رفتن به مطلب

داستان سکس با مامان خوشگل و فوق سفید


kale kiri

ارسال‌های توصیه شده

     تابو × مامان × داستان مامان × سکس مامان × سکس تابو × داستان تابو ×

پوراندخت

سلام به همه دوستان ، من آریا هستم متولد ۸۷. این اتفاقاتی که میخوام براتون تعریف کنم واقعی است و به خواسته ی خودم است. ۱۶ سال دارم در تهران زندگی میکنم سمت مرکز نزدیک کارگر شمالی و میدون انقلاب هستیم. من پدرم یک سالی میشه مهاجرت کرده زمانی که با مادرم به مشکل خورد و طلاق گرفتن اونم به واسطه ی کارش مهاجرت کرد و رفت. وضعيت بدی نداریم نرماله بابام همون خونه ای که داریمو برامون گذاشت به همراه یه مقدار زمین تو شمال ، پول و ۲ تا ماشین که مادرم پولو گذاشته بانک سود میگیره و خرج زندگی در میاد. خرج ما اگر ۲۰ تومن باشه ماهانه بیشتر در میاد که زندگی راحت هم میچرخه. توی این سن ۱۶ سالگی که رسیدم به شدت احساس تنهایی میکردم با کسی تو مدرسه نمیتونستم ارتباط بگیرم خوشم نمیومد ازشون انگاری و همین باعث تنهاییم هست. به بلوغ هم که رسیدم بدتر هم شد با آشنایی با فیلم پورن و داستان های سکسی خیلی بهم فشار اومد به قدری که روزی ۲ یا ۳ بار میزدم. با مادرم تنها زندگی میکنیم فامیلامونم دورن ازمون. مادرم یه زن متولد ۶۷ هستش و ۳۶ سالشه. خیلی زن خوش اخلاق و خوشگلیه ، خیلی کتاب میخونه و لیسانس حسابداری داره. قدش ۱۷۱ عه و وزنشم ۷۰ ورزش یوگا میکنه مداوم. به خودش میرسه لیزر میره و بدنش رو فرمه یه تتو هم رو باسنش داره که من چند بار لخت شده برای حموم دیدم فقط ، یه قلب روی لپ سمت چپ. چهره خوشگلی هم داره با دماغ کوچیک و گونه های سرخ و پوست به شدت سفید که اگه یه چک آروم به هر جاش بزنی سرخ میشه. موهاشو اکثرا رنگ میکنه و رنگ های روشن میزنه معمولا بلوند و بعضی اوقات هم شراره ای یا همون قرمز کم رنگ. توی دورانی که بهم فشار میومد بدن مادرم برام جالب شد برعکس بعضی داستانا من با شورت و سوتین حال نمی کردم و فقط به یاده خودش میزدم. همیشه موقعی که خواب بود پشت در اتاقش می ایستادم و نگاش میکردم جق میزدم. اون پاهای سفید بدون موش منو میکشت با اون باسن نسبتا بزرگش از پشت در نگاه میکردم و جق میزدم. همیشه به خوابیدن باهاش فکر میکردم ولی راهشو بلد نبودم پس سعی کردم به حس مادرنش و حس جنسی خودش فشار بیارم تا به خواستم برسم. خیلی دیگه داشتم اذیت میشدم چون واقعا هم تنها بودم و هم حشری دیگه جق هم جواب نمیداد. اسم مادرم الناز هستش و مثل خودش ناز داره. از این بعد داستان را گفتگو و بینمون جلو میبرم. یه روز بهش الکی گفتم من:مامان ، مامان. تو سالن بود رفتم پیشش الناز:بله من:مامان خیلی درد دارم. الناز:درد چی من:درد داره خیلی زیاد الناز:درد چی خب بگو کجات. من:خجالت میکشم بگم الناز:بگو خجالت چیه کجات؟ اونجاته؟ بیضه یا چی؟ من:آره همونجا خیلی درد میکنه. قبل اینکه برم پیشش کیرمو راست کردم و بعد رفتم الناز:بیا اینجا من:نه خجالت میکشم نمیخوام الناز:بیا بهت میگم ببینم چته. رفتم پیشش چون کیرمو به سمت بالا داده بودم سیخ به سمت جلو نبود ولی دقت میکردی معلوم بود نسبت به سن من بد نبود کیرم کلفت بود یه خورده ولی زیاد دراز نه. رفتم جلوش گفت الناز:کجاته یه دونس یا جفتش؟ من:جفتش ، سفت شده درد میکنه. یه نگاه به شلوارم کرد فهمید راست شده کیرم بهتون بگم البته این درد ها عادی بود قبلا بخاطر حشری شدن زیاد میکشیدم ولی این دفعه فیلم بود. الناز:خب بزار وقت بگیرم بریم دکتر الان. من:نه اصلا نمیام بدم میاد خجالت میکشم الناز:ول کن بابا خجالت چیه میریم دکتر من:نه نمیام اصلا خوشم نمیاد.
الناز:کاری نداره دکتر که نگاه میکنه یا فقط مشکلو میگی یه بهت میده خوب میشی آمپولم نمیزنه. من:نمیام نه بدم میاد. الناز:خب من چیکار کنم الان باید بیای دکتر دیگه. من:نمیخوام هیچی اصلا ولش کن. رفتم تو اتاقم راضی بودم که ماموریت انجام شده مادرم رفت بیرون بعد یه ساعت اومد و صدام کرد رفتم پیشش یه قرص داد گفت اینو بخور منم گفتم چیه نگفت ، گفت فقط بخور. خلاصه بعد اون قرصه متوجه شدم یه ذره حشرم خوابیده و کمتر حشری میشم. یه قرص داد بهم که اگه میخواستمم راست نمیشد. خلاصه فراش با همین مشکل رفتم پیشش دوباره ولی این دفعه گفتم دردش بیشتر شده کم کم واقعا داشت درد میگرفت دیگه چون جق هم نمیزدم. گفتم دردش بیشتر شده و اینا که گفت بریم دکتر گفتم نه باز همون قرص رو داد. دوباره روز بعد تکرار کردم گفتم دردش خیلی بیشتر شده خواست قرص بده قبول نکردم گفتم این قرصه واسه یه روزه و درد رو بیشتر میکنه. رفتم تو اتاق تا شب که خوابیدیم صداش کردم قبل خواب بود اومد گفتم مامانی دردش دیگه زیاد شده چیکار کنم الناز:من نمیدونم گفتم بریم دکتر که نمیای قرص بدم؟ من:نه نمیخوام قرص. الناز:خب چیکار کنم میخوای آب بیارم خنک شی یه خورده هوا هم گرمه. من:اره یه آب خنک بده. آب و آورد خوردم گفت بخواب دیگه که نقشمو پیاده کردم گفتم میشه پیشت بخوابم یه نگاه بهم کرد با مکث گفت آره این تخت تو که یه نفرست نمیشه بیا اتاق خودم. با خوشحالی رفتم بعد چند دقیقه دیدم زیر ملافه بود. با یه شلوارک بودم بدون تی شرت رفتم پیشش و زیر ملافه رو تخت خوابیدم.بعد نیم ساعت گفتم من:مامان ، مامی الناز:بله من:میشه بغلم کنی الناز:بیا اینجا گلم. برگشت سمت من رفتم تو بغلش سفت بغلش کردم. الناز:وای خدا چته
من:دلم مامی رو میخواد خو الناز:باشه عزیزم من اینجام جایی نمیرم که. سفت بغل کردمش و دستامو دورش پیچوندم سرمو گذاشتم روی دستش که از زیر گردنم رد شده بود و زیر گردنش بودم دقیقانفسم میخورد به گلوش. چسبیدم بهش و شروع کردم کمو بیش بوسش کردن آروم آروم یکی اینور یکی رو لپ بوسش میکردم. الناز:چقدر امشب مهربون شدی تو چیه؟ من:مامانی رو دوست دارم خوب الناز:همچنین عشقم منم دوست دارم. من:بخوابیم مامی ، قبلش دوتا بوسم کن دیگه. الناز:وای خدای من این چه مهربون شده. شروع کردم بوسم کردن یه چند تا بوسم کرد منم گردنم رو برگردوندم چند تا بوس کردم از رو لپش اونم برگردوند این وسط لب تو لب شدیم و از روی لب همو بوسیدیم. من خیلی آروم ادامه دادم چند بار از روی لب بوسش کردم الناز:خوشت اومده ها من:بوسه دیگه مامانی بزار بوست کنم. الناز:باشه. بعد ادامه دادم به بوس کردنش چند تا از روی لپش کردم بعدی رو بردم روی لبش خیلی آروم لباشو بوس میکردم چند بار که کردم خودشم همکاری کرد و لبشو غنچه کرد. بعد یه لب ازش گرفتم لب پایین شو بردم تو یه میک زدم نگه داشتم چند ثانیه بعد خودش گفت الناز:بسته دیگه بخوابیم. بعدش تو بغلش خوابیدم. دیگه یاد گرفته بودم هر شب بهش میگفتم میخوام پیشت بخوابم و هر روزم مامانم برام جذاب تر میشد اون باسنش اون سینه های ۸۰ اون پاهای سفید و خوشگلش مامانم یه زن ۳۶ ساله که یوگا کار میکنه باسنش گنده نیس ولی خوبه بزرگه سینه هاش که ۸۰ شکم هم نداره قدش هم ۱۷۱ وزنشم ایده آل ۷۰ عه خلاصه زن خوشگلیه که تو خونه راه میره من دلم واسش غش میره دوست دارم تو تخت بغلش کنم فقط خیلی هم دوسش دارم واقعا برام زحمت کشیده عاشقشم. جدیدا همش کنارش میخوابیدم و براش سوال شده بود که چرا دیگه درد ندارم که گفتم نمیدونم. یه روز بهش گفتم من:مامان الناز:بله من:این بوس کردن زن و مرد چرا فرق داره الناز:زنو شوهر منظورته ؟ من:آره الناز:خب اونا چون عاشقانس من:میشه بهم یاد بدی؟ الناز:نه بزرگ شدی یاد میگیری من:نه بهم یاد بده دوست دارم اینطوری بوست کنم الناز:منو که نمیتونی فقط زن خودت یا دوست دخترت من:خب بلد نیستم که الناز:یاد میگیری بزرگ شی من:چرا بهم یاد نمیدی الناز:چون من مادرتم نمیشه من:اصلا میخوام اونطوری بوست کنم باید بهم یاد بدی الناز:آخه عزیزم زشته ما اونطوری بوس کنیم همو من:هزار بار از رو لب بوسم کردی مگه چیه؟ جواب نداد تا شب که رفتم پیشش بخوابم بغلش کردم گفتم مامی الناز:بله من:اینطوری بوسم کن الناز:چطوری من:عاشقونه ، که یادم بگیرم الناز:گفتم که نه عزیزم نمیشه من:نه بوس کن زود باش میخوام اصلا تو رو اون جوری بوس کنم همینی که هست الناز:چی بگم خدایا آریا جونم آخه مامانی زشته اینجوری بوست کنه.
من:کسی نمیفهمه که خودمونیم فقط الناز:به کسی نگو پس چون زشته من:چشم اصلا برای چی باید به کسی بگم الناز:جلو کسی هم اینطوری بوسم نکن من:چشم. تو بغل هم بودیم خودش دستشو آورد بالا یه ذره نازم کرد بعد چند تا بوس آروم از رو لبم کرد و بعدش شروع کرد لب گرفتن ازم و خوردن لبام لب بالاییمو خورد لب خودشم من یخورده میک زدم. سفت بغلش کردم و چسبیدم بهش. الناز:دیدی چطوریه راحت شدی؟
من:آره مامی ، حالا نوبت منه روت تمرین کنم تا استاد شم الناز:وای نه (با خنده). حرفش نزاشتم تموم شه رفتم تو لباش و شروع کردم خوردنش لباشو سفت میخوردم مامانم همکاری میکرد با خنده لباشو میک میزدم دوست داشتم همونجا بکنم مامی رو ولی نمی شد زود پیشرفت باید آوردم تر میرفتم جلو. اون شب بعد کلی لب بازی با مامان خوابیدیم ولی کیرم راست راست شده بود منم چسبوندم بهش خودمو زدم به خواب تو بغلش. کیرم دقیقا چسبیده بود به زیر نافش. بعدش فهمید راست کردم یه ذره اومد عقب و دستشو آروم برد پایین دست زد به شلوارم و کیرم. بعد با دستش اندازش گرفت و از روی همون شلوار تو دستش گرفت و ول کرد بعدشم برگشت به همون حالت قبل خوابید. منم تا صبح کیرمو چسبونده بودم بهش خوابیدم. صبح پاشدم مامان نبود داشت صبحانه درست میکرد برای مدرسه رفتنم منم رفتم دستشویی یه آب زدم با مسواک اومدم بیرون رفتم آشپزخونه پیشش گفتم من:صبح بخیر ، مامی من چطوره الناز:سلام عزیزم صبحت بخیر. بغلش کردم از پشت چند تا بوسش کردم بعد برگشت یه لب جانانه ازش گرفتم و بوس بارونش کردم همه ی صورتشو. الناز: خیلی خب توام کشتی منو بیا این سینی رو بگیر برو. دیگه عادت شده بود هر روز بیرون از تخت لباشو میگرفتم و میخوردم میگفت جلو کسی نکنی این کارو منم چشم میگفتم. یه شب رو تخت…

یه شب روی تخت که مشغول لب بازی بودم باهاش ناخوداگاه دستمو گذاشتم روی سینه ش. اولش دستمو برداشتم هیچی نگفت ولی وسط لب بازی که بودیم گفتم حتما چیزی نمیگه اشکال نداره دستمو گذاشتم روی سینه ش از روی لباس و زیرشم سوتین بود یه فشار دادم سینه شو بعد شروع کردم مالوندن که از روی صورتم اومد بیرون به دستم نگاه کرد خیلی جدی گفت الناز:این چیه؟ من:چی ، هیچی حواسم نبود. دستمو گرفت برداشت از روی سینش برگشت گفت بگیر بخواب. ضد حال زد بهم منم معذرت خواهی کردم چند بار هیچی نگفت فقط گفت بگیر بخواب. یه چند روز باهام قهر بود منم دیدم داره اینطوری میکنه خودمم باهاش قهر کردم حرف نمیزدم باهاش. یه هفته حرف تزدم باهاش تا اینکه خودش اومد پیشم گفت الناز: چرا حرف نمیزنی باهام. منم از اون شب پیشش نخوابیدم دیگه. من:چون درکم نمیکنی اذیتم میکنی. الناز:چه اذیتی کاریت ندارم که ، بخاطر اون شب ناراحتی؟ خب باشه بیا امشب پیشم بخواب پسر گلم من:نه نمیخوام الناز: بیا ولی دیگه اون کارو نکن من:نمیخوام اصلا نیا پیشم دست نزن بهم الناز:چرا چی شده مگه من:درکم نمیکنی تو الناز:چی میخوای خب من که به حرفات گوش میدم بگو بهم من:بهم فشار داره میاد توهم برات مهم نیست منم خیلی دارم اذیت میشم الناز:چه فشاری؟. جواب ندادم تو گوشیم بودم رو تختم که یه مکث کرد گفت الناز:فشار چیز؟(منظورش جنسی بود). من:آره الناز:خب من چیکار کنم آخه من که نمیتونم کاری کنم واست پسرم. من:چرا میتونی نمیکنی الناز:پسرم من درسته زنم ولی نمیتونم یه سری کارا برات انجام بدم مثلا مادرتم زشته من:به من ربطی نداره من دارم اذیت میشم توهم واست مهم نیست انگار نه انگار از درد میمیرم هر روز الناز:خب عزیزم گفتم بریم دکتر که نمیای اون قرصم نمیخوری من:نمیخوام کار دکتر نیست میخوام چی بگم بهش آخه بگم دلم میخواد؟ اون قرصم بخورم فرداش بدتر میشم. الناز:من نمیدونم تو چی میخوای پسر گلم بگو بهم من:خودت میدونی الناز:چی بگو ، چیو میدونم؟ عزیزم من که نمیتونم باهات کاری کنم تو پسرمی مثلا مادر پسر یه سری خط قرمز دارن درسته دوست دارم توام منو دوست داری ولی نمیشه. من:من نمیدونم ولم کن الان. الناز:شام نمیخوری؟ من:نه. رومو کردم اونور خوابیدم تا چند روز باهاش حرف نمیزدم اصلا. تا اینکه یه روز صبح خودش اومد پیشم دید دارم صبحانه میخورم خودم آماده کرده بودم چون باهاش حرف نمیزدم اصلا. نشست پیشم صبح بخیر گفت جوابشو ندادم یه آفرین گفت بهم کارامو خودم دارم میکنم بجای اون بعدم چند بار خواست بحث بندازه حرف بزنه باهام جوابشو ندادم. بعد گفت الناز:آریا جون گلم میدونم داری اذیت میشی تو سن بلوغی خلاصه میدونم. جوابی ندادم الناز:تو بیا پسر خوبی باش حرف گوش کن بشو چشم من یه فکری به حالت میکنم. من:چه فکری؟ الناز:یه فکری دیگه تو کاریت نباشه. بالاخره جوابشو داده بودم خوشحال بود بعد یه هفته حرف زدم باهاش. الناز:تو نمره خوب بیار واسم مدرسه رو منظم باش به حرفم گوش کن جایی که میرم پیش فامیل بیا باهام منم یه فکری میکنم واست. من:باشه اتفاقا امروز امتحان دارم. الناز:خوندی؟ من:من نمره خوب میارم دیگه چی میخوای. الناز:آفرین پسر گلم تو خوب باش من همه چیو اوکی میکنم من:باشه الناز:آفرین برو مدرسه منم برم کلاس یوگا دارم امروز.
رفتم مدرسه خلاصه با هزار تا تقلب و داستان نمره خوب گرفتم اومدم. ورقه رو گذاشتم روی میز اومد دید خودش ظهر بود یه آفرین گفت بهم و یه بوس از روی سرم کرد. لباسامو عوض کردم گفتم میخوام برم بیرون الناز:با کی میری؟ من:با حسین (بچه محل بود همسایمون هم سن بودیم) الناز:همونه که سیگار میکشه؟ نه با اون نرو جایی خوشم نمیاد باهاش بپری. منم گفتم باشه و رفتم لباسامو درآوردم گرفتم خوابیدم. یه چند روز به همین منوال گذشت و هر کاری می گفت میکردم تو تمیزی خونه و فلان جا رفتن باهاش کلا به حرفش گوش میدادم. یه شب که رفته بود حموم منم بعده اینکه اومد رفتم کلا همه جامو شیو کردم تمیزه تمیز شدم موهای تخمامو پشمامو کلا همرو زدم سفید سفید شدم. بعد اینکه اومدم بیرون رفتم لباس عوض کردم موقع شام بود داشتم میخوردم که وسطش گفتم من:چی شد مگه قرار نداشتیم ما؟ الناز:جان؟ من:من دارم اذیت میشم دیگه چیکار میکنی تو همه کار انجام دادم الناز:خب چیکار کنم برات تو بگو
من:مگه بلد نیستی مثلا زنی تو الناز:نه تو چی تو فکرته اینو بگو من:تو چی فکر میکنی الناز:نمیدونم تو بگو چی میخوای ببینم شدنیه آخه همین الانم که با پررویی معلوم نیس چی میخوای. منم زدم به سیم آخر گفتم من:میخوام زنم شی الناز:زنت شم؟ یعنی چی؟ من:دیگه خودت میدونی الناز:آخه یعنی چی زنت شم من:زنم شو دیگه بلد نیستی زن کسی باشی؟ مگه زن بابا نبودی؟ الناز:آریا میفهمی چی میگی من مادرتم من:نمیدونم چیکار میکنی الان؟. یه ذره سکوت کردیم بعد یه دقیقه گفت الناز: هر موقع که من بگم هر کاری من بگم. منم یه لبخند زدم هیچی نگفتم الناز:باشه ؟ من:باشه. اون شب خیلی خوشگل شده بود مامان برام منم قرمز کرده بودم قشنگ نگاهام روش بود کلا. سر میز دید دارم به سینه هاش نگاه میکنم هیچی نگفت موقع جمع کردن ظرف پاشدیم جمع کنیم با هم مامان یه لگ آبی آسمونی پوشیده بود کونش افتاده بود بیرون قشنگ برجسته بود. منم نمیدونم چم بود داشتم میمردم انگار از حشری شدن زیاد داشتم به باسن خوشگلش نگاه میکردم که دید دارم پشتشو دید میزنم. ظرفا دستش بود یه نگاه بهم کرد یه نگاه به باسن خودش بهم گفت الناز: پاشو برو یه آب بزن دستو صورتت لباساتو عوض کن مسواک بزن بخواب. منم یه نگاه به چشماش کردم یه نگاه به سینش که اونم فهمید چقدر داغم بازم دارم دید میزنم الناز:پاشو بهت میگم.
پاشدم لباسامو عوض کردم یه مسواک زدم دستامو کامل شستم ولی آب نزدم به صورتم همونطوری قرمز و حشری موندم. از آشپزخونه که اومد بیرون دید بدون تی شرت با یه شلوارک وسط سالن وایسادم داشتم نگاش میکردم بدنشو دید میزدم ، دیگه اون خط قرمزو رد کرده بودم و خجالتم ریخته بود بینمون داشتم با نگاهم بهش میفهموندم چی میخوام و انقدر حشری شده بودم که معلوم بود از صورتم اونم فهمیده بود. دیدم با اون لگ جذبشو تاپ خوشگلش نشسته یه صورت خوش فیس و چهره زیباش داشت دیوونم میکرد با اون لبای کلفتش و موهای بلوندش. موهاشم بلند بود تا پشت کمرش. رفتم جلوش وایسادم سرش تو گوشی بود رو صندلی ناهار خوری نشسته بود. یه نگاه بهم کرد یه نگاه به برجستگی شلوارم گفت
الناز:برو تو اتاقم. منم یه نگاه به سینه هاش انداختم راست راست بود کیرم رفتم تو اتاقش پر از استرس ولی خوشحال از اینکه بالاخره تونستم بدستش بیارم. اومد تو اتاق دید چراغ خاموشه منم زیر پتوش روی تختش دراز کشیدم. چراغو روشن کرد گفت الناز:چرا تو تاریکی خوابیدی؟. فقط آروم گفتم من:خاموش کن بیا
اونم یه مکث کرد نگام کرد بعد چراغو خاموش کرد اومد سمتم. یه چراغ خواب بالای تختش بود اونو روشن کردم بعد مامان از اونور تخت پتو رو باز کرد اومد روی تخت. از هم اولش دور بودیم اونور تخت بود منم اینور. تو چشمای هم نگاه میکردیم منم نگاهم کم کم رفت روی سینه هاش. چهرش عادی بود و انگار نه انگار چیزی شده انگار تعجب کرده بود نمیدونست چیکار کنه. دیدم تا کاری نکنم تکون نمیخوره آروم خزیدم سمتش تا وسط تخت گفتم من:بیا اینجا. مامانم آروم خزید سمتم اومد روبه روی هم بودیم. چشم تو چشم بودیم یه نگاه به سینه هاش کردم که انقدر بلوری بود و سفید. بدن بی موی خوشگلش الان در اختیارم بود. هردومون میدونستم قراره امشب آب منو به یه طوری بیاره ولی معلوم نبود چطوری. اولین کاری که کردم رفتم تو صورتش برای لباش. شروع کردم لب گرفتن و خوردنشون مثل گاو میخوردم لباشو میک میزدم. دستمو بردم روی سینه هاش و گرفتمشون. موهاشو از جلو صورتش با دستش برد عقب دوباره مشغول لب بازی باهام شد فقط میخورد اونم عین من همکاری میکرد منم به اوج حشری شدنم رسیده بودم. تاپشو دادم بالا اولش یه مکث کرد ولی بعد دستاشو آورد بالا و درآورد تاپشو. بعد رفتم سراغ سینه هاش شروع کردم مالوندن جفتش بعد یه دستمو بردم پشت سعی کردم سوتین رو باز کنم ولی نمیشد آخر بعد چند بار تلاش ناموفق خودش دستشو برد پشت و باز کرد.
سوتین رو که در آوردم از توی دستاش فقط مکث کردم سینه هاشو یه ذره تماشا کردم. بعد رفتم تو لباش وحشیانه خوردم لباشو دستامم جفتشو گذاشتم روی سینه هاش شروع کردم سفت مالوندن و چلوندن سینه هاش. از بس سفید بود بدنش که اگه کیرمو میچسبوندم بهش آبم میومد. سینه هاشو میمالوندم و لباشو میخوردم. شلوارکمو دادم پایین و از پام درآوردم در حین لب گرفتن. کیرم راست راست بود به فاصله کم از مامان لخت لخت بودم حالا چیزی که خیلی وقت بود دنبالش بودم. تو لباش بودم گردنشو با یه دستم بغل کردم و اون یکی دستشو گرفتم بردم پایین گذاشتم روی کیرم.اولش دستشو کشید یه ذره ولی دوباره گذاشتم روش و کیرمو گرفت.من: آههه مامانی.
با دستش برای خودم یه زره جق زدم بعد ول کردم شروع کردم مالوندن بدنش. اون برام کیرمو میمالوند بدون کمک من دیگه منم دیگه صورتش رو گرفتم چند تا لب خوب گرفتم رفتم پایین لای ممه هاش. ممه شو گرفتم به دهنم جفتشو شروع کردم به خوردن و مالوندن. یه دستمم بردم پشت بعد ۱۰ ثانیه و کمرشو دست میکشیدم از بالا تا پایین. بعد بردم روی باسنش و لپ باسنشو گرفتم به دست. هیچوقت فکر نمیکردم باسن مامی رو اینطوری بگیرم. بعد که گرفتم یه خورده فشار دادم دستمو بردم از روی لگ تو زیر شرتش. باسن لختشو گرفتم به مشتم و میمالوندم. بعدش دیگه رفتم توی لباش دوباره و با اون دستمم ممه چپ رو میمالوندم. لب میگرفتم حال میکردم تو دستش عقب جلو میکردم کیرمو موقعی که وای میستاد. یه زره که مالوندم کون شو یادم اومد چه باسن ژله ای و نرمی داره و چقدرم سفید و توپه. من:مرسی مامانی عاشقتم. الناز:آریا کسی بفهمه من میدونم با تو سریع تمومش کن. من:نترس مامی نمیگم به کسی دیوونم مگه. الناز:چقدر دیگه مونده؟ من:این نمیاد مامانی لخت شو الناز:لخت شو چیه نه نمیشه نمیزارم من:لخت شو مامی تورو خدا قربونت بشم. الناز:نه دیگه آریا همینطوری تمومش کن من:نمیاد مامی تروخدا تو نمیکنم بخدا باشه در بیار. نزاشتم چیزی بگه رفتم تو لباش و شروع کردم خوردنشون لگ تنگشو گرفتم با شرت کشیدم پایین خواست نزاره ولی من دیگه رد داده بودم از حشری شدن زیاد. هی میکشیدم اونم هی مقاومت تا اینکه رفتم روش و سرشو قفل کردم با دستم لباشو میخوردم لگ رو کنم با شرتش و خوابیدم روش. پاهاشو بسته بود نمی گذاشت بین پاهاش بخوابم الناز:آریا پسرم تروخدا مامان رو اذیت نکن من:مامانی اذیت نمیکنم بخدا عشقم فقط بین پاهات همین خواهش میکنم خیلی دلم میخواد. الناز:بین پاهام بزار فقط باشه. من:کیرمو تف زدم یه ذره یه ذره خیسش کردم مامان به پهلو خوابید منم رفتم کنارش کیرمو چند بار تف زدم قشنگ خیس شه. من:مامانی بغلم کن قربونت بشم. مامانم بغلم کرد منم زیر رو نگاه کردم روی بالای کسش یه دونه مو هم نبود که بدتر حشریم کرد. دستامو رد کردم از زیر بازو هاش و سفت بغلش کردم چسبوندمش به خودم ممه هاش چسبید بهم. رفتم تو لباش شروع کردم به خوردن کیرمم فشار میداد به سمت کسش ، نزدیک بود بره تو انگار که گرفت کیرمو و وسط لب بازی بودیم خودش گذاشت روی رون پاش و منم هل دادم لاش. وای که چقدر گرم بود لای پاهاش قشنگ حرارت کس رو میتونستم حس کنم. اون وسط نگه داشتم کیرمو و یه نگاه به مامان کردم شروع کردم آه کشیدن من:آههههه مامانی بمیرم واست. الناز:آریا سریع باش من:نمیخوام مامی دوست دارم تا صبح لخت پیشت باشم. الناز:وای تا صبح چیه.
دستشو گذاشت پشت باسنم و شروع کرد حرکت دادن با ریتم میخواست تمومش کنم فکر کنم. منم لای پاهاش دقیقا چسبیده زیر کسش شروع کردم عقب جلو کردن کیرم و لب گرفتن ازش ، باسن خوشگل و ژله ایشم میمالوندم من:مامانی ببخشید اگه بد حرف زدم باهات ببخشید آههههه الناز:باشه عزیزم آخ مواظب باش من:مامی دوست دارم ببخشید بد کردم بهت میمیرم واست الناز:خدا نکنه پسر نگو من:عاشقتم مامانی دوست دارم. رفتم توی لباش دوباره لب بازی شروع شد. چون چسبیده بودم بهش سینه هاش تکون نمیخورد چون چسبیده بود بهم. باسنشو سفت از پشت گرفته بودم تو مشتم و تلمبه میزدم لای پاهاش. با اون یکی دستمم سرشو نگه داشتم و لباشو میک میزدم.
الناز:آرومتر آریا محکم نخور زخم میشه پسرم من:ببخشید مامی قربونت بشم. الناز:چقدر دیگه مونده آریا؟ من:هر موقع که تو بگی مامی دوست دارم الناز:زود باش کلم زود باش. من:چشم مامی ۰شقم قربونت برم. من:سفت بغلم کن لبامو بوس کن. مامانم انجام داد و بغلم کرد خودش لبامو می گرفت و سفت میخورد. دیگه داشتم تلمبه میزدم سریع که بیاد بعد چند دقیقه نزدیک بودم دیگه داشت میومد. من:آهههه مامی آهههه دوست دارم الناز:آریا زودباش گلم من:آهههه مامانی آهههه عاشقتم آهههه بمیرم برات الناز:خدا نکنه زبونتو گاز بگیر اووفففف آهههه منم دوست دارم من:آههههه مامی آهههه مامانی آههههههه وسط پاهاش نگه داشتن تا آبم خالی شه چون میخواستم همونجا آبم بیاد همونجا هم خالی کردم یه ذره عقب جلو کردم‌ولی آبم رو وسط پاهاش خالی کردم من:آهههههه مامانی آههههه آههههه آهههههه آههههه
الناز:شیششش تموم شد تمومه شیشش آروم من:اههههه مامان آههههه مامی آهههه. لای پاهاش ارضا شدم با اینکه توش نکردم ولی بهترین ارضایی بود که تجربه کرده بودم. مادرم برگشت یه دستمال برداشت لای پاهاشو خشک کرد بعد یدونه هم به من داد الناز:تمیز کن خودتو من:تو دست بکش برام. دستمالو برداشت سر کیرمو گرفت قشنگ آبو از روش پاک کرد و دورشم تمیز کرد. بلند شد رفت دستشویی بعد چند دقیقه اومد لباس بپوشه گفتم من:نه مامی بیا تو تخت همینطوری. الناز:لخت نمیشه که من:گفتم بیا الناز:شرت میپوشم من:لجباز. منم شرتمو پوشیدم مامی اومد روی تخت بغل کردیم همو یخورده لب بازی کردیم بعدم گرفتیم خوابیدیم. بازم راست کردم نصف شب ولی کاری نکردم گفتم الان میگه بیجنبست نمیتونه کنترل کنه. تا فرداش تو بغل هم بودیم و ممه هاش تو دستو بال من. صبح با صدای خودش پاشدم گفت پاشو صبح شده. باید میرفتم مدرسه بیدارم کرد دیدم لباس بر تن کرده منم پاشدم شلوارکمو پوشیدمو رفتم آب زدم به خودم بعدم سر میز. اول ازش کلی تشکر کردن بابت زحمتش که صبحانه درست کرده بعدم یه لبریز ازش گرفتم. صبحانمو خوردم لباسمو پوشیدم دمه در بودم صداش کردم بیاد الناز:بله؟ من:بیا بغلم. با یه لبخند اومد تو بغلم من:ممنون بابت دیشب خیلی خوب بود. الناز:بعدا راجبش حرف میزنیم من:باشه ، عاشقتم مامی فعلا خداحافظ الناز:خداحافظ عزیزم. بعد یه لب طولانی خوب ازش گرفتم قشنگ لباشو خوردم و مالوندم باسنشو. بعد رفتم دمه درو گفتم عاشقتم خداحافظ اونم یه دست تکون داد گفت بای بای.

ادامه دارد…

نوشته: آریا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 هفته بعد...

قسمت دوم

یه شب روی تخت که مشغول لب بازی بودم باهاش ناخوداگاه دستمو گذاشتم روی سینه ش. اولش دستمو برداشتم هیچی نگفت ولی وسط لب بازی که بودیم گفتم حتما چیزی نمیگه اشکال نداره دستمو گذاشتم روی سینه ش از روی لباس و زیرشم سوتین بود یه فشار دادم سینه شو بعد شروع کردم مالوندن که از روی صورتم اومد بیرون به دستم نگاه کرد خیلی جدی گفت الناز:این چیه؟ من:چی ، هیچی حواسم نبود. دستمو گرفت برداشت از روی سینش برگشت گفت بگیر بخواب. ضد حال زد بهم منم معذرت خواهی کردم چند بار هیچی نگفت فقط گفت بگیر بخواب. یه چند روز باهام قهر بود منم دیدم داره اینطوری میکنه خودمم باهاش قهر کردم حرف نمیزدم باهاش. یه هفته حرف تزدم باهاش تا اینکه خودش اومد پیشم گفت الناز: چرا حرف نمیزنی باهام. منم از اون شب پیشش نخوابیدم دیگه. من:چون درکم نمیکنی اذیتم میکنی. الناز:چه اذیتی کاریت ندارم که ، بخاطر اون شب ناراحتی؟ خب باشه بیا امشب پیشم بخواب پسر گلم من:نه نمیخوام الناز: بیا ولی دیگه اون کارو نکن من:نمیخوام اصلا نیا پیشم دست نزن بهم الناز:چرا چی شده مگه من:درکم نمیکنی تو الناز:چی میخوای خب من که به حرفات گوش میدم بگو بهم من:بهم فشار داره میاد توهم برات مهم نیست منم خیلی دارم اذیت میشم الناز:چه فشاری؟. جواب ندادم تو گوشیم بودم رو تختم که یه مکث کرد گفت الناز:فشار چیز؟(منظورش جنسی بود). من:آره الناز:خب من چیکار کنم آخه من که نمیتونم کاری کنم واست پسرم. من:چرا میتونی نمیکنی الناز:پسرم من درسته زنم ولی نمیتونم یه سری کارا برات انجام بدم مثلا مادرتم زشته من:به من ربطی نداره من دارم اذیت میشم توهم واست مهم نیست انگار نه انگار از درد میمیرم هر روز الناز:خب عزیزم گفتم بریم دکتر که نمیای اون قرصم نمیخوری من:نمیخوام کار دکتر نیست میخوام چی بگم بهش آخه بگم دلم میخواد؟ اون قرصم بخورم فرداش بدتر میشم. الناز:من نمیدونم تو چی میخوای پسر گلم بگو بهم من:خودت میدونی الناز:چی بگو ، چیو میدونم؟ عزیزم من که نمیتونم باهات کاری کنم تو پسرمی مثلا مادر پسر یه سری خط قرمز دارن درسته دوست دارم توام منو دوست داری ولی نمیشه. من:من نمیدونم ولم کن الان. الناز:شام نمیخوری؟ من:نه. رومو کردم اونور خوابیدم تا چند روز باهاش حرف نمیزدم اصلا. تا اینکه یه روز صبح خودش اومد پیشم دید دارم صبحانه میخورم خودم آماده کرده بودم چون باهاش حرف نمیزدم اصلا. نشست پیشم صبح بخیر گفت جوابشو ندادم یه آفرین گفت بهم کارامو خودم دارم میکنم بجای اون بعدم چند بار خواست بحث بندازه حرف بزنه باهام جوابشو ندادم. بعد گفت الناز:آریا جون گلم میدونم داری اذیت میشی تو سن بلوغی خلاصه میدونم. جوابی ندادم الناز:تو بیا پسر خوبی باش حرف گوش کن بشو چشم من یه فکری به حالت میکنم. من:چه فکری؟ الناز:یه فکری دیگه تو کاریت نباشه. بالاخره جوابشو داده بودم خوشحال بود بعد یه هفته حرف زدم باهاش. الناز:تو نمره خوب بیار واسم مدرسه رو منظم باش به حرفم گوش کن جایی که میرم پیش فامیل بیا باهام منم یه فکری میکنم واست. من:باشه اتفاقا امروز امتحان دارم. الناز:خوندی؟ من:من نمره خوب میارم دیگه چی میخوای. الناز:آفرین پسر گلم تو خوب باش من همه چیو اوکی میکنم من:باشه الناز:آفرین برو مدرسه منم برم کلاس یوگا دارم امروز.
رفتم مدرسه خلاصه با هزار تا تقلب و داستان نمره خوب گرفتم اومدم. ورقه رو گذاشتم روی میز اومد دید خودش ظهر بود یه آفرین گفت بهم و یه بوس از روی سرم کرد. لباسامو عوض کردم گفتم میخوام برم بیرون الناز:با کی میری؟ من:با حسین (بچه محل بود همسایمون هم سن بودیم) الناز:همونه که سیگار میکشه؟ نه با اون نرو جایی خوشم نمیاد باهاش بپری. منم گفتم باشه و رفتم لباسامو درآوردم گرفتم خوابیدم. یه چند روز به همین منوال گذشت و هر کاری می گفت میکردم تو تمیزی خونه و فلان جا رفتن باهاش کلا به حرفش گوش میدادم. یه شب که رفته بود حموم منم بعده اینکه اومد رفتم کلا همه جامو شیو کردم تمیزه تمیز شدم موهای تخمامو پشمامو کلا همرو زدم سفید سفید شدم. بعد اینکه اومدم بیرون رفتم لباس عوض کردم موقع شام بود داشتم میخوردم که وسطش گفتم من:چی شد مگه قرار نداشتیم ما؟ الناز:جان؟ من:من دارم اذیت میشم دیگه چیکار میکنی تو همه کار انجام دادم الناز:خب چیکار کنم برات تو بگو
من:مگه بلد نیستی مثلا زنی تو الناز:نه تو چی تو فکرته اینو بگو من:تو چی فکر میکنی الناز:نمیدونم تو بگو چی میخوای ببینم شدنیه آخه همین الانم که با پررویی معلوم نیس چی میخوای. منم زدم به سیم آخر گفتم من:میخوام زنم شی الناز:زنت شم؟ یعنی چی؟ من:دیگه خودت میدونی الناز:آخه یعنی چی زنت شم من:زنم شو دیگه بلد نیستی زن کسی باشی؟ مگه زن بابا نبودی؟ الناز:آریا میفهمی چی میگی من مادرتم من:نمیدونم چیکار میکنی الان؟. یه ذره سکوت کردیم بعد یه دقیقه گفت الناز: هر موقع که من بگم هر کاری من بگم. منم یه لبخند زدم هیچی نگفتم الناز:باشه ؟ من:باشه. اون شب خیلی خوشگل شده بود مامان برام منم قرمز کرده بودم قشنگ نگاهام روش بود کلا. سر میز دید دارم به سینه هاش نگاه میکنم هیچی نگفت موقع جمع کردن ظرف پاشدیم جمع کنیم با هم مامان یه لگ آبی آسمونی پوشیده بود کونش افتاده بود بیرون قشنگ برجسته بود. منم نمیدونم چم بود داشتم میمردم انگار از حشری شدن زیاد داشتم به باسن خوشگلش نگاه میکردم که دید دارم پشتشو دید میزنم. ظرفا دستش بود یه نگاه بهم کرد یه نگاه به باسن خودش بهم گفت الناز: پاشو برو یه آب بزن دستو صورتت لباساتو عوض کن مسواک بزن بخواب. منم یه نگاه به چشماش کردم یه نگاه به سینش که اونم فهمید چقدر داغم بازم دارم دید میزنم الناز:پاشو بهت میگم.
پاشدم لباسامو عوض کردم یه مسواک زدم دستامو کامل شستم ولی آب نزدم به صورتم همونطوری قرمز و حشری موندم. از آشپزخونه که اومد بیرون دید بدون تی شرت با یه شلوارک وسط سالن وایسادم داشتم نگاش میکردم بدنشو دید میزدم ، دیگه اون خط قرمزو رد کرده بودم و خجالتم ریخته بود بینمون داشتم با نگاهم بهش میفهموندم چی میخوام و انقدر حشری شده بودم که معلوم بود از صورتم اونم فهمیده بود. دیدم با اون لگ جذبشو تاپ خوشگلش نشسته یه صورت خوش فیس و چهره زیبایش داشت دیوونم میکرد با اون لبای کلفتش و موهای بلوندش. موهاشم بلند بود تا پشت کمرش. رفتم جلوش وایسادم سرش تو گوشی بود رو صندلی ناهار خوری نشسته بود. یه نگاه بهم کرد یه نگاه به برجستگی شلوارم گفت
الناز:برو تو اتاقم. منم یه نگاه به سینه هاش انداختم راست راست بود کیرم رفتم تو اتاقش پر از استرس ولی خوشحال از اینکه بالاخره تونستم بدستش بیارم. اومد تو اتاق دید چراغ خاموشه منم زیر پتوش روی تختش دراز کشیدم. چراغو روشن کرد گفت الناز:چرا تو تاریکی خوابیدی؟. فقط آروم گفتم من:خاموش کن بیا
اونم یه مکث کرد نگام کرد بعد چراغو خاموش کرد اومد سمتم. یه چراغ خواب بالای تختش بود اونو روشن کردم بعد مامان از اونور تخت پتو رو باز کرد اومد روی تخت. از هم اولش دور بودیم اونور تخت بود منم اینور. تو چشمای هم نگاه میکردیم منم نگاهم کم کم رفت روی سینه هاش. چهرش عادی بود و انگار نه انگار چیزی شده انگار تعجب کرده بود نمیدونست چیکار کنه. دیدم تا کاری نکنم تکون نمیخوره آروم خزیدم سمتش تا وسط تخت گفتم من:بیا اینجا. مامانم آروم خزید سمتم اومد روبه روی هم بودیم. چشم تو چشم بودیم یه نگاه به سینه هاش کردم که انقدر بلوری بود و سفید. بدن بی موی خوشگلش الان در اختیارم بود. هردومون میدونستم قراره امشب آب منو به یه طوری بیاره ولی معلوم نبود چطوری. اولین کاری که کردم رفتم تو صورتش برای لباش. شروع کردم لب گرفتن و خوردنشون مثل گاو میخوردم لباشو میک میزدم. دستمو بردم روی سینه هاش و گرفتمشون. موهاشو از جلو صورتش با دستش برد عقب دوباره مشغول لب بازی باهام شد فقط میخورد اونم عین من همکاری میکرد منم به اوج حشری شدنم رسیده بودم. تاپشو دادم بالا اولش یه مکث کرد ولی بعد دستاشو آورد بالا و درآوردم تاپشو. بعد رفتم سراغ سینه هاش شروع کردم مالوندن جفتش بعد یه دستمو بردم پشت سعی کردم سوتین رو باز کنم ولی نمیشد آخر بعد چند بار تلاش ناموفق خودش دستشو برد پشت و باز کرد.
سوتین رو که در آوردم از توی دستاش فقط مکث کردم سینه هاشو یه ذره تماشا کردم. بعد رفتم تو لباش وحشیانه خوردم لباشو دستامم جفتشو گذاشتم روی سینه هاش شروع کردم سفت مالوندن و چلوندن سینه هاش. از بس سفید بود بدنش که اگه کیرمو میچسبوندم بهش آبم میومد. سینه هاشو میمالوندم و لباشو میخوردم. شلوارکمو دادم پایین و از پام درآوردم در حین لب گرفتن. کیرم راست راست بود به فاصله کم از مامان لخت لخت بودم حالا چیزی که خیلی وقت بود دنبالش بودم. تو لباش بودم گردنشو با یه دستم بغل کردم و اون یکی دستشو گرفتم بردم پایین گذاشتم روی کیرم.اولش دستشو کشید یه ذره ولی دوباره گذاشتم روش و کیرمو گرفت.من: آه مامانی.
با دستش برای خودم یه زره جق زدم بعد ول کردم شروع کردم مالوندن بدنش. اون برام کیرمو میمالوند بدون کمک من دیگه منم دیگه صورتش رو گرفتم چند تا لب خوب گرفتم رفتم پایین لای ممه هاش. ممه شو گرفتم به دهنم جفتشو شروع کردم به خوردن و مالوندن. یه دستمم بردم پشت بعد ۱۰ ثانیه و کمرشو دست میکشیدم از بالا تا پایین. بعد بردم روی باسنش و لپ باسنشو گرفتم به دست. هیچوقت فکر نمیکردم باسن مامی رو اینطوری بگیرم. بعد که گرفتم یه خورده فشار دادم دستمو بردم از روی لگ تو زیر شرتش. باسن لختشو گرفتم به مشتم و میمالوندم. بعدش دیگه رفتم توی لباش دوباره و با اون دستمم ممه چپ رو میمالوندم. لب میگرفتم حال میکردم تو دستش عقب جلو میکردم کیرمو موقعی که وای میستاد. یه زره که مالوندم کون شو یادم اومد چه باسن ژله ای و نرمی داره و چقدرم سفید و توپه. من:مرسی مامانی عاشقتم. الناز:آریا کسی بفهمه من میدونم با تو سریع تمومش کن. من:نترس مامی نمیگم به کسی دیوونم مگه. الناز:چقدر دیگه مونده؟ من:این نمیاد مامانی لخت شو الناز:لخت شو چیه نه نمیشه نمیزارم من:لخت شو مامی تورو خدا قربونت بشم. الناز:نه دیگه آریا همینطوری تمومش کن من:نمیاد مامی تروخدا تو نمیکنم بخدا باشه در بیار. نزاشتم چیزی بگه رفتم تو لباش و شروع کردم خوردنشون لگ تنگشو گرفتم با شرت کشیدم پایین خواست نزاره ولی من دیگه رد داده بودم از حشری شدن زیاد. هی میکشیدم اونم هی مقاومت تا اینکه رفتم روش و سرشو قفل کردم با دستم لباشو میخوردم لگ رو کنم با شرتش و خوابیدم روش. پاهاشو بسته بود نمی گذاشت بین پاهاش بخوابم الناز:آریا پسرم تروخدا مامان رو اذیت نکن من:مامانی اذیت نمیکنم بخدا عشقم فقط بین پاهات همین خواهش میکنم خیلی دلم میخواد. الناز:بین پاهام بزار فقط باشه. من:کیرمو تف زدم یه ذره یه ذره خیسش کردم مامان به پهلو خوابید منم رفتم کنارش کیرمو چند بار تف زدم قشنگ خیس شه. من:مامانی بغلم کن قربونت بشم. مامانم بغلم کرد منم زیر رو نگاه کردم روی بالای کسش یه دونه مو هم نبود که بدتر حشریم کرد. دستامو رد کردم از زیر بازو هاش و سفت بغلش کردم چسبوندمش به خودم ممه هاش چسبید بهم. رفتم تو لباش شروع کردم به خوردن کیرمم فشار میداد به سمت کسش ، نزدیک بود بره تو انگار که گرفت کیرمو و وسط لب بازی بودیم خودش گذاشت روی رون پاش و منم هل دادم لاش. وای که چقدر گرم بود لای پاهاش قشنگ حرارت کس رو میتونستم حس کنم. اون وسط نگه داشتم کیرمو و یه نگاه به مامان کردم شروع کردم آه کشیدن من:آههههه مامانی بمیرم واست. الناز:آریا سریع باش من:نمیخوام مامی دوست دارم تا صبح لخت پیشت باشم. الناز:وای تا صبح چیه.
دستشو گذاشت پشت باسنم و شروع کرد حرکت دادن با ریتم میخواست تمومش کنم فکر کنم. منم لای پاهاش دقیقا چسبیده زیر کسش شروع کردم عقب جلو کردن کیرم و لب گرفتن ازش ، باسن خوشگل و ژله ایشم میمالوندم من:مامانی ببخشید اگه بد حرف زدم باهات ببخشید آههههه الناز:باشه عزیزم آخ مواظب باش من:مامی دوست دارم ببخشی بد کردم بهت میمیرم واست الناز:خدا نکنه پسر نگو من:عاشقتم مامانی دوست دارم. رفتم توی لباش دوباره لب بازی شروع شد. چون چسبیده بودم بهش سینه هاش تکون نمیخورد چون چسبیده بود بهم. باسنشو سفت از پشت گرفته بودم تو مشتم و تلمبه میزدم لای پاهاش. با اون یکی دستمم سرشو نگه داشتم و لباشو میک میزدم.
الناز:آرومتر آریا محکم نخور زخم میشه پسرم من:ببخشید مامی قربونت بشم. الناز:چقدر دیگه مونده آریا؟ من:هر موقع که تو بگی مامی دوست دارم الناز:زود باش کلم زود باش. من:چشم مامی ۰شقم قربونت برم. من:سفت بغلم کن لبامو بوس کن. مامانم انجام داد و بغلم کرد خودش لبامو می گرفت و سفت میخورد. دیگه داشتم تلمبه میزدم سریع که بیاد بعد چند دقیقه نزدیک بودم دیگه داشت میومد. من:آهههه مامی آهههه دوست دارم الناز:آریا زود باش گلم من:آهههه مامانی آهههه عاشقتم آهههه بمیرم برات الناز:خدا نکنه زبونتو گاز بگیر اووفففف آهههه منم دوست دارم من:آههههه مامی آهههه مامانی آههههههه وسط پاهاش نگه داشتن تا آبم خالی شه چون میخواستم همونجا آبم بیاد همونجا هم خالی کردم یه ذره عقب جلو کردم‌ولی آبم رو وسط پاهاش خالی کردم من:آهههههه مامانی آههههه آههههه آهههههه آههههه
الناز:شیششش تموم شد تمومه شیشش آروم من:اههههه مامان آههههه مامی آهههه. لای پاهاش ارضا شدم با اینکه توش نکردم ولی بهترین ارضایی بود که تجربه کرده بودم. مادرم برگشت یه دستمال برداشت لای پاهاشو خشک کرد بعد یدونه هم به من داد الناز:تمیز کن خودتو من:تو دست بکش برام. دستمالو برداشت سر کیرمو گرفت قشنگ آبو از روش پاک کرد و دورشم تمیز کرد. بلند شد رفت دستشویی بعد چند دقیقه اومد لباس بپوشه گفتم من:نه مامی بیا تو تخت همینطوری. الناز:لخت نمیشه که من:گفتم بیا الناز:شرت میپوشم من:لجباز. منم شرتمو پوشیدم مامی اومد روی تخت بغل کردیم همو یخورده لب بازی کردیم بعدم گرفتیم خوابیدیم. بازم راست کردم نصف شب ولی کاری نکردم گفتم الان میگه بیجنبس نمیتونه کنترل کنه. تا فرداش تو بغل هم بودیم و ممه هاش تو دستو بال من. صبح با صدای خودش پاشدم گفت پاشو صبح شده. باید میرفتم مدرسه بیدارم کرد دیدم لباس بر تن کرده منم پاشدم شلوارکمو پوشیدم و رفتم آب زدم به خودم بعدم سر میز. اول ازش کلی تشکر کردن بابت زحمتش که صبحانه درست کرده بعدم یه لبریز ازش گرفتم. صبحانمو خوردم لباسمو پوشیدم دمه در بودم صداش کردم بیاد الناز:بله؟ من:بیا بغلم. با یه لبخند اومد تو بغلم من:ممنون بابت دیشب خیلی خوب بود. الناز:بعدا راجبش حرف میزنیم من:باشه ، عاشقتم مامی فعلا خداحافظ الناز:خداحافظ عزیزم. بعد یه لب طولانی خوب ازش گرفتم قشنگ لباشو خوردم و مالوندم باسنشو. بعد رفتم دمه درو گفتم عاشقتم مامی خداحافظ اونم یه دست تکون داد گفت بای بای.

ادامه دارد…

نوشته: آریا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


پوراندخت - 3

بعد اینکه از مدرسه برگشتم گفتم یه صحبتی باهاش داشته باشم. رسیدم خونه پریدم بغلش کردم بوسش کردم کلی قربون صدقش رفتم الناز:پسرم لباساتو عوض کن ناهار رو بزنیم من:باشه رئیس. لباسامو عوض کردم دستو بالمو شستم نشستم پیشش باهم غذا خوردیم همش میخندیدم از روزش می پرسیدم اونم تعریف میکرد شوخی و اینا تا اینکه بعد غذا تشکر کردم ازش بحث رو خودم کشیدم جلو. من:بیا مامان بریم ببینیم ماهواره چی داره یه خورده بحرفیم. دستشو گرفتم بلندش کردم نشستم رو مبل اونم کنارم نشوندم. زدم ماهواره فیلم خارجی داشت نشون میداد پاشدم گفتم آب میخوری که گفت آره دوتا لیوان آوردم خنک با هم خوردیم نشستم کنارش گفتم من:مامانی واقعا نمیدونم چطوری باید تشکر کنم ازت خیلی خوب بود. الناز:اصلا درست نبود من:برعکس درست بود بگو چرا الناز:من مادرتم آریا من:خودت گفتی بهم رابطه مرد وزن باید عاطفی باشه من که عاشقتم توهم که منو دوست داری الناز:باشه بازم درست نیست من لذت جنسی بهت بدم من:چرا اونم درسته چون من بهم داره فشار میاد و کمک نیاز دارم توهم کمکم کردی ممنون.
من:بعد هم تو خودتم تنهایی نیازهایی داری. الناز:منو وارد این بحث نکن من فرق دارم من:من فکر کردی میتونم تورو با مرد دیگه ای ببینم؟ عمرا بزارم نمیتونم بزارم. من:بعدشم مامی توهم نیاز داری الناز:تو که نمیتونی اصلا حرفشم نزن من:تو بهم اجازه ندادی وگرنه خودتم لذت میبردی. چیزی نگفت من:بعدشم من از اون موقع علاقم بیشتر شده بهت میمیرم واست یعنی الناز:خدا نکنه ، آریا گفتم بهت همیشه نمیشه هر موقع من بگم من:آخه من بازم نیاز دارم مامانی الناز:نمیشه که هر روز گفتم که حرف منو گوش بده بعد. من:من به همه حرفات گوش میدم خودت میدونی تو ای یکی اذیتم نکن الناز:همین دیشب انجامش دادی
من:خوب باشه بعد هم ما کاری نکردیم که نذاشتی منم حال آنچنانی نکردم الناز:یعنی چی؟ من:یعنی نذاشتی دیگه منم زور نکردم بزاری الناز:چیو من:نذاشتی کامل لذت ببرم دیگه الناز:توی من که نمیزارم هیچوقت من:اصلش همونه مامان من بدون اون حال نمیکنم که اصلا همش بازیه بقیش. الناز:تو چجوری بدون خجالت اینارو بهم میگی. رفتم لباشو گرفتم بغلش کردم شروع کردم خوردن لباش من:پاشو الان بریم تو اتاق مامی الناز:نه بابا عه گفتم نه هر موقع من بگم من:مامی دارم اذیت میشم نکن دردم میگیره بیا الناز:نکن آریا گفتم که نه من:مامان دیشب قبول نیست اصلا چون کاری نکردیم الناز:قرارم نیست کاری کنیم من:یا یه بار بزارم تو هفته ای یه بار یا بازم مثل دیشب هر روز کدومش؟ الناز:دست تو نیست بگی. منم لباشو میخوردم حرف میزدم باهاش همزمان من:منم دارم زحمت میکشم واست ببین چه پسر خوبی شدم برات مامی. الناز:آیی ول کن آریا حالا ول کن شب بیا حرف بزنیم. من:چشم مامان. یه ذره لبشو خوردم که گفت الناز:بسه دیگه اذیتم نکن. ازش تشکر کردم رفتم تا شب هی کارای خونه رو انجام دادم رفتم خرید بعد حموم که ساعت ۸ شد شام آماده شده بود آورد بخوریم با هم کنارش نشسته بودم چشمام روی سینه هاش و رون پاهاش بود همش. در حال غذا خوردن بودیم که اونم متوجه نگاهم شد و یه نگاه به من کرد یه نگاه به جایی که خیره بودم چیزی نگفت غذاشو خورد منم فقط مشغول نگاه به بدن خوش فرمش بودم. تا اینکه تموم شد غذا رو جمع کردیم منم رفتم یه مسواک زدمو اومدم اونم بعد من رفت. وقتی اومد بیرون چشم دنبال بدنش بود همش متوجه نگاهای سنگینم شده بود. اومد رو مبل نشست داشتم به پاهای سفید کشیده و بلندش نگاه میکردم که راست کردم به کسش و سینه هاش خیره بودم بعد این یه ذره تلویزیون دیدیم پاشد چراغارو خاموش کرد رفت تو اتاقش و منم TV رو خاموش کردم تی شرتمو در آوردم با شلوارک رفتم تو اتاقش. رو به روی آینه بود داشت کرم میزد به دستاش رفتم پشتش وایسادم با لباس خواب بود یه تاپ کوتاه مشکی که دیوونم میکرد سینه هاش معلوم بود قشنگ با یه شلوارک کوتاه جذب راحتی که تا پایین کمرش بود خط باسنش معلوم بود. دستامو آوردم بالا شروع کردم ماساژ دادنش و از شونه هاش شروع کردم ماساژ دادن. از تو آینه داشت میدید چشمم روی سینه هاشه. الناز:کجارو داری نگاه میکنی؟. من:بدن خوشگلتو. داشت کرم میزد اینارو میگفت. خواست پاهاشو کرم بزنه گفتم من:نه بده من انجام بدم.برداشتم کرم رو الناز:زیاد نزن. برگشت سمتم نشسته بود پاهاش روی هم بود. روی زانوهام نشستم جلوش یه شلوار نخی جذب داشت. شلوار رو یه ذره دادم بالا تا دمه زانوش.
الناز:اونجا رو کرم نمیخوام که فقط کف پام. من:باشه. کرمو برداشتم زدم به دستم شروع کردم مالوندن به کف پاهاش روی پاهام با یه دستم می مالوندم قشنگ لای انگشتای لاک زدش رو کرم میزدم پاهاشم میمالوندم ساقشو تا بالا زانوش. انقدر که سفید بود پاهاش میخواستم بخورمش همونجا بدون یه تار مو پاهاش تو تاریکی برق میزد. یه بوس روی ساق پاش گذاشتم رفتم سراغ اون یکی. فقط نگاه میکرد هیچی نمیگفت اون یکی رو دست گرفتم خودم کلی مالوندمش آخرشم یه بوس گذاشتم روش. بعد اینکه کارم با کرم تموم شد شروع کردم ماساژ دادن پاهاش. نگاهم به کسش بود که خطش قشنگ معلوم بود از روی شلوار. وقتی که بالارو نگاه کردم چشم تو چشم شدیم ولی بازم نگاهمو بردم روی کسش. دستامو آوردم بالا روشو شروع کردم مالوندن و بوس میکردم از روی شلوار رونشو سرمو گرفت بلند شد وایساد. دستمو بردم پشت باسنشو سفت گرفتم چلوندم قشنگ که گفت الناز:نکن آریا هر شب نمیشه که. رفت سمت تخت منم شلوارمو درآوردم شرت هم کندم و کامل لخت شدم. کرم رو بردم گذاشتم کنار تخت منو وایساده بود نگاه میکرد. من:بیا اینجا مامان. الناز:آریا عزیزم زشته گفتم که… . دستشو گرفتم کشیدم سمتم رفتم توی لباش شروع کردم خوردن و لب بازی. بغلش کردم سفت باسن رو میچلوندم. من:بکن لباسو. الناز:آریا پسرم من:حرف نباشه دیگه نمیتونم کنترل کنم خودمو دلم بدنتو میخواد مامان الناز:آخه کارمون درست نیست من:قول دادی پسر خوبی بشم مشکلمو حل کنی.
الناز:آخه اینطوری؟ من:پسر خوبی شدم هر موقع بخوای میام تو تخت. لباساشو خودم مجبور شدم در بیارم. از تاپش شروع کردم اونو کندم رفتم لای سینه هاش شلوارشم دادم پایین کونشو گرفتم لای چاکش انگشتمو میکشیدم. شلوارشو دراوردم اونم با اکراه زیاد مامان. کیرم راست راست بود مامانم داشت نگاش میکرد. نشوندمش روی تخت خودمم خوابیدم کشوندمش تو بغلم سفت بغلش کردم. لباشو میخوردم با یه دست هم مثل وحشی ها ممه شو میمالوندم. الناز:آریا وایسا وایسا… . دوباره رفتم تو صورتش لب گرفتم دستمو آروم از روی ممه بردم پایین گذاشتم بالای کسش شروع کردم مالوندن. اول پاشو جمع کرد خواست بزاره دستمو گرفت ولی من همینطوری ادامه دادم به مالوندن کسش. یه ذره که مالوندم رفتم سوراخ کسش رو مالوندم که دیگه خجالت کشید به زور صورتش رو جدا می کرد حرف بزنه من نمیزاشتم محکم با یه دست بغلش میکردم لباشو میخوردم. الناز:وییی آریا نکن چی میخوای از جونم نکن. من:مامی دلم بدنتو میخواد الناز:نکن آریا اینطوری نه زشته من:من اینطوری میخوام. الناز:تو بگو چی میخوای نمیگی که؟ من:میخوام بکنمش توت. دیگه هیچی نگفت آروم دراز کشیدم روش آوردمش قشنگ زیرم پاهاشم با پاهام باز کردم وسط پاهاش خوابیدم حالا زیرم بود. وای صحنه ی خیلی خوبی بود مامانم کسی که این همه روش راست میکردم بالاخره زیرم بود. یه زن بلوند ۳۶ ساله سفید با بدن ورزشکاری و بدنی بدون مو. خوشگل و کردنی کسی که جونمو واسش میدادم. الناز:آریا خواهش میکنم نکن راه برگشتی نداره پسرم. من:جونمو میدم واست مامانی الناز:خدا نکنه نمیخوام پسرم فقط نکن این کارو. من:نمیتونم مامان دلم میخوادت. الناز:واقعا دلت منو میخواد؟ من:واقعا مامی عاشقتم بدجور. الناز:آخه گل پسرم بزارم دیگه راه برگشتی نیست ما اون خط قرمزو رد کردیم من:راه برگشت نمیخوام فقط تورو میخوام مامی. چسبوندم به کسش کیرمو بالا پایین میکردم روش دراز کشیدم بودم روش و کیرمو می مالوندم به کسش. الناز:قول بده همین یه بار و هر چی گفتم گوش بدی. من:هر چی تو بگی من گوش میدم مامی. یه ذره مکث کرد نگام کرد یه لب ازش گرفتم بعد گفت الناز:فقط آروم. انگار دنیارو بهم دادن سریع دستمو دراز کردم کرم رو برداشتم زدم به کیرم با عجله. خوابیدم روش هل کرده بودم الناز:آروم گفتم آریا. من:چشم. کیرم که کرم زده بودم خوابیدم رو مامان کیرمو سعی میکردم بدم تو نمیشد از بس تنگ بود یا روی سوراخ قرار نمی گرفت. بغلش کردم تو چشماش نگاه کردم از اون همه هل دادن بالاخره شد. وااای نمیتونم توصیف کنم فقط سرش رفت توش از بس تنگ و داغ بود. آه جفتمون دراومد. من:آههههههه مامانی آهههههه الناز:آییییی آخخخخ آههه من:آهههه مامانی آهههه عالیه آهههه. بقیش رو به زور هل دادم تو با اینکه کیرم ۱۴ سانت بود کلفتیشم نرمال بود ولی خیلی تنگ بود. داشت کیرمو له میکرد خیلی داغ بود تمام سعیمو کردم آبم نیاد فقط نگه داشتم تو بدنش یه تلمبه میزدم آبم میومد پس شروع کردم به مالوندن و لب گرفتن فقط. الناز:آیییی آیییی نگه دار آریا آروم من:آهههه چشم مامی آهههه آههههه الناز:اوخخ آوووففف آیییی من:خیلی تنگی مامان. الناز:خیلی خوب آییییی من:آهههه مامان عاشقتم آههههه.
رفتم تو لباش و بغلش کردم با یه دست با اون یکی هم ممه شو میمالوندم. نزدیک ۱۰ دقیقه کیرم رو تو کس نگه داشته بودم فقط لب بازی میکردم باهاش و میمالوندمش. الناز:چیکار میکنی آریا؟ من:تکونش بدم میاد مامی الناز:خاک به سرم آیییی نریزی توم من:بزار اولین سکس من زندگیم بهم حال بده مامی الناز:یعنی چی آریا آخخخ من:یعنی دستور نده بزار هر جور دوست دارم باهات سکس کنم. الناز:آخه اگه… . رفتم تو لباش نزاشتم حرف بزنه من:آخه اگه نداره بزار اولین سکسم با عشقم بهم حال بده. اینو که گفتم هیچی نگفت. شروع کردم عقب جلو کردن با کمترین سرعت ممکن ولی وقتی فشار میدادم تا ته میکردم توش که دهن مامانم باز میشد یه آه ریز میکشید. من:آههههه مامانی من نزدیکم از بس که تو بدنت خوبه. الناز:خب چیکارت کنم آهههه. من:من خسته نشدم از بدنت مامی خیلی زود داره تموم میشه الناز:خب الان من چیکار کنم آههههه من:امشبو مال من باش. الناز:آیییی آخخخخ
من:بزار اولین شبم با یه زن بهم خوش بگذره الناز:آههههه آه من:آههه مامی بزار باهات یه شب حال کنم. الناز:اُوووف آیییی من:مامی بزار امشب مال من باشی الناز:آههه باشه آییی آهههه. من:آههههه مامی عاشقتم دوست دارم. تا گفت باشه از دو ور بدنش بغلش کردم یه دستمو از زیر گردنش اون یکی رو از پشت کمرش رد کردم بغلش کردم. اونم منو بغل کرد و سرمو گرفت دستشم رو کمرم بود. شروع کردم تلمبه زدن تو کسش و تو چشماش نگاه میکردم. خیلی تنگ بود خودشم داشت حال میکرد دهنش باز بود آه میکشید. بهترین حس زندگیم بود بابامو فحش میدادم که چرا یه همچین زنی رو ول کرد رفت ولی میگفتم بهتر رفت الان دارم خودم میکنم مامی رو. من:آهههه مامی چقدر خوبه الناز:اوییی آهههه آریا آههههه آههههه
من:آههههه مامی داره میاد آههههه آهههه آههههه
الناز:آخخخ آروم تر آیییی آههههه
من:آهههه مامی آهههه آخخخخ آههههه اومد آههههه.
تلمبه های آخرمو سریع زدم فشار دادم ته کس نگه داشتم. نگه داشتم تو چشمای مامان نگاه کردم و ته کسش خالی کردم آبمو. به اندازه یه لیوان آب ازم اومد همرو ریختم توش من:آهههههههه مامانی آهههه آههههه
الناز:آییییی آههههه من:آهههه مامان آهههه آههههه
الناز:اوووففف آخخخ اههههه آیییی آریا آیییی.
تو بغل هم بودیم لباشو میخوردم آبم هم که اومده بود وای بهترین سکس عمرم بود. همون چیزی که میخواستم شد کلی قربون صدقش میرفتم تشکر میکردم ازش. میخوردم کل صورتشو.
الناز:آیی تموم شد؟ من:فردا تعطیله مامی الناز:خب؟ من:امشبو مال منی تا صبح. اینو که گفتم رفتم تو لباش و…

کیرم تو کس مامی بود همونطوری تکون میدادم که باز راست شه لباشو میخوردم. الناز:بسه دیگه آریا وایی دردم گرفته من:گفتم مامی تا صبح الناز:نمیتونم بخدا پسرم دردم میاد من:چرا:خیلی وقته نداشتم با کسی من:قربونت بشم بزار امشب خودمو خالی کنم الناز:نه درد داره اذیتم نکن من:آخه مامی الناز:گوش بده به حرفم آریا من:باشه مامی میدونی که دوست دارم الناز:عزیزم منم دوست دارم پاشو بسه من:به یه شرط الناز:چه شرطی من:که فردا شبم بزاری الناز:هرشب نه گفتم که نمیشه من:پس امشب تا صبح الناز:آریا اذیت نکن من:مامی توهم اذیتم نکن الناز:الان مگه بستت نبود؟ من:نه مامان این چی بود کم بود بازم میخوامت الناز:نه ماهی یه بار من:نه عمرا فردا یا میزاری یا امشب تا صبح کدومش؟ الناز:باشه حالا پاشو کو تا فردا من:فردا میخوامت مامانی الناز:میدونم معلومه ازت من:چرا؟ الناز:زیاده خواهی من:به تو رفتم مامانی الناز:الان پا میشی؟ من:اول بگو فردا میزاری الناز:وای آریا ای بابا من:تا نگی پا نمیشم الناز:باشه فردا هم بیا خوبه ؟ فقط آروم باش. من:چشم مامی مرسی .
کشیدم بیرون کیر خواب رفتمو از کسش بلند شد رفت دستشویی بعد که اومد من هنوز خواب بودم اونجا گفت الناز:نمیری اتاق خودت؟ من:بدون تو نمیتونم بخوابم مامی بیا بغلم. اومد پیشم با اینکه لباس پوشیده بود ولی من لخت بودم تا صبح بغِش کردم خوابیدم نصف شب دوباره راست کردم خیلی دلم میخواست بکنمش بازم میتونستم هم ولی نکردم که اذیت شه. صبح زودتر پاشدم صبحنمو خوردم خودم چایی گذاشتم که پاشد دیر تر از من. اونم اومد با تعجب که چرا زود پاشدم نشست کنارم خوردمو رفتم خریدای خونه رو انجام بدم. قبلش دمه در بودم گفتم من:مامی بیا یه بغل بهم بده الناز:لوس شدیا من:بیا. اومد بغلش کردم بوسش کردم لپشو گفتم من:مامی میدونی که عاشقتم الناز:آره عزیزم من:خیلی دوست دارم الناز:منم دوست دارم. من:میرم کاری داشتی زنگ بزن قربونت برم. الناز:باشه، بیرون مرقب باش من:چشم مامی. یه لب ازش گرفتم که خودشم همکاری کرد اونجا صورتمو گرفت لبامو قشنگ بوسید رفتم بیرون پی خریدا. اون روز خریدارو انجام دادم رفتم خونه بهش تحویل دادم بعد رفتم یه دور بزنم که حالو هوام عوض شه اگه خونه میموندم میکردمش باز. تو خیابون به یه آقایی پول دادم با کلی خواهش تمنا بره برام قرص تاخیری بگیره. رفتم خونه یه زره در مورد قرصه تحقیق هم کردم فهمیدم ۳ ساعت قبل سکس باید بخوری منم قبل شام زدم تو رگ که بعد شام حسابشو برسم و حسابی بکنمش. فقط زیادی خوردم و ۳ تا انداختم بالا به شدتم حشری بودم. موقع خرید ویتامینه با شیر موز کلی خوردم. تو خونه هی بهش میچسبیدم و بوسش میکردم کونشو میمالیدم ممه شو دست میزدم اونم میگفت پرو نشو منم میگفتم مال خودمی دلم میخواد. زودتر شامو خوردم رفتم یه دوش گرفتم اومدم که دیدم مامان داره میره بخوابه. خودمو خشک کردم رفتم پشت سرش تو. الناز:آریا دیگه امشب اذیتم نکن بس کن. هیچی نگفتم رفتم جلو با حوله بودم بغلش کردم لب گرفتم ازش من:یه امشب فقط بعدش یه چند وقت کاری نمیکنیم قول میدم مامی الناز:تو همش همینو میگی من:آخه نمیزاری حال کنم الناز:مگه من واسه ی حال کردن توهم. من:یه شب فعلا بزار دیگه رفت واسه بعدا الناز:نکن آریا بسه دیگه پسرم کارمون اشتباهه. حوله رو انداختم لخت جلوش وایسادم گرفتمش نشوندمش رو تخت لباساشو درآوردم. یه لگ داشت اونم کندم با شرتش و لخت لخت جلوم بود. نشسته بود روی تخت منم وایساده بودم رو به روش کیرم هم جلوش بود. رفتم توی لباش یه ذره لباشو خوردم آروم نشستم رفتم توی ممه هاش الناز:کرمت گرفته امشب میدونم تا اونجاتو نکنی توم ول کن نیستی. من:امشب میخوام مثل زنم باشی. الناز:وای خدا مرگم بده. آروم رفتم روی شکمش دستمم بردم روی کسش شروع کردم مالوندن بالای کسش. الناز:آخخ دستمالی نکن انقدر بسه من:تازه کجاشو دیدی باز کن پاهاتو برام زن. پاهاشو یه ذره باز کردم با دستم خودم یه ذره کشوندمش جلو لبهی تخت کسش سفید بود بدون مو خیلی خوشگل و خوش بو. هر روز حموم بود. بدون اخطار رفتم توی کسش و شروع کردم لیس زدن و مالوندن. الناز:آیی خاک بر سرم پاشو آریا نکن خجالت بکش. الناز:آیی آریا نکن مامان کثیفه نکن.
با دستاش سعی کرد جدا کنه سرمو ولی محکم نگه داشتم پاهاشو. هی غر میزد و میگفت نکن پاشو پسرم.
الناز:نکن آریا کثیفه آههه من:تمیز تر از کس تو ندیدم مامان. دوباره رفتم تو کسش این دفعه زبونمم بردم توش. الناز:آی بی ادب آههههه نه. هم لیس میزدم هم کسش رو انگشت میکردم هم زبونمو می بردم توش نزدیک ۷ ۸ دقیقه خوردم که آخراش دیگه آهو اوه میکرد فقط یه ذره دیگه که خوردم دیدم کسش خیس شده و دیگه کاریم نداره دستشو گذاشته روی سرم فقط نگه داشته پاهاشم خودش بازتر کرد. الناز:آههههه آهههه. دیدم کسش خیس شده آروم آروم ول کردم رفتم بالا تا به لباش رسیدم یه لب گرفتم همزمان کسش رو میمالیدم. از لباش جدا شدم‌گفتم من:حالا نوبت توعه مامی. بلند شدم جلوش وایسادم کیرم جلو صورتش بود. الناز:چیکار کنم الان. من:بخورش الناز:واقعا جدی میگی آریا من:آره مامی. کیرم خواب بود برنامم همین بود که بخوره تا راست شه با اون قرصایی که من خورده بودم حالا حالاها نه راست میشد نه آبم میومد. نشسته بود فقط نگاه میکرد به کیرم یا تو چشام. من:بخورش مامان یه ذره چیه مگه منم خوردم برات الناز:من مادرتم عوضی میخوای من بخورمش؟ من:بخور یه ذره بدت نمیاد قول میدم تازه زود ترم میاد تموم میشه. اولش با اکراه داشت نگاه میکرد فقط بعد یه ذره دست زد و بعد حلقه کرد تو دستش برام شروع کرد عقب جلو کردن یه زره که جق زد برام بعد صورتشو آورد نزدیک نکشو گرفت به دهنش. وااای بهترین حس بود تا حالا کسی برام ساک نزده بود.لباشو گرد کرد دور کیرم و کلشو داد تو فقط بعد شروع کرد جق زدن برام. همون برام کافی بود. داشتم راست میکردم دیگه کم کم من:آهههه مامانی آهههه مرسی الناز:اووم اوم اوم من:آههه مامان بیشتر بیشتر بخور ببر تو تر. الناز:اوم اوم اوووم من:اوووفف چه داغهه آهههه اهههه. دستامو گذاشتم روی صورتش و گرفتم دستم صورتشو. داشت فقط سر کیرمو میخورد منم آروم شروع کردم بقیه کیرمو با تلمبه های آروم هل دادن تو. اولش دستش نمیزاشت بیشتر بره کیرم چون داشت واسم جق میزد و گرفته بود کیرمو دستش رو گرفتم جدا کردم از کیرم و انداختم. یهو نگام کرد و چشم تو چشم شدیم.به چشماش خیره شدم و کیرمو هل دادم تو دهنش لای اون لبای کلفت و قرمزش. من:آههههه مامی آهههه جووون الناز:اوووم اوم اوم اوم اوم. صورتشو گرفته بودم تو دهنش تلمبه میزدم. کیرم لای لباش فشرده میشد و میرفت تو دهن داغش و میومد بیرون. کم کم راست شد کیرم، اگه اون تاخیری نبود آبم قطعا تا الان اومده بود. بعد اینکه چند دقیقه تو دهنش تلمبه زدم و کامل راست کردم کیرمو کشیدم بیرون من:دراز بکش الناز:خجالتم خوب چیزیه این چه کاری بود زورم کردی انجام بدم. من:بخواب زود باش. خوابوندمش خودمم رفتم لای پاهاش نشستم کسشو یه ذره مالوندم بعد کیرمو کرم زدم گذاشتم دمه کسش و خوابیدم روش. به چشماش خیره شدم و آروم کیرمو هل دادم تو. اول سر کیرم بعد کل کیرمو تا آخر کردم تو کسش واای که چقدر تنگ بود خیلی هم داغ. من:آههههه مامان آهههههه آههههه
الناز:آییییی آروم آهههه آخخخ آریا آروم من:امشب آروم نداریم الناز:چرا؟ من:امشب کس تو مال منه آهههه
الناز:آخخ بیشعور با ادب باش. شروع کردم تلمبه زدن تو کس مامان کیرمو قشنگ تا تهش میکردم تو لب بازی هم میکردم و فقط خیره به چشمای خوشگلش بودم تمام مدت. الناز:آههههه آریا آههههه وای واییییی من:آههههه مامان چقدر تنگه آهههه آهههه جووون آهههه
الناز:هوووف آهههه به کی رفتی تو آیییی آیییی
من:به تو مامی به تو اههههه عاشقتم آههههه کس تنگ من الناز:با ادب باش آیییی آییی نکوب توم آهههه
من:زن خودمی آهههه مامی امشب هر طوری بخوامه الناز:آههههه چته تو امشب آهههه آخخخخ آروم.
دستامو گذاشتم کنار سرش اومدم بالا شروع کردم محکم تلمبه زدن و کوبیدن تو کسش. من:آههههه مامان چه موجی میده سینه هات اووف. میکوبیدم تو کسش و موج ممه هاش و بالا پایین شدنش رو تخت دیوونم میکرد. تند تر تلمبه زدم که دیگه صداش درومد. الناز:آهههه آههههه آریا آریا آهههه وایسا آهههه
من:آههههه چه کس نابی داری مامان آههههه آهههه
الناز:آریا آههههه آههههه من:اوووف جووون چه حالی میده زن داشته باشی آهههه هر شب میکنمت مامان آههههه آهههه الناز:آشغال آروم آههههه آریا آههههه.
افتادم روش بغلش کردم تلمبه رو آروم تر کردم و رفتم تو لباش شروع کردم میک زدن و خوردن گردنش الناز:مووچ… ماچ… آهههه گردنمو نخور جاش میمونه. من:آهههه بزار بمونه مال خودمی زن آهههه مووچ موچ.
یه ذره که اونطوری کردم پاشدم از روش گفتم من:برگرد مامی الناز:چرا؟ آریا بسه دیگه چرا تموم نمیشه؟ من:برگرد ماماااان اهه غر نزن. خودم برش گردوندم بعد گفتم من:۴ دستو پاشو. الناز:چه کاریه این چیه دیگه؟ خودم ۴ دستو پاش کردم پشتش قرار گرفتم کیرمو گذاشتم دمه سوراخ کس و هلش دادم تا تهش تو. من:آوووف آههههه جووون الناز:آییی آییییی.
کمرشو گرفتم صاف شدم و شروع کردم تلمبه زدن.
من:آههههه جووون آههههه آههههه مامانی آهههه آههههه
الناز:آههه خدا آهههه آیییی آیییی آههههههه آهههههه
من:چه بدنی داری مامان آهههه دافی هستی برای خودت الناز:آهههه آییی آریا آروم نکوبش آههههه
من:چرا نکوبم بگو دلیلشو که نکوبمش تو کست الناز:آهههه آهههه دردم آییی میاد اههههه من:چرا دردت میاد آههه ها؟ الناز:آریا آیییی آهههه آهههه من:بگو چرا درد دارهتا بس کنم الناز:چون کلفته آیییی اونجا کلفته.
منم تا اینو شنیدم جو گرفتم شروع کردم محکم کوبیدن تو کسش. من:آههههه کلفته ها جووون آهههههه
الناز:آههههه آههههه خدا آهههه آریا وای وای آییییی.
یه لپ کونشو سفت گرفتم تو مشتم چند تا اسپنک زدم روش محکم که دردش اومد و قرمز شد موهاشو گرفتم تو دستم کشیدم و محکم میکوبیدم. الناز:آههههه نکن آههههه آریا آههههه بسه آهههههه تروخدا آیییی.
یدونه کوبیدم توش نگه داشتم ول کردم دیگه. هلش دادم رو تخت برش گردوندم پاهاشو باز کردم و بلند کردم انداختم روی شونم. پاهای سفیدش برای مردا آرزو عه از بس خوش فرمه و خوشگلو سفیده حتی یه تار مو هم نداره. کیرمو گذاشتم دمه کسش دوباره هل دادم تا تهش توش.من:آههههه جووون زن آهههه مامی. الناز:آخخخ آیییی چرا تموم نمیشه چیکار کردی آیییی.
پاهاشو با دست نگه داشته بودم شروع کردم لیس زدنشون و مالوندن ساق و کل پاهاش. یه جوری می کوبید که بالا پایین هم بشه چون اوج لذتو میبردم اونطوری. من:آهههه چه بدنی داری مامی آهههه الناز:آیییی آیییی نکوبش آریا آهههه تا ته نکن آخخخخ
من:بالا پایین شدنت قشنگه دوس دارم بدونم زنمی مامان. الناز:این چه کاریه وای وایییی اخخخخ آههههه
من:بگو زنمی تا نکوبم مامی آهههه آهههه کس تنگ من.
الناز:آریا بس کن آهههه آهههه آخخخخ وای درد داره.
من:آههه مامان زن خودمی دیگه حاملت میکنم جووون
الناز:آییی آیییی آهههه آههههه نکوب توم آههههه من:بگو زنمی تا آروم بکنم آهههه. شروع کردم یه خورده سریع تر کردن و محکم کوبیدن. دیگه حس عالی بهم دست داده بود واقعا اون لحظه مامان زنم بود هر کاری دوست داشتم میکردم اونم نمی تونست کاری کنه. شروع کردم پاهاشو خوردن و مالوندن همینطوری میکردم تو کسش میاوردم بیرون من:آههههه جووون آهههه کس تنگ من آهههه آهههه مامانی من الناز:آییی آریا آهههه اریا تروخدا آههههه من:آهههه جوون زن خودمی میکنمت مامانی آههههه آههههه الناز:آهههه من زنتم آریا آروم تر آههههه آهههه من:آهههه زن نشنیدم آههههه نشنیدم الناز:من زنتم من آخخخخ زنتم آیییی من:زنمو آروم بکنم آره؟ الناز:آهههه آره آررررههههه من:زن کس تنگ منی یا نه ؟ الناز:آره آهههه آره آییییی.
پاهاشو گذاشتم کنارم خوابیدم روش وحشیانه لب بازی کردم باهاش. بغلش کردم محکم لباشو میخوردم تو کسش عقب جلو میکردم. من:آهههه مامان آههههه الناز:امشب یه کاری کردی آهههه چرا تموم نمیکنی آههههه من:آههه جووون پاهاتو دورم حلقه کن بغلم کن مامان. اونم انجام داد و پاهاشو دورم حلقه کرد انداخت روی کمرم من:آههههه مامانی لباتو میخوام آههههه الناز:لبم رو بخور فقط تموم کن دردم میاد آههههه. دیگه خودشم پایه کار شد لباشو که میخوردم قشنگ لب بازی میکرد زبونش رو میکرد تو دهنم قشنگ لب بازی مثل زنو شوهر میکردیم. من:آههههه مامانی آهههه داره میاد الناز:آهههه نریزش توم آهههه آریا نکن قرص من:میخوام خالی کنم توش آهههه مامانی آههههه
الناز:آهههه قرص ندارم نکن وای آهههه آههههه آههههه.
من:خالیش میکنم توش آهههه حاملت میکنم مامانی آههههه جووون الناز:عوضی آیییی آییی نکن تروخدا
من:وای مامانی کستو جر میدم آهههه حاملت میکنم آههههه آههههه زن خودمی آهههه جووون آهههههه الناز:آریا اریا آهههه پسرم نکن آههه پسرم پسرم آههههه
من:آهههه مامانی آههههه آهههه مامانی اومد آهههههه.
فشار دادم تا ته توی کسش و آبم اومد. در گوشش آه میکشیدم و حرف میزدم. آبمو داشتم میریختم تو کسش اول آبم پاچید چند بار با قدرت و بعد کیرم گنده گنده شد تو کسش و آبم با قدرت خالی شد توش کل آبمو ریختم تو کسش و یه چند تا میونش تلمبه زدم که هر چی مونده بیاد. من:آهههه مامانی حامله شو آههههه
الناز:آهههه آههههه پسرم نکن آهههه آهههه آویییی آهههه. آبمو تو کس خالی کردم و نگه داشتم کیرمو لباشو خوردم تا کیرم خوابید افتاد بیرون بعد از روش اومدم کنار الناز:خیلی عوضی چرا آخه مگه نگفتم نکن.
من:ببخشید مامان نتونستم خیلی خوب بود. الناز:از دست تو دفعه آخرته عوضی. بلند شد رفت دستشویی منم همونجا پتو کشیدم روم خوابیدم.

ادامه دارد…

نوشته: آریا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.