behrooz ارسال شده در 10 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 10 خرداد عاشقی × لزبین × داستان سکسی × سکس لزبین × داستان لزبین × داستان عاشقی × سکس عاشقی × دختر مثبت سلام دوستان این داستان بنده کاملا واقعیه و بدون تحریف و اضافه گویی من آیسو ام و ۲۲ سالمه خب من بعد اینکه دیپلم گرفتم دیگ نرفتم دانشگاه ترجیح دادم کارکنم…من چندین ساله که تمام وقتم صرف کار کردن باشگاه رفتن میشد یعنی تا عصر کار میکردم عصرم یه ساعت ورزش میکردم میرفتم خونه میخوابیدم و تمام!که خب این واسه من چیز بعیدی بود چون دوران دبیرستانم همش دنبال شیطنت و پسر و پورن و اینا بودم…اما انگار بعد مدرسه لایف استایلم کلا عوض شد…و چون یه سالی کلا خودارضاییم کنار گذاشته بودم متوجه اینکه چقد حشریم و دارم منفجر میشم بودم ولی سعی میکردم اهمیت ندم…توباشگاه ما خانوما خیلیی شوخیای جنسی زیادی میکنیم من با دو سه نفر خیلی صمیمیم و باشگاه و میزاریم رو سرمون همیشه…خب هرروز افراد جدیدی میومدن یا میرفتن این وسطا من متوجه یه دختره خیلی ریزه بودم که خیلی گیج میزد و انقدر خجالتی بود نمی تونست حتی ورزش کنه یعنی واسه ورزش کردنم معذب بود…یه روز اونم نزدیک اکیپ ما داشت ورزش میکرد مام همینطوری میگفتیم میخندیدیم که بحث سکس شد یکی میگفت رمانتیک خیلی خوبه یکی دیگه میگفت نه سکس فقط خشن!من دیدم اون دختر بنده خدا کپ کرده ازحرفای ما داشت آب میشد ولی انگار چیز زیادیم نمیفهمید…رفتم کنارش گفتم این دوستای من بی ادبن دیگ ببخشید…که خیلی ریز خندید گفت عب نداره…انقد قیافه کیوت و خوشگلی داشت که دوست داشتم مکالمه رو ادامه بدم گفتم چرا اومدی باشگاه هدفت چیه ک فهمیدم میخواد یکم باسن اینا دربیاره اسمشو پرسیدم که گفت ستاره همش من سوال میکردم اون جواب میداد تا رسیدم که ستاره دوس پسرت گفته باسنتو بزرگ کنی؟خندید گفت نه بابا چه دوست پسری…گفتم عه نداری…گفت هیچوقت نداشتم…تعجب کردم چون جزو دخترای خوشگل محسوب میشد و مگه میشد نداشته باشه!سنشو پرسیدم که گفت ۲۰ بهش گفتم خیلی بعیده تواین سن یعنی با یه نفرم دوست نشدی که خیلی مظلوم گفت نه بخدا اصلا دوست ندارم!گفتم یعنی چی یعنی دوست نداری یکی بوست کنه نازت کنه باهاش بیرون بری اینارو با خنده میگفتم ولی اون داشت اب میشد که ریز خندید گفت من به اینا فکرم میکنم خجالت میکشم نه باباا و فلان واقعا متوجه پاک بودنش شدم تو دوستانم و اطرافیانم همچین دختری ک هیچ کاری نکرده باشه و انقدر خجالتی باشه ندیده بودم خلاصه باهاش سعی کردم صمیمی تر بشم و دو سه روز بعدش حتی شمارشو گرفتم تلگرامو چککردم فقط یدونه عکس گربه گذاشته بود که شبیه خودشم بود روز بعدشم بهش پیشنهاد دادم یروز باشگاهو کنسل کنیم بریم دوتایی خوشگذرانی که یکم فکر کرد ولی قبول کرد انگار دختر تنهایی بود کلا بعد از کارم یجا قرار گذاشتیم همو دیدیم رفتیم پاساژ گردی و بعدش بردمش کافه کلانه نظر می داد نه چیزی توخیابونم سربه زیر راه میرفت و خجالتی بود ولی درکل خونگرم هم بود…کافه رو حتی نذاشتی حساب کنم با اینکه کوچکتر بود گفت تورو خدا سری بعدی تو حساب کن من معذبم فلان رفتاراش خیلی کیوت بود و پاک بودنشو واقعا دوست داشتم یه چن وقتی ک گذشت متوجه شدم من واقعا به این دختر حس دارم من لزبین نبودم و هیچوقت به دخترا حسی نداشتم ولی الان کل فکرو ذکرم شده بود ستاره…نمیخواستم این دختر پاک دست کس دیگه بیفته میترسیدم از روزی که اونم دوست پسر بگیره…از دوستیمون چند ماه می گذشت هیکلش خیلی رو فرم تر شده بود و شادتر بود با منم خیلی راحت تر شد که یروز تعطیل دعوتش کردم ناهار بیاد خونمون و مامانمو فرستادم خونه خالم…خودم یه پیتزا درست کردمو وقتی اومد کلی خندیدیم اینستا چرخیدیم و راجب روزمره حرف زدیم انقد خوشگل و خوش بو بود که من چسبیده بودم بهش و نمیخواستم فاصله بگیرم…بهش گفتم ستاره میدونستی تو خیلی خوشگلی…خندید گفت دیونه تو که خیلی خوشگلتر از منی…گفتم تو هم صورتت خوشگله هم سیرتت مثل تو اصلا نیست…که خندید گفت مرسی ولی توام خیلی خوبی من هیچکسو مثل تو دوست ندارم این حرفش قلقلکم داد پرسیدم دوستم داری؟گفت خیلی و همونطوری ناااز خندید…گفتم پس بزار بوست کنم لپشو اورد جلو که من یدونه لپشو بوس کردم یدونه سریع لبشوو!چشاش خیلی بامزه گرد شد گفت دیوونه!من شهوت چندین ماهم تو یه روز بهم غلبه کرده بود میخواستم لمسش کنم حسش کنم عقلمو از دست داده بودم!گفتم من دیوونتم ستاره!بهم زل زده بود مشخص بود که بدشم نیومده اون یه دختره بی تجربه بود که صددرصد سریع تحریک میشد…باز رفتم سمت لبای کوچولوش…ایندفعه خیلی با شدت بوسیدم انگار که من مردِ اونم…اون خیلی شل بود و بوسیدن بلد نبود اما با این حال من داشتم لذت میبرم انقدر خوشمزه بود و نفس نفس زدنش نشون میداد حشری شده!من میترسیدم بیشتر پیش برم و بدش میاد یکم بغلش کردم اروم بشه که گفتم برم اب بیارم دستمو گرفت گفت نرو تورو خدا!چشماش نیازشو داد میزد مظلومیت و شهوت تو چشاش منو دیوونه کرده بود…گفتم میزاری باهات بازی کنم؟گفت اره این اره گفتنش یه لرزی توش بود که هیجانشو نشون میداد! من بلافاصله بعد اره گفتنش خوابوندمش رو مبل و افتادم روش… نوشته: ایسو . آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر . لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده