dozens ارسال شده در 4 شهریور، 2024 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، 2024 رفتم خونه ی دایی که به دانشگاهم برسم ولی... سلام ، اسمم ساناز و الان 23 سالمه این ماجرا مربوط به 20 سالگیم میشه. من یه دایی دارم که مطلقست و 42 سالشه (امسال البته 45 شده.) و به دلیل احتمال مشکلات شخصی پیش اومدن برام نمیگم اسم شهر و دانشگاه و رشتمو. خلاصه دانشگاه من یه شهر دیگه افتاده بود و من باید حتما میرفتم اونجا ، اول به ذهنم خوابگاه رسید و با اجازه ی پدر مادر رفتم خوابگاه ، ولی بعد یه مدت هم با سرایدار اونجا به مشکل برخوردم هم چند نفر دیگه برا همین اول خواستم خونه بگیرم که متوجه شدم وسعم نمیرسه و مامان اینا گفتن ک یکی از دایی هام اون شهر خونه داره و شمارشو گرفتم ازشون. با دایی احمدم (اسمشه)حرف زدم و ادرس خونش داد و با خوابگاه تسویه کردم و وسایلم جمع کردم رفتم خونه ی دایی. خونه ی دایی دو خواب بود و بعد طلاقش یکی از اتاقا حکم انباری داشت و کمی جمع جورش کردیم با کمک هم و من رفتم تو اون اتاق. گذشت و گذشت منم با دایی خیلی اوکی شده بودم و یبار مست بود منم شلوارک و تاپ حلقه ای تپ خونه تنم بود فکر نمیکردم زودم بیاد ، تو آشپزخونه داشتم شام می پختم ک بخورم و یکم براش بزارم که بعد بیاد بخوره که یهو اومد تو با بطری عرق ، گذاشتمش رو میز و اومد تو اشپزخونه سلام احوال پرسی کردم باش ک یهو یه اسپنک محکم به کونم زد ک ناخوداگاه ناله کردم و خوشش اومد کمی چسبید از پشت بهم ، دروغ چرا از اسپنکش خوشم اومد اما بعد چسبیدنش اسم زن سابقش صدا زد ک هم اسم من بود و هی ابراز ناراحتی میکرد ک کاش باهات بهتر بودم و اینا ، منم گفتم مسته نمیدونه عب نداره حالا یکم بچسبه ، منم کلا زیاد دوس پسر نداشتم یا وقتیم داشتم رابطمون طولانی نمیشد چون اونا خیلی سریع میخواستن بکنن و در برن ، برا همین کاریش نداشتم. یه اسپنک دیگه زد و رفت خوابید ، منم بعد پختن شام یکم از عرقی ک اورده بود خوردم و رفتم گرفتم خوابیدم. فرداش ازم پرسید ک دیشب مست بوده و کار اشتباهی ک نکرده ، منم برا اینکه عذاب وجدان نگیره گفتم نه دایی ولی شام نخورده خوابیدی نگو یادش بوده دیشب چیکار کرده ولی میخواسته ببینه واکنش من چیه. شبش دوباره مست اومد خونه و کارای دیشبش تکرار کرد و منم باز چیزی نگفتم و فرداشم یه کلمه راجبش حرف نزد سری بعدی ک مست اومد کاریم نداشت نشست شام خوردیم و بعد باز بطری عرقیش آورد بریزه بخوره ک بهم پیشنهاد داد ، منم خوردم باهاش و وقتی سفره جمع کردم برم ظرفا بشورم باز چسبید بهم و این سری با یه دستشم کونمو میمالوند و منم گرمم شده بود و دهنم باز کرده بودم سنگین نفس میکشیدم ک یهو سرش کرد تو گردنم و شروع کرد مکیدن ک یهو منم داغ شدم و از دستتم یه طرف افتاد تو ظرفشویی شکست و یهو ازم فاصله گرفت و انگار به خودش اومده بود تقریبا ولی نمیدونست چیکار کرده بام و رفت خوابید ، منم ظرفا شستم و باقی مونده عرق خوردم و رفتم بخوایم ک به شدت گرمم بود و مجدد همون تاپ و شلوارک پوشیدم و. خوابیدم. گذشت تا آخر هفته ک دایی مست پاتیل اومد خونه و ایندفعه فقط اسپنکم کرد و چنگ نرمی زد رفت بخوابه. منم مثل همیشه یواشکی باقی عرقش خوردم و گرمم شده بود و تاپ حلقه ایم و شلوارکم پوشیدم. وقتی خواستم برم بخوابم توی جام دراز کشیده بودم ، پشت سرم یه سنگینی میکردم نگو دایی احمدم بوده و داشته دیدم میزده و دستش رو کونم حس کردم ک اول میمالید و دید واکنشی نمیدم شروع کرد چنگ زدن و منم خوشم اومده بود خودمم داغ کرده بودم و حواسم نبود یهو تکون خوردم ک بنده خدا ترسید رفت تو اتاق. منم دیدم رفته و داغ داغم و نمیتونم کاری کنم پاشدم به بهونه ی اینکه حس میکنم تو اتاقم چیزی هست و ترسیدم پیشش رو تخت بخوابم. اونم قبول کرد و پشت کردم بهش خوابیدم. نیم ساعت بعد باز دستش رو کونم حس کردم ک بی حرکت موندم کارش بکنه ، خودشو نزدیکتر کرد و یواشکی مثلا من نفهمیدم دستش نزدیک سرم کرد و منم دیگه تحمل نداشتم ، مثلا انگار خوابم یهو رفتم عقب و کامل بهش چسبیدم و سرم نزدیک کف دستش روی دستش گذاشتم ، اونم دستش گذاشت روی رونم و میمالید برای خودش و منم از عمد سرم بردم کف دستش و یکی از انگشتاش کردم تو دهنم و شروع کردم مکیدنش ک دیگه دایی یهو دستش برد رو کصم و از رو شلوارک چنگش میزد تند تند و منم با انگشتش توی دهنم ناله میکردم همون حین پتو رو کامل زد کنار و بلند شد عجله ای منو خوابوند رو شکمم شلوارکم کشید پایین ، شلوار خودشم دراورد و سرم فشار میداد به بالشت تا صدام در نیاد و یهو کیرش کرد تو کصم و شروع کرد تند تند تلمبه زدن. (ضمن اطلاعتون من توی 15سالگیم حواسم نبود موقع خودارضایی باکرگیم از دست دادم و کسی نمیدونست) همینطور تلمبه میزد سریع و محکم منم سرم رو بالشت بود و ناله میکردم پشت هم ، فاککک ک چقد کیرش کلفت و بلند بود و دردم داشت به لذت تبدیل میشد و دایی چون دیده بود خونی نیومده از کصم بیشتر میکرد منو و اسپنکم میکرد همزمانش و همش تحقیرم میکرد و از کلماتی مثل جنده و هرزه ی دایی استفاده می کرد ک بیشتر داغم میکرد. همینطور ک دایی توم تلمبه میزد دوباره من کام شدم ولی اون هنوز نشده بود و نیم ساعتی بود داشت منو میکرد کم کم بدنم دیگه داشت بیجون میشد و روتختی زیرم خیس خیس بود از آب من همین حین یهو دایی موهام کشید عقب و کیرش درآورد و محکم کرد تو کونم تا ته و آبشو ریخت اونجا و منم از درد ناله سر دادم ک دایی دستش جلو دهنم گذاشت و شروع کرد تو کونم تلمبه زدن خیلی درد داشتم و به شدت میسوخت و اذیت بودم ک باز درش آورد کرد تو کصم و باز شروع کرد تلمبه زدن کشیدن موهام و دستش جلو دهنم نگه داشته بود هنوز یکم بعد خم شد در گوشم و گفت هرزه ی دایی ممکنه یکم دیگه طول بکشه و اذیت شی تا بیام هضم کنم چی گفته دستش ک تو موهام بود انداخت از آرنجش زیر گلوم و کشیدم عقب تا جایی ک میتونست ک کمر درد فرداش تا سه روز همراهم بود همچنان دستش رو دهنم بود و تلمبه های داخل کصم تند تر و عمیقتر شده بودن ک بخاطر دستش نفس کشیدنم برام سخت شده بود و کامل بی جون بودم چون دو بار دیگم کام شدم و دستام شل و ول اویزون بود. داشتم بیهوش میشدم از درد ک دایی باز دراورد کرد تو کونم و آبشو ریخت و از دردش و داغیه تو کونم کمی هوشیار موندم ک دایی کامل ولم کرد و ولو شدم روی تخت و همونجا خوابم برد و اون رفت اتاق من خوابید. فرداش کلی معذرت خواست و به پام افتاد ، نمیدونست من خودمم خوشم اومده بود به میل خودم اومده بودم و برگشتم براش توضیح دادم و فهمید به میل خودم بوده و خیلی خوشم اومده و بازم چند بار دیگه تکرارش کردیم. و الان من هنوز خونه دایی اینام و از 20 سالگیم تا الان زیرخوابشم و دانشگاه میرم همینجا. ماجراهای دیگم طی این سه سال اتفاق افتادن ک اگر ازین داستان خوشتون اومد براتون تعریف میکنم نوشته: Sanaz_e_Jendeh لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده