رفتن به مطلب

داستان سکسی شیمیل هات


migmig

ارسال‌های توصیه شده

     ارباب و برده × میسترس × شیمیل × داستان شیمیل × سکس شیمیل × داستان ارباب برده × سکس ارباب برده × داستان میسترس × سکس میسترس ×

شیمیل کرجی

سلام دوستان من سینا هستم و اولین بارمه داستان مینویسم پس اشتباهات من رو به بزرگواری خودتون ببخشید .
برای شروع از خودم بگم که ۲۴ سالمه ۱۸۸ قدم هست و تقریبا ۸۶ کیلو هستم
پوستم بخاطر سولار برنز هست و کاملا لیزر شده و بدون مو
خیلی سال هست که ورزش میکنم و سابقه شرکت تو چنتا مسابقه پرورش اندام هم دارم
جدا از تمام فانتزی های سکسی و گرایشم به دختر من واقعا سکس با شیمیل رو هم دوست داشتم ولی هیچ وقت تجربه نکرده بودم به دلایل مختلف که گفتنش وقت گیر هست.
بگذریم…
یه روز داشتم تو اینستا میچرخیدم که یه ایدی تو قسمت پیشنهادی اینستاگرامم دیدم که کاملا برام ناشناس بود اسمش غزال بود
عکس پروفایل یه دختر واقعا زیبا بود ، محو اون شده بودم پیجش قفل بود و نمیشد بقیه پست هارو دید تو بیوش زده بود 2001 که فهمیدم ۲۲/۳ سالشه
ناخودآگاه فالوش کردم و یکم تو اینستا چرخیدم و حاضر شدم رفتم برای تمرین بعد از اینکه از باشگاه اومده بودم بیرون داشتم گوشیم رو چک میکردم که دیدم اون دختری که فالوش کرده بودم(غزال) اکسپت کرده و فالو بک هم داده و چند تا از پست هام رو لایک هم کرده که البته ازین بابت زیاد تعجب نکردم
به واسطه پیجم که نسبتا فالور های خوبی داشتم از نظر تعداد(خیلی زیاد نه اما برای یک آدم معمولی عدد خوبی محسوب میشد( 23 هزار نفر))
ولی خب دروغ نگم خوشحال هم بودم
منم عکسارو دیدم و منتظر شدم تا استوری بزاره و رپیلای کنم و سر صحبت باز شه
فردای اون روز یه استوری گذاشت داخل یه فضای سبز مشغول پیاده روی و ورزش بود و لوکیشن کرج بود
من سمت تهرانپارس ساکن هستم
خلاصه بدون معطلی یه آتیش ریپلای کردم و بعد نیم ساعت یه قلب در جواب برام فرستاد بعد از اون یکم در مورد ورزش و اینا صحبت کردیم که اون گفت که کسی رو نداره که باهاش تمرین کنه (پیاده روی و دویدن و …)
که من سریع گفتم که من هستم و چند روز صحبت های ما همینجوری ادامه داشت تا بهش گفتم که آخر این هفته میام دنبالت بریم برای تمرین هوازی
اونم استقبال کرد و قرار رو فیکس کردیم
روز موعود رسید و من سوار ماشین شدم و یه مقدار هم ترافیک بود و بالاخره رسیدم به جایی که آدرس داده بود
یه ست استرج و لگ ورزشی صورتی و بنفش و موهاشو دم اسبی بسته بود و یه هدبند مشکی ام زده بود سینه های بزرگی نداشت اما کون نسبتا خوب و گردی داشت
استایل کاملا ورزشی
بعد از اینکه شناخت سوار شد و راه افتادیم
من زیاد اون جاهارو بلد نبودم
بهم ادرس داد و رسیدیم به همون فضای سبز که تو استوریش دیده بودم
یه جای خلوت که شاید ۲ ۳ نفر کلا مشغول پیاده روی بودن
وایسادم همون جا و شروع کردیم یکم حرف زدن که گفتم اینجا چقدر خلوته مطعنی برا ورزش میان اینجا ؟
که با خنده و شیطنت گفت ما که برای ورزش میاییم بقیه رو نمیدونم
خلاصه پیاده شدیم و یکم راه رفتیم
حین همین راه رفتن بودیم که غزال یهو خورد زمین و یه مقدار لگش نخ کش شد ولی خداروشکر هیچ آسیب جسمی ندید اما مود و حالش عوض شد
گفتم بیا بریم حالا وقت واسه تمرین هست بریم یه دوری بزنیم یه قهوه بخوریم که اونم تایید کرد و رفتیم سوار ماشین شدیم شروع کردیم صحبت کردن و ناراحت بود که نتونستیم ادامه بدیم
خلاصه همینجوری داشتیم دور میزدیم که من یه جای وایسادم تا بیشتر ارتباط چشمی بگیرم باهاش
حرف میزدیم و شوخی میکردیم
منم کم کم باهاش داشتم شوخی دستی میکرد میزدم به شونه اش و اونم واکنشی نشون نمیداد
خلاصه یکم به همین کارا ادامه دادیم که صحبتامون احساسی شد و درد و دل و اینا قاطی بحثمون شد
یه مقدار دپ شد و رفت تو خودش
منم شروع کردم نوازش کردن موهاش و اینکه کم کم سر اونو سمت شونه خودم اوردم
با موهاش ور میرفتم و صحبت میکردیم
که همزمان دستمو گذاشتم روی سر شونه چپش طوری که دستم حلقه شده باشه و تقریبا دیگه بغلش کرده بودم
دیدم اعتراضی نکرد بیشتر به خودم جرات دادم و دستمو بردم پایین تر سمت سینش که دیدم نگاهم کرد و منتظر یه واکنش بد بودم که دیدم خندید و گفت ای دیوث معلوم بود تو امروز بخاطر ورزش و تمرین اینجا نیستی و دوباره تو حالت قبل خوابید
منم دیگه دیدم راه رو گرفتم و شروع کردم مالیدن که صدای نفساش تغییر کرد گفتم نصف راهو رفتم
که برگشت و با چشمای خمارش نگاهم کرد
و صورت هامونو به هم نزدیک کردیم و شروع کردیم لب گرفتن
اروم اروم دستمو بردم پایین بین پاهاش و همینجوری که داشتیم لب میگرفتیم
شروع کردم مالیدن رون هاش
داشتم دستمو میبردم بین پاهاش که یهو دستمو گرفت و نزاشت
خیلی خورد تو ذوقم ولی لب گرفتن رو متوقف نکردم و چند ثانیه بعد که لبامون از هم جدا شد
دستم تو دست اون بود که گفت یه حقیقتی رو باید بهت بگم
که اگه بدونی ممکنه نظرت دربارم عوض شه و اینا
با خودم گفتم حتما میخواد بگه من پرده دارم و فلان و …
که گفتم نه عزیزم بگو
همون دستم که تو دستش بود رو گرفت و برد بین پاش
در کمال ناباوری یه چیز سفت رو داشتم لمس میکردم
از یه طرف باورم نمیشد که غزال شیمیل باشه
از یه طرف تو کونم عروسی بود که بالاخره قانون جذب سراغم اومده
و همین حین چهره شوک زده خودم رو ناراضی جلوه میدادم
خلاصه دستم همونجا بود و دست اونم رو دست من که گفت حالا نظرت درمورد من چیه؟
که با مِن و مِن گفتم هیچی چه فرقی داره مهم شخصیت و اخلاقته (کاملا کسشر میگفتم و خوشحال بودم ازین بابت فقط طوری وانمود میکردم که اون نفهمه)
گفت خب اخلاق و اینا هست اما منم یه سری نیاز دارم که باید برطرف بشه تو میتونی این کارو بکنی ؟
که گفتم با هم کنار میاییم
در همین حال ک حرف میزدیم شروع کرده بودم براش مالیدن
که کیرش تقریبا راست راست شده بود و داشت لِگ رو سوراخ میکرد
گفت نمیخوای ببینیش؟
که گفتم چرا و خودش شورت و شلوار رو کشید پایین و بخاطر کشی بودن راحت اومدن پایین
کیرش افتاد بیرون تقریبا ۱۶ ۱۷ سانت بود و قطرشم معمولی نه کلفت نه نازک نرمال بود
گفت دست بزن بهش نترس اگه منو بخوای باید با این(اشاره به کیرش) بیشتر اشنا شی و ارتباط بگیری
منم شروع کردم دست زدن و مالیدنش
که غزالم شروع کرد مالیدن کیر من از رو شلوار ولی بهش دست نمیزد
منم داشتم تقریبا براش جق میزدم و میمالیدم
کم کم داشت جایی که وایساده بودیم شلوغ میشد و تردد میشد و دید داشت به داخل ماشین
که گفت اینطوری نمیشه شلوارشو کشید بالا و گفت پیاده شو
منم پیاده شدم اون بدون این که پیاده شه از داخل ماشین رفت پشت فرمون و من نشستم جای اون
دوباره شلوارشو کشید پایین و
ماشین رو روشن کرد
گفت شروع کن
منم دوباره شروع کردم مالیدن
لحنش باهام دستوری شده بود و دیگه خیلی مهربون نبود
تو حرکت بودیم که یهو گفت میخوای همینجوری مثل ماست بشینی؟
یه کاری بکن دیگه
گفتم چیکار کنم اخه
که گفت دهن نداری بخوریش برام؟
که گفتم چرا ولی …(دوست داشتم هرچه زودتر این کارو بکنم اما نمیخواستم مشتاق جلوه کنم)
که گفت ولی و اما نداره من اینجوری ام یا باهام باید بسازی یا وقت همو نگیریم که من گفتم نه اوکیه
بعد خودش با دستش سرمو برد سمت کیرش
سرشو کردم دهنم و شروع کردم میک زدن
مزه خاصی نداشت
برای اولین برا داشتم این کارو میکردم هیجان زده بودم
گفت بیشتر بخور
دهنمو باز کردم و تا نصفه کیرشو کردم تو دهنم و داشتم میخوردم
همینجوری که داشتم براش ساک میزدم اونم ازم حرف میکشید میگفت چطوره دوس داری و اینا ک من خوب نمیتونستم حرف بزنم اون میخندید
میگفت صابون به دلت زده بودی که کس میکنی حالا داری کیر میخوای ؟
بخور نوش جونت
منم تو ذهنم به همین چیزا فک میکردم و میخندیدم
تقریبا دیگه کل کیرشو میکردم دهنم و در میاوردم اونم یه موقع هایی با دستش سرمو فشار میداد که بیشتر کیرش تو دهنم بمونه
داشتم میخوردم براش که یهو ماشین لرزید و منم ناخودآگاه دندونام خورد به کیرش یهو جیغ زد
سرمو اوردم بالا نگاهش کردم که دیدم یهو با تمام قدرت خوابوند زیر گوشم
گفت حواست کجاس کونی چه غلطی داری میکنی و این حرفا
من پشمام ریخته بود ولی واکنشی نشون ندادم
اما اون کاملا دیگه خودش نبود و تبدیل شده بود به یه میسترس تمام عیار
چنتا دیگه اما اروم تر زد تو گوشم و گفت دفعه آخرت باشه این اتفاقا میفته و این چیزا
که گفت فهمیدی ؟
گفتم اره
یدونه دیگه زد و گفت اره و کیر خر
میگی بله سرورم
تو شوک بودم ولی نمیخواستم کار اشتباهی کنم که قاطی کنه و بپره
گفتم بله سرورم
یه لبخند رضایت زد و گفت ادامه بده
دوباره شروع کردم ساک زدن
داشتم کیرشو میخوردم و اونم حال میکرد موهامو گرفت سرمو بالا پایین میکرد
منم خودمو در اختیارش گذاشته بودم
یه دفعه موهامو کشید کاملا کیرش از دهنم در اومد سرشو اورد پایین و تف کرد رو کیرش دوباره سرمو برد پایین و گفت اینم جایزت همشو بخور
منم داشتم میخوردم که گفت تا یه ربع دیگه میرسیم فلان کافه
تا اون موقع وقت داری آبمو بیاری اگه نیاد تو همین ماشین چنان میکنمت که نه بتونی راه بری نه رانندگی کنی برگردی
گفتم چشم سرورم
شروع کردم با یه دست جق زدن و همزمان ساک زدن
داشتم با دل جون کیرشو میخوردم
میکردم تو دهنم و با دهنم وکیوم میکردم و انقباض دهنم بهش حال میداد
تخماشو میمالیدم و میخوردم
اونم هی میگفت جون بخور
بخور که دیگه کونیِ من شدی
یه ۱۰ ۱۲ دقیقه ای گذشته بودم فکم خسته شده بود واقعا ولی صدام در نمیومد
کیرش هنوز تو دهنم بود که گفت تند تر کن سرعتتو داره میاد
یه قطرش بریزه بیرون همانطور که گفتم بدون رحم و بخشش میکنمت
سرمو فشار داد پایین و خودش موهامو گرفته بود و سرمو بالا پایین میکرد که حس کردم پاهاش داره میلرزه
لبامو دور کیرش حلقه طور سفت کردم
چند ثانیه بعد ابش با فشار تو دهنم خالی شد
داغ و شور بود
گفتم تو دهنت باهاش بازی بازی کن بعد قورتش بده و دهن خالیتو نشونم بده
همین کارو کردم و دهنم خالیمو نشونش دادم
لپمو یه بوس کرد و گفت آفرین خوب بودی
بعد همون لحظه یه جا وایساد و پارک کرد
گفت میریم تو
فقط من سفارش میدم و تو هیچی نمیخوری
باید مزه ابم تو دهنت بمونه
گفتم چشم سرورم
گفت افرین بعد اینکه قهوه ام رو بخورم انرژی بگیرم تازه باهات کارام شروع میشه توله
گفتم در خدمتم
یه پوزخندی زد و
رفتیم داخل .
ادامه دارد …

دوستان ببخشید که طولانی شد ولی خب همش واقعیته
خوشحال میشم نظراتونو بهم بگید
اگه نظراتتون مثبت باشه حتما ادامه و سکس هامون و اینکه چجوری پلمپ کونم رو باز کرد رو هم میزارم براتون.

نوشته: سینا هکتور

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18