رفتن به مطلب

migmig

ارسال‌های توصیه شده

     عمه × داستان سکسی × سکس عمه × داستان عمه × محارم × سکس محارم × داستان محارم × سکس مهارم ×

عمه خانم پایه

اسم من سعید هست و ۳۱ ساله هستم و این اتفاق توی زندگیم بصورت واقعی پیش اومده و اینجا با رعایت حفظ اسم افراد بازگو میکنم.
سال ۱۴۰۰ یه دوست دختر داشتم به اسم فاطی که ۳ سال از من کوچیکتر بود سنی و یه بار توی یه رابطه واقعی با یه پسر تا عقد پیش رفته بودن و بعد موضوع ازدواج پیش نیومده بود و بهم خورده بود و به کل دیگه آدم سابق نمیشد و خیلی از مرد جماعت خوشش نمیومد ولی خدایی من دو سه تایی کار براش کرده بودم که مدیون من بود و گاهی مثلا ماهانه سه چهار بار با من بیرون میومد و خونه خالی هم میرفتیم و حال میکردیم و اون که باهاش نامزد کرده بود جاده را باز کرده بود حسابی و عادتش داده بود اساسی و برای تخلیه جنسی هم بود دو سه ساعتی با من خلوت می‌کرد…
فاطی توی یه باشگاه هم کمک مربی بود و خوب هفته ای ۲ بار باشگاه میرفت برای تخلیه احساسات ولی بازم دپرس بود . پیش یه مشاور رفته بود و بهش گفته بود برو سر کار تا از حال بد و فاز منفی ناشی از اون ازدواج نکرده و ناموفق بیرون بیای… بهم گفت کار پیدا کن و گشتیم با همدیگه چند جا و کار خوب پیدا نکردیم واسه فاطی و قرار شد من بسپارم به دوستان و آشنایان واسه کار و توی یه مراسم فامیلی من عمه سمیه خودم را دیدم که چند سالی از من بزرگتره و با هم خیلی عیاق و گرم بودیم از بچگی … خلاصه عمه سمیه گفت مدیر داخلی و سرپرست فلان شرکت شدم و بحث ما رفت به سمت پیدا کردن کار واسه فاطی و عمه خواست با زرنگی از دهنم حرف بکشه ولی الکی گفتم با داداشش طرف دوستم و برای خواهرش سپرده کار خوب متناسب پیدا کنم…
فاطی با وساطت و پارتی بازی عمه سمیه رفت توی اون شرکت و خب یه کار خوب بهش سپرد که سخت هم نباشه و حقوق همسر موقع و شرایط،کاری هم در حد متوسط، و تعطیلی و … همه سر وقت و عمه در واقع با فاطی همکار شد ‌و توی شرکت با هم دوست صمیمی شدن …
این موضوعاتی که تا الان گفتم بیشتر ۷ ماه طول کشیدن و همش یهویی با هم اوکی نشدن…
فاطی ورزیده بود و کمی هم تپل ولی عمه سمیه تپل و اضافه وزن داشت و فاطی به جبران زحمت عمه سمیه یه جورایی مربی عمه سمیه شد و با هم باشگاه هم میرفتن هفته ای دوبار…
یادم رفت بگم‌ راجع به فاطی که به مرور یه جورایی از دختر و زنها هم خوشش میومد و گاهی تعریف میکرد مثل مرد ها بقیه زن و دختر ها را توی باشگاه دید میزنه و به بعضی شون حتی حس داره و اگه شرایط، باشه حتما بهش میگه و حتی راه بدن می‌میماله و در واقع لز باهاشون میکنه و میگفت یکی دو سالی هست پی برده به این حس و راجع عمه هم بگم که خب چون توی شرکت خصوصی با زحمت مقامی داشت و درآمد مالی داشت و شوهرش هم زیاد آدم بدرد بخوری نبود بیشتر حواسش به خودش بود و پوست و مو و زیبایی و بچه ش و زیاد با شوهرش بقول دوستان حال نمی‌کرد چون آدم متعصب و نچسب و
البته بی هنری هم بود…
گاهی فاطی از باشگاه و شرکت و … باهام حرف می‌زد و حتی از تمایلات جنسی عمه سمیه و اینکه اونم هات هست و حرفای سکسی میزنه همیشه و توی باشگاه اونم نگاه بعضی زنها میکنه و…
یه روز فاطی را وقتی توی خونه خالی باهاش حال میکردم و حشری بودیم هر دو بهم گفت جون من یه چیز میگم به رو نیار و قسم و آیه و جون فلان و… گفتم چی؟ گفت با عمه سمیه ت چند باری شوخی کردم و توی رختکن باشگاه و حین تمرین و حتی توی شرکت دست مالیدم و انگشت کردم چند بار به سینه و باسن و لای پاهاش به شوخی ولی تازه خوشش اومد و گفت جووون … گفتم دیده بچه هستی خواسته نخوره توی ذوق ت … گفت نه بخدا حتی بهم نشون داد فول لیزر کرده و گفت ناناز تپل بی مو میل دارین و خندید و منتظر بود من چی میگم‌ و من تعجب کردم و حالا دارم بهت میگم خدایی سر و گوش عمه سمیه می‌میجنبه و تنش میخاره و دوس داره شدید و… بعد اون روز و حرفای فاطی چند بار حرفش را باز پیش آوردم و فاطی قسم خورد که عمه سمیه بهش گفته اگه دوس داری واسه م بخوریش من حرفی ندارم ولی اگه الکی دست میزنی و شوخی میکنی دیگه نکن… گفتم یعنی واقعی بهت پیشنهاد داد بخوری؟ گفت بجون خودم واقعی گفت و میدونم دوست داره اونم باهام حال کنه اما استرس داره که شوخی کرده باشم و دستش رو بشه و لو بره و مایه خجالتش بشه … گفتم تو میخوری واسه عمه سمیه اگه واقعی پیش بیاد؟ گفت تو میگی بخورم؟ گفتم نظر خودته ولی بخوری هم مشکلی پیش نمیاد و طرف تو متاهل و کار بلده و فقط لذت میبرین و ترس و استرس نداری…ده روز بعد با من حین چت کردن فاطی قسم داد لو ندم و بعد گفت عمه سمیه باهاش ور رفته و بوس دادن بهم و قراره بره خونشون و با هم حال کامل بکنن… هم تعجب کردم هم خنده م گرفت هم خوشم اومد و قضیه جالب شد واسه من تا فاطی و رفت خونه عمه سمیه و توی خونه هم شرایط، مهیا بوده و عمه سمیه و فاطی واقعی همدیگه را میخورن و ارضا میکنن و یه جورایی خجالت را کنار میزارن و حرف دلشون را میزنن که دوست دارن از اینجور کارا هم تجربه کنن…
شوخی شوخی عکس های بدن عمه سمیه را هم که واتس اپ واسه هم می‌فرستادن بهم نشون داد و دروغ نمیگم من دلم رفت که عمه سمیه را یه بار هم شده بکنمش …
دیگه با فاطی حرفش را زدم و اونم‌ اولش فکر کرد شوخی هست و بعد که مطمئن شد واقعی میگم گفت منم دوست دارم ۳ تایی با تو و عمه ت حال کنیم و فاطی شروع کرد روی مخ عمه سمیه کار کردن ولی علنی نگفت که با سعید ۳ تایی حال کنیم و فکر اینکه یه آدم مطمئن باشه که هر دو را بکنه و بتونن حال لز هم بکنن را توی سر عمه سمیه انداختیم تا بالاخره قرار شد فاطی بگه با من دوستیش بیشتر شده و میخوایم بریم بیرون و واکنش عمه سمیه را ببینه و عمه هم گفته بود خوش بگذره و یواش یواش اسم منم اومد وسط حرفای فاطی و عمه…
یکماه بعد قرار شد فاطی بگه به عمه که میخواد با من بره جای خلوت و جای امن نداریم و میشه بزاره بریم خونه عمه سمیه؟ البته عمه و فاطی با هم‌ وقتش که میشد کارشون را میکردن دونفره و خب به طبع عمه سمیه تشنه تر فاطی بود چون فقط با فاطی حال می‌کرد…
خلاصه مخ عمه سمیه را فاطی زد و منو فاطی یه روز چهارشنبه ظهر رفتیم خونه عمه سمیه و اونم‌شوهرش سر کار بود و بچه ش را هم برد گذاشت خونه مادر شوهرش و من و فاطی و عمه تنها شدیم …
با فاطی هماهنگ کردم اول منو اون شروع کنیم و بعد فاطی حشری بازی در بیاره و رو کنه جلو عمه و من که با دوتامون خوابیده و دوست داره همزمان با ما دو تا حال کنه…
وقتی منو فاطی شروع کردیم رفتیم توی اتاق مهمونی عمه و لباس در آوردیم ولی با شورت شدیم هر دو و عشقبازی کردیم و عمه رفت توی آشپزخونه و با سینی چایی اومد توی اتاق و اونجا بود که فاطی گیر داد به عمه و من هم کمکش کردم و فاطی گفت دوست دارم همزمان با هر دوتاتون حال بدم و عمه را که با دامن مشکی کوتاه بود هر جوری بود دامن از پاش در آورد و شورت همه را که زرد رنگ بود سعی کرد در بیاره و همون ایستاده واسش بخوره … عمه سمیه حدود دو دقیقه بیشتر نتونست مقاومت کنه چون فاطی از جلو بهش ور میرفت و منم از پشت بغلش کردم و فهمید که شق کردم و کون‌ گنده ش را از روی شورت با کیر خودم میمالونم بالاخره عمه سمیه هم خوابید و شورتش را فاطی از پاش در آورد… کوس سفید تمیز قلمبه بی مو و آماده لیس زدن‌ و من هم‌ سعی می‌کردم فقط کمک فاطی بدم و کاری با عمه سمیه نکنم که حس کنه اجباری هست …فاطی پاها عمه را بالا گرفت و لیس میزد حسابی لای کوس تپل عمه را و منم فقط یه کم دست به فاطی مالیدم و یه کوچولو پیش عمه سمیه نازش کردم و گفتم بذار برات بخوره حالا که دوست داره و دو دقیقه نشد که منم سینه عمه سمیه را اول بوسیدم و بعد شروع کردم مکیدن و عمه هم با دستش کیر منو میمالوند که شق شده بود و عمه هم خودش میدونست کارش زار هست و باید امروز به من و فاطی حال بده …من خم‌ شدم گردن و سینه های بزرگ عمه سمیه را مکیدن و لیس زدن‌ و فاطی هم پاها عمه را بالا گرفته بود و می‌خورد واسش حسابی و عمه میلرزید از شدت شهوت و لذت و کمر تکون میداد و ناله می‌کرد فاطی جون یواش فاطی جون دیونه زشته ول کن بسه دیگه شوخی و… اما با دست چپش کیر منو جوری می‌مالید که مشخص بود منتظره بخورتش و منم بردم جلوی دهنش و توی هوا کیر منو قاپ‌ زد …ساک محشری میزد و فاطی هم کارشو بلد بود و کوس عمه را جوری میخورد که عمه دیونه بشه … چند دقیقه بعد فاطی بهم اشاره کرد عمه سمیه آماده است و پا شدیم جابجا شدیم و من برای عمه سمیه خوردم کوس خوشبو و نازش را و فاطی هم وارونه نشست دهن عمه تا براش ساک بزنه …
عمه سمیه کوس فاطی را با تمام وجود می‌خورد و منم وقتی دیدم حال کردم که واقعی ۳ تایی داریم حال میکنیم و عمه سمیه راضی هست و کیرم را کردم تا تخماش توی عمه سمیه و پاهاش را بالا نگهداشتم که تا دست بخوره و جوری کمر زدم که انگار توی عمرم کوس نکردم … حال توپ دادم به عمه جون و اونم ساک میزد همزمان برای فاطی و بعد داگی عمه را کردم و بازم ساک زد واسه فاطی همزمان و بعدش فاطی را خوابوندم و عمه نشست دهنش و من فاطی را کردم و اونجا برای اولین بار با عمه لب همدیگه را فیس تو فیس خوردیم و بهم گفت دوستم داره و حال میکنه میکنم فاطی را و ازش خواستم بچرخه و قمبل کنه دهن فاطی تا من حین کردن فاطی و لیس خوردن کوسش توسط فاطی بتونم کونش را لیس بزنم …
همین مدل سکس را کردیم و عمه التماس می‌کرد چون منو فاطی همزمان واسش ساک میزدیم …
بعدش دوباره عمه را داگی کردم دهن فاطی و اون لیس میزد و من کوس عمه جون را میکردم … لذت غیر قابل توصیفی داشت…
بالاخره عمه ارضا شد و بعد با عمه دوباره فاطی را خوابوندم و کردم و ساک زد همزمان برای عمه سمیه و ارضا شد و من برای ارضا عمه را دوباره خوابوندم به کمر و پاهاش را بالا کردم و بعدم دور کمرم حلقه کرد و فاطی هم خودش کون منو عمه را گاهی لیس زد تا ارضا شدم آبم را ریختم روی شکم عمه سمیه و دستمال و تمیز کاری …
این قضیه ادامه دارد…

نوشته: سعید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      کاکولد وطنی از سکس زنش با نفر سوم فیلم میگیره و خودش جق میزنه . تایم: 00:45 - حجم: 9 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      بدن نمایی دخی هات وطنی . تایم: 01:00 - حجم: 6 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      حاج علی من شیرینم ۲۷ سالمه.دختر ریزه هستم با بدن معمولی. تو شهر ما حرف و حدیث زیاد در میاوردن و خانواده م حسابی محدودم کرده بودن بخاطر همین وقتی عموم سعید رو معرفی کرد سریع قبول کردم و زنش شدم.سعید پسر کاری و ساده ای بود ولی یکم عصبی بود و سر موضوعات کوچیک داد و بیداد میکرد رابطمون صمیمیتی نداشت و سکس هم به ندرت داشتیم اونم کوتاه و معمولی و اون بیشتر سرگرم کارش بود حتی میشد چند روز تو هفته خونه نیاد.ولی من این آزادی و تنهایی رو دوست داشتم سعید صاحب کاری داشت به اسم حاج علی،بیشتر کارای حاج علی با سعید بود و سعید هم بهش نه نمی‌گفت اونم هواش رو خیلی داشت و زندگیمون چیزی کم نداشت.من چندبار حاج علی رو دیده بودم اما نگاهش اذیتم میکرد با یه سلام ساده اول سر تا پات رو برانداز میکرد و بعد جواب می داد ولی چون خیلی هوای سعید رو داشت من چیزی نمیگفتم و به روی خودم نیاوردم گذشت تا یه شب سعید گفت که حاج علی فردا شب میاد خونمون منم تدارک دیدم و دوش گرفتم و داشتم آماده میشدم که سعید اومد داخل اتاق و گفت این چیه پوشیدی جلو حاجی راحت باش(من یه شومیز تنم بود با شلوار جین) رفت سمت کمد و یه ساپورت با تیشرت برداشت و گفت اینارو بپوش و از اتاق رفت بیرون تعجب کردم لباسارو عوض کردم و نشستیم تا حاجی بیاد حاج علی که وارد خونه شد بهش سلام کردم و تعارف زدم طبق معمول سر تا پام رو نگاه کرد،یه‌نگاه به سعید انداخت و گفت سلام شیرین خانوم خودمو کشیدم کنار تا بیاد داخل ولی سعید گفت شیرین حاجی رو راهنمایی کن،جلوی حاجی راه افتادم خیلی معذب بودم چون هم ساپورتم تنگ بود و هم تیشرتم کوتاه حاجی نشست و من بلند شدم چای بریزم که سعید گفت بشین من خودم میارم.حاج علی گفت آره شیرین خانوم ما سعید و زیاد دیدیم بیا یکم بشین با هم معاشرت کنیم.با فاصله ازش نشستم یه دفعه خودش رو کشید به سمتم و گفت ای بابا تو چقد غریبی می‌کنی با من حاج علی دستشو انداخت دور گردنم .چشماش برق میزد.داشتم دیوونه میشدم همش نگاهم به آشپزخونه بود تا سعید بیاد و یچیزی بگه.حاجی سرمو چرخوند سمت خودش و گفت به چی نگاه می‌کنی.همون لحظه سعید برگشت خواستم بلند شم اما حاجی دستش رو سنگین کرد و نتونستم.سعید اومد و بدون توجه به موقعیت روبروی ما نشست.تو چشماش نگاه کردم و با چشم و ابرو بهش اشاره میدادم اما سعید فقط حاجی رو نگاه میکرد حاج علی دستش رو انداخت کمرمو گفت سعید جون این زن شیرینت از من می‌ترسه یا تو! سعید ساکت بود،من خشکم زده بود،حاجی دستش رو پایین تر آورد و کنار رونم رو می‌مالید.بلند شدم به سمت اتاق که سعید وسط راه نگهم داشت و چرخوندم به سمت حاجی که روی مبل نشسته بود و پاهاشو از هم باز کرده بود.کیر قلمبه ش از روی شلوار معلوم بود سعید تیشرتم رو درآورد.دستش رو کشیدم و گفتم سعید چیکار می‌کنی؟ زد تو گوشم و گفت هیچی نگو و بعد ساپورتم رو درآورد.جلوی حاجی با شورت و سوتین وایساده بودم و سعید محکم نگهم داشته بود و اون کفتار هم دستشو گذاشته بود رو کیرش و با زبونش لباش رو لیس میزد گفت بقیه ش سعید سوتینمو باز کرد و سینه هامو گرفت تو دستش هر چی بیشتر سینه هامو می‌مالید حاجی هم بیشتر نیشش باز می شد و کیرش قلمبه تر.با دست اشاره کرد که بریم جلوتر و بعد به شرتم اشاره کرد سعید شورت رو درآورد،حاجی بلند شد و شروع به مالیدن بدنم کرد،دستای داغ و زبرش حالمو بهم میزد.سینه هام رو تو دستش فشار میداد و گاز می‌گرفت و جون جون می‌گفت.بعد منو برگردوند و رو میز دولا کرد و دو تا سیلی محکم به کونم زد و گفت ازین به بعد واسه حاج علی تنگ بازی در نیار و رفت رو مبل نشست و پاهاشو باز کرد و به سعید گفت بیارش اینجا نشستم تو بغلش و با دست رونامو از هم باز کرد و به سعید گفت روشنش کن.سعید اومد لای پام و آروم آروم شروع به لیسیدن کسم کرد.حاجی هم سینه هامو تو دستش گرفته بود و گردن و لبامو لیس میزد.باورم نمیشد تو چه موقعیتی هستم زورم هم نمی‌رسید که خودمو آزاد کنم کم کم بدنم داشت شل میشد سعید سرش رو گذاشته بود لایی پام و کسم و رونام رو لیس میزد و چوچولمو میک میزد.حاجی هم سینه هامو می‌مالید.سفتی کیر حاجی رو زیر باسنم حس میکردم.حاجی به سعید گفت چیکار میکنی بی‌غیرت کس شیرینو حیف کردی زود باش.سعید سریع تر و محکم تر کسم رو میخورد.تا حالا اصلا به کسم دست هم نزده بود چه برسه به اینکه بخواد بخورتش.خیلی جلوی خودم رو گرفتم اما بالاخره ارضا شدم و تو بغل حاجی شل شدم.حاجی با یه دستش شلوارش رو باز کرد و کشید پایین.کیر کلفت و درازی داشت به سعید گفت اماده ش کن.ترسیدم اما دیدم سعید جلوتر اومد و کیر حاجی رو کرد تو دهنش.باورم نمیشد سعیدی که با همه مثل برج زهرمار بود سعیدی که همش دنبال کار بود داشت چیکار میکرد.تاره دستگیرم شد دلیل ارادتش به حاجی و اینکه حاج علی هواش رو داشت چی بوده.کیر حاجی تو دهن سعید بود و داشت میک میزد زبونشو بالا تا پایین کیر میکشید و سرش رو تو دهنش میچرخوند.حاج علی که متوجه نگاه‌های من شده بود گفت آره شیرین جونم آقا سعیدتون کونی منه و کیرش رو کرد ته حلق سعید و همونجا نگه داشت و با دست دیگه ش شروع به مالوندن کس من کرد.این صحنه برام غریب بود اما خیلی تحریکم میکرد.نفسهای حاجی سنگین شد و هر جای بدنم و که میتونست لیس میزد منم به نفس نفس افتاده بودم و صدام به ناله شبیه بود.حاجی کم کم به له له افتاد کیرشو از دهن سعید کشید بیرون و گفت جاش بزن.سعید کیر حاجی رو گرفت و گذاشت دم سوراخ کسم و حاج علی منو تو بغلش جابجا کرد و کیرش سر خورد تو کسم.از کلفتی و داغیش تعجب کردم گفتم آااااخ حاجی گفت جونم چه کسی داری شیرینم.همونجوری تو کسم اروم‌اروم شروع به تلمبه زدن کرد.کسم داشت منفجر میشد تا حالا چیزی به این کلفتی توش نبود و با هر تلمبه تا ته کسم می‌رفت حاجی سرعتش رو بیشتر کرد و به سعید اشاره کرد دوباره بشینه پایین پاهاش تخمهاش رو کرد تو دهن سعید و محکم و تندتر تلمبه زد.من دیگه طاقت نیاوردم و تو بغلش ارضا شدم حاجی هم حشری شد و محکم تر بغلم کرد.گردنم رو گاز گرفت و تو کسم ارضا شد. سعید بلند شد حاجی بهش گفت گمشو یه لیوان آب بیار و سعید بدون اینکه نگاهمون کنه رفت.همونطور که کیرش داشت تو کسم می‌خوابید چوچولمو نوازش میکرد و گفت حواست باشه ازین به بعد این کس شیرین فقط واسه منه منم تو بغل حاجی جابجا شدم و لبش رو بوسیدم و گفتم چشم حاج علی گور بابای سعید و آدمای دنیا نوشته: آدمک
    • gayboys
      مرضیه - 4 سلام مجدد به دوستان عزیزم ادامه… من که بی حال کف حموم نشسته بودم و هنوز گیج بودم از اتفاقاتی که توی این ۱۵ روز اخیر افتاده و مخصوصا اتفاقاتی که توی دو ساعت گذشته رقم خورده و فقط داشتم عشقبازی سایه و مرضیه رو تماشا میکردم،نمیدونم چرا؟!ولی انگار سایه بدنش سکسی تر و جذاب‌تر از همیشه به نظر می‌رسید و برام تازگی داشت و تعریف هایی که مرضیه از بدن سایه می‌کرد نظرم رو عوض کرده بود و انگار یه آدم جدید با یه اندام و هیکل خاص جلوم داشت دلبری می‌کرد و خودم رو میدیدم که دیگه هیچ اثری از عقایدم توی وجودم نبود و از نوازش تن زنم توسط یه زن دیگه داشتم لذت می‌بردم منی که حتی تصور نمیکردم سایه خودارضایی بکنه چه برسه به اینکه پارتنر لز داشته باشه و اونم جلوی من بخواد لخت توی بغلش عشقبازی کنه و مست شهوت باشه! توی حال و هوای عجیبی بودم که با صدای مرضیه به خودم اومدم م:((آرین؟…آرین جان؟…کجایی آقا؟!حواست نیستا)) من:((چی؟نه حواسم هست!..راستش نه انگار اینجا نیستم)) یه خنده ناز از سر شیطنت کرد و گفت م:((اگه خستگیت در اومد پاشو یه دوش سه تایی بگیریم بریم بیرون)) تازه نگاهم به سایه افتاد و دیدم ارضا شده و اونم بی‌حال مثل من اونطرف حموم روی زمین نشسته این مرضیه چیه؟!کیه؟!چجوری این همه انرژی داره؟! م:(( آرین؟…با توام؟!کجایی؟حالت اوکیه؟!)) من:((آره خوبم باشه دوش بگیریم)) بلند شدم سرم یه کم گیج بود و بدنم ضعف داشت دست سایه رو گرفتم بلندش کردم و از پشت بغلش کردم و پشت گردنش رو میبوسیدم که یهو مرضیه از پشت چسبید بهم و انگار برق بهم وصل کردن!چه لذتی داشت!چه حال عجیب و در عین حال خوبی!دوتا زن؟!قرار بود از این به بعد دوتا زن داشته باشم؟!اگر پشیمون بشیم چی؟اگه سایه پشیمون بشه و نشه دیگه این زندگی رو که با عشق ساختیم رو کنترل کنیم چی؟یه لحظه همه افکار منفی اومد سراغم!حالم بد شده بود!عذاب وجدان داشت میومد سراغم که مرضیه با ساک زدن کیر من به این افکار پایان داد! مرضیه شروع کرد به ساک زدن و منم زیر دوش لب های سه رو میخوردم انگار دوباره خون توی وجودم به گردش در اومده بود!انگار از قحطی فرار کرده بودیم و به هم چنگ میزدیم و یادم نمیومد تا اون رو اینجوری با ولع لبهای سایه رو خورده باشم! س:((آرین چیکار میکنی؟لبامو کندی!)) یهو مرضیه یه گاز آروم از کیرم گرفت و گفت م:((حواست باشه ها…لبهای عشق منو نکنی!)) سه تایی زدیم زیر خنده مرضیه هم وایساد و اومد توی بغلم واقعا نمیدونستم باید چجوری عشقبازی کن!همه چیز دو برابر شده بود!دوتا زن با دوتا خواسته متفاوت!سایه دختری بود که سکس نرم و آروم و رمانتیک دوست داشت ولی مرضیه یه وحشی درجه یک بود و براش مهم نبود چجوری ولی دوست داشت همزمان درد و شهوت رو تجربه کنه!من و سایه شل کرده بودیم و همه چیزو سپرده بودیم دست مرضیه!انگار اون معلم بود و ما دوتا دانش آموز بی سواد!هرکاری میگفت رو انجام می‌دادیم و واقعا هم لذت می‌بردیم!خیلی توی کارش وارد بود و خیلی خوب مدیریت می‌کرد که لذت بین سه تامون تقسیم بشه!سایه رو نشوند روی زمین و به سایه گفت که برای من ساک بزنه و خودشم کسش رو می‌مالید پشت گردن سایه و همزمان لب های منو می‌خورد و با یه دستش گردنم رو سفت گرفته بود و با یه دست دیگه‌ش کمرمو چنگ میزد!کیری که تا چند دقیقه پیش هیچ حسی توش نبود و بدنی که ضعف کرده بود توش یه حس قوی افتاد!کیرم داشت منفجر میشد و سایه هم انصافا خوب ساک میزد!انگار توی این ۱۵ روز کلی فیلم دیده بودن و تمرین کرده بودن و رفتارش کلی تغییر کرده بود!مرضیه سایه رو بلند کرد و خودش داگی خوابید وسط حموم و به سایه گفت که از پشت منو بغل کنه و منم کیرم رو یهو کردم توی کس مرضیه!چندتا تلمبه که زدم مرضیه خودشو کشید جلو و کیرم رو از کسش درآورد و گفت م:((سایه که کون نمیده!منم اگر ندم به آرینم چه خوشی بگذره؟بلدی از کون بکنی بچه مثبت؟)) یه خنده شیطانی کرد و سفتی کیر منم انگار شد دو برابر سایه گفت:((عشقم یه جوری بکنش که انتقام این ۱۵ روز منو بگیری ازش)) این حرفها یه جوری منو تحریک کرد که انگار یکساله سکس نداشتم یه کم نرم کننده مو برداشتم و زدم به سوراخ مرضیه و یه کمم روی کیرم زدم وایسادم پشت مرضیه،خود مرضیه کیرم رو گرفت و روی سوراخش تنظیم کرد و خودشو آروم داد عقب و سر کیرم رفت توی سوراخش م:((یه کم نگهش دار تا بهت بگم کی تلمبه بزنی…سایه بیا جلوی من بخواب رو زمین و پاهاتو باز کن کس عسلیتو بده دهن آبجی مرضی که حسابی دلم عسل میخواد)) سایه به حرف مرضیه رفت جلوشو همونجوری که مرضیه خواسته بود توی پوزیشن قرار گرفت و مرضیه شروع کرد به آروم عقب و جلو رفتن و منم شروع کردم تلمبه زدن توی حال خوبی بودیم و اصلا دوست نداشتم ارضا بشم ولی واقعا تحت هیجان بودم و هر لحظه ممکن بود آبم بیاد و نگاهم از روی کون و کمر مرضیه میرفت سمت سایه که چشماشو بسته بود و کسشو داده بود دهن مرضیه و خودش سینه هاشو چنگ میزد که با یه لرزه نسبتا شدید ارضا شد و منم از دیدن سایه کاملا توی کو مرضیه خالی شدم!مرضیه که توی اوج لذت بود ولی هنوز ارضا نشده بود گفت:((کیرتو درنیار فعلا)) حرفشو گوش کردم و دستمو از بغل پهلوش رد کردم و شروع کردم به چنگ زدن سینه هاش و سایه هم لب هاشو می‌خورد و خودشم کسشو می‌مالید و جغ میزد که با یه لرزه کوچولو ارضا شد و کیر منم که دیگه خوابیده بود از کونش در اومد و دراز کشید روی زمین. چند دقیقه ای توی اون شرایط بودیم که اول من بلند شدم و دوش گرفتم و سایه و مرضیه هم پشت سر من دوش گرفتن و اومدیم بیرون.یه شرت و رکابی پوشیدم و رفتم روی تخت دراز کشیدم و سایه و مرضیه هم اومدن و کنار من دراز کشیدن و بدون هیچ حرفی فقط همدیگه رو بوس کردیم و خوابیدیم فردا حدود ساعت ۲ ظهر بود که بیدار شدم و دیدم سایه و مرضیه هنوز خوابن و شدیدا گرسنه بودم و احساس ضعف شدیدی میکردم از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه یه تیکه نون و پنیر آماده کردم که بخورم دیدم مرضیه از اتاق اومد بیرون و داشت میرفت سمت دستشویی نگاهش به من افتاد و اومد سمتم سلام کرد و گفت:((خیلی زود آبت میاد باید بری داروخانه قرص و کاندوم تاخیری بگیری وگرنه از پس دوتا زن برنمیای<خندید>نه بابا شوخی کردم جوجه دیشب بهترین سکس زندگیمونو داشتیم عالی بودی)) رفت سمت دستشویی و منم صبحانه رو خوردم و یه شات قهوه درست کردم و رفتم توی اتاق کارم سرگرم کار بودم که مرضیه در زد و اومد تو برگشتم سمتش دیدم وااااااای یه جوراب شلواری و یه مانتو کوتاه پوشیده و یه شال سرخ نازک هم سرشه گفت:((سلام آقای رئیس من منشی جدیدتون هستم…کاری هست انجام بدم؟)) [[پایان قسمت چهار]] ادامه دارد… ممنون که وقت گذاشتید نظر و استقبال شما معیار ادامه دادنه داستانه نوشته: سکوت
    • gayboys
      فانتزی دو نفر همزمان   سلام خاطره کاملا واقعی اسمم سحره این قضیه برا دوسال پیشه از روی فیلم سوپرایی ک دیده بودم خیلی علاقه داشتم به سکسای گروهی و تریسام خیلی دوس داشتم تجربش کنم ولی خب میترسیدم یه روز که داشتم میرفتم یه جایی برای مصاحبه کاری ی ماشین قفلی زد روم دوتا پسر بودن یکیشون خیلی جذاب و باحال بود خلاصه منو بردن کارمو کردم شماره همو گرفتیم و اسم یکیش حمید بود و اون یکی امیر خلاصه چندباری رفتیم اومدیم فهمیدم خودش فاب داره شیطونیم میکنه یه شب قرار شد باهم بشینیم اومد دنبالم با همون رفیقش رفتیم سمت خونشون .یکم گل چاقید کشیدیم و یه سینی اورد شروع کردن نئشه بازی .منم گفتم اومدم که بدم مصرف کنم بیشتر حال بده بهم .یکی دوساعتی نشسته بودیم دور پیک نیک من خسته شدم دراز کشیدم رفتم تو گوشی حمید شروع کرد ماساژ دادن پاهام اروم اروم دستشو از زیر شلوارکم کرد تو منم شورت پام نبود شروع کرد با کسم ور رفتن امیرم یکم خجالتی کابلو گرفت من این صحنه رو دیدم اونم کسمو میمالید خیس کرده بودم دلم میخواست بکنتم.یکم که همه جام ور رفت مالید فکرشو نمیکردم پیشنهاد تریسام بده منم اوکی دادم بغلم کرد برد اتاق رو تخت شروع کرد خوردنم از گردنم رفت رو سینه هام حس اینکه یه نفر دیگ داره نگامون میکنه بیشتر حشری ترم میکرد کسم خیس خیس بود لخت شد کیرشو در اورد آورد سمت دهنم براش ساک زدم اونم با کسم ور میرفت بلند شد رفت کرم لیدوکائین آورد امیرم صدا کرد گفت بیا داداش اونم اومد رو تخت دراز کشید حمید گف براش ساک بزنم گفتم دوس ندارم کیرتورو دوس داشتم خوردم خندید گف حال خرابی نده گفتم به خاطر تو کیرشو کردم دهنم وشروع کردم خوردن حمیدم با کرم داش سوراخ کونمو باز میکرد کیر حمید خیلی کلفت نبود اما دراز بود کیر امیر کوتاه بودو خیلی کلفت خلاصه حمید قمبلمو گرفت بالا و اروم کیرشو هل داد تو کونم چون زیاد اهل کون دادن نیستم تو تاپیکامم ببینید خیلی سوراخم تنگه اون موقع بالا بودم نمیفهمیدم دردشو .چند دقیقه توکونم تلمبه زد راهش ک باز شد خودش دراز کشید گف بشین رو کیرم .میزونش کردم دم سوراخم کردم تو کونم حالت درازکش افتادم روش امیرم کاندومو کشید سر کیر کلفتش اومد رومو کرد تو کسم خیلی حال باحالی بود جفت سوراخام پر بود دوتاشم حس میکردم از داخل بدنم انگار کیراشون و روهم میسابیدن خیلی لذت بخش بود حمید خیلی اینکاره بود یجوری کونمو میکرد که حال میکردم چشامو بستم و داشتم از جندگی که میکردم تمام لذتو میبردم جفتشون میکوبیدن توکوسم اوف یادش میوفتم خیس میشم با خاطرش خیلی خودارضایی کردم رسیدم به اوج لذت تاحالا اونجوری نشده بودم حس کردم از عمق وجودم دارم ارضا میشم حس کردم یه دست بخوره به سینه هام منفجر شدم داد زدم امیر سینه هامو بخور همین که زبونش خورد به نوک ممه ام کل وجودم لرزید و خیلی شدید ارضا شدم امیر که دید ارضا شدم با دوتا تلمبه آبش اومد رفت بیرون من موندم و حمید افتاد به جونم عاشق کون تنگم بود غارش کرده بود نفس نمیگرفت نان استاپ داش توکونم تلمبه میزد ارضام نمیشد منم دیدم کونم میسوزه و دیگه داره جر میخوره شروع کردم حرفای سکسی زدن دادمیزدم گایید کونمو کسو کون جندتو یکی کردی با کیر کلفتت جووون چقد خوب میکنی حشریش کردم اونم عین وحشیا میکرد تو کونم تا ابش اومد خالیش کرد توم خیلی چسبید و حال داد دوس دارم دوباره تجربه اش کنم اما این سری فانتزیم شده ffm تریسامی که دوتا پسر باشن جفتشونم کونی باشن یعنی هم منو بکنن هم کون همدیگه بزارن خیلی دوست دارممم … اینم یکی از داستانای جرخوردن من نوشته: سولاخی
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.