رفتن به مطلب

داستان سکسی منو عمه زهرا


gayboys

ارسال‌های توصیه شده

     عمه × داستان سکسی × داستان عمه × سکس عمه ×

نوید و عمه جون

سلام اسم من نوید و ۳۳ ساله هستم و متاهلم و ماجرایی که مینویسم برای من پیش اومده واقعی و دفعه اول هست جایی بازگو میکنم و دلم خواست برای اعضا خواننده کون باز بنویسم .
کار من کارپردازی یه شرکت هست و اکثر مواقع توی ادارات و توی شهر مشغول خرید برای شرکت و پیگیری امورات شرکت هستم و مدیر عامل شرکت هم یکی از دوستان قدیمی خانوادگی هست و با هم دوستیم . بگذریم و اصل ماجرا را عنوان کنم . یه عمه دارم به اسم زهرا که متاهل هست و بقول قدیمی تر ها قرتی و بگو بخند و اهل گشت و گذار و بر عکسش شوهرش زیاد آدم اجتماعی نیست . عمه یه دونه دختر هم داره که اون هم بچه هست و مدرسه میره و عمه زهرا نزدیکای محل زندگیشون با یه فروشگاه بزرگ لباس فروشی هست همکاری داره و یه جورایی سرپرست فروشگاه هست . خب ما با همه فامیل رفت و آمد معمول را داریم و یا عمه زهرا اینا هم سالی چند بار رفت و آمد داریم و مراسمات خانوادگی هم‌ بگو بخند و دورهمی داریم و عمه زهرا توی بچه برادر هاش بیشتر از همه با من دوست و رفیقه و جور هستیم با هم و گاهی هم بهم پول قرض میدیم یا کاری باشه کمک همدیگه میدیم . یه روز زمستون عمه زهرا زنگم زد و گفت که نوید یه دوستام هست پیش من کار میکنه و طلاق گرفته و دنبال خونه هست برای خودش و توی خانوادگی پدری دعوا دارن باهاش و با هم نمی‌سازند و باید مستقل بشه تا اذیتش نکنن و شوهر سابقش هم بچه شون را چون بالای ۷ سالش شده برده پیش خودش و گناه داره و خیلی تنهاست و اذیت هست و توی دوستات مشاوره املاک خوب سراغ داری ؟ خلاصه که ما با عمه و دوستش مریم کارمون شده بود پاره وقت توی ساعات استراحت و تعطیلی و روزایی که من توی شهر چرخ میزدم سپردن به املاکی ها و آمار گرفتن از املاکی ها برای آپارتمان مناسب گرفتن و دنبال خونه مناسب گشتن (با قیمت های جدید هم کسی نمیتونه خونه اجاره کنه چه برسه که بخواد خونه بخره) . توی ساعات غیر کاری گاهی میرفتیم خونه میدیم یا میرفتیم مشاور املاکی و حدود یک ماه شد تا موفق شدیم آپارتمان مناسب یه جایی پیدا کنیم . این دنبال خونه گشتن رابطه منو و عمه زهرا و دوستش مریم را بهم نزدیک کرد و یه روز تعطیل هم به سفارش عمه کارگر گرفتیم و من وانت شرکت را بردم و همراهی کردیم تا مریم دوست عمه زهرا بالاخره نشست توی اون خونه و خب این وسط دوستی جدیدی بین منو مریم شکل گرفت . مریم ۴ سالی از من بزرگتر هست ولی خدایی زن خوشگل و مهربونی هست . عمه زهرا هم از هر دوتای ما بزرگتر بود و گاهی حرف شوخی و خنده را پیش می کشید و حرفای سکسی هم میزد و یخ منو مریم و عمه سه تایی پیش هم آب شده بود و خجالت نمی‌کشیدم پیش همدیگه . بعد از سر و سامان گرفتن مریم حقیقتش یه روز منو عمه را دعوت کرد به عنوان تشکر که بهمون سور بده و یه ناهار دعوت کرد و عمه زهرا هم بهم گفت بریم حتما و گناه داره و این دختره تک تنهاست و همه میزنن تو سرش و من
دوسش دارم و دختر خوبیه و دلش میشکنه نریم و دفعه اول منو عمه زهرا یه روز پنجشنبه رفتیم خونه مریم و اونجا استارت دوستی غیر معمول منو مریم خورد . خدایی عمه زهرا راحت اونجا با تاپ و شلوارک شد و همه چیزش را تنگ انداخته بود و مشخص بود بدن را کامل لیزر کرده و مریم هم‌ با لباس راحتی بود و من جفتشون را با اون لباس و ادا دیدم فهمیدم خیلی ناز هستن و دلم خواست که با مریم حال کنم . گذشت و بعد اون روز ذهنم روی مریم قفلی زده بود و گاهی پیام میدادیم و بالاخره حرف رسید به حال کردن و این حرفا و مخش را زدم و دفعه اول یه شب رفتم باهاش بیرون و دو ساعتی چرخیدیم و با رون و سینه هاش بازی کردم حین رانندگی و اونم واسم مالید و بالاخره رفتیم خونه مریم و جوری همدیگه را خوردیم و لیس زدیم و سکس کردیم که حسابی مزه داد به هر دوتامون و این رابطه دیگه‌ مستمر و دائمی شد و مریم خودش گاهی پیام میداد فلان ساعت وقتم آزاده بریم بیرون یا میای اینجا؟ غیر مستقیم میگفت که بیا حال کنیم و منم میرفتم . خدایی مریم خیلی حشری بود و خودش میگفت خیلی وقت بوده رابطه نداشته و میزده بالا و واسه همینه زود زود دلش میخواد ولی آدم بی دردسر که آویزون نشه سراغ نداشته و حالا که با من هست خیالش راحته و فقط لذت می‌بریم و دردسر دیگه توی کار نیست . یه روز مریم پیام داد کجایی و حالم خیلی بده و با شوهر سابقم سر دیدن بچه دعوام شده و دارم قدم میزنم پیاده و گریه کردم و میای دنبالم ؟ هر جوری بود مرخصی گرفتم و همه را پیچوندم و رفتم سراغش و رفتیم بیرون و بعد با خواهش بعد کلی گریه کردن مریم را واسش من غذا خریدم خورد و توی این حال و هوا مریم بهم گفت نوید مشروب سراغ نداری؟ گفتم واسه چی؟ گفت میخوام بخورم و قبلا هم خوردم و هوس کردم و یه جورایی تحت فشار منو گذاشت که تهیه کنم و بعد واسش ببرم . قرار شد شب برم پیش مریم و مشروب هم بخرم و ببرم . رفتم هر جوری بود از یه نفر مشروب گرفتم و باهاش اون مخلفات دورش را بردم واسه مریم و توی خونش نشستیم . مریم شام آورد و خوردیم و بعد هم چند تا پیک مشروب خورد . بهم گفت تو هم مشروب بخور ولی گفتم من هم باید رانندگی کنم هم اینکه فعلا نمیخوام و هرچی اصرار کرد من مشروب نخوردم . نیم ساعتی که شد مریم جوری داغ کرد و بی پروا شد که من خودم ترسیدم و گفتم عجب غلطی کردم مشروب برای این ردیف کردم و امشب خودش و منو به باد نده و فقط مراقبش بودم یه جورایی تا اینکه کلی حرف از گذشته زد و خیلی چیزا را که مثل راز بودن واسش
و نمیگفت را در حالت عادی وقتی مست شد بهم گفت . بعد هم مست که شد گفت امشب میخوام بهت از کون هم حال بدم و حالت بیارم و لخت شدیم و ساک خیلی توپی زد تا جایی که تخمام و حتی سوراخ کون منو لیس میزد و زبون می‌کرد و میگفت بذار انگشتت کنم و شوهر سابقم را انگشتش میکردم و وقتی پرسیدم چرا؟ گفت وقتی انگشتت کنم میدونم مال خودم میشی واسه همیشه و زبونش را توی کونم چند بار فرو کرد و کیرم را هم می‌مالید. وقتی حشری شدم و اونم حشری بود گفتم تو از مرد ها که واسه زنها کوص و کونشون را میخورن استاد تری و این هنر را شوهرت بهت یاد داده؟ یهو خیلی عادی گفت نه من شاگرد عمه خانمت هستم و اون یادم داده . اول فکر کردم شوخی میکنه و حشری و مست هست و کسشر میگه ولی باز حرف زدیم موقع سکس و گفت مثل عمه خانمت کوص بدم؟ بعدم جوری پرید روی من و نشست روی کیرم و لب میگرفت که تا اون شب همچین هنرنمایی از مریم ندیده بودم . بعد که هر دو ارضا شدیم من خواستم پاشم برم ولی مریم اصرار و خواهش که بمون حالا و من گفتم یه شب دیگه میام ولی حرفی زد که خشکم زد و نشستم . مریم برگشت گفت اگه بمونی یه رازی را بهت میگم‌ از عمه خانمت که کف کنی !!! گفتم باشه به شرطی که همه ش را بگی بدون کم و کاستی و اونم گفت باشه . بعد اومد توی بغلم و قسم داد منو بجون عزیزام که به عمه زهرا نگم که مریم اینا را واسه من گفته و بعد شروع کرد و گفت من با دوتا دوست پسرای عمه زهرا خوابیدم تا الان و اون ردیف کرده تا باهاشون بکنم و ۳ نفره خیلی تا الان با هم حال کردیم . پیش خودم گفتم‌ این دختره مست و حشری و غمگین و تنها و شکست خورده تو زندگی و قاطی کرده و چرت میگه . ولی آمار داد فلان روز منو عمه زهرا رفتیم خونشون و دوست پسرش فلانی را آورد و جفتمون را کرد و نشونی از خونه عمه و بدن عمه داد و حرفایی زد که برای من شک ایجاد کرد که داره راست میگه و ممکنه قاطی حرفاش دروغ هم بگه ولی یه جاهایی را راست میگه . بعدم گفت عمه زهرا خیلی حشری هست و پسر و مرد خوشگل دورش باشه آمار میده خودش و خیلی هوس بازی را دوست داره ولی محتاط هم هست بخاطر شوهر و بچه و زندگیش ولی این تفریح را با هم داریم . گفتم دیگه چی؟ یعنی تو برای دل عمه زهرا همه این کارا را کردی؟ گفت نه اونم پایه هست . مثلا یه دوس پسر داشتم یه مدت و با عمه بهش دادیم ولی پسره بکن نبود ‌و ۳ سوته ارضا میشد و بعد هم عوضی بازی در آورد و باهاش کات کردم . پرسیدم دیگه چی؟ گفت یه چیزی میگم ولی جون مریم هرگز لو نره و گفتم قول میدم و گفت عمه زهرا یه مدت دوست شوهر سابقم شد و چپ راست بهش میداد و عقب و جلو عمه را مثل من جر داد . گفتم چرا شوهر سابق تو؟ مگه با هم کنتاکت ندارین؟ گفت اتفاقا من خودم به عمه زهرا گفتم یواشکی دوستش بشه و میخواستم آمار شوهرم را داشته باشم برای روز مبادا و عمه زهرا هم چند ماه بخاطر من چپ و راست زیرش خوابید و بهش حال داد . مخم دیگه نمی‌کشید. فکر مکر زنانه و صد تا چیز دیگه مخم را می‌خورد و حتی فکر کردم نکنه خودم هم گول خوردم و جزئی از نقشه کسی باشم . از بعد اون شب به بعد خیلی احتیاط میکردم و کمتر با مریم رفت و آمد کردم و اونم میگفت مردها همه مثل هم هستن و کارتو کردی و رفتی و بهت دل بستم و دوست دارم و این حرفا ولی من بهونه می‌آوردم ولی کات نکردیم تا یه شب دوباره مریم مشروب خواست و منم تهیه کردم و رفتم پیشش و حرف شد باز سر اینکه چی شده دیگه سردی و مثل اون اوایل نیستی ؟ براش بهونه کار و خانواده و مشکلات آوردم ولی قبول نکرد . نمیدونم چی شد وسط حرفا به مریم گفتم اگه بگم من دلخورم ازت و شک کردم بهت ناراحت نمیشی؟ بعد کلی بحث کردیم و دلایلم را گفتم و مریم گفت بخدا نه و هر چی تو بگی من میکنم که خیالت راحت باشه و کم کم حشری شدیم و افتادیم روی همدیگه و وقتی کوص مریم را خوردم و افتادم روی کوصش تا بکنم بهم گفت نوید یه چیز بپرسم ؟ گفتم بگو و گفت دوست داری عمه زهرا را بکنیش؟ نمیدونم چرا هم خوشم اومد چون حرف دلم را زد هم بدم اومد چون بی مقدمه گفت . بعد که میکردم حالت داگی مریم را بهم گفت عمه زهرا عاشق کیرایی هست که مثل تو بکن هستن و بی دردسر و دوست داری بکنیش؟ انقدر حشری بودم که گفتم آره از خدامه فقط چطور ؟ گفت من باهاش حرف میزنم و میارم عمه را توی راه و من هم گفتم باشه همش با تو و بعد که کردیم رفتم خونه و دیگه حرف های منو مریم راجع به عمه زهرا بود و اینکه با فلانی کرده با فلانی کات کرده و حرفای کاراش را همشو برای من مریم تعریف میکرد. بعد یه ماه مریم گفت میگم من یه جورایی غیر مستقیم به عمه زهرا گفتم ولی عمه روش نمیشه و بهت راه نمیده این مدلی و اگه میخوایش باید خودت دست بکار بشی و بعد کلی حرف منو راضی کرد بهونه یه فیلمی کنم ( که من مریم را میبرم میرسونم تا جایی که کار داشته و موبایلش تصادفی توی ماشین جا میمونه و من میرم سراغ موبایلش و من گوشی مریم را برمی‌دارم و توی چت هاش با عمه زهرا متوجه میشم که با هم چیکارا کردن و بعدش من بهونه کنم و عمه زهرا را راضی کنم تا من بکنمش . نتونستم قبول کنم که مریم هم‌ وسط ماجرا باشه و خودش یه ریسک بود که مریم همه چیز را بدونه و مطلع باشه و روزی روزگاری همین هم دردسر بشه . خواستم که اصلا مریم چیزی ندونه و گفتم هیچی به رو نیار حتی عمه اگه چیزی گفت کاملا ابراز بی اطلاعی کن . به عمه پیام دادم و گفتم کار واجب دارم و قرار گذاشتیم و عکس چت هاش را نشون دادم و بحث کردیم و گفت خب میخوای چیکار کنی بری به شوهرم بگی؟ تقصیر منه که به مریم لطف کردم و تو را آدم حساب کردم و کلی بحث و تهش عمه گفت که چی الان؟ چی میخوای بگی؟ گفتم منم میخوام و میدونم دوست داری که حال کنی و باز بحث و تهدید دو طرفه ولی نهایتش بعد یه ساعتی عمه زهرا را راضی کردم که من یه بار بکنم فقط واسه امتحان و تست و مزه اینکه دیگه وقتی بکنم دیگه حرفی نمیتونم منم بزنم . عمه را رسوندم و بعد مریم زنگ زد و گفت عمه زهرا کلی فحشم داد و قطع کرد . گفتم چیزی نشده نگرانش نباش . عمه زهرا دو سه روز منو تاب داد تا بالاخره گفت پس فردا صبح بیا دنبالم تا بریم و رفتم دنبالش و سوارش کردم . خیلی ریلکس بهم گفت حیف که من دنبال دردسر نیستم وگرنه ادبت میکردم . با عمه زهرا رفتیم خونه ما که از قبل خالی بود و ردیف کرده بودم و زمانی که رفتیم توی خونه هم حشری بودم هم ترسیده بودم هم هیجان داشتم و استرس و چند دقیقه بازم بحث و دعوا لفظی کردیم تا اینکه عمه زهرا گفت زود کارتو بکن تا بریم وقتی خواستم که لختش کنم و دست بکنم‌ لای پاش گفت بزار برم دسشویی ولی با اصرار شلوار و شورتش را در آوردم. دقیق میدونستم که داره ادا میاد و خودش هم مشخص بود که خودش هم میخواد و دوسداره یه بار هم شده با من تست کنه . عمه خودش مانتو و تاپ را در آورد ولی سوتین را باز نکرد و من جلوش زانو زدم و رون های سفید و تپل و بی مو و تمیزش را که مشخص بود تازه حمام بوده بوسیدم و لیس زدم و سعی کردم لای چاک کوسش را که خیس بود بخورم اول گفت نه نخور زود بکن بریم ولی با اصرار ایستاده گذاشت بخورمش و چه بوی ناز و مزه توپی میداد و رفتم واقعا روی ابر ها و کم کم خودش هم پاهاش را بازتر کرد و کمر را خم کرد سمت من تا راحت بخورم و چند دقیقه که لای کوس را لیس زدم خودش گفت چطوری بخوابم ؟ گفتم بشین دهنم و دراز کشیدم روی فرش و عمه هم خم‌ شد و نشست دهنم و کم کم خودش ناله را شروع کرد و دست انداخت کمربند و زیپ منو باز کرد و گفت بذار بخورمش زود ارضا بشی و شلوار و شورت منو با کمک خودش پایین دادیم عمه برای من می‌خورد و من برای عمه زهرا و دیوونه ش کردم چون مریم قبلا گفته بود عاشق چه کارهایی هست . بعدش عمه را از کونش لیس زدم تا سینه و گردن و فقط ناله می‌کرد و میگفت زود باش آبش را بیار ولی میدونستم ادا میاد و بیشتر میخوردم. بهم گفت پس بکن توش زود بریم و خوابید کنارم و پاهاش را بالا کرد و من لخت کامل شدم و سوتین عمه را هم با اصرار باز کردم و افتادم روش و پاهاش بالا و کیر من توی کوص تپلش و سینه هاش دهنم و خودش هم کمر تکون میداد گاهی و لذتش را علنی می‌کرد. بعد یه ربع گفتم بشین روی من و کمر بزن تا حالت بیارم و میدونستم دوست داره خودش تکون بده و جا عوض کردیم و اون کمر میزد و خم بود روی من تا بتونم سینه ش را بمکم . حدود ده دقیقه نشد که جوری کمر میزد که زیرش له میشدم و مشخص بود حسابی حشری هست . و بعد لرزید و سست شد و محکم بغلم کرد و بهم گفت خیلی کثافتی نوید ببین چطوری منو کردی آخرش و بعد بوسیدمش و گفتم داگی بشه و باز کونش را لیس زدم یه کم و داگی از کوس کردمش و کونش را همزمان انگشت کردم و کونش باز بود و مشخص بود که از کون هم پایه بوده و می‌داده قبلا . آبم قبل اینکه بیاد همون حالت داگی که رو توی هم نبودیم بهش گفتم دوسش دارم و هر کار بگه میکنم فقط بازم باهم باشیم و قبول کرد . بعدش آبم را ریختم روی کون و گودی کمرش و لای درز کون و کوسش و پاکش کردیم و رفتیم . بعد اون روز باز هم با عمه حال کردم. خودش خدایی پیام میداد و اوکی می‌کرد تا برم پیشش . بقیه چیزا را وقت نشد بگم . پیروز و موفق باشید

نوشته: نوید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18