رفتن به مطلب

kale kiri

ارسال‌های توصیه شده

     خیانت × بیغیرتی × ضربدری × داستان سکسی × داستان خیانت × سکس خیانت × داستان بیغیرتی × سکس بیغیرتی × داستان ضربدری × سکس ضربدری ×

وقتی همسرم دو تا شوهر داشت و من دو زن

من و سارا 10 سال بود که ازدواج کرده بودیم . او حالا یک زن جذاب 32 ساله و من هم 38 ساله شده بودم . ما با عشق ازدواج کرده بودیم . قبل از ازدواج سکس داشتیم و تو مراسم خواستگاری مرتب به هم چشمک میزدم و مسخره بازی در می آوردیم . سکس های قبل ازدواجمان هم با هیجان بود . توی دفتر کوچکی که با شراکت دوستانمان برای کارهای تبلیغاتی داشتیم ، هی گاه و بیگاه یه جا گیرش می انداختم و ازش لب می گرفتم . هر چند روز یک بار هم شرکا و کارمندان رو دک می کردم روی میزهای شرکت دلی از عذا در می آوردیم و بکن بکن و بخور بخور برقرار بود .

اما توی این ۱۰ سال که ازدواج کرده بودیم با اینکه همچنان عشقمون پابرجا بود اما زندگیمان فراز و نشیب های زیادی داشت . مشکلات مالی زیاد بود و مجبور بودیم تو حوزه های مختلف کار کنیم . هر چقدر توی این 10 سال اوضاع مالی مان بهتر میشد وضعیت عاطفی مان افت می کرد و سکسمان هم کمتر می شد . گاه و بیگاه هم دعواهای شدیدی با هم میکردیم که موضوع اکثر دعواها همسر خانواده همدیگه یا مسایل مالی و کاری بود .

توی این 10 سال من یواش یواش شروع کردم زیرآبی رفتن ، از دو سه تا جنده بازی پولی شروع شد تا دوست دخترها و سکس های نصفه کاره که هیچ کدام هم سرانجامی نداشت . توی این ده سال من برای خودم شرکت کوچکی تاسیس کرده بودم و اون هم که بازرگانی خونده بود با توجه به تسلطش به زبان ترکی بیزینس های خوبی تو ترکیه برای خودش درست کرده بود و با همکاری یک شرکت بازرگانی مدام بین تهران و استانبول در رفت و آمد بود . دو سه بار برای کمک با او به سفر ترکیه رفتم اما دیگه مشغله شرکت خودم اجازه نمی داد خیلی همراهیش کنم و او توی یکی دو سال گذشته سفرها رو تنها می رفت . اما هیچ وقت بهش شک نداشتم و از طرفی از خدا خواسته توی شرکت تنها می شدم و زیرآبی های مورد نظرم رو با دخترها می رفتم . یکی دوبار هم سارا بمن شک کرد اما خیلی حساسیت چشمگیری بینمان پیش نیامد .

اما توی چند ماه اخیر متوجه یه سری رفتارهای مشکوک از سارا شده بودم . اول اینکه بعد دو سه سفر آخرش خیلی بشاش و خنده رو شده بود و گل از گلش شکفته بود و تماس ها و پیامک های مشکوک تلفنی اش هم زیاد شده بود . سارا خیلی محتاط بود و معمولا ردی توی موبایلش باقی نمی گذاشت که بتونم مچش رو بگیرم . اما فهمیده بودم که یه جای کار میلنگه . شک مثل خوره به وجودم افتاده بود و ول کن نبود . رفتارش با من هم خیلی عوض شده بود . بیشتر موقع ها حوصله حرف زدن با من رو نداشت و به محض کج خلقی صورتش رو توی هم جمع می کرد و به اتاق خواب میرفت و حتی از یک دعوای ساده هم پرهیز می کرد .

چند بار خواستم زیر زبانش رو بکشم و از کیفیت کارش در ترکیه سوال کردم . اون هم خیلی کلی جواب داد که با یکی دو تا رابط ایرانی ترکیه ای اونجا در ارتباط است که اکثرا هم بسیار مسن هستند . کاملا از زیر سوالها طفره می رفت . یادم افتاد یکی دو بار آخر که می خواست به سفر برود چقدر به خودش رسیده بود و قبل سفری بدنش رو کامل اپیلیدی کرده بود . یا رنگ ابروهاش رو شارژ کرده بود. شکم هی داشت کاملتر می شد و او هم هی طفره می رفت . چند بار دیدم که دارد پشت کامپیوتر با کسی چت می کند و تا من پیش او می رفتم یکصفحه بی ربط را روی صفحه می آورد .

دیگر دلم رو به دریا زدم و گفتم : با کس خاصی چت می کنی ؟ باز هم طفره رفت اما وقتی قیافه جدی من رو دید انگار که راه حلی به نظرش رسیده باشد گفت : اگه واقعیت رو بخواهی با یک آقایی توی سفرم آشنا شدم که مسن هم هست اصلیتش ایرانی ترکیه ای است و مقیم سوئد است و برای بیزینس زیاد به استانبول می آید . برای من حکم برادر بزرگ را دارد و به من خیلی کمک می کند . من هم گاهی با او فراتر از مسایل کاری چت و درد دل می کنم .

کمی به صورت عمیق به او نگاه کردم و گفتم و اونوقت شما همیشه اون رو توی سفرهات می بینی .

سارا گفت همیشه که نه دو سه بار دیدمش و چند بار هم با هم بیرون شام خوردیم . کلا در همین سطح بوده . خیلی دلم می خواست حرفهایش را باور کنم . چون اگه فراتر از این باشد ابر سیاهی زندگیمون رو گرفته بود که به این راحتی ها این ابر زندگیمان را ترک نمی کرد . ما از نگاه همه آدمهای دور و ور و دوستان و آشنایان یک زوج خوشبخت بودیم . کلی هم تو این مدت دستاورد داشتیم و اموال و موفقیتهای کاریمان هم به هم گره خورده بود .حالا با یکم غیرتی بازی من می تونست کل این داستان دود بشه و برود هوا . اما از نظر من هنوز یه جای کار میلنگید و حس می کردم این دوستی فراتر از این حرفهاست .

بعد سارا به صورت کنایه گفت تو که همیشه دوستهای غیر هم جنس خودت رو از دخترهای دانشکده گرفته تا دوستان دور و بر داریم . همیشه هم که دور هم جمع می شوید و کلی با هم شوخی می کنید . من همین یه نفر هست که گاهی باهاش چت کنم و دردل کنم . کمی صورتم رو جمع کردم و گفتم میتونم بعضی از چتهات رو بخونم ؟ سارا گفت الان که همه رو پاک کردم اما بعدا چرا که نه ؟

چند روز بعد انگار که می خواهد بچه خر کند گزیده ای از چتش را که معلوم بود کاملا سفارشی و از پیش تعیین شده است رو به من نشان داد . که در آن شخص مورد نظر که احمد نام داشت به فارسی خیلی مودبانه از احوال من پرسیده بود و یه سری داستانهای کاری رو مطرح کرده بود . پرسیدم ایشون که ترکیه ای است چطور با تو فارسی حرف میزنه . سارا خیلی صریح تصریح کرد که اصلیتش ایرانی است و به خاطر زندگی طولانی در ترکیه و داشتن همسر ترکیه ای و بچه دیگه ترکیه ای محسوب میشه اما هنوز فارسی رو خوب صحبت می کنه .

پازلهای شکم داشت کامل تر می شد . این فکر که آیا این آقا در ترکیه چه رابطه ای با همسرم دارد داشت دیوونه ام می کرد . آیا با هم رابطه عاشقانه داشتند و از اون بدتر کارشون به رابط جنسی و سکس کشیده بود ؟ سارا علننا دیگه با من سکس خوبی نداشت و از زیر سکس های آتشین در می رفت و بیشتر رفع نیاز می کرد . معلوم بود جای دیگه از لحاظ نیاز جنسی کاملا تامینه .

اینها گذشت تا اینکه یک روز بدون مقدمه آمدم خانه . قرار نبود اون ساعت بیام . همون کلیشه همیشگی . سارا متوجه خانه آمدنم نبود و داشت با کسی تلفنی حرف می زد . آروم در حالی که نفسم رو حبس کرده بودم به کنار در اتاق رفتم و خودم را پشت در پنهان کردم . سارا داشت به صورت لاس گونه با یک مرد حرف می زد . دل میداد و قلوه می گرفت . از خاطراتشون در استانبول حرف می زد و خیلی لوس حرف می زد . مثلا می گفت تو خیلی بلایی . یا ای شیطون خودم . بعد هم دو سه بار وسط حرفهاش به طرف مقابل گفت : دوستت دارم .دوستت دارم عزیزم . برای دیدن دوباره ات دلتنگم .

عرق سردی روی پیشانی ام نشسته بود . نفسم از ریه هام خارج نمی شد . حس می کردم تمام آوار دنیا روی سرم خراب شده و حتی روی دو تا پایم بند نبودم . نمی دانستم چکار کنم و چه عکس العملی نشان بدم . پازل چند هفته ایم ظاهرا به نقطه کامل رسیده بود . پس حقیقت داشت و سارا یک معشوق سفت و محکم در ترکیه دارد .

آرام بدون اینکه بدونم چکار می کنم به سمت در خروجی رفتم . سارا متوجه شد کسی داخل خانه بوده تلفن را قطع کرد و از اتقاق بیرون آمد و من هم همان موقع در خروجی در بستم و از خانه بیرون رفتم . سارا متوجه شده بود که من حرفهایش را شنیده ام . بی هدف مثل دیوانه ها در خیابان پرسه می زدم . سارا مرتب تلفنم را می گرفت و من هیچ جوابی نمی دادم . سیگار بود که پشت سیگار دود می کردم . دیگر کل آسمان روی سرم خراب شده بود . همسر محبوب و عزیزم که روزی عاشقانه با هم ازدواج کرده بودیم حالا داشت به من خیانت می کرد . آنهم یک خیانت عاشقانه در کشوری که من نمی توانم سرنخی از آن به این راحتی به دست بیارم . بالاخره تلفن سارا رو جواب دادم چون ولکن نبود . سارا با صدای حق به جانب اما کمی لرزان گفت . معلومه کجا رفتی ؟ چت شده .

سکوت . سکوت کردم و حرفی نزدم . سارا دیگر صدایش شبیه جیغ شده بود . به تو میگم چی شده؟

بالاخره با صدایی که از ته حلقم بیرون می آمد گفتم خودت میدونی چی شده . سارا هم که اهل کم آوردن بود گفت نه نمیدونم چی شده . بیا خونه تا درباره اش صحبت کنیم .

بعد چند ساعت و خالی کردن چند پاکت سیگار بالاخره به خونه برگشتم . چهره من سرد مثل مرده ها بود و چهره اون برافروخته و خشمگین از این که مچش گرفته شده اما اهل وا دادن نبود .

خب؟

خب کی چی ؟ داشتی با کی تلفنی حرف می زدی؟

حالا جاسوسی منم می کنی ؟ خب زودتر میگفتی مشکلت اینه . داشتم با یکی از دوستان دخترم حرف می زدم . اسمش هم راضیه است .

راضیه دیگه کدوم خریه . تو که اصلا دوستی به این نام نداری . بعد اینکه تو با دوست های دخترت لاس میزنی و دل و قلوه میگیری و آخرش هم عاشقانه میگویی دوستت دارم ؟ واقعا شعور من رو در چه حد فرض کردی .

سارا که دیده بود بدجوری پس خورده کانال زنانه اش را روشن کرد و شروع به جیغ و فریاد کرد . گفت داری به من تهمت ناموسی می زنی . جرات داری بیا ثابت کن . تو همه رو مثل خودت هرزه تصور میکنی . فکر کردی از جنده بازی ها و دوست دخترهای ریز و درشتت خبر ندارم ؟ می خوای اسماشون رو برات ردیف کنم ؟ و چند تا اسم گفت که جدا جا خوردم . این همه اطلاعات رو از کجا آورده بود ؟ منم مثل خودش قافیه رو نباختم و گفتم خب که چی یه سری رابطه در حد لاس زدن بوده که تموم شده رفته منم مردم . ولی قضیه تو فرق می کنه تو رسما یه معشوقه گرفتی که معلومه خیلی وقت هم هست باهاش در ارتباط هستی ؟

مرد و مردونه بگو . باهاش سکس داری؟

سارا را شنیدن این جمله دیگه بدجوری قاطی کرد و گفت ؟ فکر کردی من مثل خودت هرزه و کثافت هستم ؟ من شرافتم رو به یه رابطه کوتاه مدت نمی فروشم و خلاصه تنگ بازیش را در حد اعلا رسانده بود .

واقعا نقطه ضعف من همین جیغ و فریاد کردن های سارا بود که واقعا خلع سلاح شده بودم و نمیتونستم تحمل کنم . اما از لرزش صدایش فهمیدم که دروغ می گوید .

کمی خودم رو آروم کردم و گفت خیلی خب یه کاری می کنیم . هر رابطه ای داشتی باید همین جا تمومش کنی و دفنش کنی شماره تماس هاش رو هم همین الان باید پاک کنی .اما سارا وقیحانه گفت . چرا باید رابطه سالم با یک دوست خوب رو قطع کنم وقتی رابطه خاصی ندارم . باید برده و اسیر تو باشم ؟

دعواهای ما خلاصه تا چند هفته ادامه داشت . کلی داد و فریاد عربده کشیده شد کلی ظروف آشپزخانه شکست و کلی از وسایلمان پخش و پلا به این طرف و آن طرف خانه پرت شد . از من اصرار و از اون انکار و من رو یک آنسان مریض روانی خواندن . حالا یک چیز هم بدهکار شده بودیم !

نمی دونستم باید چکار کنم . حتی به جدایی فکر می کردم . اما این همه زحمت چندین ساله که برای این زندگی کشیده بودیم کجا می رفت ؟ همه اقوام ما رو یک زوج موفق و کامل می دونستند . رابطه مان با خانواده های هم دیگه هم بسیار خوب بود . حالا میرفتم و میگفتم دلیل جداییمان چیست ؟ می دانستم اگر کوچکترین اشاره ای بکنم اون هم پته من رو روی آب می ریزد و خلاصه آبرو واسه جفتمان نمی ماند . از طرفی تمام این داستانها باعث شد به طرز عجیبی او رو بیشتر دوست داشته باشم . یعنی حس سکسیم نسبت به او بیشتر شده بود . بعد از چند هفته دعوا بالاخره آشتی کردیم و قول دادیم که سر این مساله دعوا نکنیم و بعدش هم سکس های آتشینی با هم کردیم . اینکه یک درصد هم فکر می کردم که زنم دست خورده شده سکسمون رو خیلی داغتر و وحشی تر کرده بود و با پوزیشنهای مختلف و وحشی می کردمش .

خلاصه اوضاع همینجوری بود که گفت من الان یک مسافرت کاری دیگه باید برم و سه روزه برمیگردم . برای اینکه خیالت راحت باشه دم به ساعت با هم چت و تلفن می کنیم . با اکراه قبول کردم . اما می دانستم به محض اینکه پایش به استانبول برسد شلوارش شل می شود و یک مرد غریبه بدن زنم رو در اختیار می گیرد . این برام دیگه مثل روز روشن بود . اما مخالفت کردنم من رو به موضوع ضعف می برد .

این سه چهار روز که نبود دستم به هیچ کاری نمی رفت . من که همیشه برای رفتنش روز شماری میکردم حالا برعکس شده بود . دم به دقیقه ازش خبر می گرفتم . اما گاهی سایلنت می شد و بوی پیچوندن هنوز هم هویدا بود . اما سارا کار خودش رو می کرد . پیش خودم تصویر سازی می کردم . یعنی الان با کسیه ؟ رابطه شون در چه حده ؟ فقط بیرون با هم قرار می گذارند یا با هم توی یه اتاق هستند . فقط در حد بوس و بغله یا با هم سکس می کنند . مگه میشه تو یه اتاق باشن و سکس نکنن؟

حتی پوزیشن های سکسیش رو هم تصویر سازی می کردم . یعنی براش ساک هم میزنه و اون از کوس سارا می خوره ؟ یعنی داگ استایل هم می کنتش و از پشت موهاش رو میگیره ؟

بسته سیگار بود که طی چند ساعت تموم می کردم . منی که درهفته حتی دو سه تا سیگار هم نمی کشیدم .

سه روز تموم شد و سارا برگشت . باز هم مثل همیشه گل از گلش شکفته بود و از انرژی اش حس کردم که با کسی بوده . این دفعه دعوامون از همون فرودگاه شروع شد و تا خونه دیگه فحش و دری وری نبود که به هم نداده باشیم . وقتی رسیدیم تا چند روز که حرف نمی زدیم . بعد هم من وسایلم رو جمع کردم و به خونه یکی از دوستام رفتم . تو این بین البته من رابطه ام با یکی از دوست دخترام که همسن خودم بود و یک زن مطلقه بود ( و یک پسر هم داشت ) خیلی خوب شده بود . گاهی هم به خونه اون می رفتم . اسمش سارینا بود . سارینا که از جزییات دعوای من و سارا با خبر شده بود مرتب حق رو به من میداد و میگفت نباید از این توهین آشکاری که به من شده کوتاه بیام و من رو هی جری تر می کرد . از طرفی خودش هم نیم نگاهی به این داشت که بعد از جدایی با خود او زندگی یا ازدواج کنم و با توجه به اینکه خونه هم از خودش بود می گفت که خیالم از بابت خونه و جا و مکان زندگی راحت باشه و من فقط فکرم متمرکز کارم باشه . هرچند خودش هم شاغل بود و درآمدش بد نبود .

اما وقتی به کلیت قضیه نگاه می کردم این داستان رو به چشم یک پس رفت نگاه می کردم . سارا همسر زیبا و جذاب من کجا و سارینا کجا ؟ سارینا زن بانمک و فهمیده ای بود اما از لحاظ زیبایی و جذابیت جنسی حتی انگشت کوچیکه سارا هم نمی شد . تازه سارینا هم مشکلات رفتاری خودش رو داشت که وقتی باهاش زندگی کردم متوجه شدم . سارینا خیلی وسواسی و حسوده بود و اون هم قابلیت اینو داره که اگه پاش بیفته زندگی رو به کامم جهنم کنه . تازه همسن خودم هم که بود و زودتر از من به پیری می رسید . از لحاظ سکس هم با اینکه سکسش خوب بود اما کصش به خاطر زایمان بسیار گشاد بود و سکس باهاش خیلی هیجان انگیز نبود . ولی خب تو سکس کارهایی می کرد که خیلی عالی بود . مثلا اینکه روز پریودش رو حساب می کرد و گاهی می گذاشت که آبم رو کامل داخل کصش بریزم . یا گاهی آبم رو کامل توی صورتش خالی می کرد و ازش ماسک صورت درست می کرد و نیم ساعتی باهاش می چرخید . این کارهاش خیلی جذاب بود . سارا صد سال تو سکس از این کارها نمی کرد .

فکر سارا یک لحظه هم از ذهنم بیرون نمی رفت . الان داره چکار میکنه ؟ اصلا من براش مهم هستم ؟ یعنی الان دیگه با طرف مقابل کامل ریخته ان رو هم ؟ اصلا این طرف مقابل کی هست ؟ من فقط یک اسم از اون داشتم و یک بار هم عکسش رو توی لپتاپش دیده بودم . مردی بود جاافتاده که نسبتا خوشتیپ بود اما معلوم بود بسیار ازخودراضی است و البته پولدار . شاید هم زن و بچه داشت . از کجا معلوم ؟

از یه طرف هر چی با سارینا هم پیش می رفتم اون هم به من وابسته تر می شد و داشت روی این قضیه حساب باز می کرد و اگر به سارا برمی گشتم ممکن بود یک لطمه روحی هم به سارینا وارد بشه و هم به خودم . این بود که سعی کردم یکی درمیون گاهی هم خونه دوستانم باشم . اما کمتر خونه پدر و مادرم می رفتم که بویی از این قضیه نبرند . تا اینکه سارا به موبایلم زنگ زد و گفت بیا با هم صحبت کنیم .

اول یکم اخم و ناز و نوز کردم و با اکراه قبول کردم . اما دلم برای دیدنش هم داشت پر می کشید . توی یه کافه قرار گذاشتیم . خیلی سرد توی کافه روبرویش نشستم و گفتم هر چی گفتنی هست بگو . ولی اگه می خوای به انکارهای قبلیت ادامه بدی و به شعور من توهین کنی بگو که حوصله ندارم و دارم مقدمات جدایی رو هم می چینم .

سارا با لبخند تلخی گفت : از جریان سارینا خبر دارم . لازم نیست به من بگی که اگه من رو ول کنی جایگزین داری . من هم اگه همین الان اراده کنم هزار تا جایگزین می تونم پیدا کنم . اما اگه بهت زنگ زدم بابت اینه که تو و زندگیمون هنوز برام ارزش داره .

جل الخالق ! مگه دوربین به من نصب کرده ؟ از کجا اینقدر آمار من رو داره ؟ این باهوش بودنش دیگه داشت دیوونم می کرد . ولی خب معلوم بود حسادت زنانه کار خودش رو کرده که زنگ زده . چون احساس خطر کرده بود که قضیه جدیه . حتی اگر سارینا دختری نبود که در حد خودش باشه .

گفتم خب اصل داستان رو بگو . با این آقای احمد رابطه داری ؟

گفت بله .

یک لحظه چشمانم سیاهی رفت اما حس هیجان خیلی عجیبی هم تو دلم احساس کردم . چند نفس عمیق کشیدم و گفتم ادامه بده . این آدم مجرده ؟

گفت : نه زن و بچه داره . ترکیه ای هم هستند .

گفتم : باهاش سکس داشتی ؟

چند لحظه سرش رو انداخت پایین و گفت : بله ! و سریع ادامه داد همون طور که تو با سارینا و خیلی دخترهای دیگه داشتی . این چیزها فقط واسه ما زنها تابو هست .

دستم رو به علامت سکوت بالا آوردم که لازم نیست توجیه کنی . حالا که زبون باز کرده بود می خواستم اصل داستان رو بدونم تا تصمیمم رو بگیرم .

پرسیدم چند بار سکس داشتی ؟

گفت توی یکی دو سال اخیر هر بار که رفتم ترکیه باهاش توی یه هتل بودم . و هر روز تقریبا سکس داشتیم . شاید هم روزی دو بار .

چشمانش از صداقت برق می زد . واقعا باورم نمی شد داره اینها رو برام اعتراف می کنه و قصد اغراق کردن هم نداشت .

گفتم : دوستش داری ؟

گفت : فکر کردی من جنده ام که اگه دوستش نداشتم باهاش بخوابم ؟ می دونی چند تا آدم پولدار و حسابی تو این مدت بهم پیشنهاد دادن و یه لگد زدم در کونشون ؟ تازه این احمد هم خیلی پولداره ولی تا به حال هیچی ازش قبول نکردم . به جز یه انگشتر و چند تا عطر که خیلی هم مهم نیستند . و اینکه دو سه بار با اینکه کاری ترکیه نداشتم با هزینه اون به ترکیه رفتم و تو هتل بودم مثل همین دفعه آخر . تو توی این چند سال اخیر به من توجه نمی کردی و همش پی کار خودت بودی و مرتب جنده بازی و دختربازی می کردی . من یه خلا احساسی شدید داشتم و توی سفرم این مرد به من خیلی توجه عاطفی کرد . رابطه مون هم ناخواسته اتفاق افتاد من رو جایی دعوت کرده بود . وقتی خاطراتم رو براش گفتم گریه کردم و اون هم من رو بغل کرد و بعد از هم لب گرفتیم . همون شد ادامه رابطه مون

گفتم . خب حالا می خوای چکار کنی ؟ میخوای باهاش ادامه بدی ؟

گفت اگه این ادامه دادن میخواد به قیمت جدایی ما تموم بشه نه ! با اینکه خیلی برام سخته که دیگه نبینمش . چون به جز معشوقه برام همیشه یک دوست خوبم بوده . ولی تو هم باید تضمین بدی که از این به بعد دیگه هیچ دختر دیگه ای از جمله سارینا رو نمی بینی و همیشه هم باید اجازه دسترسی به موبایلت رو داشته باشم . تو هم همینطور .

عجب شرطی ! وقتی به خودم هم نگاه کردم دیدم واقعا سخته بخوام این شرط رو قبول کنم . من به جز سارینا چند تا کیس دیگه هم داشتم که هر وقت دلم بخواد باهاشون بیرون برم یا سکس داشته باشم . ولی من هم ته دلم می خواست که این ماجرا تموم بشه .

گفتم قبوله ! . همون جا همدیگر رو بوسیدیم و قول دادیم که همه چیز تموم بشه . سارا هم بیزینس ترکیه اش رو کمرنگ و غیرحضوری کرد . هرچند به خاطر تحریم های جدید واقعا دیگه کار کردن با خارج هم سخت شده بود .

به خونه برگشتیم و دوباره با عشق به زندگی ادامه دادیم . سارینا هم با قلبی شکسته و چشمانی گریان از من جدا شد و من رو بلاک کرد . این هم شوک عاطفی واقعا دیگه در توانم نبود . اما همین که به زندگی عادیم برگشته بودم خوشحال بودم .

اما داستان کمی فرق کرده بود . حالا من زنی رو خونه داشتم که می دونستم با یک مرد دیگه سکس کرده و این داستان خیلی برایم عجیب و از طرفی هیجان انگیز بود . یک بار وسط سکس با سارا به شوخی بهش گفتم : جون هیچ کسی کس عشق خود آدم نمیشه . این هم سوراخ کردم اما سوراخ عشق خودم یه چیز دیگه است . مخصوصا الان که دست دومه J)

اونم به شوخی و شهوت گفت : جون هیچ کیری هم کیر شوهر خود آدم نمیشه . کیر احمد کجا و کیر تو کجا ؟

اینو که گفت درجا آبم اومد . اینقدر ازم آب اومد که فکر کنم کمرم خشک شد . بعد از نیم ساعت که خودمون رو شستیم و داشتیم با هم قهوه می خوردیم بهش گفتم راستی سکست با احمد چطور بود ؟ خیلی دوست دارم از جزئیاتش بدونم .

سارا اول کمی دل دل کرد . من اصرار کردم که بگو از حرفهات سواستفاده میکنم . خیلی من رو حشری می کنه اگه جزییات رو بدونم . الان که دیگه باهاش نیستی و خطری تهدید نمی کنه .

سارا هم نامردی نکرد و کل جزییات رو تعریف کرد و گفت : بعد از اینکه توی اون ماجرا ازم لب گرفت روز بعدش من رو دعوت کرد به دفتر کارش. اونجا هم هیچ کس نبود . بعد از صحبت و کمی شراب اومد دوباره از من لب گرفت و من مقاومت نکردم . بعد روی صندلی نشست و من رو هم روی پاهایش نشاند . همون طور لب می گرفت و با سینه هام بازی می کرد که یواش یواش دکمه هایم رو باز کرد . من هم اصلا مقاومتی نمی تونستم بکنم چون حسم بدجوری بالا زده بود و مدتها بود این طور نشده بودم . دیگه به خودم اومدم دیدم تمام لباسهام رو بیرون آورده و یه شرت پام هست . داشت همینطور سینه هام رو می خورد و با قدرت به کونم چنگ می زد و بازی می کرد . خواست شرتم رو در بیاره که با علامت اخطار بهش گفتم : کاندوم داری ؟ و عجیب که نداشت . خلاصه اون روز همون طور بمال بمال ادامه دادیم و فرداش برام تو یه هتل خیلی عالی اتاق گرفت . بهم زنگ زد و آدرس هتل رو داد که برم داخل اتاق من هم رفتم و رزروشن و همه چی آماده بود . رفتم حموم و حسابی خوشگل کردم . لباس زیر خیلی خوشگل پوشیدم و یه لباس شیک و سکسی انتخاب کردم .

از تعریف جزییات خیلی هیجان زده شده بودم و گفتم : خب بقیه اش ؟

گفت . خلاصه هیچی دیدم در می زنند و در رو باز کردم . احمد بود . با یک بسته شکلات و یک بطری شراب آمد داخل . همونجا ازم لب گرفت . خواستیم اول شراب رو بخوریم و گپ بزنیم که دیگه طاقت نیاوردیم . همون جور وحشیانه من رو روی تخت انداخت و شروع به خوردن لبهایم کرد . زبونهایمون با هم برخورد می کرد و من ناله می کردم . بعد صورتش را آورد پایین تر و گردنم رو بوسید . همون طور اومد پایین رو پیراهنم رو در آورد و از روی سوتین شروع کرد ممه هایم رو خوردن . بعد دامن کوتاهم رو داد بالا شروع کرد این دفعه کصم رو از روی شرت خوردن

من از شدت خجالت صورتم رو گرفته بودم و فقط ناله می کردم . باور نمی کردم که داره این اتفاق واقعا می افته . بعد من رو نشاند روی تخت و سوتین رو باز کرد . بعد هم پاهایم رو داد بالا و با قدرت شرتم را از جا درآورد . با توجه به اینکه خودش هم داشت به زنش خیانت می کرد هیجانش خیلی بالا بود . پاهایم رو داد بالا . یه متکا زیر کونم گذاشت و با شدت و حرارت شروع کردن کصم رو خوردن . یک لیس بلند از اون پایین سوراخ کونم شروع می کرد و تا به صورت عمیق تا دم چوچوله ام ادامه می داد .

من که دیگه نفسم بالا نمی آمد گفتم : ادامه بده .

سارا ادامه داد : خلاصه دست از کصم بر نمی داشت . زبونش رو تا ته کرده بود توی کصم و تمام شیارهای داخل کصم با زبونش لمس می شد . من این وسط از بس ناله کرده بودم داشت اشکم در می اومد . کصم خیس خیس شده بود اما اون دست بردار نبود و تقریبا تمام ترشحات کصم رو خورد . شاید انتظار داشت که من هم سراغ کیرش می رفتم و ساک می زدم اما هر حرکتی از من سلب شده بود و تسلیم محض بودم . اون هم همون طور که پاهایم رو بالا داده بود کاندومی رو از کیف کوچکش درآورد و آن را دور کیرش کشید . من هنوز از شدت خجالت به کیرش نگاه نمی کردم و یک دفعه کلفتی کیرش رو داخل کصم حس کردم . عجب کیر کلفت و جون داری داشت . اینجا دستم رو از روی صورتم برداشتم و مستقیم به چشمانش نگاه کردم و با چشمانم ملتمسانه گفتم بکن . و اون هم شروع کرد به تلمبه زدن . تقریبا ۱۰ دقیقه از جلو تلمبه می زد و قصد نداشت آبش بیاید . ناگهان کیرش را درآورد و با قدرت من رو برگرداند و به حالت داگ استایل درآورد . انگشتش را تا نصفه توی کونم کرد و شروع کرد به صورت داگ استایل تلمبه زدن . چند دقیقه هم این جوری تلمبه زد و بالاخره کیرش رو از اون تو درآورد کاندم رو سریع بیرون آورد و تمام آبش رو روی کونم ریخت . مایع گرم لزجی رو روی کونم حس می کردم و از شدت هیجان چیزی نمونده بود که قالب تهی کنم .

همونجا دستمال آورد و آبش رو از روی کونم پاک کرد و کونم رو بوسید . بعد مرا برگرداند و دوباره ازم لب گرفت . خلاصه همینجوری نیم ساعت تو بغلش خوابم برد . واقعا احساس می کردم که یک شوهر جدید دارم . چون تو مدتها بود این کارها رو با من نمی کردی . بعد نیم ساعت من رو به حمام برد و دو تایی همدیگر رو شستیم و بعد لباس پوشیدیم . دوباره خوشتیپ کردیم و برای گردش به بیرون رفتیم . با وجودی که ممکن بود بیرون کسی او را بشناسد از هر فرصتی برای بغل کردن و بوسیدنم استفاده می کرد . تا اینکه شب مرا تا دم هتل رسوند و به خونه خودش رفت . کمی دلگیر شدم .بهش پیام دادم که حق نداری فردا شب من رو تنها بگذاری . اونم نامردی نکرد . فردا شب زنش رو پیچوند و تا صبح با من بود تقریبا دو سه بار بکن بکن داشتیم . این دفعه دیگه جراتم زیاد شد و کیرش رو هم حسابی ساک زدم .بعد هر سکس هم دوباره دوش می گرفتیم و دوباره با هم می خوابیدیم و دوباره بعد چند ساعت سکس .

دفعه پیش که پیشش رفته بودم توی سه چهار روز نزدیک ۱۰ بار با هم سکس داشتیم . با خنده گفت دیگه کس سالم برام نذاشته بود .

سارا تا این جا تعریف کرد و بعد سکوت کرد . سرم داشت از شدت هیجان ، حسادت و البته شهوت گیج می رفت . همونجا دستش رو گرفتم و به تخت خواب بردم و شروع کردم به بوسیدن و خوردنش . به سبک احمد کاندومی دور کیرم کشیدم و فرو کردم تو . وسط کردن می گفتم حالا کیر من بهتره یا کیر احمد ؟ اون هم با شهوت کامل می گفت البته کیر احمد ! یا اینکه می گفتم تو جنده کی هستی اونم میگفت جنده احمد ! و همین حرفاش باعث شد باز آبم با شدت کامل بیاید . این دیگه چه قسمی بود ؟ هر چه از سکسش با احمد بیشتر صحبت می کرد من حشری تر می شدم . تا اونجا که شرطی شده بودم که هر دفعه موقع سکس یه بخشی از خاطراتش با احمد را تعریف کند تا من آبم بیاید .

این عادت ما تا چند وقت ادامه پیدا کرد و این شرطی شدن من موقع ارضا که باید حتما با خاطره ای از سکس سارا با احمد همراه می شد برای خودم عجیب بود و باعث افکار مالیخولیایی در من شده بود . مطمئن بودم که اون هنوز هم دلش می خواد که با احمد رابطه داشته باشه و خنده دار اینجا بود که این فکر باعث هیجان میشد تا خشم .

این داستان ادامه داشت تا اینکه یکی از بچه ها شماره یک ماساژور خانم به نام سمانه رو من داد و گفت : این کارش خیلی درسته ! خیلی وقت بود شیطونی نکرده بودم و فکر کردم یه ماساژ از یک ماساژور خانم خیلی قرارداد شفاهی من و سارا رو نقض نمی کنه . تلفنی با ماساژور صحبت کردم . چه صدای قشنگی داشت و خیلی مهربون بود و کمی لوند . به خونه ماساژور رفتم و در برابر خودم یک زن جذاب رو دیدم که بسیار دلبری می کرد هر چند قیمت ماساژش هم پایین نبود . خلاصه یه ماساژ مشتی داد اما از هپی اندینگ خبری نبود . اما بین ماساژ کلی با هم صحبت کردیم و از سختی های زندگیش گفت و منم اشاره های کوتاهی به رابطه پرفراز و نشیبم با سارا کردم . خلاصه با سمانه دوست شدم و با اینکه قیمت ماساژش بالا بود هر از چند گاه پیشش می رفتم . البته حالا که مشتری ثابت شده بودم بهم تخفیف می داد . یه بار بهش زنگ زدم که میای جاده چالوس و اون هم با کمال میل قبول کرد . اون موقع هنوز این اتوبان جدید رو نزده بودند . به یکی از کافه های کنار رودخانه رفتیم و کلی قلیون کشیدیم و خندیدیم . خیلی وقت بود اینقدر بهم خوش نگذشته بود . روی پاهایم دراز کشیده بود و آسمون رو نگاه می کرد و باز هم بخشی از زندگی سخت و ملال آورش رو برام تعریف کرد . از اینکه دو بار زندگیش به شکست رفته و تنها دخترش پیش پدرش زندگی می کند . این همه نسخه دیگری از سارینا بود با این فرق که مثل سارینا پولدار نبود و برعکس او بسیار جذاب و دوست داشتنی بود . از طرف دیگه سمانه برعکس سارینا مشکلی با متاهل بودن من نداشت و همینکه از او حمایت مالی کنم حاضر بود که مثل یک معشوقه در کنارم باشه .

خلاصه اینکه از ماه بعد رابطه و سکس من با سمانه شروع شد . اون هم چه سکسی . سمانه یک آتشفشان سکس بود و اینقدر در سکس من رو به هیجان می آورد که حتی خواب این رابطه را با سارا هم نمی دیدم . در عوض من هم از او حمایت مالی می کردم هرچند از لحاظ طبقه اجتماعی پولدار نبودم . اما هنوز انقدر داشتم که بتونم از یک دختر حمایت مالی کنم . بعد چند وقت او تونست دخترش رو هم پیش خودش بیاره . و طنازی اون دختر زیبا وابستگی من رو به سمانه چند برابر کرده بود . انگار که یک خانواده جدید تشکیل داده بودم .

اما حالا این وسط تکلیف سارا چی بود ؟ آیا باید از سارا جدا می شدم ؟ نشستم پیش خودم فکر کردم و باز هم جواب منفی بود . درسته سمانه دختر سکسی و طنازی بود اما هر چی بود زن مناسبی برای زندگی محسوب نمی شد . مخصوصا اینکه شغلش ماساژور آقایون بود و خدا می دونه با چند نفر رابطه داشته . من چطور می تونستم همچین زنی رو به خانواده ام معرفی کنم . تازه خود سمانه هم با دو تا تجربه ناموفق ازدواج اصلا تو فاز ازدواج جدید نبودو به همین شرایط راضی بود .

اما یک مشکل دیگه هم وجود داشت . منکه به سارا قول داده بودم دیگه خیانت نکنم باز هم توی دام یه رابطه دیگه افتاده بودم . حالا باید چکار می کردم ؟

جرقه ای توی ذهنم شکل گرفت . یک روز که داشتم با سارا سکس می کردم بهش گفتم : عزیزم دوست داشتی هنوز با احمد تو رابطه بودی و باهاش سکس داشتی ؟ اونم که فکر می کرد باز من برای حشری شدن دارم این سوال رو می کنم با آه و ناله گفت : آره خیلی . اینجا بود کیر کلفتش رو می خوردم .

و بعد من یکم جدی تر گفتم : بدون شوخی گفتم . سارا که وسط دادن بود بازم حرفم رو جدی نگرفت . آبم که اومد و خودمون رو تمیز کردیم . دو تا قهوه آورد و نشست و گفت : خب . چی میگفتی وسط سکس ؟

گفتم : دوست داری دوباره با احمد در ارتباط باشی . سارا سکوت کرد و کمی من رو ورانداز کرد . می خواست ببینه که منظور من از این حرف چیه ؟ یه تسته که ازش حرف بکشم یا اینکه منظور دیگه ای دارم . گفت چطور مگه ؟

گفتم : با این حسی که من دارم و اینکه می بینم که رابطه با اون خوشحالت میکرد واقعا من مشکلی ندارم اگه بخوای دوباره باهاش در ارتباط باشی . با این شرط که من از همه جزییات باخبر باشم .

چشمان سارا هم از تعجب و هم از کنجکاوی گرد شد . گفت : یعنی میگی من راست راست توی چشم تو نگاه کنم لباس بپوشم ساکم رو ببندم و به قصد سکس کردن با احمد از خونه بیرون برم و تو هم خبر داشته باشی . و بعد قهقهه خنده سر داد . منم با خونسردی گفتم آره . دوباره من رو ورانداز کرد و گفت . نکنه این رو میگی که برای خودت مجوز بگیری برای یه رابطه جدید .

باز هم هوش بالای سارا . ای خدا دیوونه کرد منو . خودم رو نباختم و گفتم . نه واقعیت اون نیست ولی اینکه هر دومون رابطه آزاد داشته باشیم ولی باز هم همدیگر رو دوست داشته باشیم چه اشکالی داره . خب من قدیم فکر میکردم این مسایل فقط برای مردها است ولی الان فکر می کنم اگه دو طرفه باشه چه اشکالی داره ؟ الان ویل اسمیت هنرپیشه آمریکایی و همسرش هم رابطه آزاد دارند .

سارا خنده اش گرفته بود ولی یه هیجانی هم به چهره اش اومده بود . گفت اتفاقا احمد چند وقت پیش بهم پیام داد که داره میاد ایران ولی من بهش هیچ جوابی ندادم .

عجب پس فقط من نبودم که تو این مدت زیرآبی رفته . گفتم پس هنوز بهت پیام میده . خب چه بهتر .

سارا گفت : آره بلاکش که نکرده بودم . اونم مرتب پیام میداد اما من جواب نمی دادم .

دستان سارا رو گرفتم و گفتم من بهت قول میدم که هیچ مشکلی با رابطه تو با احمد نداشته باشم . چون اون که خودش متاهله و نمی تونه تورو ازم بگیره . منم که خر خودتم . سارا هم سریع گفت و البته اینکه منم کاری به روابط تو نداشته باشم . من با حرکت سر تایید کردم .

سارا بعد از کمی مکث و سبک سنگین کردن اوضاع گفت قبوله . چون من که نمیتونم جلوی زیرآبی رفتن های تو رو بگیرم . حداقل خودم کمی به سبک خودم زندگی کنم . با هم دست دادیم و همدیگر رو بوسیدیم . بعد جراتم رو بیشتر کردم و گفتم : یه درخواست دیگه هم ازت دارم ! گفت چی ؟ گفتم : می خوام از همه رابطه ات با احمد فیلم بگیری و برای من بفرستی . سارا تند شد و گفت : اصلا . اگه این فیلمها دست کسی بیفته چی ؟ اصلا شاید خودت بخوای یه روز از این فیلمها استفاده بکنی . از طرفی میخوام راحت باشم . شاید بخوام یه کارهایی بکنم که تو نبینی

بهش گفتم : خیلی دوست دارم . از تصویرسازی سکس تو و احمد خسته شدم میخوام ببینم چه اتفاقی می افته . تو آزادی که هر نوع عشق بازی و سکس کثیفی که دلت میخواد با احمد داشته باشی . من قول میدم به رویت نیارم . اتفاقا هرچی هات تر بهتر .

سارا کمی فکر کرد و گفت . خب یه کاری میشه کرد .

چه کاری ؟

سارا گفت من موبایل دومم رو رمز گذاری میکنم و دست تو میسپارمو تو به صورت آنلاین و تصویری موبایل من رو بگیر و همه صحنه ها رو به صورت لایو ببین . چطوره ؟

از هیجان قلبم داشت از جا در میومد . گفتم عالیه .

خلاصه روز موعود رسید و احمد به ایران آمد . من هم روز قبلش با سمانه قرار گذاشته بودم و یه سکس عالی باهاش داشتم که حس حسادتم کمتر بشه و فقط از هیجان داستان لذت ببرم .

احمد یه آپارتمان شیک چند روزه تو تهران اجاره کرده بود و بعد رسیدن به فرودگاه با سارا مستقیم به سمت آپارتمان رفته بودند . قلبم تند تند میزد که تماس تصویری برقرار بشه . و بالاخره سارا زنگ زد . تصویر سارا روی صفحه موبایلم اومد . یه لباس پیراهن خوشگل سکسی تنش بود و با شورت روی تخت نشسته بود . احمد رفته بود دوش بگیره و سارا هم که تو خونه پیش من دوش گرفته بود . سارا چشمکی به من زد و موبایل رو به صورت حرفه ای با دوربین پشت که معلوم نباشه یه جای خوب که دید عالی به تخت داشت جاساز کرد و کیفش رو هم کنارش گذاشت که تابلو نشه . سارا روی تخت خوابیده بود و برای من شکلک در می آورد .

احمد بالاخره از حمام اومد . سارا از روی تخت بلند شد و به سمتش رفت و شروع کردن از هم لب گرفتن . لب گرفتنشون بسیار عاشقانه و طولانی بود و معلوم بود همدیگر رو خیلی دوست دارند . احمد همان جا حوله اش رو درآورد و کیر راست شده اش بیرون افتاد . سارا همون طور که احمد رو می بوسید دستش رو به سمت کیر احمد برد و شروع به نوازش کردن کیر احمد کرد . احمد سارا رو با قدرت از جا بلند کرد و روی تخت انداخت . عجب هیکل بزرگی هم داشت این احمد .

پاهای سارا رو باز کرد و شروع کرد از روی شرت کس سارا رو خوردن . بعد با دندون شورت سارا رو کشید پایین . یک بالش زیر کون سارا گذاشت و پاهایش رو داد بالا . سارا خودش هم پیراهنش رو درآورد و فقط سوتین تنش بود . تصویر همون بود که سارا قبلا تعریف کرده بود . احمد شروع کرد لیس های کشیده و بلند به کس سارا زدن . احمد آن چنان با ولع کس و کون سارا رو میخورد انگار که یک غذای خوشمزه است . گاهی پاهای سارا را تا اونجا که می تونست می داد بالا و زبونش رو تا ته توی سوراخ کون سارا میکرد و در خوردن کس سارا هم بسیار بسیار با اشتها بود . سارا مرتب ناله می کرد و احمد هم می گفت . جون عزیزم جون . دوستت دارم .

آیا این من بودم که الان لیسیده شدن کس زنم رو توسط یک مرد غریبه هیکلی نگاه می کردم ؟ تقریبا یک ربع کص سارا رو خورد و لیس زد . گاهی پاهایش رو بالاتر هم می برد و سوراخ کونش رو هم لیس می زد . بعد شروع کرد به بوسیدن شکم و نافش . همون طور رفت بالا و رسید به ممه های سایز 75 سارا . سوتینش رو باز کرد و شروع کرد به خوردن ممه هایش . چقدر هم حرفه ای می خورد . من همینطور خشک شده داشتم صفحه موبایل رو نگاه می کردم . نمی دانستم جق بزنم ؟ سکته کنم یا خودم رو بکشم ؟ یا همینطور بشینم و لذت ببرم . همان آخری رو انتخاب کردم .

احمد بعد از خوردن ممه های سارا دوباره شروع کرد به لب گرفتن از سارا . و بعد سارا بلند شد و کیر احمد رو توی دستانش گرفت و شروع کرد به ساک زدن . چه ساکهای عاشقانه و ملسی می زد . کیر بزرگ احمد رو لیس می زد و می خورد و احمد هم از بالا با موهایش بازی می کرد . بعد احمد او رو برگرداند ، کاندومش رو جا گذاشت ( سارا هم کمکش کرد ) و شروع کردن به صورت داگ استایل سارا رو کردن . کون سارا کامل به طرف احمد خم شده بود و صورتش رو به دوربین موبایل بود و داشت با لبخند منو نگاه میکرد و وسط آه و ناله چند تا چشمک هم بمن زد . احمد تلمبه های سنگینی به کص سارا می زد . لامصب یه چیزی هم واسه من بزار . تموم کردی زن منو !

خلاصه بعد از داگ استایل شروع کرد به روش هفتی از جلو کردن . عجب کیر خستگی ناپذیری داشت . بالاخره بعد از یک ساعت کردن سارا رضایت داد . کاندومش رو درآورد و آبش رو کامل روی سینه های سارا ریخت . سارا با دست آب احمد رو به دور سینه های خودش مالید . احمد با دستمال آب رو پاک کرد و خودش به سمت حمام رفت . سارا هم دستمال به دست در حالی که آخرین قطره های آب احمد رو از روی بدنش پاک می کرد به سمت موبایل آمد چشمکی زد و برایم یک بوس فرستاد و تلفن رو قطع کرد .

من تا چند دقیقه هاج و واج نشسته بودم و بالاخره طاقت نیاوردم و با سرعت بسیار شروع به جق زدن کردم . چنان آبی ازم بیرون اومد که در تاریخ سابقه نداشت .

سارا تا سه روز به خونه نیومد و تماسهاش هم با من کم بود . مستی از سرش پریده بود و می ترسید که عاقبت کار خیلی بدتر از چیزی باشه که فکر می کرد . بعد سه روز سارا زنگ زد که دارم میام خونه . من همخونه رو براش عاشقانه درست کردم . شمع روشن کردم و دو گیلاس شراب ریختم . وقتی به خانه اومد و صحنه رو دید باورش نمی شد که عکس العمل من اینقدر خوب باشه . نشستیم با هم شراب رو خوردیم و بعد لب گرفتن شروع به سکس کردیم . گفتم ای ناقلا حالا همه کارهاییی که با احمد کردی باید با من بکنی . اونم خندید و گفت . چشم .

من هم بعدا جریان سمانه رو به او گفتم و اون هم کاملا و با روی خوش پذیرفت . دیگه علنا من دو تا زن داشتم و اون هم دو تا شوهر داشت . هر چند وقت یک بار احمد به تهران می آمد یا سارا با هزینه او به ترکیه می رفت و حسابی باهم عشق بازی و بکن بکن داشتند . سارا هم به عنوان سوغاتی کلی عکس و صوت و فیلم از بکن بکن خودشون برام می آورد و البته بعد هم اونها رو پاک می کرد . وقتی با هم صحبت می کردیم علنا من احمد رو شوهر دومش خطاب می کردم و اون هم سمانه رو زن دوم من صدا می کرد . البته هیچ وقت نه من از نزدیک احمد رو دیدم و نه اون از نزدیک سمانه رو دید .

یه چند سالی این جوری زندگی کردیم تا اینکه هر دوتامون با پارتنر هامون کات کردیم . چون از ایران به سمت کانادا مهاجرت کردیم و اونجا تجربه های بسیار عالی تری باهم گذروندیم . اگه از این داستان خوشتون اومد بسیار زیاد و به تفصیل کامنت بگذارید تا تجربه های کانادا رو هم براتون تعریف کنم . منتظر کامنت های خوبتون هستم . لطفا فحش ندید و توهین نکنید . اینجا یه سایت سکسیه نه سایت زلال احکام . مرسی از همه شما .

نوشته: بهزاد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18