رفتن به مطلب

داستان بیغیرتی سکس خواهرم


chochol

ارسال‌های توصیه شده


سکس آرزو خواهرم

سلام دوستان. این داستانی که مینویسم واقعیه و درباره سکس خواهرمه.
اول بهتون بگم چرا بی غیرت شدم که باورتون بشه داستانم راسته. من آریام الان ۲۲ سالمه. یه پسرخاله دارم اسمش مجیده که پانزده سالی ازم بزرگتره ما خیلی رفت و آمد داشتیم و از پنج شش سالگیم من و مجید خیلی تنها میشدیم و اونم همیشه منو میکرد و منو میترسوند که نباید چیزی بگم البته لاپایی میکرد تا وقتی بچه بودم و تو راهنمایی کونمو باز کرد.
وقتایی که میکرد همیشه از آرزو و مادرم حرف میزد اوایل ناراحت میشدم ولی دیگه کم کم عادی شد برام تا جایی که هنوزم وقتایی که منو تو خونه خودمون میکنه برای دلبری لباس های آرزو و مادرمو واسش میپوشم به خاطر همین دیگه کلا غیرت ندارم.
بریم سر داستان‌. آرزو ۲۶ سالشه قدش ۱۷۰ و بدن تو پری داره توی چالوس لیسانس گرفت و ما تهران زندگی میکنیم. ۲۳ سالگی ازدواج کرد ولی یک سال و نیم پیش طلاق گرفت حدود یک ماه بعد از طلاقش به پدرم گفت میخوام برم چالوس مدرکمو بگیرم بابام گفت با اریا برو صبح زود راه افتادیم با ماشینم رفتیم چالوس رفت دانشگاه بعد یک ساعت اومد گفت مریم دوستم مدرکمو گرفته برده خونش بریم اونجا تو راه بهم گفت مریم گفته با هم باشیم تا نهار تو برو رستوران و یکم بگرد هر وقت گفتم بیا دنبالم گفتم باشه بردمش به ادرسی که داد وقتی پیاده شد دیدم از چنتا خونه جلوتر یه پسره داره از پنجره ارزو رو نگاه میکنه و آرزو هم درست رفت تو همون خونه یه حسی بهم گفت رفته بده به پسره همونجا موندم بعد یک ساعت دو تا پسر دیگه هم رفتن تو همون خونه حدود سه بود که خواهرم زنگ زد گفت بیا دنبالم رفتم دیدم خواهرم مست اومد تو ماشین انقدر مست بود حتی سوتین نبسته بود و چون بادیه تنگ پوشیده بود نوک سینه هاش زده بود بیرون و قشنگ سایز سینش معلوم بود. اومد تو ماشین بوی مشروب پیچید گفتم آرزو مشروب زدی گفت آره سارا مشروب داشت با هم یکم خوردیم گفتم مگه نگفتی خونه مریمه یکم حول شد و گفت سارا هم اومده بود میخواستیم دعوتت کنیم تو ولی چون داشتیم درد دل میکردیم گفتم شاید دوست نداری درد دلای خواهرتو بشنوی گفتم باشه صندلیو خوابوند و با حالت خیلی مهربون گفت داداشی گفتم بله گفت به بابا نگو مشروب خوردم گفتم باشه فقط سوتینتو ببند شک نکنه بابا یهو فهمید گفت وای برگرد برگشتم رفت تو همون خونه و بعد یه ربع اومد سوتینشو بسته بود تو راه تا نزدیک خونه خواب بود بیدارش کردم گفتم یکم لباساتو مرتب کن و اونم گفت مرسی داداش مهربونم خودشو یکم مرتب کرد و رفتیم خونه دو سه روز بعد یه دختره بهم پیام داد تو تلگرام گفت سلام آقا خوشگله تعجب کردم عکسشو دیدم نشناختم خلاصه فهمیدم اسمش مهدیه هست بیوه هست ۳۴ سالشه خواهرم گفته بود بهش باهام دوست بشه بعد دو روز رفتم خونشو حسابی کردمش وقتی برگشتم دیدم ارزو گفت خوش گذشت منم گفتم چی؟ خندید رفت تو اتاق
شب بهم پیام داد گفت داداشی گفتم بله گفت سارا و مریم دعوتم کردن چالوس گفتم خب ؟ گفت فردا که بابا رفت سرکار منو میبری گفتم باشه گفت به کسی چیزی نمیگی … خلاصه فردا صبح حدود ۸ من رفتم بیرون ارزو هم هشت و نیم اومد بیرون که مادرم نفهمه با همیم رفتیم سمت چالوس رسوندمش اونجا دو سه ساعتی تو بود این اتفاق هر دوهفته یه بار میفتاد اینم بگم اونا پول خرجش میکردن حتی یه گوشی آیفونم براش خریده بودن .
یه روز که خونه مهدیه بودم و داشتم میکردمش گفت ارزو شمال میره هنوز؟ گفتم تو از کجا میدونی گفت دوستیم با هم همه چیه میگه گفتم اره میره خونه دوستش مریم حندید گفت ای جنده گفتم چی میگی خواهرمه ها گفت خب جندس دیگه نمیخواستم جلوش کم بیارم با اینکه میدونستم جندس گفت خفه مهدیه گفت ثابت کردم چی گفتم قبوله بعد دو سه روز زنگ زد گفت فردا حدود ده صبح نزدیک خونه باش زنگ زدم بیا تو درا رو باز میزارم اروم بیاتو من زودتر رفتم دیدم ارزو رفت تو حدود ده و نیم مهدیه پیام داد بیا تو اروم رفتم تو دیدم صدای ناله ارزو میاد بهم اشاره کرد به اتاق در اتاق نیمه باز بود رفتم نگاه کردم دیدم یه مرد حدود چهل ساله پاهای ارزو رو داده بالا کرده تو کسش تلمبه میزنه سینه های ارزو به شدت تکون میخوره و ناله میکنه دو دقیقه نگاه کردم مهدیه کشیدم کنار دیدم خودشم لخت شده گفت برو بیرون من رفتم بیرون ظهر بود که پیام داد بیا خونه رفتم خونش گفت دیدی خواهرت جندس گفتم درست حرف بزن مهدیه گفت اون صاحبخونم بود ارزو منو با تو دوست کرد منن بهش گفتم باید صاحبخونمو راضی نگهداری اونم قبول کرد اوناییم که میربرنش شمال میکنن خواهرتو بهش نگفتم خودم فهمیدم …

نوشته: آریا

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...


سکس آرزو خواهرم - 2

سلام همگی. مرسی که قسمت قبل رو خوندید باز هم میگم اینا همش واقعیته.
اون روز عصر که مهدیه اون حرفا رو میزد خیلی حشری شدم هم اینکه فقط با یه شورت جلوم نشسته بود هم حرفاش درباره آرزو خواهرم تحریکم کرده بود هم اون یه دقیقه که از سکسش دیدم و لرزش سینه هاش موقع دادن به صاحبخونه مهدیه. دستم رو پهلو مهدیه بود بردم بالا سینه هاشو بگیرم یهو دستمو پس زد خودمو انداختم روش به زور لب گرفتم تعجب کردم اصلا راضی نمیشد گفتم چته؟ گفت قرار دارم باید برم وقت ندارم الان گفتم با کی؟ گفت به تو چه گفتم مهدیه میگم با کی گفت تو الان خواهرتو زیر سامان دیدی غیرتی نشدی الان واسه من غیرتی شدی؟ پاشو میخوام حاضر شم این حرفش بدتر تحریکم کرد. رفت تو اتاقش لباس بپوشه رفتم دنبالش پرتش کردم رو تخت هر کاری میکردم نمیداد حتی بهم گفت این کارت تجاوزه یهو چشمش افتاد به شلوارم که خیس شده بود دلش سوخت گفت فقط لای سینه بزار زود تموم بشه. لای سینه هاشو یکم لیس زدم خیس بشه که کیرم ( کیرم ۱۶ سانته شاید شماها بگید دودول) راحت عقب جلو بره شلوارمو کشیدم پایین گذاشتم لای سینش با دستش سینشو بست دو سه بار عقب جلو کردم یهو ول کرد من اومدم سینشو جمع کنم گفت نه بهم بگو ارزو سینه هاتو جمع کن گفتم خفه مهدیه گفت پس پاشو گفتم باشه ارزو جون سینه هاتو جمع کن گفت باشه داداش میخندید خیلی سریع ابم اومد چون حشری بودم با فشار پاشید رو گردن و موهاش گفت بگیر سرشو نپاشه میخوام برم بیرون ولی من نمیتونستم کارم که تموم شد با دستمال سینه و موهاشو تمیز کرد گفت منو میبری پاساژ چهارسو گفتم باشه گفت پس برو بیرون تا من لباس بپوشم بیام.
خیلی از رفتارش تعجب کردم خیلی سکس دوست داشت ولی اصلا زیر بار نرفت بکنمش اومد تو ماشین یه تیپ خفن زده بود.
خودش شروع کرد حرف زدن.
گفت میدونی آرزو میخواد خونه مجردی بگیره گفتم نه گفت حتی خونه دیده خب نیاز داره تو مکان بقیه هم میترسه بره ولی اگه خونه بگیره ایندش بگا میره ممکنه هیچ وقت عروسی نکنه و …
گفتم خب چکار کنیم گفت من اگه داداشم میکرد منو هیچ وقت خونه نمیگرفتم تو هم نذار اون خونه بگیره گفتم نمیشه همه اینا چرت و پرته مگه میشه خواهر و برادر؟ گفت تو سکسشو دیدی منم کمکت میکنم گفتم نمیشه حرفشو دیگه نزن گفت پس تا خواهرتو نکردی سمت من نیا گفتم پس این کار امروزت به خاطر این بود؟ خیلی راحت گفت اره چرا من باید جور داداش اونو بکشم… رسوندمش رفتم خونه ارزو رو که دیدم سلام کردیم گفت کجا بودی؟ دیدم کیرم داره شق میشه گفتم بیرون بودم فوری رفتم تو اتاق. نمیدونستم باید چکار کنم مهدیه ام تا ۱۲ شب تلفنمو جواب نداد پیام داد تونستی حرکتی کنی؟ گفتم نه نمیکنم هیچ کار دیگه پیامام رو تا دو روز جواب نداد بعد دو روز زنگ زد گفت ساعت چهار مثل دفعه قبل نزدیک خونه باش رفتم بهم زنگ زد بیا تو رفتم تو دوباره صدای سکس ارزو بود خود مهدیه هم لخت بود لین دفعه به من نگفت برو بیرون خودشم رفت تو اتاق درو یکم باز گذاشت رفتم لای در دیدم یه نفر دیگست دو تایی بهش دادن جفتشون واسه کیر پسره له له میزدن بعد دو سه دقیقه پسره به مهدیه گفت میخوام بکنم تو کونت مهدیه گفت دلم خیلی درد میکنه ارزو رو بکن ارزو گفت وا چی میگی من کون ندادم تا حالا خندیدن دو تایی پسره ارزو رو برگردوند مهدیه دستای ارزو رو گرفت پسره گفت شل کن ارزو هم میگفت نمیخوام ولم کنین دو سع تا چک محکم زد رو کونش ارزو التماس میکرد ولی اون میخواست بکنه به مهدیه گفت کاندومو از کیرم درار تف بنداز سر کیرم مهدیه نشست رو گردن ارزو کاندومو دراورد تف اناخت با دستاش مالید بلند شد پسره کیرشو رو سوراخ خواهرم تنظیم کرد شرشو کرد تو ارزو جیغ کشید یهو تا ته کرد تو روش خوابید ارزو نفسش درنمیومد پسره اسمش محمد بود حدود ۲۰ سالش بود دلم واسه خواهرم میسوخت ولی دوست داشتم ببینم بعد دو دقیقه شروع کرد تلمبه زدن ارزو میگفت تو رو خدا دربیار پسره محکمتر میزد مهدیه یکی دو بار لای درو نگاه کرد دید هستم کیرشو در اورد ارزو به پهلو دراز کشید داشت گریه میکرد گفت بیا ساک بزن سر کیرشو لیس زد گفت هم جاشو لیس بزن شروع کرد لیس زدن کیر پسره مهدیه هم رفت کمکش به ارزو گفت بخواب ارزو گفت نمیتونم گفت بخواب میزارم لا پات خوابید یه تف انداخت رو سوراخش دوباره کرد تو ارزو گفت تمومش کن محمد تند تر تلمبه زد یهو کیرشو دراورد ریخت رو کمر ارزو مهدیه کیرشو گرفت فشار میداد با دستش ابشو تمیز میکرد مهدیه با خنده گفت اب واسه پوست خوبه اب پسره رو مالید رو کمر خواهرم جون نداشت بلند شه ارزو مهدیه اومد سمت در من رفتم عقب منو نبینن بهم با اشاره گفت برو بیرون بهت زنگ میزنم…

نوشته: آریا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.