رفتن به مطلب

داستان سکسی خواهران بزرگ


mohsen

ارسال‌های توصیه شده


خواهرای بزرگتر

سلام دوستان این داستانی که می‌خوام واستون تعریف کنم ماجرای بین منو دوتا خواهرامه
من کاوه هستم و تو یه خانواده ۳ نفره به دنیا اومدم و متولد ۸۲ ام پارکور کارم بدن تقریباً خوبی داره بیشتر وقتام سر کارم
خواهر اولیم اسمش مریمه که متولد ۷۲ هس و متاهله دوتا پسر داره خودشم یه باشگاه فیتنس رو اداره میکنه و به شدت بدن خوبی داره و خیلی خیلی سفیده ایقدری سفیده که آدم فکر می‌کنه مرده
خواهرم دومیم که اسمش ساراس متولد ۷۹ هس اون برعکس منو خواهرم اصلا ورزشکار نیست ۲سالی میشه طلاق گرفته یه پسرم کوچیکم داره که ۲سالشه مث خودم بدن سبزه ای داره با اینکه باشگاه نمیره ولی هیکلش خیلی خیلی خوبه بابامم که فقط می‌دونم یه آدم باشی بوده که سال ۸۴هم میمیره ننمم تا چند سال پیش خیاطی میکرد منو بزرگ میکرد ولی دیگه رماتیسم گرفت و از بدن درد نتونست کار کنه منم آینده رو بیخیال شدم و از ۱۵ سالگی رفتم سر کار
خب حالا که همه چیو گفتم بریم سر داستان اصلی که برمیگرده به وقتی که مریم ازدواج کرد اگه اشتباه نکنم سال ۸۸اینا منو سارا داشتیم قایم باشک بازی میکردیم که رفتیم تو اتاق شب زفاف مریم قایم شدیم دو دقیقه نگذشت که مریم با شوهرش علی اومد تو حدود ۱۰ سالی از خواهرم بزرگ تر بود اولش فکر کردم داره مریمو میزنه تصوری از سکس نداشتم داشت لباسهای خواهرمو مث وحشیا از تنش درمی آورد یادمه شورتشو پاره کرد خیلی میترسیدم که بلایی سر خواهرم نیاد وقتی شروع به کردن مریم کرد یه مریم به گریه افتاد هم اون کیر بزرگی داشت هم خواهرم اولین بارش بود و خیلی وحشیانه میکردش یه لحظه خواستم بلند شم برم بزنمش که سارا نذاشت بلند بشم در گوشیم گف وایسا یکم دیگه ببین چی میشه دیدم مریم از وای وای به اه اه افتاده سینه هاشو می‌دیدم چطور عقب جلو میشدن یه حس عجیبی تو بدنم به وجود اومده بود اونا که کارشون تموم همونجا خوابیدن منم خوابم برده بود که سارا یدفه بیدارم کرد گفت بیا باید آروم فرار کنیم تا کسی مارو ندیده موقع رفتن بدن لخت مریمو یه بار دیگه دیدم و سریع رفتم بیرون
چند روزی از اون ماجرا می‌گذشت که هر بار سارا یه خواسته های عجیبی ازم داشت مثلاً ماساژش بدم همو بغل کنیم رو زمین قل بخوریم و و و یه روز دستمو گرفت بردم بالا پشت بوم لباسامو کند گفتم چته گفت می‌خوام زن شوهر بازی کنیم با دهنش یکم کیرمو خورد من چیزی نمی‌فهمیدم فقط قلقلکم میومد بعد گفت نوبت توعه منم کص اونو یکم خوردم و رفتیم پایین چن روز گذشت دوباره دوست داشتم کیرمو بخوره ولی دیگه زیاد باهام حرفم نمیزد بعد فهمیدم ننم با سیخ داغ تنبیهش کرده و منم دیگه سمتش نرفتم چند سالی گذشت و سارا هم ازدواج کرد و من اون خاطرات رو تقریباً فراموش کرده بودم چند ماه بعد ازدواج سارا مادرم از پا افتاد و حدود دو سالی بستری بود منم رفتم خونه مریم با اونا زندگی میکردم و دستفروشی میکردم من پسری خوشگل و خوش هیکلی بودم دخترای زیادیم از طریق کار و ورزشم کنارم بودن ولی ترسو تر از این حرفا بودم که مخشونو بزنم و فقط جق میزدم خیلی زیاد تا روزی که رفیقم منو برد خونه تیمی و یه زن حدودا ۳۰ساله رو کردم از وقتی مزه کص رو کشیدم حشریتم ده برابر شد همون روز بعد سکس با اون زنه دوبار دیگه جق زدم هرچی پول درمیاوردم خرج جنده پولی میکردم و بازم جق میزدم و خوردم به بی پولی نمی‌دونستم چیکار کنم برای همین دست گذاشتم رو بهترین سوژه یعنی مریم چند شب بیدار موندم تا ببینم شوهرش چند دقیقه میکنتش بعد شب چهارم شانسم گرفت و شوهرش اومده بالا سر من و بچه هایش که مطمئن بشه خوابیدیم بعد رفت سراغ خواهرم منم گوشیمو گذاشتم رو ضبط صدا و فرستادم دم اتاق اونا صدای تلمبه زدنش تا سر کوچه می‌رفت لامصب وقتی کارشون تموم صدای آه گفتن شوهرش منم خبر دار کرد سریع گوشیو برداشتم رفتم تو جام بعدش خواهرم اومد کلشو از در اتاق دیدم یکم خم تر شد یه سینه اش آویزون شد یه تکونی خیلی تابلو خوردم و خواهرم اومد تو لخت لخت بود داشتم بعد حدود ۱۰سال اینا دوباره بدنشو می‌دیدم بااین تفاوت که من حشری ترم و اون پخته تر خیلی خوب بود اومد در گوشم گفت بعد حسابتو میرسم بچه کونی هیچی نگفتم خودمو فقط به خواب زده بودم با چشای نیمه باز رفت تو اتاق و گفت نه بابا مث بز خوابن و دوباره شروع به سکس کرد منم گفتم بزار تایمشو ببینم اونی که ضبط کرده بودم ۱۸ دقیقه بود و گفتم بزار باز صداشو ضبط کنم تا هم تایمشو دستم باشه هم با صداش جق بزنم این بار برعکس بار قبلی هم تند تر مریمو میکرد هم صدای مریم در اومده بود اون شب ۳ بار مریمو کرد و جوری که من فهمیدم فقط یه بار مریمو ارضا کرد فرداش که بچه اش رفتن مدرسه شوهرشم سر کار خودش رفت حموم که بعدش آماده بشه بره باشگاه منم رفتم گوشیمو تو اتاقش قایم کردم و گذاشتم رو ضبط فیلم بعد با به پوز خند نگام کردو رفت رفتم سراغ گوشی دیدم نوشته برام گذاشته باز کردم نوشته بود تو واقعا میخاری اون از دیشب اینم از الان عب نداره تو سن بلوغی منم برا این نوشتم تا غرورت نشکنه زشته داداش دختر میخوای تا خودم واست جور کنم این بارم برو با صدامو فیلم حال کن ولی تکرار کنی خیلی بد میشه برات رفتم سریع فیلمو دیدم تا اومد تو اتاق حولشو انداخت و داشت لباس میپوشید گوشیو دید رفت کاغذ خودکار آورد همینایی که گفتمو نوشت یکم جلو دوربین با کص کونش ور رفت و سینه هاشم مالید بعد لباس پوشیدن رفت
رفتم سراغ لباس و شروع کردم با شورتاش جق زدن و دیدن فیلمش تا به خودم اومدم دیدم سه تا از شورتاش پر آب کیره و کاملا بگا رفته سریع رفتم شورتاشو شستم ساعت ۱۱ اینا بود برگشت خونه اومد سراغم گفت من کی شورتامو شستم خبر ندارم گفتم غلط کردمو گوه خوردم و چندتا سیلی زد گفت غروب نرو سر کار کارت دارم گفتم چیو اینا گفت مگه نمی‌خوای منو بکنی گفتم آره یکی دیگه زد زیر گوشم از استرس داشتم میمردم گفت من ماله علیم اون یه چیزی ازت میخواد در عوض توعم هرچی بخوای بهت میده وایسادم تا غروب پسراشو فرستاد خونه سارا و شوهرش برگشت رفت باهاش حرف زد و خیلی راحت اومد کنارم گفت واسه کردن مریم چیکار می‌کنی گفتم هر کاری که بگی گفت مطمئنی گفتم آره گفت مریم ببرش پس و خواهرم لخت اومد منو برد حموم و رفتنی علی گفت اجازه نداری بزنی زیرش ها گفتم خیالت راحت رفتم حموم لباسامو کند شروع بند خواهرم داشت دیونم میکرد و اون فقط می‌خندید یه تیغ برداشت کل موهای بدنم و زد از نوک پا تا گردن حتی کونمو و شروع به ساک زدن کرد واسم یه جوری خورد که درجا ابم اومد گفت خیلی حشریی هستیا منم گفتم توروخدا یه بار دیگه گفت لازم به التماس نیس تا وقتی که تو بگی من ماله توعم خواهرم انگار برده بود نه برده من برده علی پنج بار این اومد و دیگه جون نداشتم لخت منو آورد بیرون بعد منو خوابوندم زمین خودشم اومد جلوم گفت بخور منم شروع کردم خوردن کصش بعد شوهرش لخت اومد بالا سرمون گفتم احتمالا میخواد تری سام بزنیم ولی تری سام اون با من فرق داشت رفت رو کمرم و انگشت کرد تو کونم خیلی درد داشت خواستم در برم از زیرش ولی کمرمو گرفته بود خواهرم از جلو بعد خواهرم گفت این اون کاری بود که گفتم حالام باید وایسی بکنتت انتظار نداشتم خواهرم منو بده زیر شوهرش اون روز بدترین روز زندگیم بود ابشم ریخت توم خیلی افسرده شده بودم چند روز گذشت خیلی عادی رفتار میکردن انگار هیچی نشده بعد هرزگاهی منو خواهرم تنها می‌شدیم تیکه مینداخت می‌گفت کص نمی‌خوای منم فقط حرس می‌خوردم ولی یه روز که خونه تنها شدیم گفتم چرا گذاشتی منو بکنه گفت اون حسی که تو اون روز داشتی منم داشتم گفت تو آبروی علیو کردی اونم آبروی تورو بعد یکم بهش فکر کردم غروب نرفتم سر کار گفتم علی کص می‌خوام گفت خب برو بکن گفتم مریم هنوز خوابه نمی‌خوای تو اول منو بکنی بعد من اونو بکنم گفت نه حال ندارم بکنمت برو کصتو بکن راحت باش منم تو خواب رفتم سراغ مریم شلوارشو کشیدم پایین گفت دلت میخواد علی باز بکنتت گفتم اجازه گرفتم گفته برو بعد دور خوابید گفت هر گوهی میخوای بخور منم شروع کردم به کردنش سینه هاشو میمالیدم خیلی خوب بود اینقدر کونش بزرگ بود که سر کیرم فقط می‌رفت تو دوبار ابمو ریختم تو کصش بعد یه بالش گذاشتم زیر شکمش قشنگ قمبل شد منم راحت تر می‌تونستم کارمو بکنم دیدم سوراخ کونش باز بازه کیرمو در آوردم گذاشتمش تو کونش دیدم یه شوک بهش وارد شد شروع کردم به تلمبه زدن صداش داشت در میومد دیدم بلند شد و کونشو داد بالا تر داشت حسابی حال میکرد منم ابم اومد و توش خالی کردم نذاشت بیارمش گفت بازم بکن دوباره شروع کردم به کردنش پنج دقیقه ای گذشت نفسش بالا نیومد منم خیس عرق فقط می‌گفت بکن بکن بکن داشت ابم میومد یکم قبل ترش شروع کرد به لرزه و ارضا شد منم اینقدر خوشم اومد زودتر ابم اومد و باز ریختم توش و دیگه افتادم روش کیرم تو کونش بود هنوز جفتمون خیس عرق بودیم و نفس عمیق می‌کشیدیم بعد دیدم خوابش برده منم با زور چرخوندمش و پاهاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کصش و مالیدن سینه هاش بعد دیگه ولش کردم اومدم بیرون داشتم لباس میپوشیدم علی اومد سراغم گفت خوشم اومد خوب کردیش الان نمیخوام مجبورت کنم از این به بعد هر وقت خواستی بکنش ولی اگه شد به منم هرزگاهی بده گفتم باشه بعد گفت الان چی نمیتونی بدی گفتم خیلی خستم ولی یه حسی تو بدنم بود که میخواستم بهش بدم گفتم اگه میخوای باید خیلی چربم کنی و آروم باشه رفتیم تو اتاق بغلی با انگشت چربش کرد بعد شروع کرد به کردنم نفهمیدم چی شد ولی داشت بهم حال میداد و وقتی به خودم اومدم دیدم خوابم برده بود و یه پتو دورم بود در اتاقم بسته پتو رو کنار زدم کونم هنوز چرب بود و شلوارم پام نبود رفتم حموم که خودمو بشورم دیدم بچه خواهرم اینا برگشتن شب شده و همه مثل قبل باهم رفتار میکردن چند وقت گذشته و من تقریبا هر روز خواهرمو میکردم و تقریبا هفته ای یکی دوبار کون میدادم و دوبار هم تری سام رفتیم بعد چند وقت مادرم برگشت خونه و منم رفتم پیش اون زندگی کنم تو همین دوران هم بازم میرفتم پیش مریم و علی ولی کمتر و کم کم به مواد اعتیادآوردم زیاد به دختر دیگه اهمیت نمی‌دادم ورزشو کنار گذاشتم و فقط کارو عشقو حال بعد سارا طلاق گرفت و اومد پیش ما با یه بچه من داشتم پاره میشدم تا خرج خونه رو بدم دیدم مواد فایده نداره و کنارش گذاشتم موادم که میگم چیز سنگینی نمیزدم فقط عرق و کیمیکال و سیگار خلاصه خوب یا بد کنارش گذاشتم رابطه ام با مریم اینا تقریبا عادی شده بود و یه روز علی بهم گفت تو بزرگ شدی و ازت می‌خوام اون کاریو که کردیم فراموش کنی و هر وقتم خواستی مریمو بهت میدم ازت چیزیم نمیخوام هیچی نگفتم کلا کم حرف شده بودم گذشتو گذشت تا ماه گذشته مریم اومد خونمون سارا رو برد بعدش زنگ زد منم رفتم یکم شک کردم گفتم نکنه سارا رو برا علی برده ازش چیزی بعید نیست رفتم دیدم نه علی خونه نیس و قرارم نیس تا چند روز دیگه برگرده چون ماموریته گفتم جان چیشده مریم گفت علی امشب نیستش و منم جز تو و اون کسیو ندارم و دلم کیر میخواد گفتم یواش الان سارا می‌شنوه گفت خونه نیس رفته خرید گفتم خب کی میخوای گفت بهت میگم فعلا برو زنگ میزنم رفتم سرکار و کارمو کردمو داشتم برمیگشتم ساعت ۱۱ اینا بود زنگ زد گفت بیا رفتم و یه شورت فقط پوشیده بود بکنم حول شده بود دستمو گرفت سریع اومد تو درو بستم شروع کرد به بوسیدنم گفتم گوسفند بزار برسم دستمو گرفتوبدو بدو بردم تو اتاق شروع کرد ساک زدن لباسامو کندمو شروع به کردنش کردم بعد ده دقیقه دیگه حال نداشتم دراز کشیدم اونم اومد رو کیرم بالا پایین میکرد حدود نیم ساعت طول کشید داش از خستگی میمرد گفتم داره میاد رفتیم رو داگ استایل و شروع کردم به کردنش و ابمم ریختم تو کصش یکم حرف زدیم می‌گفت چرا اینقدر دیر اومده چرا بی حال بودیو اینا نشستم براش گفتم والا اینارو زدم دیگه حس به دختر نداشتم از این حرفا فرداش دوباره رفتم خونش دیدم بچه هایش خوابن گفت تو عجب خری هستی دیشب نگفتی بچه هات بیدار میشن گفت اگه بیدار میشدن برا علیم بیدار میشدن اینا هرشبی که می‌خوام بدم با قرص می‌خوابن یه تف انداختم تو صورتشو گفتم خیلی جنده ای که برا کیر بچه هاتو قرصی کردی گفت حالا خوبه توهم برا کص هم کونی شدی هم بیناموس گفتم خب الان چیکارم داشتی اول صبحی آوردیم اینجا گفت سارا چند ماهه که با کسی نبوده گفتم خب بعد گفت دلش سکس میخواد گفتم گوه خورده طلاق گرفته الان ببینم با کسیه مث سگ میزنمش گفت نه احمق با کسی نیس ولی دیروز از یکی خوشش اومد گفت شوهرش اصن بکن نبوده و طولانی تمرین بار ۳۰ ثانیه بوده یکم دلم واسش سوخت چون اون از بچگی حشری بود بعد گفتم خب الان میگی بزارم بده گفت نه گفتم پس چی گفت اون از تو خوشش اومده دیروز مثل اون شب زفاف من که منو دید زدیم اونم مارو دید میزد یه لحظه خشکم زد بعد گفت اینجا بمون من بچه هارو میبرم سارا و هم می‌فرستم نمی‌دونستم چی بگم خشکم زده بود بعد حدود یک ساعت یکی در زد راحتم دیدم ساراعه اومد تو یه سلام و احوالپرسی سرد کردیم بعد گفت خب اگه یادت باشه بعد حرفشو قطع کردم گفتم می‌دونم چی میخوای بگی خفشو دارم فکر میکنم نمی‌دونستم باید چی بگم سرشو گذاشت رو پام و موهاشو نوازش میکردم یکم دستمو بردم رو سینه هاشو و سینه هاشو میمالیدم و باهاش حرف میزدم و میگفتم چقدر روت جق زدم چقدر مریمو کردم اون کارای بچگیو یادمه چقدر روم تاثیر گذاشتن و و و بعد چرخید و گفت اجازه هست بخورمش گفتم باش و زیپ شلوارمو باز کردو شروع کرد به ساک زدن منم دستمو کردم تو شلوارش دیدم کونش خیلی تنگه بیشتر دستمو بردم تو دیدم وای چقدر خیسه یکم با انگشت مالیدن رو سوراخ کصش بعد گفتم شروع کنیم گفت اون آره لباسهای همو کندیم و همو یکم بوس کردیم حس خواستی نداشتم کیرمو کامل بلند نشده بود ولی خوابوندمش و آروم کیرمو کردم توش به زور سرش می‌رفت و دیدم داره اذیت میشه گفتم وایسا یه لحظه الان اوکیش میکنم شروع کردم به خوردنش و انگشت کردن شاید عجیب باشه ولی با اینکه یه شکم زاییده بود به زور یه انگشتم می‌رفت توش برعکس مریم که مث جارو برقی کیرمو میکشید تو بعد یکم انگشت کردنش دیدم خیلی داره حال می‌کنه آروم آروم کردمش دو انگشتی یکم دردش اومد ولی چیزی نگفت کصش تقریباً باز شده بود منم کیرم کاملا خشک شده بود و مثل چوب سفت آروم آروم کیرمو کردم تو کصش و عقب جلوش میکردم وقتی مطمئن شدم باز شده تند تر میکردمش شاید بگم حدودا بعد سه دقیقه تند تلمبه زدن ارضا شد و به جیغ و داد و هوار افتاد منم داشتم کارمو میکردم که یدفه دیگه خیلی صداش زیاد شد گفتم همسایه ها نیان جلو در دهنشو گرفتم و تا جایی که میشد سریع تلمبه میزدم خیلی کصش از مریم بهتر بود نه تنها مریم بلکه از همه کسایی که کرده بودم بهتر بود تنگو داغ بعد ده دقیقه ای ابم اومد و سریع کشیدم بیرون و ریختم رو شکمش با انگشت ابمو کشید رو بدنش و میخورد این کارش خیلی حشریم کرد گفت میشه تا قطره اخرتو بخورم گفتم باش وایسادم سر پا خیس عرق و اونم شروع کرد ساک زدن واسه من بعد یکم ساک زدن حشری شدم باز گذاشتمش رو داگ استایل و شروع کردم به کردنش انگشت شستمم کردم تو کونش دیدم خیلی صداش بلند شده و نمیشه دهنشو گرفت چون خودمم داشتم حال میکردم یه آهنگ گذاشتم و بغلش کردمو بردمش تو اتاق وقتی خواستم بزارمش زمین گفتم این پوزیشن خوبیه بزار همینجوری بکنمش کیرمو گذاشتم در کصش آروم رفت توش پاشو قفل کرد دور کمرم منم دستامو گذاشتم زیر کونش و بالا پایینش میکردم بعد چند دقیقه برا بار دوم ارضا شد ولی با این تفاوت که مث آبشار آب از کصش می‌ریخت گفت دیگه نمیتونم خوابوندمش رو زمین به حالت دمر و یه بالش هم زیر شکمش و باز شروع به کردنش کردم آخرم ابمو ریختم توش جون نداشت بلندشه منم یه پتو زدم روش و اومدم بیرون که برم خونه سر کوچه مریمو دیدم رفتم پیشش گفتم نزاری بچه هات برن تو اتاق تو سارا لخت اونجای فک کنم خوابم باشه منم میرم پیش مامان گفت باشه امشب سارا پیش خودم میمونه شبم می‌خوام باهاش لز بزنم دعا کن پا بده خندیدمو رفتم بعد اون قضیه ون باری باهاشون سکس داشتم و خیلی دوست دارم با جفتشون تری سام بزنم
ببخشید اگه طولانی شد خواستم با جزئیات بگم و اگرم بعضی جاها غلط املایی شده ببخشید یا حواسم نبوده یا کیبورد خودکار کلمه داده ممنون میشم لایک کنین

نوشته: کاوه

  • Thanks 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18