mohsen ارسال شده در 3 آبان اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان مستاجری که زندگیمو تغییر داد این داستان کاملا واقعی هست و من کلا علاقه به بردگی دارم و همیشه با فیلم های ارباب و برده ارضا میشم ولی متاسفانه ازدواج کردم و دیگه چاره ای نداشتم که در حد خود ارضایی با فیلم ها خودمو راضی کنم. من و نازی بعد از چندین سال پول جمع کردن با زمینی که بابام بهم داده بود تونستیم یه خونه دو طبقه بسازیم و من خواستم طبقه پایین رو اجاره بدم و تو دیوار آگهی گذاشتم و مبلغ بالایی هم گذاشتم که اگر اجاره رفت بهمون کمک کنه ، افرادی که میومدن برای بازدید اکثرا یا گرون بود براشون یا اوکی نبودن و من و نازی تصمیم گرفتیم قیمت رو بیاریم پایین و داشتیم حرف میزدیم که یه خانم پیام داد که به دوتا خانم مجرد و کم دردسر و بدون رفت و آمد هم اجاره میدی ؟ منم دیدم با مبلغ اوکیه و گفت مشکلی نداره با نازی حرف زدم و اونم گفت برای ما پولش مهمه و اگر خوب و مطمئن هستن که اشکالی نداره و اونا حتی نیومدن خونه رو ببینن و با 4 تا عکس از خونه گفتن اوکیه و قرار گذاشتیم بریم املاک ، وقتی رفتیم دیدم دوتا خانم خیلی محجبه و مرتب و منظم اومدن و خیلی هم حرف نزدن و آروم ! بعد از نوشتن قرارداد ، کلید و خونه رو بهشون تحویل دادم و یک ماه گذشت و دیدم اجاره سر موقع پرداخت میکنن و پول پیش هم همون اول دادن و اوکی بودن ولی چون ورودی ما مشترک بود میدیدم بعضی شبا مهمون دارن ولی همه خانم هستن و خیلی داف های خوبی هم هستن و خودشونم برعکس اون روز تو و املاک خیلی سکسی لباس می پوشند و … یه روز داشتم به درختان باغچه آب میدادم و تو دستم گوشی داشتم تورو پیج های ارباب و برده میچرخیدم و نشسته بودم که دیدم الهام خانم بالا سرم وایساده و گفت ببخشید آقا سام برق خونه ما رفته و منم گفتم از فیوزه و اوکی شد . همش با خودم میگفتم نکنه گوشی منو دیده باشه و دیدم که هیچی نگفت و گذشت تا یک ماه بعد، یه روز که نازی صب رفت سرکار و اینا دیدن نیست الهام اومد در خونه ما و با یه تاپ که خیلی سکسی بود گفت که برم پایین و پکیج رو بهشون آموزش بدم چون زمستون داره شروع میشه و سرده . منم راستش خیلی شهوت زد بالا و گفتم اوکیه و رفتم پایین و دیدم خیلی راحت فقط با تاپ و یه شلوارک سکسی یکیشون رو مبل نشسته و الهام اومد پیش من که یاد بگیره و پکیج تو حیاط خلوت داخل اتاق خواب خانما بود! داشتم با خودم فکر میکردم این کس ها تو خونه هستن و من بدون بهره موندم و… که دیدم کیرم داره بلند میشه و الهام همش منو نگاه میکرد و داشت به شلوارم نگاه میکرد که گفت آقا سام چی شده فکر کنم دلت میخواد چیزی بگی که گفتم نه اگر یاد گرفتی من برم دیگه که دیدم آیدا اومد تو اتاق و در رو بست و گفت اگر صدات در بیاد جرت میدم و یه چاقو دستش بود و گفت ببین من میدونم تو یه برده ای و اگر بچه خوبی باشی بهت خوش میگذره و هرچی میگم میگی چشم . اون لحظه ترسیدم و ته دلم خوشحال بودم که به آرزوم رسیدم ولی نمیدونستم چی در انتظارمه . منو لخت کردن و کیرم سیخه سیخ بود و حسابی دستمالی کردن و گفتن بهت نمیاد یه برده اینجور کیری داشته باشه ولی این به درد نمیخوره ! منظورشو نفهمیدم و تو شوک بودم كه ديدم الهام لخت شد و گفت از این به بعد تو برده من و آیدا هستی و گفت زانو بزنم و یهو شورتشو کشید پایین و یه کیر کلفت از لای پاش اومد بیرون و گفت ساک بزن جنده … تعجب کردم و دیدم بله هردوتاشون دوجنسه هستن و مجبورم کردن ساک بزنم و انگشتم کردن و هردوتاشون توو دهنم ارضا شدن و گفتن اگر همه آبشونو رو قورت ندم بیچارم میکنن و همشو خوردم . بعد گفتن برای امروز کافیه برو گمشو بیرون . لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون یهو الهام گفت وایسا ، ببین ازت کامل فیلم گرفتیم و گوشیشو نشونم داد که از اول گوشی گذاشتن گوشه اتاق و فیلم گرفته و آیدا گفت هر زمان بگم باید بیای پایین !! گفتم اخه نازی … گفت خفه شو خودم میدونم با اون جنده چکار کنم و کی بگم بیای . دوتاتون دیگه جنده های ما هستید. منظورشو نفهمیدم. گفتم خواهشا به اون چیزی نگید ، خودم در اختیارتونم سرورم . آیدا گفت آفرین توله سگ حالا بیا پاهامون رو ببوس و گمشو بیرون . پاهاشون رو بوسیدم و تشکر کردم و رفتم بیرون و همش استرس داشتم و خوشحال بودم که خبری ازشون نیست چون نازی اگر میفهمید خیلی بد میشد آخه اون هیچی نمیدونست در مورد بردگی . دو هفته بعد دیدم پیام از الهام خانم اومده که خودتو کامل شیو کن برای پنجشنبه شب و یه بهونه بیار و نازی رو بفرست خونه مامانش چون از عصر تا فردا ظهر پیش ما هستی . بعد گفتم چرا اینقدر زیاد ؟ نوشت خفه شو ، اگر نیومدی منتظر ارسال فیلم برای نازی و بقیه باش. منم ترسیده بودم و نازی رو به یه بهونه فرستادم بره و خودم سر ساعت 7 رفتم پایین و در زدم و خودمو حسابی تمیز کردم و الهام درو باز کرد دیدم یه شورت پاشه با یه تیشرت که نوک سینه هاش زده بیرون و کیرش هم از رو شورت معلوم بود. آیدا هم داشت تلویزیون میدید. الهام گفت به به توله سگ جنده ما ، چطوری؟ ببین امشب باید شل کنی و لذت ببری گفتم چطور مگه ؟ گفت آخه یه پارتی 5 نفره داریم . دو تا از دوستای شیمیل ما هستن با یه کس که مثل خودت جنده هست برای ما . من هم خوشحال بودم که ترسیده بودم چون اولین بار بود کون میدادم و میترسیدم. دیدم الهام یه لیست بهم داد گفت برو خرید کن و زود بیا که کار داری ! رفتم خرید و با هزینه خودم خریدم و وقتی برگشتم همه چیز رو گفتن آماده کنم و میز بچینم و مشروب هم اوردن و بعد آیدا اومد بهم گفت بیا بریم تو اتاق باید آماده بشی برای مهمانی ! یه چستیتی برام اورد که محکم زد تو تخمام و آخ گفتم و کیرم خوابید و کرد تو چستیتی و قفل کرد و بعد یه شورت بهم داد که فقط کیرمو پوشش میداد ولی سوراخ کونم کامل پیدا بود و پوشیدم . گفتم خب الان لباس بپوشم که گفت نه دیگه همینجوری خوبه ! مگه توله سگ لباس میپوشه؟ منم گفتم باشه و رفتم بیرون الهام منو دید و گفت اوووف عجب توله سگی ، امشب خودم جرت میدم عزیزم . خودشون یه شومیز سکسی پوشیدن و مرتب منو پنجه میکردن . تا اینکه ساعت 11 دوستاشون رسیدن و سه تا خانم خیلی سکسی و خوشگل بودن و منم شهوتم زده بود بالا ولی از طرفی کیرم قفل بود و خیلی درد داشت تو اون قفل و از طرفی خجالت میکشیدم که لختم و یه شورت کوچیک پوشیدم ولی انگار اونا خبر داشتن از من و هرکدوم اومدن تو اول منو دستمالی میکردن خیلی راحت و از آیدا و الهام می پرسید این بود اون توله ای که می گفتید ؟ و مدام انگشت میکردن منو و میگفتن چقدر تنگم و میخندیدن و اون خانمی که باهاشون بود درسته جنده اینا بود ولی دوستشون بود و مثل من باهاش به صورت برده رفتار نمیکردن و اسمش سارا بود و سینه 85 و سفید و خیلی سکسی بود و اونم منو میمالید و دست به کیرم هم زد و گفت آخی دودولشو قفل کردید ؟ بعد نوک سینه هامو گرفت و گفت درد داری حتما ؟ سرمو تکون دادم و تایید کردم . گفت عیبی نداره یاد میگیری که دیگه از این دودول استفاده نکنی و با کونت ارضا بشی . الهام گفت توله سگ پذیرایی کن از خانما ، رفتم همه چیز اوردم و تعارف کردم و پیش هر کدوم میرفتم یه شوخی باهام میکردن و دست به جاییم میزدن مثلا کونم، کیرم، سینه و… مشروب اوردم و شروع کردم ریختم براشون که یکی از دوستاشون که اسمش مهلا بود گفت الهام جون جیش دارم این توله سک شاش هم میخوره که الهام گفت هنوز وپنه ولی قول میدم دفعه بعد که اومدی بخوره برات که مهلا گفت اوکی ولی باید از یه جایی شروع کنه و گفت توله بیا بریم دستشویی و منو با خودش برد دستشویی و گفت زانو بزن و کیرمو در بیار تو شورتم و بیرون اوردم دیدم عجب کیره کلفتی داره واقعا فکر نمیکردم اینجور خانمی کیرش اینقدر کلفت و سفید باشه و جلوی من شاشید رو پاهام و گفت کیرشو با دهنم تمیز کنم و ساک بزنم و کردم دهنم دیدم داره بزرگ تر میشه و وقتی ساک میزدم یهو تا اخر کرد تو دهنم و حس کردم یه ذره داره ته حلقم میشاشه . بعد اوق زدم و کشید بیرون و گفت خودتو بشور و بیا بیرون. منم رفتم بیرون و مهلا خانم اولین نفری بود که توو دهنم شاشید و همه داشتن میخندیدن بهم و شروع کردم ادامه مشروب ها رو ریختن براشون و دیدم سارا رفت پایین و شروع کرد برای آیدا ساک زدن واقعا خوب ساک میزد . ایدا گفت سارا جون باید به سام هم یاد بدی ساک حرفه ای بزنه ! گفت حتما براش کلاس میزارم چند جا با خودم میبرمش که یاد بگیره جندگی رو و الهام گفت بشین رو زمین توله سگ !!! واقعا نمیدونستم چی در انتظارمه و قراره چی بشه ! یه لحظه فکر کردم زندگیم داره نابود میشه ولی یهو یادم اومد که همیشه آرزوی اینجور موقعیتی رو داشتم. توو این فکرا بودم که مهلا و شادی اومدن و لخت بودن و هر دو هیکل های بدنسازی و واقعا خوبی داشتن و شروع کردن با کیرشون زدن روو صورتم و کردن دهنم برای هر دو ساک میزدم و الهام منو انگشت میکرد و برای یه مایع سردی میزد به سوراخ کونم و بعد مهلا با سینه های بزرگش اومد مالید به صورتم و منم شق درد شدید داشتم و گفت چیه درد داری توله ؟ عیبی نداره باید درد بکشی و … یهو دیدم یه درد شدیدی تو کونم احساس کردم و داد زدم که مهلا زد تو گوشم و گفت خفه شو ، دیدم الهام نصف کیرشو کرده توو کونم و مهلا گفت اگر داد بزنی 4تایی جوری میکنیمت که نتونی راه بری تا یک هفته ! ولی اگر شل کنی و دهنتو ببندی، قول میدم بهت خوش بگذره و آخر شب هم از آیدا جون خواهش میکنم کیرتو باز کنه . بعد الهام بیشتر روغن زد و گفت بچه ها این واقعا صفر کیلومتره !! اوف خیلی تنگه شاید داد بزنه و شورت هاشون رو کردن تو دهنم و الهام تا ته فشار داد تو کونم با یه عالمه لوبریکانت و… جر خوردنم رو کامل حس کردم. بعد از ده دقیقه واقعا دیگه دردم کم شد و حس کردم کونم دیگه بی حس شده و مهلا شورت ها رو در اورد از دهنم و گفت دیگه کونی شدی رفت . بعد کیرشو کرد دهنم و داشتم ساک میزدم و دیدم آیدا داره سارا رو حسابی میکنه ولی مهلا و شادی و الهام دنبال کون من هستن و مثل اینکه سارا براشون تکراری بود . یکیشون کرده بود تو کونم و یکی هم تو دهنم و یکی هم با دستم براش میمالیدم . هر سه تا منو حسابی کردن و بعد مهلا و شادی تو دهنم ارضا شدن و آبشون رو خوردم ولی آیدا و الهام ابشون رو ریختن تو کس سارا که گفتن آبشون رو از کس سارا مک بزنم . منم یه ذره برام سخت بود و یه مکث کردم یهو الهام گفت اگر نخوری 5تایی میشاشیم دهنت همین امشب منم شروع کردم خوردن و مکیدن کس سفید تپل و خیسش و اونا هم رو مبل ها و تخت ها استراحت میکردن و خوابیده بودن . الهام و مهلا داشتن میدن که خوب لیسیدم و گفتن خوبه توله گمشو یه ذره مرتب کن و رو زمین بخواب . منم گفتم اخه قرار بود کیرمو باز کنید که مهلا خندید و گفت کلید دست آیداست و خوابه ! باشه فردا دیگه و با الهام خندیدن . و گفتن کاراتو کردی پایین تخت من میخوابی البته ساعت حدودا 3 بود دیگه . مرتب کردم و رفتن پایین تخت رو زمین خوابیدم حدود ساعت 8 صب بود دیدم شادی منو بیدار کرده که برم پیشش باهام کار داره. این داستان ادامه داره . اگر دوست داشتید بگید تا در مورد مهمانی ها و اینکه چطوری منو تبدیل به یک برده واقعی کردن ، براتون بنویسم. و اینکه بعد از یکسال نازی رو هم وارد داستان کردن و کلا همه چیز عوض شد. نوشته: سام واکنش ها : poria و gayboys 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
poria ارسال شده در 26 آذر اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر مستاجری که زندگیمو تغییر داد - 2 قبل از شروع داستان واقعی زندگی من که کاملا همه چیز تغییر کرد ، خواستم بگم که موضوع داستان در مورد رابطه ارباب و برده و دوجنسه هست و هر کسی که علاقه نداره ادامه رو نخونه . خب بریم سراغ ادامه این داستان که هم برای من عجیب بود هم لذت بخش… صبح شادی منو بیدار کرد و منو با خودش برد تو دستشویی و همینجور از شب قبل لخت بود و گفت کیرشو بلیسم و منم شروع کردم به ساک زدن که دیدم کیرشو تا ته کرد تو حلقم و فهمیدم که داره میشاشه ولی سرمو محکم گرفته بود و گفت فقط قورت بده . منم قورت دادم ولی آخرش اوق زدم و اولین بار بود که شاش میخوردم. شادی شمارمو گرفت و زد تو گوشیش و گفت به کسی چیزی نمیگی . راستش خیلی از ساک زدنت خوشم اومده میخوام یه وقتایی که تنهام بیای پیشم . یه جورایی فهموند ساکرش بشم . منم چاره ای جز قبول کردن نداشتم. و گفت به کسی چیزی نمیگی وگرنه بیچارت میکنم. خیلی داستان داشت پیچیده میشد. منی که تا روز قبلش فقط با فیلم های ارباب و برده خود ارضایی میکردم و چند وقت یکبار با نازی سکس میکردم ، الان افتادم تو دام چندتا کیر کلفت و همه خشن و ارباب که ازم حسابی فیلم و عکس دارن و شماره های گوشیم هم برداشتن . واقعا مونده بودم چکار کنم . خودمو تمیز کردم و دهنمو شستم و رفتم بیرون. شادی گفت برو صبحونه اماده کن توله سگ. بعد از صبحانه آماده کردن دیدم همه بیدار شدن و الهام گفت توله سگ تا ما صبحانه میخوریم خونه رو مرتب کن و دیگه میتونی بری. بعد از تمیز کاری گفتم خانم میشه قفل کیرمو باز کنید که همه خندیدن و گفتن آخ یادمون رفته اون کوچولو قفله . گفتن باشه چون دیشب بچه خوبی بودی باز میکنم ولی تا من نگفتن جق نمیزنی. با اون جنده هم سکس نمیکنی . گفت ماهی دو بار فقط حق داری با اون جنده سکس کنی اونم با اطلاع من . گفتم چشم و رفتم بیرون . از اون روز هر بار میخواستم نازی رو بکنم باهاشون هماهنگ میکردم و یکبار یادم رفت و یهویی شد و از صدای حمام و اتاق خواب فهمیده بودن که سکس داشتیم. روز بعدش گفتن برم پایین و به کیرم قفل انداختن و بعد از یه عالمه ساک زدن و بردگی، موقع رفتن گفتن برای تنبیه این کارت تا 3 روز قفل رو باز نمیکنیم تا یاد بگیری بدون اجازه حق هیچ کاری نداری . یه عالمه التماس کردم و الهام عصبانی شد و گفت تا یک هفته باز نمیشه. گمشو برو خیلی ناراحت بودم چون میترسیدم نازی بفهمه و دیگه خودمو زده بودم به مریضی و حال نداری و دیر میرفتم خونه که نازی یه وقت دلش نخواد خودش بیاد سمت من و… شبا هم با فاصله میخوابیدم. گذشت تا هفته بعد موقع اجاره شد .آیدا بهم پیام داد که چک ها رو بردار بیار پایین بده من و ما هر ماه خودمون سر موقع بهت پرداخت میکنیم. چک ها رو زود بیار که اون دودولت رو هم باز کنم. منم سریع رفتم که از شر این قفل راحت بشم و بهشون دادم و قفل رو برام باز کرد و گفت برای اجاره بهت خبر میدم. یک هفته از اجاره گذشت و بهم پیام داد که فردا مهمونی داریم اون جنده رو بپیچون بیا پایین. راس ساعت 6 عصر پایین باش. دقیقا همون برنامه بود با همون افراد و آخر کار همشون آبشون رو ریختن توو دهنم و گفتن بخور همشو. بعد الهام گفت اینم اجاره ماه قبل . هر ماه به روش های مختلف اجاره رو بهت میدیم. هر چند که ارزش آب ما بیشتره … همه زدن زیر خنده. من داشتم به این فکر میکردم که به نازی چی بگم و من رو این اجاره حساب کرده بودم و … خلاصه چاره ای نداشتم و رفتم یه مقدار طلا داشتم فروختم و بدهی ها رو هر ماه میدادم و به نازی میگفتم از اجاره دادم . کم کم زیاد میگفتن من برم پایین ، منم ترسیده بودم نازی بفهمه و البته خودمم دوست داشتم. تقریبا میشه گفت یک روز در میون براشون ساک میزدم و توو مهمونی ها منو میکردن. هفته ای یه بارم تو دهنم میشاشیدن اونم بیشتر بعد از مستی دیگه برام عادی شده بود و دوستاشون هر هفته میومدن تا اینکه یک روز سارا بهم زنگ زد گفت میخوام ببرمت یه پارتی که جنده بودن رو خوب یاد بگیری . البته تو اونجا نقش شوهر منو هم بازی میکنی ، البته شوهر بیغیرت چون همه میدونن که من جنده هستم و تو رو به عنوان یه شوهر و برده بیغیرت میدونن! منم هم کنجکاو بودم هم میترسیدم . گفت حق انتخاب نداری چون یادت نرفته که این دستور ایدا جون و الهام جونه. برام آدرس فرستاد و گفت ساعت 10 بیا دنبالم و تا فردا صب هم خونه نمیری اون شب نازی رو پیچوندم و گفتم خونه دوستام دعوتم و شبم دور هم بازی میکنیم. رفتم دنبال سارا و دیدم یه لباس سکسی پوشیده و آرایش زیاد و نشست و باهام لحن دستوری ولی مهربون حرف میزد. گفت اونجا تو شوهرمی و حدود 15 نفری هستن و همه زن و شوهر هستن ولی من و تو یه ذره فرق داریم و شاید یه ذره باهات خشن برخورد کنن ولی اینو یادت نره هیچ کسی نباید از تو ناراحت بشه ولی اونا تو رو ناراحت کردن عیبی نداره و حق هیچ اعتراضی نداری این دستور آیدا و الهامه. وارد شدیم و دیدم سارا مانتوشو در اورد و یه لباس توری و تنگ پوشیده بود که سوتین هم نداشت . هر کسی ما رو میدید یه تیکه به سارا مینداخت و یه دستی به کونش یا سینش میزد و به منم تبریک میگفت بابت ازدواجم با سارا . بعد از خوردن مشروب که مدام منو مسخره میکردن و به سارا تیکه مینداختن و خانماشونم منو دستمالی میکردن . دیدم چند تا آقا اومدن سارا رو بردن تو یه اتاق بزرگ ، بعد دیدم اون 6 تا آقایی که بودن همه رفتن تو اتاق و منم خواستم برم که خانما دست و پای منو گرفتن و گفتن بیا بریم ما یه ذره باهات کار داریم. منو لخت کردن و خودمو لخت پیش حدودا 6 تا خانم سکسی دیدم که یکیشون اومد نشست روو صورتم و حسابی کصلیسی کردم و بعد از یه عالمه کس لیسی و انگشت شدن و دستمالی شدن یکی از خانما گفت فکر کنم دلش برای خانمش تنگ شده . منو بردن تو و اون اتاق دیدم سارا لخته و همه اون آقایون هم لختن و دارن حسابی میکنن و همه سوراخاشو پر کردن. منم فقط میدیدم و کاری نمیتونستم بکنم چون موقع کس لیسی یکی از خانما یه چیزی مثل دستبند به دستام و پاهام زده بود . یکی خانما گفت شاه دوماد چه حسی داری که نامزدت داره افتتاح میشه ؟ بعد همه خندیدن و منو بردن نزدیک پیش نازی ولی تو دهنش کیر بود . خانما مجبورم کردن کیر آقایونم بلیسم و آخر کار هر کدوم آبشون رو یه جایی از بدن سارا ریختن مثلا کس و سینه و دهن و … بعد گفتن شاه دوماد بیا عروس خانم رو با زبونت تمیز کن . رفتم همه آبشون رو لیسیدم چون چاره ای نداشتم اگر نمیکردم منو میزدن. موقع لیسیدن خیلی حس حقارت داشتم و کیرم سیخ شده بود و چون مدام دستمالی میشدم ، ارضا شدم و زدن زیر خنده و گفتن مثل اینکه شاه دوماد بدش نیومده. بعد رفتیم حموم و بعد از اون شب دیدم آقایون یه پول خوبی دادن به سارا و خداحافظی کردیم. سارا توو راه میگفت ، فکرشو نمیکردم اینقدر جنده خوبی باشی!! همه خانما و اقایون ازت راضی بودن و 3 برابر بهم پول دادن ولی تو چیزی نمیگیری چون کارآموزی و موقع پیاده شدن گفت : در ضمن آیدا گفته بهت بگم امشب بابت اجاره این ماهت بوده. بای اگر خوشتون اومده و تمایل دارید ادامه این داستان واقعی رو بخونید با لایک و کامنت بهم بگید. ببخشید دیر نوشتم ولی ادامه رو زودتر مینویسم. در ادامه یک اتفاق های عجیب میفته که باورم نمیشه و یه جورایی همه چیز عوض میشه. نوشته: سام واکنش ها : gayboys 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
gayboys ارسال شده در 14 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 14 ساعت قبل مستاجری که زندگیمو تغییر داد -3 قبل از شروع قسمت سوم از داستان مستاجر ، باز تاکید میکنم که موضوع داستان ارباب و برده هست و رابطه با دوجنسه ، اگر دوست ندارید نخونید و پایین متن فحش ندید. بابت تاخیر هم معذرت میخوام. من دیگه واقعا مونده بودم چکار کنم از طرفی دیگه فهمیدم که خبری از اجاره نیست و از طرفی هم هر ماه من و نازی قسط داشتیم. من عصر ها میرفتم اسنپ و به نازی هم چیزی نمی گفتم تا نفهمه . ارباب الهام و ایدا هم هر وقت کیرشون سیخ میشد که کسی نبود براشون ساک بزنه منو صدا میکردن . ولی بهم گفتن به زودی برات یه سورپرایز داریم . منم نگران بودم چون میدونم چیز خوبی قرار نیست باشه. کم کم فقط منو برای ساک زدن صدا میزدم و هربار یا آبشون رو میریختن دهنم و باید میخوردم و بعضی وقتا هم تو دهنم میشاشیدن که به زور مجبورم می کردن بخورم که کم کم برام عادی شده بود و منم چاره ای نداشتم چون همه اطلاعات گوشی منو داشتن با یه عالمه عکس و فیلم ازم . ولی دیدم دو ماه خبری از اجاره نبود و دیر به دیر بهم پیام میدادن و من و نازی هم خیلی سرد شده بودیم و مثلا هفته ای یکبار سکس داشتیم و صدا هم میرفت پایین ولی چیزی نمیگفتن و یه جورایی شاید هفته ای یکبار منو صدا میزدن برای ساک زدن و بردگی اونم خیلی کم که مشکوک شده بودم و هر ماه سر اجاره یه جوری از خجالتم در میومدن ولی دو ماه شد و خبری نبود. تا اینکه یه روز منو صدا زدن و رفتم حسابی براشون ساک زدم و بهم گفتن آخر هفته مهمونی ویژه داریم با سورپرایز ولی باید تا آخر هفته به کیرت قفل بزنم که ارضا نشی . راستی یادمون نرفته که با زن جندت بدون اجازه ما سکس داشتی که تو اون مهمونی به حسابت میرسم. منم معذرت خواهی کردم و رفتم ولی هرچی التماس کردم که قفل نکنن و من خود ارضایی یا سکس نمیکنم ولی گفتن بهم اعتماد ندارن و برم بیرون. گذشت و تو و این یک هفته خیلی ذهنم درگیر بود و نمیدونم قراره چه اتفاقی بیفته. 5 شنبه صب بهم پیام دادن که شب راس ساعت 8 اینجا باش و اون زنه جندت رو هم بپیچون بره خونه مادره جندش. منم جواب دادم چشم ارباب که نوشتن: همه جاتو شیو کن و تمیز باش ، الانم گمشو شب نازی رو پیچوندم و گفتم میرم استخر و بعدشم با دوستام میرم بیرون و اونم گفت میره خونه خواهرش و شب هم اونجا هست و هر دوتامون ساعت 6 رفتیم بیرون . بعد من برگشتم رفتم حموم و خودمو تمیز کردم و اون قفل هم دیگه برام عادی شده بود ولی شق درد داشتم بعضی وقتا ، دقیقا راس ساعت 8 در خونه بودم که در رو باز کردن و دیدم سارا درو باز کرد و چه لباس سکسی پوشیده بود و گفت به به شوشوی من چطوری همسر بی غیرتم که خندید و رفتم توو دیدم الهام و ایدا و مهلا و شادی نشستن دارن مشروب میخورن و منو دیدن گفتن توله سگ مگه نگفتم یه سگ باید همیشه لخت باشه . منم سریع فهمیدم باید لخت بشم وگرنه تنبیه میشم که سریع لخت شدم وقتی قفل کیرمو دیدن همه خندیدن و گفتن الهام جون دوباره این توله رو بستی ؟ الهام گفت تقصیر خودشه البته بهش نیازی هم نداره ، این دودول برای شاشیدنه فقط. همه خندیدن. سارا اومد یه قلاده به گردنم بست و آیدا گفت امشب قراره اجاره 4 ماه رو یکجا بهت بدیم و خندیدن همه منم سرم پایین بود . سارا قلادمو کشید و گفت ای جان توله سگ عزیزم ناراحت نشو بجا اینکه غصه بخوری بیا کصه منو بخور و سرمو کشید لای پاهاش و منم شروع کردم لیسیدن . مهلا گفت امشب به این توله سگ هم مشروب بدیم که همه گفتن آره ، برام یه پیک ریختن بعد شادی کفت اینکه تنده و نمیتونه بخوره یه ذره آبجو براش بریزید پشتش که آیدا گفت اره ولی این توله آبجو مخصوص میخواد که همه خندیدن و مهلا گفت اهان فهمیدم و کیرشو در اورد و تو و لیوان مشروب من شاشید و شادی گفت منم میخوام و اونم شاید پشتش و بهم دادن بخورم و برای مزه هم یه دونه سوسیس سارا کرد توو کسش و در اورد و بهم داد بخورم . یه ذره سرم داشت گیج میشد و اونا هم مدام منو دستمالی میکردم و سوراخمو تحریک میکردن و به نوک سینه هام هم گیره زدن و توو کونم یه پلاک دم دار کردن. الهام گفت امشب یه مهمون ویژه داریم که آیدا گفت یه توله سگ ویژه داریم که قراره از این به بعد همکار این توله سگ بشه که همه خندیدن . آیدا گفت من میرم بیارمش این توله سگو که رفت تو اتاق و یهو دیدم یه قلاده دستشه و یهو دیدم نازی لخت با قلاده و یه پلاک تو کونش مثل من از اتاق چهاردست و پا اومد بیرون که برق از سرم پرید ولی مثل اینکه نازی خبر داشت و الان فهمیدم اون ماهی که خبری ازشون نبود و نازی هم هر وقت میرفتم بیرون اوکی میداد و … بخاطر چی بود . ایدا و الهام داشتن روی نازی کار میکردن. یهو من شوکه شدم و گفتم نازی که سرشو انداخته بود پایین و الهام گفت خفه شو توله سگ. از این به بعد هر دوی شما توله های ما هستید و هیچ اختیاری از خودتون ندارید. نازی یه ذره رام کردنش سخت بود ولی الان خیلی توله رام و خوبیه از وقتی که 3نفری سوراخاشو پر کردیم دیگه فهمیده باید شل کنه و لذت ببره که فهمیدم این مدت حسابی نازی رو پاره کردن . الان دلیل سرد بودن این مدت نازی رو فهمیدم. سارا گفت آخی این توله سگا از هم خجالت میکشن ولی امشب همه چیز اوکی میشه من داشتم به نابودی زندگیمون فکر میکردم و چطور در عرض چند ماه اینجور شد ولی از طرفی داشتم لذت میبردم از بردگی ولی میدونستم پایان خوبی نداره. اون شب سارا و الهام و آیدا و شادی حسابی از خجالت من و نازی در اومدن و هر کاری بگید از ساک زدن و گاییدن من و نازی و … انجام دادن و آخر شب هم تو صورت من و نازی شاشیدن و گفتن باهم لب بگیریم و گفتن از این به بعد حق سکس نداریم مگر اینکه جلوی اونا باشه و قفل کیر من هم دیگه باز نمیشه تا اونا بخوان. اون شب وقتی برگشتیم خونه و دوش گرفتیم نازی هیچ حرفی نزد و منم هیچی نگفتم و فقط آخر شب تو بغلم گریه کرد و شروع کرد تعریف اینکه چطور شروع شده و چی شده و اینکه یه روز کلید نداشتم و اونا اصرار کردن برم پایین و بهم یه شربت دادن و یهو بیهوش شده و وقتی بیدار شده لخت بسته شده به تخت و دیگه با همون روش عکس و فیلم کم کم مثل من تو دامشون افتاده . بعد از اون شب دیگه در خونه ما به روی ارباب ها باز شده بود و هر زمان میخواستن میومدن بالا هرکاری میخواستن میکردن مثل ناهار و شام خوردن، من و نازی دو نفری ساک بزنیم براشون یا بکنن ما رو یا حتی نازی رو میبردن که شب پایین بخوابه و بکننش یا یکیشون بالا بود که منو بکنه و مرتب نازی رو جلوی من میکردن و آبشون رو باید از روی کس نازی لیس میزدم. خونه ما رو یه جورایی برای دوستاشون کرده بودن مکان و هر کسی می خواستند میاوردن و هرکاری میخواستن میکردن. ما هم روابطمون رو با خانواده هامون کم کرده بودیم و خیلی شرایط بدی بود ولی یه جورایی نازی هم خوشش اومده بود و دیگه قبول کرده بود که باید به اونا بده و دیگه قرار نیست با من سکس کنه فقط تو مهمونی ها که کیر من باز میشد ، جلوی جمع میتونستم نازی رو بکنم که اونم هر کسی یه کاری میکرد و میگفتن بهم کمک میدن . دوران خوب و بدی بود تا اینکه با نازی یه تصمیمی گرفتیم و کلا همه چیز تغییر کرد که در داستان بعد براتون تعریف میکنم. اگر دوست داشتید با کامنت ها بهم بگید که ادامه بدم و منم سعی میکنم ادامه رو زودتر بنویسم. نوشته: Sam لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده