رفتن به مطلب

داستان سکسی بابای خوب


kale kiri

ارسال‌های توصیه شده

     تابو × دختر و بابا × داستان سکسی × داستان دختر و بابا × سکس دختر و بابا × داستان تابو × سکس تابو ×

بغل بابایی - 1

از مدرسه تعطیل شدم با عجله کفشامو در آوردم صدای تلویزیون میومد وارد خونه شدم بابام رو مبل نشسته بود بی مقدمه پریدم تو بغلش
+آروم بچه چقدر تو انرژی داری
_بابا قول دادی امشب فصل دوم سریال صد رو باهم ببینیم
+از فصلش یکش خوشم نیومد به علاوه محتوای فیلم بدرد تو نمیخوره
_بابا من ۱۶ سالمه بچه که نیستم
سرمو بوس کرد:بله دارم میبینم بچه نیستی
خودمو لوس کردم:بغل بابای خودمه به تو چه
موهامو داد کنار صورتمو ناز میکرد
یهو انگار بهش برق سه فاز زده باشن: رادین پاشو پاشو کلی کار داریم باید برم آرایشگاه وقت گرفتم
_بابا حداقل ناهارو بخوریم بعدش برو
ناهارو با عجله خورد و گفت بعد آرایشگاه یه کاری دارم غروب میام
با حرفش حالم گرفته شد دوباره خاطرات بچگیم برام زنده شد وقتی ۵ سالم بود سرطان مادرمو ازم گرفت بابام هم چون خیلی عاشقش بود مدتها افسرده بود اکثر اوقات تو خونه تنها میموندم یا خالم میومد پیشم انگار یادش رفته بود منم وجود دارم تا اینکه این سالا بهتر شد
خونه خیلی گرم بود فشار پکیج رو با بدبختی پایین آوردم از ناراحتی و بی حوصلگی گرفتم خوابیدم
با نوازش دستای بابام رو پیشونیم بیدار شدم
+بچه خونه رو یخ کردی نمیگی سرما میخوری؟
با چشمای نیمه باز نگاهش کردم :خب دست تنها بودم آب رادیاتور خیلی خالی شد
+ببخشید پسرم یادم رفت قبل رفتن فشارش رو کم کنم
با لبخند اشاره دادم بیا پیشم
کنارم دراز کشید تو چشماش خیره شدم :بابایی چ خوشگل شدی ریشاتو مرتب کردی
+یکم بهم پتو بده خسیس همشو کشیدی رو خودت
دست به موهاش کشیدم:بابایی انگاری رفتی حموم
+خب تو آرایشگاه سرمو شستم دیگه
_ن آخه انگاری کل بدنتو شستی بوی صابون میدی
سعی کرد بحثو عوض کنه:نکنه کم خونی داری اینقدر میخوابی بیا بریم آزمایش خون بده
_از تنهایی خوابیدم بابا مثل همیشه تنها بودم
شرمندگیو میشد تو صورتش دید سرشو پایین انداخت،امشب سریال صد رو با هم می‌بینیم
حرفش خوشحالم کرد: ممنون بابا
شونمو آروم فشار داد:پاشو پاشو از این حالت خواب و تاریکی خونه دلم گرفت
موقع دیدن سریال بودیم به سکانس لب بازی رسید دستمو گرفتم جلو چشمم که مثلا بابام فکر کنه من پسر خوبیم
نیشخند زد:از دست تو انگار صحنه قتل دیده بیخیال یه بوسه دیگه
چند بار دیگه صحنه بوسه داشت سرمو نمیچرخوندم نگاه بابام کنم و خیلی نرمال فیلم رو میدیدم
_بابا ی قسمت دیگه ببینیم
+شورشو در نیار دیگه دو قسمت دیدیم بزار فردا شب
_بابا فقط یکی دیگه خب؟
+از دست تو،باشه
سکانس لب بازی کلارک و لکسا باعث شد خجالت بکشم آخه جفتشون دختر بودن
بابام خندش گرفته بود: به حق چیزای ندیده و نشنیده.
بعد اتمام سریال رفتیم خوابیدیم دستم زیر سرم بود نگاهش میکردم دلم می خواست لباشو ببوسم دست به ریش های جوگندمیش بکشمو تو بغلش گم بشم
چشمم گرم شده بود داشت خوابم میگرفت یهو دست بابام خورد تو صورتم انگار داشت کابوس میدید از خواب پرید:رادین سرو صدا میکردم تو خواب؟
_ن زیاد فقط خیلی پاهاتو تکون میدادی دستت هم خورد تو صورتم
+ببخشید عزیزم خواب بد میدیدم
_اشکالی نداره بابا
بغلشو باز کرد رفتم تو بغلش سرمو ناز میکرد چند باری هم از سرم بوسید
تو چشماش که داشتن بسته میشدن نگاه کردم:بابا خیلی دوست دارم
با صدای خواب آلود گفت منم دوست دارم پسرم
شیش هفت صبح بود از خواب پاشدم رفتم جیش کردم فکرم درگیر خواب سکسی بود که دیده بودم افکار سکسی تموم وجودم رو گرفته بود رفتم دراز کشیدم
پشتمو کردم به بابام و کونمو دادم عقب تا به کیرش بخوره آروم آروم عقب و عقب تر میدادم یه لحظه حس کردم کونم به یه چیز نرم برخورد کرد با استرس و لرز دستمو بردم سمت کیرش تا لمسش کنم عقلم کار نمی کرد نمیدونستم دارم چیکار میکنم با احتیاط دستمو کشیدم رو کیرش حس کردم سر کیرشو لمس کردم به سه ثانیه نکشید از خواب پرید نگام کرد گفت چی شده
از ترس داشتم سکته میکردم تته پته کنان گفتم هیچی بابا تو خواب داد میزدی تکونت دادم بیدار شی
+ببخشید عزیزم نمیدونم چرا امشب اینجوری شدم
_اشکالی نداره بابا از قبل بیدار شده بودم برم دستشویی با صدای تو بیدار نشدم
رومو اونوری کردم نفس راحتی کشیدم از اینکه چیزی نفهمید
فکر سکس با بابام خیلی تو مخم رفته بود با دیدنش خیلی تحریک میشدم خصوصا شبا که می‌خوابید راحت دید میزدمش
تو خونه تنها بودم رو مبل نشستم با گوشيم وصل شدم به تلویزیون فیلم پورنو پلی کردم
شلوارکمو تا نصفه داده بودم پایین و با کیرم ور میرفتم
مرد سن بالا داشت یه پسر کمسنو میکرد کیرشو تا ته میکرد داخل در میاورد
تو دلم میگفتم خوشبحالش پسره چه لذتی میبره کاش من جاش بودم
آخه چجوری درد نمیکشه
دلم میخواست مزه سکسو بچشم غریزه جنسیم منو سمت مردا هدایت میکرد ولی جرات روبرو شدن با احساساتمو نداشتم
مرده کیرشو تو دهن پسره میکرد باورم نمیشد با اون جثه کوچیکش چجوری اون کیر بزرگ و قورت میداد
به قدری رو فاز بودم صدای باز شدن درو نشنیدم یه لحظه سرمو چرخوندم
چهره بابام جلوم بود
سریع شلوارکمو دادم بالا فرار کردم تو اتاق درو بستم
دستم رو قلبم بود که داشت از جاش در میومد صدای فیلم بعد چند ثانیه قطع شد
بابام درو زد و با خونسردی گفت رادین بیا گوشیتو بگیر
جرات نداشتم درو باز کنم دوباره درو زد:عزیزم درو باز کن تو اتاق کار دارم میخوام برم حموم
چاره ای نبود درو باز کردم منتظر هر نوع واکنشی از سمتش بودم ولی خیلی ریلکس گفت سلامت کو؟
از خجالت سرم پایین بود:سلام بابا خسته نباشی
گوشیو از دستش گرفتم از اتاق بیرون اومدم داشتم خودخوری میکردم هزار جور فکر تو سرم بود
صدای آیفون خونه اومد از جام پریدم بابام گفت غذا سفارش داده بودم تا برسم خونه بیارن کارتمو بردار من دارم موهامو خشک میکنم رفتم تو اتاق ی حوله دور بدنش پیچیده بود سرم کلا پایین بود کارتو از جیبش در آوردم رفتم غذارو گرفتم
موقع غذا خوردن بابام مثل بقیه روزای دیگه باهام حرف میزد انگار ن انگار موقع خودارضایی مچمو گرفته
+مدرسه چطور پیش میره؟
سرم کلا پایین بود جواب دادم خوبه نزدیک عیده خبری از امتحان این چیزا هم نیست راحتم
چنگال و برداشت که باهاش سالاد بکشه: تو مدرسه که اذیت نمیشی؟
_نه چطور مگه چیزی شده؟
+همینجوری پرسیدم منظورم اینه اگه فکر میکنی چیزیو لازم بهم بگی سرتاپا گوشم
غذام تموم شده بود تشکر کردم و زود رفتم تو اتاق
چند روز گذشت تا از اون حالت خجالت و شرمندگی بیرون بیام وقتی میدیدم بابام چیزی رو به روم نمیاره منم راحت تر شدم
بابام کنارم خوابیده بود تاپشو درآورد گفت هوا گرم شده کم کم باید کولرو راه بندازیم
زودتر از شبای دیگه خوابش برد
دوباره حشری شده بودم نگاه بابام میکردم دست به کیرم میکشیدم دو سه بار انگشت هاشو لمس کردم دیدم خوابش سنگین شده دست رو سینش کشیدم انگشتام لای موهای سینش که لابه لاشون سفید شده بود میرفت
با استرس دست رو انگشتای دستش کشیدم مثل اینکه قرار نبود از خواب بپره
نفسمو تو سینه حبس کردم نوک انگشتمو بردم سمت شلوارکش انگشتمو آروم به سر کیرش زدم داشتم از هیجان و استرس میمردم خواب عمیق بابام جرات منو بیشتر میکرد این دفعه کاملا با دست کیرشو از رو شلوارک مالیدم
خبری از بیدار شدنش نبود مصمم تر شدم کیرشو از رو شلوارکش تو دستم گرفتم با کیر خودم ور میرفتم بهترین حس زندگیم رو داشتم تجربه میکردم
تف انداختم تو دستم و داشتم برا خودم جق میزدم
به صورت بابام خیره شده بودم چقدر دوست داشتم باهاش سکس کنم یعنی چجوری سکس میکنه اونروز بعد آرایشگاه رفت با کی سکس کنه؟زنه زیر بابام لذت برده نه؟ افکار سکسی تو ذهنمو تقویت میکردم
شهوت تا مغز استخونم رسیده بود بدون ترس دست بردم زیر شلوارکش دستمو دور کیرش حلقه کردم
لای دستم آروم عقب جلو میکردمش همزمان برا خودمم جق میزدم انگشتام به تخماش برخورد میکرد چقدر داغ بودن
دلم میخواست لبامو بچسبونم به لباش
حس کردم قطر کیرش کلفت تر شده و انگار داره بزرگتر میشه ولی آخه بابا خواب بود
میترسیدم از خواب بیدار شه و جقم ناتموم بمونه تند تند برا خودم جق میزدم و کیرشو تو دستم عقب جلو میکردم نفسمو تو سینم حبس کردمو سعی کردم صدایی در نیارم آبمو ریختم تو شورتم و نفس راحتی کشیدم
دستمو از رو کیر بابام برداشتم کاملا راست شده بود یه کیر کلفته کله قرمز داشت بهم لبخند میزد
خودمو جمع و جور کردم خوابم نمی گرفت آخه مگه میشه تو خواب راست کنی؟نکنه بیدار بوده خواسته ببینه داری چیکار میکنی؟ نه اگه بیدار بود همون اولش یه واکنشی نشون میداد

پایان قسمت اول

نوشته: رادین

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      کاکولد وطنی از سکس زنش با نفر سوم فیلم میگیره و خودش جق میزنه . تایم: 00:45 - حجم: 9 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      بدن نمایی دخی هات وطنی . تایم: 01:00 - حجم: 6 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      حاج علی من شیرینم ۲۷ سالمه.دختر ریزه هستم با بدن معمولی. تو شهر ما حرف و حدیث زیاد در میاوردن و خانواده م حسابی محدودم کرده بودن بخاطر همین وقتی عموم سعید رو معرفی کرد سریع قبول کردم و زنش شدم.سعید پسر کاری و ساده ای بود ولی یکم عصبی بود و سر موضوعات کوچیک داد و بیداد میکرد رابطمون صمیمیتی نداشت و سکس هم به ندرت داشتیم اونم کوتاه و معمولی و اون بیشتر سرگرم کارش بود حتی میشد چند روز تو هفته خونه نیاد.ولی من این آزادی و تنهایی رو دوست داشتم سعید صاحب کاری داشت به اسم حاج علی،بیشتر کارای حاج علی با سعید بود و سعید هم بهش نه نمی‌گفت اونم هواش رو خیلی داشت و زندگیمون چیزی کم نداشت.من چندبار حاج علی رو دیده بودم اما نگاهش اذیتم میکرد با یه سلام ساده اول سر تا پات رو برانداز میکرد و بعد جواب می داد ولی چون خیلی هوای سعید رو داشت من چیزی نمیگفتم و به روی خودم نیاوردم گذشت تا یه شب سعید گفت که حاج علی فردا شب میاد خونمون منم تدارک دیدم و دوش گرفتم و داشتم آماده میشدم که سعید اومد داخل اتاق و گفت این چیه پوشیدی جلو حاجی راحت باش(من یه شومیز تنم بود با شلوار جین) رفت سمت کمد و یه ساپورت با تیشرت برداشت و گفت اینارو بپوش و از اتاق رفت بیرون تعجب کردم لباسارو عوض کردم و نشستیم تا حاجی بیاد حاج علی که وارد خونه شد بهش سلام کردم و تعارف زدم طبق معمول سر تا پام رو نگاه کرد،یه‌نگاه به سعید انداخت و گفت سلام شیرین خانوم خودمو کشیدم کنار تا بیاد داخل ولی سعید گفت شیرین حاجی رو راهنمایی کن،جلوی حاجی راه افتادم خیلی معذب بودم چون هم ساپورتم تنگ بود و هم تیشرتم کوتاه حاجی نشست و من بلند شدم چای بریزم که سعید گفت بشین من خودم میارم.حاج علی گفت آره شیرین خانوم ما سعید و زیاد دیدیم بیا یکم بشین با هم معاشرت کنیم.با فاصله ازش نشستم یه دفعه خودش رو کشید به سمتم و گفت ای بابا تو چقد غریبی می‌کنی با من حاج علی دستشو انداخت دور گردنم .چشماش برق میزد.داشتم دیوونه میشدم همش نگاهم به آشپزخونه بود تا سعید بیاد و یچیزی بگه.حاجی سرمو چرخوند سمت خودش و گفت به چی نگاه می‌کنی.همون لحظه سعید برگشت خواستم بلند شم اما حاجی دستش رو سنگین کرد و نتونستم.سعید اومد و بدون توجه به موقعیت روبروی ما نشست.تو چشماش نگاه کردم و با چشم و ابرو بهش اشاره میدادم اما سعید فقط حاجی رو نگاه میکرد حاج علی دستش رو انداخت کمرمو گفت سعید جون این زن شیرینت از من می‌ترسه یا تو! سعید ساکت بود،من خشکم زده بود،حاجی دستش رو پایین تر آورد و کنار رونم رو می‌مالید.بلند شدم به سمت اتاق که سعید وسط راه نگهم داشت و چرخوندم به سمت حاجی که روی مبل نشسته بود و پاهاشو از هم باز کرده بود.کیر قلمبه ش از روی شلوار معلوم بود سعید تیشرتم رو درآورد.دستش رو کشیدم و گفتم سعید چیکار می‌کنی؟ زد تو گوشم و گفت هیچی نگو و بعد ساپورتم رو درآورد.جلوی حاجی با شورت و سوتین وایساده بودم و سعید محکم نگهم داشته بود و اون کفتار هم دستشو گذاشته بود رو کیرش و با زبونش لباش رو لیس میزد گفت بقیه ش سعید سوتینمو باز کرد و سینه هامو گرفت تو دستش هر چی بیشتر سینه هامو می‌مالید حاجی هم بیشتر نیشش باز می شد و کیرش قلمبه تر.با دست اشاره کرد که بریم جلوتر و بعد به شرتم اشاره کرد سعید شورت رو درآورد،حاجی بلند شد و شروع به مالیدن بدنم کرد،دستای داغ و زبرش حالمو بهم میزد.سینه هام رو تو دستش فشار میداد و گاز می‌گرفت و جون جون می‌گفت.بعد منو برگردوند و رو میز دولا کرد و دو تا سیلی محکم به کونم زد و گفت ازین به بعد واسه حاج علی تنگ بازی در نیار و رفت رو مبل نشست و پاهاشو باز کرد و به سعید گفت بیارش اینجا نشستم تو بغلش و با دست رونامو از هم باز کرد و به سعید گفت روشنش کن.سعید اومد لای پام و آروم آروم شروع به لیسیدن کسم کرد.حاجی هم سینه هامو تو دستش گرفته بود و گردن و لبامو لیس میزد.باورم نمیشد تو چه موقعیتی هستم زورم هم نمی‌رسید که خودمو آزاد کنم کم کم بدنم داشت شل میشد سعید سرش رو گذاشته بود لایی پام و کسم و رونام رو لیس میزد و چوچولمو میک میزد.حاجی هم سینه هامو می‌مالید.سفتی کیر حاجی رو زیر باسنم حس میکردم.حاجی به سعید گفت چیکار میکنی بی‌غیرت کس شیرینو حیف کردی زود باش.سعید سریع تر و محکم تر کسم رو میخورد.تا حالا اصلا به کسم دست هم نزده بود چه برسه به اینکه بخواد بخورتش.خیلی جلوی خودم رو گرفتم اما بالاخره ارضا شدم و تو بغل حاجی شل شدم.حاجی با یه دستش شلوارش رو باز کرد و کشید پایین.کیر کلفت و درازی داشت به سعید گفت اماده ش کن.ترسیدم اما دیدم سعید جلوتر اومد و کیر حاجی رو کرد تو دهنش.باورم نمیشد سعیدی که با همه مثل برج زهرمار بود سعیدی که همش دنبال کار بود داشت چیکار میکرد.تاره دستگیرم شد دلیل ارادتش به حاجی و اینکه حاج علی هواش رو داشت چی بوده.کیر حاجی تو دهن سعید بود و داشت میک میزد زبونشو بالا تا پایین کیر میکشید و سرش رو تو دهنش میچرخوند.حاج علی که متوجه نگاه‌های من شده بود گفت آره شیرین جونم آقا سعیدتون کونی منه و کیرش رو کرد ته حلق سعید و همونجا نگه داشت و با دست دیگه ش شروع به مالوندن کس من کرد.این صحنه برام غریب بود اما خیلی تحریکم میکرد.نفسهای حاجی سنگین شد و هر جای بدنم و که میتونست لیس میزد منم به نفس نفس افتاده بودم و صدام به ناله شبیه بود.حاجی کم کم به له له افتاد کیرشو از دهن سعید کشید بیرون و گفت جاش بزن.سعید کیر حاجی رو گرفت و گذاشت دم سوراخ کسم و حاج علی منو تو بغلش جابجا کرد و کیرش سر خورد تو کسم.از کلفتی و داغیش تعجب کردم گفتم آااااخ حاجی گفت جونم چه کسی داری شیرینم.همونجوری تو کسم اروم‌اروم شروع به تلمبه زدن کرد.کسم داشت منفجر میشد تا حالا چیزی به این کلفتی توش نبود و با هر تلمبه تا ته کسم می‌رفت حاجی سرعتش رو بیشتر کرد و به سعید اشاره کرد دوباره بشینه پایین پاهاش تخمهاش رو کرد تو دهن سعید و محکم و تندتر تلمبه زد.من دیگه طاقت نیاوردم و تو بغلش ارضا شدم حاجی هم حشری شد و محکم تر بغلم کرد.گردنم رو گاز گرفت و تو کسم ارضا شد. سعید بلند شد حاجی بهش گفت گمشو یه لیوان آب بیار و سعید بدون اینکه نگاهمون کنه رفت.همونطور که کیرش داشت تو کسم می‌خوابید چوچولمو نوازش میکرد و گفت حواست باشه ازین به بعد این کس شیرین فقط واسه منه منم تو بغل حاجی جابجا شدم و لبش رو بوسیدم و گفتم چشم حاج علی گور بابای سعید و آدمای دنیا نوشته: آدمک
    • gayboys
      مرضیه - 4 سلام مجدد به دوستان عزیزم ادامه… من که بی حال کف حموم نشسته بودم و هنوز گیج بودم از اتفاقاتی که توی این ۱۵ روز اخیر افتاده و مخصوصا اتفاقاتی که توی دو ساعت گذشته رقم خورده و فقط داشتم عشقبازی سایه و مرضیه رو تماشا میکردم،نمیدونم چرا؟!ولی انگار سایه بدنش سکسی تر و جذاب‌تر از همیشه به نظر می‌رسید و برام تازگی داشت و تعریف هایی که مرضیه از بدن سایه می‌کرد نظرم رو عوض کرده بود و انگار یه آدم جدید با یه اندام و هیکل خاص جلوم داشت دلبری می‌کرد و خودم رو میدیدم که دیگه هیچ اثری از عقایدم توی وجودم نبود و از نوازش تن زنم توسط یه زن دیگه داشتم لذت می‌بردم منی که حتی تصور نمیکردم سایه خودارضایی بکنه چه برسه به اینکه پارتنر لز داشته باشه و اونم جلوی من بخواد لخت توی بغلش عشقبازی کنه و مست شهوت باشه! توی حال و هوای عجیبی بودم که با صدای مرضیه به خودم اومدم م:((آرین؟…آرین جان؟…کجایی آقا؟!حواست نیستا)) من:((چی؟نه حواسم هست!..راستش نه انگار اینجا نیستم)) یه خنده ناز از سر شیطنت کرد و گفت م:((اگه خستگیت در اومد پاشو یه دوش سه تایی بگیریم بریم بیرون)) تازه نگاهم به سایه افتاد و دیدم ارضا شده و اونم بی‌حال مثل من اونطرف حموم روی زمین نشسته این مرضیه چیه؟!کیه؟!چجوری این همه انرژی داره؟! م:(( آرین؟…با توام؟!کجایی؟حالت اوکیه؟!)) من:((آره خوبم باشه دوش بگیریم)) بلند شدم سرم یه کم گیج بود و بدنم ضعف داشت دست سایه رو گرفتم بلندش کردم و از پشت بغلش کردم و پشت گردنش رو میبوسیدم که یهو مرضیه از پشت چسبید بهم و انگار برق بهم وصل کردن!چه لذتی داشت!چه حال عجیب و در عین حال خوبی!دوتا زن؟!قرار بود از این به بعد دوتا زن داشته باشم؟!اگر پشیمون بشیم چی؟اگه سایه پشیمون بشه و نشه دیگه این زندگی رو که با عشق ساختیم رو کنترل کنیم چی؟یه لحظه همه افکار منفی اومد سراغم!حالم بد شده بود!عذاب وجدان داشت میومد سراغم که مرضیه با ساک زدن کیر من به این افکار پایان داد! مرضیه شروع کرد به ساک زدن و منم زیر دوش لب های سه رو میخوردم انگار دوباره خون توی وجودم به گردش در اومده بود!انگار از قحطی فرار کرده بودیم و به هم چنگ میزدیم و یادم نمیومد تا اون رو اینجوری با ولع لبهای سایه رو خورده باشم! س:((آرین چیکار میکنی؟لبامو کندی!)) یهو مرضیه یه گاز آروم از کیرم گرفت و گفت م:((حواست باشه ها…لبهای عشق منو نکنی!)) سه تایی زدیم زیر خنده مرضیه هم وایساد و اومد توی بغلم واقعا نمیدونستم باید چجوری عشقبازی کن!همه چیز دو برابر شده بود!دوتا زن با دوتا خواسته متفاوت!سایه دختری بود که سکس نرم و آروم و رمانتیک دوست داشت ولی مرضیه یه وحشی درجه یک بود و براش مهم نبود چجوری ولی دوست داشت همزمان درد و شهوت رو تجربه کنه!من و سایه شل کرده بودیم و همه چیزو سپرده بودیم دست مرضیه!انگار اون معلم بود و ما دوتا دانش آموز بی سواد!هرکاری میگفت رو انجام می‌دادیم و واقعا هم لذت می‌بردیم!خیلی توی کارش وارد بود و خیلی خوب مدیریت می‌کرد که لذت بین سه تامون تقسیم بشه!سایه رو نشوند روی زمین و به سایه گفت که برای من ساک بزنه و خودشم کسش رو می‌مالید پشت گردن سایه و همزمان لب های منو می‌خورد و با یه دستش گردنم رو سفت گرفته بود و با یه دست دیگه‌ش کمرمو چنگ میزد!کیری که تا چند دقیقه پیش هیچ حسی توش نبود و بدنی که ضعف کرده بود توش یه حس قوی افتاد!کیرم داشت منفجر میشد و سایه هم انصافا خوب ساک میزد!انگار توی این ۱۵ روز کلی فیلم دیده بودن و تمرین کرده بودن و رفتارش کلی تغییر کرده بود!مرضیه سایه رو بلند کرد و خودش داگی خوابید وسط حموم و به سایه گفت که از پشت منو بغل کنه و منم کیرم رو یهو کردم توی کس مرضیه!چندتا تلمبه که زدم مرضیه خودشو کشید جلو و کیرم رو از کسش درآورد و گفت م:((سایه که کون نمیده!منم اگر ندم به آرینم چه خوشی بگذره؟بلدی از کون بکنی بچه مثبت؟)) یه خنده شیطانی کرد و سفتی کیر منم انگار شد دو برابر سایه گفت:((عشقم یه جوری بکنش که انتقام این ۱۵ روز منو بگیری ازش)) این حرفها یه جوری منو تحریک کرد که انگار یکساله سکس نداشتم یه کم نرم کننده مو برداشتم و زدم به سوراخ مرضیه و یه کمم روی کیرم زدم وایسادم پشت مرضیه،خود مرضیه کیرم رو گرفت و روی سوراخش تنظیم کرد و خودشو آروم داد عقب و سر کیرم رفت توی سوراخش م:((یه کم نگهش دار تا بهت بگم کی تلمبه بزنی…سایه بیا جلوی من بخواب رو زمین و پاهاتو باز کن کس عسلیتو بده دهن آبجی مرضی که حسابی دلم عسل میخواد)) سایه به حرف مرضیه رفت جلوشو همونجوری که مرضیه خواسته بود توی پوزیشن قرار گرفت و مرضیه شروع کرد به آروم عقب و جلو رفتن و منم شروع کردم تلمبه زدن توی حال خوبی بودیم و اصلا دوست نداشتم ارضا بشم ولی واقعا تحت هیجان بودم و هر لحظه ممکن بود آبم بیاد و نگاهم از روی کون و کمر مرضیه میرفت سمت سایه که چشماشو بسته بود و کسشو داده بود دهن مرضیه و خودش سینه هاشو چنگ میزد که با یه لرزه نسبتا شدید ارضا شد و منم از دیدن سایه کاملا توی کو مرضیه خالی شدم!مرضیه که توی اوج لذت بود ولی هنوز ارضا نشده بود گفت:((کیرتو درنیار فعلا)) حرفشو گوش کردم و دستمو از بغل پهلوش رد کردم و شروع کردم به چنگ زدن سینه هاش و سایه هم لب هاشو می‌خورد و خودشم کسشو می‌مالید و جغ میزد که با یه لرزه کوچولو ارضا شد و کیر منم که دیگه خوابیده بود از کونش در اومد و دراز کشید روی زمین. چند دقیقه ای توی اون شرایط بودیم که اول من بلند شدم و دوش گرفتم و سایه و مرضیه هم پشت سر من دوش گرفتن و اومدیم بیرون.یه شرت و رکابی پوشیدم و رفتم روی تخت دراز کشیدم و سایه و مرضیه هم اومدن و کنار من دراز کشیدن و بدون هیچ حرفی فقط همدیگه رو بوس کردیم و خوابیدیم فردا حدود ساعت ۲ ظهر بود که بیدار شدم و دیدم سایه و مرضیه هنوز خوابن و شدیدا گرسنه بودم و احساس ضعف شدیدی میکردم از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه یه تیکه نون و پنیر آماده کردم که بخورم دیدم مرضیه از اتاق اومد بیرون و داشت میرفت سمت دستشویی نگاهش به من افتاد و اومد سمتم سلام کرد و گفت:((خیلی زود آبت میاد باید بری داروخانه قرص و کاندوم تاخیری بگیری وگرنه از پس دوتا زن برنمیای<خندید>نه بابا شوخی کردم جوجه دیشب بهترین سکس زندگیمونو داشتیم عالی بودی)) رفت سمت دستشویی و منم صبحانه رو خوردم و یه شات قهوه درست کردم و رفتم توی اتاق کارم سرگرم کار بودم که مرضیه در زد و اومد تو برگشتم سمتش دیدم وااااااای یه جوراب شلواری و یه مانتو کوتاه پوشیده و یه شال سرخ نازک هم سرشه گفت:((سلام آقای رئیس من منشی جدیدتون هستم…کاری هست انجام بدم؟)) [[پایان قسمت چهار]] ادامه دارد… ممنون که وقت گذاشتید نظر و استقبال شما معیار ادامه دادنه داستانه نوشته: سکوت
    • gayboys
      فانتزی دو نفر همزمان   سلام خاطره کاملا واقعی اسمم سحره این قضیه برا دوسال پیشه از روی فیلم سوپرایی ک دیده بودم خیلی علاقه داشتم به سکسای گروهی و تریسام خیلی دوس داشتم تجربش کنم ولی خب میترسیدم یه روز که داشتم میرفتم یه جایی برای مصاحبه کاری ی ماشین قفلی زد روم دوتا پسر بودن یکیشون خیلی جذاب و باحال بود خلاصه منو بردن کارمو کردم شماره همو گرفتیم و اسم یکیش حمید بود و اون یکی امیر خلاصه چندباری رفتیم اومدیم فهمیدم خودش فاب داره شیطونیم میکنه یه شب قرار شد باهم بشینیم اومد دنبالم با همون رفیقش رفتیم سمت خونشون .یکم گل چاقید کشیدیم و یه سینی اورد شروع کردن نئشه بازی .منم گفتم اومدم که بدم مصرف کنم بیشتر حال بده بهم .یکی دوساعتی نشسته بودیم دور پیک نیک من خسته شدم دراز کشیدم رفتم تو گوشی حمید شروع کرد ماساژ دادن پاهام اروم اروم دستشو از زیر شلوارکم کرد تو منم شورت پام نبود شروع کرد با کسم ور رفتن امیرم یکم خجالتی کابلو گرفت من این صحنه رو دیدم اونم کسمو میمالید خیس کرده بودم دلم میخواست بکنتم.یکم که همه جام ور رفت مالید فکرشو نمیکردم پیشنهاد تریسام بده منم اوکی دادم بغلم کرد برد اتاق رو تخت شروع کرد خوردنم از گردنم رفت رو سینه هام حس اینکه یه نفر دیگ داره نگامون میکنه بیشتر حشری ترم میکرد کسم خیس خیس بود لخت شد کیرشو در اورد آورد سمت دهنم براش ساک زدم اونم با کسم ور میرفت بلند شد رفت کرم لیدوکائین آورد امیرم صدا کرد گفت بیا داداش اونم اومد رو تخت دراز کشید حمید گف براش ساک بزنم گفتم دوس ندارم کیرتورو دوس داشتم خوردم خندید گف حال خرابی نده گفتم به خاطر تو کیرشو کردم دهنم وشروع کردم خوردن حمیدم با کرم داش سوراخ کونمو باز میکرد کیر حمید خیلی کلفت نبود اما دراز بود کیر امیر کوتاه بودو خیلی کلفت خلاصه حمید قمبلمو گرفت بالا و اروم کیرشو هل داد تو کونم چون زیاد اهل کون دادن نیستم تو تاپیکامم ببینید خیلی سوراخم تنگه اون موقع بالا بودم نمیفهمیدم دردشو .چند دقیقه توکونم تلمبه زد راهش ک باز شد خودش دراز کشید گف بشین رو کیرم .میزونش کردم دم سوراخم کردم تو کونم حالت درازکش افتادم روش امیرم کاندومو کشید سر کیر کلفتش اومد رومو کرد تو کسم خیلی حال باحالی بود جفت سوراخام پر بود دوتاشم حس میکردم از داخل بدنم انگار کیراشون و روهم میسابیدن خیلی لذت بخش بود حمید خیلی اینکاره بود یجوری کونمو میکرد که حال میکردم چشامو بستم و داشتم از جندگی که میکردم تمام لذتو میبردم جفتشون میکوبیدن توکوسم اوف یادش میوفتم خیس میشم با خاطرش خیلی خودارضایی کردم رسیدم به اوج لذت تاحالا اونجوری نشده بودم حس کردم از عمق وجودم دارم ارضا میشم حس کردم یه دست بخوره به سینه هام منفجر شدم داد زدم امیر سینه هامو بخور همین که زبونش خورد به نوک ممه ام کل وجودم لرزید و خیلی شدید ارضا شدم امیر که دید ارضا شدم با دوتا تلمبه آبش اومد رفت بیرون من موندم و حمید افتاد به جونم عاشق کون تنگم بود غارش کرده بود نفس نمیگرفت نان استاپ داش توکونم تلمبه میزد ارضام نمیشد منم دیدم کونم میسوزه و دیگه داره جر میخوره شروع کردم حرفای سکسی زدن دادمیزدم گایید کونمو کسو کون جندتو یکی کردی با کیر کلفتت جووون چقد خوب میکنی حشریش کردم اونم عین وحشیا میکرد تو کونم تا ابش اومد خالیش کرد توم خیلی چسبید و حال داد دوس دارم دوباره تجربه اش کنم اما این سری فانتزیم شده ffm تریسامی که دوتا پسر باشن جفتشونم کونی باشن یعنی هم منو بکنن هم کون همدیگه بزارن خیلی دوست دارممم … اینم یکی از داستانای جرخوردن من نوشته: سولاخی
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.