behrooz ارسال شده در 14 مرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد زن مطلقه × لز × داستان سکسی × داستان زن مطلقه × سکس زن مطلقه × داستان لز × سکس لز × لز با دختر دبیرستانی با سلام خدمت دوستان من سپیده ۴۲ سالمه از استان اردبیل ،قدم ۱۸۰ وزنم ۸۰،دو ساله که از شوهرم طلاق گرفتم دوتا پسر دارم که خارج از کشور هستن. داستانی که میخوام تعریف کنم کاملا واقعیه ،تقریبا دو هفته پیش واسم اتفاق افتاده بریم سر اصل مطلب من تو مرکز شهر تو یکی از پاساژ های معروف مغازه لباس زیر دارم اونجا مشغول کار هستم،چند روز پیش وقت ناهار که شد مغازه رو بستم که برم خونه ناهار بخورم و استراحت کنم تو راه که با ماشینم میومدم سرعت کمی داشتم از جلو مدرسه دخترونه که رد میشدم یکی از دخترا پرید جلو ماشین ،من همون لحظه ترمز کردم و پیاده شدم دیدم دختره افتاده زمین اما خداروشکر چیزیش نشده دستشو گرفتم بلندش کردم لباسش یکم خاکی شده بود مرتبش کردم گفتم عزیزم چیزیت نشده گفت خاله هیچیم نشده نگران نباش گفتم بریم درمانگاهی چیزی ،گفت نه ممنون چیزیم نشده . گفتم بیا سوار شو برسونمت خونتون ،اولش یکم تعارف کرد بعدش اومد نشست تو ماشین راه افتادیم تو راه ازش سنشو پرسیدم گفت 17 سالمه ،بیستم این ماه میشم 18 ساله گفتم عه چه خوب پس تولد داریم گفت ای بابا کیه ک واسه ما تولد بگیره دلت خوشه ها گفتم این چه حرفیه مگه مامان و بابا نداری گفت چرا دارم اما اصلا یادشون نیس من کی تولدمه خیلی دلم سوخت گفتم عیب نداره عزیزم خودم واست تولد میگیرم اسمشو پرسیدم گفت کوچک شما روژان یکم خندم گرفت لپشو کشیدم و گفتم چقد تو زیبایی عزیزم گفت مرسی خاله تا حالا کسی اینقد واسم مهربونی نکرده بود کاشکی مامانم بودی کم کم داشتیم میرسیدیم خونشون ماشین و نگه داشتم گوشیمو دادم دستش گفتم شمارتو بزن سیوش کن بعدا بهت پی ام میدم شمارشو زد بعد گفت تو روبیکا هستم فقط اونجا پی بده باش گفتم چشم عزیز دلم خم شد از صورتم بوس کرد و گفت مرسی بابت همه چی ،خواست پیاده شه گفتم کجا گفت خونمون دیگ گفتم پس من چی بوست نکنم دوباره خم شد که من بوسش کنم دستم و حلقه کردم دور شونه هاش محکم بغلش کردم صورتشو بوس کردم اونم دستشو دورم حلقه کرد من خواستم ولش کنم حالا این ول کن نبود خاله خیلی دوست دارم بیشتر بغلت کنم حس آرامش میدی بهم سینه های ریزشو روی سینه هام حس میکردم یکم واسم عجیب بود اما دوست داشتنی دوس نداشتم از بغلم جداش کنم گفتم خوب عزیزم منم دوست دارم بیشتر بغلت کنم اما اینجا یکی میبینه فکر میکنن داریم کار بد میکنیم یکم خندید بعد دوباره بوس کرد و از ماشین پیاده شد و گفت حتما پی بدیا منتظرتم گفتم باش فعلا خداحافظی کردم اومدم خونه رفتم یه دوش گرفتم اومدم ناهارو خوردم گوشی رو برداشتم مستقیم رفتم تو روبیکا تو جستجو اسمشو زدم اومد دیدم انلاینه،سلام کردم دیدم سین خورد نگو منتظر من بوده گفت تو کجایی دو ساعته منم اینجا منتظر نشستم گفتم خوب دوش گرفت ناهار خوردم الان اومدم گفت خیلی بدی باهات قهرم😡 _خوب عزیزکم نمیدونستم ک وگرنه زودتر پی میدادم😍😘 جواب نداد _روژی من ببخش دیگ گفت اول بوسم کن بعد _😘💋💋💋خوب شد حالا گفت خوبه ،الان تنهایی تو خونه یا شوهر و بچه هاتم هستن گفتم نه عزیزم من کلا تنهام پرسید چرا بعد همه چیو بهش گفتم گفت آخی کاشکی دخترت بودم ک تو تنها نشی گفتم خوب تو از این به بعد دخترمی دیگ گفت آخ جون پس دیگ مامانی میگم بهت قبول ،گفتم قبول بهش گفتم شیطون بلا رل مل نداری ک گفت نه منو رل البته با خنده گفتم راستشو بگو از من خجالت نکش منم هر چی باشه بهت میگم گفت ندارم اما دوست دارم با یکی رل بزنم،گفت تو چی نکنه دوس پسر داری گفتم گفتم آره با یکی هستم خیلیم دوسش دارم پسر خوبیه خندش گرفت بعد گفت خوب کردی حیف به این خوشگلی نیست تنها بمونه خندیدم و گفتم قربونت بشم من کجام خوشگله آخه گفت نه اینجوری نگو هم خوشگلی هم قد بلند خوش هیکل ،خوش تراش ،خیلیم سکسی با خنده گفتم چی😲😲🤣 دیوونه مگه تو میدونی سکس چیه _چرا نمیدونم مگ بچه ام خوب همه میدونن گفتم من هم سن تو بودم شوهرم دادن هیچی هم بلد نبودم _آخه زمان شما با الان فرق ،الان تو مدرسه بیای ببینی چه خبره تو گوشی خیلیهاشون فیلم سکسی هست گفتم تو ک نداری _ندارم اما دیدم😂🙈 مگه دستم بهت برسه لپاتو گاز میگیرم😂 _کاشکی الان پیشت بودم تو هم گاز میگرفتی🤣🤣 خوب پاشو بیا _مامانم،چی بگم بهش یکم فکر کردم بعدش گفتم به مامانت تعریف کن ماجرای امروز و بعد بگو باهاش دوست شدم خیلی مهربونه شمارشو داده گفته مشکلی داشتی بهم زنگ بزن و از این حرفا بعد بهش بگو مغازه داره سعی کن بیارش مغازه اونجا باهاش حرف بزنم اوکی شه _باش پس من برم رو مخش کار کنم بعدا بهت پی میدم باش عزیزم میبوسمت💋💋💋 _بووووووس💋💋💋 ساعت ۵ بعد از ظهر بود تو مغازه بودم گوشیم زنگ خورد،روژان بود _سلام خاله خوبی خوبم عزیزم چه خبر حالت خوبه _آره خوبم با مامانم اومدیم بیرون گفتیم بیام مغازه شما مامانم میخواد ببینه شما رو،گفتم بیایین قدمتون رو چشام ،آدرس و دادم بعد ۱۰ مین اومدن سلام و احوال پرسی کردیم و نشستیم زنگ زدم از بیرون ۳ بستنی بیارن خیلی خوش اومدین اسمتونم نمیدونم _مرضیه هستم خوشبختم از دیدنتون مرضیه خانم،منم سپیده هستم _منم خوشبختم شنیدین دیگه امروز چه بلایی سرمون اومد ،بخدا خیلی ترسیدم خداروشکر بخیر گذشت دخترمون چیزیش نشد _آره خداروشکر روژان تعریف کرد ،مشخصه که آدم خوبی هستین تا خونه رسوندین جویای احوالش شدین. این چه حرفیه وطیفه هست روژان خانم لیاقتش بیشتره ایشالله بعد از این بیشتر آشنا میشیم. راستی روژان گفت چن روز دیگه تولدشه اگه شما صلاح بدونین میخوام واسش یه تولد بگیرم تو خونه خودم _والا چی بگم انگار روژان دل شمارو برده با خنده برده اونم چه بردنی،همیشه دوس داشتم یه دختر داشته باشم مثل روژان اما چه میشه کرد قسمته دیگ _خوب روژان دیگ دختر شما هم میشه هر وقت خواستین میاد پیشتون کمک حالتون میشه مگه نه روژان روژان…آره مامان خیلی دوست دارم خاله خیلی مهربونه اینقد دوسش دارم همگی خندیدیم و روژان اومد بغلم و بوسم کرد منم نازش کردم قرار شد فردا بعد از مدرسه برم دنبالش ببرمش خونه عصری برگردونم خونشون. ساعت نزدیک ۱۲ بود مغازه رو بستم و رفتم جلو مدرسه منتظرش شدم بچه ها داشتن از مدرسه می رفتند روژان منو از دور دید دوان دوان اومد با صورت خندان سوار شد و بغلم کرد بوس کرد و نشست و حرکت کردیم سمت خونه رسیدیم خونه بهش گفتم من لباسمو عوض کنم بیام رفتم تو اتاق درو نبستم لباسامو کامل در آوردم در اتاق باز بود پشتم به در بود نگو روژان اومده جلو در وایساده منم لخت یهو گفت _خاله هیکلت واقعا عالیه برگشتم گفتم دیوونه نگام میکردی میام میکشمت با خنده اومد تو گفت بخدا راست میگم خیلی خوبی ،باشگاه میری صد درصد گفتم آره میرم چطور _هیچی همینجوری گفتم اگه دوس داری تو هم بیا _نه من همه چیم اوکیه واسه چی بیام میدونم اوکیه اما اگه بتونی حفظشون کنی عالیه باشگاه و ورزش بدنتو سالم نگه میداره البته تو خونه هم لوازم دارم اینجا با هم کار می کنیم. تیشرت بلند مو تا پایین باسنم بود سفید رنگ تنم کردم و بهش گفتم تو میخوای همینجوری بشینی گفت من لباس نیاوردم ک کمد و گذاشتم تو اختیارش گفتم همشون تمیزه هر کدومو دوس داری بپوش بیا منم برم سر وقت ناهار بعد اومدم آشپزخونه مشغول پخت بودم دیدم با خنده اومد بغل در وایساده بیرون نمیاد گفتم چی شده شیطون بلا واسه چی میخندی با خنده پرید بیرون چی میدیدم واااااای،یه ست لباس شب قرمز توری داشتم اونو برداشته پوشیده از خنده روده بر شدیم اومد جلوتر با دستم لپاشو گرفتم و گفتم چقد سکسی شدی تو شیطونکم چشم تو چشم دماغم و به دماغش مالیدم دوست داشتم لبای خیس و کوچلوشو یه لقمه کنم یه دل سیر بخورمش اما به زور جلو خودمو گرفتم. گفت چطوره بهم میاد گفتم آره عشقم میاد اما یکم واست بزرگه از مغازه یکی واست میدم که کامل سایزت باشه _اتفاقا دیروز تو مغازت دیدم یکی خیلی خوشم اومد گفتم همون میدم بهت بغلم کرد و گفت خیلی دوست دارم تیشرت من نخی نازک بود اونم ک لباس خواب پوشیده بود وقتی بغلم کرد گرمی بدنشو خوب حس کردم فهمیدم ک لباسی ک پوشیده حشریش کرده گفتم بشین ناهار بخوریم ،ناگت مرغ گرفته بودم سرخ شد و نشستیم ناهار و خوردیم جمع کردیم لباس تو تنش یکم گشاد بود وقتی خم میشد سینه هاش کامل دیده میشد سینه هاش اندازه یه گلابی تازه رسیده بود نوک تیز صاف و خوشگل از دیدنش یه جوری میشدم من تا بحال با هیچ زن و دختری رابطه نداشتم اما این یه حس فوق العاده بود دوست داشتم لمسش کنم بوش کنم بوسش کنم اما جرات نمیکردم میسپردم به زمان اومدم برس و از جلو اینه برداشتم نشستم رو تختم که موهامو مرتب کنم روزان اومد کنار من گفت بده من شونه کنم واست تو هم واسه منو موهای منو شونه کرد و تموم کرد بعد برس و داد دستم و گفت نوبت توعه گفت یکم عقب میشینی میخوام بغلت بشینم خودمو کشیدم یکم عقب تر اومد نشست تو بغلم پشتش به من شروع کردم به مرتب کردن موهاش ،طوری نشسته بود ک پاهای لختش کامل چسبیده بود به پاهای من اگه یکم دیگه پامو باز میکردم کصم کامل میچسبید به کونش در حین مرتب کردن موهاش پامو کم کم بازتر کردم و خودمو سر میدادم جلوتر تا اینکه روژان هم تو یه لحظه خودشو سر داد عقب تر و گفت داشتم می افتادم زمین،کصم کامل لخت چسبید به کونش بعد اینکه کار برس تموم شد شروع کردم به نوازش موهاش واسش شعر گفتن اینقد نازش کردم یه لحظه صداش کردم دیدم جوابمو نمیده،فهمیدم خوابش گرفته به آرومی از پشتش در اومدم سرشو آروم گذاشتم رو تخت کنارش دراز کشیدم لباس تو تنش جابجا شده بود سینه سمت راستش کامل افتاده بود بیرون سرم و نزدیک کردم به سینش ،چی میدیدم واااااای انگار ک حوری بهشتی بود اول یکم به چشماش زل زدم مطمئن شدم ک خوابه،به آرومی زبونمو زدم نوک سینش هیچ عکس العملی نشون نداد دوباره زبونمو چسبوندم رو نوکش بیشتر جرات کردم این بار لبامو چسبوندم نوکش لای لبام بود همزمان با دستم داشتم کصم و میمالیدم خیلی حس خوبی بود نفسم بند اومده بود نوک سینش کامل تو دهنم بود دیدم هنوز خوابه تکون نمیخوره این بار همه سینشو کردم دهنم همه سینش اندازه کله یه کیر بود داشتم میکش میزدم بعدش بلند شدم یه نگاه بهش انداختم پاهاش باز بود طاق باز خوابیده بود شورت که تنش بود آسترش فقط یه نخ بود چون تو تنش گشاد بود نخ هم افتاده بود بغل پاش کصش کامل لخت بود سرمو بردم لای پاش یکم بوش کردم هیچ بویی نداشت خیلی تمیز بود پشمای بالاش یکم در اومده بود پایین کصش دور لبهای کصش تمیز بود سفید با یه خط صورتی،دست نخورده وآک دوباره به چشماش نگاه کردم دیدم هنوز خوابه زبونمو زدم رو چوچولش کشیدم دهنم دوباره چسبوندم ،این بار دیگ نکشیدم همینجوری چسبوندم این بار یکم لیست زدم بعد از پایین شروع کردم به لیسیدن تا بالا همزمان کصمو میمالیدم نزدیک ارضا شدنم بود زبونم و لای کصش میکشیدم از بالا تا پایین از پایین تا بالا کصش خیلی تمیز و ناز بود دوست نداشتم ولش کنم داشتم ارضا میشدم پاهام میلرزید تو یه لحظه کامل لرزیدم و افتادم بغلش این اولین داستانم بود نوشتم اگه خوشتون اومد تو کامنتا بگین ادامشو بنویسم ممنون از همتون نوشته: سپیده واکنش ها : kale kiri، bbh18s و dozens 3 . آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر . لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
kale kiri ارسال شده در 22 مرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مرداد لز با دختر دبیرستانی - 2 سلام،دوباره اومدم خدمتتون ،با انرژی هایی که بهم دادین اومدم خدمتتون ادامه داستان و تعریف کنم دوستان در نظر داشته باشید ک این داستانی که تعریف میکنم خاطره نیست و در حال عمیق تر شدن رابطه من و روژان هست. اون روز بعد اینکه ارضا شدم بی حال بغل روژان دراز کشیدم و خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم تیشرتم کامل رفته بالا یکی از سینه هام بیرون بود چشمم به روژان افتاد بغلم بود چشماش باز بود و تن لخت منو برانداز میکرد ،تیشرتم و کشیدم پایین و لپشو کشیدم و گفتم کی بیدار شدی وروجک؟ _یکم میشه خوب خوابیدی ؟ اومد بغلم کرد پاشو انداخت لای پام کامل چسبید بهم،منم دستمو انداختم دور کمرش و محکم فشار دادم به خودم گرمای پاهاش و حس میکردم به شوخی از نوک سینش یه بشکون کوچک گرفتم و گفتم وروجک منو داشتی دید میزدی ها دیدم داره قلقلکش میاد خواستم بیشتر شوخی کنم و یکم بیشتر روشو باز کنم سرش یکم بالاتر بود لبامو چسبوندم به گردنش و با زبونم گردنشو قلقلک دادم داشت تو بغلم وول میخورد میخواست از دستم در بره اما من محکم بغلش کرده بودم و نمیذاشتم در بره همینجوری بغلم برگشت گفت خاله،گفتم جونم _شب اول عروسی خیلی سخته؟آخه دوستام میگن خیلی درد داره کی گفته هر کی گفته تجربه ای نداره حتما،وگرنه خیلیم لذت بخشه _واقعا آره عزیزم یکم درد داره اما لذت بخشه اگه بدونی چکار کنی خیلیم حال میکنی _خوبه،یکی از همکلاسیام تازه نامزد کرده ،کارشون و کردن واقعا _آره بخدا خوب نامزدشه دیگ چه عیبی داره تو هم نامزد شدی،شب نامزدی تمومش کن با خنده گفتم _عه چندشه دوست ندارم کجاش چندشه،به این خوبی _خاله واقعا چیز به اون بزرگی میره تو آدم ای ناقلا کجا دیدی ها،ها _تو گوشی دیدم بخدا،آخه به اون بزرگی چجوری میره تو روژان راست میگفت البته بر حسب کص خودش می گفت انگار که کس یه دختر بچه بود خیلی کوچک،دستم و به حالت بشگون گذاشتم رو کصش و گفتم این کوچولو پس کی میخواد باز بشه ها ، _نمیخوام ،میترسم ترس نداره عزیزم یه چیز اینقدر یهو میره تو تموم درثانی خیلیم لذت بخشه _خاله یه چیز بگم نه نگو جونم عزیزم بگو _اولین سکس خود تون چجوری بود میشه بگی یکم خندیدم و شروع کردم به تعریف کردن اولین رابطم با شوهرم نادر، قبل از اینکه شروع کنم روژان پاشو از لای پای من کشید بیرون حالا من پای راستمو گذاشتم لای پاشو روژان پای منو لای پاهاش قفل کرد ،یه دستم و از زیر گردنش رد کردم سرشو گداشته بود رو بازوهام،دست چپم آزاد بود و دستشو کمرشو پشتشو و نوازش میکردم،وقتی داشتم تعریف میکردم روژان رفته رفته حالتش عوض میشد چشاش خمار میشد پاهاش و بیشتر فشار میداد منم کم کم صورتم و به صورتش نزدیکتر میکردم تو چشاش نگاه میکردم ونگاهش و دنبال میکردم حشر از چشاش میبارید به لبام نگاه میکرد منم به لباش زل میزدم دست راستم که آزاد بود آوردم سمت صورتش ،شروع کردم به نوازش صورتش بعد بردم سمت گوشش یکم با نرمه گوشش بازی کردم بهد دستمو آوردم سمت لباش انگشت اشارمو یه دور ،دور لباش چرخوندم دیگه آخرای رابطم و داشتم میگفتم انگشتمو رو لباش بود فاصله لبامون یه بند انگشت فاصله داشت نفس داغ روژان رو رو لبام حس میکردم تعریف رابطم وتموم کردم و آروم در گوشش گفتم چشاتو ببند وقتی بست لبامو چسبوندم رو لباش شروع کردم به خوردن لباش ،روژان چشماشو همونجور بسته بود و اونم شروع کرد به مکیدن لبام ،لب تو لب اینقد ک تشنه لب بود ولم نمیکرد من میخواستم برم پایین تر سینه هاشو بخورم اما اون مقاومت میکرد سرم و محکم بغل کرده بود و ول نمیکرد،با دستم سینه هاشو یکم مالیدم خودمو کشیدم از دستش در اومدم درازش کردم و خیمه زدم روش روژان بلافاصله لباس خواب و در آورد دست انداخت تیشرت منم درآورد هیچ حرفی نمیزدیم فقط عشق بازی میکردیم از اینکه به دست آورده بودمش تو دلم خوشحال بودم ،تنش مثل ماهی بلوری بود یه خال ریز هم رو بدنش نبود شروع کردم به خوردنش،از گردنش شروع کردم اومدم پایین تر نوک سینه هاشو یکم لیس زدم بعد همشو میکردم دهنم و در نمی آوردم،آخ و اوخش بلند شده بود اومدم پایینتر رسیدم به نافش ،با زبونم یه دور ،دور نافش و لیس زدم اومدم پایین تر آخ چی میدیدم،واقعا بهشت بود یه کس ریزه میزه زبونمو کامل در آوردم کامل چسبوندم به کصش،آب کصش با آب دهنم قاطی شد شروع کردم به لیس زدن و میک زدن همزمان با دستم میمالیدم چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای روژان بلندتر شد دستامو گذاشتم رو دهنش همه کصش و کردم تو دهنم یکم که میکش زدم روژان به لرزش افتاد پاهاشو جمع کرد و دور گردنم حلقه کرد سرم لای پاش بود داشتم خفه میشدم سرم و محکم با دستش گرفت و کصش که تو دهنم بود رو کصش فشار داد بعد یه جیغ کشید کامل ارضا شد و افتاد رو تخت ،رفتم بغلش کردم و دوباره نوازشش کردم سرشو گذاشت رو سینه هام چیزی نمی گفت معلوم بود ارگاسم خوبی داشته از چهرش مشخص بود که از وضعیت راضیه رو لباش یه خنده خوشگل نشسته بود هنوز نفس زدناش بند نیومده بود بهش گفتم چطور بود ها؟ _عالییییییییییییی،خوببببب،خیلی خووووووب،چقد تو خوبی خاله،میشه همیشه باهم باشیم ،قول بده هیچ وقت ترکم نکنی این چه حرفیه عزیزم مگه میشه آخه ولت کنم تازه تو رو پیدا کردم _باشه پس قول بده بهم زود باش قول بده باشه بابا قووووول،خوبه _خوبه،یه بوس بده اووووومممممم یه لب باهم رفتیم و بعد بهش گفتم پاشو لباساتو بپوش بریم مامانت نگرانت میشه منم باید برم مغازه فردا میام دنبالت بریم لوازم تولد بگیریم بعد کیک سفارش بدیم . دوستان بازم بابت لایک ها و انرژی هایی ک دادین ممنونم اگه مورد پسند بود ادامه خواهم داد بوس فراووووان💋💋💋💋 نوشته: سپیده واکنش ها : dozens 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
dozens ارسال شده در 15 شهریور اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور لز با دختر دبیرستانی - 3 با سلام خدمت دوستان بابت تاخیر در ارسال داستان از همتون عذر میخوام. و اما ادامه ماجرا اون روز بعد اینکه روژان و رسوندم خونشون برگشتم مغازه ،مغازه یکم در هم ریخته بود تا مرتب کنم و چن تا مشتری راه بندازم ۳،۲ ساعتی طول کشید بعد که نشستم رو صندلی گوشیم وببینم دیدم گوشیم رو بی صدا مونده ۱۲ تا تماس بی پاسخ ،چندین پیامک ،همش روژان بود،زنگ زدم بهش تو اولین زنگ جواب داد _معلومه کجایی دق کردما عزیزم خوبی به خدا کار داشتم _خوب کار داشتی گوشیتو چرا جواب نمیدی آخه بخدا رو بی صدا بوده نشنیدم اصلا،حالا چی شده الان رسوندم خونتون ک _هیچی مگه قراره چیزی بشه در ضمن الان ۳ ساعته ها از من جدا شدی ببخش عزیزم شرمنده بووووووس -بیا روبیکا کارت دارم اومدم بای قطق قطع کردم و رفتم تو روبیکا _خاله جونم عزیزم _یه چیزی میخواستم بگم نه نگو باشه عزیزم هر چی باشه نه نمیگم _مرسی،میخواستم بگم فردا دوستم نسیم هم میخوام بیاد با ما واسه خرید کیه هم کلاسیته،چیزی که نگفتی بهش _آره همکلاسیمه بعدشم رفیق جون جونیمه خیلیم خوشگله ببینیش کف میکنی، میگم چیزی در مورد رابطمون ک نگفتی _نه چیز خاصی نگفتم منظورت چیه چیز خاصی نگفتی دقیقا بگو ببینم چی گفتی _فقط گفتم که بهش حس دارم خیلی سکسیه و از این حرفا خوبه باشه بیارش موردی نداره ، _باش پس ما فردا جلو مدرسه منتظریم باشه گلم فردا میبینمتون فردا بعد اینکه مغازه رو بستم رفتم جلو مدرسشون بعد اینک زنگ خورد دیدم بدو بدو دارن میان،اومدن نشستن تو ماشین روژان جلو نشست نسیم هم عقب ،روژان طبق معمول روبوسی کرد ،سرمو برگردوندم عقب خدای من چی میدیدم ۱۰ برابر روژان خوشگل و زیبا بود شبیه مانکن های روسی بودیکم بور بود لاغر اندام لب های زیبا چشمای عسلی ،مات چهره زیبایش بودم سرشو آورد جلو روبوسی کردیم و حرکت کردیم سمت بازار اول رفتیم مغازه لباس مجلسی چند تا مغازه رو دیدیم بعد یه مغازه که لباساش خیلی شیک بود و بچه ها هم دوست داشتن رفتیم اونجا روژان یه نیم تنه با دامن کوتاه و برداشت و گفت خاله اینو امتحان کنم گفتم باشه برو تو لباساتو در بیار بپوش رفت تو اتاق پرو به نسیم گفتم تو هم انتخاب کن گفت نه خاله من دارم نمیخوام دیدم داره خجالت میکشه گفتم زود باش وقت نداریم اگه خودت انتخاب نکنی من انتخاب میکنما یکم ک اصرار کردم بعدش راضی شد و اونم یه نیم تنه با دامن کوتاه برداشت و رفت اون یکی اتاق پرو ،هر دو تو اتاق پرو جداگانه بودن فروشنده هم مشغول کار خودش بود در اتاق روژان و باز کردم و سرم و کردم تو گفتم تموم کردی حرف تو دهنم موند روژان لباش و چسبوند به لبام و یکم از هم لب گرفتیم لباساشو تنش کرده بود خیلی زیبا شده بود بعد در اتاق نسیم و زدم و گفتم چی شد پوشیدی در و باز کرد و گفت آره گفتم یه دور بزن ببینم چرا سوتینتو در نیاوردی اینو با سوتین نمیپوشن ک ،گفتم برگرد من بازش کنم نیم تنشو کشید پایین من از پشت بازش کردم از دستاش رد کردم و در آوردم همین ک در آوردم نسیم برگشت چی میدیدم دوتا سینه سفید بلوری وااااای آب دهنم و قورت دادم کامل رفتم تو اتاق پرو در کشیدم نوک سینشو با دستم به حالت بشکون یکم کشیدم و گفتم چقد خوشگلن اینا یکم خجالت کشید و خودشو کشید عقب بعد برگشت پشتش به من بود از پشت کامل چسبیدم بهش نیم تنه شو کشیدم بالا از پشت تمام بدنشو کامل لمس کردم حشری شدم دو تا دستمو کامل دور شکمش حلقه کردم و گفتم چقد بهت میاد شیطونک، گفت خاله مرسی خیلی خوشم اومد دستت درد نکنه خواهش میکنم عزیزکم این چه حرفیه خیلی بت میاد تو بغلم برگشت و روبرو هم بغلم کرد و زل زد تو چشام بعد زل زد به لبام دوباره به چشام دستم دور کمرش بود اونم دستش دور کمر من شکمشو چسبونده بود به شکمم داشت فشار میداد،لبامو بردم سمت گوشش آرووم با خنده گفتم چی میخوای کوچولو با خنده گفت تو رو میخوام عه منو میخوای چکار _آخه خیلی خوشگلی ای کاش مامانم بودی عه راست میگی دیوونه شدی اره بخدا اولین بار که اومده بودی دنبال روژان همون روز که دیدمت حسودیم شد گفتم ای کاش منم با شما دوست میشدم. جدی خوب میومدی دوباره لبامو نزدیک گوشش بردم و گفتم چقدر تنت گرمه سوزوندی منو بعد لاله گوششو لای لبام نگه داشتم و یکم میک زدم اینقدر خوشگل و زیبا بود اصلا دوست نداشتم ولش کنم نسیم و بغل کرده بودم یهو روژان در و باز کرد و اونم اومد تو دیگ جای حرکت نبود تو اتاق پرو هر سه تامون خندمون گرفته بود روژان از پشت بهش چسبید منم که از جلو چسبیده بودم روژان سرشو آورد جلو تو چشمای من خیره بود و لباش و چسبوند به لبای من شروع کردیم لب خوردن آرووم گفتم اینجا زشته میفهمن بریم از هم جدا شدیم و اومدیم بیرون لباسارو حساب کردیم و بعد رفتیم کیک و که قبلا سفارش داده بودیم و گرفتیم یکم لوازم تولد هم گرفتیم و اومدیم خونه .دعوتمون واسه ساعت ۵بود نسیم و روژان چن تا از دوستاشون و دعوت کرده بودن با مامانشون منم فقط یکی از دوستامو ک خیلی صمیمی هستم باهاش دعوت کردم همین .بچه ها لباسشون و عوض کردن بهشون گفتم شما بادکنک و تزئینارو آماده کنین من یه دوش بگیرم بیام لباسامو جلو حموم در آوردم کامل لخت شدم دیدم هر دو زل زدن بهم با خنده گفتم واسه چی منو نگاه میکنین کارتونو بکنین رفتم تو در و باز گذاشتم آب و باز کردم رفتم زیر دوش یه لحظه دیدم هر دو لخت با خنده اومدن تو روژان گفت ما هم میخوایم دوش بگیریم گفتم دیوونه شدین بزارین من بیام بیرون بعد شما بیایین روژان اومد بغلم کرد و یه بوس از لبام کرد و گفت مگه چیه دوست نداری با ما باشی گفتم چرا دوست دارم اما نسیم انگار خجالت میکشه _عه خاله من کجا خجالت میکشم اگه خجالتی بودم که الان لخت اینجا نمیومدم ک عه راست میگیا دوباره خندمون گرفت همین طور ک داشتیم میخندیدم روژان از بغلم در اومد آب چشماشو یه لحظه کور کرد دست نسیم و گرفتم کشیدمش زیر دوش چسبیدم بهش دستمو دورش حلقه کردم اونم دستاشو دور گردنم حلقه کرد لباشو گذاشت رو لبم شروع کردیم به خوردن روژان هم از پشت چسبید بهش روژان سینه های نسیم و گرفته بود داشت میمالید بدن خیس نسیم حالمو خراب کرده بود عین یک ماهی از دستم لیز میخورد دستم و بردم پایین تر کص نسیم و گرفتم تو دستم با انگشتام شروع کردم به مالیدن همزمان داشتم لباشو میخوردم روژان هم گردنشو میخورد و سینه هاشو میمالید لباشو و ول کردم اومدم پایین تر شروع کردم به خوردن سینه هاش چشماش بسته شده بود رو فضا بود اومدم پایین تر جلوش زانو زدم کصش قشنگ دید نداشت پاشو یکم بازرکردم و زبونم رسوندم به کصش زبونم خوب به کصش نمیرسید به روژان اشاره کردم پاشو بالا نگه دار روژان یه پاشو کشید بالاتر کصش قشنگ باز شد زبونمو در آوردم چسبوندم به کصش ،همه کصشو کردم تو دهنم شروع کردم به لیس زدن،یکم ک خوردم زانوهام درد گرفت گفتم دراز بکش روژان هم بغلش دراز کشید پاشو انداختم رو دوشم دستام و دور پاهایش حلقه کردم زبونمو کردم لای کصش تشنه کص کوچلو و زیباش بودم از خوردنش سیر نمیشدم روژان هم لباشو میخورد بد جوری از حال رفته بود آه وناله میکرد مزه کوصش خیلی خوب بود یه لحظه هم زبونمو از روش بر نمیداشتم کصش خیس آب دهنم شده بود با یکی از دستاش از پشت سرم فشار میداد مشخص بود نزدیک ارضا شدنش بود دهنم چسبوندم رو کصش با لبام مثل جارو برقی داشتم میکشیدمش تو دهنم ناله هاش بلند شده بود داشت ارضا میشد یه لحطه انگار بهش برق سه فاز وصل کردن ،یکم لرزید و پیچید به پشت اومدم بالاتر کشیدمش تو بغلم مثل مار پیچیدم بهش صورتشو بوس کردم تو بغلم بی حس شده بود یکم لمسش کردم نمیخواست از بعلم بیاد بیرون نشستم رو زمین نسیم هنوز بی حس بود روژان داشت میخندید و میگفت چطور بود مورچه خوش گذشته ها ،نسیم نای حرف زدن نداشت فقط یکم خندید و چشماشو بست بلند شدم دستاشو گرفتم و بلندش کردیم موهاشو شامپو زدیم شستیم بعد یه حوله بهش دادم گفتم برو ما هم شامپو بزنیم بیاییم نسیم رفت بیرون نشستم رو زمین روژان اومد پشتشو کرد بهم نشست تو بغلم کونش قشنگ افتاد جلو کصم شامپو رو بر داشتم ریختم رو سرش شروع کردم به نوازش مو هاش ،شامپو از پشتش که میریخت رو کونش ،کونش از بغلم سر میخورد میرفت جلوتر دوباره خودش و میکشید عقب موهاش و ول کردم یه دستم و دور سینش حلقه کردم یکی از سینه هاشو گرفتم تو دستم با اون یکی دستم کصش شروع کردم به مالیدن آه و ناله در اومد در باز بود نسیم اومده بود جلو در مارو نگاه میکرد یکم که مالیدم روژان هم ارضا شد بلند شدیم خودمونو شستیم و اومدیم بیرون ، ببخشید اگه طولانی شد بابت جمله بندی هم معذرت میخوام تو قسمت اول داستان هم گفتم تا حالا نگارش داستان نداشتم بازم بابت همه چی معذرت میخوام ❤️💋 نوشته: سپیده واکنش ها : kale kiri 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
kale kiri ارسال شده در 24 شهریور اشتراک گذاری ارسال شده در 24 شهریور لز با دختر دبیرستانی - 4 سلام دوباره خدمت دوستان گلم بعد اینکه از حموم اومدیم بیرون شروع کردیم به تزئین در و دیوار و تم تولدی که گرفته بودیم نسیم و روژان فقط یه شورت تنشون بود داشتن بادکنک هارو از سقف و دیوار آویزون میکردن منم حوله رو دورم پیچونده بودم و بهشون کمک میکردم روژان رو چهار پایه بود من و نسیم هم گرفته بودیم که نیفته کارش ک تموم شد میترسید بیاد پایین گفتم بیا بغلم نترس میگیرمت دستاشو انداخت دور گردنم منم کمرشو بغل کردم پرید تو بغلم، موقع پریدن حوله از باز شد افتاد رو زمین روژان همین که پرید بغلم پاشو دور کمرم حلقه کرد و ول نمیکرد _تو رو خدا یکم بچرخون خیلی حال میده بدنم کامل خشک نشده بود روژان تو بغلم هی سر میخورد میومد پایین تر دوباره میکشیدم بالاتر ،نسیم هم بیکار نبود به من و روژان در کونی میزد و میخندید،روژان گفت خیلی حال میده نسیم بیای بغلش دیگ نمیای پایین، نسیم گفت تو رو خدا منم یکم بغل کنم منم میخوام ،روژان و به زور کشوندیم پایین نسیم پرید تو بغلم،بدن نسیم از روژان داغ تر بود تازه ارضا شده بود اما معلوم بود دوباره حشری شده،بهشون گفتم بچه ها راستی امشب میمونین اینجا یا میرین،نسیم گفت من مشکلی ندارم میمونم روژان گفت به مامانم بگو اینجا کار داریم باید کمک کنیم خونه رو جمع و جور کنیم منم بمونم،گفتم باشه روژان رفت سمت دستشویی به نسیم گفتم بیا پایین جمع و جور کنیم لباس بپوشیم الان مهمونا می رسند گفت نمیخوام دوست دارم تو بغلت باشم گفتم عه دیگ چی کمرم شکست بیا پایین بردمش سمت مبل سه نفره گذاشتمش رو مبل هنوز پاش دور کمرم بود افتادم روش لبامو چسبوندم به لباش یکم خوردم و گفتم تو امروز منو بدجوری دیوونم کردی شب به حسابت میرسم _عه از کجا بدونم دیوونت کردم گفتم خوب دست بزن ببین چه خبره با چشمم اشاره کردم به کصم دستشو از پایین برد چسبوند به کصم یکم مالید بعد انگشتشو لای کصم کشید و آورد سمت صورتمون انگشتش خیس آب بود انگشتشو کرد تو دهنش یکم لیس زد بعد کرد تو دهن من یکم انگشتشو خوردم بعد دوباره لب رفتیم زبونشو میکرد تو دهنم میک میزدم زبونشو منم زبونم و میکردم تو دهنش اون میک میزد بدجور خیس شده بودم بلند شدم گفتم دیگه بسه باشه واسه شب الان مهمونا میان بریم لباس بپوشیم لباس مون و پوشیدیم و مهمونا یکی یکی اومدن و تولد شروع شد اگه یادتون باشه تو داستان قبل گفتم همه مهمونا رفیقای نسیم و روژان بودن و مامان نسیم و مامان روژان،من فقط یکی از دوستامو ک خیلی باهم رفیق بودیم و سر و سری نداشتیم اونو دعوت کرده بودم اسمش سودابه بود سودی صداش میکردم سودی در هفته دو یا سه روز پیشم میمونه البته اون شوهر داره دوتا هم دختر داره ازدواج کردن شوهرش هم بازنشست شده اما یه کار نگهبانی داره ک یه روز در میون شبا شیفت میشه شبایی ک شوهرش شیفته اکثرا میاد پیش من میمونه خونشون هم نزدیک خونه منه با سودی خیلی راحتم تقریبا همه چیزمو میدونه وقتی پیشمه همش میگیم میخندیم جوک های زیر نافی میگیم همدیگرو انگولک میکنیم اما تا بحال سکس نکردیم البته چن باری بهش نزدیک شدم که لباشو ببوسم اما اون خندید و کشید کنار ،یه بار که رو تخت دراز کشیده بودیم تقریبا بهم چسبیده بودیم یه پای من لای پای اون بود و داشت از سکس با دوست پسرش تعریف میکرد چجوری میخورد، چجوری میکرد انقدر گفت که حشری شدم یه لحظه لبامو چسبوندم به لباش اونم همراهی کرد یکم ک گذشت یهو کشید عقب گفت دیوونه شدی چیکار میکنی البته با خنده گفت گفتم خوب اینجوری گفتی حشریم کردی چکار میکردم دلم میخواد خوب _دلت میخواد من ک کیر ندارم خوب انگشت ک داری _نگو دیوونه من خجالت میکشم شلوارو با شورت همزمان کشیدم پایین پامو باز کردم گفتم ببین خجالت نداره ک نگاه نمیکرد چن بار گفتم نگاه کن بعد زیر چشمی نگاه کرد و از خنده غش کرد افتاد گفتم پاشو دیگ یکم بمالی میشم اومد بغلم دراز کشید من به پشت دراز کشیده بودمو پامو باز کرده بودم اونم به حالت دمر بهم چسبیده بود گفت _خوب بگو چیکار کنم خوب بمال آروم دستشو گذاشت رو کصم با دو تا انگشتش شروع کرد به مالیدن، کصم پر آب بود خیس خیس بودم خیلی خوب میمالید بلد بود چجوری بماله آه و ناله من داشت بلند میشد شروع کرد به تند تند مالیدن،نفس زنان گفتم لبامو بخور چشامو باز کردم دیدم لبامو نگاه میکنه چن بار گفتم لبامو بخور یهو لباشو چسبوند به لبام و شروع کرد به خوردن خیلی حس خوبی بود نزدیک ارضا شدن بودم همچنان تند تند میمالید و لبامو میخورد انگشتشو کرد تو کصم تند تند میکرد تو پاهام به لرزه افتاد کل بدنم منقبض شد پاهام و بستم و چشمام بسته بود تمام بدنم سفت شد و لرزیدم و ارضا شدم هنوز داشت لبامو میخورد دور لبام خیس آب دهنش بود انگشتش داشت قلقلکم میداد دستشو از رو کصم برداشتم هر دو خندمون گرفته بود منم دمر دراز کشیدم و از پشت بغلم کرد و گفت دیوونه تو چیکار کردی اصلا باورم نمیشه گفتم هیچی خیلیم حال داد مرسی تا حالا اینجوری حال نداده بود یکم حرف زدیم بعد خوابیدیم صبح که بیدار شدم سودی رفته بود کلا سکس من و سودی همین بود البته نقشه های داشتم واسش ک یه سکس کامل داشته باشیم ک این بچه ها فعلا حواسمو پرت کردن . در ادامه ماجرا بهتون شب تولد و تعریف میکنم ممنون از لطفتون🥰 نوشته: سپیده لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده