رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

     خاله × داستان سکسی × داستان خاله × سکس خاله × سکس محارم × داستان محارم × محارم ×
کس سفید خاله سوسن

من آرش هستم 25 سالمه چون خانواده گیری دارم دوست دختر نداشتم خانوادم هم به شدت با این قضیه مخالف بودن به جاش رفت و آمد و هم صحبتی با خالم سوسن که الان دبیرستانی هست و حدود 17 سالش شده وقتمو پر می کرد البته خیال نکنید به قصد سکس و لاس زدن فقط از بچگی با هم بزرگ شدیم و با هم صمیمی بودیم همین پدر مادر خالم که پدر بزرگ مادر بزرگ من بودن هم گیر بودن و نمی زاشتن خالم دنبال دوست پسر و این حرفا باشه خالم هم مثبت بود تو فامیل سنگین بود و با پسرا زیاد حرف نمی زد اما با هم جور بودیم البته مشکلی هم نبود چون خالم بود کسی گیر نمیاد زیاد رفت و آمد داشتیم وقتی بابام بود خاله سوسن با مانتو و شلوار جین بود و شالشو هم جوری می بست که مویی گردنی چیزی معلون نباشه جلو بابام جلو بقیه فامیل ها هم همین طور بود وقتی با من تنها بود دیگه شالشو بر می داشت یا مثلا وقتی می رفتم خونشون لباس نصف آستین و شلوار تنش بود گاهی می آمد خونه ما کمک مامانم که برای مهمونی شام آماده کنن یا کمک کنه بعد هم با هم کلی بازی می کردیم منظورم شطرنج و اسم فامیل و غیره بحث سکس هم اصلا بین ما نبود به خاطر همین کلا فقط دست های خاله سوسن تا بازوهاش لخت دیده بودم ولی به هر حال خیلی سفید برفی و تپل بود تو مهمونی و عروسی هم لباس راحت نمی پوشید نهایت تو عروسی حلقه آستین تنش بود با دامن تا زانو و جوراب هم می پوشید که پاهاش لخت نباشه اگر همه زن بودن شال هم نداشت اگر مرد می اومد اونجا شال هم میزاشت سرش البته عروسی ها ما مختلط نیست مرد و زن جدا هستن خلاصه سوسن خیلی مثبت می زد ولی وقتی حدود 15 سالش شده بود کم کم با هم از چیزایی حرف زدیم که قبلا تابو بود گاهی می رفتم دم مدرسه خالم و سوارش می کردم با موتور برسونمش خونه یا می رفتیم پارکی جایی یک کم حرف می زدیم یا خالم خرید هاشو می کرد بعد می رفتیم خونه برسونمش یک روز که رفتیم پارک ازش پرسیدم خاله یک سوال دارم فقط راستشو بگو گفت مگه من تا حالا دروغ گفتم ؟ گفتم قول میدی ناراحت نشی ؟ گفت باشه بگو ببینم من هم گفتم دوست پسر داری ؟ اول جا خورد بعد گفت چی میگی مگه بابا مامان نمیشناسی می زارن ؟ من گفتم پس دوست داری اما می ترسی ؟ گفت خقه شو دیوونه چی میگی واسه خودت گفتم می دونی من که پسرم از تو هم بزرگتر هستم جرات نمی کنم دوست دختر داشته باشم بابا مامانم از خونه بیرونم می کنن گفت پس تو هم سر و گوشت می جنبه گفتم همه نیاز دارن دیگه نمیشه بی خیال باشن کلا خالم گفت جمع کن بریم خیلی دیگه چرت میگی خلاصه رفتیم و خاله را رسوندم خونشون و رفتم خونه شب تو تلگرام باز به خاله سوسن پیام دادم گفتم جواب سوالمو ندادی ها می ترسی دوست پسر داشته باشی یا کلا بدت میاد ؟ یک ایموجی خجالت فرستاد بعد از چند دقیقه نوشت من فقط به ازدواج فکر می کنم با دوست پسر خودمو خراب نمی کنم نوشتم خوب معلوم نیست به این زودی ازدواج کنی نوشت به هر حال باید تحمل کنم باز گیر دادم گفتم راستشو بگو واقعا خودت هم دوست داری تحمل کنی یا از بابا مامان می ترسی ؟ گفت اصلا می ترسم حله ؟ یک ایموجی عصبانی هم داد گفتم بابا عصبانی نشو همه همین طورن دیگه من هم دوست دارم می ترسم مثل تو چرا ناراحت میشی گفت خیلی پر رو شدی دیگه سر حرف باز شده بود شب های دیگه تو تلگرام براش جک می فرستادم البته نه سکسی ولی به هر حال دیگه داشتیم می رفتیم طرف حرف های نزدیک سکس کم کم فهمیده بودم خالم از سکس خوشش میاد اما هم خجالت می کشه هم می ترسه بگه و کم کم هم به موقع حرف زدن با خالم شب ها حس شهوتم بیشتر میشد کلا وقتی از این جور حرفا با خالم می زدم که شهوتم بیشتر شده بود دیگه بیشتر می رفتم دم مدرسه خالم و می بردمش که با هم حرف بزنیم بعد بریم خونشون برسونم گاهی هم می خواست بره خرید یا بیاد خونه ما کمک مامانم کنه برای مهمونی شب غذا آماده باشه می موند خونه ما تا بابا مامانش یعنی پدر بزرگ مادر بزرگم بیان خونه ما مهمونی به هر حال بعد از عادی شدن جک ها و حرف های نیمه سکسی و بعدش بگو بخند با خاله و به قول مادر بزرگم هر هر و کر کر دور از چشم بزرگتر ها یک روز دیگه تصمیم گرفتم به خاله نخ بدم و به هر حال اگر پا بده ترتیبشو بدم شهوت داشت دیوونم می کرد و جرات هم نداشتم دوست دختر داشته باشم اما راحت می تونستم با خالم بچرخم یا ارتباط داشته باشم تصمیم گرفتم این دفعه تو پارک با موبایل بهش فیلم عشقی نشون بدم یعنی دختر و پسر نیمه لخت که همدیگه رو بقل می کنن در همین حد نه سکسی به هر حال با ترس و لرز به خالم گفتم اینو ببین و نمی دونستم واکنش خالم چیه موبایل گرفتم جلوش و پلی کردم خالم گفت این چیه ؟ گفتم ببین معلوم بود خالم خوشش اومده و داشت با دقت نگاه می کرد گفتم خاله چه طوره خوبه ؟ گفت خیلی زشته گفتم بابا کم قیف بیا خاله می ترسه به بابا مامان بگم ؟ زد تو پهلوم گفت خفه شو غلط می کنی بگی گفتم باشه نمیگم یک فیلم دیگه پلی کردم و دید بعد رفتیم خاله خرید هاشو کرد و رسوندم خونشون شب به خاله پیام دادم گفتم خاله حال کردی ؟ یک ایموجی خجالت فرستاد فهمیدم بله خاله خوشش اومده و راه بازه چند روز بعد باز رفتم دم مدرسه خاله و بردمش پارک این بار یک سایت با موبایل آوردم که اولین فیلمش رقص دختر پسر بود ولی بقیش فیلم سکس و رقص قاطی بود موبایل دادم دستش گفتم خاله من میرم دستشویی میام با خیال راحت بشین خودت فیلم هاشو ببین من رفتم و یک ربع بعد برگشتم طوری که خاله نفهمه از پشت و متوجه شدم خاله محو تماشای فیلم هست و حواسش نیست جلوتر رفتم یکهو خالم فهمید حول شد موبایل داد دستم گفت بگیر یک نگاه کردم دیدم بله خاله فیلم سکس پلی کرده تا نصف دیده نشستم کنارش و فیلم باز پلی کردم ادامه فیلم خاله گفت اینا چیه زشته گفتم خاله ببین حالشو ببر به کسی نمیگن که خیالت راحت خالم سرشو انداخته بود زیر و صورتش سرخ شده بود اما فیلمو داشت نگاه می کرد و وسط بکن بکن بود فیلم تموم شد و خاله گفت بلند شو بریم الان باید جواب پس بدیم کجا بودیم و رفتیم شب از تلگرام پیام دادم خاله کیف کردی ؟ خاله سوسن ایموجی خجالت فرستاد فهمیدم خاله خوشش اومده گفتم فردا میام دنبالت بریم پارک یک جا خلوت هر چی دوست داری باز فیلم ببین باشه ؟ باز خاله ایموجی خجالت زد فهمیدم اوکیه فردا باز رفتم دم مدرسه راحت سوار موتور شد هیچ مخالفتی نداشت و خیلی هم سریع سوار شد که زودتر بریم و بردمش پارک یک مکان خلوت خوب و این بار دیگه بدون مقدمه فیلم سکس بکن بکن آوردم و پلی کردم و گرفتم جلو خالم از رفتار خالم متوجه شدم شهوت اونم بیدار شده دیگه بهش گفتم خاله من راز دارت هستم به هیچ کس نمیگم راحت می تونی حرفاتو بهم بزنی همه نیاز دارن من و تو هم همین طور قول میدم هیچ کس هم نمی فهمه هر کاری هم داری فقط به خودم بگو دیگه با هم راحت تر شده بودیم قرارهامون بیشتر شده بود یک روز حال خالم یک کم گرفته بود زدم به سیم آخر برای اولین بار بهش گفتم خاله چیه پکر شدی ؟ پرید هستی ؟ خاله گفت آره گفتم خالم یک سوال کنم ناراحت نمیشی ؟ گفت چی ؟ گفتم خود ارضایی می کنی ؟ گفت نه بابا سعی می کنم خودمو کنترل کنم بی خیال بشم اما چند وقت هست تو شیطون شدی دیگه خلی سخت شده بعد گفت تو چی ؟ گفتم من آره اینو که دیگه کسی که نمی فهمه تو حمام راحت خالم چیزی نگفت دیگه با خاله خیلی راحت شده بودیم حرف های سکسی هم می زدیم به خاله متلک هم می انداختم دیگه خاله هم روش باز شده بود و ترسش از اینکه کسی بفهمه ریخته بود و پا می داد شهوت من هم دیگه رو هزار بود و دیگه تصمیم گرفته بودم مخ خاله را بزنم و بکنمش به این موضوع زیاد فکر کرده بودم اما خاله راه نمی داد نمی دونستم چی کار کنم یک روز با خاله جرات یا حقیقت بازی می کردیم سوال های نیمه سکسی بود من حقیقت انتخاب کردم و خاله گفت چه آرزو سکسی داری ؟ گفتم راستشو بگم ناراحت نمیشی گفت بگو زده به سیم آخر و گفتم خاله چند وقته میخوام بکنتمت و بلند شدم فرار کردم خاله خیلی عصبانی شد چند تا فحش بهم داد و قهر کرد خودش رفت خونه و دیگه با من نیومد تو تلگرام پیام دادم معذرت خواهی ولی جواب نداد رفتم در مدرسه محل نزاشت خونه ما هم که اومدن باهام قهر بود ولی خوبی این بود که به کسی نگفته بود و گر نه هم پدر بزرگم هم پدرم کونم می زاشتن یک هفته این طوری بود دیگه بزرگتر ها هم مشکوک شده بودن که چرا خاله با من حرف نمی زنه یک روز مامانم بهش گفت سوسن چی شده با آرش قهری چیزی شده سوسن با من و من گفت نه بابا و برای ظاهر سازی یک کم با من حرف زد و یخمون شکست دیگه فرداش رفتم در مدرسه و با هزار خواهش سوار موتور شد و بردمش پارک و صلح کردیم باز دیدن فیلم سکس و زدن مخش رو ادامه دادم فهمیده بودم شهوت خاله هم رو هزار هست به روی خودش نمیاره دو هفته گذشت و باز تو تلگرام بهش گفتم خاله نمی خواهی بکنمت ؟ گفت خفه شو دیوونه بفهمن هر دومونو آویزون می کنن به تیر برق گفتم مگه قراره کسی بفهمه ؟ سوسن گفت مگه نمی بینی وقتی خواهرم نیست نمی تونم بیام خونتون یعنی نمی زارن تو هم بیایی خونه ما بفهمن با هم تنها بودیم بیا جواب بده چه برسه مزخرفاتی که تو میگی دیگه چرت نگو _ من دیگه مطمئن شدم خاله بدش نمیاد سکس هم میخواد مخالف هم نیست فقط می ترسه و اگر نترسه همه چی تمومه بهش گفتم قرار نیست کسی بفهمه کاری نداره بابا بزرگ با مامان بزرگ که خواستن برن مسافرت کافیه بپیچونی بگو امتحان دارم نرو وقتی رفتن یک ندا بده جنگی بیام پیشت سوسن گفت همه جوره هم فکر کردی بابا ول کن بحث تموم کن خیلی خوشحال بودم مطمئن شدم خالم دیگه با موضوع مشکلی نداره واکنشش مثل قبل نبود قهر هم نکرد و مشخص شد میخواد ولی می ترسه راه کارشو هم بهش یاد دادم مکان کنه خونشون را و به من خبر بده چند روز بعد اومدن خونه ما همه مشغول حرف زدن بودن خاله رفت آشپز خونه شربت بیاره رفتم پشت سرش و یک لحظه دید زدم کسی حواسش نبود برای اولین بار با پشت دست یکی زدم در کون خالم سریع برگشت دید من هستم نمی خواست صداشو کسی بشنوه چپ چپ نگاه کرد بعد یک نگاه کرد به پذیرایی و دید کسی حواسش نیست و خیالش راحت شد شربت برداشت و راه افتاد اومد بره با دست باسنشو باز گرفتم یک فشار دادم بقل گوشم گفت بی شعور یکهو می فهمن متوجه شدم خاله راه داده فقط نمی خواد کسی بفهمه دیگه تو قرارهامون دست مالی کردن خاله هم شده بود کار عادی خاله هم فقط می گفت نکن و نهایت یکی می زد بهم یک روز خاله رو بردم پارک وقتی فیلم سکس می دید دست انداختم گردنش تو دید کسی هم نبود خلوت بود سینه هاشو با دست گرفتم و فشار دادم خاله فقط می گفت نکن ولکن یک کم خودشو جمع کرده بود دست مالی کردن خاله دیگه عادی شده بود و خاله هم مخالفت زیادی نمی کرد تا اینکه یک روز که رفتیم خونشون مهمونی از حرف های بزرگتر ها متوجه شدم پدر بزرگ مادر بزرگ میخوان برن مسافرت و به پدر مادر من هم گفتن بیایید که پدرم گفت خیلی کار داره و یک وقت دیگه برق از چشمم پرید شب تو تلگرام برای خالم نوشتم خاله باهاشون نری ها بپیچون فقط یک ندا بده خودمو می رسونم خاله یک ایموچی خجالت فرستاد گفتم خجالت نداره تو بپیچون بقیش با من اصلا برو اتاقم بخواب چشماتو ببند قول میدم حسابی کیف می کنی یک ایموجی خجالت دیگه داد و دیگه جوابی نداد البته نمی دونستم چه تاریخ دقیقا قراره برن مسافرت اما منتظر بودم ببینم مسافرت برن خالم خبر میده یا نه ولی رفتم حمام و موهامو زدم و تن و بدن آماده کردم برای کردن خاله ولی چند روزی خبری نشد تا اینکه یک شب خالم تو تلگرام نوشت فردا بیا دم مدرسه کارت دارم گفتم چی کار ؟ گفتم بیا میگم فردا رفتم دم مدرسه به خالم گفتم چی شده ؟ گفت هیچی فعلا بریم خونه میگم بهت سوار موتور شد و رفتیم خونه و خالم پیاده شد چند تا زنگ زد و بعد با کلید در باز کرد خدا حافظی کردم برم خالم گفت یک کم صبر کن الان میام کارت دارم من هم واستاده بودم دم در خالم رفت تو و بعد از پنج دقیقه از اف اف گفت با موتور بیا تو در ببند رفتم تو حیاط و در خونه را بستم شاخام سیخ شده بود که قضیه چیه ؟ چی کار داره وقتی رفتم تو دیدم کسی نیست گفتم بابا بزرگ اینا کجان ؟ گفت بیا بشین بهت میگم میوه و شربت آورد و نشستم به خوردن خالم رفت اتاقش در را بست مشغول خوردن بودم که دیدم خالم مانتوشو در آورده و یک تیشرت و دامن با جوراب پوشیده شلوار نپوشیده بود جورابش بلند بود و پاش لخت نبود اما از دست هاش معلوم بود موهاشو زده و حسابی صاف کرده این دامن تا روی زانو بود جوراب بالای زانوهاش کشیده بود بدون شلوار معمولا تو عروسی یا تولد فامیل ها این مدلی می پوشید اونم بین زن ها نه جلو مرد ها تو خونه این مدلی ندیده بودمش تا حالا یعنی پدر بزرگ مادر بزرگم اجازه نمی دادن بهش خلاصه اومد نشست ازش پرسیدم خاله بابا بزرگ کی میاد ؟ خاله گفت رفتن مسافرت گفتم امروز ؟ گفت صبح من رفتم مدرسه اونا هم رفتن تو کونم عروسی بود تازه فهمیدم خاله مکان جور کرده و بهترین موقعیت هست برای کردن خاله از لباسی که پوشیده بود معلوم بود خاله کسش آب افتاده و تو کف کیرم هست و تمومه گفتم چیه خاله مکان جور کردی ؟ گفت بیشعور گفتم خاله دیگه نداریم ها یک کم حرف زدیم یک فیلم سکس گذاشتم خاله ببینه و دست انداختم گردن خاله و یک بوس ازش کردم کیرم حسابی سیخ شده بود فیلم که تموم شد خاله بلند شد رفت اتاقش هیچ حرفی هم نزد منتظر بودم خاله بیاد که بیشتر دست مالیش کنم تا راضی بشه بکنمش ده دقیقه گذشت و خاله نیومد بلند شدم رفتم دم اتاق خالم ببینم چی شد نیومد که دیدم خاله سوسن تو تختش روی شکم خوابیده صورتش روی متکا گذاشته که من صورتشو نبینم اونم منو نبینه تو کونم عروسی بود فهمیدم خاله وا داده خاله کیر میخواد و روش نمیشه بگه و رفتم بالای سر خاله صداش کردم جواب نداد خودشو به خواب زده بود فهمیدم همه چی تمومه و دستمو گذاشتم روی باسنش آروم فشار دادم واکنشی نداشت من هم رفتم سراغ پای خاله نخواستم یکهو لخش کنم و مثل کس ندیده ها بیفتم روش خلاصه شروع کردم به ماساژ دادن پاهاش از مچ پا شروع کردم تا زانو هر دو پا و بعد گفتم خاله بزار جوارب هاتو در بیارم بیشتر خوشت میاد جوابی نداد دستمو بردم زیر دامن جورابشو که چهار انگشت بالای زانوش بود را گرفتم که در بیارم که دستم به لای پاش مالیده شد چقدر لاپاش گرم و نرم بود جورابشو آروم در آوردم آخ چه پای سفید برفی تپل و نرم داشت موهاشو زده بود و حسابی صاف کرده بود چی شده بود دوباره ماساژ دادمش از مچ تا زانو اما این بار پای لخت چه کیفی داشت معلوم بود خاله هم خوشش اومده راحت خوابیده بود و هیچ کاری نمی کرد دامنشو زدم بالا و برای اولین بار کونشو دیدم عجب قمبلی تپل قلمبه نرم و سفید عین برف دست کشیدم روی باسنش شروع کردم به لیس زدن باسن و لای پاهای خاله بعد از ده دقیقه گفتم خاله بزار شورتتو در بیارم رفتم شورت بکشم پایین یکهو خاله دستمو گرفت نزاشت گفتم خاله نترس فقط میخوام کس و کونتو برات بخورم تو نمی کنم خیالت راحت باشه یک کم مالید کونشو و خاله دستشو شل کرد و بالاخره شورت کشیدم پایین همکاری کرد و شورت کامل از پاش در آوردم شروع کردم به لیس زدن و خوردن کس و کونش جون عجب کوس و کون نرمی چه کیفی داشت خاله دیگه به آخ اوخ افتاده بود ولی سعی می کرد صداش در نیاد بلند شدم و لباس هامو در آوردم با یک شورت نشستم رو تخت خوابیدم کنارش و دست کردم زیر تیشرتش و سینه هاشو گرفتم تو دستم شروع کردم به مالیدن خاله خوشش اومده بود و دیگه تو حال خودش نبود تیشرت گرفتم کشیدم بالا و با کمک خودش درش آوردم و بالا تنه خاله کامل لخت شد و من هم فقط شورت داشتم و خاله رو بقل کردم چه تن و بدن نرمی داشت هم سفید هم گوشتی هم نرم چه حالی داشت یک کم باهاش بازی کردم بقلش کردم چرخوندمش خاله چشماشو بسته بود شروع کردم به خوردن سینه هاش بعد لب بازی کردم باهاش ازش لب گرفتم بعد دیدم شهوت خاله رو هزار هست شورتمو کشیدم پایین و با پاهام دادم پایین و از پام در آوردم دامن خاله را زدم بالا و کیرمو گذاشتم روی کس لخت خاله و بقلش کردم خاله حسابی خر کیف شده بود زیپ دامنشو کشیدم و کمر دامن شل شد گفتم خاله بزار درش بیارم حسابی کیفتو بکن و دامن کشیدم پایین بلند شدم و دامن کامل از پاش در آوردم آخ چی می دیدم بدن لخت خاله سفید برفی نرم تپل گوشتی آخ چه کسی بود کس کلوچه تمیز شروع کردم به خوردن کس خاله بعد برش گردوندم خوابیدم روی کمرش و کیرمو گذاشتم لای چاک کون خاله لاپایی کردمش تا آبم اومد ریختم روی کون خاله با دستمال پاکش کردم و باز رفتم سراغ خوردن کس خاله خوردم تا خاله هم ارضا شد یک کم بقلش کردم لخت باهاش خوابیدم دیدم خاله خجالت می کشه و چشاشو باز نمی کنه گفتم خاله خیلی کیف داشت من برم دیگه چمع کردم و رفتم دفعات بعد دیگه کم کم خاله را راضی کردم که از کون بکنمش و کردمش و تازه فهمیدم آتش شهوت خاله خیلی زیاد هست وقتی از کون می کردمش خاله می گفت فشار بده جرم بده چون موقعیت خیلی کم گیر می اومد که بتونم بکنمش تا زمانی که موقعیت گیر بیاد خاله هم همیشه حسابی تو کف بود و شهوتش رو هزار بود و التماس می کرد حسابی بکنمش جرش بدم فشار بدم تا ته تو سوراخ کونش آخ که چه حالی داره تا وقتی خاله ازدواج نکنه زیر کیر من هست خیلی کیف میده خاله هم میره رو فضا هم من کیفمو می کنم هم خاله بدون اینکه کسی بفهمه داره کیفشو میکنه نیاز هم نیست دنبال دوست پسر باشه که کسی بفهمه و مشکل درست بشه تا حالا هیچ کس نفهمیده هم من هم خاله خیلی خوشحالیم که با هم سکس می کنیم نمی دونم نظرتون چیه ولی وقتی خانواده ها خیلی گیر هستن نمیزارن دختر پسر ها آزاد تر باشن از این چیزا پیش میاد خالم هست ولی چاره ای نیست هم من نیاز دارم هم خالم و این بهترین راه هست راه دیگه هم نداریم فعلا

نوشته: آرش

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.