رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

     زن شوهردار × خیانت × پدرشوهر × داستان سکسی × داستان زن شوهردار × سکس زن شوهردار × داستان خیانت × سکس خیانت × داستان پدرشوهر × سکس پدرشوهر ×

پدرشوهر و نازگل - 1

مادر شوهر ۶ سالی میشد که فوت کرده بود من و همسرم طبقه بالای خونه پدر شوهرم زندگی میکنیم پدر شوهرم ناهار و شام میاد بالا پیش ما که تنها نباشه شوهرم همیشه به خاطر شغلش ماموریت میره و اکثرا من و پدر شوهرم تنهاییم تا قبل از به دنیا اومدن پسرم حس کرده بودم پدر شوهرم هیزی میکنه و دید میزنه و گاهی هم میماله منو البته منم بدم نمیومد چون خیلی با شوهرم کم سکس میکنیم من اکثرا ارضا نمیشم مثلا چندباری پدر شوهرم از پشت منو بغل کرده و دستشو رو سینم گذاشته و فشار داده اولا که بغل میکرد من کیرشو حس نمیکردم بعدها همزمان با فشار دادن سینم کیرشم فشار میداد به کونم منم لذت میبردم از عمد سعی میکردم خودمو بهش بچسبونم و همیشه تاپ و دامن کوتاه میپوشیدم تو خونه و اصلا عادت سوتین و شورتم ندارم دختر پُری هستم با سینه و باسن بزرگ وقتی تاپ میپوشم هی باید یقمو بکشم بالا تا سینه هامو بپوشونم پدر شوهرمم چندباری دیدم هین نگاه کردن به من کیرشو جا به جا میکنه از داستان اصلی دور نشیم پسرم سه ماه بود که دنیا اومده بود و شوهر ۱ هفته بود که ماموریت بود بعد ناهار پدر شوهرم نشسته بود رو مبل چایی میخورد منم از عمد رو به روش نشسته بودم و دوتا سینمو از بالای لباس در اورده بودم و پسرمو خوابونده بودم رو پام که شیر بخوره پسرم داشت شیر میخورد و من نوک اون یکی سینمو با دست گرفته بودم دیدم کیر پدر شوهرم بلند شده یهو با صدایی پر از عشوه گفتم
+اااااااااخ
_چی شد عروس قشنگم؟
+هیچی بابا جون نوت نوک سینمه فشار میده
بلند شد اومد روبه روم چسبیده بهم نشست رو به پسرم گفت ای توله سگ دلت میاد این هلوهارو گاز بگیری خندیدم بعد چند ثانیه پسرمو که خوابش برده بود گذاشتم بالای مبل پشت سرم برگشتم سمت پدر شوهرم هیچ حرکتی نمی کردم که حتی سینه هامو بکنم تو لباس یهو پدر شوهرم دستمو گرفت گفت عروس جان من یه درخواستی ازت دارم
گفتم جانم
گفت من همیشه ارزوم بود که نوه دار بشم و دهنمو بزارم جای دهن نوم
گفتم یعنی چی
گفت اگه اجازه میدی میخوام جای دهن نوم رو سینتو لیس بزنم
با این حرفش شرتم خیس خیس شد
گفتم نمیشه که گفت
خواهش میکنم روی این پیرمرد و زمین نندازه منم که شل شده بودم گفتم باشه فقط در حد چند ثانیه
با گفتن قربون عروس گلم برم اومد کنارم نشست و دراز کشید رو پام سینمو تو دست گرفتم و نوکشو گرفتم سمتش زبونشو در اورد شروع کرد لیس زدنه سینم همزمان تو چشمامم نگاه میکرد من خیس خیس بودم پاهامو بهم فشار میدادم که دستش اومد بالا و اون یکی سینمو تو دست گرفت و فشار داد یهو گفتم بسه
کل سینمو کرد تو دهنش و شروع کرد مک زدن و با دندون نوکشو گاز زدن یه ااااخ گفتم و سینمو بیشتر هل دادم سمت دهنش یه لحظه سرشو دور کرد گفت جوووون چی میخوره پدر سوخته
خندیدم و سینمو گرفتم سمتش یهو گفت عزیزم من کمرم درد میکنه اینجوری میشه من دراز بکشم تو چهار دست و پا بیای روم من از پایین اینا رو بخورم
با یکم اره و نه گفتم باشه فقط در همین حدا گفت حتما عروس قشنگم من به خاطر خودم دوست دارم اینا رو بخورم
چهار دست و پا خوابیدم روش سینه هام اویزون جلو دهنش بود تکون میخوردم نمیذاشتم بخورتشون یهو یکیشو گرفت یه گاز محکم زد منم جیغ زدم تو کسم نبض حس میکردم دلم میخواست جر بخورم رو کیرش نشستم شورت پام نبود کل کسمو حس میکرد اون نوک سینمو گاز میزد منم رو کیرش تکون میخوردم
یه ۵ دقیقه ای تو همین حالت بودیم که با زنگ خوردن گوشیم از روش بلند شدم مامانم بود در حین حرف زدن سینه هامو درست کردم پام از شدت شهوت میلرزید کییییییر میخواستم کیییییییر هیچ وقت به این حد از شهوت نرسیده بودم
نگاه شلوار پدر شوهرم کردم دیدم از اب کسم خیسه خیسه پدر شوهرم بلند شد اومد مثل همیشه بغلم کرد سینمو فشار داد کیرشو دوباره محکم کوبوند به کونم لپمو بوسید تشکر کرد و رفت
ولی شب اتفاق های جالب تری افتاد

اگه خوشتون اومد ادامشم میذارم

نوشته: نازگل

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...


پدرشوهر و نازگل - 2

بعد از مادرم به همسرم زنگ زدم گفت امشب برمیگردم منم که تشنه کیر بودم خیلی خوشحال شدم همسرم گفت من تقریبا ۹:۳۰،۱۰ میرسم منم خونه رو تمیز کردم زرشک پلو با مرغ غدای محبوب همسر جانم پختم حموم کردم بچمم حموم دادم یه دامن کوتاه مشکی با تاپ ستشم پوشیدم اما تمام مدت داشتم به گرمایی که از کیر بابا جون رو کسم مینشست فک میکردم به خوردن سینم که چقد خوب بود پس حتما تو سکسم خوبه دلم کرم ریختن میخواست نگا ساعت کردم ۸ بود دیگه باید کم کم میومد بالا که زنگ درو زد اومد داخل رفتم جلو جوری که کامل تو بغلش باشم گونشو بوسیدم دست انداخت پشت کمرم گفت خوشگل کردی خوشگله بعد خندید لبخند زدم گفتم همسر جانم داره میاد انگار که یهو بادش خوابید گفت اهااا به سلامتی جاوید (پسرم) کجاست از بغلش اومدم بیرون گفتم خوابه اگه شما گرسنه هستین شام بکشم تشکر کرد گفت نه منتظر میمونم رو مبل جلوی تلوزیون نشست منم به بهونه ی تمیز کردن زیر تلوزیونی خم شدم جلوش و گفتم دوس دارم وقتی میاد همه جا تمیز باشه و حین گفتن این حرف کونمو بیشتر عقب دادم مطمن بودم یه ذره از کسم پیدا شده از جلو طوری که نبینه از عمد دامنو کشیدم بالا تر تاپمم کشیدم پایین تر یه هومممم کشدار گفت و با صدای گرفته ای ادامه داد واقعا همه جا رو تمیز کردی کاش یکی بود به خاطر من تمیز میکرد بلند شدم رفتم سمتش گفتم خودم برات تمیز میکنم بابا جون مگه من مردم و یه بوس رو لپش گذاشتم همین جور که من خم بودم روش دست انداخت دور کمرم منو انداخت تو بغلش گفت تو عروس خوشگل خودمی بابا جون شیرت خیلی خوشمزه بود خندیدم گفتم پس چرا جاوید نمیخوره سینمو هی ول میکنه یه دست رو سینم کشید و گفت قدر نمیدونه دست انداخت سینمو از یقه ی تاپم در اورد یهو خودمو کشیدم عقب گفتم چیکار میکنی گفت من لیسش‌ بزنم بعد برو بزارش دهن جاوید نوه ی عزیزم گفتم باشه یه لحظه تا جامو درست کنم بلند شدم یه پام گذاشتم این سمتش یه پام گذاشتم اون سمتش دامننم خیلی نامحسوس کشیدم بالا یهو همشو کرد تو دهنش شروع کرد مک زدن و گاز گرفتن یهو اروم گفتم یواش علی امشب میاد کبود نشه یهو یه گاز محکم به نوک سینم زد با اون دستم نوک اون یکیو کشید یه اه کشیدم خودمو بیشتر کشیدم سمتش دست انداخ دورم که تعادل حفظ کنه دستش خورد به کونم که لخت شده بود یهو انگشتاشو کرد لای چاک کونم یه اخ دیگه دگفتم سرشو بلند کرد گفت چقدر تو شیرینی یه لبخندی زدم خودم سینمو گذاشتم دهنش همینجور که نگاش میکردم گفتم بخور عزیزم بخور جونم همشو بخور همش مال خودته یهو نوک انگشت فاکشو کرد تو کونم یه تکون به خودم دادم با بی جونی گفتم درش بیار با گفتن این حرف بیشتر کرد تو کونم یه ای کشدار گفتم و بعدش همینجور که یه دستم پشت سرشو فشار میداد سمت سینم یه دستم سینمو فشار میداد سمت دهنش گفتم قرار ما کون نبود یهو سرش بلند کرد انگشتشم تا ته کرد تو کونم یه جیغ یواش کشیدم گفت هست این همه خرج زندگیتون میکنم این همه خونه و ماشین و طلا دادم بهتون این همه پول ازم میگیرین وظیفته کس بدی بهم حشری شده بودم که از سست یه چیزی اون ورتر بودم با این حرفا هم بیشتر حشری میشدم گفتم وظیفت بوده هر کاری کردی واسه پسرت کردی من به تو کس نمیدم(از خدام بود منو بکنه ها ولی من خشن دوس دارم واسه همین اینجوری میگفتم)یهو تو چند ثانیه جاهامون عوض کرد منو نشوند رو مبل خودشم پایین پام به زور پاهامو از هم باز کرد اروم میگفتم نکن ولم کن بهت میگم ولم کن پاهامو باز کرد کسم جلوش گذاشته بود گفت جوووووون چه کلوچه ای لای پاته با دست دوتا محکم زد روش و لبه هاشو کشید یه اییییی بلند گفتم دست کردم تو موهاش سرش اوردم بالا کفتم ولم کن بهت میگم سرشو از زیر دستم در اورد گفت تا یه جوری نکنمت که نتونی راه بری ولت نمیکنم چه عسلی لای پاته واسه کب خیس شده جنده خانم یه لیس زد همزمان یه اووووممممی گفتم گفت این کسو شب تا صبح باید بکنی که نتونی از جات بلند بشی
همینجور میخورد و میگفت بی عرضه رو من که نرفته فقط کس حروم کنه یه گاز از لبه ی کسم گرفت و گفت عروس خانم جنده میکنمت بفهمی کردن یعنی چی جرت میدم پارت میکنم چوچولمو گرفت کشید گفتم تو رو خدا امشب ولم کنم علی داره میاد اگه چیزی بفهمه میکشتم گفت نگران نباش اون حالا حالاها نمیاد گفتم تو رو خدا هر وقت رفت بیا بکن ولی امشب نه انگشت فاکشو با کسم خیس کرد محکم کرد تو کونم یه اخ بلند گفتم شروع کرد انگشتشو عقب و جلو کردن همزمان کسمم میخورد دیگه طاقتم تموم شد و گفتم کیر میخوام کیررررر میخوام بکن توووووو جرم بده بابا جون یه مک محکم زد و گفت الان عروس قشنگم الان جنده خانم بلند شد کمربندشو باز کنه که زنگ در و زدن نگاش کردم با عصبانیت گفت کسکش دیوث الان وقت اومدن بود ریدم تو اون شبی که کس ننتو گاییدم
بلند شدم خودمو مرتب کردم بابا جونم خودشو مرتب کرد در باز کردم واسه همسر جان

ادامه دارد

نوشته: نازگل

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...


پدرشوهر و نازگل - 3

بعد اومدن علی تا ۲،۳ روز استراحت میکرد و خونه بود هیچ اتفاقی پیش نیومد و من لحظه شماری میکردم که دوباره ماموریت بهش بخوره و بره روز چهارم پدر شوهرم تماس گرفت که من یکم پاهام درد و به نازگل بگو غذا بیاره پایین برام من که همون لحظه فهمیده بودم نقشست حتما کیرش بلند شده پریدم از جام غذا تو ظرف کردم ببرم پایین به بهونه ی پا درد بابا جون روغن زیتونم برداشتم گفتم شاید نداشته باشه سینی به دست رفتم پایین در پایینو باز کردم دیدم کسی نیست سینی گذاشتم رو اوپن صدا زدم بابا جون یهو صداش از اتاق اومد گفت جوون اینجام رفتم تو اتاق دیدم لخت لخت دراز کشیده داره دست میکشه رو کیرش با صدای خمار گفت اومدی عروس خانم اومدی جنده خانم اومدی دختر بابا میدونی ۳،۴ روزه دارم میسوزم از نکردن کوس خوشگلت بیا جلو بیا یکم کیر بابا رو بخور ببینم
با هر چی ناز تو زندگیم بلد بودم رفتم رو تخت پاهامو باز کردم دو طرف بابا گذاشتم تا جایی که میشد خم شدم و کونمو دادم عقب با دوتا دستم کیرشو گرفتم یه لیس تخماش تا سرش زدم یه اومممم کشداری گفت منم بعد چنا لیس جانانه تا نصفه کردم تو دهنم همش جا نمیشد شروع کردم ساک زدن و مک زدن یه گازای یواش میگرفتم از سرش و اروم ساک میزدم بعد چند دقیقه دستشو گذاشت پشت سرم و با فشار سعی داشت کیرشو تا ته بکنه تو دهنم همینجوری هم وسطش میگفت بخور جنده بخور که جنده ی خودم شدی خوشگل خانم یهو دست کرد تو موهام سرمو بلند کرد گفته بسه لخت شو بخواب رو تخت پاهاتو باز کن منم خوابیدم پاهامو باز کردم کسم پر اب شده بود یه دستی وسطش کشید دوتا محکم زد روش گفت جوون به کندو عسلت اومد روم یه تف انداخت رو کیرش یهو تا ته فرو کرد تو کسم یه تکون خوردم اخ بلندی گفتم که گفت هیس صدات در نیاد جنده با درد گفتم بیشعور حداقل یکم میخوردیش گفت هیس نمیخوام مثه اون روز وقت کم باشه همینجور که تلمبه میزد گردن و گوشمم میخورد و میگفت جووون به این کس،کست کیر خوره کیر توش گم میشه منم که رو ابرا بودم فقط اه و ناله میکردم میگفتم بکن منو قربون کیر کلفتت برم بعد چندتا تلمبه ی محکم خوابید گفت بیا بشین روش همینجور که با دست تنظیم کردم کیرشو تو کسم یهو شروع کردم بپر بپر نگاه تو چشاش میکردم و از اینکه پدرشوهرم داره منو میکنه حشری تر میشدم و میگفتم جون اره پسرت بلد نیست بکنه یهو خم شدم روش سینمو با دندون گرفت و میخورد چندتا مک که زد من تکون خوردنو تندتر کردم و با گفتن بکن بابا جون بکن عروس جندتو ارضا شدم چند روز بود تو توهم گاییده شدن با این کیر بودم از شدت حشری بودن خیلی ارضا شدیدی شدم با ارضا شدنم یهو سینمو گاز گرفت و که جیغم رفت هوا یهو منو هل داد پایین کفت داگی یالا داگی که شدم کیرشو تا ته فرو کرد تو کسم جیغ میزدم از درد اون کیر کلفت یهو موهامو کشید رو به عقب و گفت هیس صدات میره بالا اون کره خر میشنوه اروم گفتم باشه همینجور که موهام تو دستش بود و میکشید با تمام توان تلمبه میزد صدای برخورد تخماش به کس نیسم تمام اتاق پر کرده بود همینجور که میکرد میگفت جووون جنده ی خودم چه سواری میده چه تنگی تو دختر اون تخم سگ اصلا تو رو میکنه؟ تو باید جر بخوری تا عاقل بشینی اون وسط چندتا محکم زد رو کونم با درد گفتم نکن علی میبینه گفت تا ببینه وقتی عرضه نداره زنشو درست بگاد بقیه براش این کارو میکنن یهو سرعتشو بیشتر کرد انگشتشو خشک خشک کرد تو کونم و با گفتن حیف که امروز وقت نیست کونتو جر بدم تو کسم ارضا شد و تا قطره آخرشو ریخت تو کسم با عصبانیت گفتم کثافت چرا ریختی داخل همون جور که کنارم رو تخت ولو شد گفت واسه منم یه بچه بیار همه چی بهت میدم هر چی بخوای
این شروع سکس منو باباجون کیر کلفتم شد

نوشته: نازگل

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18