mame85 ارسال شده در 12 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 12 خرداد زن عمو × داستان سکسی × داستان زن عمو × سکس زن عمو × سکس با زن عمو × زن شوهردار × سکس زن شوهردار × امیر و زن عموی هوسباز سلام من امیر هستم الان ۴۵ سالمه داستانم قدیمیه زمان دبیرستان .من ۳ تا پسر عمو داشتم که یکیش همسن خودم حسین یکیش ۵ سال از خودم کوچکتر بود سومی هم ۶ سالش که سال اول بود میخواست بره مدرسه …پسر عموهام بسیار بچه مثبت بودن حتی لباساشونم مامانشون عوض میکرد .برعکسش من رو همیشه از تو خیابون و کلانتری جمع میکردن بعد ها فهمیدم که زن عموم از من بخاطر اینا خوشش میومد…بگذریم من توجه ای به زن عموم نداشتم هفته آخر تابستان بود خونه ما همه رفتن مشهد من میرفتم خونه عموم چند بار زنمو جلو من مینشست و با دامن جوری که حتی شورتش رو هم میدیدم …ولی همیشه میگفت اخلاقش اینجوریه منظوری نداره . تا یک روز فوتبال داشت تلویزیون من داشتم نگاه میکردم بچه ها با عموم تو حیات داشتن کباب سیخ میکنند که زن عموم اومد تو و یه ساک آورد و به عنوان اینکه دنبال چیزی میگرده درست روبروی من نشست و مثل همیشه جوری که تمام رون و شورتش معلوم بود من تقریبا شهوتی شدم و کیرم کمی بلند شد .زنعمو گاهی یه تک نگاه میکرد به کیرم و به چشمم و لبخند میزد که یه دفعه حسین آمد و دیدم زن عموم هول شد سریع جمع نشست و پوشوند خودشو . از اونجا مطمئن شدم بی منظور نیست . فردای اون روز تو اون اتاق عموم با زن عموم داشتن راجب پرده بین اتاق حرف میزدن اتاق تو در تو بود که اون اتاق لموم اینا بودن اینور من دراز کشیده بودم بچه ها هم تو حیات داشتن بازی میکردن .که دیدم زن عموم امد تو این اتاق و طوری خودشو چسبوند به دیوار که عموم نبینه درست بالای سرمن .و نگاه کرد دید بیدارم همانطور که برا اندازه گیری حرف میزد یه دفعه با دستش پشت دامنشو داد بالا و باسنش خاروند من بالای سرم کونش رو میدیدم و شورت سفید توریشو که در ادامه حرفش نشست برای متر کردن دقیقا کونش تو صورت من بود منم راست کردم دیوونه داشتم میشدم به خودم گفتم خوب این قصدی اینکارو کرده . دستمو خیلی یواش گذاشتم رو کونش اول یه تکون کوچیک خورد برگشت نگاه کرد به من کیرمو برانداز کرد دید راست شده لبخندی زد و حرفشو با عموم ادامه داد منم دیدم اینجوریه شروع کردم به مالیدن و دستمو بردم تو شورتش . کمی با سوراخش بازی کردم و بردم سمت کوسش یه تکون خورد که دستم برسه به کوسش و رسید کمی مالیدمش و انگشتم رو کردم تو کوسش یه کم بعد دیدم لکنت گرفته و تو تنش لرزه افتاده که ترسید و بلند شد رفت … فردا صبح من از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی امدم بیرون دیدم زن عموم دم دره سلام کردم و برای خستگی در کردن دستامو بالا گرفتم زن عموم هم آمد بره دستشویی از قصد دستشو زد به کیرم .و رفت تو دستشویی قبل که بره من دستشو گرفتم چسبوندم به کیرم و لب گرفتم ازش اونم کیرمو مالید و گفت برو الان بیدار میشن . مردم دیگه . بماند تو چند روز همینطوری لاس خشکه زدیم. یادم پنج شنبه بود و از شنبه مدارس باز می شد . حسین پسر عمو تو پانسیونی بود که فقط پنجشنبه و جمعه میومد خونه اون یکی ها هم مدارس معمولی …من برا خداحافظی رفتم تو حیات و با عموم و بچه ها خداحافظی کردم حسین و زن عموم تا دم در امدن تو نگاه زن عموم یه افسردگی یا التماس یه همچین حسی داشت . گفت امیرجان میری دیگه از شنبه خونه سوت و کور میشه کسی نیست جوک بگه و شلوغ کنه بچه ها هم که میرن تا بعد ظهر منم شفتم افتاده به شب … من تیز دوزاریم افتاد و گفتم حالا روزای اول مدرسه که تق و لقه شاید اومدم سر زدم بهتون … و راهی شدم . تا شنبه لحظه شماری کردم . جمعه شب رفتم حموم و کامل هرچی پشم بود رو ریختم . لباسا مو اتو کامل کشیدم ولی تا صبح بیدار باش بودم . صبح پاشدم لباس ترو تمیز و ادکلن زدم که برم ننه ام گفت بچه میخوای بری عروسی یا مدرسه انقده چوسان پوسان کردی . گفتم ننه معلم ببینه رو ادم حساب باز میکنه خوبه . گفت برو پدر سگ میشناسمت چه پدر سوخته ای هستی…رفتم با تاکسی سر کوچه شون و کمی این پا اون پا کردم که دیدم زن عموم با چادر داره میاد تا منو دید تند تر کرد و دم در خونشون رسید ب من سلام کردم و گفت نرفتی گفتم نه بابا روز اول کی میره … درو باز کرد رفتیم تو که دیدم یه پیر زنه که منو هم میشناخت داره نظافت میکنه زنی همسن زن عموم . که بعدا داستان اونم میگم . القصه ما رفتیم تو اتاق و اون رفت اتاق بغلی لباسشو عوض کنه بدون اینکه متوجه بشه سایش افتاده رو دیوار که دیدم دامن شو کشید پایین و بلوزشم دراورد من راست کردم .یواش رفتم تو اتاق هنوز نفهمیده بود .که سوتینشو هم باز کرد که من از پشت چسبیدم و سینه هاشو گرفتم یه تکون خورد برگشت گفت تویی ترسیدم …کمی سینه هاشومالیدم زیر گوششو لیسیدم و نرمی گوشش رو خوردم ناله ش درامد برگردوندمش و لباشو خوردم وای لبای گوشتی داشت سیر نمیشدم . که گفت امیرجان وایسا تا این خدیجه خانم نظافتچی رو رد کنم بره . بعدا . گفتم عمو چی گفت عموت با همکارش رفتن کاشان شب میان …رفت و چند دقیقه بعد دیدم در حیات بهم خورد و رفت زن عموم اومد تو یه نگاه به کیرم کرد که بدون شلوار با شورت وایستاده بودم . و گفت چقدر منتظر همچین روزی بودم کشتی منو تو .انقدر کیر راست شده تو دیدم …لباشو چسبوند و ایستاده لباسشو در اورد و اومدم رو سینه هاشو خوردم و یه گاز ری زدم دستمو بردم رو کوسش که نال زد و من نم نم رفتم پایین کوسش خیس شده بود و اه و نالش اتاق رو برداشته بود خیلی شهوتی بود . کوسش ایستاده لیس زدم و پاهاش لرزید و نشست دراز کشید ومن بغل رونشو گاز ریز گرفتم وبوسیدم و لیسیدم .هر دو طرف رونشرو خوردم رفتم کم کم بالا تر تا رسیدم به کوسش وقتی چوچولش رو خوردم و انگشتم کردم تو کوسش چنان حشری بود که کمرشو اوردبالا دادمیزد امیر خودشو بکن توش و من همینطوری لیسیدم دیوونه شده بود سرمو فشار میداد کمرشو آورده بود بالا و تکن میخورد کیرمو گذاشتم رو کوسش ولی توش نکردم و رفتم لب گرفتم با ولع گفت امیر بکون توش دارم میمیرم و گفتم نه فقط مالیدم روکسش دیدم گفت تورو خدا امیر دارم دیوونه میشم دیوث بکون تو ومن با حیله گری گفتم التماس کن و گریه کن تا بکنم هی التماس کرد و من فقط کیرمو میمالیدم رو کوسش که دیدم گریه اش گرفت . و منم یه دفه کیرمو زدم تو کوسش یه صدایی کرد که زنعموم یه جیغ کشید و چشماش گرد شد و بلند گفت آخ.خ .خ . بیچارم کردی و لرزید و ارضا شد و چنان آبش اومد که تمام بدنمو خیس کرد و بیحال شدو و من تلمبه زدن رو شروع کردم قربون صدقه ام میرفت ماچم میکرد میگفت چرا زودتر نکردی منو من داشتم میمردم … چرا آبت نمیاد . گفتم هنوز کار دارم . شب قبل یه دست زده بودم … کمی تلمبه زدم و گفتم برگرد برگشت وای کون سفید و بزرگ مالیدمش لاش رو باز کردم فهمیدم پلمپ هست گفتم کرم داری از تو کیفش داد گفت برا چی گفتم من عادت دارم آبم اینجوری میاد میزارم لای کونت گفت از عقب نکنی من طاقت ندارم با این کیر کلفت تو . کرم زدم کونشو با انگشت سوراخش رو مالیدم کمی دیدم داره حال میکنه انگشتم کردم توش اخ گفت و گفت باحاله … ولی تنگ بود خدایی … کیرم حسابی شق بود و کرم خورده رفتم روش و کیرم رو مالیدم دور کونش گفت نکنی امیر توش که من یه فشار دادم و سر کیرم رفت توش یه آخ گفت مگه نگفتم نکن توش کونش و سفت کرد ولی من با دستم فشار میدادم و اون هی سفت میکرد که بیا بیرون خسته شد و تا آمد نفس بگیره و دوباره سفت کنه یه فشار دیگه دادم نصف کیرم رفت تو خیالم راحت شد دیگه با سفت کردن در نمیاد آخ بلندی زد و متکا رو چنگ میزد هی میگفت امیر در بیا درد داره داره میسوزه گفتم الان خوب میشه . گفت دیوث درد دارم نمیفهمی . خیلی یواش یه عقب جلو کردم و دوباره که دیدم شل کرد فهمیدکه راهی نداره و من تا ته کیرم فشار دادم آخ گفت و دیوث مردم زود تمومش کن تلمبه زدم زدم زدم تا آبم اومد تا اومد بگه نریزی توش من ریختم و دوتایی بیحال افتادیم . چند دقیقه بعد بلند شدیم خودمون رو شستیم آمدیم دراز کشیدیم گفت تو عمرم همچین سکسی نکرده بودم که دوباره با کیرم بازی کرد و راستش کرد و کرد تو دهنش و چنان میخورد که راست راست شد . و تا ساعت ۲ ظهر شاید ۴ یا ۵ بار کردمش … تا چند سال همینجوری بودیم تا من با قراردادی رفتم شهرستان …اینهم داستان واقعی که برام افتاده بود امیدوارم که خوشتون بیاد نوشته: امیر آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده