو به کارت برس.میترا رفت بیرون.من رفتم پارکینگ ماشینو برداشتم سر کوچه سوارش کردم،گفتم پارتی امروزه؟گفت آره…

تو راه بودیم گفتم بهت پیشنهاد میداد.گفت نه اجباری بود.دیوس میخاد دوباره دو نفره کون منو جر بدن.تازه زخم مسعودخوب شده.گفتم میترا اگه بگم قبول کنی ناراحت میشی.گفت یعنی برم چند نفری منو بکنند.دلت راضی میشه.گفتم میخوام ازش آتو بگیرم.بهت قول میدم تو از همه بیشتر سود کنم. گفت میترسم بخدا.اینو دکتر هستن‌ دارو خوب مصرف می‌کنند.دردم میاد زیاد میکنند کیرشون کلفته.چند نفری هم می‌کنند.امروز قراره منو با نجمه رو چند نفری بکنند.گفتم نه.نجمه رو هم.گفت آره دیگه.دیدی می‌ترسید میگفت پیشم بمون.همون موقع گوشی میترا زنگ خورد.گفت ببین چه حلال زاده هم هست نجمه است.گفتم نگی با منی.اگه گفت بگو ده تومن بزن کارتم میام.گفت نمیخوام.گفتم برو من هستم.قول میدم فیلم قبلیتو هم از پارسا بگیرم پاک کنم.گوشیش همش زر زر زنگ می‌خورد.برداشت زد رو آیفون گفت بله چیه نجمه جون.گفت تو رو خدا برگرد.من الان از توی توالت زنگ میزنم.کاشکی به عمو رضا میگفتم.این امروز خیلی بدی داره بیا پیشم…میترا گفت حق من چی گفت بخدا هرچی بگی برات میزنم.الان فقط با همراه بانکم میتونم۷تومن بزنم بقیه اش بعدا…اینم قبول کرد و برگشتیم.این رفت بالا.من هم پشت سرش.نمیدونستن من هم هستم.چند دقیقه طول کشید من رفتم داخل.به زوری داشتن به اینها مشروب میدادن.بعدش همه لخت شدن غیر پارسا۳نفردیگه بودن ۴تانبودن.مبل آوردن برعکس کردن.اینا رو خم کردن شکمها روی دسته مبل کونها قلمبه داگی سرپا.هرچی خواهش می کرد به گوششون نمیرفت.با یک بند خاصی از جلو دستهای اینا رو به پایه تخت بستن که خم بمونن چه کونی سفید و زیبا داشت این دختره نجمه چقدر از شوهرش خواهش میکرد.توی اینها خارجیه کیر خوب کلفتی داشت.سه نفری نوبتی کوس میکردن.میدونم ناله های هر دوشون الکی بودحتی نجمه الکی مثلا ناراحت بود.ولی قشنگ کوسش آب انداخته بود.حتی باخارجیه کیر کلفته خارجی صحبت میکرد.پارسا حال میکرد.ولی تا ژل رو زدن کون اینهاهردو دادو بیدادشون در اومد.نامردها هردو رو چون بسته بودن نمیتونستن تکون بخورند.طبقه بالا هم بود صدا نمیرسیدپایین مست هم بودن.سیر میگاییدن.نمیدونم چی مصرف کرده بودن آبشون نمیومد.کیراشون قشنگ گوهی میشد میبردن دهنشون میزاشتن اونهاهم مجبوری لیس میزدن.میترا داد میزد‌.تو رو خدا.رضا بی‌پدر بیا دیگه.بیا.پارسا میگفت کوس ننه توورضا.رضا کونه خره که بیاد.زنه رضا رو که خاله خودمه گاییدم .آقا خارجی دیگه رفت روی نجمه.تاکیر کلفتش رو گذاشت توی کون نجمه جیغ زد.پارسا بخدا به بابا میگم.گفت کوس ننه بابای کوسکشت.کجاست الان ببینه دارم چطوری بگا میدمت. اونم بگا میدم.پارسا این کیرش کلفته پاره کرد منو.بی پدر کیرکلفتشومی کشید بیرون بعدش باتمام قدرت محکم میکرد توی کونش چنان جر میداد کونشو که نگو.پارسا گفت چطور توی کوست بودتشکر میکردی الان توی کونته ناراحتی جنده.برای من فیلم بازی نکن.نجمه خیلی گریه میکرد.میترا منو فحش میداد.نجمه بیهوش شده بود ولی یارو ول کنش هم نبود.دلم خیلی سوخت.طفلک روی دسته مبل ولو شده بود.دیگه گوشی رو گذاشتم کنار فیلمبرداری تعطیل.یک طوری زدمشون که تو تاریخ بنویسن.این بی‌غیرت آبش اومده بود از جیغ کشیدن زنش وبیهوشیش.ولی خب دست و پاشو من همونجوری بستم…منم چنان با کیر کلفتم از کون خشکه خشکه جلوی زنش و رفیقاش و میترا گاییدمش که زجه میزد گفتم حالا فحش بده.دست و پای اون ناکسها رو هم بسته بودم.فیلم هم گرفتم ازش.التماس می‌کرددخترها رو بازشون کردم اومدن بغلم گریه میکردن.زودی رفتن توی حموم اومدن لباس پوشیدن.گوشی پارسا رو هم گرفتم توش پر فیلم بود.حتی فیلم منشیهای دیگه اش.میترا برگشت گفت لامصب کونم دوباره پاره شد.دیگه دوستت ندارم چرا دیر اومدی.گفتم خب باید مدرک جور میکردم دیگه.نجمه گفت عمو فیلم گرفتی گفتم بله از اولش.گفت وای خدا مرگم بده اگه بابام بفهمه.گفتم میفهمه.

پارسا همه رو داده بود دیگران گاییده بودن فیلم گرفته بود وجق میزد.من همه فیلم‌ها رو هنوزم دارم.زنگ زدم بابای نجمه گفتم حاجی بیا ساختمون تنها بیا…هرچی نجمه و پارسا التماس کردن نشد لج کرده بودم.گفتم دختر جان نترس این بی غیرت هیچ گوهی نمیتونه بخوره.پارسا هرچی التماس کرد گفتم زر زر نکن کونی بیغیرت آبروی هرچی مرده تو بردی.پدرش اومد.گفت جریان چیه اینها کی هستن چرا درب و داغون.تمام جریان رو سیرتاپیاز بهش گفتم حتی گفتم پارسا رو گاییدمش چون فحشم داده.داشت خون خونشو میخوره.زنگ زد چند نفر اومدن اونها رو بردن.گفتم این چی.گفت این مال منه.زنگ زد اومدن بالا.همه رو بردن.توی پارکینگ.نمدونم کجا بردنشون چیکار کردنشون.فقط میدونم که پارسا رو داده بود.چند نفری حسابی گاییده بودنش.کونش پاره پاره شده بود.ولی بدجور دخترشو کتک زده بود بهش گفته بود چرا زودتر بهم نگفتی؟.خیلی تمیز و بی سروصدا کاراشو کرد.چندوقت بعد تمیز طلاق دختره رو با تمام مهریه ازش گرفت.دختره چند وقت مطب نمیومدفک میکرد همه میدونند.من به پدرش گفتم کسی خبر نداره توهم دهن منشی رو با پول ببند چیزی نمیگه.همین کارو کرد پول خوبی به میترا داد…مطب پارسا همچون وسایلش مال دختره بود همینجوری بود،دختره بعد چند وقت برگشت گفت خارج بوده دوره میدیده.دخترش خانوم دکتر اینقدر شاداب شده بود که نگو؟.پارسا از ترس کونش و آبروش رفت پیش داداشش.ولی کوسکش زهرش رو بمن ریخت نگو که این میترای احمق همون روز که سرم شکسته بوده برای خودنمایی جلوی منشی های دیگه ماجرا رو تعریف میکنه پارساهم میفهمه.میترا خوش کوس وکون بودمهربون بود اما دهنش چاک وبست نداشت.فضول بود.دیگه زیاد بهش رو ندادم.خانومم جریان میترا رو روکرد.ولی من زیر بار نرفتم.گفتم من دست اونو رو کردم کونش سوخته بهت دروغ گفته.فیلم کارای زشتشم نشون زنم دادم که باور کرد.ولی دم حاجی گرم.حالا برای تشکر یا قدر دانی یا باج سیبیل که زبونم بسته باشه یا هرچی یک پارس صفر بهم داد.ولی میترا بازم دمشگرم. دم عید بود باز هم ۵شنبه بود چند ماهی گذشته بود.زنگ زد برنداشتم.چند بار زد‌آخرش اومد پایین.گفت میدونم ازم دلخوری ولی بیا بالا تلافی میکنم.گفتم مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان. گفت تو رو خدا عمورضا.گفتم آها حالا شدم عمورضا.گفت خب میگم رضا که میگی پسر خاله نشو.خب چی بگم.گفتم نمیدونم.گفت برای ناهار بیا بالا تمام درها رو ببند.مسعودم زود رفته.میدونم.بیا بالاتنهام. گفتم خدایا شکر خیلی وقته کوس تمیز نکرده بودم مسعود دوتا آورد اما شیک بودن ولی لاشی بودن.خانومم که تعطیله.دهن من هم که خورده به این خوشگلا چرا نکنمش. بدنم تمیز نبود.سریع رفتم طبقه مسعود دوش گرفتم شیو تمیز کردم.بخدا قرصهایی که مسعود داشت رو میدونستم یادم داده بود دوتا از کشوی میزش برداشتم خوردم.رفتم بالا.توی آشپزخونه بود داشت غذا می‌پخت.گفت بی‌شعور خانوم دکتر بفهمه جرت میده.اینجا مگه رستورانه.گفت رضا ما خیلی اینجا با هم ناهار میخوریم چند بار خواستم بگم بیا بالا گوشیمو جواب ندادی.خانوم دکتر خیلی دوستت داره.گفتم منم دوستش دارم دختر خوبیه.گفت ولی اون روز اول خوب دید زدی ها.من خوشگل بودم با اون.گفتم والا فک نمیکردم زیر اون لباس همچی بدنی داشته باشه.چه سفید مفید بود اون پارسا لیاقت اینو نداشت.گفت دلت خواست بکنی.گفتم هر کی بود دلش می‌خواست.ولی من هم به توی فضول هم قانعم.گفت نگو دیگه. من دلم خواست پیش اینها قپی بیام.گفتم ولی آبروم رو بردی.چایی آورد.گفتم خیلی گرسنه ام.اگر ناهار بخوریم جون بگیرم چنان بکنمت که یادت نره.گفت دلت تنگ شده.گفتم میترا میخوام بزارم کونت.گفت بخدا اگه بذارم.کیرت مث مال آدمیزاد که نیست.خندیدم گفتم چطور خارجیه کرد ما نکنیم مال ما خار داره. بعدشم تو بهم خیلی مدیونی اگه میخوای جبران شه فقط کون.گفت تو که بی‌رحم نبودی،گفتم باشه نده.فقط حرف میزنی تو عملت خواستنی وجود نداره.گفت خب کوس به این خوبی هست دیگه.گفتم من کوس بخام مسعود با گاییدن من حال میکنه هفته ای یکبار کوس میاره میکنم.تازه دختر خاله خوشگلت از همه شما سرتره رو هوا بهم میده.گفت اون دروغ میگه میبرمت لب چشمه تشنه لب ولت میکنه.گفتم عزیزم التماسم میکنه.گفت باور نکن.گفتم ساکت باش تا ببینی.زنگ زدم بهش دوتا بوق نخورده برداشت. گفت جونم رضا خوشگله.گفتم کجایی بانو گفت خونه.گفتم الوعده وفا.امشب کجایی. میخام تاصبح باهم باشیم.گفت آخ جون راست میگی؟گفتم دروغم چیه.گفتم ولی تا صبح هستم ها.گفت از خدامه. گفتم ولی میترا میگفت اون دروغ میگه وعده میده عمل نمیکنه.گفت میترا گوه خورده جنده کوتوله از روستا آوردمش آدم شده پشت من زر میزنه.من عاشقتم.راست میگه ولی تو رو که از جون ودل میخوامت.گفتم پس بهت زنگ میزنم.هنوز قطع نکرده بودم.این پفیوس گفت.حالا کونت بسوزه فعلا پیش منه.منو میکنه.وای از اون طرف داد زد رضا تیکه تیکه ات میکنم.پیش این سلیطه ای ب من زنگ میزنی.گفتم هدف فقط تست رفاقت بود.میخواستم بهش ثابت کنم دوستم داری.

گفت الان بیا پیش من.گفتم نمیشه کیره یک متر شده کوس میخواد.تازه ناهار هم درست کرده.رضا بیا تو رو خدا بیا نکنش.گفتم شب با تو هستم.فعلا خداحافظ وقطع کردم.توی پذیرایی ناهار خوردیم یک صدایی اومد گفتم چی بود.گفت هیچی خیالاتی شدی.گفتم جمعش کن میترا بیا پیش من.گفت ویسکی میخوری گفتم لعنتی دکتر بفهمه اخراجی.گفت مگه تو رفتی دوش گرفتی ادکلن مسعودو زدی اخراجی؟گفتم اون رفیقمه.قبلش بهش زنگ زدم.قرص هم خوردم.الان آماده رزم هستم.ولی تو چی.گفت من هم به خانوم دکتر گفتم اونم میدونه.گفتم بهش گفتی میخای بامن باشی.گفت آره میدونه.گفت خوش باشین.تازه اون کیرتو دیده وقتی شوهرشو میگاییدی.بهم گفت چطوری اون کیر رو توی کوس تحمل میکنی‌من هم گفتم چنان لذتی داره که حد نداره.دوست داشتی امروز بود میکردمش.گفتم ببین میترا من الان تو رو هم که میکنمت پیش خودم شرمنده ام وعذاب وجدان میگیرم چی برسه به اون…اما حس شهوت حس قوی و بالاییه. اونم برای من که چندساله همسرم بیماره.بعدشم شما جوانید ومن میانسال.خوشگل و تودل برو.هرکی بگه دلم نمیخواد یا ادا در بیاره یا مشنگه یا لوس.من هم دلم میخواد.اما دل یک چیز میگه قلبت یه چیز دیگه.گفتم پاشو این سفره کوچولو رو میز رو جمع کنیم کیرم از شق درد داره خودشو به در رو دیوار میکوبه.تو آماده شو من برم دستشویی یک آب خنک بزنم بهش بیام.این قرص های مسعود نمیدونم چیه که اینو اینجوری بی قرار میکنه.گفت پس بیا اتاقی که تخت داره.گفتم باشه.من همونجا شلوار و پیرهنمو در آوردم با شورت و زیرپوش رفتم دستشویی خودمو سبک کردم حسابی با مایع دستشویی شستمش اومدم بیرون.گفتم میترا کوشی کجایی.برات حسابی با مایع دستشویی شستمش که از خوردنش لذت ببری و از پاکیش خیالت جمع باشه.بلند گفت بیا این اتاق سرده اینجا بخاری بلنده.در رو هم ببند‌.گفتم چشم چشم.رفتم داخل داگی بود لخته لخت.گفتم بخورمت یا بکنمش.گفت وا نه اول بخورش اون باید آمادگی پذیرش کیرتو پیدا کنه یا نه.گفتم باشه عشقم باشه خانوم گل.چی قلمبه بود کوسش زبون میکردم توش میخوردمش.گفتم میترا بزار دراز بکشم.بقول شماها 69شیم بخورش.گفت یاد گرفتی ها شیطون.گفت باشه رو تخت دراز کشیدم ولی پاهام باز و آویزان تخت بود.تشک تخت اینقدر گنده بود قد تخت بلند بود.پاهام به اون بلندی راحت به زمین می‌رسید دولا نمیشد جمع نمیشد.حال میکردم.کوسش روی دهنم بود.چوچولشو محکم کشیدم.گفت وای نکن دردم میاد.گفتم جان چی کوسی داری لامصب.الان جرش میدم برات‌.گفت نه بزار خوب بخورمش دلم کیر میخاد گنده گفتم باشه.باخایه ها بازی می‌کرد نوک ناخن هاش تیز بود می‌خورد به خایه هام جمع میشدن می‌خندید.گفتم نکن دیگه.بخورش.دوباره کرد دهنش چی یخ شد کیرم.گفتم آب یخ خوردی اینقدر دهنت یخ شد.گفت نه آب یخ تو این سرما کجا بود.یک آن به خودم اومدم این که کیر دهنشه چطوری داره صحبت میکنه. سریع بلند شدم پرتش کردم روی تخت.دیدم پایین تخت بین پاهام نجمه لخته لخت نشسته سرش پایین بود.گفتم وای تو کی اومدی.گفت عمو رضا از اولش بودم.اون صدا من بودم داشتم غذا می کشیدم برای خودم عاشقم افتاد.گفتم الان چکار کنم.دختر خوب گفت بغلم کن مال منو هم بخورش دلم میخواد.گفتم باشه نانازی خانوم مث چینی ها هستی تو…بیا بالا.خدایا اگه بهش قیافه نداده بود ولی چی بدنی داده بود.چی کوس ناز وکشیده ای.خوشگل سفیده سفید واقعا سوراخش صورتی‌.اینقدر کوس اونو خوردم ناله کرد که میترا گفت الکلی الکلی برای خودم هوو و رقیب تراشیدم.هوی من هم هستم ها.گفتم میترا تو رو خدا لال شو.مگه کوس دکتر گیر میاد دوباره اینجوری آدم بکنتش وبخوردش.نجمه میخندید‌.گفتم لامصب کوس وکون تم دکترن.چقدر نازی تو آخه.بلند شد چنان بوسی ازم کرد‌.گفت قربون تعریف کردنت بشم آدم کنارت حس زندگی میگیره.راست میگی یا فقط میخوای از کلامت حال کنم.گفتم دختر دیوانه ای.کیر رو ببین.الان داره برای تو خودکشی میکنه.گفتم بخیل خانوم تو هم بیا.حالا هر دوتا داگی بشین.میخوام از خانوم دکتر شروع کنم.نترسی ها.گفت عمورضا عجب کیری داری.ولی این دیگه سرگرد نیست.از سرلشکر هم بالاتره.خندیدم.اروم کردم کوسش گفت عمورضا بعد چند تلمبه اصلا بهم رحم نکن.تا آخر بکنش توی کوسم تندهم بکن.گفتم میدونم اون روز خارجیه کوستو می‌کرد آب کوست مث رودخونه راه افتاده بود.گفت آره دیدی چه کوسی کرد.هیچچکی منو اونجوری نکرده بود.گفتم الان یک‌جوری میکنمت که بفهمی گاییدن چیه.گذاشتم داخلش هل دادم توش.گفت نه نکن نمیشه بلندشد رفت از اتاق خودش ژل آورد.زد کوس میترا گفت بکن ببینمت.کردم توی میترا ناله مرگ میزد بی پدر.این از پشت دست برده بودخایه ها رو میمالوند من میکردم.چندتا سرعتی زدم توش جیغ میزد‌.خود نجمه اومد گفت بیا منو بکن.ژل بزن روان بشه همینجور منو بکن.آبم تمام لای پاهامو پر کرده.گفتم دراز بکش بغلت کنم.اونجوری دوست دارم میخام چشمای چینی خوشگلتو ببینم.گفت چشم،،پاهاشو باز کرد.فشاردادم توش گفت آروم تو رو خدا آروم اینجوری بیشتردردداره

گفتم دردت میاد.کوست درد داره محکمتر تلمبه میزدم.محکم بغلش کرده بودم نمیتونست در بره…لباشو گرفتم توی لبام.گفت آخ جون.خیلی دوستم داری.گفتم دیگه از دوست داشتن گذشته.عاشقتم.با سرعت و رگباری تلمبه میزدم.جیغ و دادش هوا رفته بود.میگفت عمو رضا تو رو خدا آروم خیلی گنده است.پاره شدم آروم بکن.ولی گوشم بدهکار نبود.خودش پاهاشو دورم قلاب کرد.فهمیدم خیلی سکس خشن دوست داره لبها رو گرفته بود ول نمی‌کرد.عرق از سر و صورتم می‌ریخت توی موهای خوشگلش.ناخوناشو فرو کرده بود پشتم.دردم میومد اما خیلی دوست داشتم.میدیدم یک خانوم دکتر با اون پرستیژ و کبکبه دبدبه اینجور زیرم ناله میکنه.کیف میکردم.اینقدر کردمش شاید ده دقیقه یک ضرب رگباری تلمبه میزدم.چنان جیغی کشید پاهاش ولو شد ترسیدم.ولش کردم کشیدم از کوسش بیرون.گفت مرسی رضا جون.گفتم خیال کردم مردی ترسیدم.گفت نه آب کوسم چنان زد بیرون دلم حال اومد.خسته شدم.بوسش کردم.گفتم کیرم داغ کرد این نمیدونم چی قرص که مسعودداره یک ساعت هم بکنی بازم شقه.دوتا خوردم گفت وای بده ها.برو یک‌کم آب بخور.یک کم هم نه زیاد بخور.خونت رقیق بشه.فقط آروم آروم بخور.گفتم باشه رفتم نوشیدنی آب معدنی و آبمیوه خوردم رفتم کیر و شستمش اینقدر که اب کوس بهش چسبیده بود فک میکردی بستنی دادی خورده.اومدم سراغ میترا.گفت بخدا منو هم بغل میکنی همینجوری میکنی.زیادم بوسم میکنی اگه نه باهات قهر میشم.این خانوم دکتر رو من مخش رو زدم برات.اگه نه خجالت میکشید.بوسش کردم گفتم مرسی تلافی تمام خوبیهایی که بهت کردم ولی آبرومو بردی در آوردی …گفت ولی ایندفعه کلکت بد جور کنده است.گفتم چرا.گفت جای ناخونای خانوم دکتر روپشتته.گفتم واویلا راست میگی.گفت بخدا تازه هنوز مال من مونده.گفتم اشکال نداره میگم امشب توی باشگاه مبارزه داشتم اینجوری شده.بهش میگم ببین چی شده.اون قبلا هم برام پانسمان کرده.گفت خیلی ناقلایی. اینو یک‌جوری جررش دادم نجمه میگفت وای عمو رضا ازین زیر میدیدم پوست کوسش از داخل کشیده میشه بیرون.اینو به این بزرگی تا کجاش جا میدادی.گفتم مث تو تا همونجا.خندید.نمیدونم چرا آبم نمیومد.خسته شدم.دوباره نوشیدنی خوردم.گفتم بچه ها اگه دوستم دارین من تا الان کون نکردم یک کدومتون یک کون محض رضای خدا بدین.زدن زیر خنده.نجمه گفت عاشقتم.اینقدر این پارسای نجس با دیلدو بزرگ کرده توی کونم که برام فرقی نداره.تو بکن کیف کن.گفتم قربون تو دختر.میترا ژل زد گفت دمت گرم نجمه جون چه جیگری داری.گذاشتم توی کونش هلوپی کیر و قورت داد کونش کارکشته بود.گفتم درد داری گفت خیلی زیاد ولی کونمو آروم بکن.من هم حال کنم.گفتم باشه خانوم خانوما.دمش گرم توی حالت داگی یک کون خوشگل بهم داد.چنان آبی ریختم بهش که.این تیکه آب ریختنمو چون میترا کیرم گنده بود فیلم می‌گرفت.کونش مث چشمه ازش آب میجوشید.چقدر اون روز حال داد.بعد اون روز زیاد من اینها رو کردم ولی هیچ وقت مث اون دفعه نشد.رفتیم دوش گرفتیم.اومدیم بیرون.گوشیم خیلی زنگ خورده بود.همه از سارا بود.دوباره زنگ زد.گفتم جانم گفت کوفت من که اومدم خونه میترا کسی نبود.گفتم مگه من بهت گفتم اونجام.گفت وای لعنتی ها توی ساختمون پزشکان هستین.همه خندیدیم.گفت چند نفری هستین نامردها.گفتم کجایی …گفت توی خونه خودم هرچی زنگ زدم دنبالت اومدم نبودی.رفتم خونه.گفتم باش تا بیام دنبالت.شب اونم برداشتیم با دختر میترا چندنفری به حساب من رفتیم گردش و رستوران.ولی بازم دمشگرم نجمه چندبرابر رو مخفیانه زد برام.گفت ممنونم ازت.خیلی از باتو بودن لذت بردم.بهترین چیزش امنیت روحی و جانی آدمه.خاک تو اون سر پارسابا اون غیرتش.

نوشته: عمورضا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.