رفتن به مطلب

داستان سکس تریسام منو دوستم با شوهرش


gayboys

ارسال‌های توصیه شده

     تریسام × داستان سکسی × داستان تریسام × سکس تریسام × تری سام ×

ماجرای من و سارا و شوهرش

سلام اسم من حنانه هست و ۲۹ ساله هستم . یه رشته تحصیلی درس خوندم که کار واسش خیلی کم هست ودوست ندارم جزئیات را خیلی بیان کنم . از اینکه قضاوت بشم ناراحت میشم ولی خواستم بنویسم که چی برای من پیش اومد .
حدود یکسال و نیم با مردی بعنوان ازدواج عقد کردیم و بعد چند ماه مشخص شد اون مرد اهل دود و خلاف و همه کاری هست و سر ماجرایی که خلاف کرده بود رفت زندان و دیگه به نتیجه رسیدیم که مرد زندگی نیست و طلاق قانونی گرفتیم .
هم سرخورده بودم هم بیکار هم حرفا و متلک ها همه که نه درس که خونده درس حسابی هست نه شوهر حسابی و نه کاری و ترشیده شده و تقصیر خودشه و بختش سیاهه و چرت و پرت ها که به گوشم میرسید.
دنیال کار بودم دنبال تفریح و دوری از دوست و فامیل و آشنای فضول بودم و واقعی سر به گریبان شده بودم .
موقع کرونا هم که بدتر شد همه چیز و دائم توی خونه بودم . یه دختر خاله دارم اون یه کم با من دوستی داشت و گاهی سر میزد بهم ولی متاهل بود و زیاد با هم نمیشد باشیم و باید به زندگی شخصی خودش میرسید. ولی گاهی با هم میرفتیم خرید یا کاری داشت با ماشین میومد دنبالم و این تنها تفریح من بود .
یه روز زنگ زد و قرار شد بریم یه مغازه که توی پیج شون دیده بود قیمت ها مناسب هستن و گفت بیا بریم ببینیم چی دارن و ما رفتیم اون محل که جای دور از مرکز شهر بود و یه مغازه معمولی بود ولی انصاف داشت و با نازلترین قیمت چیزای خوبی می‌آورد و اونجا بود که با سارا صاحب مغازه آشنا شدم .
دیگه گاهی پیج شون سر میزدم و قیمت میگرفتم و گاهی خودش استوری میزاشت و پیام می داد و در واقع بیشتر توی نت تبلیغ داشت و دنبال مشتری بود و کم کم با هم دوست شدیم .
دو سه بار سفارش چیزای مختلف دادیم و برای ما با قیمت خوبی تهیه کرد و ما هم مشتری ثابت سارا شدیم .
خرده خرده سارا فهمید بیکارم و بهم گفت اگه حالش را داری بصورت حضوری بیا کمکم و یا توی نت برای پیج من دنبال محتوا باش و اگه چیز مناسبی دیدی پیگیر باش تا تهیه کنیم و بهت درصد سود میدم و خیلی نرم و آهسته با سارا دوست صمیمی شدم و حضوری و بصورت فعالیت توی پیج باهاش همکاری کردم . پول زیادی نداشت واسه من ولی یه جورایی مشغول بودم و کمتر حرف می‌شنیدم.
شوهر سارا مرد خیلی خوب و آقایی هست و اسمش فرشید هست . کارمند (…) بود و شیفت داشتن . ۲ روز حالت روزکار ۲ روز عصر کار ۲روز شب کار و ۲ روز حالت استراحت داشت . وضع مالی خوبی داشتن ولی سارا بابت اینکه حوصله ش سر میرفت اینکار را راه انداخته بود و فرشید خیلی واسش فرقی نمی‌کرد زنش شاغل باشه ولی چون سارا رشته (…) خونده بود و علاقه داشت بهش کمک می‌کرد .
ولی خیلی قید پول و سود نبودند و منبع درآمد اصلی شون این کار نبود و بیشتر سرگرمی بود و خرج و دخل اینکار با هم زوری یه حقوق اداره کار شاید تهش واسه سارا باقی میزاشت .
بعد چند ماه سارا بهم نشون میداد پسرها و مرد هایی که بقول خودش میومدن دایرکت کوس لیسی واسه دوستی و پیشنهاد دوستی چقدر زیاد هستن و خدایی هم اکثرشون آدم له و داغونی بودن وقتی بررسی می‌کردیم عکس و پیج شون را و اون پست و استوری هاشون را متوجه ميشديم بدرد بخور اصلا نیستن .
اما گاهی پسر و مرد خوب و خوشگل هم حضوری یا بصورت مجازی پیام میدادن و سارا باهاش یه جورایی لاس میزد و خودش میگفت فقط گذاشته سر کار ولی به نظرم سارا واقعی دوست داشت با بعضی از اون مرد ها بخوابه و شماره میداد و دوست میشد ولی جلوی من تظاهر می‌کرد که فقط سرکاری هست و مشتری مداری و مخ زدن واسه فروش و جوری که یعنی اینا هم جزئی از کار هست و قصدش فقط فروش هست .
دو سه بار که ساعتها چت میکرد یا حرف می‌زد تلفنی یا گاهی حضوری با این جور مرد ها را کنترل کردم جوری که متوجه نشه و می‌فهمیدم که واقعی خیس میشه و دوس داره با اون شخص حال کنه . ولی ندیدم که این کار را علنی جلوی من بکنه و یا تابلو بازی درمیاره که قراره برن جایی و ملاقاتی هست . فقط گاهی دیرتر میومد مغازه و مرتب شورت را از لای پاش می کشید و خودش را میخاراند و خانمها میدونن دقیقا این اتفاق بعد حال کردن پیش میاد و مشخص بود که سارا شارژ هست یا خسته است و یا خلق و خو و رفتارش عوض شده .
سارا ۲ سال از من بزرگتر هست و ۴ سال بود با فرشید ازدواج کرده بودند. دختر تپل و سفید و توپری هست و چشم و ابرو درشت و قشنگی داره و بدن کم مو با موهای یه کم بلوند شاید بشه بگی .
بعد یه مدت دیگه واقعا سارا باهام راحتر بود و برای من از سکس شوهرش میگفت و آخرین باری که حال کرده و مرتب حرفای مثبت هجده و گاهی هم علنی می گفت فلان زن یا دختر یا مرد عجب نازه و جون میده واسه سکس و احساساتش را کمتر پنهان می‌کرد . یه روز علنی بهم گفت حنانه من با اینکه دیشب با فرشید برنامه داشتیم ولی نمیدونم چرا خیلی خیس شدم و هوس کردم و داغ شده و نکنه حامله شدم و بحث الکی رفت سمت این موضوع و خیلی ریلکس توی یه موقعیت که خلوت بود پشت میز جوری که از بیرون قابل دیدن نباشه شلوار را باز کرد و شورت را جلوی من یه کم داد پایین و خم شد و داخل شورت خودش را نگاه کرد و گفت وای نگاه کن چه خبره چقدر آب ازش اومده و خندید . بعد هم گفت ببین نگی دروغ میگه و شورت را داد پایین تر و نشون من داد که چه کوس تپلی داره و شورتش هم واقعی نم داشت و گفت شوهر لازم شدم و باهم خندیدیم . بعد گفت ببخشین حنانه جون یهو دلت نخواد و تو هم شانس نیاوردی از شوهر و ببخشین من گاهی از این حرفا میزنم و دلت یهو نخواد و خواستی بگو به خودم شوهرت میشم و دوباره خندیدیم .
بعد اون روز سارا دو سه بار علنی بهم گفت حنانه دلم یه حال حسابی میخواد از اونا که رمق آدم گرفته میشه و از حال میره و بعد خندیدیم و یه روز گفت دیگه گفت حنانه خونه تنهایی آدم میپوسه و من وقتایی که فرشید نیست مخصوصا شب هایی که نیستش اصلا خوابم نمی‌بره و میترسم گاهی و بعضی وقتا هم هوس میکنم و بدتر اذیت میشم و تا صبح بخورم پیچ ميخورم و شوخی شوخی گفت مثل شما مجرد ها مجبور میشم دست بکشم به سر ناتوانش و خندید .
دیگه سارا هر چی تو دلش بود را پیش من میگفت و من میدونستم چون هم خودش هات هست هم فرشید زیاد هات نیست همینکه سارا با بعضی پسرها لاس میزد خیلی دلش میخواد تند تند حال کنه .
یه روز سارا بلیط استخر آورد و گفت به شوهرش سرکار دادن و اگه دوس دارم تا یه سانس با هم بریم و منم برای جکوزی و سونا که داشت گفتم باشه و رفتیم سانس بانوان با همدیگه استخر و خوش گذشت .
بعد اون روز سارا با من شوخی های دستی می‌کرد و بهم دست میزد و میگفت تو هم گوشت خوبی هستی و رو نمیکنی ها و گاهی قشنگ دستش را از پشت می‌کرد لای پای من و می‌مالید و زمانی که بهش میگفتم نکن سارا زشته و اذیت نکن میگفت ایشالا قسمت تو هم یه شوهر مثل فرشید بشه تا حال منو بفهمی . گاهی هم سارا فیلم سکسی نگاه میکرد اوقات بیکاری و به منم نشون میداد و نظر میداد راجع به اون مرد یا زن توی اون فیلم یا نظر از من میپرسید و میگفت تو چه مدلی دوست داری و میخندیدیم . بعد یه چند بار شوخی، ،شوخی عکس های خودش و فرشید را بهم نشون داد . فرشید هیکل متوسط و خوبی داشت و بدنش روی فرم بود . صورت خوبی هم داشت و عکس کیرش را هم سارا بهم نشون داد و کیر متوسط و قلمی و خوش فرمی داشت . دو سه بار سارا بهم علنی گفت حنانه کیر شوهرم تو کونت و حنانه فرشید بکنتت ایشالا و حرفای این مدلی زد و دیگه همه شوخی و حرفی با هم پیدا کردیم و راجع به شوهر سابق من و سکس و کیر و کارای جنسی مون می‌پرسید و من هم واقعیت را میگفتم .
یه روز سارا گفت فرشید شب کاره امشب و فردا شب و میای پیش من تنها نباشیم دوتایی؟ یه جورایی حسش نبود و بهونه آوردم که خونه بابا ومامان اینا گیر میدن و فوری سارا گفت من زنگ به مادرت میزنم و میگم من مریضم و حالم خوب نیست و شوهرم هم نیست و خواهش میکنم ازش که اجازه بده بیای و تو که بچه نیستی دیگه و هر جوری بود منو راضی کرد که خونه زنگ بزنم و اوکی را بگیرم و اوکی را گرفتم .
تا غروب با سارا چند تا سفارش را اوکی کردیم و بعد سارا گفت کی حال داره شام بپزه و پیتزا سفارش بدم؟ پیتزا دوست داری ؟ پیتزا سفارش داد و توی مسیر خونه گرفتیم و رفتیم خونه سارا و از در که داخل شدیم سارا گفت من برم دستشویی و گفت باز این کلوچه من اب از لب و لوچه ش آویزون شده و خندید و وقتی برگشت میز شام را ردیف کرد و با هم پیتزا خوردیم . ساعت حدود ۹ شب بود . سارا بهم گفت مشروب هست میخوای بخوری؟ گفتم نه مرسی گفت آبجو هم هست و نترس الکل کم داره و آورد و یه قوطی باز کرد و دوتایی خوردیم . بعد شام و مشروب سارا گفت چه گرم شدم لامصب و برم دوش بگیرم و پا شد خیلی رله لباس جدید تمیز و حوله حمام آورد و بعدم لباس در آورد و رفت داخل حمام و من نشسته بودم روی مبل و ماهواره نگاه میکردم و موزیک ویدئو میدیم .چند دقیقه بعد سارا اومد و رفت اتاق خواب و سشوار و لباس راحتی پوشید و آمد پیش من و گفت حنانه میخوای دوش بگیری؟ گفتم نه گفت برو حال میده سر حال میشی ولی قبول نکردم و نرفتم و چند دقه بعد سارا میوه آورد و منم گرم بودم بابت آبجو و زیاد دلم چیزی نمی‌خواست. بعد چند دقیقه سارا گفت عزیزم خوابت میاد ؟ گفتم نه زیاد و سارا گفت یه کم حرف بزنیم و حرفایی زد که فهمیدم واقعی هوسی شده و اولش یه کم ترسیدم و جا خوردم ولی کم کم حس کردم سارا میتونه یه دوست خوب مطمئن باشه و خدایی همه جوره هوای منو داشت و اذیتم نکرد و خودش هم متاهل هست و مراقب آبروریزی و این حرفا هست و بعد بهم گفت حنانه لباس راحتی دارم بیارم بپوش و برای من دامن راحتی و یه تی شرت از لباسهای خودش آورد و با اصرار منو متقاعد کرد لباس عوض کردم . بهم گفت حنانه بریم تخت خواب؟ کاملا رفتارش مثل مرد ها شده بود . کامل مشخص بود که چه فکری داره و انگاری پاهام سست شدن و زبونم لال شد و فقط گفتم بریم . وقتی رفتیم توی اتاق خواب به شوخی گفتم شوهرت نیاد ؟ گفت نه نمیاد و بیاد هم اول باید منو حال بیاره بعد رمق واسش موند تو را بکنه و خودم جرش میدم و خندیدیم . سارا لامپ را خاموش کرد و چراغ خواب اتاق را روشن کرد . نور آبی داشت . بعد توی تخت کنار هم دراز کشیدیم و حنانه دوباره حرفای سکسی زد و گفت سارا من هر شبی که پریود نباشم و فرشید باشه توی این تخت حسابی میدم ولی سیر نمیشم نمیدونم چرا و انگار هر چی میکنم بیشتر و متنوع تر دلم میخواد و من فقط اینجوری هستم یا تو هم مثل من هستی؟ گفتم بالاخره همه آدمها یه چیزایی را دوست دارن و همش طبیعی هست و بعد سارا گفت حنانه یه خواهش میکنم نه نیار و من دوسدارم امشب یه کم باهات بازی کنم و هم خودت هم خودم را حال بیارم و موافقی؟ گفتم سارا دیوونه شدی؟ گفت تو فکر کن شدم . گفتم کار دستمون میدی ها دختر بیخیال شو . گفت مگه من مرد هستم نترس . فقط،چشاتو ببند و ریلکس باش قول میدم خوش بگذره . بعدم اولین حرکت پا شد و خم شد روی من که به کمر خوابیده بودم و گردن منو بوسید و انگار داروی بی حسی بی هوشی بهم تزریق کرد و دیگه نتونستم حرفی بزنم و دستای سارا اول لباسم را بالا داد و سینه های ۷۵ منو در آورد و انگار مدتها منتظر این فرصت بود شروع کرد به مکیدن سر سینه راستم و دست راستش را هم بدون تلف کردن وقت کرد زیر دامن توی شورت من و گفت حالت میارم امشب و من ساکت بودم و حس میکردم یه مرد انگار منو داره میماله و فقط گفتم کاش میدونستم که قراره چیکار کنیم که شیو کرده بودم کاش رفته بودم حمام و تمیز کرده بودم ولی سارا گفت وقت هست بعد حال مون خواستی برو و کارشو ادامه داد و منو بد جور حشری کرد . حدود چند دقیقه که منو مالوند افتادم التماس چون واقعی داشتم ارضا میشدم . سارا خیلی استاد بود توی حشری کردن و منو تا نزدیک ارضا شدن می‌برد و بعد رها می‌کرد. چند بار اینکار را کرد و دیوانه ش شدم که باهاش واقعی عشق بازی کنم و حس میکردم انگار واقعی کارش را بلده و مثل مرد بهم حال میده . دامن و شورت را در آورد از پاهام و خودم هم اون تی شرت را در آوردم و دیگه فقط دوست داشتم با سارا هر کاری میگه بکنم تا ارضام کنه . سارا گفت حنانه دوست داری ؟ گفتم آره و گفت پس تو هم حال بده که من از تو داغترم و زود میشم اگه واسه من بخوریش و لیسش بزنی و گفت ببخشین و حالت وارونه خم شد دهن من و دقیق کوسش را آورد جلوی دهنم و خودش هم سرش را کرد لای پای من و شروع کرد به لیس زدن‌ و انگشت کردن و حتی سوراخ کونم را آروم حین خوردن با شست دستش مالش میداد و حشری تر میشدم و سعی می‌کردم پاهام را بالاتر بیارم و حنانه استادانه برای من کوس منو خورد و انگشت می‌کرد و ناله منو در آورد و دیوونه م کرد بحدی که حتی فکرش را نمیکردم یه روزی من حاضر بشم برای زن دیگه بخورم مثل خود سارا لای کوس خیس و لیز شده ش را خوردم و راحت زبونم را توی کوس سارا فرو میکردم و بوی کوسش منو یه جورایی انگار داغتر می‌کرد و میگفت یواشتر بخورش زود ارضام میکنی ولی من فقط زبون توی کوسش میکردم و کمر دوتامون گاهی تکون می‌خورد از فرط لذت و قلقلک و هر دو چون شوهر داشتیم و لذت اینکار را چشیده بودیم بیشتر بهم حال میدادیم. و بعد مدتها من یه حال حسابی کردم و سارا بهتر شوهر سابقم منو حال می‌آورد و دقیق میدونست کجا را بخوره بماله ببوسه زبون بزنه چقدر فشار بیاره که دلم بخواد بازم باهاش بخوابم . بالاخره اول سارا ارضا شد توی دهنم همون پوزیشن و کمر چرخوند و توی دهنم آروم شد منو با زبون و انگشت همزمان حال آورد. اون شب یه بار دیگه بعد حمام رفتن دوتایی با سارا حال کردیم و واقعی مثل زن و شوهر شدیم و سوراخ واسه هم سالم نداشتیم و اونشب قول دادیم با هم‌ باشیم همیشه .
حداقل دو بار ما در هفته با سارا باهم حال میکردیم و بعد با پیشنهاد سارا فرشید شوهرش را هم اوکی کردیم تا به منم حال بده و یه جورایی منم شریک سارا شدم و به فرشید جلوی سارا دادم . اینکه بگم سارا منو برای فرشید می‌خواست واقعا ناحق هست و منو سارا خودمون به این نتیجه رسیدیم که فرشید هم منو بکنه و از طرف سارا نه اصراری بود نه اینکه بخواد نامردی در حق من بکنه . چون چند بار تعریف کرده بود که فرشید خوش سکس هست منم باهاش حال کردم . ولی هیچ وقت نه من نه فرشید نه سارا اون احترام و حریم همدیگه را نشکستیم و واقعی همه چیز توافقی بود و زمانی که سارا پریود بود من بجاش با فرشید میخوابیدم و کسی دلخور نبود . فرصت شد مینویسم اولین بار چطور فرشید را هم باهاش سکس کردم جلوی سارا . امیدوارم لذت برده باشین از خوندن سرگذشت من

نوشته: حنانه

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18