رفتن به مطلب

داستان بیغیرتی منو خواهرم


poria

ارسال‌های توصیه شده


من و خواهرم زینب - 1
 

من ۱۴ سالم بود
یه پسر لاغر سفید که قدم خوب بود نسبت به همکلاسی هام یکم بلند تر بود
موهای بور و بلند داشتم
مثل بقیه مجبور نبودم زیاد کوتاه کنم چون مامان اینجوری دوست داشت
خودشم حمایتم می کرد که هرجور دوس داری بپوش و تیپ بزن

و خواهرم زینب ۱۷ سال
اونم بور و سفید
یکم کوتاه تر از من
ولی تپل تر بود دست و پاهاش
و یه قوس خوشگلی تو کمرش بود که باسنش رو گنده تر نشون میداد با اینکه جز لاغرا حساب میشد
تا تو خونه لباس راحتی میپوشید یا دامن لخت
لپ های کونش کاملا توجهم جلب میکرد
هردو بچه درس خون
ب بابا فوت شده بود و مادرم با یه مرد دیگه ازدواج کرده بود که زن داشت کل سعی مادرم رو این بود با درس خوندن به یه جایی برسیم
تابستونا هم کار میکردیم هر چند کوچیک
بعد ازدواج مامانم
همون تابستون رفتم پیش برادر ناتنیم که از زن اول ناپدریم بود
نه خودش نه بچه هاش و نه زنش هیچ کدوم هیچ زیبایی نداشتن
همیشه حس بدی از همشون داشتم و حتی زینبم همین میگفت بهم ولی بهم میگفت بزار مامان خوش باشه
پیرمرده یعنی همین ناپدریم پول خوبی داشت ومامان دیگه کار نمی کرد
اونم هفته ای چندبار میومد خونه ما
خلاصه تابستون شد و ما رفتیم توی یه واحد کوچیک که مال ناپدریم که از این به بعد میگم البرز
البرز یه واحد دو اتاق که از ساختمونای خودش بود رو بهمون داد دیگه فکر کرایه و رهن نباشیم مامانم با همه این اوضاع بازم میترسید و پس انداز میکرد
مامان زهرام تو زیبایی زبانزد فامیل بود
عموم بعد مرگ پدرم میخواست بگیرتش که دیگه مامان طاقت نیاورد و از شهرستان اومدیم تهران
اونجا کار پیدا کرده ولی بعد فهمید که نه اینجوری نیست که یکی پاشه بیاد و بره دنبال ارزوهاش باید مث سگ کار کنی شاید بتونی فقط زنده باشی
البرز بنگاه دار و املاکی محله اولمون بود که رفته بودیم خونه گرفته بودیم
بعد دیگه هرچی شد ازدواج کردن
توی شش ماه قبل اینکه تابستون بشه و اصل داستان بگم
البرز سه یه چهار بار میومد خونه
ولی یکی دو شبش کامل میموند
شبایی ک میخواست زود بره
مامان مارو زود شام میداد و میگفت برین اتاقتون بخوابین
مام می فهمیدیم جریان چیه
مخالفت نمی کردیم
انصافا البرز از لحاظ مالی خیلی بهمون میرسید
مایی ک به نون شب محتاج شده بودیم
حالا یه اتاق داشتیم هرچند من و زینب شریکی توش میخوابیدیم ولی خیلی خوب بود
دو تخته
زینب بالایی بود
به میز کامپیوتر وو
چند باری که تشنم میشه و می رفتم آب بخورم یا برم توالت صدای ناله های مامان میشنیدم
اوایل ناراحت میشدم
بعد کم کم جوری شد که عادی شد
ولی کم کم از شنیدنش خوشم میومد
یبار شانسی تو سایت های پورن یه فیلم دیدم که پسر سکس مامانش میدید و جق میزد
کم کم گرایش پیدا کردم به همین داستان و کارم شده بود جق

خوندن داستانای مامان و بیغیرتی
یا داستانای فامیلی
کم کم فیلمای سکس خواهر براردی میدیدم

یه پنجشنبه شب که شبش البرز زود اومده بود
جمعه مامان یجوری‌ راه می رفت
و من و ابجیم کارای خونه رو میکردیم
ولی اولش چند بار پرسیدیم چی شده
پات در رفته
مامان میگفت نه خوب میشم
و میگفت چیز مهمی نیست

عصر رفته بودم فوتبال و زینبم کلاس زبان داشت
خونه مامان موند ولی من زود برگشتم
کسی نبود و از اویزون بودن تو محله و پارک خوشم نمیومد
میدونستمم زینب نیست دوس داشتم رو کامپیوتر فیلم ببینم
اگه شد پورن
و با شوق برگشتم
مامان متوجه اومدنم نشده بود
همینجوری صداش میومد از تو اتاقش من گوش ندادم رفتم اتاقم
کیس روشن کردم
صدای مامان نزدیک تر شد و توی حال بود
که گفت خدا بگم چیکارت نکنه البرز
کونم پاره کردی دیشب
ماکه دیگه جوون نیستیم که هر مدلی سکس کنیم
انگار کیرم زودتر از خودم شنیده باشه
شق شد
اروم پشت در رفتم ببینم دیگه چی میگن
اونور نمیدونم ولی زهرا میگفت

دیگه از کون نکن

اصن تو مگه کوثر رو نمیکنی که هفته ای چهار بار منو میکنی

من هر بار تو میای بیشتر دلم سکس میخواد جای اینکه کمتر بشه
قربون اون کیر کلفت و کمر سفتت بشم
من الان کوسم کیر میخواد

تا حالا ندیده بودم مامانم ایقد‌ بی حیا باشه و اینجوری صحبت کنه
الان که فک میکنم
شاید مثلا داشته خودشو لوس می کرده و البرز حشری تر میکرده تا البرز بیشتر مامان بخواد و بیشترم حواسش به ماها باشه

عاشق اینم زانو بزنم خایه هات رو یکی یکی لیس بزنم
و بعد کیرت بندازم تو حلقم

بعد کلی خندید

بعد گفت تا تو باشی پشت گوشی از سکس صحبت نکنی حالا برو همون کوص گشاد کوثر بکن امشب
فقط اگه اون پیرزنت نتونست آب بیاره
بگو چندتا عکس از کون و کوسم بفرستم برات باهاش جق بزنی

بعد دوباره کلی خندید
و خداحافظی کرد

مامان بعدش رفت دوش‌بگیره و من همونجا کیرم دراوردم و شروع کردم به جق زدن که با دو سه بار تکون خوردن ابم اومد
مامان هنوز از حمام در نیومده بود که یه فکری به سرم زد
رفتم تو اتاق مامان و البرز
و تصور می کردم چطوری اونو کرده
بعد رفتم سمت لباسای زیر مامان و
تو کمدش که بیشتر وقتی قفل بود
لباسای سکسی مامان دیدم
استرس و هیجان عجیبی داشتم کیرم سفت سفت بود
دوس داشتم بپوشمشون و باهاشون حق بزنم
کیرم در آوردم و آروم میمالیدم که دیدم مامان با حوله بالا سرمه
حرفی نداشتم
فقط قلبم جوری‌ می تپید که خودم صداش میشنیدم
گفت برو تو اتاقت
رفتم تو اتاقم و منتظر بودم جرم بده
مامان هیچ وقت من و زینب رو کتک نزده بود و همیشه با حرف و حوصله باهامون صحبت میکرد
بعد اومد تو اتاق
منم خودمو زده بودم به خواب
نشست رو تخت
تکونم داد
گفت میدونم بیداری
میدونم خجالت کشیدی و شرمنده ای
داری مرد میشی
تقصیر تو نیست من باید بیشتر حواسم بود بهت
با شنیدن حرفاش و نگاه من به اون
شروع کردم به گریه کردن اروم اروم
نمیدونم چطوری فهمید
از پشت بغلم کرد و شروع به بوسیدنم کرد
گفت اشکال نداره عزیزم
طبیعی این چیزا نیازه همه هست
چه مرد و زن
کوچیک و بزرگ
ولی حواست باشه
دنیای شهوت و سکس مث یه هزارتو هست
یه دری که باز کنی
خوب خوبش اینه گم نشی ولی هیچ وقت نمیتونی اون در ببندی
الان میفهمم چی میگه ولی اون موقع نمیفهمیدم چی میگه
گفت ارضا کردن نیاز ادم غریزی دست خودت نیست ولی روشش دست خودت نباید هرجوری خودت خالی کنی
اینم باز زیادش بده کم شم بده
بهترین راهش ازدواجه ولی تا قبل اون چ پسر و دختر این کارارو میکنن
الان توی اینترنت همه چی هست
روش درستش پیدا کن
تا بهت فشار اومد اونجوری‌ خودت خالی کن
بعد یکی دو هفته منو فرستادن پیش نابرادریم وحید که مکانیکی داشت و از صب میرفتم تا عصر
دیگه یه ماه میشد که جق نزده بودم
اینقد خسته بودم و وقتم پر بود اصن فرصت فکر کردن بهشم نداشتم
بعد گندی که زده بودم
حس بهتری داشتم با کار کردن
و یه پولیم گیرم اومد که نسبت به اون موقع خیلی زیاد بود البته فک کنم البرز از جیب خودش داده بود چون پسرش اصن چش دیدن من رو نداشت
ولی مامانم میگفت بهش بگو داداش
وقتی ک تنها هستین ولی جلو مردم و بقیه همون اقا وحید اوستا صداش کن شاید اونا نگفته باشن یا نخوان کسی بفهمه که زن دوم گرفته
خلاصه من کلی توجیه شده بودم
حتی مامان میگفت اگه ازت پرسید بگو البرز هفته ای یک یا دوبار میاد اینجا
نگی بهش که وسط روز یا شب میاد زود میره چون به خانواده زنش و پسرا و دختراش گفته هفته ای یه شب یادوشب فقط در همین حد میاد و صبح زودم میره
مامانم یه حساب باز کرد و درآمدم میریخت توش

وحید از ماه دوم رفتارش کم کم بهتر میشد باهام

دوستاش نمیدونستن که من برادر ناتنیشم
و چند باری‌هم بهم متلک مینداختن و میشنیدم چی بهش میگفتن

وحید داداش تو که زن داری
این کارا چیه
و هر هر میخندیدن
البته من نمیفهمیدم منظورشون از این حرفا چیه بعدا فهمیدم
ازی این قسم تیکه ها زیاد بود
من الاغم نمیفهمیدم و همراهشون گاهی حتی میخندیدی
ولی
وقتی یکی از دوستاش از پشت منو بغل کرد و گفت خوب بهش حال میدی خوشگل پسر که هنوز ننداختت بیرون؟!

من از ترس به خودم ریدم
وحید اومد
همینکه بهش رسید یکی زد تو گوشش
پسره هم از مغازه های کناری بود
کارگرشون بود
و اینا تا کارشون کم بود یا خلوت میشد سرشون دور هم جمع میشدن
و شروع می کردن سر بسر هم میزاشتن
منم اوایل حس خوبی داشتم که مثلا تو جمع آدم بزرگام

واقعا حس خوبی داشتم از برادر بزرگ داشتن
خیلیم حرف گوش کن بودم
اونم راضی شده بود
مثل اول گارد بهم نداشت
که الکی گیر میداد بهم و بهم میگفت کودن یا دست پاچلفتی

بعد اینکه زد تو گوشش و پسره بی هیچ حرفی راهشو کشید رفت

بهم توپید که چرا هیچی نگفتی بهش
گفتم ترسیدم
نمیدونستم چی شده اولش
بعد هم ترسیدم

از اون روز به بعد خیلی باهام بهتر شد
ولی همه اینا یا شاید قسمتیش نقشه بود
یا شایدم اون حرف ها و متلک ها
یا انتقامش از مادرم
هرچی‌بود رو سر من خالی کرد
ظهر کرکره هارو داد پایین
خیلی میشد از این که کرکره بده پایین
تا ماشین میومد که چند روز کار داشت
دیگه فقط صبح باز بود بعد ناهار کرکره میداد پایین
کولر روشن می کرد و سفت می چسبید به کارش
اینبارم ماشین زیر دستش بود
کرکره داد پایین
یکم پول داد بهم خرت و پرت خریدم
بعد عرقی که گاهی با دوستاشون میخوردن رو دراورد
گفت بیا تو هم یکم بخور
دیگه مرد شدی
بهتر با من بخوری اولش تا آبروت نره پیش دوستات
پیک اول کوچیک کوچیک ریخت و با آبمیوه یکم قاطیش کرد
سوخت تا رفت پایین
بعد وحید شیرم کرد
بابا دمت گرم
من دفعه اول نتونستم قورتش بودم ای ول داداش امیر خودم
منم شیر شدم
با اینکه خوشم نیومد
ولی چند تا پیک دیگه هم باهاش خوردم و همش تو فکر این بودم که بعد تابستون تو مدرسه بگم عرق خوردم کوص کلاسش بزارم برا همکلاسیام
یه پیک دیگه ریخت که نتونستم بخورم
یکمش مزه کردم گذاشتمش زمین
گفتم حالم بده نمیتونم بخورم
گفت یکم مزه بخور
خودش شروع کرد خوردن و قلیون کشیدن
قلیون داد دستم گفت بکش
چندتا پک زدم که قشنگ سرم گیج رفت
گفت پاشو اگه میخوای بیاری بالا بریم توالت
گفتم نه
بزور بلندم کرده یکم راه رفتیم گفت خوبی
نمیخوای بیاری بالا
گفتم نه فقط سرم گیج می ره
خندید گفت مام میخوریم همینجوری بشیم دیگه
یه پتو پهن کرد گفت برو بالشتارو بیا. پایین بشینیم میخوام دراز بکشم حوصله نشستن ندارم

بالشتا رو اوردم
دادم دستش
یکی داد بهم گفت دراز بکش حالت بهتر میشه
درازکشیدم
گفت به شکم دراز بکش که اگه خواستی بیاری بالا نریزی رو خودت

منم گوش کردم
اخه دیده بودم چند باری دوستاش تگری میزدن وقتی عرق میخوردن
همینکه به شکم دراز کشیدم
بدون معطلی وحید روم دراز کشید
گفت الان خوبت میکنم
گفتم داداش میشه پاشی
گفت بگو آقا وحید
اقا وحید لطفا پاشو
ترسیده بودم و با بغض صحبت میکردم
در گوشم گفت همونجور که بابام مامان جندت میکنه هرشب
منم تورو می کنم هر روز
چرا بهم دروغ گفتی که هفته ای یک بار میاد پیش مامان جندت
خودم تعقیبش کردم هر بار کیرش شق میشه میاد مادر جندت میکنه
بچه کونی
فک کردی ما پولمون از سر راه آوردیم که ارث خور اضافه کنیم به خودمون

آقا وحید ببخشید غلط کردم
میگی من چیکار کنم

تو هیچی
باید تلافی پولی که میگیرین باید همتون رو بگام

دیگه امیدی نداشتم که با التماس کوتاه بیاد قاطی التماسا شروع کردم به التماس که دهنم رو گرفت
یه چاقو گذاشت زیر. چشم گفت چشات در میارم بچه کونی

مثل آدم تکون نخور لاپا میکنمت
ولی دیگه دستش بر نداشت
همونجور رو لباس خودش رو بهم میمالید
گفت دیگه داد نمیزنی
با سر گفتم نه
دستم بر می دارم اگه داد بزنی زیر چک و لغت میکشمت
دستش که برداشت دوباره داد زدم کمک
ولی جون و ناییم نداشتم نسبت به هیکل اون
مست هم بودم
اصن نمیدونستم کسی صدام رو میشنید یا نه
پاشد فک کردم بیخیالم شده
ولی یهو دیدم توبغلشم و داره میبرتم سمت انباری ته مغازه
منو انداخت اون تو در قفل کرد
گفت حالا هر چقدر میخوای داد بزن
تق خیلیارو همینجا زدم
تست شدست
صدات جایی نمیره
من همینجور کمک کمک میکردم
وحید کامل لخت شد
کیر شق شدش که زیاد بزرگ نبود
بدن پر موش
اگه حتی در باز بود فک نمیکنم میتونستم فرار کنم انقد که ترسیده بودم
یه موکت کثیف و پاره پوره انداخت
کفش گفت بخواب
تو رو خدا آقا وحید
یکی زد تو گوشم
دوباره گفت بخواب
من دوباره التماس و از اون باز هم چک
دید که من کوتاه نمیام و گوش نمیدم
خودش بزور خوابوندم ولی هر چقدر زور زد شلوارم رو ول نکردم که درش بیار
اونم با تیزی از پشت پارش کرد
برای اولین بار کیرش زیر تخمام و بین پاهام حس کردم
روم خوابید
انگار تقلای من حشری ترش می کرد
تو گوشم میگفت حالا داد بزن کمک
یکی دوبار دیگم داد زدم بعد دیگه ساکت شدم
سرم خوابوند کف زمین و شروع کرد خوردن گوش و گردنم
بوسم می کرد
همش از مادرم می گفت
البرز خوب می کنتش
کوص و کون مادرت تنگه که البرز اینجوری میکنه براش
اگه پسر خوبی باشی حقوقت بیشتر می کنم
دیگه ساکت بودم
گریه هم نمی کردم
دستش از زیر شکمم رد کرد
من هنوز شلوارم رو با دوتا دست گرفته بودم
ولی دیگه نمیخواست درش بیاره
دستش برد تو شلوارم و کیرم گرفت تو دستش
شروع کرد به مالیدنش
بعد خایم گرفت تو دستش و فشار داد که دادم رفت هوا گفت شلوارت ول کن نمیخوام درش بیارم ولی اگه ولش نکنی تخمات رو میترکونم
به سی ثانیه نکشید که ولش کردم
خایمو ولی کرد در گوشم گفت
خوشت میاد
خوشکل پسر
با دوستات کون کونک بازی کردی
فرقش چیه به منم بده
من بهت پولم میدم
بهترم بهت حال میدم
گفتم بخدا نکردم
گفت گوه خوردی از این قیافه و بدن مگه کسی میگذره
من به این داغونی رو از کونم نگذشتن بعد تو رو نکردن
راستش بگو کاریت ندارم
چند بار تو توالت مدرسه کونت گذاشتن
منم عین کوص خلا جوابش میدادم
اون براش مهم نبود
هرچی میگفت از سر شهوت بود و بهش لذت میداد
دستش درآورد دستام گرفت پیچوند از پشت با تیشرتش بست
اول شلوارم دراورد
و بعد تیشرت کارمو که خودش بهم داده بود برای کرد
پارش کرد
برم گردوند
و خم شد رو کیرم و همش جا کرد تو دهنش
بعد خایه هام رو می بوسید لیس میزد و می خورد
ترس نمیذاشت شهوتی بشم
اومد لبام می بوسید
گردنمو
و سینمو شروع کرد به خوردن
برم گردوند
و سوراخ کونم رو لیس می زد و قربون صدقه کونم می رفت
با دست محکم میزد رو لمبه هام
و سوراخم زبون میکرد توش
و با دست دیگش با کیرم بازی می کرد
گفت نترس نمی کنمت
مگه فیلم پورن ندیدی
من فقط دوس دارم کونت بلیسم
کون پسر مث کوص زنه
آدم دوست داره لیسش بزنه
انقدر ادامه داد تا کم کم شهوتی شدم یه کم که کیرم تکون خورد برم گردوند و اینقدر ساک زد تا کیرم تو دهنش شق شد
گفت اوف چه کیری داری داداشی
باید باهاش بکنیم
دیگه شهوتی شده بودم
و هیچی نمیگفتم
دستمو باز کرد گفت چهار دست پاشو
برا اولین بار به حرفی که میزد گوش دادم
دوباره رفت سراغ کونم
حس عجیبی بهم میداد انقد سوراخم رو لیس زد که وقتی نگاه کیرم میکردم
میدیدم ازش پیش ازم میریزه
گفت بخواب رو زمین
دراز کشیدم
دوست داشتم ادامه بده
لمبه هام رو از هم باز میکرد لیس می زد و بعد می چلوندشون بهم اسپنکم می کرد و دوباره با زبون سوراخم رو لیس می زد
کیرش گذاشت دم سوراخ کونم
داغیش رو دوست داشتم
بین لمبه هام بالا پایینش می کرد
کیرش گذاشت لای پام و زیر خایم
نمی دونم چرا گرمی و کلفتی کیرش رو بین پاهام دوست داشتم
کامل روم خوابید
لاله گوشم رو شروع کرد به مکیدن و خوردن
پلک چشمم شل شده بود
گفت دوست داری
خوشت میاد
هیچی نگفتم
گفت می دونم دوست داری روت نمیشه بگی بکنم
بکنمت؟
امیر اگه بگی بسه دیگه تمومش می کنم
جواب ندادم
نمی دونم چرا حس امنیت داشتم با اون همه زور و تحقیر
چند دقیقه ای همونجور روم دراز کشیده بود و لاپایی میزد دوباره برم گردوند
و یکم سینم رو خورد
بعد لبام که مث لبای مادرم قلوه ای بود رو کرد تو دهنش
گفت زبونت بده بیرون
و داشت لبام می خورد
همه اینا تازگی داشت برام
ولی چرا دوست داشتم؟چون شهوتیم کرده بود؟
دوباره برم گردوندرو رونم نشست و یه انگشتش رو داد تو کونم که باهاش کونم منقبض تر کردم و داد زدم.
داشت می سوخت
درش اورد
تف کرد
رو سوراخم و دوباره انگشتش داد تو کونم
و تا ته زد که التماس کردنم دوباره شروع شد
واونم قربون صدقم میرفت
کونت از کون زنم بهتره
قربون سوراخ تنگت که طاقت یه انگشتم نداره
بعد از تو جیبش یه کرم دراورد
همینجور که سرم برگردونده بودم
تیوپش گذاشت دم کونم و همش خالی کرد تو یه سوزش خیلی بدی داد
روم خوابید و کیرم تو دستش گرفت
دستش اورد گفت تف کن برا کیرته
و شروع کرد مالیدن کیرم
دیگه سوزش نداشتم
بعد انگشتش انداخت
حتی اونم دیگه حس نمیکرد تا اینکه انگشت دومش انداخت ولی دردش کمتر بود
سوزشش اذیت ترم می کرد
گفت قمبل کن تا راحت تربره تو
سرم گذاشتم زمین
کونم سمتش بود
دستام اورد گفت بزار رو لمبه هات و از هم بازشون کن
همون کار کردم
یکم پاهام باز تر کرد و اروم اروم عقب جلوش میکرد
یه کرم دیگه درآورد که شبیه روغن بود
اینو هم به دستش زد
وهم توکونم ریخت
و سرعت دستش بیشتر کرد
پر بودن سوراخ کونم حس میکردم ولی دردو سوزشش نه
انگشت سومش تو کونم کرد
جوری که خم شدم ول گرفتم نذاشت برم و کامل خوابوندم زمین
قربون صدقه هاش زیاد تر شده بود چندتا تف کرد و روم خوابید
ولی اینبار کیرش بین پاهام حس نمیکردم
یه چوب سفت داغ که داشت کم کم می رفت تا ته کونم
دستاش رو شونم بود که جم نخورم و فرار نکنم
کامل روم دراز کشید
و نفس نفس میزد
کیرم گرفت تو دستش
و شروع کرد دوباره فحش دادن بهم
قربون کون تنگت بشم مادر جنده
زهرارم میارم همینجا جلو چشات می کنمش
همینجوری که خودت رو کونی خودم می کنم زهرا و زینب رو هم می کنم
یاد حرفای البرز و مامانم افتاد و فیلمایی که بیاد خواهرم جق میزدم
کیرم تو دستش بود ولی دستش خشک خشک بود فقط فشارش میداد که آبم اومد
بدنم به لرزش افتاد
چند دقیقه نشد که حس کردم شلنگ آب داغ تو کونم باز شده
نبض زدنای کیرش و فشارش رو حس می کردم
حس میکردم بازم داره ازم اب میاد
نفس زدناش کم شده بود
روم دراز کشیده بود
کیرش در اومد
بین لمبم حسش می کردم
یه چرخ زد و نفس نفس زدناش داشت کم میشد
من همونجوری دراز کشیده بودم به بغل شدم
و نگاه آبی کردم که ازم اومده
وحید گفت
جوون بغل میخوای
واز پشت بغلم کرد
کیر خوابیدش رو انداخت بین پام
دستش انداخت زیر سرم و تو بغل خودش کشوندم
یه ربع گذشت
که دوباره شق شدن کیرش بین پاهام حس کردم
پاشد
در باز کرد گفت بیا رو پتو اونجا کثیفه
لباسای پاره پورم رو تو بغلم جمع مردم و رفتم رو پتو وایساده بودم
گفت دوست داشت؟
هیچی نگفتم دوباره خشن شد
گفت اگه جوابم ندی زنگ میزنم بهزاد و مهدی هم بیان بکننت
مگه باتو نیستم کونی
دوست داشتی؟
دردم کرد
مگه تو عقل تو سرت نیست بچه کونی
میگم دوست داشتی بگو اره دوست داشتم
تو الان زن منی
مث مادرت باید جندگی کنی
فهمیدی؟
هیچی نگفتم گوشیش برداشت زد رو اسپیکر
نمیدونستم داره چیکار میکنه
گفت الو مهدی
بهزاد پیشته
گفتم اره فهمیدم
دوس داشتم
بعد گفت هیچی هیچی ولش کن خدافظ
حالا بیا تو بغلم
رفتم تو بغلش
پاشو انداخت روی رونم وکونم کشید تو بغلش
گفت دوست داشتی؟
اره
اره خالی باید بگی آره شوهرم
دوست داشتی ؟
اره شوهرم
به نظرت من تو رو بهتر میکنم یا البرز مادرتو
تو بهتر میکنی
یعنی من شوهر بهتریم
اره بهترین
میخوای مامانتم بکنم
هیچی نگفتم
اشکال نداره خودت آخرش التماس می کنی مادرت بکنم
هلم داد رو شکم
بالشت گذاشت زیر شکمم
بعد روی رونام نشست
کیرش رو سوراخم گذاشت هرچی هلش میداد تا من دردم میاد و منقبض میکنم
دوباره کرمها رو خالی کرد و سر کیرش هل داد تو کونم سر کیرش
همینکه سر کیرش رفت تو
درد پر شدن کونم باعث شد کیرم شق بشه روم خوابید و تا ته انداخت توم
دستش رد کرد با یکیش سینم گرفت با یکیش کیرمو
همینکه فهمید شق کردم
گفت ببین تو دیگه زن خودمی
نبینم جق زدی یا به کس دیگه دادی
وگرنه خودم میدونم چیکار کنم
باشه ؟
شروع کرد تلمبه زدن
اینبار خیلی محکم تر وعمیق تر تلمبه می زد
خیلی بیشتر از دفعه قبل ولی گاهی عمیق و طولانی کاهی تند تند
تلمبه می‌ زد
تا ناله کوچیکی میکردم
دستش میزاشت رو دهنم
میگفت کونی الان کل محل میفهمن آرومتر ناله کن
بازم بدون اینکه جق بزنم
و فقط با گرمای دستش
بدون حرکت خاصی
ارضا شدم
داییم کرد و تند تند تو کونم تلمبه میزد
و بعد با چند تا ضربه عمیق توم خالیش کرد
این آخرین باری بود که زیر وحید خوابیدم ولی باعث شد که من کونی بشم و حس بیغیرتی رو هم تو وجودم روشن کرد
من از فردا دیگه نرفتم مغازه
نه با اصرار مادرم نه آغا البرز و نه حتی خود وحید که زنگ زد بهم و با تهدید گفت اگه نیای فیلمت میدم همه ببینن ولی من یکم بی روح شده بودم و ترسی نداشتم فقط نمیخواستم اونجا برم
تا دو سه هفته موقع رفتن توالت مشکل داشتم
کونم زخم شده بود
و درد داشتم
توی نت یه قرصایی سرچ کردم و خریدم که عفونت نکنم و با کرم کم کم خوب شدم
ولی از اون به بعد چند مدت یکبار با خیار خودم رو میکردم وجق میزدم و حرفای وحید رو تو ذهنم زنده میکردم
تا شهوتی میشدم دوست داشتم اونجوری‌ با خشونت کامل بکنننم

ادامه دارد

نوشته: ناپلئون

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.