رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

     همسر × بیغیرتی × خیانت × داستان سکسی × داستان همسر × سکس همسر × داستان بیغیرتی × سکس بیغیرتی × داستان خیانت ×

خرید شب عید

نزدیک عیده و همه می بینید که خیابونها و بازار شلوغه. مخصوصا بازار دست فروشها و حراجیها. من و خانم هم مثل بقیه ی مردم باید بریم توی همین شلوغیها خرید کنیم. آخه پولدار نیستیم که بریم پاساژ و مراکز خرید کلاس بالا و لباسهای مارک و گرون قیمت بخریم. شما هم اکثرتون مثل ما و مثل اکثریت مردم ایران هستید و میتونید درک کنید چی میگم.
بهروزم و ۳۰ سالمه و خانم زیبا و سکسیم شیدا ۲۵ سالشه و یک سال و نیم میشه که ازدواج کردیم.‌ سیما خیلی به خودش میرسه و همیشه لباسهای باز میپوشه.‌ نمیگم خیلی لختی میگرده ولی امروزیه و با مانتوی کوتاه و جلو باز یا پیرهن و شلوار میاد بیرون. الانم که هوا خیلی سرد نیست و اونم که حسابی گرماییه با سویشرت یا هودی و شلوار جین یا پارچه ای میاد بیرون. صورت زیبایی داره که با بینی عملی و لبهای ژل زده و مژه هایی که کاشته خیلی نازتر شده. قدش ۱۷۰ میشه و ۶۲ کیلو وزنشه. کون گرد و قلمبه ش خیلی جلب توجه میکنه. منم ۱۷۶ قد و ۷۵ وزنمه.‌ با هم بچه محل بودیم و با عشق و عاشقی و بعد از دو سال دوستی رفتم خواستگاریش.‌ الان هم خیلی با هم رابطه ی خوب و عاشقانه ای داریم و هر دو داغ و شهوتی هستیم. اوایل ازدواج که هر روز برنامه داشتیم و گاهی دو سه بار در روز سکس میکردیم. بعد از مدتی شد شبی یه بار و الان حداقل چهار بار سکس در هفته داریم و هر دو راضی هستیم. بهش گفتم اگه بیشتر خواستی و هر وقت هوس کردی بدون تعارف بگو. که گاهی میگه و منم همیشه با اشتیاق ازش استقبال میکنم. یه هفته پیش از سر کار اومدم خونه و قرار بود بریم خرید. وقتی اومدم نیم ساعتی استراحت کردم و هوا داشت تاریک میشد که زدیم بیرون. سویشرت پوشیده بود و شلوار پارچه ای. همیشه بیشترِ کونش از زیر این سویشرتش بیرونه و وقتی خم و راست میشه دیگه کامل میره بالا و یادش میره بکشه پایین. منم کاری ندارم و کون گرد و قلمبه ش با اون شلواری که میکشه بالا و میره لای کونش کامل میزنه بیرون. موقع راه رفتن لپهای کونش بالا پایین میشه و توی شلوار خاکی رنگش میلرزه و بدجور جلب توجه میکنه. خیابون حسابی شلوغ بود و مردم با فشردگی از کنار هم رد میشدن و پشت سر هم در حرکت بودن. جلوی دست فروشها و ویترین ها می ایستاد. از گُل سر و بُرس فروش تا تیشرت و تاپ و شلوار فروش، لوازم آرایش و کیف و کفش و هر چی میدید توقف میکرد و نگاه و قیمت میکرد. هر چی که میخواست و خوشش میومد رو میخریدیم و رد میشدیم. نگاه های مرد ها و پسرها رو میدیدم که از روبرو چطور نگاه میکنن و از صورت تا لای پاش رو دید میزدن
. خیلی ها هم از پشت سعی در چسبیدن و دست زدن به کونش رو داشتن و اصلا محلشون نمیزاشت و حتی برنمیگشت ببینه کیه. منم مثل همیشه خودم رو به خیالی میزدم و حوصله جر و بحث و دعوا نداشتم. معمولا کنارش یا یه نیم قدمی ازش جلو تر میرفتم و بازو یا دستمو میگرفت و با من میومد. یه جاهایی هم یه دفعه توقف میکرد که وسایل دست فروش یا ویترین یه مغازه رو ببینه و پشت سریش میخورد بهش. دیدم یه پسره خیلی وقته پشت سر ما میاد و هر جا می ایستیم پشت شیدا می ایسته و اگه حواسم نباشه میچسبه به کونش یا خودشو میماله بهش و رد میشه و دوباره برمیگرده. هر جا که بیشتر می ایستادیم پسره دیگه کامل می چسبید بهش و تا حرکت نمی کردیم جدا نمیشد. شیدا هم که هی خم و راست میشد و جنسهای یارو رو نگاه میکرد و می اورد بالا که به من نشون بده یا خودش نگاه کنه، همین باعث میشد هِی کونش عقب جلو بشه و بخوره به کیر اون پسره. یه لحظه دست پسره رو دیدم که لپ کون خانمم رو کامل گرفته توی دستش و چنان حشری شده بود که دیگه اصلا حواسش به من نبود. دوباره دیدم پهلوش رو گرفته و کامل چسبیده و کیرشو انداخته بود لای کون نرم و قلمبه ی شیدا. غیر مستقیم و زیر چشمی حواسم بهش بود که یه دفعه دیدم جدا شد و رد شد رفت. فکر کنم آبش اومده بود. یه کم جلوتر از روبرو اومد و یواشکی شماره ش رو گذاشته بود توی دست خانمم، که شیدا با خنده نشونم داد و انداختش بیرون. بیشتر از دو ساعت بیرون بودیم که توی این مدت چندین نفر دنبال ما اومدن و هر کدوم آبشون رو با کون خانمم آوردن و رفتن. یکیشون که با دوستش بود و ول کن نبودن. نوبتی میچسبیدن به کونش و انگشتش میکردن. یه جا گفتم من میرم از توی خیابون میام که سیگار بکشم، اینجا شلوغه نمیشه. هم ردیفش از توی خیابون حرکت میکردم و جلوی یه دست فروش ایستاد. یه مرد حدود ۴۰ سال یا بیشتر چسبیده بود به کونش و من از توی خیابون میدیدمشون. سیگارم تموم شد و اومدم کنارشون و دیدم دو دوستی کپلهای خانمم رو گرفته و خیلی راحت داشت کیرشو میمالید لای کونش. شیدا هم تقریبا خم بود و کونش رو داده بود عقب و شال ها رو یکی یکی نگاه میکرد و از لای هم در میاورد. هیچی نگفتم و یارو فکر کرد منم میخوام بچسبم بهش و یه جوری پشتش ایستاده بود که من کاری نکنم. اونم آبش اومد و به من لبخند زد و کشید کنار و گفت بیا، چیزی نمیگه فقط ضایع بازی در نیار. رفتم پشت شیدا و چسبیدم به کونش و یارو کنار گوشم گفت میبینی چه گوشتیه؟ کونش نرم و قلمبه ست.‌ لامصب حرف نداره.
-برو دیگه، دوست دخترمه و فکر کرده من پشتشم که چیزی بهت نگفته. تا بیشتر از این شاکی نشدم بزن به چاک. یارو رفت اونطرف تر و من دیگه کیرم شق شده بود و افتاده بود لای کون خانمم. دیدم توی خیابون رو نگاه میکنه و انگار دنبال من میگرده. دستمو گذاشتم روی شونش و گفتم اینجام عشقم.
-اِاِاا اینجایی؟ بیا اینو حساب کن.
کارتم رو درآوردم و دادم بهش. دیدم اون مرده وقتی دیگه فهمید با هم هستیم رفت. راه افتادیم و در گوشم گفت چرا شق کرده بودی؟ هههه
-هههه شد دیگه، دوست نداشتی؟
-اتفاقا خیلی خوشم اومد.‌ هههه
همینطور ادامه دادیم تا یه مغازه ی خیلی شلوغ رو دید و گفت بریم ببینیم چی داره اینقدر شلوغه. از لای مردم رفت جلو و منم پشت سرش میرفتم. انواع لباس از جوراب زنونه و مردونه و بچه گونه تا شورت و سوتین و زیرپوش، تاپ و شلوار و کاپشن، لباس بچه گونه، همه چی داشت. قیمتهاشم خیلی خوب بود. دیگه اونجا آخرین جایی بود که رفتیم و گفتم تو بگرد و هر چی میخوای بردار تا من یه سیگار دیگه بکشم و یه بطری آب بگیرم بیام.
-واسه منم بگیر.
وقتی برگشتم دیدم دو تا مرد چهل پنجاه ساله چسبیدن بهش و یه جوری انگار دوره کردنش. جلو نرفتم تا ببینم چه خبره و فقط از لای مردم نگاهشون میکردم. شیدا هم داشت لای بلوز زنونه ها رو میگشت و اصلا محلشون نمیزاشت. دو سه تا زن دیگه هم پای همون بلیزها کنارش بودن. از کنارشون رد شدم و از یه زاویه ی دیگه نگاه کردم. فقط معلوم بود که بهش چسبیدن و در گوشش یه چیزایی میگفتن. خودشونم با هم حرف میزدن و لبخند روی لب هاشون بود. دیدم الان بخوام برم جلو ضایع ست. اگه برم باید دعوا کنم، یا اگه شیدا رو صدا کنم اون خجالت میکشه. گفتم الان آبشون میاد و میرن. رفتم نزدیک تر و یه لحظه که زن کناریش خواست بره کاپشن اون یارویی که پشت سرش بود کشیده شد و رفت کنار، دیدم دیوث کیرشو درآورده و مستقیم کرده لای کون خانمم و داره آروم جلو عقب میکنه. شاکی شدم و خواستم برم جلو ولی دیدم لای این همه آدم خودم و شیدا تابلو میشیم. فقط میترسیدم آبش رو بریزه اونجا و شلوارش رو خیس کنه. که شانس آوردیم و نامردی نکردن. نمیدونم توی شورت خودشون خالی کردن یا چکار کردن ولی وقتی رفتن دیدم شلوارش رو خیس نکردن و فقط دو سه تا لک کوچیک که از پیشاب شون بود روی شلوارش مونده. چون لای کونش بود توی چشم نمیومد و فقط وقتی خم شده بود و لای کونش باز شد دیدمش. دیگه از اونجا برگشتیم خونه و توی مسیر برگشت اتفاق خاصی نیافتاد و فقط چسبوندن های لحظه ای بود یا میمالوندن به کونش. دست میکشیدن به کونش یا انگشت میکردن و رد میشدن. ما هم جایی توقف نداشتیم و در حد چند ثانیه نگاه میکرد و رد میشدیم. اینقدر حشری شده بودم که وقتی رسیدیم خونه و لخت شد لباسهایی که خریده بپوشه و توی تنش ببینه، طاقت نیاوردم و به شکم خوابوندمش روی تختخواب. کوس و کونش رو با هم حسابی لیس میزدم. اونم بدون هیچ مقاومتی اول میخندید و بعد شروع کرد به آه و ناله کردن. کیرمو کردم توی کونش و یکی دو دقیقه بیشتر طاقت نیاوردم و آبمو توی کونش خالی کردم و خوابیدم روش.
-بهرووووز، چرا اینقدر حشری شدی؟
-نمیدونم، لخت شدی یه دفعه دلم خواست.
-منظورم اینه چرا اینقدر زود آبت اومد. منو داغ کردی و زود خالی کردی؟!!
-یه کم فرصت بده دوباره میکنم و ارضات میکنم عشقم. چند دقیقه ای روش بودم و بوسش میکردم و با نرمی و قلمبگی کونش حال میکردم. وقتی بلند شدم، برگشت دست کشید به کوسش و انگشتهاشو نشونم داد و گفت نگاه کن چکارم کردی. هههه
-از اولش که خواستم لیس بزنم همینجوری خیس بودی، گردن من ننداز. هههه
-من الان میخوام، یالا…
رفتم کیرمو شستم و اومدم پاهاشو دادم بالا و کوسش رو اینقدر خوردم و زبون زدم تا ارضا شد. بعدش ساک زد و دوباره کیرمو راست کرد. اینبار درست و حسابی از کوس کردمش تا ارضاش کردم. خودش گفت حالا از کون بکن و برگشت کونش رو داد طرفم. کیرمو کردم توی کونش و کپلهاش رو گرفته بودم و شالاپ و شالاپ میکو بیدم تا آبم اومد و خالی کردم توی کونش. نذاشتم کیرم بیاد بیرون و همراه خودش که به شکم خوابید، خوابیدم روش. گفتم راحت شدی؟
-آره خوب بود ولی قبل از خواب هم یه بار دیگه بکن تا خوب سیر بشم.‌
-چشم عشقم. فعلا بذار دوتایی استراحت کنیم که خیلی راه رفتیم و خسته شدیم. پاهام درد گرفته.
-آره، منم پاهام درد گرفته.
یه ربعی روش بودم و خستگی در کردم.‌ کیرم خوابیده بود و از کونش اومده بود بیرون. ولی دلم نمی خواست از روی کون نرمش بلند بشم ولی رفتم کنار و به پهلو خوابیدیم و لب میگرفتیم. خستگیمون تقریبا در رفته بود که بلند شد رفت دستشویی و اومد لباسهاش رو یکی یکی پوشید و همه خیلی خوب بودن و بهش میومدن.‌ بعدش شام خوردیم و نشستیم سریال همیشگی رو دیدیم. تموم که شد رفتیم یه سکس دیگه هم کردیم و خوابیدیم. من که بیهوش شدم و نفهمیدم کی صبح شد. فرداش دیگه خرید نرفتیم و استراحت کردیم ولی پس فردا دوباره رفتیم خرید. صبح پنج شنبه بود و بردمش پنج شنبه بازار. ‌کیف و کفش و مانتو میخواست و لباسهای منم مونده بود. گفت اینجا که لباس درست و حسابی نداره. حالا بریم یه چرخی بزنیم و واسه من تیشرت و پیراهن بگیریم، شاید خودتم از چیزی خوشت اومد. اما غروب حتما میبرمت جای پریشبی…
بازار خیلی شلوغ بود و هر چی جلوتر میرفتیم شلوغ تر میشد. مردم هم اکثرا پنج شنبه ها تعطیلن و انگار همه ریخته بودن اونجا. ما زیاد نمیریم پنجشنبه بازار، شاید چند ماهی یه بار بریم ولی الان دم عید بود و خیلی شلوغ بود.‌ شیدا گفت چطوری اینجا میشه خرید کرد؟ جای راه رفتن نیست. جلوی من میرفت و پشت سرش بودم. گاهی میچسبیدم بهش و دوباره راه می افتادیم. با هودی بود و همون شلوار پارچه ای. میچسبیدم به کونش، نرمی و برجستگیه کون گرد و قلمبه ش رو حس میکردم و کیرم افتاد لای چاکش . شب قبلش سکس نکرده بودیم و الان یه کم حشری شده بودم و کیرم نیمه شق شده بود.‌ چند جا ایستادیم و خودم پشتش بودم. اما یه جا لباس زنونه بود و اکثرا زن بودن. من جلو نرفتم و با فاصله ایستادم و سیگار روشن کردم. یه مردی که با زن و دخترش که حدود ده یازده سالش بود اومدن کنار شیدا. مرده داشت به کونش نگاه میکرد و یواش یواش تقریبا رفت پشتش. دیدم داره کون شیدا رو آروم با پشت دستش میماله و وقتی دید چیزی نمیگه با کف دستش کاملا کونش رو میمالید و دیگه دستش رفت لای کونش. با خانم و دخترش حرف میزد و کون خانم من رو میمالید. شیدا چسبید کنار دختر یارو و اونم کامل چسبید به کونش. زنش که چادری بود خم شده بود و دخترش هم با مادره مشغول بود. رفتم پشت زن یارو و چسبیدم به کونش. نرم بود و زنه اصلا حواسش نبود. چون خم شده بود کیرم راحت افتاده بود لای کونش. یارو اصلا هیچی نگفت و فقط داشت با کون شیدا حال میکرد. دخترش به من یه نگاه کرد و بعد به مامانش یه چیزی گفت که برگشت منو با اخم نگاه کرد و با اشاره شوهرش رو نشون دادم. نگاهش کرد و گوشه ی کتش رو کشید و آوردش کنار. منم رفتم پشت شیدا و اون زنه داشت با اخم منو نگاه میکرد. گفتم عشقم اگه نمیخوای معطل نکن و بریم جلوتر.
-مدلاشون خوبه ولی جنسشون خوب نیست.
برگشتم به زنه نگاه کردم و دیگه اخمش باز شد. ما که راه افتادیم شنیدم با یه لحن عصبانی به شوهرش گفت بریم.‌ یه جا ایستاده بودیم و پشت شیدا بودم که همون زنه با کنار پاش زد به من و نگاهش کردم. ‌دیدم با لبخند نگاهم میکنه و گوشیش رو گرفت طرفم. صفحه ی شماره گیری رو آورده بود. آروم گفت شمارتو بزن کارت دارم. به اطراف نگاه کردم دیدم اثری از شوهر و دخترش نیست. باز نگاهش کردم و با لبخند چشمک زد. منم لبخند زدم و شمارم رو زدم توی گوشیش و یه تک زدم و دادم بهش، نگاهش کرد و یه چشمک دیگه به من زد و رفت. چند بار وقتی توی شلوغی جلوی شیدا افتاده بودم، برگشتم و دیدم یه مرده چسبیده پشتش. شیدا دستمو کشید و گفت صبر کن. رفت جلوی یکی از غرفه ها و اون یارو هم رفت کنارش. منم رفتم کنارش و گفتم آب نمیخوای؟
-آره بگیر ولی زود بیا.‌ برگشتم سمت عقب، چون یکی بود آب معدنی می فروخت که سر راه دیده بودمش. دو تا گرفتم و یه سیگار روشن کردم نم نم برمیگشتم که یه زنه جلوم بود و توی اون شلوغی هی می ایستاد و با موبایلش حرف میزد.‌ منم چند بار خوردم بهش و دیدم کون خوبی داره و هیچی نمیگه. دیگه تقریبا چسبیدم بهش و باهاش راه میومدم و کیرمو میزدم به کونش. کاملا شق کرده بودم که رسیدم به جایی که شیدا بود.‌ دیدم همون یارو که دنبالمون بود چسبیده بهش و دورشون هم پر از زن و مرده. با همون زنه از پشت شون رد شدم و داشتم با کونش حال میکردم. رفت جلوی یه لوازم آرایشی و همونطور که هنوز با موبایلش حرف میزد به جنسها نگاه میکرد. ‌منم کامل چسبیده بودم بهش، طوری که هر کی میدید فکر میکرد با هم هستیم. نگاهم سمت عقب بود که شیدا نیاد.‌ کیرمو کامل فشار میدادم و با شلوارم میرفت لای کونش آخه مانتوش یه جوری لیز بود و شبیه ساتن بود. راحت نرمی و گرمیش رو حس میکردم. دیدم دیگه از فشار حشر و شهوت داره آبم میاد که ازش جدا شدم و برگشتم پیش شیدا. اون یارو کامل از پشت بغلش کرده بود و داشت باهاش حرف میزد و انگار درمورد خریدش نظر میداد. رفتم جلو دیدم شیدا هم جوابش رو میده و باهاش حرف میزنه ولی فقط در مورد اون جنسها حرف میزدن. دورشون چند تا زن بودن و از کنار دست تکون دادم منو دید و اصلا به روی خودش نیاورد که یارو چسبیده بهش. اومد سمتم و گفت چرا دیر اومدی؟
-حواسم نبود و رد شدم رفتم جلوتر. هر چی گشتم پیدات نکردم، فهمیدم که ازت رد شدم و دوباره برگشتم.‌
بازوم رو گرفت و راه افتادیم گفتم این یارو چی میگفت بهت؟
-میگفت ما خودمون تولیدی داریم و این شلوارا جنسشون خوب نیست. بشوری رنگش میره و از این حرفها.
-فکر کردم مزاحمت شده.
-نه بابا، بنده خدا حرف بدی نزد.
یه مقدار دیگه خرید کردیم و شیدا رو هم حسابی مالیدن و هر کی چشمش به کونش می افتاد اگه نمیشد بهش بچسبه یا بماله بهش، حداقل به دستی به کونش میزد. شیدا هم خرید ها رو داده بود دست من و بازوم رو گرفته بود و تقریبا پشت سرم میومد. شاید صد تا دست و انگشت به کونش خورد و پنجاه تا کیر رو با کونش حس کرد تا بالاخره از بازار اومدیم بیرون. بعضی ها که کامل می چسبیدن و چند دقیقه ای پشتش راه می اومدن یا موقع ایستادن میچسبیدن به کونش و ولش نمیکردن.‌ نمیدونم آب چند نفر رو آورد ولی من که از حشر داشتم میمردم. مخصوصا که با اون زنه تا مرز اومدن آبم رفته بودم.‌ تا رسیدیم خونه لخت شد و خودش اومد بغلم کرد و گفت کیر میخوام.
با لبخند لبمو گذاشتم روی لبش و در حین لب گرفتن کمربند و دکمه و زیپ شلوارم رو باز کرد، شلوار و شورتم رو با هم کشید پایین. نشست کیرمو ساک زد و همین که شق شد بلند شد و پشت کرد به من و گفت بکن توی کونم.‌
-سرپا؟
-آره بکن.
-توف زدم لای کونش و کیرمو که با آب دهن شیدا خیس بود بازم توف زدم و کردم توی کونش. بغلش کردم چند تا عقب جلو کردم که گفت ولم نکن و با من بیا. رفت کنار مبل و دستش رو گذاشت روی پشتی مبل، یه ذره خم شد و کونش رو داد عقب و گفت حالا بکن.
مثل پریشب اینقدر حشری بودم که دو دقیقه هم نتونستم تحمل کنم و آبم اومد. اونم توی اون حالت سکسی.
-اَه بهروز، چرا اینجوری شدی دوباره؟ من بازم میخوام، خیلی میخوام.
توی دلم گفتم عجب غلطی کردم رفتیم اونجا.
-شرمنده عشقم، روی این حالت خیلی حساسم. صبر کن دوباره میکنمت. رفتم دستشویی و برگشتم دیدم همونطوری لخت داره نهار رو گرم میکنه.‌ منو نگاه کرد و در حالی که اومد از کنارم بره دستشویی گفت نهار بخوریم بعدش باید حسابی بکنیم. فقط هم از کون. هههه
-جوووون تو جون بخواه عشقم. هههه
بعد از نهار و چای رفتیم روی تخت دراز کشیدیم. لب گرفتیم و سینه ها رو خوردم و مالیدم، بعدش کوسش رو حسابی خوردم تا ارضا شد. اول کونش رو کردم و کوسش رو همزمان مالیدم تا ارضا شد. بعد بلند شد و گفت سر پا بکن. آبم رو با کونش آورد و رفتم کیرمو شستمش. ساک زد و دوباره کیرمو راست کرد و گفت بازم از کون بکن. یه مقدار سرپایی و یه مقدار هم حالت داگی قمبل کرد و گاییدمش تا سیر شد و خارش کونش افتاد. آخرش گفت برو بشور بیا کوسمو بکن…
نشست روی کیرم و کوسش رو اینقدر بالا پایین و عقب جلو کرد تا آبم رو بعد از ارضا شدنش توی کوسش خالی کردم. خوابید روی سینم و رفت توی چرت. منم همراهش خوابم برد. یه ساعتی خواب بودیم و بعد با بوسه هاش بیدار شدم و گفت سلام عشقم، بلند شو بریم دوش بگیریم که کوس و کونم رو پر از آب کیر کردی. هههه
-هههه بریم قربونت برم.
توی حموم گفت ببخش اذیتت کردم، خیلی احتیاج داشتم.
-فدات بشم عشقم، خودمم حال کردم باهات.
-چرا پریشب و امروز دفعه ی اولش زود آبت اومد؟
-هم خیلی حشری بودم، هم خستگی باعث شد.
-به جاش بعدش خوب ترتیبمو دادی ها. هههه
-ههههه راضی بودی؟
-کاملا راضی بودم. حسابی سیر شدم و خوابم برد. هههه خوشم میاد همیشه پایه ای و تا سیرم نکنی ولم نمیکنی. هههه
-همیشه همینطور بودم، غیر از اینه؟
-نه عشقم، همیشه مردونه حالمو جا آوردی. واسه همین خیلی تعجب کردم چرا این دو دفعه اینجوری شدی. اونم وقتی که خیلی حالم خراب بود و بهت احتیاج داشتم.
-شرمنده، ولی بعدش جبران کردم دیگه.
-درسته. حالا حال داری بریم مانتو شلوار و کیف و کفش بخریم؟
-میشه خودت تنها بری؟
-تو اون شلوغی؟
-اینا رو که نمیخوای از کنار خیابون بخری. میری داخل مغازه، اونجا هم که همه زن هستن. من بیام چیکار؟
-اوووومممم باشه میرم، تو استراحت کن تا زنگ بزنم بیای دنبالم با هم برگردیم. دیر میشه و نمیخوام شب تنها برگردم.
-آره، حتما زنگ بزن بیام.
از حموم اومدیم بیرون و داشت حاضر میشد که بره، منم دراز کشیدم و به گوشیم نگاه میکردم که دیدم همون زن چادریه پیام داده. نوشته بود کی میتونم زنگ بزنم؟ نوشتم نیم ساعت دیگه.
شیدا سویشرت پوشید با شلوار اسلش همرنگ خودش که جفتشون سبز هستن. شلوارش رو کشیده بود بالا و رفته بود لای کونش که کامل کون گرد و قلمبه ش زده بود بیرون. خم شد لب منو بوسید و خداحافظی کرد.‌ گفتم اگه تا دوساعت دیگه نیومدی خودم میام دنبالت، اگه زودتر کارت تموم شد که زنگ بزن.
-باشه عشقم. اگه خستگیت در رفت زودتر بیا با هم بریم واسه تو هم کفش بخریم و دیگه خریدامون تموم بشه.
-باشه اگه اومدم بهت زنگ میزنم و پیدات میکنم. برو به سلامت و مواظب خودت باش. حواست باشه کیفت رو نزنن.
-جای شلوغ میگیرمش جلوم. نگران نباش.
رفت و منم سریع لباس پوشیدم و افتادم دنبالش‌. سوار تاکسی شد و منم تاکسی دربست گرفتم رفتم دنبالش. رفت همون محل همیشگی پیاده شد و رفت توی پیاده رو. شب جمعه بود و خیابون و پیاده رو حسابی شلوغ بود. با فاصله پشتش میرفتم و با چشمام می دیدم که میفتن دنبالش و انگشتش میکنن و خودشون رو میچسبونن به کونش. جلوی دست فروش ها الکی می ایستاد و سر چسبیدن به کونش از همدیگه سبقت میگرفتن. دو سه نفر ثابت دنبالش بودن و چسبیده بودن بهش. خانمم اصلا هیچ عکس العملی نشون نمیداد و انگار هیچی از انگشت ها و کیرهاشون حس نمیکنه. هر جا شلوغتر و ازدحام جمعیت بیشتر بود، اونم بیشتر توقف میکرد و لفتش میداد. میچسبیدن پشتش و مثل یه زن و شوهر بغلش میکردن. بعضی هاشون پررو تر بودن و قشنگ کیرشون رو لای کونش عقب جلو و بالا پایین میکردن. نشمردم آب چند نفر رو آورد تا بالاخره رفت توی یه مانتو فروشی که پریشب رفته بودیم و کارهاشو دیده بود ولی چیزی نخریده بود. توی خیابون منتظر موندم تا بیاد بیرون. سیگار میکشیدم و داخل رو نگاه میکردم. پریشب چند تا مانتو فروشی رفتیم و نگاه کرد چند تا رو گفت بد نیست ولی چیزی نخرید و حتی پُرُو هم نکرد. اما امشب از چند تا رد شد و رفت توی این یکی. اون زنه زنگ زد و داشتم باهاش حرف میزدم که دیدم خانمم دست پر اومد بیرون و به مسیرش ادامه داد. بازم مالوندن و انگشت کردنش شروع شد. منم هنوز داشتم با اون زنه حرف میزدم و عقب تر از شیدا از توی خیابون دنبالش میرفتم. زنه گفت شوهر من آدم عوضی ای هست و زیاد دیدم از این کارا میکنه، شما ببخشید. ولی تو چرا چسبیده بودی به من؟
-دیدم خانم به این خوشگلی و خوش اندامی داره، اما چرا تا چند دقیقه خانمم رو تنها گذاشتم چسبیده بهش. خواستم جلوی چشمش تلافی کنم تا حالشو بگیرم ولی دیدم عین خیالش نیست.
-آره خیلی دیوثه. من تا حالا هیچی نگفتم اما میخوام الان انتقام بگیرم. اگه دوست داری میخوام باهات دوست بشم.
-چرا من؟
-ازت خوشم اومده و از اینکه بدون دعوا و آبرو ریزی کاری کردی که از خانمت جداش کنم معلومه مرد زنگ و آبرو داری هستی. منم از آبروم میترسم و نمیخوام بعدا برام شر بشه.
-آخه تو شوهر داری و واسه من سخته بخوام این کارو بکنم.
-کاری نکن فقط منو ببر بیرون با هم بگردیم و همون جوری بغلم کن. بزار تلافیه کارای اون کثافت و در بیارم.
-باشه، فردا میتونی بیای؟
-آره میام.
بهش آدرس دادم و گفتم ساعت ۶ غروب بیاد توی همین خیابون. کون خوبی داشت و نرم و درشت بود. ارزش داشت باهاش یه حالی کنم و شاید بشه یه بارم بکنمش. به شیدا زنگ زدم در حالی که میدیدم جلوی یه دست فروشه خم شده و یه مرده چسبیده به کونش، انگار صدای زنگ گوشیش رو نشنید و دوباره زنگ زدم. این بار ایستاده بود و کیفش رو به شکمش چسبانده بود. گوشیش رو درآورد و گفتم اومدم دنبالت کجایی؟
-من هنوز خریدم تموم نشده.
-خیلی شلوغه، بیا بریم یه آبمیوه بخوریم و بریم خونه، بقیه ش رو یه روز دیگه برو بخر.
-باشه، الان جلوی فلان مغازه ام. بیا اینجا.
-همونجا بمون تا بیام.
دیدم به اون مردی که از پشت بغلش کرده بود یه چیزی گفت و یارو رفت. اما یکی دیگه اومد چسبید بهش. شیدا رفت جلوی مغازه و تکیه داد منم همون موقع رفتم طرفش و سلام کردیم.
-چی خریدی؟
-فقط مانتو خریدم.
-عیب نداره، فردا یا پس فردا میایم بقیه ش رو بخر الان خیلی شلوغه و اصلا حال نمیده. بردمش آبمیوه خوردیم و برگشتیم خونه. دیدم دوباره حالش خرابه و کیر میخواد ولی انگار روش نمیشد دوباره بگه. منم به روش نیاوردم تا اینکه قبل از خواب خودم ازش خواستم و با خوشحالی قبول کرد. اول کوسش رو حسابی خوردم و گاییدم تا ارضا شد. امروز سه بار آبم اومده بود و الان راحت میتونستم یه ربع تا بیست دقیقه بکنمش. بعد مدل داگی کونش رو حسابی لیس زدم و کیرمو کردم توی کونش و گفت جوووون همینو میخوام. اون مدلی و سرپایی کونش رو گاییدم و محکم میکوبیدم به کونش و لذت میبردم. عاشق گاییدن کونشم و همیشه موقع سکس حتی واسه دو سه دقیقه هم شده کونش رو میکنم و خالی میکنم توش. مخصوصا شبهایی که فرداش تعطیلم فقط کونش رو میکنم و راند دوم هم فقط کوسش رو میکنم. ولی بین هفته شبها یه راه بیشتر نمیرم که صبح بتونم برم سر کار. اون شب بعد از اینکه چسبونده بودمش به میز آرایش و شالاپ شالاپ میکوبیدن توی کونش، آخرش که نزدیک بود آبم بیاد، به شکم خوابوندمش روی تخت و خوابیدم روی کونش. چند تا تلمبه زدم و خالی کردم توش و همونجا خوابیدم و بعد از چند تا بوس از صورتش خوابم برد. با تکونش بیدار شدم و گفت بهروز بیا پایین له شدم.
-ببخش عشقم، امروز خیلی گاییدمت و دیگه جون ندارم.
از روبرو همدیگه رو بغل کردیم و لبهام رو حسابی خورد و گفت عاشقتم، خیلی حال میکنم باهات.
-منم عاشقتم و خیلی باهات حال میکنم. درسته غیر از تو با کسی نبودم ولی مطمئنم بهترین و سکسی ترین زن دنیا رو دارم و هیچ کس نمیتونه مثل تو باشه.
-بهروز…
-جانم عشقم.
-میگم این مردهایی که میان توی خیابون و جاهای شلوغ خودشون رو میمالن به زن مردم نمیترسن یکی دعواشون کنه و آبروشون رو ببره؟
-اونا یا احمقن و نمیفهمن یا بی آبرو هستن و براشون مهم نیست. یه عده هم از روی شهوت این کارا رو میکنن. دیدی چطور خودشون رو میچسبونن به زنها و دخترا؟
-آره، به منم زیاد میخوردن و دست میزدن، نمیدونم چی بگم بهشون و چکار کنم.
-اکثرا با کم محلی یا یه اخم کردن باید ازشون رد شد و آبرو ریزی نکرد مگه اینکه طرف خیلی پررو و بی ادب باشه که اون موقع باید باهاش برخورد کرد.
-ولی میترسم شر بشه.
-چی بگم والا، آدم میمونه از دست اینا چکار کنه. هههه
-هههه امروز کلی بهم شماره دادن. هههه میخواستم بیارم بهت نشون بدم ولی یارو که میرفت مینداختم بیرون.
-هههه خانمم خوشگله دیگه. ولی اینا فقط دنبال سوء استفاده هستن.
-میدونم عشقم. همه شون فقط سکس میخوان. وگرنه دنبال زن شوهردار نمی افتادن.
-درسته. دقیقا همینطوره.
-راستی فردا جمعه ست، حال داری خونه تکونی کنیم؟
-باشه عشقم، پس زودتر بخوابیم که صبح سرحال باشیم…
فرداش تا بعد از ظهر کارای خونه رو تموم کردیم و یه چرتی زدیم. بعد گفتم بریم خونه بابات اینا، منم برم محل یه سر به بچه ها بزنم.
راه افتادیم و رفتیم خونه ی پدر خانمم. یه ربعی نشستم و گفتم برم پیش بچه ها و بیام. سریع خودمو رسوندم سر قرار و زنه خودش منو دید و اومد طرفم. دست داد و سلام و احوال پرسی گرمی کرد.‌ تقریبا هم سن و سال خودمه و اصلا سنش رو نپرسیدم. گفت من یه کم خرید دارم، بیا مثل شوهرم با من باش. راحت باش و هر جا دوست داشتی بچسب به من و بغلم کن.
-باشه بریم.
جلوی دست فروشها بغلش میکردم و میچسبیدم به کون بزرگ و نرمش. گاهی هم دستش رو از زیر چادر میاورد عقب و کیرمو می گرفت دستش و فشار میداد. اینقدر کیرمو مالیدم و فشار دادم به کونش که لامصب آبمو بالاخره آورد و شرتمو کثیف کردم. یه ساعتی با هم بودیم و بعدش گفتم بریم یه آبمیوه بخوریم. نذاشت من حساب کنم و گفت اینم شیرینیه لطفی که کردی و افتادی توی زحمت. گفتم برسونمت تا خونه؟
-نه ممنون خودم میرم.
با لبخند گفتم حتی اگه خواهش کنم قبول نمیکنی؟
اونم با لبخند و نگاه به چشمام گفت باشه بیا بریم ولی توی محل رسیدیم بهت میگم و فاصله بگیر. بیا خونه مون رو یاد بگیر شاید یه روز دعوتت کردم. هههه
-اتفاقا من میخوام فردا دعوتت کنم خونه ی خودمون. الانم میتونستیم بریم ولی گفتم طبق خواسته ی تو کاری رو که میخوای بکنیم.
-میخوای باهام بخوابی؟
-والا خیلی خوشگل و خوش هیکلی، زن پاک و صادقی هم هستی، پس خوشحال میشم باهات باشم.
-آخه من تا حالا از این کارا نکردم. اینم که دیدی اولین بارم بود.‌
-میدونم، منم نکردم ولی دلم میخواد به بار امتحانش کنیم.
-اجازه بده فکرامو کنم، بهت خبر میدم.
-پس لطفا فردا تا قبل از پنج که از سر کار میرم خونه خبر بده.
-چشم، بهت زنگ میزنم.
رسوندمش خونه شون و رفتم خونه ی پدر خانمم. بعد از شام هم رفتیم یه سر به بابام اینا زدیم و رفتیم خونه. خونه مون تا محل قدیم مون یه کورس فاصله داره و هر دو نمیخواستیم اونجا و توی اون محل زندگی کنیم.
فردا ساعت ۴ بود که زنگ زد. سلام و خسته نباشی گفت و پرسید کجا بیام؟
آدرس دادم و گفتم ساعت ۶ بیا به این آدرس تا بیام دنبالت. رفتم خونه و خودم رو زدم به کمر درد و گفتم کمرم سر کار گرفته و خیلی درد دارم. گفت بیا بخواب برات چربش کنم.
-نه عشقم، قرص خوردم و دراز میکشم بهتر میشه، بعد میرم دوش داغ میگیرم تا باز بشه.
-باشه، برو دراز بکش روی تخت. قرار بود امروز بریم بقیه ی خرید ها رو بکنیم.
-قربونت برم، تو برو مثل پریشب خریرت رو بکن.
-دوباره تنها برم؟
-عیب نداره، من بهتر شدم میام دنبالت.
-آخه با این کمر درد میخوای بیای؟
-آره، تا اون موقع بهتر میشه. حتما زنگ بزن میام، شب تنها برنگردی؟
-باشه، پس برم حاضر بشم که زودتر برم و برگردم.
دیدم هنوز زوده و میخواستم دیرتر کارش تموم بشه. گفتم اول یه چی بیار بخورم بعد برو.‌
تا یه ربع به شیش نگهش داشتم و رفت. منم سریع رفتم سر قرار و زنه رو آوردم خونه.

نوشته: بهروز

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.