رفتن به مطلب

داستان سکس میلف هات با شیمیل دوست داشتنی


dozens

ارسال‌های توصیه شده

     شیمیل × داستان سکسی × داستان شیمیل × سکس شیمیل ×

مریم ، شیمیل محبوب من - 1

من اکرم هستم ، یه زن ۵۵ ساله و دارای ۳ تا فرزند که همه ازدواج کردند
تقریبا ۲۲ سالم بود که با محمد ازدواج کردم
از خودم بگم قیافه و هیکلم معمولی هست ، اون موقع هایی که دانشجوی هنر و ادبیات بودم با یکی دوتا از بچه ها لز میکردم اما بعد فارغ التحصیلی و ازدواجم دیگه ارتباطم با لزبینها قطع شد و چسبیدم به زندگیم
البته محمد چندباری شیطونی کرد ولی دیگه کاری نکرد
چون رشتم ادبیات بود به داستان نویسی علاقه داشتم و تو اکثر انجمنهای داستان نویسی شرکت میکردم
بعضی مواقع اگر جشنی هم بود به محمد زنگ میزدم و او هم میومد
بعضی مواقع آقایان شرکت کننده تو انجمنه بهم پیشنهاد دوستی می دادند اما چون متاهل بودم و به محمد تعهد داشتم تمام پیشنهاد ها رو رد میکردم
این کارها همچنان ادامه داد تا با مریم آشنا شدم
مریم یه خانمی چادری بود و تو انگشت چپش حلقه داشت ، آرایش میکرد و خیلی سنگین و با وقار بود
یواش یواش دوستیم با مریم بیشتر شده بود و علاوه بر این مریم یه ۲۰۶ سفید داشت و با هم بیشتر قرار میذاشتیمو
تقریبا شش ماهی از دوستی من و مریم گذشته بود یه روز موقع برگشت از یک انجمنها باران شدیدی گرفت وقتی به ماشین رسیدیم تقریبا خیس شده بودیم ، وقتی به راه افتادیم سر پیچ اول یه پراید از پشت به مریم زد
مریم ترسید و رفت تو شوک ، راننده پراید پیاده شد و چند تا تقه به شیشه زد ( چون این بخش یه کم زیاده توضیح نمیدم )
بعد تصادف مریم رو رسوندم خونش ، شوهر و بچه هاش نبودند ، رو دیوارهای خونش چند تا عکس با لباس عروس به دیوار زده بود و چقدر خوشگل بود ، بهش کمک کردم تا چادر و مانتوشو در آورد ،
بر خلاف من مریم پستانهای بزرگی داشت ( سایز من ۶۵ بود و حتی تو دوران شیردهی هم بزرگ نشده بود )
یکی دوتا آرام بخش بهش دادم و یهو مریم لباشو چسباند رو لبهام و شروع کرد به لب گرفتن ازم ، یه لحظه فکر کردم مریم لزبینه
یکی دو دقیقه لبامون تو هم بود که یهو مریم خودشو جدا کرد و ازم معذرت خواهی کرد
چیزی نگفتم و برای خودم اسنپ گرفتم و اومدم خونه
چند روز گذشت نه من و نه مریم بهم پیام یا زنگ زدیم
هنوز تو فکر کارش بودم که براش پیام دادم :
-مریم ، تو لزبینی ؟
مریم جواب نداد ، ازش دوباره پرسیدم :
-شوهر و بچه هات میدونن که لزبینی ؟
شب بود که جواب داد :
-عزیزم من تنها زندگی میکنم ، شوهر و بچه ندارم
و دوباره پیام داد :
-اکرم میتونم یه چیزی بگم ؟
قول میدی ناراحت نشی ؟
-بگو
-حقیقتآ من شیمیل هست
شیمیل ، چه کلمه آشنایی ، سریع سرچ کردم و فهمیدم مریم آلت مردونه داره
-ناراحت شدی ؟
میدونستم که ناراحت میشی
-پس چرا زودتر نگفتی ؟
-آخه بحثش تا حالا پیش نیومده بود
-اگر شیمیل هستی پس چجوریه که عروسی کردی ؟
-من عروسی نکردم
-پس عکسای رو دیوار که با لباس عروس انداختی چی ؟
-تو یه آتلیه گرفتم
نمیدونستم چی بگم ، یعنی مریم با اون چادر چاقچوق شیمیل بود ؟
اصلآ تصور اینکه مریم بخواد کیر داشته باشه برام سخت بود
چیزی نگفتم ، مریم چندتا پیام دیگه داد ولی جواب ندادم ، حتی جواب زنگشو
تقریبآ یه ماه به انجمنها نرفتم ، چندتا از بچه های انجمن ها بهم زنگ زدند ولی مریض و بهانه کردم ، از مریم هم خبری نبود
آخرین پیامش رو برای بار چندم خوندم :
-میدونستم ناراحت میشی طبیعی برامم ، میدونی اکرم من خیلی از دوستامو اینجوری از دست دادم
حتی تویی که بهترین دوستمی ، باشه دیگه بهت نه زنگ میزنم و نه پیام میدم ، فقط اینو بدون خیلی دوستت دارم و تو از خواهرم بهم نزدیکتری
دلم براش تنگ شده بود ولی میدونستم اگر بخوام باهاش ارتباط بگیرم احتمال داشت باهام سکس کنه
از طرفی هم خیلی دلم برای سکس تنگ شده بود ، محمد چند سالی بود که بخاطر دیابتش نمیتونستیم سکس کنیم فقط بعضی مواقع براش ساک میزدم و اونم برای من
یواش یواش به فکر خرید دیلدو افتاده بودم ولی نمیدونستم از کجا باید بخرم ، انگار یه ندایی تو وجودم فریاد میزد : تو که کیر میخواهی برو سراغ مریم یا اینکه جنده بشو
یکی دو هفته گذشت انگار شهوت تو وجودم بیدار شده بود تو شورتم شده بود پر ترشح ، به مریم پیام دادم
-فردا هستی بیام پیشت ؟
-واقعآ می خواهی بیایی ؟
یعنی ازم ناراحت نیستی ؟
-فقط تمیز باش
زنگ زدم به یکی از آرایشگاه ها و برای بعدظهر
درخواست یه اپیلاسیون کار دادم
صبح که بیدار شدم حال عجیبی داشتم ، محمد رفته بود
یه غذای دم دستی برا محمد درست کردم و پریدم تو حمام
از دیدن کصم که صاف صاف شده بود لذت بردم خودمو حسابی شستم وقتی اومدم بیرون بهترین ستی که زمانی برای محمد میپوشیدمو تنم کردم و شروع کردم به آرایش و لاک زدن
ساعت نزدیک ۹ شده بود ، مریم برام پیام فرستاد :
-سلام ، کی میایی ؟
-تا ده میام !
یه لباس مجلسی داشتم پوشیدمش ، خیلی خوب شده بودم
گشنم بود ، چند تا بیسکویت خوردم و اسنپ گرفتم و آماده شدم
از اینکه میخواستم زیر کیر یه زن شیمیل بخوابم هیجان زده بودم
اسنپ اومد و نیم ساعت بعد دم خونه مریم بودم
پیاده شدم و زنگ زدم وقتی رسیدم ، مریم در رو باز گذاشت بود ، رفتم تو صداش کردم
-بشین ، الان میام
مانتومو در آوردم و صدای سلام مریم اومد وقتی که برگشتم ، مریم یه دکلته آبی پاش کرده بود و پستونهای بزر‌گش مشخص بود جفتمون از هم تعریف کردیم مریم اومد جلو لباشو گذاشت رو لبهام
خواستم دستمو بذارم رو کیرش ولی دستمو پس زد
-الان نه
نشستم رو مبل و مریم برام آب میوه آورد
داغ کرده بودم آب میوه خنک خیلی بهم چسبید
باورم نمیشد این همون مریم چادری باشه ، این تیپی که زده بود دل هر مردی رو میبره ، چه برسه به من
از مریم خواستم ماجرای خودشو برام بگه و مریم هم برام تعریف کرد
تو حین حرف زدنهاش حس کردم کیرش داره بلند میشه
-مریم میشه ببینم ؟
بلند شد و زیپ لباسشو باز کرد و دکولتش افتاد پایین
وااااااای چی میدیدم ، یه کیر بزرگ و واقعی و بی مو ، انگار مریم هم قشنگ تمیز کاری کرده بود ، با دستم کیرشو گرفتم و کمی مالیدمش ، سرمو جلو بردم و کردم تو دهنم ، واقعا عالی بود
کمی براش ساک زدم
آهههه کشیدنهای مریم شروع شد ، بهم گفت بیا بریم رو تختم
رفتیم اتاق خوابش یه اتاق نقلی ولی قشنگی بود مریم لبه تختش نشست ، منم لباسمو در آوردم و بعدش ستم رو
مریم با دیدن کس صاف و سفیدم چشماش چهار شد بلند شد و بغلم کرد ، کیرش به کصم میخورد
آخخخخخخخخ چقدر حال میداد باز لبای هم خوردیم و آروم نشستیم لبه تخت و بعدش دراز کشیدیم
به پیشنهاد مریم 69 شدیم و شروع کردیم به ساک زدن برای هم
کیرش تمام دهنمو پر کرده بود ، مریم هم قشنگ داشت کصمو لیس میزد ، کصمو باز کرده بود و چوچوله هامو لیس میزد و همین کارش باعث شد که ارضا بشم
ارضا شدنی که سالها ازم دور شده بود
از مریم خواستم که باهام سکس کنه ، از روم بلند شد و وسط پاهام نشست و پاهامو باز کرد و برد به سمت بالا و آورد نزدیک صورتم
کمی کیرشو به چاک کصم مالید و یهو کرد تو
یه لحظه درد و سوزش تو کصم شروع شد ، کیر مریم واقعآ کلفت بود ، حتی از کیر محمد هم کلفت تر بود
مریم کیرشو تا ته توی کصم فرو کرد ، واقعآ دردم گرفته بود از مریم خواستم کیرشو در بیاره اما مریم چشماشو بسته بود و انگار یه جورایی تو هپروت بود
خواستم از زیرش بیرون بیام اما مریم جوری روم افتاده بود و سنگینیشو روم انداخته بود که نمیتونستم خودمو از زیرش بیرون بکشم
پاهام درد گرفته بود تا جایی که میتونستم پاهامو آوردم پایین ، مریم یواش یواش شروع کرد به تلمبه زدن ، دردم داشت به لذت تبدیل میشه ، باورم نمیشد دارم به یه شیمیل کص میدم
مریم خودشو انداخت روم و شروع کرد به خوردن لبام
پستونامون رو هم بود و با تکانهای مریم داشتم لذت میبردم تا اینکه برای بار دوم ارضاء شدم
جفتمون خسته شده بودیم مریم کیرشو در آورد و کنارم افتاد
فکر کنم بیست دقیقه ای روم تلمبه میزد
-خوب بود ، حال کردی ؟
-اوهوم
بغلش کردم آروم رفتم پایین کیرش هنوز راست بود شروع کردم براش ساک زدم ، کیرش مزه کصمو گرفته بود حتی خایه هاشم بوی کصمو میداد
یه پنج دقیقه ای براش ساک زدم بلند شدم و کیرشو روی سوراخ کصم تنظیم کردم و نشستم روش ، این دفعه کیرش راحت رفت تو کصم
وقتی کیرش تا ته رفت تو کصم شروع کردم به بالا و پایین کردن
داشتم از کیرش لذت میبردم ، اونم داشت لذت میبرد
بعد ده دقیقه خسته شدم آروم در آوردم و کنارش خوابیدم
مریم دوباره بغلم کرد و لب گرفتهامون دوباره شروع شد
با دستش پستونامو میمالید و با دست دیگرش کصمو میمالید
برای بار سوم ارضاء شدم
برخلاف محمد که فقط چند دقیقه منو میکرد و آبش زود میومد ، مریم بعد نیم ساعت هنوز ارضا نشده بود
ازم خواست داگی بشم ، بلند شدم و پوزیشن داگی رو گرفتم
مریم کیرشو رو کصم تنظیم کرد و داد تو و بدون معطلی شروع کرد به تلمبه زدن
آه و ناله جفتمون بلند شده ، مریم سرعت تلمبه زدنش بیشتر شد و یهو کصم شد پر از آبش
داغ داغ بود ، آنگار تو کصم شلنگ آب داغ کرده باشند
مریم کیرشو از کصم در آورد و دراز کشید ، هنوز از کیرش داشت منی میومد
برایم جالب بود که این زن چقدر منی داره اون همه توی کصم بود و الانم داشت ازش میومد
در حالیکه آب محمد خیلی کمتر از مریم بود
و جالبتر از این که هنوز کیرش راست بود ، انگار خیال خوابیدن نداشت
دوبار کنار مریم دراز کشیدم
مریم خسته شده بود ، حق هم داشت فکر کنم بیشتر از نیم ساعت منو میکرد ، با این که به محمد کون نداده بودم ولی خیلی دوست داشتم به مریم کون بدم اما منتظر بودم خودش بهم پیشنهاد آنال بده

…ادامه دارد

نوشته: اکرم

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 1 ماه بعد...


مریم ، شیمیل محبوب من - 2

از اون روزی که با مریم سکس کردم حالم خیلی بهتر شده بود
بعد اون روز دو بار دیگه باهم سکس کردیم خداییش مریم خیلی بهتر از محمد تو جوانیش منو میکرد
دوباره منو مریم پایمان تو انجمن ها باز شد
سکسم با مریم باعث شده بود داستانهام یه رنگ و بوی سکسی بگیره و مجبور بودم اون قسمتها رو موقع خوندن سانسور کنم ، ولی برای مریم میخوندم و اون هم نقد میکرد برام
مریم عضو هیاًت مدیره یه شرکت خصوصی بود و از اونجا زندگیشو اداره میکرد
روزهایی که میخواستم برم خونش و برگشت هر دو مسیر رو برام اسنپ میگرفت
تو هفته دوبار سکس به مریم میدادم و جفتمون حسابی ارضا میشدیم
اخلاقم با محمد بهتر شده بود و محمد هم با تغییر اخلاقم باهام بهتر شده بود
یه شب مهمانی خانوادگی گرفتم ( دخترم و دوتا پسرم ) و مریم رو هم دعوت کردم
مریم یه تیپ مَردکُش زده بود
اون شب محمد هم با مریم شوخی میکرد ، نمیدونست که مریم هم مثل خودش کیر داره یه لحظه از تصور اینکه مریم داره محمد رو میکنه شهوتی شدم
غذا رو به آذر ، دخترم سپردم و به بهانه نشون دادن لباسام مریمو کشوندم تو اتاقم بغلش کردم و لب گرفتم
حسابی حشری بودم دامن و شورتمو کشیدم پایین و مریم هم شروع کرد به گاییدن کصم
دوست داشتم مثل همیشه و جیغ و ناله کنم اما تو اون شرایط نمیشد
مریم تقریباً بیست دقیقه ای منو کرد من ارضا شده بودم ولی مریم هنوز نشده بود که یهو تلمبه هاش زیاد شد و منو سفت گرفت و تمام کصم پر شد از آبش ، جفتمون ناله های ریز میکشیدیم ، برگشتم و مشغول لب گرفتن شدیم
که یهو صدای در زدن اومد سریع خودمونو مرتب کردیم و در رو باز کردم ، دخترم بود که میگفت میخواهیم شام رو آماده کنیم
به مریم چشمکی زدم و رفتم دستشویی تا کصمو بشورم
هفته بعد مریم بهم اس داد که میخواد بیاد خونم
گفت دوست داره رو تخت خودم باهام سکس کنه
دو روز بعد که محمد رفت ، کلید خونمو گذاشتم زیر پادری ، به مریم پیام دادم که بیاد و گفتم که کلید کجاست ، سریع لخت شدم و همون جور لخت روی تخت دراز کشیدم و داشتم به مریم فکر میکردم و خوابم برد
نمیدونم چقدر خوابم برده بود که حس کردم یه چیز نرم و کلفت از پشت لای پامه
چشامو باز کردم ، مریم از پشت بغلم کرده بود و کیرشو گذاشته بود لای پام
برگشتم ، مریم لبامو بوسید :
-خوب خوابیده بودی جنده خانم
بلند شد و پاهاشو گذاشت دو طرف صورتم و آروم نشست ، دهنمو باز کردم و مریم با کیرش نشست تو دهنم ، مریم مواظب بود که کیرش تا ته نره که خفه نشم . چند دقیقه بعد مریم بغلم کرد و کیرشو وارد کصم کرد
دوباره لذتم شروع شد ، همونجور که تلمبه میزد شروع کرد به خوردن پستانها ، نالم در اومد تلمبه زدن مریم هم بیشتر شده بود ، بعد مدتی کیرشو از کصم در آورد ، ازم خواست که داگی بشم ، بلند شدم و داگی شدم ، بلند شد و اومد پشتم کمی با کصم بازی کرد و شروع کرد به کردنم ، دلم میخواست از کون هم منو بکن اما میخواستم اون خودش پیشنهاد بده
تو همین فکرها بودم که مریم کیرشو گذاشت رو کصو آروم آروم شروع کرد به کردنم ، دوباره ناله های جفتمون در اومد و نمیدونم برای چندمین بار بود که ارضا شدم ، مریم هم سرعت تلمبه زدنش بیشتر شده بود انگار که میخواست اونم ارضا بشه که یهو صدای مردونه محمد اومد :
-شما دوتا معلومه چه کاری می کنید ؟
سر برگردوندم محمد تو چارچوب در ایستاده بود و با تعجب به من و مریم نگاه میکرد
مریم با جیغ کوتاهی سریع کیرشو از کصم در آورد و ملافه روتختی رو کشید روی خودش
بلند شدم و رفتم سمت محمد
-تو کی اومدی ؟
-اکرم داستان چیه ؟
-میتونم بهت توضیح بدم
محمد دوباره به مریم نگاه کرد و بدون اینکه چیزی بگه از خونه رفت بیرون
یه لحظه تو بهت و شوک بودم ، مریم از روی تخت بلند شد و اومد سمتم
-مگه میدونستی قراره بیاد ؟
چیزی نگفتم و رفتم سراغ موبایلم و شماره محمد رو گرفتم ، چند تا بوق خورد اما محمد رد تماس داد
چند بار دیگه گرفتم تا اینکه محمد گوشیشو خاموش کرد
نمیدونستم چیکار کنم ، حس آدمهای خیانتکار رو داشتم اما من خیانتی نکرده بودم ، با همجنس خودم خوابیده بودم و اینکه همجنس خودم بجای کس ، کیر داشت
خب منم به سکس احتیاج داشتم چیکار کنم که کیرش راست نمیشد ؟ انگار تقصیر من بود که محمد از کار افتاده بود
داشتم خودمو توجیه میکردم ، مریم کنارم نشست و سرمو روی شونش گذاشت ، نمیدونم چی شد اما یهو گریم گرفت ، مریم شونه هامو میمالید ، کمی آروم شدم ، مریم بلندم کرد و منو برد حمام ، بدون اینکه سکس کنیم منو شست ، حولمو تنم کرد و منو خوابوند
نزدیکهای ظهر بود که بیدار شدم ، مریم کنارم نبود با رخوتی از تو جام بلند شدم
مریم نبود ، انگار رفته بود روی در یخچال و زیر مگنت فانتزی یه برگه به نام خودم دیدم :

-عزیزم تقصیر من بود که این اتفاق افتاد ، سعی میکنم ارتباطتو با همسرت درست کنم ، ببخش که شماره شوهرتو از تو گوشیت برداشتم

موبایل رو برداشتم و دوباره به محمد زنگ زدم ، گوشیش روشن بود اما بعد یه زنگ خوردن شمارم اشغال می شد ، فهمیدم بلاکم کردم ، دلم آغوش مردانشو میخواست ولی…
ادامه دارد
ادامه…

نوشته: اکرم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18