رفتن به مطلب

داستان سکس بیغیرتی گاییده شدن زنم


behrooz

ارسال‌های توصیه شده

     همسر × بیغیرتی × داستان سکسی × داستان همسر × سکس همسر × سکس بیغیرتی × داستان بیغیرتی ×

رسیدن به آرزو های بی غیرتیم - 1

سلام‌
این یه داستان سکسی بیغیرتیه پس اگه علاقه داری بخون خیلی هم از بقیه داستان ها لذت بخش تره ولی اگه علاقه نداری پیشنهاد میدم همینجا بری یه چیز دیگه بخونی
بریم سر اصل داستان
اول با ما آشنا بشین
اسم من پارسا و ۲۸ سالمه و زنم بهاره که اونم ۲۶ سالشه هردو قد بلندم من ۱۹۰ و اون ۱۷۵ من اندامم لاغر نیستم ورزیده هم زیاد نیستم یه چیز معمولی ۸۰ کیلو وزنمه و خانومم از دو سال قبل از ازدواج باشگاه میره تا الان بدن خیلی خوبی داره بینی عمل کرده ولی بقیه چیزاش نچرال عالیه خدایی با پوست سفید گندمی و چشم های تقریبا درشت و موهای خیلی بلند و بلوند که زیبایش رو چند برابر کرده بخصوص وقتی داگی میشه از اندامش بگم که پاهای کشیده خط زیر باسن قلبی اصلا یه چیزی که دیگه چند ساله داره باشگاه میره خودت فکرش رو بکن که چیه زنم و با صدای خیلی زیبا و اب اور و دل نواز که همش دوس داری حرف بزنه ممه هاش ۷۵ و نوک صورتی کوث سفید و صورتی خیلی کم مو که اصلا نزنه هم مشخص نیست ولی شیو میکنه خیلی تمیزه
خب تعریف زیادی شد بریم سر داستان که چی شد من بی غیرت شدم

خب داستان از قبل از ازدواج شروع میشه وقتی که من به طور اتفاقی که اصلا یادم‌نیس چطور با این داستان های سکسی آشنا شدم و تو همین داستان ها علاقه خاصی به داستان های بیغیرتی پیدا کردم و همیشه بجای این که کیرم برا کوس و کون مردم راس بشه وقتی زنم رو تصور میکردم که دارن جلوم میکنن کیرم راس میشد که همین باعث شد این فانتزی همیشه برا حال کردنم مورد توجهم باشه .
خلاصه یه چند سالی گذشت و من ۲۴ سالم بود که ازدواج کردم زنم هم اون موقع ۲۲ سالش بود .

زنم یه دختر معمولی بود ولی تو نامزدی متوجه یه روز که با هم صحبت میکردیم و دیگه بحث های سکسیمون اوکی شده بود ازم پرسید تا حالا رل داشتی ؟
(من که همیشه از اول نامزدی دوس داشتم بهش یه جور بفهمونم که بی هستم با این سوالش ذهنم یه لامپ روشن شد که از این بحثا راه بندازیم و شاید تونستم یه کارایی کنم )

گفتم آره خب داشتم همه داشتن خود تو هم داشتی صد در صد مگه میشه نداشته باشه کسی تو این دوره زمونه
دوباره گفت ارههههه خب منم داشتم ن‌این که نداشته باشم .
گفتم پس دیگه چی میگی الان همه این چیزا اوکیه بابا تازه من همیشه خدا خدا میکردم فقط از پشت داده باشی و کار به جلو نرسیده باشه و خندیدم😂😂😂
بعد اونم خندید گف نترس کار به جلو نرسیده تو زود اومدی همون پشت و ساک کار رلمو راه انداخت😂😂
منم ته دلم خوشحال شدم

البته از این خوشحال شدم که دیگه بحثش باز شد و راحت بهم گفت اینو و این برام یه برگ برنده بود
بعد گفتم ؛
خب پس خدا رو شکر کارش با همینا راه افتاده دیگه معلومه زیاده خواه نبوده 😁😁
یهو گفت زیاد خوشحال نباش این اخری اینجور بود فقط وگرنه قبلی ها خیلی هم زیاده خواه بودن اتفاقا 😊😊 و باز خندید بلند
منم که هر لحظه داشتم خوشحال تر میشدم گفتم خوبه پس زحمت هاش رو یکی دیگه کشیده من فقط قراره لذت ببرم و خلاصه خنده هم که به عمد رو لبام بود و تو ذهنم کلی هم خوشحال که یه زن بی بند و بار گیرم اومده میتونم اوکیش کنم
ولی برا این که تابلو نشه گفتم البته من با این چیزا مشکلی ندارم ولی کاش فقط یه دونه رل داشتی واقعا ن این که صد تا و البته الانم مهم نیست ولی باید قول بدی که فقط من تو زندگیت باشم
اونم یکم ناراحت شد گفت من خراب که نیستم با تو باشم با کسای دیگه هم باشم ولی خب صد تا هم نبوده فقط چهار تا رل داشتم
منم دیدم یکم پکر شد و پوکید بوسیدمش گفتم عشقم عیب نداره حالا تو نامزدی میگن عشق و حال یه مزه دیگه داره بلند شو بریم یه حالی کنیم
ما رفتیم عشق و حال کردیم و اینا و خلاصه روابط ما خيلي خوب داشت می گذشت و عروسی کردیم و رفتیم تو خونه خودمون

حدود یک سالی از ازدواج می‌گذشت و هر روز انقدر با هم شوخی های جنسی میکردیم که دیگه انقد رومون تو هم باز شده بود که من تو خیلی از شوخی ها بهش میگفتم برو بده و اون میگفت دوست پسرم کیرش از تو بهتر بود و مال تو نصف اونم نیست و خیلی چیزاش هم بهم زور داشت ها ولی باید به خودم سخت نمیگرفتم که به هدفم برسم
گاهی وسط خونه راه میرفت بی دلیل و الکی مسخره بازی در میاورد منم بهش میگفتم
عشقم این کوس و کون تو رو هرکی ببینه ازش نمیگذره بیا منشی من شو مشتریم زیاد بشه
و اونم با خنده میگفت از خدامه چرا نیام ولی به شرطی بهم باج بدی بالاخره میخوای نون کون منو بخوری ها مشتری هات برا کون من میخوان بیان
گاهی هم تیپ میزد میرفتیم بیرون از اونجایی که تیپ هاش همش به روز و جدید بود همه چیش معلوم بود معمولا یه مانتو کوتاه باز و زیرش یه بادی بغل باز و یه ساپورت تنگ یا یه جین که از باسن تنگ بود از دمپا گشاد
چند باری سعی کردم کاری کنم تو بازار ببینم پا میده به کسی یا ن که دیدم ن اصلا رو نمیده به کسی یه بارم داشتم میرفتم خونه که اتفاقي دیدمش تو مترو خیلی جالب بود برام اون سرش تو گوشی بود منو ندید که دیدم یه پسره خیلی خوشتیپ بدنساز رف بهش گیر داد این اصلا جوابش هم نداد و رف سمت زنا سوار شد و موقع سوار شدن حواسم بود گمش نکنم و موقع پیاده شدن هم بود همش که یه جوری منو نبینه من فقط ببینمش و دیدم ن اصلا به کسی رو نمیده.
گذاشتم ده دقیقه بعد خودش رفتم خونه که نفهمه
وقتی هم اومدیم خونه بهم گف که اشکان یه پسره کیر کلفت گیر داده بود میخواست زنتو بکنه ها
گفتم کجااا
گف تو مترو
گفتم خب تو که همیشه میگی کیر کلفت دوس داری
گف بر منکرش لعنت😆😆
گفتم خوب به آرزوت میرسیدی
گف دیگه حیف جنده بازیم نیومد 😁😁
گفتم خب دیگه خودت نخواستی از فرصت به دست آمده استفاده نمیکنی بیا
گف من شوخی میکنم وگرنه یه موی کیر تو رو به هیکل اونا نمیدم
گفتم آره جون خودت هر شب به یاد کیر دوست پسرات بهم میدی ها 🤣🤣

اونم خندید گف بابا حسود تو الان بین آنجلینا جولی و من کدوم رو بیشتر دوس داری بکنی خب منم مث تو دوست دارم به یه کیر تاپ بدم ولی خوب الان متاهلم دیگه حیف 😁😁
منم گفتم عشقم اولا بین انجلینا جولی و تو من تو رو انتخاب میکنم چون تو از اونم باور کن سر تری دوما وقتی من با یه خانوم گشاد و بدون پرده و حرفه ای ازدواج کردم پس برام اوکیه دیگه متاهلی رو بهانه نکن برو حال کن خوب برا خودت منم بی نصیب نزار😉
اومد نشست بغلم رو مبل و لبامو بوسید و گف من تو رو با دنیا عوض نمیکنم بابا شوخی کردم ناراحت نشو
منم دیدم بهترین وقته
دستم رو بردم دور کمرش رو گرفتم معمولا تو این حالت خیلی خر میشد
گفتم عشقم من جدا از شوخی تو رو آزاد میزارم تو تاحالا دیدی به لباست گیر بدم یا به چیزای دیگه
گف چییی یعنی چی
گفتم یعنی اگه میخوای رل بزنی یا هرچی من مشکلی ندارم
یدفه بلند شد و گف یعنی چییی باورم نمیشه من زنتم
گفتم عزیزم زنم باشی قرار نیست برا من باشی تو ازادی راحتی
گف فک کنم تو از شوخیامون ناراحتی یا شایدم برداشت بدی کردی ولی بگم من‌بعد ازدواج با تو به هیچ کس فکرم نمیکنم
گفتم میدونم ولی من جدی گفتم
گف برو بابا اره جون خودت باشه دیگه چی میام اصلا تو خونه کاسبی راه بندازم
گفتم عزیزم چرا برداشت بد میکنی من فقط گفتم اوکیه برام
و خلاصه دیگه ن اون چیزی گف ن من ک تموم شد دو سه روز شوخی نمی کرد و چیزی نمی گفت زیاد با خودم فک کردم این اولین برخوردش با این واقعیت بوده خب بایدم این حرفا رو بزنه اصلا شاید باورش نشه من راس گفتم بزار باز شروع کنم بگم
یه روز رفتم خونه میدونستم از چی خوشش میاد رفتم خریدم و کلی خوراکی و اینا و یه دستبند و انگشتر ست طلا هم خریدم و رفتم خونه
دیدم یه شلوار گرمکن کوتاه پوشیده و از اون روز تا الانم بیرون نرفته بود خیلی جالب بود هر روز میرفت قبلش ولی
گفتم سلام زندگیم

نگام کرد و خیلی آروم و بی حال گف سلام نهار امادس بیام یا بزارم بعدا ؟
اخه زود رفته بودم خونه‌
گفتم ن بزار بعدا بیا کارت دارم
گفت فعلا کار دارم
گفتم بیا گفتم کارت دارم
گف چیه هااا
گفتم بیا کنارم بشین تا یع چیز مهمه باید بگم
اومد و ی ذره اخم و جدی گف بگو ولی معلوم بود نگام میکنه میخواد بخنده و نمیزاشت و جلو خودش رو میگرفت
که من گفتم عشقم زندگیم خیلی دوستت دارم این کادو نشانه دوس داشتنمه

دادمش بهش و بعد گف چیههه گفتم باز کن گف حال ندارم فعلا گفتم باید باز کنی .
باز کرد و چشمش به طلا افتاد گف واااااااییییییی چه قشنگهههههه
باورم نمیشه
عجب انگشتری و بغلش کردم بوسیدمش گفتم‌عشقم این کادو برا تو چیزی نیست ولی خب من الان این از دستم اومد
بعد براش اون چیزای مخصوص که خریده بودم که یخورده وسایل ورزشی و همچنین نقاشی بود دادم‌بهش اخه نقاشی هم بلده
بازم خندید و گفت وااای عاشقم بخدا اشکان باورم نمیشه ولی اگه انقد منو دوست داری اونا چی بود اون روز گفتی ناراحتم کردی .
با تعجب گفتم ؛ اگهههه دوستت دارم؟ یعنی شک داری
عزیزم من عاشقتم همیشه گفتم ولی حرفای اون روزمم با دلیل میگم حق بود
گف باز شروع کردی
گفتم ن خب بزاا بگم
بهاره : بگو خب گوش میکنم
من: ببین من قبل از ازدواج مگه نگفتی من از پشت دادم و ساک زدم و خلاصه هرچی
بهاره : خبببب
من؛ خب ازدواجم کردیم دیدم بابا دادن دیگه چیه تو اصلا گشادی 😜😂😂
بهاره : اا مسخره نشو حرفتو بزن خوب
من: عاقا جدی گفتم خب .
بهاره : بالاخره من گفتم راستشو تو خودت زن گشاد دوس داشتی یادمه گفتی از خداتم حس زحمت باز شدنم رو یکی دیگه کشیده و تو فقط لذت میبری 😊😊
من: خب افرین . حالا من مگه تا حالا چیزی گفتم یا از اون موقع تا حالا رفتی با هر تیپی بیرون حرفی زدم تازه ده بار بیرون دیدمت به کسی رو نمیدی و پا نمیدی من بهت اعتماد دارم بخدا فقط میخوام ببینم که تو لذت میبری از زندگیت همین
بهاره: عزیزم لذت بردن که فقط از کیر نیس تازه من به کیر تو هم راضی ام در ضمن من دارم لذتمو میبرم خوشبختم و نمیخوام خرابش کنم
من: بخدا دیوونم کردی اخه چرا خرابش کنی میگم اوکی هستم برو رل بزن میفهمی
بهاره: اها دیگه چی
دو روز دیگه بگو برو بده
من: عزیزم من تا اخر عمرم بخدا بجز تو به هیچکس نگاهم نمیکنم و نمیخوام هیچ کاری کنم ولی میخوام تو رل بزنی یه جریان دیگه هم هس
بهاره : اون دیگه چیه
من : من واقعا نمیتونم هر شب بکنم دارم میمیرم میخوام یکی باشه که کمک کنه بهم یعنی کار تو رو راه بندازه
بهاره : اها اقا سیر شدن از مننننن
من: وایی بهاره بخدا ننن فقط نمیتونم هر شب
بهاره : اشکان من هنوز فک میکنم داری کوسشعر میگی بابا ما تا الان فقط شوخی کردیم همینننن

من: بزار رک و راست بگم خب بهت شوخی یا جدی دیگه روی من تاثیر گذاشته دوس دارم این کارو کنی منم مطمئن بشم یکی هس کنارت وقتی من‌نتونم

بهاره : یعنی اشکان تو واقعا میخوای من این کارو کنم ،؟
من : حرفم رو باز تکرار کنم ؟
بهاره : اره تکرار کن دوس دارم بشنوم
من: بهاره جان عشقم [ لباشو بوسیدم و دستم رو بردم تو پاهاش فشار دادم ] گفتم اینو من میخوام بری به هرکه دوست داری بدی باز بگم بهت
بهاره : واییی اشکان تو بی غیرتی یعنی
من : نمیدونم اسمش رو چی میزاری
ولی خب حرفم رو گفتم
بهاره : ببین رو میشناسی خیلی حشری ام برا همینم جلو و عقبم قبل ازدواج یکی شده بود
من : خب اره
بهاره: خب من قبل از ازدواج داستان سکسی میخوندم ارضا کنم خودمو اینا رو هم تو داستان ها میخوندم که مرده بی غیرته و زنش رو میده بقیه بکنن و این چیزا
من : خببب افرین دقیقاااا
بهاره : حتی یه بار از این خواستم دوستش رو بیاره دوتایی بکنن منو اصلا پرده من اونجا زده شد تا ببینم چه لذتی داره
من : کلک نگفته بودی گروپ ام زدی هاا😘😘😘
بهاره : ولی واقعا راست میگن هرچی بخوای همون میاد سر راحت من واقعا اشکان اگه تو اینجوری تو رو میخواستم از اول و بغلم کرد و بوسید همش منو
من : منم راستش رو بگم عزیزم منم همونجورم ولی نمیدونستم چجور بهت بگم حالا دیگه از همدیگه خبر داریم میدونیم گرایش و فانتزیمون چیه 😘😘

بهاره خندید و گفت خدایا این همه تو این یه سال ازدواج همش از کیر دوس پسرام‌ میگفتم و تو لذت میبردی من چرا نفهمیدم تو اینجوری من چقدر خنگم😁😁

منم خندیدم گفتم تو دختری خب دختر خنگه دیگه
گف نخیرررر خنگ تویی که کوس به این توپی رو میخوای بدی یکی دیگه بکنه تو بشینی نگاه کنی😂😂
منم‌گفتم حالا من گفتم رل بزن قهر می کرد الان میخواد بیاد جلوم کوس بده بیا اینم‌از زندگی شیرین ما
بهاره: عزیزم اگه قهر نمی کردم که صاحب این هدیه ها نمیشدم 😘😁😁

خلاصه ما مثل همیشه رابطمون خوب شد و ولی همش بهم میگفت اون شب که واقعاااا گفتی اشکان یا خدایی شوخی بود
منم‌‌میگفتم عزیزم تو یه کیر بیار جلو من بهش بده ببین‌واقعی بود یا شوخیه
اون‌شب بهترین شب بود برام چرا ، چون از چند سال قبل ازدواج تو کف این بودم زنم جلوم بده و بعد ازدواج کلا باورم نمیشد این اتفاق بیفته ولی حالا داشتم‌ با چشمام زنم‌رو می دیدم که خودش از خداشه
ولی حرفی از این که چیکار کنیم برنامه چجور باشه نزدیم و رفتیم بخوابیم که گفتم بیا یه حالی کنیم اونم گف اووو میخوای کوس بکنی نخیرررر باید نگام کنی جق بزنی این رو باید نگهدارم برا صاحبش
از حرفش یه جوری خوشم اومد و داغ شدم ولی روم‌نمیشد جلوش جق بزنم گفتم ن بابا جق چیه گف باید بزنی گفتم روم نمیشه گف من میخوام جلوت زنا کنم چطوری روم بشه وقتی تو حتی جق هم نمیزنی برام
منم‌دیدم حق میگه
رفتم شلوارم رو در اوردم و شروع کردم جق زدن که دیدم رف از تو اشپزخونه یه خیار اورد دیدم خیار چرب شده نمیدونم با چی چرب کرده بود و اونم با خیار با خودشش ور میرفت

بعد چند دقیقه دیدم خیار رو کرد تو کوسش و باهاش بازی کرد خیار زیاد بزرگ‌نبود
بعد در اورد اروم اروم کرد تو کونش من داشتم شاخ در میاوردم اخه نمیزاشت من‌از پشت بکنم گفتم بهاره تو کونت میکنی
گفت تو جقتو بزن باید خودمو آماده کنم برا کسی که میخواد منو بکنه یا ن و همش اوف اوف میکرد و من‌ابم‌اومد اونم چند دقیقه بعد ارضا شد و رفتم بغلش کردم خوابیدیم

در گوشم گف اشکان حال کردی جلوت الان یه کیر رف تو کوص سفید و خوشگل زنت
من: اوفف اره خیلییییی اون خیار نقش یه کیر رو داشت ولی کاش واقعی بود
بهاره: تو واقعیش کن فردا
من : من‌چطوری اخه
بهاره : من نمیدونم خودت هرکاری میکنی بکن
من: عزیزم تو که تو خیابون این‌همه میخوانت من ولی برم‌از کجا کیر بیارم بگم‌چی بیاین زنمو بکنین
بهاره : دیگه من تو خیابون ندیده و نشناخته طرف میاد رل بزنه بگم‌بیا بکن‌الان
من : خببب بزار فردا یه نقشه می کشیم دیگه
بهاره : باشه شب بخیر
من‌: شب بخیر عزیزم

نوشته: RealBi

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 4 ماه بعد...


رسیدن به آرزو های بی غیرتیم - 2

خب ادامه داستان جذاب رو بریم که قراره اینجا جذاب تر هم‌بشه و اصل داستان‌تو این‌قسمته
فقط قبلش معذرت ميخوام نميدونم چطوری و چه کسی ادامه قسمت قبل رو با یه داستان بی ربط وصل کرده که داستانش دیده بشه
اونایی که داستان اول رو خوندن‌خب ما رو شناختن و من بابت ایرادات معذرت خواهی میکنم
ولی اوناییی که نخوندن حتما برن‌بخونن تا بفهمن جریان چیه.
البته اسامی کاملا فیک هستن و هیچ اسمی واقعی نیست بجز اسامی بکن ها یا همون نفرسوم‌های داستان

خب ادامه داستان…
صب بیدار شدم اما یه فرقی داشت این‌روز
همش فکرم درگیر پیدا کردن‌ کیس خاص خودمون‌ بود و یه راهی برای این کار.
اما خب به هرکسی نمیشد اطمینان کرد پس فضای مجازی کنسل بود ،تازه هیچکی تو مجازی خب صادق نیست
صبحانه میخوردم‌ که بهار صدام کرد و گف چرا تو فکری
من : چیزی نیست همینجور تو فکر برنامه های کار و اینام
بهار : نکنه بخاطر کارای دیشبه و پشیمون شدی
من : ن بابا نترس اون سر جاشه
بهار : اگه پشیمون‌شدی خب راحت‌ بگو‌ بهم 😄
من : باور کن‌بخاطر این‌حرفت باید امشب بدم یکی تورو بگاد😁😁
بهار : آفرین‌ . پس دیگه میدونم چطوری خرت کنم😂😂
من : خر کردن نمیخواد که، من‌خودم از خدامه خنگول جونم
بهار : 😂😂 شوهر ما رو باش از خداشه یکی زنشو بکنه ، چه خوش شانسم من ،بعقیه زنا شوهراشون میگن نرو بیرون نگات‌میکنن ؛ مال من‌میگه به فکر دادن‌باش😂❤️
من : خب دیرم شد برم دیگه 😘😘
بهار : برو عشقم 💘
[رفتم سرکار ولی همش فکرم درگیر بود. تا این که با خودم گفتم مثل داستان‌ها بریم دوتایی یه شیطونی کنیم‌ شاید بهار اونجور هام که فک میکنم‌نباشه ]
تو این فکرا بودم که گفتم بزار برم تو این گروه های بیغیرتی که تو تلگرام از قبل داشتم شاید کسی بود واقعا
رفتم تو گروه دیدم‌اووووو چقدر درخواست هست
پی وی چندتاشون رفتم و صحبت کردم دیدم چیزای به درد بخوری نیستن و از این‌جغی های بیخودن
اومدم باز تو گپ که‌دیدم یه پسره نوشته نفر سوم هستم و مکان دارم تو کُردان ( تهران )
منم رفتم پی ویش و یکم بحث کردیم تا این که‌دیدم ادم‌نرمالی به نظر میاد
گفتم‌عکس کیرت رو بفرست
فرستاد دیدم خیلی کیر خوبی داره قبلی ها کیراشون خیلی زشت و سیاه و کج و کوله بود
مال این اما واقعا خوب بود اندازش هم معلوم بود از مال من‌بزرگتر و کلفت تره
مال من حدودا ۱۸ سانت و کلفتیش هم معمولی بود
بهش گفتم جریان رو که‌ما تازه با هم‌به توافق رسیدیم و نمیدونم‌اصلا تحمل داریم یا ن
گفت زنتو بیار یه جایی من‌باهاش صحبت‌ کنم‌خب اگه‌ پا‌داد‌ یعنی اوکیه اگه نداد هم‌از فکرش بیا بیرون و‌ منم‌نادیده بگیر
از این‌حرفش خوشم‌اومد چون‌قبلی ها بلف میزدن‌و‌فقط میگفتن‌زنتو‌بیار من‌مخش میکنم و‌…
گفتم اسمت چیه
گف امیر صدام‌کن
گفتم‌اوکی ولی نمیخوام مخش رو بزنی
گف پس چی
گفتم میارمش یه جای شلوغ اونجا سعی کن بمالی و اینا ببینم چه واکنشی نشون میده
گف باشه فکر بدی نیست ولی کاش قبل این کار باهاش حرف بزنم یه دفعه جبهه نگیره آبرومون بره
گفتم‌ن نگران نباش
ولی از این که به فکر عابروش بود بیشتر خوشم اومد و میتونستم اطمینان کنم
قرار گذاشتیم که بریم یه جای شلوغ همون روز عصر
من تو فکر این‌بودم که کجا بریم و این چیزا که یدفه از جلو ایستگاه مترو که‌رد میشدم‌ انگار یه چیزی خورد تو مخم گفتم مترو بهترین جاس هم شلوغ هم کسی نمیشناسه هم مجبوریم هموون‌حالت بمونیم پسره بماله
تصمیمم رو گفتم‌ به‌ پسره
اوکی داد گف عالیه مترو امام شلوغه چند تا ایستگاه قبلش سوار شیم‌ وقتی خواست قطار به اون‌ ایستگاه برسه میام کنارتون
قرار ها اوکی شد و رفتم‌خونه نهار خوردم و به بهار گفتم عصر میریم‌بیرون یه دوری بزنیم یه شیطونی هم‌کنیم‌شاید یه کیر هم پیدا کردیم
بهار هم در هر حالتی می خندید و گفت اوکی بابا تو نمیتونی کاری کنی باید خودم کاری کنم و یه کیر دست و‌پا کنم 😁😁😉😉
منم اصلا بهش نگفتم که قراره تو مترو چه اتفاقی بیفته و‌ یا این که کسی رو‌پیدا کردم
یه استراحت کردیم و بعدش که خواستیم آماده شیم رفت لباس بپوشه که منم رفتم تو اتاق دیدم مثل همیشه یه شلوار لی مام استایل و یه تیشرت کوتاه و یه مانتو کوتاه روش پوشیده
گفتم‌ عزيزم این چه وضعشه
بهار : چیی چه وضعشه ؟ مثل همیشه ام دیگه
گفتم اون شلوار مشکی بود مثل ساپورت بود ولی نازکتر بود همون رو بپوش
بهار : ایا واقعا بی غیرتیت گرفته دیگه ول نمیکنه ها بعدش نمیگی دو نفر اشنا میبینه شایدم همسایه ها ببینن🤨
من : فدات شم داری با شوهرت میری تنها که نیستی
گف باشه بزار آرایشم‌تموم بشه
خودم رفتم اون‌داشت آرایش می کرد شلوارش رو کشیدم پایین
بهار خندید و‌ گف چیکار میکنی یه دقیقه وایسا تموم شد ارایشم
رفت شلوار رو در اورد و اون شلواری که من‌میگفتم‌رو پوشید خیلیییییییی شلوار کیر راست کنی بود اصلا اگه کسی یکم زوم میکرد میتونست پاهاش رو ببینه داخل شلوار
شلوار تنگ و خیلی جذب بود یعنی خط شورت هم معلوم‌بود

بهار یه تیشرت دیگه پوشید که ناف و شکمش کامل بیرون بود و یه مانتو خیلیی کوتاه هم پوشید رنگ آجری و دکمه دار که اگه مامور رد شد دکمه مانتو‌ رو‌ ببنده ولی خب زیر باسن بود و تا گردی زیر باسن میومد و پاهاش کلا معلوم بود
خیلییی هم‌شیک‌شده بود
من‌‌گفتم بزار یه عکس بگیرم خودت رو از پشت ببینی
چند تا عکس از تمام‌زاویه ها گرفتم ازش و نگاه کرد و گف وایییی چه کوسی شدم اشکان ولی مطمعن‌باش الان‌ زنتو میکنن تو خیابون 😂😂
گفتم من‌که‌دیگه حرفام‌رو زدم بزار اونام بکنن یه حالی کنن جوانای سرزمینم
خلاصه زدیم بیرون
منم‌تو‌تلگرام همش به پسره آمار میدادم و‌هماهنگ‌بودیم و عکس ها رو هم تایم دار فرستادم بتونه شناسایی کنه ولی نتونه ذخیره کنه
بهار هم چند بار گف خیلی سرت تو گوشیه ها یکم حواست به من باشه دارن‌منو میخورن با چشاشون ☺️
کلا هم با عشوه و یه جور خیلیی دخترانه صحبت میکرد
گفتم عزیزم من میخوام تو‌رو بکنن حالا با چشم نگاه کردن چی میشه🤪
یکم حرف میزدیم و میرفتیم تا به بازار رسیدیم رفتم ماشین رو پارک کنم یه پارکینگ عمومی و اومدیم تو شلوغی بازار
بهش گفتم بهار میخوای یکم از هم جدا شیم
گف چرا
گفتم ببینم چطوری مخت رو میزنن
خندید گف ای کوسکش دیوث باشه فقط دور نشی ها گفتم‌ن‌بابا اوکیه نگات میکنم
یکم اون‌جلو می رفت من‌پشت سرش با فاصله چند متری ولی طوری که تابلو نشه
چند قدم‌بعدش دیدم یه پسره تقریبا هیکلی و میشه گف نیمه بدنساز اومد و چسبید به بهار هرجا می رفت دنبالش بود و نمیدونم چی میگفت به بهار یه جا‌‌دیدم‌بهار رفت توی یه شلوغی که واقعا قابل دیدن‌نبود انقدر شلوغ بود یه بازارچه خیلی تنگ هم‌بود که مردم کلا چسب هم میرفتن و میومدن خیلی هم‌خر تو خر بود
یه جوری خودم رو رسوندم بهشون‌دیدم‌ اوه اوه
دستش در حال مالیدن کون‌زنمه
این‌اولین باری بود اینجور چیزی رو میدیدم
یه حس فوق العاده عجیب خوبی بود در کنارش یه استرس خیلی زیاد که‌داشتم دیونه میشدم ولی گفتم بزار کارش رو بکنه ببینم‌چی میشه
بهار هم ساکت بود انگار عمدا اومده بود‌اونجا تو‌ اون‌ شلوغی
میخواستم جدا بشم نمیشد
میخواستم برم پیش بهار اونم نمیشد
گذاشتم ببینم‌چی میشه
که فقط مالش کون بهار و‌چیز دیگه ای هم‌معلوم‌نبود
که‌ پیام اومد تو تلگرام
نگا کردم‌دیدم‌پسره نوشته ده مین‌دیگه‌ایستگاهه
به بهار‌‌پیام دادم بیا بریم بیرون بازار
گف اوکی
یه جوری به زحمت اومدم‌بیرون و‌ده ثانیه بعد بهارم اومد
گفتم چی شد
گف مگه ندیدی
گفتم‌ن
گف پسره دستاش بزرگ‌ بود باور کن کونمو گرفته بود تو‌دستش کامل باسنم تو مشتش بود
گفتم همین
گف ن پس انتظار داشنی بهش بدم‌اینجا آخه کوسکش 🤣🤣
گفتم ن خب همینم خوب بوده اول راهیم 😂😂

بهار خندید گف نترس الان‌میرسونم آخر راه تو‌ نمیدونی اگه یه زن‌ بخواد بده چطور راه پیدا میکنه واسه دادنش
گفتم ببینیم وتعریف کنیم خانوممم
گف بریم کجا
گفتم بیا با مترو بریم تا فلان‌جا و بیایم
گف اوکی بریم
رفتیم‌تو‌مترو که‌همونجا اولین صندلی کنار پله ها پسره بود همونجور که ادرس داده بود
دیدم یه پسر خوش قیافه دقیقا مثل عکسش
هیکلش تقریبا یکم پر تر از لاغر
شلوار اسلش گشاد
تیشرت گشاد
پیام‌داد دیدمتون
گفتم‌اوکی دیگه‌بعقیش با تو من‌تا‌اینجا تونستم زنمو بیارم
گفت نگران نباش فقط هر لحظه دیدی راضی نیست و خواست یه حرکتی کنه بگو که برم‌ پی کارم
گفتم‌اوکی نمیزارم اتفاقی بیفته اخه خیلی آبرو داره زنم
خانومم گف با کی چت میکنی این‌همه
گفتم‌بابا هیچکس میریم خونه میفهمی
همین موقع :
قطار اومد و داخلش جای نشستن نبود ولی اونجور هم شلوق نبود
راه افتادیم که دیدم‌ پسره‌ یواش‌یواش نزدیک ما شد ما جلوی اون‌در که هیچوقت باز نمیشه ایستاده بودیم
دو سه تا ایستگاه‌ رفتیم‌ تا به ایستگاه امام‌خمینی رسیدیم و
هنوز در باز نشده بود که معلوم‌بود قراره چه اتفاقی بیفته .
انقد آدم وایساده بود بیرون قطار و منتظر باز شدن‌درب بودن که ترسیدم اصلا .
پسره که گفته بود امیر صدام‌کن اومد و قبل از این که در باز بشه نزدیک ما شد
قطار‌هم‌ کامل توقف نکرده بود و با سرعت خیلی کم حرکت میکرد
من‌بهار رو ی ذره دادم سمت خودم گفتم الان شلوغ میشه
به امیر‌چشمک‌زدم برو‌پشت بهار
اونم‌رفت و‌همونجا‌
قطار هم کامل وایساد و صدای بوق مخصوص در اومد و در رو باز کرد
یدفعه کلی آدم‌ریخت داخل و مثل وحشی ها حتما هم همتون‌دیدید که چطور میریزن داخل اونم‌عصر که تعطیل شدن و‌میخوان برن‌خونه
چنان شلوغ شده بود داخل مترو که منو هل دادن چسبیدم‌ به بهار و بدون این که بتونم کاری کنم داشتم‌ محکم فشارش میدادم سمت عقب که امیر بود
بهار در گوشم گف واییی دارم‌خفه میشم
گفتم‌بزار درو ببنده یکم جا‌گیر میشن بهتر میشه
بهار باز در گوشم گف خیلی دارم فشار میارم‌به این پسره که پشتمه اونم حالا فکر بد میکنه راجبم یکم خودتو بده اون طرف
گفتم خودمو بدم اون طرف بقیه میان فشار میدن فعلا چیزی نگو
اونم‌چیزی نگفت که دیدم درو بست و میخواست راه بیفته و مردم‌داشتن‌ یکم جا‌گیر میشدن اما فایده نداشت و جا کم بود و آدم زیاد
آروم به بهار گفتم تا حالا انقدر محکم نچسبیده بودم‌بهت ها الانه که راست کنم 😁😁
بهار لبخند زد و اروم‌با چشم اشاره کرد به پشتش و گفت مثل این یارو …
گفتم چیی مگه راست کرده اونم😳☹️
گف راست که چی بگم دارم سایزش میکنم قشنگ شلوارمم که دیدی چجوریه انگار قشنگ لای پامه چیزش
یه لحظه به امیر نگا کردم دیدم با یه دستش میله قطار رو گرفته یه لباس هم داشت که انداخته بود رو شیشه ( همون شیشه که اون طرفش صندلیه و این‌طرفش درب قطار ) که کسایی که نشستن نتونن ببینن چیکار میکنه
خوشم‌اومد ازش
هم‌خوش قیافه هم خوش لباس هم خوش بو بود انگار ادکلن زده بود
هم به فکر همه چی بود
به بهار گفتم خب کاری که تا حالا‌نتونستی بکنی الان‌ برات اتفاق افتاد دیگه😂😂
گف اشکان‌باورم‌نمیشد تو‌موقعیتش واقعا اینو‌بگی همش فکر میکرم‌تو‌ موقعیت بدت بیاد
گفتم ن‌بابا شل کن‌براش اون‌بدبخت هم اگه کسی رو داشت اینجا راست‌نمیکرد برات اونم تو‌این شرایط که نفس کشیدن‌هم‌سخته
بهار خندید گفت مطمئنی😁😁
گفتم اره بابا
گف باشه
یه دفعه دیدم‌بهار خودش رو یکم‌تکون‌داد انگار
من گفتم چیکار میکنی
گف میخوام‌شل کنم‌دیگه 😁
گفتم‌ای کلک
بعد خم‌شدم‌در گوش بهار الکی یه چیزی بگم‌که‌به این بهانه به امیر چشمک زدم و با یه حالتی بهش فهموندم اوکیه کارت رو بکن
یدفه بهار گف اشکان😳
گفتم‌چیه
گف باورت نمیشه
گفتم‌چی
گف دستش رو کرد تو شلوارم
گفتم‌چییی یعنی داد‌پایین‌شلوارت‌رو
گف نن از کمر شلوارم دستش رو کرده داخل
گفتم ولش کن بزار ببینم چیکار میکنه بهار گف میخوای یه کاری کنم‌حشری تر بشه‌
گفتم‌ارههه بکن
گف اوکی کردم
گفتم‌چیکار
گف انگشتش رو کرد لای کونم منم‌ باسنم‌رو سفت کردم انگشتش موند‌اونجا و بعد کونم‌رو فشار دادم عقب محکم
گفتم‌بهار کسی نبینه یه وقت
گف تو چسبیدی به من نمیتونی ببینی چه برسه به بقیه
دیدم‌راست ميگه
گفتم اوکیه
هس میکردم بهار یه تکون تکونی میخوره
دوباره گفتم چی شد
گف هیچی داریم کارمون رو میکنیم اون داره میماله برام منم دارم میمالم براش با کونم
بعد دیدم ایستگاه بعد رسیدیم
بهار گف اشکان خیلی داغم‌ نمیتونم خودمو کنترل کنم چیکار کنیم
گفتم پیاده بشیم برگردیم خونه
گفت اوکی فکر خوبیه ولی به فکر کیر باش
منم با چشمک به پسره گفتم تمومش کن
اونم اوکی داد
بهار گف اشکان بدو بریم زود
قطار وایساد و ما رفتیم‌بیرون
دیدم‌پسره هم‌اومد بیرون
بهار پسره رو ندید اصلا
به بهار گفتم بریم‌بیرون با تاکسی بریم‌تا پارکینگ و بعد بریم‌خونه
اوکی داد
رفتیم و تاکسی گرفتیم
تو مسیر به پسره پیام‌دادم نوشتم چی شد چیکارا کردی
دیدم یه عکس فرستاده از کون بهار که یذره کمر شلوارش رو داده پایین‌در حد چند سانت ولی چون چسبیده بودن چیز زیادی ام مشخص نبود تو عکس بعد کیرش رو فقط هم کله کیرش رو در اورده بود ه بیرون و چسبونده بوده به لای باسن بهار که بهار اینو بهم نگفته بود بعد نوشته‌بود ابم اومد ریختم رو کمرش و انقدر با دست پخش کردم که چیزی مشخص نیست ولی صد در صد دست بزنی رو کمرش مشخص میشه
گفتم اوکی ولی کاش این‌کارو نمیکردی ممکن بود ببینن
گفت من به شما نگفتم ولی اونی که کنارم بود رفیقمه وایساده بود که فقط کسی نتونه ببینه ،این طرف هم که کت انداخته بودم رو شیشه
گفتم ای ناقلا‌واقعا خوشم‌اومد ازت
منم تعجب داشتم قبلش اخه چطور ممکنه کیرت رو در بیاری شلوار زنمم بکشی پایین بعد کله کیرت رو بمالی بهش کسی نبینه
نگو جریان این بوده که اسکورت داشته
گف زن‌خودتم وقتی کیرم رو گذاشتم وسط باسنش همش فشار میداد انگار بیشتر میخواست
گفتم پس اوکیه خیالت تخت بزار ردیف کنم بیای بکنیش

اونم گفت دمت گرم دیگه همه چی که اوکیه دیگه مونده به خودتون که اطلاع بدید
گفتم اره بزار خبرت میکنم
خلاصه‌ رفتیم سوار ماشین خودمون که شدیم یه دفعه بهار گفت وااای پارسا بهت نگفتم که اونجا کاری نکنی ترسیدم ولی باید بهت بگم چی شد
گفتم‌چی شد
گف پسره تو مترو آبش اومد
گفتم واقعااااا
گف اره ریخت پشت کمرم بعد با دست ماساژش داد که پخش بشه چیزی نمونه
گفتم چطور ریخت پشت کمرت حالا مگه کیرش تو شلوارش نبود
گفت ن بابا کله کیرش رو در اورده بود کرده بود لای پای من منم حشری شدم با کونم کله کیرش رو میمالیدم
گفتم واقعاااا
گف اره باور کن
گفتم دمت گرم عشقم‌حال خودت رو کردی دیگه حیف نتونستم ببینم
گف ن‌بابا حشری ام
گفتم ببین یه کیر پیدا کردم راستش میخوای بگم امشب بیاد
گف اخه مطمعنه
گفتم اره
گف ننن خونه نیار بریم یه جا دیگه
گفتم‌پس تو اوکی هستی
گف اره ولی نمیخوام بلد باشه خونه‌رو
گفتم آخه خونه خودمون مطمعنه ولی جای دیگه چطور مطمئن باشه ادم شاید دوربین باشه اصلا
گف یه فکری بکن حالا دیگه
به پسره پیام دادم‌گفتم عکس کیرت رو بفرست باز
فرستاد این بار ذخیره کردم تو گالری که از اونجا به بهار نشون‌بدم
بعد گفتم بهار این کیر پسرس
دید و گفت واییی چه کیر خوش فرم و خوردنیه جووون
یکم کوسش رو مالید تو ماشین
گفتم پس اوکی هستی
گف اشکان کیر این واقعا کیره ها
هم کلفته هم کلش گندس هم خایه هاش رو ببین چطوریه
گفتم لعنتی از کیر من تاحالا تعريف نکردی هااا
گف حسودی ممنوع بعد بوسید منو😘😘
گف پارسا کوسم‌داغ شد چیکارش کنیم
گفتم من ازش مطمئنم بزاریم‌بیاد
گف اگه تو مطمئنی پس اوکیه
بهش پیام‌دادم گفتم فلان جا رو بلدی
گف اره خونه خواهرم اونجاست
آدرس که داد دیدم‌خواهرش پنج تا کوچه با ما فاصله داره
گفتم خب بیا کوچه ما و ادرس ما اینه
گفتم‌تنها بیا ها دیگه خونه خودمونه آدم راه نندازی دنبال خودت
گف ن خیالت تخت چون منم مطمئن شدم تو میخوای زنت بهم بده
دیگه قرار شد راه بیفته بیاد
به بهار‌گفتم رسیدیم خونه اماده شو داره میاد
بهار استرس گرفت یهو
یکم آرومش کردم گفتم‌عزیزم من کنارتم نگران نباش تو این‌همه به دوس پسرات‌ دادی بعدش به شوهرت‌اینم‌مثل بقیه
گف اخه میترسم شر بشه
گفتم اگه شر بشه اول برا من‌میشه دیگه نگران نباش اونی که‌زنشو‌ داده یکی بیاد بکنه منم
یکم‌راحت شد و رفتیم‌خونه
گف چی بپوشم
گفتم هرچی سکسی باشه بپوش
رفت تو اتاق و یه شلوارک خیلی کوتاه و سکسی و یه تاپ خیلییی یقه باز پوشید که تاپ فقط سینه هاش رو گرفته بود و زیر سینه هم معلوم بود گفتم اینجور تا بیاد میکنه که
گف تو کارت نباشه دیگه امشب شب منه
گفتم اوکی
پسره‌ پیام داد شماره بفرست
شماره فرستادم زنگ‌زد و داشتم میگفتم‌بهش کدوم اپارتمان و‌اینا که دیدم یه موتور بنلی اومد تو کوچه و تنها هم بود گف درو بزن
منم درو زدم اومد پارکینگ و من منتظر بودم از آسانسور بیاد بالا
بهار هم تو اتاق بود فعلا وقتی صدای آسانسور اومد بهار اومد کنارم وایساد دیدم یه چادر پوشیده ولی این چادرش کوتاه بود و تا ی ذره پایین تر از زانو بود
تو اپارتمان وقتی کسی میومد در واحد اینو میپوشید میرفت ببینه کیه
پاهای لختش مشخص بود
امیر از آسانسور پیاده شد و سلام و‌ خوش امد گویی کردم اومد داخل بهار هم‌سلام کرد دست داد باهاش ولی استرس داشت برا همین منم نگفتم چرا چادر پوشیدی
اومدیم با امیر رو مبل نشستیم و امیر رو معرفی کردم گفتم‌بهار خانوم اینم دوست عزیزم همش تعريف میکردم‌ازش
امیر هم یکم‌دیدم تو فاز خجالت رفته
بهار هم تو صداش استرس معلوم‌بود که‌گف خوش اومدن خونه خودشونه
بهار چای اورد و دوباره رف میوه اورد
من‌و امیر روبروی هم نشسته بودیم برا همین وقتی به من تعارف می‌کرد کونش طرف امیر بود
وقتی هم که‌خم‌میشد چادر می رفت توی چاک کونش یذره و چون چادر کوتاه هم‌بود پاهاش حتی پشت زانو هاش مشخص بود
بهار میوه رو که گذاشت‌رو عسلی من‌صداش کردم گفتم بشین کنارم حالا
گف برم‌اخه شام‌اماده کنم
گفتم حالا بشین
امیر هم‌گف من‌که شام خوردم
من گفتم‌تارف نداریم‌ها دیگه‌
امیر خندید گف باور کن تعارف نیست یکم همینجور گفتیم و خندیدیم که دیدم بهار یکم استرسش کمتر شد
امیر هم خیلی حرفه ای باهاش شوخی می‌کرد و بحث رل و ازدواج و این چیزا که زنا عاشقش هستن انداخته بود و بهار هم گرم‌حرف بود که من یدفه به بهار گفتم خفه نشی تو این چادر برو عوضش کن‌دیگه بابا امیر از خودمونه قبلا رل خواهرم بود خدا می‌دونه با خواهرم چه کارا که نکرده حالا برا دوتا تار مو چادر چیه اخه
بهار خندید گف اشکان بی حیا نشو‌ عیبه

امیر خندید و گفت باور کن من کاریش نکردم هر کاری کرد‌اون‌کرد
همه خندیدیم و بهار رفت که عوض کنه که‌صدام‌کرد
رفتم
گف واقعااااا رل خواهرت بوده این؟
گفتم ن بابا خنگی ها الکی گفتم روت باز بشه
گف اها اوکی چی بپوشم حالا
گفتم نظر خودت چیه
گف یه لباس بلند تا زیر باسن‌دیگه . یه شلوارک کوتاه هم دارم و دیگه پاهام و سینم مشخصه فقط
گفتم‌اوکیه
من‌رفتم
اومدم تو‌پذیرایی پیش امیر
امیر گف چیکار کنیم ردیفه یا ن
گفتم آره ولی تو‌باید مخش کنی ی ذره چون یه دفعه که‌نمیشه
گف اون با من
منم گفتم نترس منم تلاش خودمو میکنم و الانم کردم تا همینجا
بهار یدفه اومد و حرفمون قط شد
واووووو یه شلوارک خیلی نازک بود از ساپورت هم‌نازک تر يعني دقیقا پاهاش کلا مشخص بود انگار چیزی نپوشیده مثل جوراب شلواری ها ولی خب شلوارک بود مشکی رنگ
یه لباس بلند تا زیر باسن بود ولی خط زیر باسن مشخص بود
و از بالا هم کلا سوتین مشخص بود البته سوتین ک نبود یه چيزی تو اون مایه ها بود بالای سینه رو نپوشونده بود و یذره هم‌حتی از حاشیه صورتی رنگ ممه هاش مشخص بود البته اگه دقت میکردی میتونستی ببینی
بعد اومد نشست کنار من و به امیر گفت ببخشید تنهاتون گذاشتم
امیر گف ن‌بابا شما ببخش من مزاحم شدم امشب
بهار هم یه تعارف بازی کرد و منم‌بعدش گفتم اصلا شما ببخشيد که من‌الان اینجام 😁😁
بهار و امیر خندیدن
شروع کردیم به حرف زدن و این‌ چیزا بهار گف حالا که شام نمیخورین میوه بخورین یکم
منم‌برم باز چای بیارم رف چای آورد این بار با این لباس خم شد اول سمت امیر و کونش سمت من‌بود
وقتی خم شد دقیقا کوصش معلوم بود از زیر شلوارک
بعد یکم تعارف بازی دوباره راست شد و سمت من خم شد کونش سمت امیر بود
بهم گف بردار
منم یکم الاف کردم الکی که امیر خوب بتونه ببینه
و شوخی می‌کردم باهاش اونم به بهانه این که انقد خم‌شده و کمرش درد گرفته تکون میداد کونش رو با عشوه و میگفت زود باش دیگه اشکان کمرم درد گرفت اخه
خلاصه‌ میوه رو برداشتم
و به امیر گفتم : دیدی و پسندیدی
امیر خندید و گف لعنت بر هرکی بخواد بگه ن
بهار هم الکی مثلا نمیدونه ما چی میگیم گف چی رو پسندید
گفتم هیچی خودش میدونه
بهار : به منم بگین نامردا خب
من : تو هم البته مهمی باید ببینی و بپسندی ها
بهار : چی رو خب
امیر : حالا میفهمی خودت دیگه البته اگه تا حالا نفهمیدی که بعید میدونم😁
من : بهار جان امشب دیگه فک‌کنم به آرزوی دیرینه خودت میرسی
بهار : 🙈🙈🙈 چیییه حالا
من : بهار بهتره الکی لفتش ندیم
امیر : 😁😁
من : بهار بلند شو برو پیش امیر بشین
بهار : اخه چرااا😁🙈
من : میخوام وقتی حرف میزنم جفتتون رو ببینم‌دیگه
بهار : اها باشه
رفت کنار امیر نشست و با گوشی یه پیام‌بهم‌داد که بیا اتاق کارت‌دارم
به امیر گفتم‌امیر بشین الان میام
رفتم‌داخل اتاق بهار‌ هم‌اومد
گف‌پارسا نمیتونم
گفتم چییی چرا‌ ؟
گف ببین‌میتونم‌ها ولی ن جلوی تو
گفتم یعنی چی االان‌ که اومده‌اینجا باید بگی ؟ نمیشد زودتر‌بگی!؟
گف من کنسل نمیکنم فقط جلوی تو‌نمیتونم
گفتم تو‌قبلا گروپ هم داشتی که
گف‌اره‌ولی اونا شوهرم‌نبودن
گفتم‌چیکار کنیم‌خب
گف بزار‌ موقع خواب برم پیش اون بعد چند بار سکس‌کنم باهاش‌ . یکم‌اوکی‌تر‌بشه بعدش جلوی تو هم‌بهش میدم
گفتم‌ننن چی‌مییگی میخوام ببینم
گف‌پس بزار‌همون موقع خواب هر سه تا یه جا بخوابیم برقا خاموش‌کنیم
گفتم باشه همینکارو‌میکنیم
بعد رفتیم‌پذیرایی
به بهار گفتم شامو اماده کن‌گشنمه
اون‌رفت پی شام
منم‌رفتم‌پیش امیر نشستم گفتم جریان اینجوری شده
گف خب اذیت نکن بزار تنهایی سکس کنیم بعدا تو‌هم‌ نگا میکنی بزار اروم‌اروم عادت کنه یهو زده میشه ها
دیدم راس میگه گفتم‌اوکی پس زود بریم‌بخوابیم
گف باشه دیگه‌شام خوردیم‌بریم
شام‌رو نفهمیدم چجوری اینقد زود خوردیم و گفتیم‌بریم‌بخوابیم
بهار گف وااا ظرفا‌مونده شام‌از گلومون‌پایین نرفته
گفتم‌عیب نداره چند دقیقه میشینیم نمیخواد ظرفا رو بشوری فقط چای بده بریم‌بخوابیم
گف اوکی
من‌و‌امیر اومدیم‌پذیرایی
یدفه یادم‌اومد بهار یه چند تا جوش بزرگ‌زده پشتش با امیر هماهنگ کردم بعد که بهار اومد گفتم‌بهار راستی میخواستی برا پوستت بری دکتر
بهار که نمیخواست‌بره دکتر ولی گف خبببب
منم گفتم‌امیر استاد پوست و مو هست
گف واقعااااا
گفتم اره بیا اینجا
گف چیه
گفتم‌لباست رو‌بده بالا
یکم‌ م م م کرد و گف اخه
گفتم‌بابا امیر استاد پوست و‌مو و‌ماساژه بذار نگات کنه
گف باشه
من‌خودم‌بلند شدم زیر لباسش رو گرفتم دادم بالا و گفتم‌در بیار
اونم در اورد و پشتش رو کردم‌به امیر و‌گفتم‌این‌جوش ها‌رو میگم

امیر نگا کرد و‌اومد‌نزدیک یکم مالید جوش ها رو گفت اینا چیز خاصی‌نیس اوکی میشه
ولی پایین‌کمرت چرا اینجور شده
بهار گف چجور
امیر گف ببخش ولی بلندشو‌سرپا
بهار بلند شد
امیر شلوارک‌بهار رو‌یزره در حد‌همون چند سانت‌داد پایین‌تر بهار دیدم‌داره میلرزه
گفتم بهار چیه
گف هیچی چیزی نیست
ولی دستاش رو مچاله می کرد وانگشتاش رو دقیقا مثل کسی که‌خیلی استرس داره بازی میداد و دستاش رو بغل میکرد دوباره می انداخت دستاش رو دقیقا‌ همون استرس شدیدی که یه نفر‌داره.
بعد امیر گف ببخش اشکان باید بره دکتر من‌الان اینجا کاری کنم‌ممکنه‌بدت بیاد
گفتم‌چیکار مثلا
گفت باید زیر شلوارک رو ببینم
گفتم بهار خب در بیار
بهار با گوشه چشم نگام‌میکرد و کاری نمی کرد و چیزی هم‌نگفت
منم‌به‌امیر گفتم‌اوکیه خودت در بیار
امیر شلوار بهار رو کشید پایین تر تا زانو و‌الکی یکم پوست باسن بهار رو مالید و گفت بعدا یه پماد بهت میدم بذار به پوست باسنت
بهار : مگه چشه
امیر : چیزی نیست ولی‌یکم پوستت کم‌آبه و خشک شده یکمم جوش زده انگار چند تا و این که این شفافیت رو از دست میده اگه کاری نکنی براش
بهار : با پماد بهتر میشه
امیر : اره‌ دیگه باید‌ یکی باشه مثل خود اشکان خوب بماله‌پماد‌ رو‌ و باید هم بلد باشه چجوری بماله پماد رو
گفتم من که‌بلد نیستم بهار هم همونجور پشت به امیر سرپا با شورت وایساده بود که من گفتم بهار در بیار اونو از پات تا ببینم‌باید چجور بمالم پماد رو بهار خم‌شد و در اورد و اومد بشینه که دیگه چیزی نگفتیم و شورت بهار با اون تاپ سوتینی که داشت ست بود و خیلی تو‌چشم‌هم بود یه لحظه نگا کردم دیدم خط کوس بهار از رو شورت کامل مشخصه
نقشه داشت‌عالی پیش میرفت
چیزی که‌آرزوم‌بود حالا‌داشت‌رخ‌میداد
زنم‌با شورت‌پیش یه پسر غریبه‌نشسته‌بود
امیر گف من‌دیگه‌برم‌بخوابم
طبق نقشه من و امیر
من گفتم امیر قبل از خواب میگم روغن زیتون‌هم‌مگه آبرسانی نمیکنه
گف چرا خب میتونی بزنی از اونم
گفتم بیا‌ با بهار برو تو اون اتاق تا من‌بیارم خودت بزن‌دیگه‌همش چند دقیقس
بهار هم ساکت وایساده بود
تعجب کردم‌بهار که پر حرف بود حالا نشسته‌ بود یه گوشه و چیزی هم نمیگف
با شورت پاهاش رو هم‌بغل کرده بود رو مبل
امیر گف باشه اوکیه
بهار سکوت رو شکست و گفت اخه رویه تخت روغنی میشه
گفتم خب بشه میندازیم ماشين میشوره
بهار گف بریم‌حموم خب بهتره 🙈🙈 بازم‌ با همون‌حالت خجالت
من یاد حرف امیر افتادم و چیزی نگفتم‌.
گفتم‌اوکیه
امیر گف اخه رو تخت‌من‌موضعی میریزم‌روغن‌رو ولی تو‌حمام میریزم کل بدنت لباست خراب میشه روغنی میشه
من نزاشتم‌بهار دیگه چیزی بگه و گفتم خب بهار لباس نداره فقط یه شورت و سوتینه‌اونم‌در میاره دیگه‌تو‌که‌ غریبه نیستی عزیزم
بهار قرمز شده بود و چیزی نمی گفت و‌همونجور رفت داخل حمام
منم رفتم پشت‌ سرش گفتم در بیار
خب اونم‌در اورد ولی گف اشکان اخه خیلی دلم آشوبه
گفتم بیخود دیگه منم نمیام تو‌حموم‌ دوتایی باشید همونجور که‌گفتی
گف اوکی برو بفرستش
اومدم بیرون گفتم‌امیر بیا برو تا من‌روغن‌بیارم
امیر رفت تو‌حموم و من روغن‌اوردم گفتم امیر با این‌لباس هات که‌نمیشه در بیار تو‌هم
گف اخه بهار راحت نیست
بهار گفت نه چیزی نیست من خودمم لختم‌خب 🙈🙈😁
امیر گف باشه لباس هاش رو درآورد و فقط شورت موند
گفتم اونم‌در بیار امیر راحت‌باش دیگه
بهار بدن‌ امیر رو که‌دید حال کرد
یه بدن‌تمیز و سر حال و خوش فرم تقریبا نمیشه بگی حرفه ای ولی تقریبا ورزشکاری
شورتش رو‌دیدم‌منم خوشم‌اومد
شورت خوشگل و‌ مرتب
کیرش از رو شرت معلوم‌بود که راست راست شده
امیر چشمک‌ زد که‌دیگه‌نمیخواد ول کن فعلا
منم‌اومدم و تنهاشون گذاشتم
چند دقیقه‌ گذشت که‌دیدم صدا میاد رفتم‌اروم گوش دادم‌دیدم‌دارن‌میخندن
امیر میگفت باور کن آرزومه‌زنم‌مثل تو باشه
اونم‌میگف تو که دیگه منو‌داری خنگ
بعد منو مسخره میکردن میخندیدن و کلی چیزای دیگه ولی خبری فعلا از سکس نبود
با خودم گفتم چه اوسکوله چرا نمیکنه خب لختن که بعد دیدم‌امیر گف ما که میخواهیم سکس کنیم خب بزار جلو اشکان کنیم دیگه
بهار گف اخه یه جوری میشم
امیر گف نترس چیزی نمیشه اون‌الان‌اومد جفتمون رو لخت کرد انداخت اینجا و‌ رفت الانم‌فک میکنه دارم میکنمت حتما
خب بزار جلو خودش کنیم چه فرقی داره
بهار‌ وسط حرف های امیر گف واقعا چه خوب میمالی کونم رو امروز این‌دومین‌باره یه بارم تو‌مترو مالیدن منو
امیر گف اره دیگه این کون‌هرجا بره میمالنش
بهار گف خر خودتی من فهمیدم تو‌همون پسره تو مترویی تا دیدمت ولی نخواستم به روت بیارم حالا بگو جریان چیه
اونم گفت وایی چه زرنگی تو و همه جریان و‌هماهنگی های ما رو گف
بهار هم گف‌اوکی واقعا این‌شوهر من بی غیرته و من همش فک‌میکردم شاید یه فانتزی بازی دلش میخواد برا این نمیخواستم جلوش بهت بدم الان آب رو باز کن‌دوش بگیریم بریم پیشش

من‌اومدم دیگه تو‌ پذیرایی
نیم‌ساعت بعد دیدم دوتایی لخت اومدن بیرون و خودشون رو‌خشک میکردن با یدونه حوله
و کلی شوخی و‌خنده
امیر اومد لخت نشست رو مبل کیرش راست نبود انگار اونجا‌آب خورده بود یکم اونجور شده بود
بهار‌اومد نشست کنار امیر و همینجور که‌نگام‌میکرد کیر امیر رو گرفت‌و بهم‌گف اشکان واقعا مرسی خیلی کیر خوبی داره
و‌شروع کرد به‌خوردن
اوووممممم اووووووم‌هووووووم
عوووووم
منم‌ که‌این‌اولین‌بار بود میدیدم‌زنم اینجور داره برا یکی دیگع‌میخوره و میخوان‌سکس کنن خیلی حشرم‌زد بالا و خیلی هم‌خوشهال شدم
یه حسی بود اصلا نمیتونم توصیف کنم
خیلیییی خوشحال بودممم و‌ بهار‌لامصب هم یه دفعه این کارو کرد اصلا هیجان و‌ همه چی قاطی شده بود😍😍😍😍🤩🤩🤩🤩 وایییی چی‌میدیدم
دیدم دوباره کیر امیر داره راست میشه بعد از راست شدن کامل بهار کیر امیر رو گرفت‌تو دستش و بهم نشون داد و گف ببین به این میگن کیر عزیزم ن‌اونی که تو داری
منم‌کیرم‌رو در اوردم و شروع کردم‌مالیدن
بهار گف فقط خودمو‌مسخره کرده بودم این‌مدت با اون‌کیر به درد نخوری که‌تو داری 😉
دوباره شروع کرد به خوردن کیر امیر
امیر نشسته بود رو مبل بهار به حالت‌داگی رو مبل کنار امیر بود و داشت براش میخورد امیر هم‌ دستش رو‌برد کوص بهار رو شروع کرد به مالیدن
با دست دیگش هم‌ ممه‌بهار رو میمالید
بهار داشت با ولع تمام لیس میزد کیر امیر رو و میخورد
اووووم‌هووووووووم عووووووووق هووق عووووم
دهن‌بهار پر شده بود از آب دهن که‌با یه صدای بلند قورت داد و گفت واییییی چه تخم هایی داری امیررر جون بعد با دست کیر امیر رو بالا گرفت‌و تخماش رو میخورد و یکی یکی می کرد تو‌دهنش بعد گفت امیر بلند شو
امیر بلند شد و بهار خوابید رو مبل به امیر گفت یه پات‌رو‌بزار رو مبل یه پات پایین مبل خایه هات بره تو دهنم‌بتونم‌بخورم
من‌داشتم از این‌همه حرفه ای بودن‌تعجب میکردم 🙊 ولی خیلی هم‌خوشهال بودم 😍😍
هم زمان هم کیرم رو میمالیدم
بهار همون حالت کیر امیر رو گرفت کرد تو دهنش و امیر داشت تلمبه میزد یواش یواش تو حلق بهار
اونم صداش در اومده بود
خخخخخق خخهخهخهقققق
یه صدای پر تف تو‌دهنی
همون حالت کوس بهار رو هم میمالید
بعد به من‌گف بیا کوسم رو بخور یکم
منم رفتم شروع کردم به خوردن
وایییی چه‌آبی میومد اصلا باورم نمیشد این‌همه آب کوص
کل صورتم خیس شده‌ بود
بعد امیر گف بسه برو نگاه کن فقط😁
من‌رفتم‌کنار
بهار‌ روی مبل به بغل دراز کشید کونش رو از لبه تخت داد عقب و گفت اینجور دوست دارم بزار توش برام‌ امیر جااااااانننننن
قبل از فرو کردن کیرش ،من کون بهار که تو اون حالت که به بغل دراز کشیده بود و کونش سمت من بود و با یه دستش هم باسنش رو باز کرده بود تا امیر کیرش رو بکنه توش رو نگاه کردم دیدم واقعا کون‌بهار چقدر بازه و‌من‌تاحالا اینجور ندیده بودم!؛
امیر خواست بزاره تو کون بهار که بهار دستش رو‌از لای پاهاش اورد و کیر امیر رو گرفت و‌تنظیم کرد رو کوص خودش و بدون این که‌امیر تکون‌بخوره بهار‌کونش رو داد عقب کیر امیر رفت تو‌کوس بهار
صدای بهار باز در اومد‌و‌همش میگف‌اووووی اوووففففف جوننننن بالاخره یه کیر پیدا شد‌ بعد یه ساللللل جوووووون منو‌بکنننن امیررررر
امیر جرم‌بده جلو شوهرم
چشماش هم خمار و حالت نیمه‌بسته داشت اینو میتونستم ببینم چون صورتش رو سمت بالا گرفته بود با این که پشتش به ما بود ولی نیم رخ صورتش معلوم بود
وااای امیررررر کیرت رو میخوامممم تا خود‌صب بکن‌منووووو آخخخخخ جووووون آیییییییی کلفتهههههه درد دارممممم کلفتههههه امیررررررررر
منم داشتم جغ میزدم ولی جلو خودم رو میگرفتم آبم نیاد
امیر میگفت جوننن جرت میدم از تو مترو تا اینجا تو کفت هستم
بهار : امیررر جووونم بکن منو من‌جنده ام جنده تو ام کیرت رو میخوام بکننننن
امیر هم‌تلمبه میزد تو کوص بهار من رفتم از اون طرف دیدم‌واییی چه صحنه‌ای

بدن امیر میخورد به کون بهار و کون بهار میلرزید با هر ضربه و صدای خوردن بدن یه مرد غریبه به کون زنم تمام خونه رو پر کرده بود و یه چند لحظه محو شنیدن اون‌صدا شدم انقدر که صدای اه و ناله بهار رو نمیشنیدم
با صدای امیر به خودم اومدم که به بهار گف واییی کوصت چه داغ شد و چه آبی ازش اومد دیدم‌بهار داره میلرزه و پاهاش رو همون‌حالت یکم‌به هم میماله بعد چند ثانیه امیر گف بیا بخواب پشت به هوا
بهار هم‌خوابید همون‌حالت
دیدم کون بهار خط زیر باسنش واقعااا تحریک کنندس . یه باسن زیبااا و پرفکت با خط خیلییی عالییی و اون‌حالت قلبی که موقع دمر خوابیدن بهترم دیده میشد باور کنید انگار این دخترای ورزشکار تو اینستا بود تازه از اونا بهترم بود خدایشش
امیر کیرش رو گذاشت لای پای بهار و شروع کرد آروم داخل کردن کیرش تو سوراخ زن‌خوشگل و سکسیم 😋😋😋🤤🤤🤤🤤
با تلمبه زدن و صدای بهار خیلی ضعیف شده بود که میگف آوووویییی اُاُاُوووووویییی
اووووویییییییییییه
اوففففف
امیر گف چیههه حال میده آره !
بهار گفت آرهههه آرهههه بکنننن داره حال میده بهم اویییی
بهار دیگه داشت چنگ مینداخت رو پارچه مبل و چشماش رو بسته بود
بعد از چند تا تلمبه دیدم‌یهو بهار چرخید و دستاش رو انداخت پشت‌امیر و بغلش کرد و خودش رو محکم چسبوند به امیر و کوصش رو محکم نگهداشت و فشار داد به کیر امیر
امیر بهم نگا کرد گف ببین عزیزم اینجور کوص میکنن ها خودش بگیره ولت نکنه
دیدم‌بهار باز لرزید و لباش رو محکم گاز میگرفت و خودش رو یه جور خاصی میمالید به امیر و اوووم عوووم میکرد با عشوه سکسی و شهوتی
برام خیلی جالب بود من هیچ وقت تو سکس لرزش بهار رو ندیده بودم
امیر بعد از این که بهار چند ثانیه بعد ولش کرد گفت بلند شو سرپا
بهار گفت حال ندارم بخدا همینجور بکن منو تا صببب
امیر گف بیا بخواب پس برعکس
بهار خوابید
امیر هم کیرش رو گذاشت لای باسن بهار
بهار دیدم گفت نکنی تو کونم هااا دردم‌میاد اما با بی حالی تمام اینو گفت
امیر گف ن نمیکنم
یدفه کیرش رو کرد تو کوص بهار و شروع کرد تلمبه زدن باز
صدای بهار باز در اومد
اووووییییی جوووووون
اوووففففففففف
عوووووم هووووی
آخخخخخخخ
چه کیری داری
واییییی امیرررر کجا بودی تو تا حالا
همیشه منو بکننننننن تروخدا
وایییی امیرررر کیرت رو میخوامممم
یه حالت التماسی و ناز دار میگفت و آروم
اوووویییی
دیدم‌امیر دیگه داره بی حال میشه
خوابید رو بهار و کیرش رو تا ته فشار داد و نگهداشت توش
از پشت که نگاه می‌کردم یذره کیر امیر مشخص بود چون‌پاهای امیر باز بود و پاهای بهار وسط پاهاي امیر بود
بهار گفت جوووونننن بریز توش برام

امیر همینجور تکون نخورد دو سه دقیقه تا حس کردم کیرش داره نبض میزنه که خیالم راحت شد داره آبش میاد
واقعاااا دیدن اومدن آب یه غریبه تو کوص زنم دیگه لذتم رو چسبوند به آخرین حد خودش اونم‌با حرف های قشنگ‌بهار که تاحالا نشنیده بودم ازش و داشت میگفت
جوووون آبت اومدددد تو کوص تنگ و داغم آره
امیر کوصم رو پر کردی چیکار میکنی مگه چقدر آب داری لعنتی
وااایییی کلفتی کیرت وااااییییی داغی آب کیرت همش رو دوست دارم امیررررر
امیر پیش این شوهر بیغیرتم خوب کوصم رو حال اوردی هاااا عزیزم فدای اون کیرت بشم من
اوخ تخمات که رو باسنم چسبیده ها آخر لذته
ی ذره هم دیدم بهار میخواد کونش رو بده بالا که کیر امیر بیشتر بره توش انگار ولی هرچی تکون میداد کونش رو بخاطر وزن امیر هیچ اتفاقی نمی افتاد
امیر یذره حالت خم و بلند شد از رو بهار یعنی پاهاش چسبیده‌ بود به پاهای بهار ولی بدنش رو با دست نگه داشته بود رو هوا مثل حلال اما برعکس شده بود اما بهار با پاهاش محکم کیر امیر رو وسط پای خودش نگه داشته بود و نمیذاشت بیرون بکشه برا همین پوست کیر امیر یکم کشیده شد
این حالت اوج لذت تو سکسه واقعا
امیر گف بهار منو نگاه کن
بهار سرش رو چرخوند رو به پشت
امیر همونجور صورت و گوشه لب بهار رو چند تا بوسه زد
بهار با یه حالت نازی گف نمیشه همینجور بخوابی روم فعلا
امیر دیگه با شنیدن این حرف بی خیال شد و افتاد روش
بهار هم یه جوری خودش رو تو بغل امیر جمع کرد و دست امیر رو دور خودش حلقه کرد و ده دقیقه ا همینجور خوابیدن
بعد ده دقیقه گوشی امیر زنگ‌خورد
امیر بلند شد بره گوشی رو جواب بده
که کیرش از تو کوص بهار سر خورد اومد بیرون و
یه صدایی مثل شالاپ هم اومد که بخاطر همون کیر خوابیده ولی خیس امیر و کوس پر آب بهار بود
بهار هم دیگه نشست و نگام کرد و اومد بوسم کرد و در گوشم گف چیه ساکتی
گفتم فقط بگم که عاشقتم بهار خیلی میخوامت
بهار یه لبخند زد و دوباره بوسید منو و دست انداخت دورم و تکیه داد بهم
گفتم بهار برو یه چیزی بیار بخوریم دیگه خسته شدیم
بهار گف من با این حال برم اخه دلت میاد
همین جور داشتیم حرف میزدیم که امیر هم وسط پذیرایی با تلفن و لخت حرف میزد
که بهار گف اشکان‌ کیر امیر رو ببین
گفتم خب .
گف مال تو وقتی خوابه خیلی کوچیکه ولی مال اون حتی وقتی خوابه انقدر بزرگه و کلفته ادم دلش میخواد باز بده بهش .
امیر هم‌راه میرفت و کیرش تکون میخورد
بهار : الان ببین تکون میخوره ادم دلش میخواد بهش بده بازم اصلا دلم میخواد دادنم تموم نشه
امیر تلفن‌و قط کرد اومد
من : امیر خان چطور گاییدی زنمو که بیخیال نمیشه
امیر : چرا می‌پرسی مگه ندیدی خودت خب
من : دیدم ولی سیر نشدم . ن من ن این فرشته سکسی و جذاب
بهار : ن بابا میدونی چیه من‌گفتم بازم دوس دارم بهت بدم بخاطر کیرت اخه خیلی دوسش دارم
امیر اینو که شنید اومد وایساد جلو بهار
بهار هم کیر امیر رو گرفت تو دستش و بازی کرد باهاش و دوباره شروع کرد به خوردن ولی کاملا بی حال🧎‍♀️
امیر هم در همین حین به من گفت خب بیا نگا کن سیر بشی
من : ن من شوخی کردم بهار دلش میخواد بازم
امیر : باور کن باید برم ولی چرا دلت میخواد مگه ارضا نشدی تو ؟
بهار هم کیر امیر رو در اورد از تو دهنش و گفت
بهار : چرا من چند بارم ارضا شدم اصلا از وقتي ازدواج کردم اینجور حال نکرده بودم واقعا جدی میگم . اشکان یه جوری میکنه که انگار من گناه دارم نباید بهم زیاد سخت بگیره
امیر : اشکان این کارو نکن هرچی خشن تر بکنی اینا بیشتر دوس دارن
من : دیگه از این به بعد یاد گرفتم چیکار کنم😏
بهار : دیگه از این به بعد هم یاد نگیر چون رل زدم😂😂
خلاصه‌ امیر لباس پوشید و دستشویی رفت که بره
بهار رفت جلوش خم شد کونش رو نشون داد و گفت دلت میاد این کوص و کون رو بزاری بری اخه 😁😁😁
امیر هم‌خم شد و باسن بهار رو بوسید و گف آخخخخ😋😋 باور کن‌ن ولی مجبورم برم باز میام
و خدافظی کردیم و رفت

نوشته: RealBi

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.