رفتن به مطلب

داستان بیغیرتی نفر سوم


kale kiri

ارسال‌های توصیه شده

     نفر سوم × بیغیرتی × داستان نفر سوم × سکس نفر سوم × داستان بیغیرتی × سکس بیغیرتی ×

سناریوی دوم

خاطره:
سناریوی دوم

نمی‌دونم از کجا میشه شروع کرد؟ از کجا میشه سرنخ این هیجان شیرین مزمن رو پیدا کرد؟
از دوره ی راهنمایی و دبیرستان؟! یا حتی اوایل دانشگاه.
من دیگه الان سنی ازم گذشته
نه اینکه پیر باشم
بلکه دیگه شاید جوون محسوب نشم
اولین سکس من با پسر عموم بود
با هم به قول هم محلی هام، کونکونک بازی میکردیم و یکم که بزرگ‌تر شدیم تلاش کرد کیر تپل و کوتاهش رو داخلم کنه که نشد!
من لاغر بودم کیرم باریک٫
وقتی نوبت من شد تونستم داخلش کنم و اولین لذت جنسی که البته بدون داشتن آب بود رو تجربه کردم. خیلی زود من هم چشمم به جمال آب کیر روشن شد.
گاهی دلم میخواست کون بدم و گاهی بکنم
هم کون مرد دوست داشتم و هم عاشق زن ها بودم
الان میدونم که من یک دوجنسگرای سگ حشر هستم!
قبل اینکه از دوره ی متاهلی خودم بگم میخوام از رفاقتم با یکی از دوستان بسیار صمیمیم که توی دوره ی دانشگاه آشنا شدم فرهاد بگم.
فرهاد یه پسر قد کوتاه با چهره ی خیلی معمولی بود که سه سال از من بزرگ‌تر بود و به اصرار پدرش اومده بود دانشگاه.
دلیل اینکه نمی خواست درس بخونه فقر مادی بود و میخواست به پدر رانندش کمک کنه ولی پدر اصرار به ادامه تحصیل داشت.
بگذریم که من بعد آشنایی باهاش از اونجایی که نمی خواستم تنها باشم بهش پیشنهاد دادم که به خونه دانشجویی که پدرم برام تهیه کرده بود بیاد
و از شر خوابگاه رها بشه.
اول مخالفت کرد ولی وقتی گفتم که نیازی به پرداخت نصف هزینه نیست و هر چقدر در توانش هست بده قبول کرد و از اونجایی که همشهری هم بودیم در شهر غریب همه چیز‌ خوب پیش رفت.
من هم مثل فرهاد سفید بودم ولی قدم بلندتر و چهره ی بهتری داشتم
اوایل زیاد به بدن فرهاد توجه نمیکردم ولی کم کم متوجه برآمدگی بزرگ شرتش شدم و کنجکاو شدم کیرش رو ببینم.
آسون بود کم کم فیلم سوپر میذاشتم جلوش و با هم میدیدم.
اونم نامردی نکرد و کیرش رو‌بیرون‌آور‌د
من نزدیک بود شاخ در بیارم!
تا اون لحظه فکر میکردم که قد کوتاه ها کیر کوچکی دارن ولی کیر فرهاد قشنگ اندازه مچ دستم کلفت بود با یه سر خیلی بزرگ شبیه قارچ
تعجب منو دید گفت چیه کیر ندیدی ؟!
گفتم چقدر کلفته
گفت بزرگ شده ی دهاته
کون مرغ و خروس و گاو گذاشتم
و هر دو خندیدیم.
کم کم با هم شوخی دستی میکردیم
بدن فرهاد کم مو بود و کونش اصلا مو نداشت ‌‌برعکس پاهای خیلی پر مویی داشت
کونش رو دوست داشتم ولی میترسیدم با لمسش زیاده روی کرده باشم بنابراین خودم رو سپردم به خودش
و یه شب که از حموم اومد برای اولین بار از پشت بهم چسبید
کیرش بزرگ بود و مالید بهم
بهش گفتم اون تو هیچ کونی نمیره
گفت امتحانش ضرر نداره
گفتم تا حالا کسی و کردی گفت نه
گفتم پس چی میگی
دیدم شلوارک و شرتم رو داد پایین
آروم اینکار رو کرد تا عکس العملم رو‌ببینه
من هم بهش اجازه دادم
دیدم واقعا داره تف میزنه به کیرش
کیرش خیلی داغ بود و روی سوراخم احساس کردم
گفتم روانی واقعا داری میکنی ؟!
گفت بزار ببینم میره توش یا نه
دردم اومد گفتم پس بزار خم شم اینجوری یه وری سخته
قمبل کردم و رفت پشتم
باورم نمیشد که دارم میدم بهش
انگار مسخ شده بودم
سر کیرش ذره ای که وارد شد سوختم و نتونستم
دوباره کونم رو گرفت و فشار داد
کمی که سرش رفت تو آبش اومد مقداری رو ریخت توم ولی چون کونم می‌سوخت در رفتم و درومد
و خودش پرید رفت حموم
اومد بهم گفت دوست داری تو هم بکنی و من گفتم آره
و قمبل کرد و کونش عین برف سفید بود و سر کیرم که رفت توش آبم اومد و چون هول کردم درآوردم و بیرون ریختم
بعد اون روز دیگه صمیمی تر شده بودیم
دو سه بار دیگه تلاش کرد کیرش رو توم بکنه که هر بار نمی شد و منم دیگه از شهوت دنبال دوست دختر بودم
چند تایی دوست دختر عوض کردم و گاهی تو خونه میاوردم و میکردم که در این بین درس و دانشگاه تموم شد من با یکی از دوست دخترهام ازدواج کردم.
دختر بسیار زیبا و سفید با بینی کوچیک کمر باریک و باسن خوش تراش
زنم شبیه مادرش بود و خواهر ها هر کدام زیبایی خودشون رو داشتن.
از فرهاد چند سالی خبری نبود چون تهران مشغول کار تو یه پروژه بود و شب ها تو کیوسک کارگرها میخوابید.
تا اینکه پروژه تموم شد برگشت و دفتر خودش رو راه انداخت تو شهرستان خودمون
دوباره شروع کردیم همو دیدن و دعوتش کردم برای شام خونمون. شب فوق العاده ای بود و کلی خوش گذشت
بعد اون شب و رد و بدل کردن خاطرات توی رختخواب با زنم قبل سکس در مورد سایز فرهاد گفتم.
من چند وقتی بود که در مورد فانتزی نفر سوم باهاش حرف میزدم.

کیر بزرگ و اینکه آیا قبل من دوست پسر داشته
زنم اوایل تفره میرفت و بعد که خودم شروع کردم از خاطراتم گفتم شروع کرد و از تنها تجربش گفت که از پشت شش ماهی با دوست پسرش رابطه داشته ولی چون به توافق نرسیدن جدا شدن!
در مورد سایز هم گفت که اندازه ی من بوده(دراز و باریک) ولی با سر کوچکتر که گویا کار سکس از پشت رو خیلی راحت کرده بوده چون ورودش آسون بوده.
حس عجیبی بود اولین بار
حس نفرت از پسره و شهوت
اینکه چه حالی کرده با زنم!
ولی بعد یه مدت عادی شده بود و حتی با فکرش راست میکردم٫ اینکه تو کونش خالی میشده.

برگردیم به زمانی که بعد مهمونی اون شب، لحظه ای که توی تخت خواب بعد رفتن فرهاد با کیرم ور میرفتم که یهو به زنم گفتم
حدس می‌زنی کیر فرهاد چقدره ؟!
گفت دیوانه
این چه حرفیه گفتم خب حدسه دیگه
گفت لابد بعدش میخوای در مورد سینه های سمانه زن داداشم بدونی(سینه های خیلی خوبی داره لعنتی)
میدونستم که ترسش از اینه که من کنجکاوی در مورد‌زنا کنم
مادامی که فانتزی هامون حول محور زن ها نبود خانومم اوکی بوده و هست.
گفت نمی‌دونم
هیچ حدسی ندارم
گفتم یه کی بگو
گفت باید کوچیک باشه خب چرا؟!
مگه دیدی؟!
گفتم خب ما همخونه بودیم
گفت خب
گفتم کلفتیش مچ دست منه و سرش دو برابر کیر من
درازیش هم چند سانت بلندتر
یهو چشمای خانمم گرد شد گفت جدی
میگی بهش نمیخوره اصلا
منم گفتم آره
گفت دوست دختر نداره واقعا گفتم بیچاره هم کم رو هست و هم اعتماد به نفس نداره
عاشق یکی هم بوده دو بار رفته خواستگاری نه شنیده

گفت آخی حیوونی
گفتم آره حیوونی با اون کیر اسبیش

میخواستم سکس رو شروع کنم
وقتی داگی شد زنم و کون سفید و پهنش رو دیدم یهو یاد فرهاد افتادم و گفتم دوست داشتم بهش حال بدی
گفت به کی
گفتم فرهاد
گفت باز شروع کردی
گفتم مگه نگفتی نفر سوم قابل اعتماد نیست و نمیشه اعتماد کرد و فلان
دیدم یهو ساکت شد
منم دیگه چیزی نگفتم و از شدت هیجان تو کسش اومدم

فرداش همه چیزعا‌دی بود و من دوباره میخواستم فرهاد رو دعوت کنم که زنم پیش دستی کرد و گفت که باجناقم اینا آخر هفته دعوتن
اینو بگم که زنم من رو‌توی بیان فانتزی ها آزاد گذاشته بود و برام چند خط قرمز گذاشته بود
اینکه سراغ فامیل ها نرم
سراغ خانوم ها هم نرم
خانوم رئیس حواسش جمع زندگیمون بود

بگذریم من با نشون دادن علاقم به اینکه دوست پسر بگیره برا خودش تونسته بودم بهش بفهمونم که دیگه فانتزی نیست و پاش بیوفته جدی هستم
خانومم هم دل نگران آدمش بود
این وسط دو سناریو توی ذهنم بود
دیگه یا با فرهاد صحبت کنم که بیاد سراغ زنم من اوکی هستم
یا به زنم بگم پا بده و‌بزاره فرهاد بکنتش ولی جوری که فرهاد نفهمه من میدونم
گیج بودم و روزها میگذشت و من بیشتر در این شهوت می سوختم

تا اینکه زنم اینبار وقتی گفتم شل کن یکم جلو فرهاد یقه باز بپوش گفت به این چیزا نیست
باید دید اصلا توی این باغ ها هست
یهو از اینکه اینو گفته و جدی شده قضیه خوشحال شدم
گفتم آخر هفته میگم بیاد به مشروب هم میزنیم با هم من بیشتر میزنم شمارو یکم تنها میزارم ببین پا پیش میزاره یا نه
مخالفت کرد و گفت به این کارا نیازی نیست
به سوالم جواب بده گفتم چی
گفت واقعا جدی هستی؟!
گفتم اگه تو حاضر باشی و با فرهاد اوکی هستی آره
گفت من مسیر خودم رو دارم
باید خودم ببینم چه شخصیتی داره
گفت واتس اپ رو بهم بده بهش پیام بدم
گفتم چه پیامی گفت پیدا میکنم
اینکه زنم واقعا راضی شده بود برام عجیب و جذاب بود
شاید طولانی شدن دوره فانتزی های ما مجابش کرده بود که تا چه حد من جدی هستم و رفاقت چندین ساله و اعتمادم به فرهاد گزینه ی خوبی رو جلوی پامون گذاشته بود
دست از سکس کشیدم و شروع کردیم حرف زدن
گفت شرط دارم
گفتم هر چی باشه‌
گفت من باید خودم تایید کنم که بشه یا نه
دو اینکه اصلا نباید اون بدونه که تو میدونی
سه اینکه اجازه بدی خودم کنترل اوضاع دستم باشه و هیچوقت به فانتزی سکس سه نفره حتی فکر هم نکنی
و به رابطه ی پنهانی من با دوست پسرم راضی باشی
اوکی
گفتم باشه
کیرم داشت میترکید
کردمش و به دو دقیقه نکشید که اومدم

اینکه زنم میخواست اول یه آشنایی و ارتباط صمیمانه شکل بگیره برام قابل درک بود
جنده نبود که لنگارو هوا کنه بگه بیا بکن

حالا به چه بهانه ای میخواست شروع کنه برام سوال بود و همون شب شماره ی فرهاد رو ذخیره کرد
هر روز کنجکاو بودم که چی میشه و بالاخره شب بعدش ازش پرسیدم و گفتم با لبخند چه خبر؟!
گفت هیچی بهش پیام دادم و آقا مودبمون جواب داد
چی گفتی گفت هیچی چند تا سوال چرت
هدف این بود که شمارم رو داشته باشه
و توی اینستا هم که زنم فقط اقوام رو داشت فرهاد رو‌اضافه کرد و‌این خودش یه چراغ سبز بزرگ میتونست باشه برای فرهاد
در این بین رابطه ی منو فرهاد طبق روال قبل ادامه داشت
تا اینکه زنم گفت دوست داری بگم آخر هفته بیاد
گفتم خودت پیام میدی
یکم مکث کرد گفت تو دعوتش کن ولی من خودم امشب بهش پیام میدم زودتر و تو فردا هماهنگ کن
واقعا داشتم به این فکر میکردم که چه ذهنی دارن زنا

خلاصه من نتونستم طاقت بیارم و شبش با زنم سکس کردم و بهش گفتم که اوضاع چطور پیش میره و گفت اینستا کار و آسون کرد گفتم چطور گفت آقا نمای پشتم رو خیلی دوست داره
هرچی عکس تکی از زاویه ی پشت دارم یا یقه باز تکی رو‌لایک کرده
میدونستم که دیگه فرهاد راست کرده واسش و برام عجیب بود با توجه به صمیمیتمون اینقدر داره محافظه کارانه عمل میکنه

بعد اینکه به فرهاد گفتم آخر هفته مهمون مایی با کلی استقبال اومد پیشمون و با خودش ودکا روسی هم آورد.
هیچ کدوم زیاده روی نکردیم ولی همه چیز گرم و صمیمی بود و کلی خنده و شوخی بود شبش فرهاد رفت
لباس و تیپ زنمم هم لباس خونگی بود یه بلوز که چند دکمه ی بالا رو باز گذاشته بود و چاک سینش کمی معلوم بود و یه دامن با شرت نخی که لرزش باسن بزرگش رو موقع راه رفتن قشنگ به نمایش میذاشت
فرهاد چشم برنمیداشت از دید زدن و معلوم بود حسابی سر کیفه از هیزی در طول مهمونی.

فرداش سر کار بودم که برام یه پیام اومد از خانومم
که صدام کرده بود.
میدونستم وقتی اینجوری صدام میکنه یه درخواستی داره
براش نوشتم جانم عشقم
نوشت تو هنوز اوکی هستی و مطمئنی در مورد دوست پسر ؟! نوشتم آره شک نکن با آدم مطمئنش هیچ مشکلی ندارم تا زمانی که تو بخوای
نوشت من با فرهاد اوکی هستم
احساس میکنم میتونه اون آدم قابل اعتماد باشه
هم تورو به خواستت میرسونه که خانومت دوست پسر دار بشه
و هم اینکه من باهاش احساس راحتی میکنم و به نظر مرد محجوب و معقولی میاد و تو این مدت اصلا حتی یک قدم هم از حدودی که براش تعیین کردم پا پیشتر نگذاشته و تونسته اعتمادم رو جلب کنه.
گفتم من اوکی هستم خانومم و تو تصمیم گیرنده ی نهایی هستی و یقین دارم اجازه نمیدی اوضاع از دستمون خارج بشه ضمن اینکه من سال هاست فرهاد رو میشناسم. هم دهنش قفله و هم قابل اعتماده و بچه بازی در نمیاره

نوشت پس دیگه باقیش با فرهاده که سیگنال من رو بگیره یا نه
نوشتم چه سیگنالی میخوای بدی
گفت نمی‌دونمم خودم
دوباره دو سناریو پیش رو بود
اینکه سیگنال مستقیم بده به فرهاد و مستقیم ازش درخواست سکس کنه
یا اینکه با چت و صحبت یواش یواش بیارتش توی خط سکس
راه دوم معقول تر بود
و خانومم هم نظرش با من یکی بود و سناریوی دوم رو انتخاب کردیم.
روزها میگذشت و چت های زنم با فرهاد صمیمی تر می‌شد به گفتش
ولی هر چقدر از زنم میپرسیدم جزئیاتی بهم نمیداد
دوست داشتم بدونم چیا میگن ولی سربسته میگفت از همه چی تاحالا صحبت کردیم حتی از اینکه تا حالا سکس نداشته حیوونکی(سکس منو خودش رو مخفی کرده بود بالطبع).
اینکه فرهاد تو این سن و سال هنوز باکره بود زنم رو بیشتر دلباخته ی سکس باهاش کرده بود و دیگه واقعا دوست داشت بهش بده.
من روزها گاهی با فکر چت فرهاد با زنم راست میکردم
طولی نکشید که زنم پیام داد دوباره
و ازم پرسید
میشه به فرهاد بگی فردا بیاد برام نرم افزار نصب کنه
اون فردا بیکاره و تو میتونی بهونه بیاری که فردا تا شب سرکاری و منم فتوشاپ جدید میخوام برای ادیت عکسام
به فرهادگفتم تو الان خیلی وقته پشت گوش میندازی
بهش گفتم بیاد خودم ولی میگه باید تو ازش بخوای
بهش گفتم باشه الان بهش زنگ میزنم
زنگ زدم جواب داد و مثل همیشه گرم و صمیمی گفت برو چشام و خداحافظی کردیم
دستام میلرزید از استرس
به زنم خبر دادم برام نوشت مرسی عشقم
دیگه میدونستم که کار داره به انتها میرسه و راه برگشتی نیست و قراره زندگی جدیدی رو آغاز کنیم.

وقتی شب رسیدم خونه زنم دوش گرفته بود
و حتی موهای کسش رو زده بود. صاف
یه کس کلوچه ی کوچیک که فقط یه خط صاف و کوتاه بود و حتی تصور دیدن سر کیر بزرگ فرهاد وقتی می‌خواد بره تو دیوونم می‌کرد.
گفتم آمادش کردی دیگه
گفت حالا ببینیم چی پیش میاد
گفتم چی میپوشی برای فردا
گفت همینا که تنمه
یه رکابی شل و ول بدون سوتین و یه شلوارک شل کوتاه بدون شرت
فهمیدم که فرهاد دیگه باید اسکل باشه که سیگنال رو نگیره
گفتم ایده ای داری که چطور مکالمه رو شروع کنی گفت کاری نداره من زنم میدونم چیکار کنم

فردا شد من هر ثانیه برام یک ساعت میگذشت
قرار بود ساعت یازده و نیم بیاد و حتی نهار رو هم با هم بخورن
هیچ پیامی از زنم نگرفتم تا ساعت حدودای چهار که دوباره نوشت عشقم؟!
هنوز دوسم داری ؟!
گفتم معلومه دیوونه
گفت امروز دو نفر رو به آرزوشون رسوندم
گفتم یعنی فرهاد و دومادش کردی ؟!
گفت کامل که نه ولی تقریبا آره
گفتم یعنی چی؟!
گفت اومدی با جزئیات میگم
ولی سکس کامل نداشتیم
هی تفره میرفت
گفتم کیرش رو دیدی
گفت آره
حتی از تصورم هم بزرگ‌تر بود
ولی انقدر درد داشت اولش، که ترسیدم و نذاشتم بکنه توم.
حالا اومدی خونه بهت میگم مفصل و دیگه جواب نداد
منم کارم رو سریع تموم کردم و به رئیسم گفتم من باید امروز زودتر برم
طرف های شش و نیم خونه بودم که دیدم
رضوانه خانومم روی مبل دراز کشیده
انگار کوه کنده
موهاش هنوز خیس بود انگار تازه از حموم اومده
پاش نشستم و بوسیدمش

کمی بغل و بوس گفتم چطور بود گفت عالی بود ولی میترسم
گفتم از چی
گفت من اگه با فرهاد سکس کامل کنم دیگه کوچولوم بدرد شوهرم نمیخوره یهو یواش خندید
کیرم سیخ شده بود
رفتم بین پاهاش و داشتم میکردم توش.
خواستم سینه هاش رو بخورم گفت تورو خدا نه
میسوزه
آنقدر جفتشون رو خورده رفیقت که پوستش رفته
یکی از سینه هاش رو آورد بیرون و جای کبودی مک همه جاش بود
میدونستم فرهاد رحم نمیکنه
گفتم اومدی گفت سه بار
آنقدر کسم و پشتم رو‌خورد که دیگه نمیتونستم رو‌پام واستم
حتی زبونش رو‌توی سوراخ کونمم کرد که نزدیک بود از خجالت آب بشم
میگفت حتی برینی هم من میخورم :))
میگه خاک پاتم جونمو برات میدم هر چی بگی همونه نمیزارم کسی بفهمه
گفتم خوبه
رضوانه بهم گفت میخوام منو بکنه.
از یاد کیرش خیس میشم
بهش گفتم بریم رو تخت
آروم رفتیم
با اینکه سه بار اومده بود ولی کسش خیس آب بود
بهش گفتم چقدر از کیرش رو کرد تو گفت دقیق نمی‌دونم شاید یکم که رفت تو آنقدر یهو سوزش داشتم که با دست نذاشتم بکنه بیشتر
و دراورد
چون ترسیده بودم بدنمم منقبض شده بود و واژنم کامل تنگ شده بود
واسه همین گفتم برات میخورم امروز از جلو نه و قبول کرد و کلی دوباره بوسم کرد
براش یکم خوردم ولی آنقدر دندون زدم که گفت با دست بمال بعد به ذهنم اومد که بزاره لا باسنم
اول کلی باسنم رو خورد و بعد گذاشت لای کونم و خیلی سریع اومد
کلی آب پاشید پشتم
یه عالمه آب غلیظ داشت دو برابر تو.
من تا همینجا که گفت اومدم
بعد اینکه حالم جا اومد گفتم دوست داری بهش کس بدی ؟!
گفت آره
میخوام تجربه کنم کیرش رو
رفتم دوش گرفتم اومدم دیدم رضوانه سرش تو گوشیه
گفتم با کی حرف می‌زنی
گفت فرهاد
حالم رو‌ پرسید
گفتم حال خودت یا کس و کونت
گفت دیوونه
و خندید
گفت عشقم واقعا تو مشکلی نداری
گفتم نه تا زمانی که کنترلش دست خودته
گفت میخوام بگم فردا بیاد
باورم نمیشد آنقدر سریع
گفت این بار آماده تر هستم ذهنی
دفعه اول خیلی سخت بود
گفتم نگفتی چجوری شروع کردی
گفت وقتی منو با این لباس دید انگار خودش دوزاریش افتاد
اوایل چشمش رو‌میپایید تا اینکه یه جا نگاه که کرد سینه هام رو گفتم راحت باش نگاهشون کن یهو مات نگاهم کرد و ساکت شد
گفتم تو که هم مجردی هم چشمت این چیزا رو ندیده برای تو پوشیدمشون دیگه سراغ اینستام نری
اینجوری لختی تر هم هست
دهن هردومون خشک شده بود
گفتم دوست داری بیشتر ببینی
گفت معلومه که آره
مگه خرم بگم نه
خندم گرفته بود از حرفش
تاپم رو دادم بالا و سینه هام افتاد بیرون
دستش رو دراز کرد و از اینجا همه چیز شروع شد
بوسه بارون و …
به رضوانه گفتم بگو که من میدونم که قراره بیاد و اینکه کار نصب نصفه کاره مونده و قراره بیاد که تمومش کنه
گفت باشه
صبح زود از رضوانه خداحافظی کردم، بوسیدمش
پاهاش رو از هم باز کردم و یه نگاه به واژن کوچیکش انداختم.
اینکه قرار بود تا چند ساعت دیگه مهمون کیر بزرگ فرهاد بشه
تو دلم میگفتم کوفتت بشه
با این حال اینکه زنم خودش دیگه طلب کیرش رو کرده بود برام چند برابر بیشتر تحریک کننده بود.
از هیجان نمیتونستم کار کنم و تپش قلب و لرزش دست داشتم
یه قهوه ریختم و نشستم
به ساعت گوشیم خیره بودم تا اینکه اولین نوتیفیکیشن اومد
اول اسمم رو صدا زد
و وقتی گفتم جانم
نوشت
باورت میشه عین شب حجلمون یه کم خون اومد؟!
گفتم یعنی کرد تو؟!
گفت آره
مردم ولی آروم آروم اول با سرش بازی داد و کم کم داخل کرد
وقتی بهم چسبید باورم نمیشد که همش رفته توم
همون لحظه از هیجان و لذت اومدم
ولی یکم که گذشت زیر دلم شروع به درد گرفتن کرد
فرهادم چون نزدیک بود بیاد سرعت تلمبه رو بیشتر کرد و توم اومد.
گفتم الان خوبی ؟!
گفت عالیم عشقم
یکم زیر دلم درد دارم و سوزش ادرار که خوب قابل تحمله
دوباره صدام زد‌
گفتم جان
هنوزم دوسم داری؟!
معلومه عشقم، بیشتر از قبل…
پایان

نوشته: کوری ماری

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 ماه بعد...


سناریوی دوم - 2
 

بالاخره فرهاد موفق شد با رضوانه زنم سکس کامل کنه و در غیاب من روزایی رو در هفته تعیین میکردن برای سکس.
عموما بیشتر از دوبار در هفته نمی شد و گاهی حتی یکبار و دلیل اصلیش شاید اینه که رضوانه نمیتونست در هفته بیشتر از سه بار سکس کنه و یک دلیل دیگه هم گاهی سوزش ادرار و درد و خستگی بعد از رابطه با فرهاد بوده خصوصا اوایل.
زنم از وضعیت جدید خیلی راضی بود ولی همچنان یه سری مسائل ریز مثل پنهان کردن از در و همسایه و کنترل شهوت فرهاد از مشکلات رابطه با نفر سوم مون هست. میگه اگه فرهاد رو ولش کنی هر روز می‌خواد ولی چون میترسه بگم دیگه سکس تعطیل حرفم رو گوش میده.

سوزش ادرار ‌و‌ درد زیر دل رضوانه بیشتر شده بود و از این جهت گفت که میره پیش دکتر زنانش برای یک چکاپ و این خانم دکتر تقریبا چند سال هست که خانومم رو چک سالیانه میکنه که عفونتی چیزی نداشته باشه.

از قضا این بار ایشون سریع تشخیص میده و با خنده بهش میگه چیزی داخلت کردی عزیزم یکم آسیب زدی به خودت.
خانمم میگه وا مثلا چی منظورتونه؟
دکتر میگه دهانه رحمت عفونت جزئی کرده و زخم شده و باید فریز بشه.
خانومم هول میکنه و دکتر ادامه میده اگر دیلدو هست که باید مراقب باشی و اگر هم همسرتون هست باید مثل قبل باشن و شاید رابطه ی خشن بهت آسیب بزنه در برخی پوزیشن های سکس بهتره از رابطه ی خشن دوری کنید خصوصا دوره تخمک گذاری که رحم کمی شاید موقعیتش تغییر کنه و پایینتر قرار بگیره.

خانومم هم سرخ و سفید میشه و از نگرانی موضوع رو باز میکنه و به خاطر رفاقتی که گویا با دکتر داشته راستش رو میگه و میگه که با یه فرد جدیدی رابطه داره که سایزش بزرگ‌تر از شوهرم هست و ایشون چندباره که در رابطه برای اینکه عادت کنم به سایزشون رابطه تند و به قولی خشن داشته و اینکه با رضایت خود خانومم بوده.

خانوم دکتر هم میگه که باید دهانه رحم فریز بشه تا ترمیم بشه و تا دو هفته بهتره دخول نداشته باشی.

وقتی داستان رو برای من تعریف کرد نمیدونستم باید چه عکس العملی داشته باشم!

حس عجیبی بود . فرهاد لعنتی کس زنم رو پاره کرده بود و تا دسته کیرش رو جا کرده بود و بدتر از اون زنم براش درد دیگه اهمیتی نداشت و بهم میگفت که از اینکه بعد سکس درد و خستگی داره تحریک و خیس میشه که خب برای من قابل درک نبود.

چهار پنج روزی گذشته بود و فرهاد زنم‌رضوانه رو‌ندیده بود که برام پیام اومد؛
-عشقم؟
-فرهاد امروز کوتاه میاد پیشم باشه؟!
براش نوشتم:
-مگه قرار نشد تا خوب نشی نیاد؟
-گفت قرار نیست داخل کنه.
-بخدا کچلم کرده میگه فقط بغل میکنه.
-تو اگه اجازه ندی میگم نیاد و میزاریم‌ برا هفته بعد!
نمیدونستم چی بگم
کیرم دوباره بزرگ شد
نوشتم خودت چی دلت می‌خواد؟!
فقط یه استیکر‌گذاشت 🥵
فهمیدم خودش هم دلش می‌خواد
گفتم باشه ساعت چند میاد گفت چهار میاد ولی زیاد نمیمونه!
تو همون شش اینا خونه باش چون بهش میگم تا پنج بیشتر وقت نداریم
واقعا دلم میخواست ببینمشون و دوربینی چیزی کار بزارم!
رسیدم خونه و تپش قلب داشتم باز
رضوانه با لبخند اومد استقبالم و کتم رو گرفت و گفت برات چایی بیارم یا اگه گشنته ماکارونی درست کنم؟!
نشستم گفتم بشین تعریف کن ببینم چه کردی
با خجالت گفت خب من که هیچی دیگه فقط دراز کشیدم رفیقت خودش کارارو انجام داد و بعدشم خندید!
گفت انگار چند ماهه من و ندیده
سینه خورد و بعدم سوراخام.
گفتم کونتم میخوره؟!
آره حتی زبون رو هم میده تو
تو چیکار کردی براش ؟!
گفت هیچی برگشتم گذاشت لای پام اومد ولی خب خیلی طول کشید.
بعد گفت از کونم می‌خواد با اون گرزش خجالتم نمیکشه!
گفتم:میلیسه برات که آمادش کنه دیگه!
گفت: میدونم ولی گفتم بهش نمیشه!
گفتم: نمیشه؟ یا اینکه نمیخوای ؟!
گفت خب من به تو از پشت میدم! نمیدم؟!
گفتم جلو رو که پاره کرد لابد پشتم میخوای بدی بخیه
گفت عشقم مگه دلت نمیخواست زنت یه دوست پسر با کیر بزرگ داشته باشه ؟
گفتم آره
گفت پس نگران نباش چون خودمم دلم می‌خواد و اجباری نیست که دردش رو بکشم!
فرهاد حرف گوش کنه و همه چیز دست خودمه
ولی هر وقت دوست داشتی این رابطه رو قطع میکنم باشه؟!
خیالم کمی راحت شد و بغلش کردم
دلم سینه هاش رو میخواست
آروم از تاپش آوردم بیرون و اولین چیزی که به چشمم خورد کبودی های سینه ی بزرگ رضوانه بود
گفتم کار فرهاده نه؟!
گفت بخدا اگه نگم بسته تا صبح میخوره!
میچسبونه کنار هم و هی جفتشون رو میمکه!
خصوصا وقتی فهمیده من نقطه ضعفم سینمه بعد اینکه یه بار میام دوباره میخوره تا شهوتی شم دوباره بکنه!
رضوانه گفت عزیزم خیلی حس عجیبیه
قشنگ احساس میکنم سیر سکس شدم و همه ی نیاز های روحیم و جنسیم برطرف میشه با تو و فرهاد.
وقتی تو در دسترس نیستی اون هست و بالعکس.
گرچه تو همسرمی و اصلا قابل مقایسه نیست جایگاه فرهاد با تو ولی اینکه میتونم گاهی با یه دوست تا این حد صمیمی حرف بزنم و تنها باشم حس خارق العاده ایه.
گفتم فکر میکنی بتونی این حس رو در من هم قبول کنی؟!
گفت منظورت چیه ؟! یعنی تو هم یه دوست دختر داشته باشی؟!
گفتم آره با شرایط تو و فرهاد مثلا.
گفت آخه تو که مثل فرهاد مجرد نیستی.
گفتم خب یکی مثل فرهاد مجرد باشه دختر چی؟!
گفت نمی‌دونم حسودیم میشه
گفتم حسادت از این میاد که فکر میکنی شاید برای من کافی و کامل نیستی ؟!
گفت بزار در موردش کمی فکر کنم …
به فکر فرو رفتم
اینکه چرا من از این ترسی ندارم که برای رضوانه کامل باشم و اینکه معتقدم در زندگی هیچ چیز و هیچ کس کامل نیست بلکه این تلاش ما برای هم هست که میتونه یک رابطه رو معنادار و کامل کنه و اگه کسی در موندن شک کرد همون بهتر که بره.

از این افکار تا دلتون بخواد میاد و می رفت و زندگی ما با وجود نفر سوم با فراز و نشیبش ادامه داشت و تقریبا هر دوی ما به علاوه ی فرهاد به چیز هایی که میخواستیم رسیدیم.

من دیگه طاقت نداشتم و دوست داشتم سکسشون رو ببینم. تمایل نداشتم خودشون بدونن چون دوست داشتم بدونم چی بهم میگن.

یه دوربین کوچیک فیلمبرداری داشتم دیجیتال که میخواستم توی حال توی دراور شیشه ای جا ساز کنم.
چرا توی هال و پذیرایی؟! چون قبلا رضوانه گفته بود که روی تختمون دوست نداره سکس کنه و توی هال پتو ملحفه میزاره رو زمین سکس میکنن و یا روی مبل تخت شو.

زاویه ی دوربین رو چند بار چک کردم و شارژ و حافظش هم کافی بود و حالا باید روزی که قرار بود سکس کنن جاساز کنم.

جالب اینجا بود که دیگه فرهاد بهم زیاد پیام نمیداد و دورهمی نداشتیم. یه هفته گذشت دوشنبه قرار شد فرهاد بیاد. از شب قبلش میخواستم دوربین رو کار بزارم ولی باید محاسبه میکردم که چند ساعت میتونم فیلم بگیرم. من هفت از خونه میزدم بیرون و فرهاد قرار بود از دو بیاد و با رضوانه حتی ناهار بخورن.

صبح پا شدم و دوربین رو جاساز کردم، رضوانه هنوز خواب بود و از شب قبلش لرزش گیر دوربین و خاموش کرده بودم و یه سری تنظیمات دیگه که فیلم برداری تایم بالا رو برام راحت می‌کرد شارژ رو خوب نگه میداشت.

با خیال راحت رفتم سر کار ولی دائم از هیجان که قراره بالاخره رضوانه ی سفید برفی رو زیر فرهاد ببینم و بشنوم چیا میگن، داشت دیوونم می‌کرد.

هیچ پیامی به رضوانه ندادم و حتی وقتی نوشت برات از نهار میذارم کنار فقط نوشتم مرسی عشقم امروز خیلی سرم شلوغه
خوش بگذره بهت عشقم و نوش جان.

ساعت شش و نیم بود که بهش پیام دادم بیام خونه؟! سریع نوشت آره عشقم فرهاد پنج و نیم زد بیرون.

از هیجان حالت تهوع داشتم. رسیدم خونه ولی کاملا مشخص بود که رضوانه درد داره ولی داره خودش رو عادی جلوه میده. گفتم چیکار کردین باز؟!
یهو ناراحت شد گفت یعنی چی؟! خب یکم خستم و رفت توی اتاق و آروم گفت یعنی جلوت فیلم بازی کنم؟! خب یکم بدن درد دارم و معذرت خواهی کرد.
من که بیشتر حواسم به دوربین بود یهو کلا یادم رفت و رفتم اتاق پیشش و نوازشش کردم و گفتم عشقم حالت خوبه!؟
گفت بخدا عالیم فقط امروز یه کاری کردم که نباید میکردم
گفتم چی؟!
گفت گذاشتم از پشت یکم بکنه و الان میسوزه خیلی
گفتم برگرد ببینم
گفت خجالت میکشم
گفتم برگرد چک کنم,
سوراخ کونش آنقدر شل بود که سوراخش آروم باز شد و اندازه یه سکه باز مونده بود.
سوراخ کون رضوانه دست نخورده نبود و خودم مرتب از پشت سکس میکردم باهاش ولی قطع یقین گنجایش کیر فرهاد رو نداشت!
گفتم چقدر داد تو ؟!
گفت نمیدونم فکر کنم همشو چون بهم چسبید کامل از پشت ولی سریع اومد!
گفتم قرمزه و التهاب داره خوب میشی ولی مطمئنی سریع اومده؟!
هر کی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
گفت والا خربزه رو فرهاد خورد لرزش موند واسه من !
گفتم تو حال نکردی ؟!
گفت فقط وقتی توم اومد.
به باسن بزرگ و سفید رضوانه خیره شدم و بلند گفتم فرهاد کوفتت بشه
این کون در حد هنرپیشه های پورنه
رضوانه خندید و گفت : اتفاقا فرهاد با همین حرفا خامم کرد از پشت بکنه!
گفتم الان من با این جفت سوراخای ملتهب چیکار کنم!؟ چقدر باید بمونم خوب شی که زن خودمو بکنم (با خنده گفتم)
گفت عشقم بخورم برات ؟! بیا از جلو بکن.

دلم فیلم رو میخواست بنابراین گفتم نه عشقم تو استراحت کن بزاریم برا فردا شب.
گفت پس شام بخوریم.

شام رو خوردیم و من ظرف ها رو جمع کردم چون خانوم نای تکون خوردن نداشت انگار کوه کنده.

رفت اتاق خواب و رو تخت دراز کشید گفت تو هم زودی بیا عشقم.

یه لب گرفتیم و من رفتم سریع دوربین و برداشتم دور از چشمای رضوانه.
وقتی خوابید فیلم رو به لپتاپ انتقال دادم و رفتم اتاق خواب،
بوسش کردم و گفتم که باید برای فردا چند تا فایل رو آماده کنم. آنقدر خسته بود که ولو شده بود و مطمئن بودم نای بلند شدن نداره.

کیرم راست شده بود. فیلم رو پلی کردم
اوایلش رو زدم جلو تا جایی که رضوانه رفت حموم و لخت اومد بیرون و رفت اتاق خواب.
باسن بزرگ و کمر باریک
پوست سفید و آفتاب مهتاب ندیده
سینه های پر با نوک صورتی و کُس تپلی که برای فرهاد حسابی برق انداخته بود.
آهنگ گذاشته بود و زیر لب می‌خوند.

قشنگ معلوم بود که سوتین و شورت نداره و یه لباس سرتاسری تابستونه ی کوتاه پوشیده بود و نشست و با گوشیش ور رفت‌
بعد گویا تماس داشته باشه شروع کرد صحبت کردن
انگاری فرهاد بود
صداش اول نامفهوم و آروم بود و بعد یهو گفت عه خب من که هنوز ناهارم آماده نیست
متوجه شدم فرهاد دلش طاقت نیاورده و می‌خواد زودتر بیاد
بعدشم که تلفن و قطع کرد و رفت تو آشپزخونه
سریع فیلم و زدم جلو دیدم میز غذا رو چیده جلو آشپزخانه تو هال و خودش داره با گوشی ایستاده پیام میده
متوجه شدم همون زمانی بوده که به من پیام داده
و زنگ خونه میخوره چشمم به جمال فرهاد روشن میشه
نیومده تو شروع میکنه بوسیدن سر صورت و لب زنم
رضوانه هم میکشونتش تو میگه حالا برس بعد
برمیگرده بره آشپزخونه و میپرسه چی میخوری شربت یا آب و همون لحظه فرهاد رو زانو میشینه و کون زنم و چنگ میزنه و میگه اینو میخورم و صورتش رو فرو میکنه تو باسن زنم
لباسش رو میده بالا و شروع میکنه به خوردن
زنمم هی آخ میگه و غر میزنه که چرا ریشش رو نزده
فرهادم میگه بیا اینجا قمبل کن
زنم میگه بزار بزار تشک پهن کنم پس
غذا رو بعدش میخوریم یعنی
فرهاد میگه فعلا من سوراخات رو میخوام
رضوانه : سوراخا؟!
امروز از پشت نه بخدا سرش رفت تو تا دو روز درد داشتم و نزدیک بود رفیقت بفهمه
چه قشنگ داشت دروغ میگفت
من آنقدر تحریک شده بودم که اگه دست میزدم به کیرم میومدم
فرهاد سریع لخت شد و همزمان زنم تشک رو آورد پهن کرد
کیر فرهاد سیخ و آماده بود
دراز و کلفت همونطور که بیاد داشتم
زنم سریع گرفت تو دستش و گفت دلم براش تنگ شده بود و زانو زد سرش و بوس کرد و شروع کرد اندازه زدن
من سانت نزدم ولی کار زنم جالب بود با دو تا دستش مشت کرد و با اینکار قسمتی از کیر و سرش با این حال بیرون بود و میشد حدس زد قد سه تا مشت خانومم طولش.
خوشبختانه دوربین جایی بود که دید کامل داشتم و زنم گفت فرهاد این مال منه میفهمی؟!
قد فرهاد اصلا به کیرش نمیخورد و انگار هیپوفیزش زده بوده به کیرش
زنم فقط سر کیر رو می‌کرد دهنش و میاورد بیرون
فرهاد سر رضوانه رو نوازش می‌کرد و قربون صدقش میرفت
دیدن این تصاویر برام غیر منتظره بود و سر جام خشک شده بودم
فرهاد گفت عروسک خانوم حال میکنی دو تا شوهر داری؟!
فرهاد گفت بسته خانومی بخواب که میخوام پستون بخورم
زنم مطیع مطیع بود و مثل موم تو دستای فرهاد
فرهاد سینه های رضوانه رو گرفت تو دستش و چسبوند به هم و شروع کرد یکی یکی خوردن
دهنش رو تا میتونست باز می‌کرد تا مقدار بیشتر ی رو‌بده تو
سینه های رضوانه بزرگه ولی آویزون نیست
میدونستم نباید به کیرم دست بزنم چون هر آن ممکن بود بیام
فرهاد بلند شد بعد سینه خوری و رضوانه رو چهار دست و پا کرد و از بالا تا پایین جفت سوراخاش رو میخورد و رضوانه همسرش رو پایین گذاشته بود و چشمانش کاملا از خماری بسته شده بود. تمام این مدت هدست تو گوشم بود ولی با این حال یه نگاهم به در که یهو رضوانه سر نرسه. دوباره خیره شدم به تصویر،
فکر میکردم کاندوم میکشه سر کیرش ولی عین خیالش نبود از رضوانه پرسید آماده ای خانومم بدم تو؟!
رضوانه سرش رو تکون داد و گفت فقط آروم یهو ندی تو توروخدا
همچین که سر کیر فرهاد تو شکاف کون رضوانه گم شد زنم به کمرش قوس برعکس داد و دستش رو آورد عقب که از بیشتر رفتن کیر تو کسش جلوگیری کنه یا شایدم سرعت فرهاد رو بگیره
فرهادم دست رضوانه رو گرفت گفت نترس به من اعتماد نداری
رضوانه گفت بحث اعتماد نیست خودت که دیدی چی شد کارم به دکتر کشید
یکم مراعات کن تا بهت عادت کنم کمکم.
این حرفهارو آروم و با تمنا و ناز میگفت و من کیرم با شنیدنش نبض میزد.
فرهاد گفت نمیدم تو یهو، خودتو شل کن عادت میکنی کونت که نیست.
فرهاد با دستش کون نرم زنم رو باز می‌کرد و تلاش می‌کرد کیرو آروم آروم بده تو ولی رضوانه تقلا می‌کرد.
رضوانه گفت بزار برگردم اینجوری اولش خیلی سخته تنگه دردم میاد.
فرهاد گفت باشه قربون کس و کون تنگت برم من،
برگشت طاق باز خوابید و فرهاد یکم پستون خورد دوباره و آروم کیرش رو داد داخل.
کاملا مشخص بود که سر کیر فرهاد مشکل اصلیه بخاطر قارچی بودن درد زیادی داشت چون کس باید یهو خیلی کش میومد تا جا بره.
خلاصه فرهاد خوابید رو زنم و آروم شروع کرد تلمبه زدن ولی خیلی کم می‌کرد تو و در می آورد.
نمیتونستم طاقت بیارم کیرم رو مالیدم و توی شورتم اومدم
آنقدر ازم آب رفته بود که که رسید به شلوارکم که رو شرت پوشیده بودم.
دوست داشتم ببینم بعدش چیکار میکنن بنابراین یکم زدم جلو و دیدم که رضوانه گویا اومده چند بار و از فرهاد خواست بلند شه از روش
رضوانه به بغل خوابید و گفت یکم بغلم کن تا حالا سه بار اومدم
فرهاد با کیر شق که انتهای کیرش چیزی شبیه خامه جمع شده بود که نشون از کس پر آب زنم داشت رفت آشپزخونه و یه لیوان آب داد دستش
رضوانه بعد نوشیدن آب گفت:
تو چرا نمیای.
نکنه قرص خوردی
فرهاد: نه بخدا دلم می‌خواد بیشتر بکنمت خودمو کنترل میکنم
رضوانه گفت از جلو دیگه نمیتونم
فرهاد نیشش باز شد سریع پرید از کیفش یه چیزی آورد
یه چیزی شبیه ژل یا کرم که زنم به من نشون نداده بود یا چیزی نگفته بود.
رضوانه نگاه کرد و گفت من منظورم لای پام بود یا اینکه بخورمش برات، این چیه گرفتی؟!
یعنی رفتی داروخانه گفتی پماد کردن کون بدید خجالت نکشیدی ؟بعد خندید !
فرهاد گفت : نه داروخانه چی رفیقمه گفتم سکس از پشت یه چی بده کارو آسون کنه اونم اینو داد
به رضوانه گفت برگرد یکم بکنم از کون سریع میام
رضوانه که مشخص بود خودشم دلش می‌خواد برگشت و قمبل کرد
فرهاد اول یکم کونش رو لیس زد و کلی ماچ و بوسه بعد یکم اون ژل رو زد به کیرش و کون زنم
خواست یکم کونش رو انگشت کنه که زنم اعتراض کرد و گفت نکن خوشم نمیاد بکن ولی آروم و تا نگفتم بیشتر نده تو تا عادت کنم یکم
فرهاد از هیجان صداش میلرزید
سر کیرش رو گذاشت و آروم بازی می‌کرد
یکم که فشار داد یهو رضوانه پرید جلو و فرهاد کونش رو گرفت و دوباره تلاش کرد
کیرم دوباره مثل سنگ شد
اینبار گویا کمی داخل شد چون فرهاد به نفس نفس افتاده بود و بلند جون میگفت
به رضوانه گفت گرفتیش.
جانم چه باز شده.
متاسفانه من هیچ دیدی از سوراخ کون زنم نداشتم و فقط قسمتی از کیر فرهاد رو میدیدم که میومد بیرون و داخل می شد.
آروم عقب جلو می‌کرد صدای ناله ی رضوانه میومد و سرش رو گذاشته بود رو ساعد دستش
فرهاد گفت بمال کستو میخوام آبت بدم
میخوام تا میام تو کونت دوباره بیای
اون لحظه فکر کردم فقط برای حال دادن به رضوانه هست ولی وقتی دیدم با این کار تونست مقدار بیشتری کیرش رو جا کنه فهمیدم با تحریک چوچول رضوانه شل شده و راحت تر داره کون میده!
رضوانه شروع کرد به جیغ زدن که نزدیکه و داره میاد و سرعت مالیدن کسش رو زیاد کرده بود و همزمان فرهادم از فرصت استفاده کرد و تا میتونست آروم کیرش رو بیشتر جا کرد تا جایی که کامل میچسبوند بهش و میکشید تا نصف بیرون!
یهو هر دو به اوج رسیدن و با هم اومدن!
رضوانه بزور روی زانوهاش بود و میلرزید و فرهادم تا دسته کیرش رو کرده بود داخل و همون تو تمام آب کیرش رو خالی کرد!
به بغل دراز کشیدن و فرهاد با سینه های رضوانه یواش بازی می‌کرد.
رضوانه به فرهاد گفت میشه به دستمال بیاری
آبت داره میاد بیرون
یهو فرهاد گفت جون برگرد میخوام ببینم
رضوانه گفت چیرو
فرهاد: کون بزرگتو که نفسم براش میره
رضوانه برگشت و فرهاد کونش رو باز کرد
من قشنگ نمیتونستم که سوراخ کون زنم رو ببینم از اون زاویه ولی حدس میزدم وقتی فرهاد دو طرفش رو گرفت حسابی باز شده بوده.
فرهاد گفت : جان چه غاری درست کردم واسه (اسم من رو آورد)
اولین بار بود که اسمم رو میشنیدم و یه جوری شدم
زنم گفت میخوای غار نشه با اون گرزت؟!
مثل اینکه همچین بدت نمیاد رفیقت بفهمه

رضوانه گفت :دفعه اول سرش به زور رفت چیکار کردی اینبار
فرهاد: هنر پماد و شل گرفتن تو
اینکه خودت رو مالیدی هم جواب داد
عالی بود
کیر فرهاد با اینکه خواب بود ولی آماسیده بود و آویزون و به ورم و بزرگی خاصی داشت.
حتی تو این حالت هم از مال من کلفت تر و درازتر بود.
با صدای رضوانه به خودم اومدم که داشت صدام می‌کرد.
رضوانه: نمیخوای بخوابی ؟!
منم گفتم دارم میام عشقم …
به چهره ی زنم نگاهی انداختم و به فکر فرو رفتم…
دوباره دو سناریو جلوی روم بود…
سناریوی اول:…

نوشته: کوری ماری

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.